بحث:قلمرو علم غیب معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)
فعلا در بحث بماند
در پایان نامه علم غیب در روایات
معتقدان به محدودیت علم امام ع این گروه از علما معتقد اند که از تتبع و جستجو در روایات چنین نتیجه ی بهدست می آید و برخی معتقد اند که اگر چه برخی از روایات علم امام را علم به همه چیز اعلام می دارد اما نهایتا علم امام علم مخلوق و محدود است و امام نمی تواند علم مطلق و نامحدود را در اختیار داشته باشند ، البته باید خاطر نشان کرد که برخی از این بزر گواران همانگونه که بعدا در زیل نظریات شان تو ضیح داده خواهد شد دانستن بیش از دایره ی احکام شریعت را برای امام عقلا واجب وضروری نمی دانند نه اینکه آنرا مطلقا نفی نمایند . اینک به طرح نظریات برخی از آنان می پردازیم.
شیخ مفید آنچه که می توان از کلام شیخ مفید دریافت : 1- ائمه ع از ضمایر برخی افراد و حوادث آینده آگاهی دارد 2- اطلاع از غیب جزو صفات لازم آنان نیست 3- علم غیب شرط در امامت و لازمه ْ آن نیست 4- علم غیب لطف الهی در حق ائمه بوده و وجوب عقلی ندارد 5- از نظر نقلی علم غیب برای امام ثابت شده می باشد 6- علم غیب مطلق و نا محدود را نمی توان به ائمه ع نسبت داد، و چنین سخن نادرست فساد اش آشکار است. چنین صفتی در کسی است که بخود و مستقلا از چیزها باخبر است نه با علم مستفاد، و چنین چیزی فقط در خداوند می تواند وجود داشته باشد نه غیر 7- آنچه که گفته آمد اعتقاد اکثر امامیه بوده و تنها گروه اندکی از مفوضه که به غلات نسبت دارند عقیده دیگر دارند. نتیجه گیری شیخ مفید گرچه منکر علم غیب امام در برخی امور نیست ولی ضرورت عقلی علم غیب را نمی پذیرد و می فرماید خداوند چنین دانشی را با لطف خود به آنان عطا می فرماید ولی ائمه ع به هیچ وجه چنین صفتی را به عنوان شرط امامت در خود ندارند. ایشان در مورد آگاهی امام از فنون مختلفه و زبانها می گوید: چنین چیزی به لحاظ عقل و قیاس نه واجب است و نه ممتنع، اما اگر صحت روایات دال براین مطلبت ثابت شود یقین کردن به آن واجب می شود1. ایشان در تفسیر آیه ( وماکان لی علم بالملأ الأعلی اذ یختصمون سوره ص / 69 ) می فرماید: مانعی ندارد که بپذیریم مواردی وجود دارد که پیامبر از آن اطلاعی ندارد و این طور نیست که هر اتفاقی بیافتد خداوند آنرا به پیامبران وحی کند و یا هرچیزی که برای او معلوم است پیامبران را هم از آن آگاه گرداند و محال نیست که بسیاری از معلومات خود را از آنان پنهان دارد ... اگر کسی معتقد باشد که پیامبر باید هرچیزی را بداند این تکالیف ممتنع و محالی است که از سوی خدای حکیم چنین تکلیفی سزاوار نیست.2 وی همچنانکه قبلا در بخش های دیگر ذکر شد معتقد است اگر کسی قایل به ارتباط مستقیم و وحیانی امام با خداوند شود کافر شده و از دین خارج است. نکته: از کلام شیخ مفید چنین بر می آید که دانستن هرچیز اگر به صورت تکلیف برا ی پیامبر باشد درست نیست و چنین تکلیفی از سوی خدای حکیم سزاوار نیست و این کلام ایشان نمی رساند که پیامبر از هرچیزی مطلع نیست بلکه مطلع هست اما نه به گونه ی تکلیف.
شیخ صدوق ره کلام ایشان را در مورد سهو نبی مطرح می نماییم زیرا پذیرش سهو نبی در واقع سلب علم مطلق از پیامبر می باشد. ایشان در مورد سهو نبی ص می فرماید:( اگر نبی در نماز سهو نماید لازم می آید در تبلیغ دین هم سهو نماید) و در نهایت ایشان سهو نبی را می پذیرد و در توجیه آن می گوید: سهو نبی مانند سهو دیگران نیست سهو او از سوی خداوند است تا مردم بدانند که او نیز بشر است و توهم ربوبیت در مورد ایشان صورت نگیرد، و دیگر اینکه مردم با سهو پیامبر حکم سهو خود را نیز بدانند. ایشان نفی سهو از پیامبر را غلو در حق رسول می داند.1
مرحوم مظفر هم در مورد سهو نبی همین توجیه را ذکر نموده و می گوید روایات سهو در برابر روایات نفی سهو نه از نظر مضمون و نه از نظر سند تاب مقاومت را ندارد.2 در مورد این توجیه دو نکته به نظر می رسد که باید ذکر کرد اولا اینکه تفهیم حکم سهو می تواند راه های بهتر و ساده تری داشته باشد و قرار نیست که امت حکم هر عملی را وقتی بفهمد که پیامبر آن عمل را انجام دهد و این به این معنا است که پیامبر عمل زشتی را هم مرتکب شود تا مردم حکم آنرا بدانند. دوم اینکه مردم اگر قرار باشد قایل به ربوبیت پیامبر شود پس نباید پیامبران معجزه بیاورند در حالی که پیامبران یکی از راه های اثبات نبوت شان معجزه است و مؤمنان هرگز قایل به ربوبیت آنان نشده اند، این خود گواه براین مطلب است که برای اینکه مردم دچار توهم ربوبیت در مورد نبی نشود راه های بهتری وجود دارد و انبیاء از این توانای برخوردارند که مردم را از دچار شدن به چنین مشکلی نجات دهند، و راهش سهو نبی نیست ضمن اینکه این مسیله مشکلات فراوان دیگر را در مورد نبی ایجاد می نماید.
سید مرتضی: سید مرتضی معتقد است که امام آنچه را که مربوط به امامت و ولایت اش می شود و او موظف به اجرا و تنفیذ آن است را میداند و بیشتر از این لازم نیست امام علم داشته باشد و حرف و مهن و صناعات را بداند چون امام رسالت و وظیفه اش هدایت انسانها است نه آموزش حرف و مهن. ایشان می گوید:(معاذالله ان نوجب الامام من العلوم الاماتقتضیه ولایته . واسند الیه من الاحکام الشرعیه ، وعلم الغیب خارج عن هذا3 ایشان در جای دیگر در این زمینه می فرماید: (لایجب ان یعلم الامام باالحرف والمهن والصناعات وما الی ذاک مما لاتعلق له باالشریعه ... وان الامام یجب ان یعلم الاحکام ... لانه ولی اقامتها وتنفیذها).1 در این دو فراز از نظریات سید مرتضی روشن می شود که امام دایره دانش و آگاهی اش فقط شامل احکام دین می شود و بیشتر از آن را برای امام عقلا ضروری نمی داند.
شیخ طوسی: نظر شیخ طوسی تفاوتی با نظر سید مرتضی ندارد و ایشان هم برای امام ع علم به احکام را لازم می داند و نه بیشتر از آن. و در اینجا به یک جمله از شیخ طوسی که صریحا نظر ایشان را افاده می کند بسنده می کنیم:( یجب ان یکون الامام ع عالما بما یلزم الحکم فیه، ولا یجب ان یکون عالمابما لایتعلق بنظره)2 ازنظر شیخ طوسی امام ع آنچه که در آنها حکم شرعی لازم است را باید بداند تا بتواند حکم الهی را در مورد آن بیان دارد بیش از این دانستن اش برای امام ضرورتی ندارد.
دو نکته: نکته اول اینکه ممکن است گفته شود امام از آنجای که رهبر و پیشوای بشریت است لازم است افضل بر آنان بوده و دارای تمام صفات کمالی و ازجمله فهم و علم برتر و بهتر از دیگران باشد. بنا براین لازم است آنچه را که دیگران می داند امام باید بهتر و کاملتر از دیگران برآن آگاهی داشته باشد. در پاسخ باید گفت تعریف کمال و صفات کمالی از دیدگاه اندیشمندان ممکن است دارای تفاوتهای بسیار باشد وعده ی ممکن است چیز های را کمال بداند که در ادبیات دینی کمال شمرده نشود خلاصه اینکه از دیدگاه اسلام آنچه که انسان را بهسوی خداوند هدایت و به قرب الهی نزدیک نماید کمال است و غیر از آن از دیدگاه اسلام کمال به حساب نمی آید، بنا براین حرفه ها و صنعت های بشری که بخاطر رفع نیاز مندی های آنان در امورات روز مره بوجود آمده است ربطی به هدایت آنان بهسوی خداوند و رسیدن آنان به درجات بالای ایمان ندارد تا لازم باشد امام و نبی هم آنرا بداند.اما حقیقت این است که آگاهی وعلم در برابر جهل کمال است و امام که الگوی کامل بشری است باید دارای چنین کمالی باشد اگر چه ممکن است کمال ارزشی مواردی را شامل شود که در راستای هدایت انسان بکار می رود اما به هر حال داشتن هر دو نوع علم چه علم در برابر جهل و چه علمی که برای هدایت بشریت بهسوی کمال مطلق یعنی خدای متعال مطرح است برای امام به عنوان الگوی کمال وانسان کامل ضروری به نظر می رسد.دیگر اینکه مراد از غیب در اصطلاح همان طوری که در آغاز تحقیق به آن اشاره شد عالم غیب در مقابل عالم شهادت است مانند جهان آخرت ، عالم فرشتگان و ... ،نه حرف و مهن اگر چه امام از حرف ومهن هم آگاهی دارند.
نکته دوم اینکه از کلام این دو بزرگوار چنین بر می آید که ایشان فقط سلب ضرورت و وجوب عقلی می نمایند نه نفی مطلق آن ، به این معنا که می فرمایند ضرورتی عقلی ایجاب نمی کند که امام فراتر از دایره احکام شریعت را بداند اما اینکه واقعا امام می داند یانه در این مورد چیزی از کلام ایشان بهدست نمی آید و حد اقل می توان گفت که امکان دانستن بیش از حد احکام و قوانین شریعت را نفی نمی نمایند .
سید علی قزوینی: ( آنچه از روایاتی که به آن اشاره شد بهدست می آید پس از رعایت جمعبندی میان آنها و روایات دیگری که از جهات گوناگون با آنها تعارض دارد همانطوریکه تتبع کننده در روایات، برآن واقف گردیده ، چیزی بیش از علم به پاره ی از موضوعات جزیی وحوادث خاص به نحو قضیه محمله نمی باشد. پس سزاوار نیست رعبی به دل راه داد نسبت به اینکه امکان دارد امام برخی رویداد های خاص را که مورد ابتلای سوال کنندگان بوده است وخداوند از راه های غیر عادی آنرا برای او روشن نموده است نداند).1
آیت الله سید محمد حسین آل کاشف الغطاء ایشان عقیده دارد که برخی از علوم اختصاص به خداوند دارد و هیچ فرشته مقرّ ب و پیامبر مرسلی برآن آگاه نیست همچون علم بروز قیامت و مواردی که در آیهْ ( وان الله عنده علم الساعه وینزل الغیث ... لقمان /33 ) آمده است2
محمد ابن شهرآشوب پیامبر و امام باید علوم دین و شریعت را بداند لازم نیست که غیب ، حوادث آینده و گذشته را بداند زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می گردد و دانسته های او نامحدود است، آنچه لازم است این است که آنان برای خود شان عالم باشند و ثابت گشته است که علم آنان حادث است و علم تفصیلی فقط به یک معلوم تعلق می گیرد و اگر علم آنان بی پایان باشد باید علم به وجود غیر متناهی داشته باشد این محال است،اما جایز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را بواسطهْ تعلیم الهی بدانند)1.
محمد جواد خراسانی و صدرالدین قونوی این دو نفر علم حضوری پیامبر و امام را نفی می نمایند خراسانی در این مورد عقیده دارد که علم رسول یا امام علم حضوری نیست زیرا در علم حضوری معلوم در نزد عالم همیشه ظاهر و مشهود است و این گونه علم شهودی برای بشر ممکن نیست. صدر الدین قونوی هم می گوید: اگر انسان همیشه و در همه جا همه چیز را نزد خود حاضر دانسته باشد هیچ چیز در عالم نابود نمی شود و اختلال حالی پیدا نمی کند چون علم حضوری او مقتضی دوام ملحوظات و حفظ و بقای نظام آنها می باشد لذا خداوند حاضر داشتن آنچه را که اراده بردنش را دارد از انسان کامل فراموشی می دهد، در نتیجه مدد ویاری الهی قطع گردیده و صورت آن چیز زایل می شود و ماهیت و عین ثابت اش از بین می رود. همچنانکه سبب حضور داشتن او در مرتبه جامع به حکم ذوق ( کل شیء فیه کل شیء ) یعنی در هر چیز همه چیز هست عالم حفظ شده ونظام اش ادامه می یابد.2
ب: خودداری از قضاوت صریح و روشن این دسته از علما به این باور اند که در مسیله علم امام نمی توان به نتیجه روشن دست یافت و ادله عقلی و نقلی هیچکدام مفید یقین نیستند و لازم هم نیست کسی اعتقاد تفصیلی به حدود و خصوصیات علم امام داشته باشد بتا براین باید به اعتقاد اجمالی بسنده کرد و حقیقت امر را به خود آن بزرگواران ارجاع داد. شیخ انصاری: و اما مسیله اندازه دانسته های امام، از جهت فراگیر بودن و نبودن، چگونگی علم او به آنها از جهت توقف بر خواست آنها، یا توقف توجه آنها به خود شی یا عدم توقف برآن، از روایات چیزی که مورد اطمینان باشد بهدست نمی آید، پس بهتر آن است که علم آنرا به خود ایشان واگذار کنیم.1
مرحوم مشکینی: ایشان ضمن آنکه روایات این باب را مفید قطع و دلالت شان را صریح و قطعی نمی داند، می گوید : از طرفی در اصول دین ظن و گمان حجیت ندارد انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی نماید وی عقیده دارد:( باید به آنچه واقعیت دارد، هرچه هست، به نحو اجمال معتقد شد و تفصیل مطلب را به آنان واگذار نمود).2
نتیجه گیری آنچه که از بیانات این دو بزرگوار بر می آید خودداری از ابراز نظر قطعی در مورد محدوده علم غیب امام است و معتقد اند که علم به آن را باید به خود آنان واگذار نمود. واقعیت این است که روایات در این زمینه همان طور یکه در آغاز بحث تذکر داده شد بسیار متفاوت و حتی متضاد است و دلایل عقلی مبنی بر نفی علم حضوری و مطلق هم مفید یقین نیستند و ما سعی خواهیم کرد پس از ذکر نظریات هر سه گروه از صاحبنظران در این زمینه به نتیجه گیری و جمعبندی نهایی بپردازیم.
وسعت بخشی و فراگیر دانستن آگاهی امام ع این گروه عقیده دارند حجت خدا از همه حوادث آینده و گذشته مطلع بوده و احاطه علمی او فوق تصور ما است، کسانیکه مشرب فلسفی و عرفانی دارند طرفداران این نظریه اند و عرفا در مورد انسان کامل(معصوم) این مطلب را به اوج می رساند که ولی خدا احاطه علمی به ماکان و مایکون دارد و نه تنها از آنها آگاه است بلکه با آن نوعی ارتباط و اتحاد وجودی دارد، همه کاینات در پیشگاه او خاضع و خاشع اند چنانکه قرآن می فرماید فسجد الملایکه کلهم اجمعون- سوره حجر آیه 30- که این سجده مدبران امور عالم حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنها است دلیل برتری شان بقول قرآن آگاهی آنان از اسماء است.
دیدگاه عرفا از نظر عرفا انسان کامل نه تنها بر تمامی انسانها بلکه بر ما سوی الله حجت است و لذا باید از آنها اطلاع کامل داشته باشد و نمی توان بر علم پیامبر و امام تخصیص زد زیرا آنان از نور خدا و صادر اول، و دومین موجود هستی است ، و سایر موجودات همه از شیون حقیقت هستی این انسان کامل اند و هیچ چیز از منظر او خارج نیست.
صدرالمتألهین شیرازی: ملا صدرای شیرازی در تفسیر حدیث عقل از امام صادق ع که فرمود خداوند به جلال و عزت اش سوگند یاد کرد که از عقل محبوب تر چیزی نیافریده است1می گوید عقل نخستین نزدیک ترین موجود به خداوند و بزرگترین، کامل ترین و دومین موجود در موجود بودن است، و در روایات دیگر بنام روح، قلم و نور از آن یادشده است. اوصافی که برای آنان ذکر می شود عینا صفات روح رسول اکرم است ... نزدیک ترین مخلوقات نزد خداوند روح محمدی است که در اینجا بنام عقل نامیده شده ، پس سزاوار است که او دوست دار ترین مخلوقات خداوندباشد.2 علامه محمد حسین تهرانی در تفسیر کتاب مبین در آیه: ولا رطب ولایابس الا فی کتاب مبین- انعام /59 - می گوید معلوم است که واقعیت موجودات با وجود عینی خود در قرآن لفظی نیست بلکه در عالمی است محیط و گسترده که از آن به عالم لوح محفوظ ویا ام الکتاب تعبیر می شود. اصل کتاب مبین همان عالم است و آیات کتاب مبین همان قرآن است که با آیات خود از عالم حکایت می کند همچنانکه از آن به اعتبار تحقق وجود نفسانی آن تعبیر به امام مبین شده. مراد از امام مبین حقیقت نفس ملکوتی مقام ولایت است که همه چیز در آن احصاء شده است 1 و کل شیء احصیناه فی امام مبین ، سوره یس آیه 12
آخوند هراتی وی معتقد است چون جان معصوم با لوح محفوظ در ارتباط است از همه چیز اطلاع دارد :( آری کسی که مشمول عنایت خداوند شد و جان پاک اش به عالم لوح محفوظ که از بزرگترین عوالم ربوبی بوده واصل کتاب می باشد اتصال یافت حقایق آنچنانکه هست نزد او هدیه می گردد همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی و برخی از اولیاء اتفاق می افتد و بر همه موجودات آنچنانکه بوده اند و خواهدشد معرفت پیدا می کند.2
علامه سید محمد حسین مظفر البته سرچشمه نظر ایشان هم نظریات عرفا و فلاسفه شیعه اند واو معتقد است فرق علم خدا با معصوم در این است که علم خداوند جزو ذات او و قدیم می باشد و علم معصوم حادث و غیر ذات اش هست. آگاهی امام از جزییات است نه کلیات و شامل آگاهی از زمان رستاخیز، اجل ها، مرگ ها، و دیگر اموری می شود که به ظاهر اختصاص به خداوند دارد .ایشان می گوید از آنجا که پیامبر باید عدالت را در اقصی نقاط جهان برپا کند باید بدون واسطه از احوال همه آنها آگاه باشد. و اینکه چرا پیامبر علم واقعی خود را اظهار نکرد عدم آمادگی مردم و وجود منافقان بوده است. 3
علامه سید محمد حسین طبا طبایی ایشان هم کاملا تحت تاثیر آراء و نظریات فلاسفه و عرفا است که از صدرای شیرازی آغاز می یابد و بنا بر این می توان با مراجعه به آراء عرفا قبل از ایشان تا حدودی به نظر ایشان هم آگاهی یافت و ما در اینجا بطور خلاصه و با توجه به ظرفیت این تحقیق خلاصه از نظر ایشان را بر اساس آنچه که از ایشان در مقاله ی با موضوع علم غیب در مجله نور علم چاپ شده است ذکر می نماییم. علامه براین باور است که امام از راه موهبت الهی ، نه از راه اکتساب به همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا با ادنی توجه می داند.1 علامه عقیده دارد که امام بالفعل همه چیز را میداند نه اینکه اراده کند و بعد بداند و قبل از اراده چیزی را نداند و می گوید امام احتیاج به توجه و اراده ندارد بلکه علوم و وقایع در صفحه جان او نقش بسته است.
نکاتی پیرامون این سه نظریه نکته اول: درمیان هر سه گروه توافق نظر بر اصل علم غیب وجود دارد و همه می پذیرند که امام علم غیب دارد حال یا محدود و یا مطلق و نا محدود، اما آنچه که شیخ انصاری و مرحوم مشکینی می فرماید دلایل عقلی و نقلی مفید یقین نیستند به نظر می رسد فرمایش این دو بزرگوار مبنی بر تشخیص محدوده ی واقعی علم امام باشد به این معنا که ما نمی توانیم دایره ی مشخصی را برای علم امام تعیین کنیم و گر نه حد اقل ما به این مسیله می توانیم یقین داشته باشیم که مخلو ق نمی تواند صفات خالق را درخود داشته باشد ، و علم مطلق و نامحدود را فقط خداوند می تواند داشته باشد، چون فقط اوست که نا محدود و لایتناهی است و مخلوق حد اقل از جهت خلقت محدود است و نمی تواند علم مطلق و لا یتناهی داشته باشد. اینکه روایات هم اگر می گوید امام علم به ماکان و ما یکون دارد مراد علمی است که خداوند در اختیار آنان قرار داده و این نمی تواند به معنای علم مطلق باشد چون علم مطلق که علم خداوند هست شامل علم به ذات خود اش هم می شود آیا می توان در این شک کرد که امام نمی تواند علم به ذات الهی داشته باشد؟.
نکته دوم: و اما دلیل را که معتقدان به محدود بودن علم امام در رد علم مطلق و حضوری ذکر می کنند مبنی بر اینکه علم حضوری باعث می شود هیچ چیزی در عالم معدوم نشود و اختلال حالی پیدا نکرده و همیشه در نزد مدرک و عالم حاضر باشد و سپس نتیجه می گیرد چنین چیزی در مورد مخلوق محال است ، آنان در مورد علم حضوری خداوند چه می گویند که او هم همیشه حی و حاضر است و عالم محضر اوست. در پاسخ شاید بتوان گفت که ما در مورد انسانهای هم نوع خود تا حدودی زیادی شناخت داریم اما در مورد خداوند و چگونگی علم او و اینکه حضور اشیا در نزد او چگونه است نمی توانیم معرفتی حاصل نماییم، ولی در مورد انسان هم نوع خود به راحتی می توانیم ادعا کنیم که علم حضوری و مطلق از نوع علم الهی با توجه به شناخت ما از انسان برای او نا ممکن است.
نکته سوم: اما آنچه که عارف مشربان و صدرایی ها در مورد علم امام می گویند حد اقل می توان گفت که نظریات ایشان می تواند برای خود آنان قابل درک و پذیرش باشد اما اینکه برای دیگران هم می تواند دلیل متقن و قانع کننده علمی و عقلی به حساب آید بسیار سخت است چون مبنا ی قضاوت آنان عقل تنها نیست و معرفت شهودی هم هست که آن خود به حسب حال و احوال اشخاص متفاوت است و هر گز هم نمی تواند دلیل و حجت برای همگان باشد چون اصلا قابل فهم برای همگان نیست تاکسی درستی و نادرستی آنرا در یابد. بطور نمونه مظفر خودش اذعان دارد که علم به رستاخیز و جزییات عالم به قول ایشان به حسب ظاهر اختصاص به خداوند دارد- چنانچه روایات هم این مطلب را به صراحت بیان می دارد - اما ایشان در عین حال معتقد است که امام هم به آنها آگاهی دارد و این دسته از علما پا را از این هم فراتر می گذارد و می گویند عالم هستی در برابر انسان خاضع و خاشع اند و انسان با آنها ارتباط وجودی و وحدت دارند حال اگر سوال شود این مطلب را قابل درک و فهم اش کنید و توضیح بیشتر بدهید جواب اش این است که باید شهود کنید و ببینید .خلاصه اینکه ما اگر هم نظریات این بزرگواران را بپذیریم نمی توانیم آنرا تبیین کنیم و لزومی هم ندارد که ما حتما باید نظریات ایشان را بپذیریم . اما به نظر نمی رسد عرفا معتقد به علم مطلق- از نوعی که برای خداوند مطرح است- برای امام و پیامبر باشد زیرا علم امام علم به مادون است و دانی بودن خود می تواند به عنوان دلیل عقلی دلیل قانع کننده ی باشد یعنی صرفا شهودی نیست و دلیل عقلی هم می تواند داشته باشد ، والله اعلم .
نتیجه گیری در اخیر نگارنده بر این باور است که محدوده علم امام را اگر محدود بدانیم هم براساس عقل وهم نقل قابل دفاع می باشد و البته نمی توان گفت که امام فقط علم به احکام شریعت دارد چون روایاتی فراوان داریم که دال براین است که امام مواردی غیر از احکام را نیز می داند پس بهتر این است که بگوییم اما م آنچه را که خداوند با توجه به ظرفیت وجودی شان در اختیار ایشان قرار می دهد می داند و این که شامل چه چیز های می شود و چه دایره ی را در بر می گیرد مراجعه به روایات می کنیم و هرآنچه در روایات ذکر شده را می پذیریم.
صفحه 86 تا98