تربیت کودک: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۴۲: خط ۴۲:
* [[رسول خدا]] {{صل}} شوخ طبع‌ترین و بذله گو‌ترین [[مردم]] با [[کودکان]] بود<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۱؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۱۸ و المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۲۶۳.</ref>. آن [[حضرت]] هر روز صبح [[فرزندان]] و [[نوادگان]] خود را نوازش می‌کرد<ref>عدة الداعی، ص ۸۹ و بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹.</ref> و هرگاه از کنار [[کودکان]] می‌گذشت به آنان [[سلام]] می‌کرد<ref>دلائل النبوه، ص ۳۳۰ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۹۵.</ref> و‌گاه به آنها خوراکی می‌داد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶ و مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۶۴.</ref>. [[سلام]] کردن به [[کودکان]] جزو پنج عملی بود که [[حضرت رسول]] {{صل}} تا هنگام [[وفات]]، آن را ترک نکرد تا پس از ایشان [[سنت]] شود<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰؛ همو، الخصال، ص ۲۷۱ و امالی صدوق، ص ۷۲.</ref> و می‌فرمود: {{متن حدیث|أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ }}<ref>محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۲۱۱؛ مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۸۹ و عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۵۴.</ref>؛ کودکانتان را [[تکریم]] و آنان را خوب [[تربیت]] کنید<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref>.
* [[رسول خدا]] {{صل}} شوخ طبع‌ترین و بذله گو‌ترین [[مردم]] با [[کودکان]] بود<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۱؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۱۸ و المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۲۶۳.</ref>. آن [[حضرت]] هر روز صبح [[فرزندان]] و [[نوادگان]] خود را نوازش می‌کرد<ref>عدة الداعی، ص ۸۹ و بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹.</ref> و هرگاه از کنار [[کودکان]] می‌گذشت به آنان [[سلام]] می‌کرد<ref>دلائل النبوه، ص ۳۳۰ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۹۵.</ref> و‌گاه به آنها خوراکی می‌داد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶ و مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۶۴.</ref>. [[سلام]] کردن به [[کودکان]] جزو پنج عملی بود که [[حضرت رسول]] {{صل}} تا هنگام [[وفات]]، آن را ترک نکرد تا پس از ایشان [[سنت]] شود<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰؛ همو، الخصال، ص ۲۷۱ و امالی صدوق، ص ۷۲.</ref> و می‌فرمود: {{متن حدیث|أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ }}<ref>محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۲۱۱؛ مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۸۹ و عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۵۴.</ref>؛ کودکانتان را [[تکریم]] و آنان را خوب [[تربیت]] کنید<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref>.
* [[نقل]] شده است که هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} از سفر برمی‌گشت، نخست با [[کودکان]] خانواده‌اش [[دیدار]] می‌کرد<ref>مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۱۳۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۵، ص ۲۶۰.</ref>. [[رفتار]] خوب و صمیمانه ایشان به قدری [[کودکان]] [[مدینه]] را شیفته ایشان کرده بود که وقتی آن [[حضرت]] از سفری بر می‌گشت، [[کودکان]] به شدت از وی استقبال می‌کردند<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۵.</ref> و گرد ایشان را می‌گرفتند؛ پس [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر آنان می‌ایستاد و سپس از آنان می‌خواست که به سوی او بروند؛ پس برخی از آنان در آغوش و بر خی دیگر بر پشت ایشان [روی مرکب] سوار می‌شدند و [[پیامبر]] {{صل}} از همراهان خود نیز می‌خواست که [[کودکان]] دیگر را سوار کنند؛ چه بسا پس از این ماجرا [[کودکان]] افتخار می‌کردند و به هم می‌گفتند: "[[پیامبر خدا]] {{صل}} مرا در آغوش خود گرفت و تو را روی مرکب بر پشت خود سوار کرد". برخی هم می‌گفتند: "[[رسول خدا]] {{صل}} از همراهان خود خواست که تو را روی مرکب به پشت خود سوار کنند"<ref>ملامحسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۳۶۶ - ۳۶۷ و مسند احمد، ج ۴، ص ۵.</ref>. آن [[حضرت]] از برخی [[کودکان]] [[اصحاب]] دلجویی می‌کرد و آنان را بر مرکب خود می‌نشاند<ref>مسند احمد، ج ۱، ص ۲۰۶ و ۳۳۸؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۷ و کنزالعمال، ج ۱۳، ص ۴۴۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۰.</ref>.
* [[نقل]] شده است که هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} از سفر برمی‌گشت، نخست با [[کودکان]] خانواده‌اش [[دیدار]] می‌کرد<ref>مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۱۳۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۵، ص ۲۶۰.</ref>. [[رفتار]] خوب و صمیمانه ایشان به قدری [[کودکان]] [[مدینه]] را شیفته ایشان کرده بود که وقتی آن [[حضرت]] از سفری بر می‌گشت، [[کودکان]] به شدت از وی استقبال می‌کردند<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۵.</ref> و گرد ایشان را می‌گرفتند؛ پس [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر آنان می‌ایستاد و سپس از آنان می‌خواست که به سوی او بروند؛ پس برخی از آنان در آغوش و بر خی دیگر بر پشت ایشان [روی مرکب] سوار می‌شدند و [[پیامبر]] {{صل}} از همراهان خود نیز می‌خواست که [[کودکان]] دیگر را سوار کنند؛ چه بسا پس از این ماجرا [[کودکان]] افتخار می‌کردند و به هم می‌گفتند: "[[پیامبر خدا]] {{صل}} مرا در آغوش خود گرفت و تو را روی مرکب بر پشت خود سوار کرد". برخی هم می‌گفتند: "[[رسول خدا]] {{صل}} از همراهان خود خواست که تو را روی مرکب به پشت خود سوار کنند"<ref>ملامحسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۳۶۶ - ۳۶۷ و مسند احمد، ج ۴، ص ۵.</ref>. آن [[حضرت]] از برخی [[کودکان]] [[اصحاب]] دلجویی می‌کرد و آنان را بر مرکب خود می‌نشاند<ref>مسند احمد، ج ۱، ص ۲۰۶ و ۳۳۸؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۷ و کنزالعمال، ج ۱۳، ص ۴۴۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۰.</ref>.
* [[نقل]] است که روزی [[پیامبر خدا]] {{صل}} با یارانش نشسته بود که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} در حالی که خردسال بودند، به سوی ایشان رفتند و از سر و دوش ایشان بالا رفتند. پس [[رسول اکرم]] {{صل}} گاهی سرش را برای آنان پایین می‌آورد و گاهی آنان را می‌گرفت و می‌بوسید، در این حال، یکی از هم نشینان ایشان که با شگفتی به این [[رفتار]] ایشان نگاه می‌کرد، به [[رسول]] خاتم {{صل}} گفت: "ای [[پیامبر خدا]] {{صل}}، به یاد ندارم، هیچ‌گاه فرزندی را گرفته و بوسیده باشم"؛ [[خاتم انبیا]] {{صل}} چنان از گفته آن مرد بر آشفت که رنگش عوض شد؛ پس به آن مرد فرمود: "اگر [[خداوند]]، [[مهربانی]] را از [[قلب]] تو گرفته است، من با تو چه کنم؟ کسی که به [[کودکان]]، مهر نورزد و بزرگان را گرامی ندارد، از ما نیست"<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۳۸۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۰.</ref>.
* [[نقل]] است که روزی [[پیامبر خدا]] {{صل}} با یارانش نشسته بود که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} در حالی که خردسال بودند، به سوی ایشان رفتند و از سر و دوش ایشان بالا رفتند. پس [[رسول اکرم]] {{صل}} گاهی سرش را برای آنان پایین می‌آورد و گاهی آنان را می‌گرفت و می‌بوسید، در این حال، یکی از هم نشینان ایشان که با شگفتی به این [[رفتار]] ایشان نگاه می‌کرد، به [[رسول]] خاتم {{صل}} گفت: "ای [[پیامبر خدا]] {{صل}}، به یاد ندارم، هیچ‌گاه فرزندی را گرفته و بوسیده باشم"؛ [[خاتم انبیا]] {{صل}} چنان از گفته آن مرد بر آشفت که رنگش عوض شد؛ پس به آن مرد فرمود: "اگر [[خداوند]]، [[مهربانی]] را از [[قلب]] تو گرفته است، من با تو چه کنم؟ کسی که به [[کودکان]]، مهر نورزد و بزرگان را گرامی ندارد، از ما نیست"<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۳۸۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۰.</ref>.
* همچنین [[نقل]] شده است، روزی [[اقرع بن حابس]] در محضر [[پیامبر]] {{صل}} بود که دید آن [[حضرت]] فرزندش، [[حسین]] {{ع}} را می‌بوسید؛ پس گفت: "من ده [[فرزند]] دارم و تا کنون حتی یکی از آنان را نبوسیده‌ام"؛ [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "کسی که رحم نکند، به او رحم نمی‌شود"<ref>المناقب، ج۳، ص۳۸۴؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۶۹؛ مسند احمد، ج ۲، ص۲۲۸ و صحیح مسلم، ج۷، ص۷۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۱.</ref>.
* همچنین [[نقل]] شده است، روزی [[اقرع بن حابس]] در محضر [[پیامبر]] {{صل}} بود که دید آن [[حضرت]] فرزندش، [[حسین]] {{ع}} را می‌بوسید؛ پس گفت: "من ده [[فرزند]] دارم و تا کنون حتی یکی از آنان را نبوسیده‌ام"؛ [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "کسی که رحم نکند، به او رحم نمی‌شود"<ref>المناقب، ج۳، ص۳۸۴؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۶۹؛ مسند احمد، ج ۲، ص۲۲۸ و صحیح مسلم، ج۷، ص۷۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۱.</ref>.
* از [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[روایت]] شده است که مردی [[خدمت]] [[حضرت رسول]] {{صل}} رسید و گفت: "هرگز [[کودکی]] را نبوسیده‌ام"؛ وقتی آن مرد بازگشت، [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: "این، کسی است که در نظر من از اهل [[آتش]] است"<ref>الکافی، ج ۶، ص ۵۰ و التهذیب، ج ۸، ص ۱۱۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۱.</ref>.
* از [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[روایت]] شده است که مردی [[خدمت]] [[حضرت رسول]] {{صل}} رسید و گفت: "هرگز [[کودکی]] را نبوسیده‌ام"؛ وقتی آن مرد بازگشت، [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: "این، کسی است که در نظر من از اهل [[آتش]] است"<ref>الکافی، ج ۶، ص ۵۰ و التهذیب، ج ۸، ص ۱۱۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۱.</ref>.
خط ۴۹: خط ۴۹:
== [[تکریم]] [[حسنین]] {{عم}} ==
== [[تکریم]] [[حسنین]] {{عم}} ==
* [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} [[جایگاه]] و [[احترام]] خاصی نزد [[رسول خدا]] {{صل}} داشتند. [[سلمان فارسی]] می‌گوید: "روزی به خانه خاتم [[انبیاء]] {{صل}} وارد شدم، در حالی که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} ایشان [[غذا]] می‌خوردند و آن [[حضرت]] گاهی لقمه‌ای در دهان [[امام حسن]] و گاهی لقمه‌ای در دهان [[امام حسین]] {{ع}} می‌گذاشتند. پس از خوردن [[غذا]] [[پیامبر]] {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} بر دوش خود و [[امام حسین]] {{ع}} را بر زانوی خود نهاد؛ آن‌گاه به من فرمود: "ای [[سلمان]]، آیا آنان را [[دوست]] داری؟" گفتم: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، چگونه آنان را [[دوست]] نداشته باشم در حالی که می‌بینم چه اندازه نزد شما [[مقام]] و [[ارزش]] دارند؟"<ref>علی بن محمد قمی، کفایة الاثر، ص ۴۵ و بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۰۴.</ref> <ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} [[جایگاه]] و [[احترام]] خاصی نزد [[رسول خدا]] {{صل}} داشتند. [[سلمان فارسی]] می‌گوید: "روزی به خانه خاتم [[انبیاء]] {{صل}} وارد شدم، در حالی که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} ایشان [[غذا]] می‌خوردند و آن [[حضرت]] گاهی لقمه‌ای در دهان [[امام حسن]] و گاهی لقمه‌ای در دهان [[امام حسین]] {{ع}} می‌گذاشتند. پس از خوردن [[غذا]] [[پیامبر]] {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} بر دوش خود و [[امام حسین]] {{ع}} را بر زانوی خود نهاد؛ آن‌گاه به من فرمود: "ای [[سلمان]]، آیا آنان را [[دوست]] داری؟" گفتم: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، چگونه آنان را [[دوست]] نداشته باشم در حالی که می‌بینم چه اندازه نزد شما [[مقام]] و [[ارزش]] دارند؟"<ref>علی بن محمد قمی، کفایة الاثر، ص ۴۵ و بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۰۴.</ref> <ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* از [[جابر بن عبداللّه انصاری]]، [[صحابه]] گران‌قدر [[پیامبر]] {{صل}} نیز [[روایت]] شده است که روزی به نزد [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شدم؛ در حالی که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بر پشت آن [[حضرت]] سوار بودند و [[رسول اکرم]] {{صل}} با دست و پاهای خود راه می‌رفت و می‌فرمود: "مرکب شما [[نیکو]] مرکبی است و شما نیز [[نیکو]] سوارانی هستید"<ref>الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۵۲؛ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۵، ص ۲۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب {{ع}}، ج ۲، ص ۳۸۷ و ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۳ ص ۲۱۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* از [[جابر بن عبداللّه انصاری]]، [[صحابه]] گران‌قدر [[پیامبر]] {{صل}} نیز [[روایت]] شده است که روزی به نزد [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شدم؛ در حالی که [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بر پشت آن [[حضرت]] سوار بودند و [[رسول اکرم]] {{صل}} با دست و پاهای خود راه می‌رفت و می‌فرمود: "مرکب شما [[نیکو]] مرکبی است و شما نیز [[نیکو]] سوارانی هستید"<ref>الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۵۲؛ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۵، ص ۲۹۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب {{ع}}، ج ۲، ص ۳۸۷ و ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۳ ص ۲۱۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* همچنین [[یعلی بن مره]] [[روایت]] می‌کند: "روزی [[رسول اکرم]] {{صل}} را به مهمانی [[دعوت]] کرده بودند و ما هم با آن [[حضرت]] بودیم. در راه [[امام حسین]] {{ع}} را دیدیم که در کوچه به بازی مشغول بود. پس وقتی [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، در حضور [[مردم]] دوید و دست خود را گشود تا وی را بگیرد؛ ولی [[کودک]] به این طرف و آن طرف می‌دوید و می‌گریخت و [[رسول]] اللّه {{صل}} را می‌خندانید تا اینکه [[پیامبر]] {{صل}} [[کودک]] را گرفت و یک دست خود را زیر چانه او و دست دیگر را بالای سر وی نهاد. سپس صورت خود را نزدیک صورت آن [[کودک]] آورد و او را بوسید"<ref>ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۷، ص ۵۱۴: المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۲۷۴ و سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۱.</ref>.<ref>در برخی روایات به جای نام امام حسین {{ع}} نام امام حسن {{ع}} آمده است. ر. ک: عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، ص ۱۵۶ و بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* همچنین [[یعلی بن مره]] [[روایت]] می‌کند: "روزی [[رسول اکرم]] {{صل}} را به مهمانی [[دعوت]] کرده بودند و ما هم با آن [[حضرت]] بودیم. در راه [[امام حسین]] {{ع}} را دیدیم که در کوچه به بازی مشغول بود. پس وقتی [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، در حضور [[مردم]] دوید و دست خود را گشود تا وی را بگیرد؛ ولی [[کودک]] به این طرف و آن طرف می‌دوید و می‌گریخت و [[رسول]] اللّه {{صل}} را می‌خندانید تا اینکه [[پیامبر]] {{صل}} [[کودک]] را گرفت و یک دست خود را زیر چانه او و دست دیگر را بالای سر وی نهاد. سپس صورت خود را نزدیک صورت آن [[کودک]] آورد و او را بوسید"<ref>ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۷، ص ۵۱۴: المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۲۷۴ و سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۱.</ref>.<ref>در برخی روایات به جای نام امام حسین {{ع}} نام امام حسن {{ع}} آمده است. ر. ک: عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، ص ۱۵۶ و بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲.</ref>.
* در خبر دیگری [[نقل]] شده است، روزی [[پیامبر]] {{صل}} قصد [[اقامه نماز]] داشت و [[حسن]] {{ع}} –کودک خردسال دخترش [[فاطمه]] {{س}}– نیز با آن [[حضرت]] بود. پس [[پیامبر]] {{صل}} [[کودک]] را کنار خود نشاند و به [[نماز]] ایستاد ولی، یکی از سجده‌های ایشان خیلی طولانی شد؛ [[راوی حدیث]] گوید: "من سر از [[سجده]] برداشتم و دیدم [[حسن]] {{ع}} از جای خود برخاسته و روی دوش [[پیامبر]] {{صل}} نشسته است؛ وقتی [[نماز]] تمام شد، نمازگزاران گفتند: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، چنین سجده‌ای از شما ندیده بودیم، گویی که [[وحی]] بر شما نازل می‌شد"؛ [[نبی خاتم]] {{صل}} فرمود: "بر من [[وحی]] نازل نشد؛ اما فرزندم بر دوشم بود و من نخواستم او را در پایین آمدن شتاب زده کنم؛ پس [[صبر]] کردم تا خودش پایین بیاید"<ref>المناقب، ج ۴، ص ۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۹۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲-۲۸۳.</ref>.
* در خبر دیگری [[نقل]] شده است، روزی [[پیامبر]] {{صل}} قصد [[اقامه نماز]] داشت و [[حسن]] {{ع}} –کودک خردسال دخترش [[فاطمه]] {{س}}– نیز با آن [[حضرت]] بود. پس [[پیامبر]] {{صل}} [[کودک]] را کنار خود نشاند و به [[نماز]] ایستاد ولی، یکی از سجده‌های ایشان خیلی طولانی شد؛ [[راوی حدیث]] گوید: "من سر از [[سجده]] برداشتم و دیدم [[حسن]] {{ع}} از جای خود برخاسته و روی دوش [[پیامبر]] {{صل}} نشسته است؛ وقتی [[نماز]] تمام شد، نمازگزاران گفتند: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، چنین سجده‌ای از شما ندیده بودیم، گویی که [[وحی]] بر شما نازل می‌شد"؛ [[نبی خاتم]] {{صل}} فرمود: "بر من [[وحی]] نازل نشد؛ اما فرزندم بر دوشم بود و من نخواستم او را در پایین آمدن شتاب زده کنم؛ پس [[صبر]] کردم تا خودش پایین بیاید"<ref>المناقب، ج ۴، ص ۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۹۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی| حسینی ایمنی]]، [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی]]، [[هادی اکبری|اکبری]]، [[محسن محمدزاده|محمدزاده]] و [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۲-۲۸۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش