کعب بن سور ازدی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

کعب بن سور بن بکر بن عبدالله بن نصر بن ازد، از قبیله ازد در زمان حیات پیامبر (ص) مسلمان شد. درباره صحابی بودن وی اختلاف است؛ عده‌ای او را از اصحاب و عده‌ای او را از تابعین دانسته‌اند [۱].[۲]

قضاوت کعب

نقل شده، روزی زنی پیش عمر بن خطاب آمد و گفت: "از بهترین مردم دنیا که فقط کسی از او بهتر است که در عمل بر او پیشی گیرد یا مانند او عمل کند، به تو شکایت می‌کنم. او مردی است که شب را تا بامداد نماز می‌گزارد و روز را تا شام روزه می‌دارد". سپس آن زن حیا کرد و گفت: "ای خلیفه، از لغزش من در گذر". عمر گفت: "خداوند بر تو پاداش دهد که نیکو ستودی، از تو درگذشتم". همین که آن زن بازگشت، کعب بن سور گفت: "ای امیر مؤمنان! چه رسا و نیکو شکایتش را بیان کرد". عمر پرسید: از که شکایت کرد؟ کعب گفت: "از همسرش، عمر گفت: "زن را پیش من بیاورید". سپس به کعب گفت: "میان این زن و شوهر قضاوت کن". کعب گفت: "در حالی که خود هستی، من داوری کنم؟" عمر گفت: "آری، تو با زیرکی خود چیزی را فهمیدی که م نفهمیدم". کعب گفت: "خداوند می‌فرماید: فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ[۳]. هر چه از زنان دیگر که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. و به همسر آن زن گفت: "سه روز روزه بدار و یک روز را پیش او افطار کن. و سه شب در خانه او شب زنده داری کن و نماز بگزار و یک شب را کنار او بگذران"[۴].

همچنین گفته شده که وقتی زن پیش عمر آمد، خلیفه گفت: "هر که ادعایی دارد، بگوید. زن در اشعاری ادعایش را چنین بیان کرد: ای قاضی دانشمند، محل عبادت دوست مرا از بسترم بازداشته است. اگر از خوابگاهم کناره گرفته، شب و روز خواب به چشمش نمی‌رود و مشغول عبادت است. ولی درباره زنها او را نمی‌ستایم؛ پس قضاوت کن ای کعب و درباره آن تردید نکن.[۵]

همسر زن نیز با این اشعار به ادعای زن پاسخ داد: مردی هستم که آنچه در سوره‌های نور و هفت سوره بلند و حامیم‌های شفا دهنده و سوره نحل، نازل شده، باعث شفای من است. پس او را از جدال ناشایست با من باز دار.[۶]

کعب نیز حکم خود را در لابلای این اشعار صادر کرد: سعادتمند، کسی است که با حكم به حق و عدالت، نزاع‌ها را خاموش کند. همانا که برای این زن بر تو حقی است که از چهار شب، یک شب خود را برای او بگذاری، به سوی او برو و عذر را کنار بگذار.[۷]

عمر گفت: "این داوری، برای من از زیرکی نخستین شگفت‌تر است". پس عمر او را به قضاوت بصره گماشت[۸]. او تا زمان کشته شدن عمر، قاضی بصره بود [۹] تا اینکه عثمان ابو موسی اشعری را به جای وی گماشت. دوباره این عامر او را به قضاوت گمارد و او تا روز کشته شدنش در جمل قاضی بود[۱۰].[۱۱]

کعب در جمل

وقتی عایشه، طلحه و زبیر و هواداران‌شان آماده رفتن به سوی بصره شدند، زبیر به عبدالله بن عامر - که زمانی کارگزار عثمان در بصره بود. گفت: "بزرگان بصره چه کسانی هستند؟"

عبدالله بن عامر گفت: "سه نفر از بزرگان شهرند و مردم از آنها اطاعت می‌کنند: کعب بن سور، منذر بن ربیعه و احنف بن قیس".

پس از آن طلحه و زبیر در نامه ای به کعب بن سور نوشتند: "اما بعد، تو قاضی عمر بن خطاب و شیخ بصریان و سرور یمنیان هستی. تو از آزار عثمان نسبت به خود ناراحت بودی، اینک برای کشتن او به خشم آی. والسلام".

کعب بن سور در جواب طلحه و زبیر چنین نوشت: "اما بعد، ما و دیگران از آزار عثمان، با زبان به خشم آمدیم اما تصمیم دیگران درباره او با شمشیر عملی شد. پس اگر عثمان، ظالم بود و کشته شد شما را با او چه کار است؟ و اگر مظلومانه کشته شد، کسانی غیر از شما به این امر خونخواهی سزاوارترند و اگر کار عثمان برای کسی که شاهد آن بوده است مشکل است برای کسی که شاهد و ناظر نبوده است، مشکل‌تر است[۱۲].

چون طلحه و زبیر به همراه عایشه به بصره آمدند، کعب بن سور که بزرگ قبیله ازد و اهل یمن بود [۱۳]، به حجره‌ای پناه برد و در آن را گل گرفت و فقط روزنه‌ای برای دریافت خوردنی و آشامیدنی خود باز گذاشت و بدین گونه از فتنه کناره‌گیری کرد[۱۴]. طلحه و زبیر از کعب همکاری در جنگ را خواستند. کعب خواسته آنها را رد کرد و گفت که من از این فتنه کناره‌گیری می‌کنم. پس خودشان نزد کعب رفتند ولی کعب اجازه ملاقات به آنها نداد پس آنها پیش عایشه رفتند و گفتند: اگر کعب با ما همکاری نکند قبیله ازد با ما همکاری نخواهد کرد؛ بهتر است خودت پیش او بروی که با تو مخالفت نمی‌کند. عایشه سوار شتر شد و کنار خانه کعب آمد و اجازه ورود خواست. کعب اجازه ورود داد. عایشه به او گفت: "پسرم، به سراغ تو فرستادم تا کمکم کنی، چرا تأخیر کردی؟" کعب گفت: "مادرم، نیازی نیست که من در این فتنه داخل شوم".

عایشه گفت: "پسرم، با من بیا و افسار شتر مرا بگیر". و شروع به گریه کرد تا اینکه دل کعب سوخت و جواب مثبت داد و قرآن را بر گردنش آویخت و از خانه خارج شد[۱۵].

او در جنگ جمل، افسار شتر عایشه را گرفته بود و قرآن بر گردن داشت و قبیله ازد نیز شتر را در میان گرفته بودند[۱۶].[۱۷]

سرانجام کعب

کعب و دو برادرش در جمل کشته شدند[۱۸]. نقل شده، وقتی امیر مؤمنان (ع) از کنار کشته کعب بن سور گذر کرد، فرمود: "این مرد بر ما شورید و در گردن خود قرآنی داشت و می‌پنداشت که مادرش را (عایشه) یاری می‌کند. مردم را به آنچه در قرآن بود، می‌خواند، در صورتی که خود او نمی‌دانست چه در آن است. سپس از خدا خواست که بر ما پیروز شود، پس هر ستمکار عناد پیشه ای از مدد الهی نا امید شد. آگاه باشید که او از خدا خواست که مرا بکشد و خدا او را کشت. کعب بن سور را بنشانید". پس اطرافیان او را نشاندند و امیرالمؤمنین (ع) به او فرمود: ای کعب، من آنچه را که پروردگارم به من وعده موده بود، حق و درست یافتم، آیا تو نیز آنچه را که پروردگارت به تو وعده کرده بود، حق یافتی؟ سپس فرمود: "بخوابانید کعب را". برخی از کسانی که همراه آن حضرت بودند، گفتند: ای امیر مؤمنان، آیا با کعب و طلحه پس از کشته شدن‌شان سخن می‌گوئی؟ امام علی (ع)فرمود: "به خدا سوگند سخن مرا شنیدند، چنانچه آنان که در جنگ بدر در گودالی ریخته شدند، سخنان رسول خدا (ص) را شنیدند[۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۱۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۰.
  2. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «کعب بن سور ازادی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۶۴.
  3. «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.
  4. الامالی، شیخ طوسی، ص۱۳۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۴-۶۳.
  5. یا ایها القاضي الفقيه ارشده الهی خلیلی عن فراشی مسجده زهده فی مضجعي وتعبده نهاره و ليله مايرقده ولست في أمر النساء احمده فامض القضايا كعب لاتردده؛
  6. انی امرء قد شفنی ما قد نزل في سورة النور و في سبع الطول وفي الحوامیم الشفا و في النحل فردها عني و عن سوء الجدل؛
  7. ان السعيد القضاء من فصل و من قضى بالحق حقا و جدل آن لها حقا علیک یا بعل من اربع واحدة لمن عقل امض لها ذاک و دع عنک العلل؛
  8. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۲۰-۲۱.
  9. تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خياط، ص۸۸.
  10. تاریخ خليفة بن خیاط، خليفة بن خیاط، ص۱۰۷.
  11. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «کعب بن سور ازادی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۶۴-۶۶.
  12. الامامة و السياسة، ابن قتیبه دینوری، ص۵۳.
  13. الجمل، شیخ مفید، ص۱۷۲.
  14. الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج۷، ص۶۴.
  15. الجمل، شیخ مفید، ص۷۳-۱۷۲.
  16. الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۳.
  17. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «کعب بن سور ازادی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۶۶-۶۷.
  18. الجمل، شیخ مفید، ص۱۸۶.
  19. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۵۶.
  20. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «کعب بن سور ازدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۶۸.