جز
جایگزینی متن - 'اهل یمن' به 'اهل یمن'
(صفحهای تازه حاوی « {{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل...» ایجاد کرد) |
|||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[کعب بن سور ازدی در رجال و تراجم]] - [[کعب بن سور ازدی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط = }} | |||
{{ | == مقدمه == | ||
< | [[کعب بن سور بن بکر بن عبدالله بن نصر بن ازد]]، از [[قبیله]] ازد در [[زمان حیات پیامبر]] {{صل}} [[مسلمان]] شد. درباره [[صحابی]] بودن وی [[اختلاف]] است؛ عدهای او را از [[اصحاب]] و عدهای او را از [[تابعین]] دانستهاند <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۱۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۰.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازادی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازادی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۴.</ref> | ||
< | |||
== [[قضاوت]] کعب == | |||
==[[قضاوت]] کعب== | |||
نقل شده، روزی زنی پیش [[عمر بن خطاب]] آمد و گفت: "از [[بهترین]] [[مردم]] [[دنیا]] که فقط کسی از او بهتر است که در عمل بر او پیشی گیرد یا مانند او عمل کند، به تو [[شکایت]] میکنم. او مردی است که شب را تا بامداد [[نماز]] میگزارد و [[روز]] را تا [[شام]] [[روزه]] میدارد". سپس آن [[زن]] [[حیا]] کرد و گفت: "ای [[خلیفه]]، از [[لغزش]] من در گذر". [[عمر]] گفت: "[[خداوند]] بر تو [[پاداش]] دهد که [[نیکو]] ستودی، از تو درگذشتم". همین که آن زن بازگشت، کعب بن سور گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]! چه رسا و نیکو شکایتش را بیان کرد". عمر پرسید: از که شکایت کرد؟ کعب گفت: "از همسرش، عمر گفت: "زن را پیش من بیاورید". سپس به کعب گفت: "میان این زن و شوهر قضاوت کن". کعب گفت: "در حالی که خود هستی، من [[داوری]] کنم؟" عمر گفت: "آری، تو با [[زیرکی]] خود چیزی را فهمیدی که م نفهمیدم". کعب گفت: "خداوند میفرماید: {{متن قرآن|فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}}<ref>«و اگر میهراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که میپسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیکتر است» سوره نساء، آیه ۳.</ref>. هر چه از [[زنان]] دیگر که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. و به [[همسر]] آن [[زن]] گفت: "سه [[روز]] [[روزه]] بدار و یک روز را پیش او [[افطار]] کن. و سه شب در [[خانه]] او [[شب زنده داری]] کن و [[نماز]] بگزار و یک شب را کنار او بگذران"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۱۳۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۴-۶۳.</ref>. | نقل شده، روزی زنی پیش [[عمر بن خطاب]] آمد و گفت: "از [[بهترین]] [[مردم]] [[دنیا]] که فقط کسی از او بهتر است که در عمل بر او پیشی گیرد یا مانند او عمل کند، به تو [[شکایت]] میکنم. او مردی است که شب را تا بامداد [[نماز]] میگزارد و [[روز]] را تا [[شام]] [[روزه]] میدارد". سپس آن [[زن]] [[حیا]] کرد و گفت: "ای [[خلیفه]]، از [[لغزش]] من در گذر". [[عمر]] گفت: "[[خداوند]] بر تو [[پاداش]] دهد که [[نیکو]] ستودی، از تو درگذشتم". همین که آن زن بازگشت، کعب بن سور گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]! چه رسا و نیکو شکایتش را بیان کرد". عمر پرسید: از که شکایت کرد؟ کعب گفت: "از همسرش، عمر گفت: "زن را پیش من بیاورید". سپس به کعب گفت: "میان این زن و شوهر قضاوت کن". کعب گفت: "در حالی که خود هستی، من [[داوری]] کنم؟" عمر گفت: "آری، تو با [[زیرکی]] خود چیزی را فهمیدی که م نفهمیدم". کعب گفت: "خداوند میفرماید: {{متن قرآن|فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}}<ref>«و اگر میهراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که میپسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیکتر است» سوره نساء، آیه ۳.</ref>. هر چه از [[زنان]] دیگر که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. و به [[همسر]] آن [[زن]] گفت: "سه [[روز]] [[روزه]] بدار و یک روز را پیش او [[افطار]] کن. و سه شب در [[خانه]] او [[شب زنده داری]] کن و [[نماز]] بگزار و یک شب را کنار او بگذران"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۱۳۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۴-۶۳.</ref>. | ||
همچنین گفته شده که وقتی زن پیش [[عمر]] آمد، [[خلیفه]] گفت: "هر که ادعایی دارد، بگوید. [[زن]] در اشعاری ادعایش را چنین بیان کرد: ای [[قاضی]] دانشمند، [[محل]] [[عبادت]] [[دوست]] مرا از بسترم بازداشته است. اگر از خوابگاهم کناره گرفته، [[شب]] و روز [[خواب]] به چشمش نمیرود و مشغول عبادت است. ولی درباره زنها او را نمیستایم؛ پس [[قضاوت]] کن ای [[کعب]] و درباره آن تردید نکن.<ref>{{عربی|یا ایها القاضي الفقيه ارشده | همچنین گفته شده که وقتی زن پیش [[عمر]] آمد، [[خلیفه]] گفت: "هر که ادعایی دارد، بگوید. [[زن]] در اشعاری ادعایش را چنین بیان کرد: ای [[قاضی]] دانشمند، [[محل]] [[عبادت]] [[دوست]] مرا از بسترم بازداشته است. اگر از خوابگاهم کناره گرفته، [[شب]] و روز [[خواب]] به چشمش نمیرود و مشغول عبادت است. ولی درباره زنها او را نمیستایم؛ پس [[قضاوت]] کن ای [[کعب]] و درباره آن تردید نکن.<ref>{{عربی|یا ایها القاضي الفقيه ارشده [[الهی]] خلیلی عن فراشی مسجده | ||
زهده فی مضجعي وتعبده | زهده فی مضجعي وتعبده نهاره و ليله مايرقده | ||
ولست في [[أمر]] النساء احمده | ولست في [[أمر]] النساء احمده فامض القضايا كعب لاتردده}}؛</ref> | ||
همسر زن نیز با این اشعار به ادعای زن پاسخ داد: مردی هستم که آنچه در سورههای [[نور]] و هفت [[سوره]] بلند و حامیمهای [[شفا]] دهنده و [[سوره نحل]]، نازل شده، باعث شفای من است. پس او را از [[جدال]] [[ناشایست]] با من باز دار.<ref>{{عربی|انی [[امرء]] قد شفنی ما قد نزل | همسر زن نیز با این اشعار به ادعای زن پاسخ داد: مردی هستم که آنچه در سورههای [[نور]] و هفت [[سوره]] بلند و حامیمهای [[شفا]] دهنده و [[سوره نحل]]، نازل شده، باعث شفای من است. پس او را از [[جدال]] [[ناشایست]] با من باز دار.<ref>{{عربی|انی [[امرء]] قد شفنی ما قد نزل في سورة النور و في سبع الطول | ||
وفي الحوامیم الشفا و في النحل | وفي الحوامیم الشفا و في النحل فردها عني و عن [[سوء]] الجدل}}؛</ref> | ||
کعب نیز [[حکم]] خود را در لابلای این اشعار صادر کرد: [[سعادتمند]]، کسی است که با حكم به [[حق]] و [[عدالت]]، [[نزاعها]] را خاموش کند. همانا که برای این زن بر تو حقی است که از چهار شب، یک شب خود را برای او بگذاری، به سوی او برو و عذر را کنار بگذار.<ref>{{عربی|ان السعيد القضاء من فصل و من قضى بالحق حقا و [[جدل]] | کعب نیز [[حکم]] خود را در لابلای این اشعار صادر کرد: [[سعادتمند]]، کسی است که با حكم به [[حق]] و [[عدالت]]، [[نزاعها]] را خاموش کند. همانا که برای این زن بر تو حقی است که از چهار شب، یک شب خود را برای او بگذاری، به سوی او برو و عذر را کنار بگذار.<ref>{{عربی|ان السعيد القضاء من فصل و من قضى بالحق حقا و [[جدل]] | ||
خط ۲۳: | خط ۲۰: | ||
عمر گفت: "این [[داوری]]، برای من از [[زیرکی]] نخستین شگفتتر است". پس [[عمر]] او را به [[قضاوت]] [[بصره]] گماشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۲۰-۲۱.</ref>. او تا [[زمان]] کشته شدن عمر، [[قاضی]] بصره بود <ref>تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خياط، ص۸۸.</ref> تا اینکه [[عثمان]] [[ابو موسی اشعری]] را به جای وی گماشت. دوباره این [[عامر]] او را به قضاوت گمارد و او تا [[روز]] کشته شدنش در [[جمل]] قاضی بود<ref>تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خیاط، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازادی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازادی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۴-۶۶.</ref> | عمر گفت: "این [[داوری]]، برای من از [[زیرکی]] نخستین شگفتتر است". پس [[عمر]] او را به [[قضاوت]] [[بصره]] گماشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۲۰-۲۱.</ref>. او تا [[زمان]] کشته شدن عمر، [[قاضی]] بصره بود <ref>تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خياط، ص۸۸.</ref> تا اینکه [[عثمان]] [[ابو موسی اشعری]] را به جای وی گماشت. دوباره این [[عامر]] او را به قضاوت گمارد و او تا [[روز]] کشته شدنش در [[جمل]] قاضی بود<ref>تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خیاط، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازادی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازادی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۴-۶۶.</ref> | ||
==کعب در جمل== | == کعب در جمل == | ||
وقتی [[عایشه]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] و هوادارانشان آماده رفتن به سوی بصره شدند، زبیر به [[عبدالله بن عامر]] - که زمانی [[کارگزار]] عثمان در بصره بود. گفت: "بزرگان بصره چه کسانی هستند؟" | وقتی [[عایشه]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] و هوادارانشان آماده رفتن به سوی بصره شدند، زبیر به [[عبدالله بن عامر]] - که زمانی [[کارگزار]] عثمان در بصره بود. گفت: "بزرگان بصره چه کسانی هستند؟" | ||
خط ۳۲: | خط ۲۹: | ||
کعب بن سور در جواب طلحه و زبیر چنین نوشت: "اما بعد، ما و دیگران از آزار عثمان، با زبان به خشم آمدیم اما [[تصمیم]] دیگران درباره او با [[شمشیر]] عملی شد. پس اگر عثمان، [[ظالم]] بود و کشته شد شما را با او چه کار است؟ و اگر مظلومانه کشته شد، کسانی غیر از شما به این امر [[خونخواهی]] سزاوارترند و اگر کار عثمان برای کسی که [[شاهد]] آن بوده است مشکل است برای کسی که شاهد و ناظر نبوده است، مشکلتر است<ref>الامامة و السياسة، ابن قتیبه دینوری، ص۵۳.</ref>. | کعب بن سور در جواب طلحه و زبیر چنین نوشت: "اما بعد، ما و دیگران از آزار عثمان، با زبان به خشم آمدیم اما [[تصمیم]] دیگران درباره او با [[شمشیر]] عملی شد. پس اگر عثمان، [[ظالم]] بود و کشته شد شما را با او چه کار است؟ و اگر مظلومانه کشته شد، کسانی غیر از شما به این امر [[خونخواهی]] سزاوارترند و اگر کار عثمان برای کسی که [[شاهد]] آن بوده است مشکل است برای کسی که شاهد و ناظر نبوده است، مشکلتر است<ref>الامامة و السياسة، ابن قتیبه دینوری، ص۵۳.</ref>. | ||
چون طلحه و زبیر به همراه عایشه به بصره آمدند، کعب بن سور که بزرگ [[قبیله ازد]] و [[اهل | چون طلحه و زبیر به همراه عایشه به بصره آمدند، کعب بن سور که بزرگ [[قبیله ازد]] و [[اهل یمن]] بود <ref>الجمل، شیخ مفید، ص۱۷۲.</ref>، به حجرهای [[پناه]] برد و در آن را گل گرفت و فقط روزنهای برای دریافت خوردنی و [[آشامیدنی]] خود باز گذاشت و بدین گونه از [[فتنه]] [[کنارهگیری]] کرد<ref>الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج۷، ص۶۴.</ref>. [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[کعب]] [[همکاری]] در [[جنگ]] را خواستند. کعب خواسته آنها را رد کرد و گفت که من از این فتنه کنارهگیری میکنم. پس خودشان نزد کعب رفتند ولی کعب اجازه [[ملاقات]] به آنها نداد پس آنها پیش [[عایشه]] رفتند و گفتند: اگر کعب با ما همکاری نکند [[قبیله ازد]] با ما همکاری نخواهد کرد؛ بهتر است خودت پیش او بروی که با تو [[مخالفت]] نمیکند. عایشه سوار شتر شد و کنار [[خانه]] کعب آمد و اجازه ورود خواست. کعب اجازه ورود داد. عایشه به او گفت: "پسرم، به سراغ تو فرستادم تا کمکم کنی، چرا تأخیر کردی؟" کعب گفت: "مادرم، نیازی نیست که من در این فتنه داخل شوم". | ||
عایشه گفت: "پسرم، با من بیا و افسار شتر مرا بگیر". و شروع به [[گریه]] کرد تا اینکه [[دل]] کعب سوخت و جواب مثبت داد و [[قرآن]] را بر گردنش آویخت و از خانه خارج شد<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۷۳-۱۷۲.</ref>. | عایشه گفت: "پسرم، با من بیا و افسار شتر مرا بگیر". و شروع به [[گریه]] کرد تا اینکه [[دل]] کعب سوخت و جواب مثبت داد و [[قرآن]] را بر گردنش آویخت و از خانه خارج شد<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۷۳-۱۷۲.</ref>. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۵: | ||
او در [[جنگ جمل]]، افسار شتر عایشه را گرفته بود و قرآن بر گردن داشت و قبیله ازد نیز شتر را در میان گرفته بودند<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازادی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازادی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۶-۶۷.</ref> | او در [[جنگ جمل]]، افسار شتر عایشه را گرفته بود و قرآن بر گردن داشت و قبیله ازد نیز شتر را در میان گرفته بودند<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازادی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازادی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۶-۶۷.</ref> | ||
==سرانجام کعب== | == سرانجام کعب == | ||
کعب و دو برادرش در [[جمل]] کشته شدند<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۶.</ref>. نقل شده، وقتی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} از کنار کشته [[کعب بن سور]] گذر کرد، فرمود: "این مرد بر ما شورید و در گردن خود [[قرآنی]] داشت و میپنداشت که مادرش را (عایشه) [[یاری]] میکند. [[مردم]] را به آنچه در قرآن بود، میخواند، در صورتی که خود او نمیدانست چه در آن است. سپس از [[خدا]] خواست که بر ما [[پیروز]] شود، پس هر [[ستمکار]] [[عناد]] پیشه ای از [[مدد الهی]] نا [[امید]] شد. [[آگاه]] باشید که او از خدا خواست که مرا بکشد و خدا او را کشت. کعب بن سور را بنشانید". پس اطرافیان او را نشاندند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: ای [[کعب]]، من آنچه را که پروردگارم به من [[وعده]] موده بود، [[حق]] و درست یافتم، آیا تو نیز آنچه را که پروردگارت به تو وعده کرده بود، حق یافتی؟ سپس فرمود: "بخوابانید کعب را". برخی از کسانی که همراه آن [[حضرت]] بودند، گفتند: ای [[امیر مؤمنان]]، آیا با کعب و [[طلحه]] پس از کشته شدنشان سخن میگوئی؟ [[امام علی]]{{ع}}فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]] [[سخن]] مرا شنیدند، چنانچه آنان که در [[جنگ بدر]] در گودالی ریخته شدند، سخنان [[رسول خدا]]{{صل}} را شنیدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازدی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۸.</ref> | کعب و دو برادرش در [[جمل]] کشته شدند<ref>الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۶.</ref>. نقل شده، وقتی [[امیر مؤمنان]] {{ع}} از کنار کشته [[کعب بن سور]] گذر کرد، فرمود: "این مرد بر ما شورید و در گردن خود [[قرآنی]] داشت و میپنداشت که مادرش را (عایشه) [[یاری]] میکند. [[مردم]] را به آنچه در قرآن بود، میخواند، در صورتی که خود او نمیدانست چه در آن است. سپس از [[خدا]] خواست که بر ما [[پیروز]] شود، پس هر [[ستمکار]] [[عناد]] پیشه ای از [[مدد الهی]] نا [[امید]] شد. [[آگاه]] باشید که او از خدا خواست که مرا بکشد و خدا او را کشت. کعب بن سور را بنشانید". پس اطرافیان او را نشاندند و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمود: ای [[کعب]]، من آنچه را که پروردگارم به من [[وعده]] موده بود، [[حق]] و درست یافتم، آیا تو نیز آنچه را که پروردگارت به تو وعده کرده بود، حق یافتی؟ سپس فرمود: "بخوابانید کعب را". برخی از کسانی که همراه آن [[حضرت]] بودند، گفتند: ای [[امیر مؤمنان]]، آیا با کعب و [[طلحه]] پس از کشته شدنشان سخن میگوئی؟ [[امام علی]] {{ع}}فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]] [[سخن]] مرا شنیدند، چنانچه آنان که در [[جنگ بدر]] در گودالی ریخته شدند، سخنان [[رسول خدا]] {{صل}} را شنیدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازدی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۶۸.</ref> | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازدی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']] | # [[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[کعب بن سور ازدی (مقاله)|مقاله «کعب بن سور ازدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:کعب بن سور ازدی]] | [[رده:کعب بن سور ازدی]] |