جز
جایگزینی متن - 'ضمیر' به 'ضمیر'
(صفحهای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'ضمیر' به 'ضمیر') |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = خرافه | |||
| عنوان مدخل = [[خرافه]] | |||
| مداخل مرتبط = [[خرافه در لغت]] - [[خرافه در قرآن]] - [[خرافه در جامعهشناسی اسلامی]] - [[خرافه در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
==دستهبندی [[خرافه]]== | == دستهبندی [[خرافه]] == | ||
در [[عصر جاهلی]]، [[خرافات]]، نمودها و جلوههای بسیاری داشت و [[اندیشهها]] و [[اعمال]] بیاساسی که پذیرفته شده بود و آن را خرافات مینامند، قابل شمارش نیست. با توجه به موضوع این [[پژوهش]] که بررسی خرافات در عصر جاهلی و [[زمان]] [[بعثت رسول اکرم]]{{صل}} است، خرافات را در سه نوع [[اعتقادی]]، [[احکام دینی]] و [[آداب]] [[اجتماعی]] میتوان دستهبندی کرد.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۱.</ref>. | در [[عصر جاهلی]]، [[خرافات]]، نمودها و جلوههای بسیاری داشت و [[اندیشهها]] و [[اعمال]] بیاساسی که پذیرفته شده بود و آن را خرافات مینامند، قابل شمارش نیست. با توجه به موضوع این [[پژوهش]] که بررسی خرافات در عصر جاهلی و [[زمان]] [[بعثت رسول اکرم]] {{صل}} است، خرافات را در سه نوع [[اعتقادی]]، [[احکام دینی]] و [[آداب]] [[اجتماعی]] میتوان دستهبندی کرد.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۱.</ref>. | ||
==اعتقادی== | == اعتقادی == | ||
مقصود از خرافههای اعتقادی آن دسته از اندیشههای موهومی است که در مبانی اعتقادی ریشه دارد. [[لغزش]] در [[گرایش فطری]] [[بشر]] در [[پرستش]] ([[بتپرستی]])، مؤثر دانستن نیروهای مرموز و وطنپرستی، نمونههایی از آن است که آنها را بررسی میکنیم. | مقصود از خرافههای اعتقادی آن دسته از اندیشههای موهومی است که در مبانی اعتقادی ریشه دارد. [[لغزش]] در [[گرایش فطری]] [[بشر]] در [[پرستش]] ([[بتپرستی]])، مؤثر دانستن نیروهای مرموز و وطنپرستی، نمونههایی از آن است که آنها را بررسی میکنیم. | ||
===بتپرستی=== | === بتپرستی === | ||
بتهای [[لات]]، [[منات]]، عزّی، [[یغوث]]، [[یعوق]]، [[ودّ]]، [[نسر]]، بعل و [[سواع]] که در عصر جاهلی وجود داشتند، نماد [[اندیشه]] و تعلقات قبیلهای [[مردم]] آن [[روزگار]] بودند<ref>نک: هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا.</ref>. | بتهای [[لات]]، [[منات]]، عزّی، [[یغوث]]، [[یعوق]]، [[ودّ]]، [[نسر]]، بعل و [[سواع]] که در عصر جاهلی وجود داشتند، نماد [[اندیشه]] و تعلقات قبیلهای [[مردم]] آن [[روزگار]] بودند<ref>نک: هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا.</ref>. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۶: | ||
[[قرآن کریم]] پس از طرح [[باور]] [[مشرکان]] و خرافهپرستان درباره خداوند، باور [[باطل]] آنان را که دختران را به خداوند نسبت میدادند، به [[تمسخر]] میگیرد و رد میکند. سپس [[وجدان]] [[آدمی]] را به [[داوری]] میطلبد: {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۱.</ref>. | [[قرآن کریم]] پس از طرح [[باور]] [[مشرکان]] و خرافهپرستان درباره خداوند، باور [[باطل]] آنان را که دختران را به خداوند نسبت میدادند، به [[تمسخر]] میگیرد و رد میکند. سپس [[وجدان]] [[آدمی]] را به [[داوری]] میطلبد: {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۱.</ref>. | ||
===آنیمیسم=== | === آنیمیسم === | ||
این اندیشه [[خرافی]] بر پایه باور به اثرگذاری [[ارواح]] در [[زندگی]] [[انسان]] شکل گرفته است. «[[عقیده]] به موجودات خیالی و اشباح و افسانههای هولانگیزی که نزد اغلب [[ملل]] باستانی، موجود میباشد، مثل [[اعتقاد]] به دیوهای کوهستان، اشباح جنگلها یا غولهای بیابان یا اجنّه موجود در صحراها یا اماکن مخوف و بیغوله مانند حمامهای عمومی یا خرابههای ساختمانهای کهن، همه زاییده همان [[عاطفه]] و اندیشه آنیمیسم است که در [[ذهن]] [[انسانها]] [ترسیم شده] است. | این اندیشه [[خرافی]] بر پایه باور به اثرگذاری [[ارواح]] در [[زندگی]] [[انسان]] شکل گرفته است. «[[عقیده]] به موجودات خیالی و اشباح و افسانههای هولانگیزی که نزد اغلب [[ملل]] باستانی، موجود میباشد، مثل [[اعتقاد]] به دیوهای کوهستان، اشباح جنگلها یا غولهای بیابان یا اجنّه موجود در صحراها یا اماکن مخوف و بیغوله مانند حمامهای عمومی یا خرابههای ساختمانهای کهن، همه زاییده همان [[عاطفه]] و اندیشه آنیمیسم است که در [[ذهن]] [[انسانها]] [ترسیم شده] است. | ||
اعتقاد به [[نفوذ]] ارواح [[شرور]] در [[بدن]] مریض و مصروع یا وارد شدن آن در پیکره [[زنان]] تازهزا، شنیدن آوازهایی از سروش [[غیبی]] و [[مشاهده]] اشباح خیالی، نمودهای [[مکتب]] آنیمیسم است»<ref>علی اصغر حکمت، نه گفتار در تاریخ ادیان، ص۲۹.</ref>. | اعتقاد به [[نفوذ]] ارواح [[شرور]] در [[بدن]] مریض و مصروع یا وارد شدن آن در پیکره [[زنان]] تازهزا، شنیدن آوازهایی از سروش [[غیبی]] و [[مشاهده]] اشباح خیالی، نمودهای [[مکتب]] آنیمیسم است»<ref>علی اصغر حکمت، نه گفتار در تاریخ ادیان، ص۲۹.</ref>. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۵: | ||
آنان گاو ماده را منزه از سواری و یا [[حلول]] [[ارواح]] خبیثه و دیوها میدانستند. هرگاه شتری به [[بیماری]] عرّ [[مبتلا]] میشد، یعنی در لب و دهان آن، تاولها و زخمهایی ظاهر میشد، [[عرب جاهلی]] به جای درمان بیماری به سراغ شتر سالم رفته و آن را داغ میکرد تا بیماری شتر مریض [[شفا]] پیدا کند. در [[حقیقت]]، به نظر خود با این کار، از سرایت بیماری که از آن به «[[عدوی]]» تعبیر میکردند، جلوگیری میکردند<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۲۱-۵۲۵.</ref>. | آنان گاو ماده را منزه از سواری و یا [[حلول]] [[ارواح]] خبیثه و دیوها میدانستند. هرگاه شتری به [[بیماری]] عرّ [[مبتلا]] میشد، یعنی در لب و دهان آن، تاولها و زخمهایی ظاهر میشد، [[عرب جاهلی]] به جای درمان بیماری به سراغ شتر سالم رفته و آن را داغ میکرد تا بیماری شتر مریض [[شفا]] پیدا کند. در [[حقیقت]]، به نظر خود با این کار، از سرایت بیماری که از آن به «[[عدوی]]» تعبیر میکردند، جلوگیری میکردند<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۲۱-۵۲۵.</ref>. | ||
در [[روایات نبوی]]، این پندارها و همچنین غولها و دیوها پایه و اساسی ندارند. جابر از [[رسول الله]]{{صل}} نقل میکند: {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا صَفَرَ وَ لَا غُولَ}}؛ «واگیری، زردآب (آنگونه که میپندارید) و غول وجود ندارد»<ref>جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، حرف الطاء.</ref>. شخصی [[خدمت]] [[پیامبر]] آمد و درباره بیماری حیوانات اهلی پرسید: این حیوانات را به دلیل بیماری ارزانتر میدادند، ولی از [[ترس]] ابتلای [[گله]] گوسفندانم خریداری نکردم. [[حضرت]] فرمود: «آن حیوان اول چگونه مبتلا شد؟» سپس فرمود: «سرایت، فال بد و [[شومی]]، اساس ندارد»<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | در [[روایات نبوی]]، این پندارها و همچنین غولها و دیوها پایه و اساسی ندارند. جابر از [[رسول الله]] {{صل}} نقل میکند: {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا صَفَرَ وَ لَا غُولَ}}؛ «واگیری، زردآب (آنگونه که میپندارید) و غول وجود ندارد»<ref>جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، حرف الطاء.</ref>. شخصی [[خدمت]] [[پیامبر]] آمد و درباره بیماری حیوانات اهلی پرسید: این حیوانات را به دلیل بیماری ارزانتر میدادند، ولی از [[ترس]] ابتلای [[گله]] گوسفندانم خریداری نکردم. [[حضرت]] فرمود: «آن حیوان اول چگونه مبتلا شد؟» سپس فرمود: «سرایت، فال بد و [[شومی]]، اساس ندارد»<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | ||
درباره «عدوی»، [[اسلام]]، سرایت یا بیماریهای واگیردار را [[انکار]] نکرده؛ زیرا در روایتی چنین آمده است: | درباره «عدوی»، [[اسلام]]، سرایت یا بیماریهای واگیردار را [[انکار]] نکرده؛ زیرا در روایتی چنین آمده است: | ||
[[بیمار]] برای سرایت نکردن [[بیماری]]، بر شخص سالم وارد نشود<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | [[بیمار]] برای سرایت نکردن [[بیماری]]، بر شخص سالم وارد نشود<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | ||
[[نفی]] «[[عدوی]]»، به معنای انکار [[پندار]] [[خرافی]] است، نه انکار سرایت. بر این اساس، در برخی حدیثهایی که درباره عدوی است، سفارش شده که از مجذوم دوری شود، مثل [[حدیث]] {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَّةَ وَ لَا صَفَرَ وَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الْأَسَدِ}}<ref>منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول{{صل}}، ج۳، باب رابع فی نفی مزاعم الجاهلیه.</ref>. اگر منظور از نفی «عدوی»، انکار اصل سرایت بود، امر به فرار از مجذوم معنی نداشت. | [[نفی]] «[[عدوی]]»، به معنای انکار [[پندار]] [[خرافی]] است، نه انکار سرایت. بر این اساس، در برخی حدیثهایی که درباره عدوی است، سفارش شده که از مجذوم دوری شود، مثل [[حدیث]] {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَّةَ وَ لَا صَفَرَ وَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الْأَسَدِ}}<ref>منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول {{صل}}، ج۳، باب رابع فی نفی مزاعم الجاهلیه.</ref>. اگر منظور از نفی «عدوی»، انکار اصل سرایت بود، امر به فرار از مجذوم معنی نداشت. | ||
در [[دوران جاهلیت]] بر این [[باور]] بودند که وقتی کسی از [[دنیا]] میرود، [[روح]] او به صورت پرندهای کوچک درمیآید و همواره در محل اقامتش رفت و آمد دارد، ولی اگر کسی کشته شده باشد و بازماندگان انتقامش را نگرفته باشند، این پرنده دور [[قبر]] خود پرواز میکند و چنین مینالد: {{عربی|اسْقُونِي اسْقُونِي}}؛ «سیرابم سازید». تا زمانی که [[انتقام]] او گرفته نشود، به نالههای جانسوز خود ادامه میدهد. | در [[دوران جاهلیت]] بر این [[باور]] بودند که وقتی کسی از [[دنیا]] میرود، [[روح]] او به صورت پرندهای کوچک درمیآید و همواره در محل اقامتش رفت و آمد دارد، ولی اگر کسی کشته شده باشد و بازماندگان انتقامش را نگرفته باشند، این پرنده دور [[قبر]] خود پرواز میکند و چنین مینالد: {{عربی|اسْقُونِي اسْقُونِي}}؛ «سیرابم سازید». تا زمانی که [[انتقام]] او گرفته نشود، به نالههای جانسوز خود ادامه میدهد. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۶: | ||
[[مسعودی]] در مروج الذهب آورده که [[معتقدان]] به [[خرافه]] هامّه میپنداشتند پرنده هامّه نخست کوچک است، ولی کم کم بزرگ میشود تا به اندازه یک جغد درمیآید و نوعا در خرابهها به سر میبرد و پیوسته در [[اضطراب]] و ناله [[جان]] کاه است. پندار هامّه، مهمترین دلیل استمرار [[کشتار]] بود. البته این باور مختص [[عرب جاهلی]] نبود، بلکه از دیرباز در میان قومهای گوناگون وجود داشت و هنوز هم در بسیاری از [[اقوام]] وجود دارد.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۴.</ref>. | [[مسعودی]] در مروج الذهب آورده که [[معتقدان]] به [[خرافه]] هامّه میپنداشتند پرنده هامّه نخست کوچک است، ولی کم کم بزرگ میشود تا به اندازه یک جغد درمیآید و نوعا در خرابهها به سر میبرد و پیوسته در [[اضطراب]] و ناله [[جان]] کاه است. پندار هامّه، مهمترین دلیل استمرار [[کشتار]] بود. البته این باور مختص [[عرب جاهلی]] نبود، بلکه از دیرباز در میان قومهای گوناگون وجود داشت و هنوز هم در بسیاری از [[اقوام]] وجود دارد.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۴.</ref>. | ||
===ملتپرستی (شوونیسم)<ref>chauvinisms.</ref>=== | === ملتپرستی (شوونیسم)<ref>chauvinisms.</ref>=== | ||
وطنپرستی، یکی دیگر از نمونههای [[خرافات]] است که از تعصبهای قومی و قبیلهای سرچشمه میگیرد. [[پرستش]] [[وطن]] چون همراه با [[تعصب]] و [[خودخواهی]] است، سبب [[جنگ]] میان [[ملتها]] و [[تحقیر]] دیگر اقوام میشود. | وطنپرستی، یکی دیگر از نمونههای [[خرافات]] است که از تعصبهای قومی و قبیلهای سرچشمه میگیرد. [[پرستش]] [[وطن]] چون همراه با [[تعصب]] و [[خودخواهی]] است، سبب [[جنگ]] میان [[ملتها]] و [[تحقیر]] دیگر اقوام میشود. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۳: | ||
[[پیامبر گرامی اسلام]] همواره با نژادپرستی [[مبارزه]] کرد و در [[سال هشتم هجری]]، [[روز فتح مکه]] چنین فرمود: «خدایی نیست مگر [[خداوند]] یگانهای که [[شریک]] ندارد. خدایی که [[وعده]] خود را راست گردانید و بندهاش را [[یاری]] کرد و [[احزاب]] متعدد را [[شکست]] داد. هان ای مردم! هر امتیاز قومی و [[نژادی]] مربوط به گذشته، [[باطل]] و زیر قدم من قرار دارد... ای [[طایفه]] [[قریش]]! خداوند [[غرور]] [[جاهلیت]] و [[فخر]] فروختن به نیاکان را از میان شما برد.... مردم از [[آدم]] و آدم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است»....<ref>{{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ، أَلَا كُلُّ مَأْثُرَةٍ تَحْتَ قَدَمَيَّ... يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! إِنَّ اللَّهَ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَعَظُّمَهَا بِالآبَاءِ... النَّاسُ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ...}} علی شریعتی، اسلامشناسی، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۷.</ref>. | [[پیامبر گرامی اسلام]] همواره با نژادپرستی [[مبارزه]] کرد و در [[سال هشتم هجری]]، [[روز فتح مکه]] چنین فرمود: «خدایی نیست مگر [[خداوند]] یگانهای که [[شریک]] ندارد. خدایی که [[وعده]] خود را راست گردانید و بندهاش را [[یاری]] کرد و [[احزاب]] متعدد را [[شکست]] داد. هان ای مردم! هر امتیاز قومی و [[نژادی]] مربوط به گذشته، [[باطل]] و زیر قدم من قرار دارد... ای [[طایفه]] [[قریش]]! خداوند [[غرور]] [[جاهلیت]] و [[فخر]] فروختن به نیاکان را از میان شما برد.... مردم از [[آدم]] و آدم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است»....<ref>{{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ، أَلَا كُلُّ مَأْثُرَةٍ تَحْتَ قَدَمَيَّ... يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! إِنَّ اللَّهَ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَعَظُّمَهَا بِالآبَاءِ... النَّاسُ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ...}} علی شریعتی، اسلامشناسی، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۷.</ref>. | ||
==[[احکام دینی]]== | == [[احکام دینی]] == | ||
مردم [[جاهلی]] برخی [[احکام]] و دستورهای [[دینی]] را [[تحریف]] کردند و آنها را با [[خرافات]] [[درهم]] آمیختند. [[اعمال عبادی]] چون [[نماز]]، [[حج]]، تأخیر انداختن [[ماههای حرام]] و [[فرزندخواندگی]] از جمله این خرافههاست. | مردم [[جاهلی]] برخی [[احکام]] و دستورهای [[دینی]] را [[تحریف]] کردند و آنها را با [[خرافات]] [[درهم]] آمیختند. [[اعمال عبادی]] چون [[نماز]]، [[حج]]، تأخیر انداختن [[ماههای حرام]] و [[فرزندخواندگی]] از جمله این خرافههاست. | ||
===[[نماز]] (مکاء و تصدیه)=== | === [[نماز]] (مکاء و تصدیه) === | ||
مکاء به معنای صفیر و سوت کشیدن است. سوت کشیدن گاهی با قرار دادن دست بر دهان و گاه بدون آن انجام میشد. | مکاء به معنای صفیر و سوت کشیدن است. سوت کشیدن گاهی با قرار دادن دست بر دهان و گاه بدون آن انجام میشد. | ||
تصدیه از ماده «صدی» به معنای پژواک و مراد از آن صدای دست زدن است و از آن به «تصفیق» به معنای کف زدن نیز یاد میشود<ref>محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۲۴۶؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص۴۱۸.</ref>. | تصدیه از ماده «صدی» به معنای پژواک و مراد از آن صدای دست زدن است و از آن به «تصفیق» به معنای کف زدن نیز یاد میشود<ref>محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۲۴۶؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص۴۱۸.</ref>. | ||
خط ۶۹: | خط ۷۲: | ||
[[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ}}<ref>«و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که میورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.</ref>. | [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ}}<ref>«و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که میورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.</ref>. | ||
در این [[آیه شریفه]]، این [[رفتار]] [[مشرکان]] رد شده است؛ چراکه مشرکان، مکاء و تصدیه در کنار [[کعبه]] را در [[حکم]] نماز میدانستند و با کف زدن و سوت کشیدن، [[عبادت]] میکردند. در این [[آیه کریمه]]، واژه نماز به | در این [[آیه شریفه]]، این [[رفتار]] [[مشرکان]] رد شده است؛ چراکه مشرکان، مکاء و تصدیه در کنار [[کعبه]] را در [[حکم]] نماز میدانستند و با کف زدن و سوت کشیدن، [[عبادت]] میکردند. در این [[آیه کریمه]]، واژه نماز به ضمیر «هم» اضافه شده تا بفهماند که این رفتار [[عبادی]] خاص مشرکان بوده است.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۸.</ref>. | ||
===[[حج]] [[جاهلی]]=== | === [[حج]] [[جاهلی]] === | ||
[[مناسک]] حج که در عصر [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} [[تشریع]] شده بود، در [[عصر جاهلی]] با خرافاتی آمیخته شد که به برخی از این [[خرافهها]] میپردازیم: | [[مناسک]] حج که در عصر [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[تشریع]] شده بود، در [[عصر جاهلی]] با خرافاتی آمیخته شد که به برخی از این [[خرافهها]] میپردازیم: | ||
#'''تلبیه''': در [[روایات]] [[تاریخی]] آمده است: «هر دسته از مشرکان برای بتهای خود تلبیه خاصی داشتند»<ref>هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا، ص۳۷.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] برای زدودن [[خرافات]] گامهای مهمی برداشت و با جلوههای [[شرک]] آلود [[حج ابراهیمی]] جنگید. [[ابن عباس]] در روایتی میگوید: مشرکان هنگام تلبیه میگفتند: {{عربی|لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ}}. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرمود: {{متن حدیث|وَيْلَكُمْ قَدْ قَدْ}} «وای بر شما بس است». آنان ادامه میدادند: {{عربی|إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ}}. آنان این عبارتها را در حالی میگفتند که به دور [[خانه خدا]] [[طواف]] میکردند<ref>اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۱۲؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۷۸.</ref>. با توجه به [[مخالفت]] مشرکان با [[فرمان پیامبر]] به نظر میرسد این جریان مربوط به دوران پیش از [[هجرت]] است؛ زیرا آن [[حضرت]] پس از هجرت، در [[عمرة]] القضا، [[فتح مکه]] و [[حجة الوداع]] حضور داشت و با [[اقتدار]] وارد [[مکه]] شد. بدین ترتیب، [[مشرکان]] در شرایطی نبودند که آشکارا با [[فرمان پیامبر]] [[مخالفت]] کنند. به ویژه در [[حجه الوداع]] که حضرت، [[حج]] [[توحیدی]] را به جا آورد. | # '''تلبیه''': در [[روایات]] [[تاریخی]] آمده است: «هر دسته از مشرکان برای بتهای خود تلبیه خاصی داشتند»<ref>هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا، ص۳۷.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] برای زدودن [[خرافات]] گامهای مهمی برداشت و با جلوههای [[شرک]] آلود [[حج ابراهیمی]] جنگید. [[ابن عباس]] در روایتی میگوید: مشرکان هنگام تلبیه میگفتند: {{عربی|لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ}}. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میفرمود: {{متن حدیث|وَيْلَكُمْ قَدْ قَدْ}} «وای بر شما بس است». آنان ادامه میدادند: {{عربی|إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ}}. آنان این عبارتها را در حالی میگفتند که به دور [[خانه خدا]] [[طواف]] میکردند<ref>اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۱۲؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۷۸.</ref>. با توجه به [[مخالفت]] مشرکان با [[فرمان پیامبر]] به نظر میرسد این جریان مربوط به دوران پیش از [[هجرت]] است؛ زیرا آن [[حضرت]] پس از هجرت، در [[عمرة]] القضا، [[فتح مکه]] و [[حجة الوداع]] حضور داشت و با [[اقتدار]] وارد [[مکه]] شد. بدین ترتیب، [[مشرکان]] در شرایطی نبودند که آشکارا با [[فرمان پیامبر]] [[مخالفت]] کنند. به ویژه در [[حجه الوداع]] که حضرت، [[حج]] [[توحیدی]] را به جا آورد. | ||
#'''[[طواف]]''': در روایتهای بسیاری آمده است که عربهای [[جاهلی]] هنگام طواف، [[لباس]] خود را درمی آوردند و بر این [[باور]] بودند که نباید با لباسی که [[گناه]] کردهاند، طواف کنند و برهنه شدن را نوعی تفأل برای [[دوری از گناه]] میدانستند<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. در برخی [[روایتها]] نیز چنین آمده است: «مردان در [[روز]] و [[زنان]] در شب برهنه طواف میکردند»<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. [[پیامبر]] در سال نهم میخواست حج به جا آورد، ولی این [[آداب]] جاهلی سبب شد آن سال پیامبر [[مراسم حج]] را به جا نیاورد. در آن سال، [[حضرت علی]]{{ع}} را پیش مشرکان فرستاد تا [[فرمان الهی]] را در تصحیح [[مناسک]] حج [[ابلاغ]] کند<ref>اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۴۴.</ref>. یکی از نکتههایی که در [[سوره]] [[برائت]]، به آن اشاره شده، [[نهی]] از طواف عریان بوده است<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. | # '''[[طواف]]''': در روایتهای بسیاری آمده است که عربهای [[جاهلی]] هنگام طواف، [[لباس]] خود را درمی آوردند و بر این [[باور]] بودند که نباید با لباسی که [[گناه]] کردهاند، طواف کنند و برهنه شدن را نوعی تفأل برای [[دوری از گناه]] میدانستند<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. در برخی [[روایتها]] نیز چنین آمده است: «مردان در [[روز]] و [[زنان]] در شب برهنه طواف میکردند»<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. [[پیامبر]] در سال نهم میخواست حج به جا آورد، ولی این [[آداب]] جاهلی سبب شد آن سال پیامبر [[مراسم حج]] را به جا نیاورد. در آن سال، [[حضرت علی]] {{ع}} را پیش مشرکان فرستاد تا [[فرمان الهی]] را در تصحیح [[مناسک]] حج [[ابلاغ]] کند<ref>اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۴۴.</ref>. یکی از نکتههایی که در [[سوره]] [[برائت]]، به آن اشاره شده، [[نهی]] از طواف عریان بوده است<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح: سید طیب جزایری، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. | ||
#'''وقوف''': شکل دیگر [[انحراف]] [[عبادی]] در [[عصر جاهلی]]، [[تغییر]] محل وقوف بود. [[قریش]] و [[قبایل]] وابسته که خود را «حُمس»، یعنی جدّی و [[متعصب]] در امر [[دین]] میدانستند، بر این باور بودند که چون در کنار [[کعبه]] هستند، میتوانند در وادی مزدلفه (مشعر) وقوف کنند و مسیر طولانیتری را تا [[عرفات]] نپیمایند. قریش دیگر [[حاجیان]] را نیز از وقوف در مشعر باز میداشتند. ازاین رو، آنان به عرفات میرفتند و در آنجا وقوف میکردند. وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در حجه الوداع به مشعر رسید، [[مشرکان قریش]] [[انتظار]] داشتند آن [[حضرت]] به جای [[عرفات]]، در مشعر وقوف کند، ولی [[آیه]] ۱۹۹ [[سوره بقره]] نازل شد و به [[مسلمانان]] [[فرمان]] داد از آنجا کوچ کنند. آن حضرت نیز بیتوجه به توقع [[مشرکان]]، به سوی عرفات رفت و این گونه [[مردم]] را متوجه [[سنتهای اصیل]] [[الهی]] کرد<ref>برای اطلاع بیشتر نک: محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ج۵، ص۱۵۸؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۴، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۹.</ref>. | # '''وقوف''': شکل دیگر [[انحراف]] [[عبادی]] در [[عصر جاهلی]]، [[تغییر]] محل وقوف بود. [[قریش]] و [[قبایل]] وابسته که خود را «حُمس»، یعنی جدّی و [[متعصب]] در امر [[دین]] میدانستند، بر این باور بودند که چون در کنار [[کعبه]] هستند، میتوانند در وادی مزدلفه (مشعر) وقوف کنند و مسیر طولانیتری را تا [[عرفات]] نپیمایند. قریش دیگر [[حاجیان]] را نیز از وقوف در مشعر باز میداشتند. ازاین رو، آنان به عرفات میرفتند و در آنجا وقوف میکردند. وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حجه الوداع به مشعر رسید، [[مشرکان قریش]] [[انتظار]] داشتند آن [[حضرت]] به جای [[عرفات]]، در مشعر وقوف کند، ولی [[آیه]] ۱۹۹ [[سوره بقره]] نازل شد و به [[مسلمانان]] [[فرمان]] داد از آنجا کوچ کنند. آن حضرت نیز بیتوجه به توقع [[مشرکان]]، به سوی عرفات رفت و این گونه [[مردم]] را متوجه [[سنتهای اصیل]] [[الهی]] کرد<ref>برای اطلاع بیشتر نک: محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ج۵، ص۱۵۸؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۴، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۹.</ref>. | ||
===تأخیر انداختن [[ماههای حرام]]=== | === تأخیر انداختن [[ماههای حرام]] === | ||
واژه «[[نسیء]]» از ماده «نسا» به معنای تأخیر انداختن است. در دوره [[جاهلیت]]، یکی از ماههای حرام را به تأخیر میانداختند و با تشریفات ویژهای به مردم اعلام میشد. گفتهاند بزرگی از [[قبیله]] [[کنانه]] در [[اجتماع]] بزرگ مردم در [[سرزمین]] [[منا]]، پس از تقاضای مردم مبنی بر تأخیر انداختن یکی از ماههای حرام میگفت: «من امسال فلان [[ماه حرام]] را به تأخیر انداختم و ماه دیگری را به جای آن [[اختیار]] میکرد»<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. | واژه «[[نسیء]]» از ماده «نسا» به معنای تأخیر انداختن است. در دوره [[جاهلیت]]، یکی از ماههای حرام را به تأخیر میانداختند و با تشریفات ویژهای به مردم اعلام میشد. گفتهاند بزرگی از [[قبیله]] [[کنانه]] در [[اجتماع]] بزرگ مردم در [[سرزمین]] [[منا]]، پس از تقاضای مردم مبنی بر تأخیر انداختن یکی از ماههای حرام میگفت: «من امسال فلان [[ماه حرام]] را به تأخیر انداختم و ماه دیگری را به جای آن [[اختیار]] میکرد»<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۸: | ||
برخی میگویند به [[پندار]] [[عرب جاهلی]]، پشت سرهم بودن ماههای حرام، [[روحیه]] [[جنگ]] جویی را در افراد [[تضعیف]] میکرد و با توجه به اینکه [[غارت]] گری و جنگ افروزی، بخشی از [[زندگی]] آنان را تشکیل میداد، [[تحمل]] سه ماه حرام ([[ذی القعده]]، [[ذی حجه]] و [[محرم]]) مشکل بود. بر این اساس میکوشیدند یکی از ماههای حرام را از این ماهها جدا کنند<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۱۴.</ref>. همچنین احتمال دادهاند چون به [[حج]] از جنبههای گوناگون توجه شده بود، اگر موسم حج در فصل [[گرما]] واقع میشد، آن را به میل خود [[تغییر]] میدادند. این کار سبب میشد [[آتش]] جنگ همچنان فروزان بماند و [[مراسم حج]] بازیچه دست این و آن قرار گیرد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۰۹ و ۴۱۰.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۱.</ref>. | برخی میگویند به [[پندار]] [[عرب جاهلی]]، پشت سرهم بودن ماههای حرام، [[روحیه]] [[جنگ]] جویی را در افراد [[تضعیف]] میکرد و با توجه به اینکه [[غارت]] گری و جنگ افروزی، بخشی از [[زندگی]] آنان را تشکیل میداد، [[تحمل]] سه ماه حرام ([[ذی القعده]]، [[ذی حجه]] و [[محرم]]) مشکل بود. بر این اساس میکوشیدند یکی از ماههای حرام را از این ماهها جدا کنند<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۱۴.</ref>. همچنین احتمال دادهاند چون به [[حج]] از جنبههای گوناگون توجه شده بود، اگر موسم حج در فصل [[گرما]] واقع میشد، آن را به میل خود [[تغییر]] میدادند. این کار سبب میشد [[آتش]] جنگ همچنان فروزان بماند و [[مراسم حج]] بازیچه دست این و آن قرار گیرد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۰۹ و ۴۱۰.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۱.</ref>. | ||
===فرزند خواندگی=== | === فرزند خواندگی === | ||
در دوره [[جاهلیت]] رسم بر این بود که با تشریفات ویژهای، کسی را به [[فرزندی]] برمیگزیدند و [[حقوقی]] را که فرزند نسَبی داشت، برای او قائل میشدند و از همدیگر [[ارث]] میبردند و همسرش را بر خود [[حرام]] میدانستند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۳۵۸.</ref>. | در دوره [[جاهلیت]] رسم بر این بود که با تشریفات ویژهای، کسی را به [[فرزندی]] برمیگزیدند و [[حقوقی]] را که فرزند نسَبی داشت، برای او قائل میشدند و از همدیگر [[ارث]] میبردند و همسرش را بر خود [[حرام]] میدانستند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۳۵۸.</ref>. | ||
[[اسلام]] این مقررات [[خرافی]] و غیرمنطقی را محکوم میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ}}<ref>«و فرزندخواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است» سوره احزاب، آیه ۴.</ref>. | [[اسلام]] این مقررات [[خرافی]] و غیرمنطقی را محکوم میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ}}<ref>«و فرزندخواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است» سوره احزاب، آیه ۴.</ref>. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز برای از بین بردن این رسم نادرست، [[همسر]] پسرخواندهاش، [[زید بن حارثه]] را پس از [[طلاق]] گرفتن از زید، به [[ازدواج]] خود درآورد. ازدواج [[رسول خدا]]{{صل}} با [[زینب بنت جحش]] (همسر زید بن حارثه) دستاویزی برای [[تبلیغات]] [[دشمنان]] شد، ولی آن [[حضرت]] [[مأموریت]] داشت برای شکستن این [[سنّت]] خرافی و بیاساس گام بردارد. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز برای از بین بردن این رسم نادرست، [[همسر]] پسرخواندهاش، [[زید بن حارثه]] را پس از [[طلاق]] گرفتن از زید، به [[ازدواج]] خود درآورد. ازدواج [[رسول خدا]] {{صل}} با [[زینب بنت جحش]] (همسر زید بن حارثه) دستاویزی برای [[تبلیغات]] [[دشمنان]] شد، ولی آن [[حضرت]] [[مأموریت]] داشت برای شکستن این [[سنّت]] خرافی و بیاساس گام بردارد. | ||
در برابر [[فرزندخواندگی]]، [[خرافه]] [[خلع]] و طرد وجود داشت که فرزند یا [[برادر]] را از فرزندی و [[برادری]] خلع میکردند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۱۱.</ref>؛ زیرا در [[نظام]] قبیلگی هر کس مرتکب [[قتل]] یا جنایتی میشد، پیش از هرکس، [[خویشاوندان]] و [[نزدیکان]] [[مسئول]] بودند و آنان که فرزند یا برادر شروری داشتند، برای فرار از [[مسئولیت]]، آنها را از فرزندی و برادری خلع میکردند و بدین ترتیب، پیوند حقوقی آنان با افراد [[قبیله]] قطع میشد. | در برابر [[فرزندخواندگی]]، [[خرافه]] [[خلع]] و طرد وجود داشت که فرزند یا [[برادر]] را از فرزندی و [[برادری]] خلع میکردند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۱۱.</ref>؛ زیرا در [[نظام]] قبیلگی هر کس مرتکب [[قتل]] یا جنایتی میشد، پیش از هرکس، [[خویشاوندان]] و [[نزدیکان]] [[مسئول]] بودند و آنان که فرزند یا برادر شروری داشتند، برای فرار از [[مسئولیت]]، آنها را از فرزندی و برادری خلع میکردند و بدین ترتیب، پیوند حقوقی آنان با افراد [[قبیله]] قطع میشد. | ||
اسلام این سنّت خرافی را نیز محکوم و اعلام کرد پیوند [[پدر]] و فرزند که رابطهای [[عاطفی]] و نسبی است، برقرار است و با خلع کردن از بین نمیرود. البته هرکس مسئول عمل خویش است و در [[مجازات]] و [[قصاص]] و دیگر تکلیفها باید خود پاسخگو باشد<ref>نک: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}} «بگو: آیا جز خداوند پروردگاری بجویم حال آنکه او پروردگار هر چیز است و هیچ کس کاری (زشت) جز به زیان خویش نمیکند و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمیدارد سپس بازگشتتان به سوی پروردگارتان است آنگاه شما را به آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگردا» سوره انعام، آیه ۱۶۴.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۲.</ref>. | اسلام این سنّت خرافی را نیز محکوم و اعلام کرد پیوند [[پدر]] و فرزند که رابطهای [[عاطفی]] و نسبی است، برقرار است و با خلع کردن از بین نمیرود. البته هرکس مسئول عمل خویش است و در [[مجازات]] و [[قصاص]] و دیگر تکلیفها باید خود پاسخگو باشد<ref>نک: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}} «بگو: آیا جز خداوند پروردگاری بجویم حال آنکه او پروردگار هر چیز است و هیچ کس کاری (زشت) جز به زیان خویش نمیکند و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمیدارد سپس بازگشتتان به سوی پروردگارتان است آنگاه شما را به آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگردا» سوره انعام، آیه ۱۶۴.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۲.</ref>. | ||
==[[آداب]] [[اجتماعی]]== | == [[آداب]] [[اجتماعی]] == | ||
بخشی از [[خرافات]] [[عصر جاهلی]] مربوط به آداب و عادات اجتماعی آنان بود. اینگونه خرافات، [[افکار]] و [[عقاید]] واهی را دربرمیگرفت که شمار قابل توجهی از افراد [[جامعه]] بدان پایبند بودند. زیان رفتارهای [[ناهنجار]] خرافهپرستان به طور مستقیم به آنان میرسید، بدین جهت در [[آیات]] و [[روایات نبوی]]، اینگونه خرافات رد شده است. | بخشی از [[خرافات]] [[عصر جاهلی]] مربوط به آداب و عادات اجتماعی آنان بود. اینگونه خرافات، [[افکار]] و [[عقاید]] واهی را دربرمیگرفت که شمار قابل توجهی از افراد [[جامعه]] بدان پایبند بودند. زیان رفتارهای [[ناهنجار]] خرافهپرستان به طور مستقیم به آنان میرسید، بدین جهت در [[آیات]] و [[روایات نبوی]]، اینگونه خرافات رد شده است. | ||
===[[زنده به گور کردن دختران]]=== | === [[زنده به گور کردن دختران]] === | ||
این مسئله یکی از دردناکترین خرافههای عصر جاهلی به شمار میرود که در [[قرآن]] و [[سیره نبوی]] بدان پرداخته شده است. البته برخی بر این باورند که این پدیده شوم در همه قبیلهها رواج نداشته و در [[قبیله]] [[بنی تمیم]] (یا برخی [[قبایل]]) رایج بوده است<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۲؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۹۰.</ref>، ولی بیگمان، موضوعی قابل توجه بوده که [[اسلام]] با این همه تأکید، از آن یاد کرده است. به [[باور]] برخی [[پژوهشگران]]، زنده به گور کردن دختران، میان دیگر قومها و [[ملتها]] نیز رواج داشته است. در [[مصر]]، یونان، رومانی و قبیلههای استرالیایی، این کار را به [[دلایل]] گوناگون، از جمله باور به [[حلول]] [[ارواح]] و [[ترس]] از [[فقر]]، انجام میدادند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۹۸.</ref>. | این مسئله یکی از دردناکترین خرافههای عصر جاهلی به شمار میرود که در [[قرآن]] و [[سیره نبوی]] بدان پرداخته شده است. البته برخی بر این باورند که این پدیده شوم در همه قبیلهها رواج نداشته و در [[قبیله]] [[بنی تمیم]] (یا برخی [[قبایل]]) رایج بوده است<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۲؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۹۰.</ref>، ولی بیگمان، موضوعی قابل توجه بوده که [[اسلام]] با این همه تأکید، از آن یاد کرده است. به [[باور]] برخی [[پژوهشگران]]، زنده به گور کردن دختران، میان دیگر قومها و [[ملتها]] نیز رواج داشته است. در [[مصر]]، یونان، رومانی و قبیلههای استرالیایی، این کار را به [[دلایل]] گوناگون، از جمله باور به [[حلول]] [[ارواح]] و [[ترس]] از [[فقر]]، انجام میدادند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۹۸.</ref>. | ||
به [[گواهی]] [[تاریخ]] میتوان گفت که این [[خرافه]] در بیشتر قومهای [[بدوی]] و قرون وسطایی رواج داشته است. آنان به علتهای مختلف و به شکلهای گوناگون، [[دختران]] خود را میکشتند. برای نمونه، چینیها [[عقیده]] داشتند که دختردار شدن [[نشانه]] [[نارضایتی]] ارواح اجداد از [[پدر]] [[خانواده]] است که بدین وسیله او را [[تنبیه]] و [[جریمه]] کردهاند<ref>برای اطلاع بیشتر نک: فتحیه فتاحیزاده، زن در تاریخ و اندیشه اسلامی، ص۲۳ - ۳۵.</ref>. | به [[گواهی]] [[تاریخ]] میتوان گفت که این [[خرافه]] در بیشتر قومهای [[بدوی]] و قرون وسطایی رواج داشته است. آنان به علتهای مختلف و به شکلهای گوناگون، [[دختران]] خود را میکشتند. برای نمونه، چینیها [[عقیده]] داشتند که دختردار شدن [[نشانه]] [[نارضایتی]] ارواح اجداد از [[پدر]] [[خانواده]] است که بدین وسیله او را [[تنبیه]] و [[جریمه]] کردهاند<ref>برای اطلاع بیشتر نک: فتحیه فتاحیزاده، زن در تاریخ و اندیشه اسلامی، ص۲۳ - ۳۵.</ref>. | ||
در کتابهای [[تاریخی]]، به نمونههایی برمیخوریم که با این پدیده شوم [[مبارزه]] کردهاند. بیشتر [[تاریخنگاران]]، ماجرای [[صعصعه بن ناجیه]] را بیان کردهاند: «وی در حالی که [[اسلام]] آورده بود، [[خدمت پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید و گفت: در [[جاهلیت]] عملی انجام دادهام، آیا به حال من سودی دارد؟ [[حضرت]] فرمود: عمل تو چیست؟ جواب داد: روزی دو شتر آبستن از من گم شد. بر شتری سوار شدم و به جستوجو پرداختم. از مردی که در کنار خیمهای نشسته بود، از شترانم جویا شدم. نشانی آن دو را پرسید. جوابش دادم. گفت: شترانت را یافتهام و اینک نزد من است. در همین حال پیرزنی از عقب [[خیمه]] در آمد. آن مرد از او پرسید چه زایید. آنگاه بدون اینکه [[منتظر]] جواب بماند، ادامه داد: اگر پسر باشد که [[شریک]] [[مال]] و [[زندگی]] و [[وارث]] ما خواهد شد و اگر دختر باشد که به خاکش میسپاریم. پیرزن جواب داد: دختر است. | در کتابهای [[تاریخی]]، به نمونههایی برمیخوریم که با این پدیده شوم [[مبارزه]] کردهاند. بیشتر [[تاریخنگاران]]، ماجرای [[صعصعه بن ناجیه]] را بیان کردهاند: «وی در حالی که [[اسلام]] آورده بود، [[خدمت پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید و گفت: در [[جاهلیت]] عملی انجام دادهام، آیا به حال من سودی دارد؟ [[حضرت]] فرمود: عمل تو چیست؟ جواب داد: روزی دو شتر آبستن از من گم شد. بر شتری سوار شدم و به جستوجو پرداختم. از مردی که در کنار خیمهای نشسته بود، از شترانم جویا شدم. نشانی آن دو را پرسید. جوابش دادم. گفت: شترانت را یافتهام و اینک نزد من است. در همین حال پیرزنی از عقب [[خیمه]] در آمد. آن مرد از او پرسید چه زایید. آنگاه بدون اینکه [[منتظر]] جواب بماند، ادامه داد: اگر پسر باشد که [[شریک]] [[مال]] و [[زندگی]] و [[وارث]] ما خواهد شد و اگر دختر باشد که به خاکش میسپاریم. پیرزن جواب داد: دختر است. | ||
[[صعصعه]] ادامه داد: ای [[رسول خدا]]! نمیدانم چه انقلابی در من پدید آمد که بیاختیار به آن مرد گفتم: آیا این نوزاد را میفروشی؟ گفت: هرگز شنیدهای [[عرب]]، بچه فروش باشد؟ گفتم: نفروش، بلکه در مقابل [[احسان]] و بخششی، او را به من ببخش. گفت: حاضرم به همان دو شتر و شتری که بر آن سواری، مبادله کنم. [[راضی]] شدم، شترها را دادم و دختر را گرفتم و به دایهای سپردم. از آن پس این روش را ترک نکردم و تاکنون دویست و هشتاد دختر را هر یک به بهای سه شتر از [[مرگ]] [[نجات]] دادم. حضرت پاسخ داد: این کار تو بابی از [[نیکی]] برایت بوده و از جانب [[خداوند]] نیز [[اجر]] خواهی داشت؛ چون به [[شرف]] اسلام نیز [[توفیق]] یافتی»<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۶.</ref>. | [[صعصعه]] ادامه داد: ای [[رسول خدا]]! نمیدانم چه انقلابی در من پدید آمد که بیاختیار به آن مرد گفتم: آیا این نوزاد را میفروشی؟ گفت: هرگز شنیدهای [[عرب]]، بچه فروش باشد؟ گفتم: نفروش، بلکه در مقابل [[احسان]] و بخششی، او را به من ببخش. گفت: حاضرم به همان دو شتر و شتری که بر آن سواری، مبادله کنم. [[راضی]] شدم، شترها را دادم و دختر را گرفتم و به دایهای سپردم. از آن پس این روش را ترک نکردم و تاکنون دویست و هشتاد دختر را هر یک به بهای سه شتر از [[مرگ]] [[نجات]] دادم. حضرت پاسخ داد: این کار تو بابی از [[نیکی]] برایت بوده و از جانب [[خداوند]] نیز [[اجر]] خواهی داشت؛ چون به [[شرف]] اسلام نیز [[توفیق]] یافتی»<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۶.</ref>. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۱۲: | ||
[[قرآن کریم]] در آیههای بسیاری، از این [[خرافه]] و [[عادت]] [[ناپسند]] یاد کرده است تا [[زشتی]] این [[کردار]] [[جاهلی]] را آشکار سازد. برای نمونه، [[خداوند]] در آیههای {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهرهاش (از خشم) سیاه میشود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو میخورد * از بدی خبری که به او دادهاند از قوم خود پنهان میگردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری میکنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.</ref>، با اشاره به واکنش مردان [[عصر جاهلی]] در برابر دختردار شدن، از ستمی که در آن [[روزگار]] بر [[دختران]] میرفت، پرده برمیدارد و با بیانی رسا آن عصر تاریک را ترسیم میکند که [[پدر]] هنگام دختردار شدن فرار میکرد و به [[فکر]] فرو میرفت چه کند؛ آیا او را رها سازد و با [[ذلت]] بزرگش کند یا به [[دل]] [[خاک]] بسپارد؟<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۵۱.</ref> مسئله [[زنده به گور کردن دختران]]، به گونهای در [[قرآن]]، [[زشت]] و زننده معرفی شده که رسیدگی به این موضوع را یکی از حوادث مهم [[رستاخیز]] میداند<ref>نک: {{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ}} «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.</ref>. | [[قرآن کریم]] در آیههای بسیاری، از این [[خرافه]] و [[عادت]] [[ناپسند]] یاد کرده است تا [[زشتی]] این [[کردار]] [[جاهلی]] را آشکار سازد. برای نمونه، [[خداوند]] در آیههای {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهرهاش (از خشم) سیاه میشود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو میخورد * از بدی خبری که به او دادهاند از قوم خود پنهان میگردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری میکنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.</ref>، با اشاره به واکنش مردان [[عصر جاهلی]] در برابر دختردار شدن، از ستمی که در آن [[روزگار]] بر [[دختران]] میرفت، پرده برمیدارد و با بیانی رسا آن عصر تاریک را ترسیم میکند که [[پدر]] هنگام دختردار شدن فرار میکرد و به [[فکر]] فرو میرفت چه کند؛ آیا او را رها سازد و با [[ذلت]] بزرگش کند یا به [[دل]] [[خاک]] بسپارد؟<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۵۱.</ref> مسئله [[زنده به گور کردن دختران]]، به گونهای در [[قرآن]]، [[زشت]] و زننده معرفی شده که رسیدگی به این موضوع را یکی از حوادث مهم [[رستاخیز]] میداند<ref>نک: {{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ}} «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.</ref>. | ||
[[پیامبر گرامی اسلام]] نیز در [[سیره]] خود، با این [[خرافه]]، [[مبارزه]] و بر [[کرامت انسانی]] دختر تأکید کرد. آن [[حضرت]]، [[تولد]] دختر را گشوده شدن ناودان [[رحمت الهی]] میداند. در روایتی آمده است: وقتی به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خبر دادند که خداوند به او دختری عطا کرده، نگاه حضرت به صورت اصحابش افتاد و چون آثار [[ناخشنودی]] را در چهره آنان دید، فرمود: {{متن حدیث|مَا لَكُمْ! رَيْحَانَةٌ أَشَمُّهَا وَ رِزْقُهَا عَلَى اللَّهِ}} «این چه حالتی است که در شما میبینم؟ [[خداوند]] گلی به من داده، آن را میبویم [و اگر نگران روزی او هستید،] روزیاش با خداست»<ref>حرّعاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۵، ص۱۰۲.</ref>. | [[پیامبر گرامی اسلام]] نیز در [[سیره]] خود، با این [[خرافه]]، [[مبارزه]] و بر [[کرامت انسانی]] دختر تأکید کرد. آن [[حضرت]]، [[تولد]] دختر را گشوده شدن ناودان [[رحمت الهی]] میداند. در روایتی آمده است: وقتی به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خبر دادند که خداوند به او دختری عطا کرده، نگاه حضرت به صورت اصحابش افتاد و چون آثار [[ناخشنودی]] را در چهره آنان دید، فرمود: {{متن حدیث|مَا لَكُمْ! رَيْحَانَةٌ أَشَمُّهَا وَ رِزْقُهَا عَلَى اللَّهِ}} «این چه حالتی است که در شما میبینم؟ [[خداوند]] گلی به من داده، آن را میبویم [و اگر نگران روزی او هستید،] روزیاش با خداست»<ref>حرّعاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۵، ص۱۰۲.</ref>. | ||
در جایی دیگر، [[رسول گرامی اسلام]]، دختر را تحفهای [[ارزشمند]] میداند: «چه خوب [[فرزندی]] است دختر! هم بامحبت است، هم کمککار، هم مونس است و هم [[پاک]] و پاککننده».<ref>{{متن حدیث|نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤْنِسَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ}}حرّعاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۵، ص۱۰۰.</ref>. | در جایی دیگر، [[رسول گرامی اسلام]]، دختر را تحفهای [[ارزشمند]] میداند: «چه خوب [[فرزندی]] است دختر! هم بامحبت است، هم کمککار، هم مونس است و هم [[پاک]] و پاککننده».<ref>{{متن حدیث|نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤْنِسَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ}}حرّعاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۵، ص۱۰۰.</ref>. | ||
[[قیس]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده و اعتراف کرد: «[[نادانی]] بسیاری از [[پدران]] را بر آن داشت تا به دست خویش، [[دختران]] خود را زنده به [[گور]] کنند، من نیز چنین کردم». آنگاه به تفصیل، ماجرای تکان دهنده [[زنده به گور کردن]] دخترانش را بازگو میکرد. [[حضرت]] در حالی که [[اشک]] [[حزن]] از دیدگان مبارکش فرو میریخت، فرمود: {{متن حدیث|مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ}} «آنکه | [[قیس]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمده و اعتراف کرد: «[[نادانی]] بسیاری از [[پدران]] را بر آن داشت تا به دست خویش، [[دختران]] خود را زنده به [[گور]] کنند، من نیز چنین کردم». آنگاه به تفصیل، ماجرای تکان دهنده [[زنده به گور کردن]] دخترانش را بازگو میکرد. [[حضرت]] در حالی که [[اشک]] [[حزن]] از دیدگان مبارکش فرو میریخت، فرمود: {{متن حدیث|مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ}} «آنکه رحم نکند، بر او رحم نشود». | ||
قیس پرسید: اینک برای [[تخفیف]] بار گناهم چه کنم؟ حضرت پاسخ داد: {{متن حدیث|أَعْتِقْ عَنْ كُلِّ مَوْلُودَةٍ نَسَمَةً}}؛ «به عدد دخترانی که کشتهای، کنیزانی [[آزاد]] کن»<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۴.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۳.</ref>. | قیس پرسید: اینک برای [[تخفیف]] بار گناهم چه کنم؟ حضرت پاسخ داد: {{متن حدیث|أَعْتِقْ عَنْ كُلِّ مَوْلُودَةٍ نَسَمَةً}}؛ «به عدد دخترانی که کشتهای، کنیزانی [[آزاد]] کن»<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۳، ص۴۴.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۳.</ref>. | ||
===فال [[نیک]] و بد (تفأل و تطیر)=== | === فال [[نیک]] و بد (تفأل و تطیر) === | ||
«تطیر» از ریشه «طیر» به معنای فال بد است. ابن منظور در این باره مینویسد: [[عربها]]، طیور را نگه میداشتند و با آنان تطیّر میزدند. ازاین رو، نحوست را طیر، طائر و طیره میگفتند؛ چون به انواع پرندگان فال بد میزدند. به همین دلیل، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَةَ}}؛ «تطیر، به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است». در اصل به معنای سخن، فعل یا چیز دیدنی است که [[پسندیده]] نباشد. [[عرب]] با به پرواز درآوردن پرندگان، فال میزدند. اگر پرندگانی که به پرواز درمی آوردند، به سمت راست میرفتند، آن را نیک میدانستند و کارهایشان را انجام میدادند، ولی اگر آن پرنده به سمت چپ میرفت، آن کار را شوم میپنداشتند. | «تطیر» از ریشه «طیر» به معنای فال بد است. ابن منظور در این باره مینویسد: [[عربها]]، طیور را نگه میداشتند و با آنان تطیّر میزدند. ازاین رو، نحوست را طیر، طائر و طیره میگفتند؛ چون به انواع پرندگان فال بد میزدند. به همین دلیل، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَةَ}}؛ «تطیر، به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است». در اصل به معنای سخن، فعل یا چیز دیدنی است که [[پسندیده]] نباشد. [[عرب]] با به پرواز درآوردن پرندگان، فال میزدند. اگر پرندگانی که به پرواز درمی آوردند، به سمت راست میرفتند، آن را نیک میدانستند و کارهایشان را انجام میدادند، ولی اگر آن پرنده به سمت چپ میرفت، آن کار را شوم میپنداشتند. | ||
این کار بیشتر وقتها، آنان را از [[کارها]] و برنامههای مهم [[زندگی]] شان بازمی داشت. ازاین رو، در [[شرع]]، طیره ممنوع اعلام شده است. مراد از [[سخن پیامبر]] این است که شوم دانستن و فال بد زدن، [[واقعیت]] ندارد<ref>نک: محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۲۴۴۱ - ۲۴۴۲.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۶.</ref>. | این کار بیشتر وقتها، آنان را از [[کارها]] و برنامههای مهم [[زندگی]] شان بازمی داشت. ازاین رو، در [[شرع]]، طیره ممنوع اعلام شده است. مراد از [[سخن پیامبر]] این است که شوم دانستن و فال بد زدن، [[واقعیت]] ندارد<ref>نک: محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۲۴۴۱ - ۲۴۴۲.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۳۶.</ref>. | ||
====[[تطیر در قرآن]]==== | ==== [[تطیر در قرآن]] ==== | ||
====[[تطیر در معارف و سیره نبوی|روش برخورد پیامبراعظم{{صل}} با تطیر]]==== | ==== [[تطیر در معارف و سیره نبوی|روش برخورد پیامبراعظم {{صل}} با تطیر]] ==== | ||
===[[چشم زخم]] (آویختن اشیای جادویی)=== | === [[چشم زخم]] (آویختن اشیای جادویی) === | ||
[[عرب جاهلی]] برای در [[امان]] ماندن از [[آزار]] [[ارواح]] [[ناپاک]] و دیوانگی و چشم زخم، آویزههایی از استخوان [[مردگان]]، سنگهای جادویی و پارچههای [[آلوده]] به کثافات میآویختند یا تصویر حیوانهای درنده را در بدنشان خالکوبی میکردند<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۸۳.</ref>. ازاین رو، برای آویزههای جادویی، اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. [[پیامبر گرامی اسلام]]، این امور را بیاثر دانسته و بیخبران را [[آگاه]] ساخته و راه درست را به آنان نشان داده است. آن حضرت از سر [[مهربانی]] و دلسوزی به [[پدران]] و [[مادران]] میفرماید: «این آویزههای بیاثر را از بچهها دور سازید و آنها را با این قلادهها به [[رنج]] نیندازید». و بر شما باد به استفاده از قُسط<ref>گیاهی که با آن برخی بیماریها را درمان میکنند.</ref>. | [[عرب جاهلی]] برای در [[امان]] ماندن از [[آزار]] [[ارواح]] [[ناپاک]] و دیوانگی و چشم زخم، آویزههایی از استخوان [[مردگان]]، سنگهای جادویی و پارچههای [[آلوده]] به کثافات میآویختند یا تصویر حیوانهای درنده را در بدنشان خالکوبی میکردند<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۸۳.</ref>. ازاین رو، برای آویزههای جادویی، اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. [[پیامبر گرامی اسلام]]، این امور را بیاثر دانسته و بیخبران را [[آگاه]] ساخته و راه درست را به آنان نشان داده است. آن حضرت از سر [[مهربانی]] و دلسوزی به [[پدران]] و [[مادران]] میفرماید: «این آویزههای بیاثر را از بچهها دور سازید و آنها را با این قلادهها به [[رنج]] نیندازید». و بر شما باد به استفاده از قُسط<ref>گیاهی که با آن برخی بیماریها را درمان میکنند.</ref>. | ||
{{متن حدیث|لَا تُعَذِّبُوا صِبْيَانَكُمْ بِالْغَمْزِ مِنَ الْعَذَرَةِ (أَلْعُذْرَةِ) وَ عَلَيْكُمْ بِالْقُسْطِ (عُودٌ يُتَداوى بِهِ)}}<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۱۵۶، ح۵۳۷۱.</ref>. | {{متن حدیث|لَا تُعَذِّبُوا صِبْيَانَكُمْ بِالْغَمْزِ مِنَ الْعَذَرَةِ (أَلْعُذْرَةِ) وَ عَلَيْكُمْ بِالْقُسْطِ (عُودٌ يُتَداوى بِهِ)}}<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۱۵۶، ح۵۳۷۱.</ref>. | ||
[[رسول اکرم]]{{صل}} به زنی به نام أم [[قیس]] که بر فرزندش شیء جادویی آویزان کرده بود، فرمود: | [[رسول اکرم]] {{صل}} به زنی به نام أم [[قیس]] که بر فرزندش شیء جادویی آویزان کرده بود، فرمود: | ||
{{متن حدیث|إِتَّقُوا اللَّهَ عَلى مَا تَدْغَرْنَ أَوْلادَكُنَّ بِهَذَا الْعِلَاقِ، عَلَيْكُنَّ بِهَذَا الْعُودِ الْهِنْدِيِّ، فَإِنَّ فِيهِ سَبْعَةَ أَشْفِيَةٍ}}<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۱۵۹، ح۵۳۸۳.</ref>. | {{متن حدیث|إِتَّقُوا اللَّهَ عَلى مَا تَدْغَرْنَ أَوْلادَكُنَّ بِهَذَا الْعِلَاقِ، عَلَيْكُنَّ بِهَذَا الْعُودِ الْهِنْدِيِّ، فَإِنَّ فِيهِ سَبْعَةَ أَشْفِيَةٍ}}<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۱۵۹، ح۵۳۸۳.</ref>. | ||
از [[خدا]] بترسید به خاطر اینکه فرزندانتان را با این آویزهها به [[زحمت]] انداختهاید. بر شما باد استعمال عود [[هندی]] که در آن درمان هفت [[بیماری]] است. | از [[خدا]] بترسید به خاطر اینکه فرزندانتان را با این آویزهها به [[زحمت]] انداختهاید. بر شما باد استعمال عود [[هندی]] که در آن درمان هفت [[بیماری]] است. | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۴: | ||
همچنین در دوره [[جاهلیت]]، رشتههای زه را بر گردن و پیشانی اسبان و شتران میآویختند و بر این [[باور]] بودند که این کار، در [[حفظ]] حیوانها در برابر آفتها و [[ارواح]] [[ناپاک]]، به ویژه هنگام [[غارتگری]] و [[حمله]] به [[دشمن]] مؤثر است. احتمال دادهاند که [[انتخاب]] زه برای [[پیروزی بر دشمن]]، نوعی تفأل (فال [[نیک]]) است<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۹۱.</ref>. | همچنین در دوره [[جاهلیت]]، رشتههای زه را بر گردن و پیشانی اسبان و شتران میآویختند و بر این [[باور]] بودند که این کار، در [[حفظ]] حیوانها در برابر آفتها و [[ارواح]] [[ناپاک]]، به ویژه هنگام [[غارتگری]] و [[حمله]] به [[دشمن]] مؤثر است. احتمال دادهاند که [[انتخاب]] زه برای [[پیروزی بر دشمن]]، نوعی تفأل (فال [[نیک]]) است<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۹۱.</ref>. | ||
در [[کتابهای حدیث]] آمده است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[فرمان]] داد «اوتار» از گردن [[چارپایان]] پاره شود: {{متن حدیث|أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَنْ تُقَطَّعَ الْأَوْتارُ مِنْ أَعْنَاقِ الْخَيْلِ}}<ref>زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۴، ص۴۰.</ref>. | در [[کتابهای حدیث]] آمده است که [[رسول خدا]] {{صل}} [[فرمان]] داد «اوتار» از گردن [[چارپایان]] پاره شود: {{متن حدیث|أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} أَنْ تُقَطَّعَ الْأَوْتارُ مِنْ أَعْنَاقِ الْخَيْلِ}}<ref>زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۴، ص۴۰.</ref>. | ||
در روایتهای دیگری، [[مبارزه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با این [[خرافه]] به صورت جدی مطرح شده است. [[جابر انصاری]] از آن [[حضرت]] چنین نقل میکند: | در روایتهای دیگری، [[مبارزه]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با این [[خرافه]] به صورت جدی مطرح شده است. [[جابر انصاری]] از آن [[حضرت]] چنین نقل میکند: | ||
{{متن حدیث|اَلْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَواصِيهَا الْخَيْرُ وَ الْيُمْنُ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَهْلُهَا مُعانُونَ عَلَيْها، قَلِّدُوها وَ لَا تُقَلِّدُوهَا الْأَوْتارَ}}<ref>زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۴، ص۴۰.</ref>. | {{متن حدیث|اَلْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَواصِيهَا الْخَيْرُ وَ الْيُمْنُ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَهْلُهَا مُعانُونَ عَلَيْها، قَلِّدُوها وَ لَا تُقَلِّدُوهَا الْأَوْتارَ}}<ref>زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۴، ص۴۰.</ref>. | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۵۱: | ||
یکی از [[اصحاب پیامبر]] چنین میگوید: با آن حضرت در [[سفر]] بودیم که در بین راه، فرستادهای از طرف [[پیامبر]] این [[حکم]] را [[ابلاغ]] کرد: | یکی از [[اصحاب پیامبر]] چنین میگوید: با آن حضرت در [[سفر]] بودیم که در بین راه، فرستادهای از طرف [[پیامبر]] این [[حکم]] را [[ابلاغ]] کرد: | ||
{{متن حدیث|لَا يَبْقَيَنَّ فِي رَقَبَةَ بَعِيرٍ مِنْ وَتَرٍ أَوْ قَلادَةٍ إِلّا قُطِعَتْ}}<ref>صحیح بخاری، ج۳، ص۱۰۹۴؛ منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول{{صل}}، ج۴، ص۳۱۴.</ref>. | {{متن حدیث|لَا يَبْقَيَنَّ فِي رَقَبَةَ بَعِيرٍ مِنْ وَتَرٍ أَوْ قَلادَةٍ إِلّا قُطِعَتْ}}<ref>صحیح بخاری، ج۳، ص۱۰۹۴؛ منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول {{صل}}، ج۴، ص۳۱۴.</ref>. | ||
بر گردن شتر هیچ یک از شما [[وتر]] یا قلاده نباشد. آنها را پاره کنید. | بر گردن شتر هیچ یک از شما [[وتر]] یا قلاده نباشد. آنها را پاره کنید. | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۹: | ||
[[پیامبر گرامی اسلام]] میفرماید: {{متن حدیث|لَا خِزَامَ وَ لَا زَمَامَ وَ لَا سِیَاخَةَ فِي الْإِسْلَامِ}}؛ «بستن ریسمان سخت به گردن حیوانات و سوراخ کردن بینی و سیخ زدن به حیوان در [[اسلام]] [[نهی]] شده است»<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۱۰۶.</ref>. | [[پیامبر گرامی اسلام]] میفرماید: {{متن حدیث|لَا خِزَامَ وَ لَا زَمَامَ وَ لَا سِیَاخَةَ فِي الْإِسْلَامِ}}؛ «بستن ریسمان سخت به گردن حیوانات و سوراخ کردن بینی و سیخ زدن به حیوان در [[اسلام]] [[نهی]] شده است»<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۱۰۶.</ref>. | ||
همچنین پیامبر هرگاه خانهای میخرید یا چشمهای جاری میساخت، برای دفع [[چشم زخم]]، گوسفندی [[قربانی]] میکرد و نام این کار «ذبائح الجن» بود. در [[اسلام]]، اثر چشم زخم تا حدی پذیرفته شده، ولی راه در [[امان]] ماندن از آن، [[توکل به خداوند]] و [[پناه بردن]] به درگاهش است. [[دانشمندان]] نیز اثرگذاری ویژه برخی از [[چشمها]] را پذیرفتهاند. آنها بر این باورند که در برخی چشمها نیروی مغناطیسی ویژهای نهفته است که بسیار کارآیی دارد و با تمرین میتوان آن را تقویت کرد. در [[سیره]] [[رسول گرامی اسلام]]، وجود چنین چیزی [[تأیید]] شده است. علی{{ع}} میفرماید: [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} [[رقیه]]<ref>مقصود دعاهایی است که برای دفع چشم زخم نوشته میشود و به آن تعویذ نیز میگویند.</ref> گرفت و این [[دعا]] را خواند: {{متن حدیث|أُعِيذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ وَ أَسْمَاءِ اللَّهِ الْحُسْنَى كُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ}}. | همچنین پیامبر هرگاه خانهای میخرید یا چشمهای جاری میساخت، برای دفع [[چشم زخم]]، گوسفندی [[قربانی]] میکرد و نام این کار «ذبائح الجن» بود. در [[اسلام]]، اثر چشم زخم تا حدی پذیرفته شده، ولی راه در [[امان]] ماندن از آن، [[توکل به خداوند]] و [[پناه بردن]] به درگاهش است. [[دانشمندان]] نیز اثرگذاری ویژه برخی از [[چشمها]] را پذیرفتهاند. آنها بر این باورند که در برخی چشمها نیروی مغناطیسی ویژهای نهفته است که بسیار کارآیی دارد و با تمرین میتوان آن را تقویت کرد. در [[سیره]] [[رسول گرامی اسلام]]، وجود چنین چیزی [[تأیید]] شده است. علی {{ع}} میفرماید: [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} [[رقیه]]<ref>مقصود دعاهایی است که برای دفع چشم زخم نوشته میشود و به آن تعویذ نیز میگویند.</ref> گرفت و این [[دعا]] را خواند: {{متن حدیث|أُعِيذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ وَ أَسْمَاءِ اللَّهِ الْحُسْنَى كُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ}}. | ||
شما را از [[شر]] [[مرگ]] و حیوانات موذی و هر چشم بد و [[حسود]]، آنگاه که [[حسد]] ورزد، به تمام کلمات و اسمای حسنای [[خداوند]] میسپارم. | شما را از [[شر]] [[مرگ]] و حیوانات موذی و هر چشم بد و [[حسود]]، آنگاه که [[حسد]] ورزد، به تمام کلمات و اسمای حسنای [[خداوند]] میسپارم. | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۶: | ||
در [[حدیث]] دیگری آمده است [[اسماء بنت عمیس]] [[خدمت]] پیامبر رفت و گفت: گاه به [[فرزندان]] جعفر چشم میزنند. آیا رقیهای برای آنها بگیرم؟ پیامبر پاسخ داد: «آری، مانعی ندارد. اگر چیزی بتواند بر [[قضا و قدر]] پیشی گیرد، [[چشم]] زدن است»<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق: رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی، ج۱۰، ص۸۶۶.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۱.</ref>. | در [[حدیث]] دیگری آمده است [[اسماء بنت عمیس]] [[خدمت]] پیامبر رفت و گفت: گاه به [[فرزندان]] جعفر چشم میزنند. آیا رقیهای برای آنها بگیرم؟ پیامبر پاسخ داد: «آری، مانعی ندارد. اگر چیزی بتواند بر [[قضا و قدر]] پیشی گیرد، [[چشم]] زدن است»<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق: رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی، ج۱۰، ص۸۶۶.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۱.</ref>. | ||
===خوشیمنی و [[بدیمنی]] روزها ([[سعادت]] و نحوست ایام)=== | === خوشیمنی و [[بدیمنی]] روزها ([[سعادت]] و نحوست ایام) === | ||
نحس به معنای سرخی فوقالعاده افق است که آن را به صورت نحاس، شعله [[آتش]] خالی از [[دود]] درمیآورد. ازاین رو، به معنای شوم نیز هست<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۵۳۹.</ref>. | نحس به معنای سرخی فوقالعاده افق است که آن را به صورت نحاس، شعله [[آتش]] خالی از [[دود]] درمیآورد. ازاین رو، به معنای شوم نیز هست<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۵۳۹.</ref>. | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۵: | ||
در برخی [[روایتها]] برای دفع نحوست، [[پناه بردن]] به [[خداوند]] و [[توکل]] بر او، [[روزه]] گرفتن، [[دعا کردن]]، [[صدقه دادن]] و [[خواندن قرآن]] پیشنهاد شده است. | در برخی [[روایتها]] برای دفع نحوست، [[پناه بردن]] به [[خداوند]] و [[توکل]] بر او، [[روزه]] گرفتن، [[دعا کردن]]، [[صدقه دادن]] و [[خواندن قرآن]] پیشنهاد شده است. | ||
شیخ در کتاب مجالس، از [[سهل بن یعقوب]] ملقب به [[ابوفراس]]، از [[امام حسن عسکری]]{{ع}} چنین نقل کرده است: | شیخ در کتاب مجالس، از [[سهل بن یعقوب]] ملقب به [[ابوفراس]]، از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} چنین نقل کرده است: | ||
به آن [[حضرت]] عرضه داشتم: ای مولا و [[سید]] من! در بیشتر ایام به خاطر نحوستهایی که دارند و برای دفع وحشتی که [[انسان]] از این روزها دارد، این نحوست و [[وحشت]] نمیگذارد انسان به مقاصد خود برسد. مرا به چیزی که این [[نگرانی]] را رفع کند، [[راهنمایی]] فرما. حضرت فرمود: ای سهل! [[شیعیان]] ما همان [[ولایتی]] که از ما در [[دل]] دارند، [[حرز]] و [[حصن]] آنان است... بر تو باد که به [[خدا]] [[توکل]] کنی و [[ولایت]] خود را نسبت به [[ائمه]]{{عم}} [[خالص]] گردانی. آن گاه هرجا خواستی برو و هرچه خواستی، انجام بده<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۲.</ref>. | به آن [[حضرت]] عرضه داشتم: ای مولا و [[سید]] من! در بیشتر ایام به خاطر نحوستهایی که دارند و برای دفع وحشتی که [[انسان]] از این روزها دارد، این نحوست و [[وحشت]] نمیگذارد انسان به مقاصد خود برسد. مرا به چیزی که این [[نگرانی]] را رفع کند، [[راهنمایی]] فرما. حضرت فرمود: ای سهل! [[شیعیان]] ما همان [[ولایتی]] که از ما در [[دل]] دارند، [[حرز]] و [[حصن]] آنان است... بر تو باد که به [[خدا]] [[توکل]] کنی و [[ولایت]] خود را نسبت به [[ائمه]] {{عم}} [[خالص]] گردانی. آن گاه هرجا خواستی برو و هرچه خواستی، انجام بده<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۲.</ref>. | ||
در پایان، [[امام]] دستور میدهد که [[قرآن]] یا [[دعا]] خوانده شود تا اینگونه نحوست دفع گردد و آن گاه دنبال هر هدفی که میخواهد، برود. | در پایان، [[امام]] دستور میدهد که [[قرآن]] یا [[دعا]] خوانده شود تا اینگونه نحوست دفع گردد و آن گاه دنبال هر هدفی که میخواهد، برود. | ||
در روایتهایی نیز معیار در نحوست ایام، تفأل [[مردم]] است و تلاش شده است مردم از [[شر]] تفأل رها شوند. در روایتی که از [[امام هادی]]{{ع}} درباره [[مسافرت]] در چهارشنبه آخر ماه پرسیده میشود، امام میفرماید: | در روایتهایی نیز معیار در نحوست ایام، تفأل [[مردم]] است و تلاش شده است مردم از [[شر]] تفأل رها شوند. در روایتی که از [[امام هادی]] {{ع}} درباره [[مسافرت]] در چهارشنبه آخر ماه پرسیده میشود، امام میفرماید: | ||
کسی که با وجود خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه [[سفر]] کند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ میماند و خدا نیز حاجتش را برمیآورد<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۸۲.</ref>. | کسی که با وجود خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه [[سفر]] کند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ میماند و خدا نیز حاجتش را برمیآورد<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۸۲.</ref>. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در این باره فرمود: «لا تُعادُوا الْأَیّامَ فَتُعادِیَکُمْ؛ با ایام اعلام [[دشمنی]] نکنید که آنها [[دشمن]] شما میشوند»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۴۱۳.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در این باره فرمود: «لا تُعادُوا الْأَیّامَ فَتُعادِیَکُمْ؛ با ایام اعلام [[دشمنی]] نکنید که آنها [[دشمن]] شما میشوند»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۴۱۳.</ref>. | ||
[[سعادت]] و نحوست ایام در [[روایتها]]، در حادثههای [[دینی]] ریشه دارد که بر اساس ذوق دینی یا اثرگذاری [[نفوس]] در [[روز]] خاصی، سبب ایجاد [[یمن]] و [[برکت]] یا [[بدیمنی]] و نحوست میشود.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۵.</ref>. | [[سعادت]] و نحوست ایام در [[روایتها]]، در حادثههای [[دینی]] ریشه دارد که بر اساس ذوق دینی یا اثرگذاری [[نفوس]] در [[روز]] خاصی، سبب ایجاد [[یمن]] و [[برکت]] یا [[بدیمنی]] و نحوست میشود.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۵.</ref>. | ||
===خوشیمنی و بدیمنی [[ستارگان]]=== | === خوشیمنی و بدیمنی [[ستارگان]] === | ||
پیوند حادثههای زمینی با وضع افلاک و اجرام آسمانی انکارناپذیر است. البته درباره سعد یا نحس بودن فلان [[ستاره]] نمیتوان [[حکم قطعی]] صادر کرد. | پیوند حادثههای زمینی با وضع افلاک و اجرام آسمانی انکارناپذیر است. البته درباره سعد یا نحس بودن فلان [[ستاره]] نمیتوان [[حکم قطعی]] صادر کرد. | ||
برخی ستارهشناسان قدیم [[هند]] بر این [[باور]] بودند که رخدادهای زمینی با اوضاع افلاک پیوند دارد و سیاره و ستاره را در وضع [[زمین]] اثرگذار میدانستند. | برخی ستارهشناسان قدیم [[هند]] بر این [[باور]] بودند که رخدادهای زمینی با اوضاع افلاک پیوند دارد و سیاره و ستاره را در وضع [[زمین]] اثرگذار میدانستند. | ||
[[علامه طباطبایی]]، [[روایات]] وارد شده درباره اثرگذاری یا بیاثری وضع ستارگان در نحوست و سعادت را بر چند قسم میداند: | [[علامه طباطبایی]]، [[روایات]] وارد شده درباره اثرگذاری یا بیاثری وضع ستارگان در نحوست و سعادت را بر چند قسم میداند: | ||
#برخی از روایات، مسئله سعد و نحس را پذیرفته، مانند روایتی که در بحار از نوادر و او به سند خود از [[حمران]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است: «کسی که مسافرت یا [[ازدواج]] کند، در حالی که [[قمر]] در عقرب باشد، هرگز خوبی نخواهد دید». ممکن است این روایات حمل بر [[تقیه]] شود و نیز ممکن است بر مقارنه این اوقات با تفألی که [[مردم]] میزنند، حمل شود. به همین دلیل، در روایاتی دستور رسیده است که برای دفع نحوست، [[صدقه]] دهید. مانند [[روایت]] راوندی که به سند خود از [[موسی بن جعفر]] از پدرش از جد بزرگوارش نقل میکند: «در هر صبح گاه به صدقهای [[تصدق]] ده تا نحوست آن [[روز]] از تو برطرف شود و نیز در هر شامگاه صدقه بده تا نحوست آن شب از تو دور گردد.»... البته احتمال دارد این [[روایات]] ناظر به [[ارتباط]] وضع افلاک و حادثه زمینی باشد. در این صورت، به نحو مقتضی خواهد بود، نه به نحو علیّت<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۵ و۷۶.</ref>. [[استاد مطهری]] این [[روایتها]] را بیسند دانسته است و مینویسد: وقتی که دوره ترجمه آثار دیگران فرا رسید و از آثار یونانی و [[هندی]] و احیانا [[ایرانی]] چیزهایی ترجمه کردند، [[خلفا]] بیش از هر چیزی به مسئله [[نجوم]] احکامی توجه کردند، از بس که علاقه مند به [[سرنوشت]] شخص خودشان بودند که طالع و ستارههایشان را ببینند. از آن [[زمان]] مسئله نجوم احکامی رایج شد. بعد کم کم اینها وارد مسائل مذهبی و [[دینی]] هم شد و به دست یهودیها و شاید بیشتر از دیگران، هندیها و به دست افرادی که [[معتقد]] به این امور بودند[، رسید]. چون [[عامه]] مردم نمیپذیرفتند، میآمدند مثلاً میگفتند: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} یا [[امام صادق]]{{ع}} چنین فرموده است، ولی ما در متون [[احادیث معتبر]] خودمان از این حرفها چیزی نداریم. یک چیزهایی در [[قرن ششم]] و هفتم به نام [[حدیث]] درآمده و قبل آن نبوده است یا اگر قبل از آن اندکی هست، بدون سند است<ref>مرتضی مطهری، پانزده گفتار، ص۱۶۹ و۱۷۰.</ref>. | # برخی از روایات، مسئله سعد و نحس را پذیرفته، مانند روایتی که در بحار از نوادر و او به سند خود از [[حمران]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده است: «کسی که مسافرت یا [[ازدواج]] کند، در حالی که [[قمر]] در عقرب باشد، هرگز خوبی نخواهد دید». ممکن است این روایات حمل بر [[تقیه]] شود و نیز ممکن است بر مقارنه این اوقات با تفألی که [[مردم]] میزنند، حمل شود. به همین دلیل، در روایاتی دستور رسیده است که برای دفع نحوست، [[صدقه]] دهید. مانند [[روایت]] راوندی که به سند خود از [[موسی بن جعفر]] از پدرش از جد بزرگوارش نقل میکند: «در هر صبح گاه به صدقهای [[تصدق]] ده تا نحوست آن [[روز]] از تو برطرف شود و نیز در هر شامگاه صدقه بده تا نحوست آن شب از تو دور گردد.»... البته احتمال دارد این [[روایات]] ناظر به [[ارتباط]] وضع افلاک و حادثه زمینی باشد. در این صورت، به نحو مقتضی خواهد بود، نه به نحو علیّت<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۵ و۷۶.</ref>. [[استاد مطهری]] این [[روایتها]] را بیسند دانسته است و مینویسد: وقتی که دوره ترجمه آثار دیگران فرا رسید و از آثار یونانی و [[هندی]] و احیانا [[ایرانی]] چیزهایی ترجمه کردند، [[خلفا]] بیش از هر چیزی به مسئله [[نجوم]] احکامی توجه کردند، از بس که علاقه مند به [[سرنوشت]] شخص خودشان بودند که طالع و ستارههایشان را ببینند. از آن [[زمان]] مسئله نجوم احکامی رایج شد. بعد کم کم اینها وارد مسائل مذهبی و [[دینی]] هم شد و به دست یهودیها و شاید بیشتر از دیگران، هندیها و به دست افرادی که [[معتقد]] به این امور بودند[، رسید]. چون [[عامه]] مردم نمیپذیرفتند، میآمدند مثلاً میگفتند: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} یا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} یا [[امام صادق]] {{ع}} چنین فرموده است، ولی ما در متون [[احادیث معتبر]] خودمان از این حرفها چیزی نداریم. یک چیزهایی در [[قرن ششم]] و هفتم به نام [[حدیث]] درآمده و قبل آن نبوده است یا اگر قبل از آن اندکی هست، بدون سند است<ref>مرتضی مطهری، پانزده گفتار، ص۱۶۹ و۱۷۰.</ref>. | ||
#دسته دوم، اثر نجوم در حادثهها را به کلی [[تکذیب]] کرده است. برای نمونه [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَلْمُنَجِّمُ کَالْکاهِنِ وَ الْکاهِنُ کَالّساحِر وَ السّاحِرُ کَالْکافِرِ وَ الْکافِرُ فِی النّارِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۹.</ref>. منجم چون غیبگوست و غیبگو چون [[جادوگر]] و جادوگر چون [[کافر]] است و کافر در [[آتش]]. برخی [[روایتها]]، علت [[نهی]] از پرداختن به [[دانش]] ستارهشناسی را این نکته دانستهاند که مبادا کسی آنها را اثرگذار بداند و سبب [[شرک]] شود. بر این اساس، با روایتهایی روبه رو میشویم که پیوند رخدادهای زمینی با اوضاع فلکی را [[انکار]] کردهاند. در روایتی آمده است که شبی [[رسول خدا]]{{صل}} با جمعی از [[اصحاب]] در نقطهای نشسته بودند. به ناگاه ستارهای دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از پیمودن فاصلهای خاموش شد. [[حضرت]] رو به حاضران کرد و فرمود: «در گذشته (ایام [[جاهلیت]]) راجع به چنین حادثهای چه عقیدهای داشتید؟» پاسخ دادند: چنین حادثهای را نشان [[تولد]] مولودی [[عظیم]] یا [[مرگ]] شخصیتی بزرگ میدانستیم. حضرت فرمود: «این حادثه فلکی، نه به مرگ کسی مربوط است، نه به [[زندگی]] کسی»<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۷۰.</ref>. | # دسته دوم، اثر نجوم در حادثهها را به کلی [[تکذیب]] کرده است. برای نمونه [[امام علی]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَلْمُنَجِّمُ کَالْکاهِنِ وَ الْکاهِنُ کَالّساحِر وَ السّاحِرُ کَالْکافِرِ وَ الْکافِرُ فِی النّارِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۹.</ref>. منجم چون غیبگوست و غیبگو چون [[جادوگر]] و جادوگر چون [[کافر]] است و کافر در [[آتش]]. برخی [[روایتها]]، علت [[نهی]] از پرداختن به [[دانش]] ستارهشناسی را این نکته دانستهاند که مبادا کسی آنها را اثرگذار بداند و سبب [[شرک]] شود. بر این اساس، با روایتهایی روبه رو میشویم که پیوند رخدادهای زمینی با اوضاع فلکی را [[انکار]] کردهاند. در روایتی آمده است که شبی [[رسول خدا]] {{صل}} با جمعی از [[اصحاب]] در نقطهای نشسته بودند. به ناگاه ستارهای دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از پیمودن فاصلهای خاموش شد. [[حضرت]] رو به حاضران کرد و فرمود: «در گذشته (ایام [[جاهلیت]]) راجع به چنین حادثهای چه عقیدهای داشتید؟» پاسخ دادند: چنین حادثهای را نشان [[تولد]] مولودی [[عظیم]] یا [[مرگ]] شخصیتی بزرگ میدانستیم. حضرت فرمود: «این حادثه فلکی، نه به مرگ کسی مربوط است، نه به [[زندگی]] کسی»<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۷۰.</ref>. | ||
#دسته سوم دلالت دارد بر اینکه [[نجوم]] در جای خود [[حق]] است، ولی اندک این [[علم]]، فایده ندارد و زیادش هم به دست کسی نمیرسد<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۶ و۷۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۷.</ref>. | # دسته سوم دلالت دارد بر اینکه [[نجوم]] در جای خود [[حق]] است، ولی اندک این [[علم]]، فایده ندارد و زیادش هم به دست کسی نمیرسد<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۷۶ و۷۷.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۴۷.</ref>. | ||
===[[عطسه]] زدن=== | === [[عطسه]] زدن === | ||
[[عرب جاهلی]]، عطسه را شوم و نشانه [[بلا]] و حادثه تلخ میدانست. ازاین رو، چنین کاری از او سر نمیزد. [[باور]] داشتن اثرگذاری عطسه، کم و بیش در [[جوامع]] امروزی نیز وجود دارد. برخی بر این باورند که یک عطسه نشانه نحوست و [[بدی]] آن کار و دو عطسه، نشانه خوبی و میمنت آن کار است. | [[عرب جاهلی]]، عطسه را شوم و نشانه [[بلا]] و حادثه تلخ میدانست. ازاین رو، چنین کاری از او سر نمیزد. [[باور]] داشتن اثرگذاری عطسه، کم و بیش در [[جوامع]] امروزی نیز وجود دارد. برخی بر این باورند که یک عطسه نشانه نحوست و [[بدی]] آن کار و دو عطسه، نشانه خوبی و میمنت آن کار است. | ||
با بررسی [[تاریخ]] پیش از [[اسلام]]، به این نکته پی میبریم که به اثرگذاری عطسه بسیار توجه شده است، به گونهای که در توصیف [[دلاوری]] جنگجویی میگفتند: «او چنان دلاوری است که عطسه او را از به کام شیر رفتن [[نبرد]] باز نمیدارد»<ref>نک: ابن عبد ربه اندلسی، عقد الفرید.</ref>. | با بررسی [[تاریخ]] پیش از [[اسلام]]، به این نکته پی میبریم که به اثرگذاری عطسه بسیار توجه شده است، به گونهای که در توصیف [[دلاوری]] جنگجویی میگفتند: «او چنان دلاوری است که عطسه او را از به کام شیر رفتن [[نبرد]] باز نمیدارد»<ref>نک: ابن عبد ربه اندلسی، عقد الفرید.</ref>. | ||
اسلام با این [[پندار]] [[خرافی]] جنگیده و عطسه را نعمتی برای [[بدن]] شمرده که مستلزم [[شکر]] [[پروردگار]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرماید: | اسلام با این [[پندار]] [[خرافی]] جنگیده و عطسه را نعمتی برای [[بدن]] شمرده که مستلزم [[شکر]] [[پروردگار]] است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میفرماید: | ||
إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعُطاسَ وَ یَکْرَهُ التَّثاؤُبَ، فَإِذا عَطَسَ أَحَدُکُمْ وَ حَمِدَاللّهَ کانَ حَقًّا عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أَنْ یَقُولَ لَهُ: یَرْحَمَکَ اللّهُ<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۹۸، ح۵۸۷۲.</ref>. | إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعُطاسَ وَ یَکْرَهُ التَّثاؤُبَ، فَإِذا عَطَسَ أَحَدُکُمْ وَ حَمِدَاللّهَ کانَ حَقًّا عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أَنْ یَقُولَ لَهُ: یَرْحَمَکَ اللّهُ<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۹۸، ح۵۸۷۲.</ref>. | ||
[[خداوند]] [[عطسه]] را [[دوست]] میدارد و خمیازه را [[مکروه]] میداند. هرگاه کسی عطسه کند، [[حمد]] [[خدا]] گوید و هر [[مسلمانی]] که عطسه را میشنود، او را [[دعا]] گوید و از خداوند [[رحمت]] [[طلب]] کند. | [[خداوند]] [[عطسه]] را [[دوست]] میدارد و خمیازه را [[مکروه]] میداند. هرگاه کسی عطسه کند، [[حمد]] [[خدا]] گوید و هر [[مسلمانی]] که عطسه را میشنود، او را [[دعا]] گوید و از خداوند [[رحمت]] [[طلب]] کند. | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۷: | ||
هرگاه کسی عطسه کرد، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او [[طلب رحمت]] کند و عطسه کننده نیز در پاسخ، [[هدایت]] و [[عاقبت به خیری]] را طلب کند<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۹۸، ح۵۸۷۰.</ref>. | هرگاه کسی عطسه کرد، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او [[طلب رحمت]] کند و عطسه کننده نیز در پاسخ، [[هدایت]] و [[عاقبت به خیری]] را طلب کند<ref>صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۹۸، ح۵۸۷۰.</ref>. | ||
تکرار عطسه که ممکن است نشانه دریافت هوا باشد، [[نعمت]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در این باره فرمود: «أَلْعُطاسُ لِلْمَرِیضِ دَلِیلُ الْعافِیَهِ وَ راحَهٌ لِلْبَدَن؛ عطسه کردن مریض [[نشانه]] [[سلامتی]] و [[آسودگی]] [[بدن]] است»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۳، ص۵۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۵۰.</ref>. | تکرار عطسه که ممکن است نشانه دریافت هوا باشد، [[نعمت]] است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در این باره فرمود: «أَلْعُطاسُ لِلْمَرِیضِ دَلِیلُ الْعافِیَهِ وَ راحَهٌ لِلْبَدَن؛ عطسه کردن مریض [[نشانه]] [[سلامتی]] و [[آسودگی]] [[بدن]] است»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۳، ص۵۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۵۰.</ref>. | ||
===آتشافروزی برای [[بارش باران]]=== | === آتشافروزی برای [[بارش باران]] === | ||
با توجه به [[خشکسالی]] و گرمسیری منطقه [[عربستان]] و نیاز زیاد [[مردم]] به آب، برای بارش باران کارهایی انجام میدادند. برای نمونه، هنگام خشکسالی، [[پیران]] [[قوم]]، مراسمی با [[آداب]] ویژه برگزار میکردند. آنان به دم و پاهای گاوهای ماده، هیزم میبستند و آنها را بالای [[کوه]] میبردند. آن گاه هیزمها را [[آتش]] میزدند و گاوها را از بالای کوه به دویدن وامی داشتند. | با توجه به [[خشکسالی]] و گرمسیری منطقه [[عربستان]] و نیاز زیاد [[مردم]] به آب، برای بارش باران کارهایی انجام میدادند. برای نمونه، هنگام خشکسالی، [[پیران]] [[قوم]]، مراسمی با [[آداب]] ویژه برگزار میکردند. آنان به دم و پاهای گاوهای ماده، هیزم میبستند و آنها را بالای [[کوه]] میبردند. آن گاه هیزمها را [[آتش]] میزدند و گاوها را از بالای کوه به دویدن وامی داشتند. | ||
در [[پندار]] آنان، [[ناراحتی]] و [[نگرانی]] گاو در [[باران]] خواهی بسیار اثرگذار بود. موکلان باران، به دلیل [[قداست]] گاو، ناراحتی او را [[تحمل]] نمیکردند و باران میفرستادند. شاید آتشافروزی و سر و صدا، [[تقلید]] از رعد و برق بوده است. | در [[پندار]] آنان، [[ناراحتی]] و [[نگرانی]] گاو در [[باران]] خواهی بسیار اثرگذار بود. موکلان باران، به دلیل [[قداست]] گاو، ناراحتی او را [[تحمل]] نمیکردند و باران میفرستادند. شاید آتشافروزی و سر و صدا، [[تقلید]] از رعد و برق بوده است. | ||
[[هشام بن کلبی]]، این [[مراسم]] را با بیان آداب آن، در قالب [[شعر]] گزارش داده است<ref>نک: یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۰۵.</ref>. با [[ظهور اسلام]]، این [[خرافه]] برچیده شد. [[رسول گرامی اسلام]] با [[هدایت مردم]]، آنها را از [[کجاندیشی]] [[نجات]] داد و با کندن [[چاه]] و قنات، زمینهای بایر را [[احیا]] کرد. آنجا که اسباب و علل مادی در [[اختیار]] نیست، برای [[توسل]] [[معنوی]]، [[نماز]] استسقا [[تشریع]] شده است. در [[زمان پیامبر اکرم]]{{صل}}، گروهی از کمی [[باران]] و خشکی صحراها به ستوه آمدند و از [[حضرت]] خواستند تا دعایی کند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[فرمان]] داد [[مسلمانان]] به جایی گسترده بروند و از آنان [[دعوت]] کرد که [[دعا]] کنند و نماز استسقا بخوانند. حضرت دعا میکرد و [[مردم]] آمین میگفتند. [[وحی]] نازل شد و از [[استجابت دعا]] خبر داد<ref>فیض کاشانی، الوافی، کتاب الصلوه، باب صلوه الاستسقاء.</ref>. | [[هشام بن کلبی]]، این [[مراسم]] را با بیان آداب آن، در قالب [[شعر]] گزارش داده است<ref>نک: یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۰۵.</ref>. با [[ظهور اسلام]]، این [[خرافه]] برچیده شد. [[رسول گرامی اسلام]] با [[هدایت مردم]]، آنها را از [[کجاندیشی]] [[نجات]] داد و با کندن [[چاه]] و قنات، زمینهای بایر را [[احیا]] کرد. آنجا که اسباب و علل مادی در [[اختیار]] نیست، برای [[توسل]] [[معنوی]]، [[نماز]] استسقا [[تشریع]] شده است. در [[زمان پیامبر اکرم]] {{صل}}، گروهی از کمی [[باران]] و خشکی صحراها به ستوه آمدند و از [[حضرت]] خواستند تا دعایی کند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[فرمان]] داد [[مسلمانان]] به جایی گسترده بروند و از آنان [[دعوت]] کرد که [[دعا]] کنند و نماز استسقا بخوانند. حضرت دعا میکرد و [[مردم]] آمین میگفتند. [[وحی]] نازل شد و از [[استجابت دعا]] خبر داد<ref>فیض کاشانی، الوافی، کتاب الصلوه، باب صلوه الاستسقاء.</ref>. | ||
[[ابن عباس]] چنین میگوید: در یکی از سفرها، همراهان [[پیامبر]] گرفتار [[تشنگی]] شدیدی شدند. با [[دعای پیامبر]] بارانی نازل شد و همه [[سیراب]] شدند، ولی در این میان، [[حضرت رسول]] شنید که مردی میگوید: به [[برکت]] طلوع فلان [[ستاره]]، باران نازل گردید! و این یکی از مظاهر [[بتپرستی]] و ستارهپرستی بود<ref>جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۵۱.</ref>. | [[ابن عباس]] چنین میگوید: در یکی از سفرها، همراهان [[پیامبر]] گرفتار [[تشنگی]] شدیدی شدند. با [[دعای پیامبر]] بارانی نازل شد و همه [[سیراب]] شدند، ولی در این میان، [[حضرت رسول]] شنید که مردی میگوید: به [[برکت]] طلوع فلان [[ستاره]]، باران نازل گردید! و این یکی از مظاهر [[بتپرستی]] و ستارهپرستی بود<ref>جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۵۱.</ref>. | ||
== منابع == | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:13681440.jpg|22px]] [[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|'''پیامبر اعظم و خرافهزدایی''']] | # [[پرونده:13681440.jpg|22px]] [[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|'''پیامبر اعظم و خرافهزدایی''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:خرافه]] | [[رده:خرافه]] | ||