جز
جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
|||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
== [[فتح]] [[اهواز]] == | == [[فتح]] [[اهواز]] == | ||
پس از | پس از آنکه [[عمر]]، [[خلیفه دوم]]، [[مغیره بن شعبه]] را که [[فرماندار بصره]] بود و به جهت زنایی که از او سر زد، معزول کرد، [[ابوموسی]] را [[جانشین]] او کرد. در ایام [[زمامداری]] وی هرمزان، [[پادشاه]] [[اهواز]] به شهرهای ابله و میسان که جزو [[حکومت بصره]] بود حمله کرد. [[ابوموسی]] این پیشامد را برای [[عمر]] نوشت و از او [[دستور]] خواست. | ||
[[عمر]] در پاسخ وی نوشت: شنیده میشود که عجمیان در [[اهواز]] و شوشتر جمع شده و آهنگ حمله به [[مسلمانان]] را دارند. به سرعت لشکری آماده کرده و به [[سرزمین]] ایشان حمله کن؛ هر که [[اسلام]] آورد ایمن بدار و به باب [[اموال]] ایشان دستبرد مزن و با [[عدل و داد]] [[رفتار]] کن و داد [[مظلومان]] بستان و مطمئن باش که [[خداوند]] به [[مسلمانان]] [[وعده]] [[نصرت]] داده است. همین که [[نامه]] [[عمر]] به [[ابوموسی]] رسید، جمعیت [[بصره]] را جمع کرد و [[نامه]] [[عمر]] را برای ایشان خواند؛ پس [[لشکر]] ده هزار نفری آماده گردید. | [[عمر]] در پاسخ وی نوشت: شنیده میشود که عجمیان در [[اهواز]] و شوشتر جمع شده و آهنگ حمله به [[مسلمانان]] را دارند. به سرعت لشکری آماده کرده و به [[سرزمین]] ایشان حمله کن؛ هر که [[اسلام]] آورد ایمن بدار و به باب [[اموال]] ایشان دستبرد مزن و با [[عدل و داد]] [[رفتار]] کن و داد [[مظلومان]] بستان و مطمئن باش که [[خداوند]] به [[مسلمانان]] [[وعده]] [[نصرت]] داده است. همین که [[نامه]] [[عمر]] به [[ابوموسی]] رسید، جمعیت [[بصره]] را جمع کرد و [[نامه]] [[عمر]] را برای ایشان خواند؛ پس [[لشکر]] ده هزار نفری آماده گردید. | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۱: | ||
پس از ماجرای [[حکمیت]]، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به حدی ناراحت بود که پس از [[نماز صبح]] و [[مغرب]]، [[معاویه]]، [[عمروعاص]]، [[ابوموسی]]، [[حبیب بن مسلمة]]، [[عبدالرحمان بن خالد]]، [[ضحاک بن قیس]] و [[ولید بن عقبه]] را [[لعن]] میفرمود<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۷۶۶؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۱، ص۱۳۱؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۱۹۵.</ref>. | پس از ماجرای [[حکمیت]]، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به حدی ناراحت بود که پس از [[نماز صبح]] و [[مغرب]]، [[معاویه]]، [[عمروعاص]]، [[ابوموسی]]، [[حبیب بن مسلمة]]، [[عبدالرحمان بن خالد]]، [[ضحاک بن قیس]] و [[ولید بن عقبه]] را [[لعن]] میفرمود<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۷۶۶؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۱، ص۱۳۱؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۱۹۵.</ref>. | ||
وقتی [[عمار یاسر]] [[ابوموسی]] را به [[دلیل]] [[همراهی]] نکردن با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سرزنش]] نمود و به او گفت: اگر درباره [[علی]] {{ع}} [[شک]] داشته باشی از [[دین]] بیرون رفتهای، [[ابوموسی]] گفت: "چرا مرا [[سرزنش]] میکنی؟ مگر نه اینکه من [[برادر ایمانی]] تو هستم". [[عمار]] به او گفت: "من [[برادر]] تو نیستم؛ چگونه میتوانی [[برادر]] ما باشی با اینکه از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در [[شب]] [[عقبه]]<ref>شب عقبه شبی است که پس از | وقتی [[عمار یاسر]] [[ابوموسی]] را به [[دلیل]] [[همراهی]] نکردن با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سرزنش]] نمود و به او گفت: اگر درباره [[علی]] {{ع}} [[شک]] داشته باشی از [[دین]] بیرون رفتهای، [[ابوموسی]] گفت: "چرا مرا [[سرزنش]] میکنی؟ مگر نه اینکه من [[برادر ایمانی]] تو هستم". [[عمار]] به او گفت: "من [[برادر]] تو نیستم؛ چگونه میتوانی [[برادر]] ما باشی با اینکه از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در [[شب]] [[عقبه]]<ref>شب عقبه شبی است که پس از آنکه پیامبر {{صل}}، علی {{ع}} را در غدیر خم به امامت منصوب فرمود، عدهای هم قسم شدند که در گردنهای پنهان شده و شتر حضرت را رم دهند تا از بین برود و نتواند در مدینه خلافت را تثبیت کند.</ref> شنیدم که تو را [[لعن]] میفرمود، چون تو با آنها همدست بودی". [[ابوموسی]] گفت: "پیامبر برای ما [[طلب]] [[آمرزش]] کرد". [[عمار]] گفت: "لعن را شنیدم ولی [[استغفار]] را نشنیدم"<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۱۸۱-۱۸۲.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] از سوید [[روایت]] کرده است که گفت: در زمان [[خلافت عثمان]] با [[ابوموسی]] در ساحل [[فرات]] بودیم. او از [[پیامبر]] {{صل}} روایتی [[نقل]] کرد که حضرت فرمود: "[[بنیاسرائیل]] با هم [[اختلاف]] پیدا کردند و در همین حال بودند تا دو نفر [[قاضی]] [[گمراه]] [[انتخاب]] کردند که خودشان [[گمراه]] شدند و پیروانشان را نیز [[گمراه]] کردند". پس من به او گفتم: ای [[ابوموسی]] مواظب باش تو یکی از آن دو نباشی. گویند سوید بعد از جریان [[حکمیت]]، [[ابوموسی]] را دید و به او گفت: "ای [[ابوموسی]] آیا سخنت را به یاد داری؟" [[ابوموسی]] به او گفت: "از پروردگارت [[عافیت]] بخواه!"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۹۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۳، ص۳۱۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۶۰؛ محمد و زمامداران، صابری همدانی، ص۲۰۹.</ref><ref>[[جواد نعمتی|نعمتی، جواد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۴.</ref> | [[ابن ابی الحدید]] از سوید [[روایت]] کرده است که گفت: در زمان [[خلافت عثمان]] با [[ابوموسی]] در ساحل [[فرات]] بودیم. او از [[پیامبر]] {{صل}} روایتی [[نقل]] کرد که حضرت فرمود: "[[بنیاسرائیل]] با هم [[اختلاف]] پیدا کردند و در همین حال بودند تا دو نفر [[قاضی]] [[گمراه]] [[انتخاب]] کردند که خودشان [[گمراه]] شدند و پیروانشان را نیز [[گمراه]] کردند". پس من به او گفتم: ای [[ابوموسی]] مواظب باش تو یکی از آن دو نباشی. گویند سوید بعد از جریان [[حکمیت]]، [[ابوموسی]] را دید و به او گفت: "ای [[ابوموسی]] آیا سخنت را به یاد داری؟" [[ابوموسی]] به او گفت: "از پروردگارت [[عافیت]] بخواه!"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۹۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۳، ص۳۱۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۶۰؛ محمد و زمامداران، صابری همدانی، ص۲۰۹.</ref><ref>[[جواد نعمتی|نعمتی، جواد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۴.</ref> |