جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
*در [[سال هفتم هجری]] پس از آنکه [[پیامبر]] از [[جنگ]] کُدر بازمیگشت یَسار، [[غلام]] [[پیامبر]]{{صل}} به ایشان عرض کرد: "ای [[رسول خدا]]{{صل}} به من خبر رسید که [[قبیله]] [[بنی عبد بن ثَعلبه]] در [[فکر]] حمله به [[مدینه]] است؛ پس از شما تقاضا دارم که گروهی را همراه من برای جلوگیری از حمله، به سوی آنان اعزام فرمایید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} با قبول درخواست یَسار، در [[رمضان]] همان سال، سپاهی با یکصد و سی نفر، با [[فرماندهی]] [[غالب بن عبدالله]] به سوی مکان استقرار [[قبیله]] بنیعبد اعزام فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال الشریعة، ج۴، ص۳۰۰.</ref>. بنیعبد در مَیفَعَه <ref>(نام منطقهای در سرزمین نَجد است که بعد از منطقه بطن نخل واقع شده است)؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱.</ref>[[سکونت]] داشتند<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۳.</ref>. | * در [[سال هفتم هجری]] پس از آنکه [[پیامبر]] از [[جنگ]] کُدر بازمیگشت یَسار، [[غلام]] [[پیامبر]] {{صل}} به ایشان عرض کرد: "ای [[رسول خدا]] {{صل}} به من خبر رسید که [[قبیله]] [[بنی عبد بن ثَعلبه]] در [[فکر]] حمله به [[مدینه]] است؛ پس از شما تقاضا دارم که گروهی را همراه من برای جلوگیری از حمله، به سوی آنان اعزام فرمایید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. [[رسول اکرم]] {{صل}} با قبول درخواست یَسار، در [[رمضان]] همان سال، سپاهی با یکصد و سی نفر، با [[فرماندهی]] [[غالب بن عبدالله]] به سوی مکان استقرار [[قبیله]] بنیعبد اعزام فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال الشریعة، ج۴، ص۳۰۰.</ref>. بنیعبد در مَیفَعَه <ref>(نام منطقهای در سرزمین نَجد است که بعد از منطقه بطن نخل واقع شده است)؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱.</ref>[[سکونت]] داشتند<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۳.</ref>. | ||
==حرکت [[سپاه]]== | == حرکت [[سپاه]] == | ||
* [[سپاه مسلمانان]] در حالی حرکت کرد که [[یسار]] به عنوان [[راهنما]] برای آنکه [[دشمن]] از حرکتشان باخبر نشود، از مسیرهای فرعی عبور میداد؛ اما طولانی شدن مسیر و کمبود شدید غذای [[سپاه]] باعث شد تا [[مسلمانان]] نسبت به [[یسار]] بدبین شوند و با [[احتیاط]] با او برخورد کنند. [[سپاه مسلمانان]] در بین راه با مسیری برخورد کردند که سیل، آن را به تازگی تغییر داده بود. پس از اندکی حرکت در مسیر، یَسار، خبر از نزدیک شدن به [[قبیله]] [[دشمن]] را داد. [[غالب بن عبدالله]] به او گفت که مایل است با توقف [[سپاه]] در همان مکان برای کسب اطلاع از موقعیت [[دشمن]] به جلو حرکت کند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۳-۴۹۴.</ref>. | * [[سپاه مسلمانان]] در حالی حرکت کرد که [[یسار]] به عنوان [[راهنما]] برای آنکه [[دشمن]] از حرکتشان باخبر نشود، از مسیرهای فرعی عبور میداد؛ اما طولانی شدن مسیر و کمبود شدید غذای [[سپاه]] باعث شد تا [[مسلمانان]] نسبت به [[یسار]] بدبین شوند و با [[احتیاط]] با او برخورد کنند. [[سپاه مسلمانان]] در بین راه با مسیری برخورد کردند که سیل، آن را به تازگی تغییر داده بود. پس از اندکی حرکت در مسیر، یَسار، خبر از نزدیک شدن به [[قبیله]] [[دشمن]] را داد. [[غالب بن عبدالله]] به او گفت که مایل است با توقف [[سپاه]] در همان مکان برای کسب اطلاع از موقعیت [[دشمن]] به جلو حرکت کند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۳-۴۹۴.</ref>. | ||
==[[پیروزی]] [[سپاه اسلام]]== | == [[پیروزی]] [[سپاه اسلام]] == | ||
* [[غالب بن عبدالله]] و [[یسار]] به [[تنهایی]] برای کسب خبر حرکت کردند. مدتی بعد از حرکت با نزدیک شدن به [[قبیله]] [[دشمن]] اوضاع را بررسی کردند. | * [[غالب بن عبدالله]] و [[یسار]] به [[تنهایی]] برای کسب خبر حرکت کردند. مدتی بعد از حرکت با نزدیک شدن به [[قبیله]] [[دشمن]] اوضاع را بررسی کردند. | ||
* [[غالب بن عبدالله]] به عنوان [[فرمانده]]، بعد از آماده کردن [[سپاه]]، آنان را به [[جهاد]] [[تشویق]] کرد و از تعقیب طولانی [[دشمن]] برحذر داشت. از آنها خواست تا دو نفر دو نفر با هم حرکت کنند. [[مسلمانان]] با نزدیک شدن به [[دشمن]]، حمله را آغاز کردند. نتیجه حمله، به [[غنیمت]] گرفتن تعدادی شتر و گوسفند بود. تعدادی از بزرگان [[دشمن]] نیز کشته شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعة، ج۴، ص۳۰۰.</ref>. | * [[غالب بن عبدالله]] به عنوان [[فرمانده]]، بعد از آماده کردن [[سپاه]]، آنان را به [[جهاد]] [[تشویق]] کرد و از تعقیب طولانی [[دشمن]] برحذر داشت. از آنها خواست تا دو نفر دو نفر با هم حرکت کنند. [[مسلمانان]] با نزدیک شدن به [[دشمن]]، حمله را آغاز کردند. نتیجه حمله، به [[غنیمت]] گرفتن تعدادی شتر و گوسفند بود. تعدادی از بزرگان [[دشمن]] نیز کشته شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعة، ج۴، ص۳۰۰.</ref>. | ||
*در این [[سریه]] [[اسامة بن زید]]، مردی را که [[لا اله الا الله]] گفته بود، کشت. هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} از این موضوع باخبر شد با [[اعتراض]] و [[توبیخ]] به او گفت: "دلش را شکافتی تا بدانی او [[راستگو]] است یا درغگو؟"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۵.</ref> [[مسعودی]] مینویسد به همین سبب [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا}}<ref>«و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.</ref> نازل شد<ref>علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الاشراف، ص۲۲۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. | * در این [[سریه]] [[اسامة بن زید]]، مردی را که [[لا اله الا الله]] گفته بود، کشت. هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} از این موضوع باخبر شد با [[اعتراض]] و [[توبیخ]] به او گفت: "دلش را شکافتی تا بدانی او [[راستگو]] است یا درغگو؟"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۵.</ref> [[مسعودی]] مینویسد به همین سبب [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا}}<ref>«و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.</ref> نازل شد<ref>علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الاشراف، ص۲۲۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه غالب بن عبدالله (مقاله)|سریه غالب بن عبدالله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |