|
|
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}}
| | #تغییر_مسیر [[سرگذشت زندگی امام رضا]] |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[دوران زندگی امام رضا در تراجم و رجال]] - [[دوران زندگی امام رضا در تاریخ اسلامی]]</div>
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| [[زندگی]] [[امام رضا]]{{ع}} را میتوان به ۲ دوره تقسیم کرد:
| |
| | |
| ==دوران قبل از [[امامت]]==
| |
| که از [[سال ۱۴۸ هجری]] قمری (سال [[تولد]] ایشان) تا [[سال ۱۸۳ هجری]] قمری (سال [[شهادت امام کاظم]]{{ع}}) میباشد. در این مدت [[پدر]] بزرگوارشان [[حضرت]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}}، به عنوان [[هفتمین امام]] [[شیعیان]]، [[زعامت]] و [[رهبری]] [[مسلمین]] و شیعیان را به عهده داشتند و چون [[امام کاظم]]{{ع}} در زندانهای متعدد [[هارون]] الرشید به سر میبردند و گاه در [[مدینه]] و گاه در [[بصره]] و [[بغداد]] بودند، امام رضا{{ع}} به عنوان [[وکیل]] از طرف پدر، در مدینه حضور داشتند.
| |
| [[ابن جوزی]] میگوید: «امام رضا{{ع}} در سن بیست و چند سالگی در [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} مینشست و برای [[مردم]] [[فتوا]] میداد»<ref>به نقل از تذکرة الخواص.</ref>.
| |
| خود آن حضرت فرمودهاند: «در [[روضه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} مینشستم [[دانشمندان]] در مدینه زیاد بودند و چون یکی از آنان در مسألهای [[ناتوان]] میشد، همگی متوجه من میشدند و مسائل را نزدم میفرستادند و پاسخ آنها را میدادم»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۱؛ الارشاد، ص۲۹۱.</ref>.
| |
| در واقع امام رضا{{ع}}، در دوران قبل از امامت خویش، در مدینه، دانشگاهی را بنیان نهاده بودند که [[فریادرس]] دانشوران و متفکرین بود. با علمای [[تفسیر]] و [[حکمت]] و [[کلام]] بحث و [[مناظره]] میفرمودند. بر افراد افراطی و [[غلات]] خرده میگرفتند. [[متشرعین]] و [[اهل]] [[فقه]] را مورد [[تأیید]] قرار میدادند و [[موازین شریعت]] را تبیین میکردند.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۳.</ref>
| |
| | |
| ==دوران امامت==
| |
| با [[شهادت امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} در سال ۱۸۳ هجری قمری، امام رضا{{ع}} به امامت رسیدند. امامت ایشان مصادف با [[خلافت]] ۳ [[خلیفه]] [[مستبد]] [[عباسی]] بود.
| |
| ===خلافت هارون الرشید===
| |
| حدود ۱۰ سال از دوران [[امامت امام رضا]]{{ع}} با خلافت غاصبانه هارون الرشید مقارن بود. برخی افراد قصد داشتند هارون را علیه امام{{ع}} تحریک نمایند ولی او میگفت: «بس است آنچه با پدرش کردیم، آیا میخواهید [[شمشیر]] برداریم و همه [[علویان]] را به یکباره بکشیم؟»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۶؛ کشف الغمة، ج۳، ص۱۰۵.</ref>.
| |
| بدین سبب، امام{{ع}} بدون تعرض از ناحیه این خلیفه، در مدینه به کوششهای [[علمی]]، [[فرهنگی]] و [[تبلیغی]] روی آوردند؛ در عین حال [[زندگی]] [[امام]]{{ع}} در چنین ایامی خالی از [[رنج]] و [[مشقت]] نبود. [[هارون]] مأمورانی گمارده بود تا [[اعمال]] و [[رفتار]] [[امام رضا]]{{ع}} را زیر نظر بگیرند. مأموران خبر دادند که امام رضا{{ع}} به بازار رفته و بره و خروسی خریده و به [[خانه]] برده است. هارون با شنیدن این [[پیام]] گفت: «از جانب او در [[امان]] شدیم و فهمیدیم که او [[خیال]] [[حکومت]] ندارد». ولی این در حالی بود که امام{{ع}} با این کار خواست تا [[افکار]] از او منصرف گردد. اما اخباری هم میرسید، مبنی بر این که امام درب خانه خویش را بر [[مردم]] میگشاید و آنان را به حضور میطلبد<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۷.</ref>.
| |
| | |
| امام رضا{{ع}} به خوبی میدانستند که [[قیام]] جدی علیه [[دشمنان]] میتوانست واقعه خونبار [[کربلا]] را باری دیگر زنده کند. پس باید به گونهای عمل شود که [[تاریخ]] تکرار نگردد و همچنین [[تکلیف]] بر [[زمین]] نماند. امام{{ع}} راه [[تقیه]] را در پیش گرفتند و با [[سخنرانی]] مخفی و کوتاه برای مردم، [[هویت]] دشمنان را بر ملا میساختند.
| |
| [[صفوان بن یحیی]] میگوید: «امام رضا{{ع}} پس از [[رحلت]] پدرشان، سخنانی فرمود که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کردهای، ما بر تو از این [[طاغوت]] (هارون) بیمناکیم. امام{{ع}} فرمودند: هر چه میخواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۸۷، ح۲؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.</ref>.
| |
| | |
| [[محمد بن سنان]] میگوید: «در [[روزگار]] هارون، به امام رضا{{ع}} عرض کردم: شما خود را به امر [[امامت]] مشهور ساختهاید و جای [[پدر]] نشستهاید، در حالیکه از [[شمشیر]] هارون [[خون]] میچکد! امام{{ع}} فرمودند: آنچه مرا بر این کار بیپروا ساخته، [[سخن پیامبر]]{{صل}} است که فرمودند: اگر [[ابو جهل]] یک مو از سر من کم کرد، [[گواه]] باشید که من [[پیامبر]] نیستم. و من میگویم، اگر هارون یک مو از سر من کم کرد، گواه باشید که من [[امام]] نیستم»<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۷، ص۵۰۷.</ref>.
| |
| | |
| در همین دوران بود که [[محمد بن جعفر]]{{ع}} در [[مدینه]] [[قیام]] نمود و [[حکومت عباسیان]] را در معرض [[تهدید]] قرار داد. [[هارون]] سپاهی به [[فرماندهی]] جلودی برای [[سرکوب]] این خیزش به سوی مدینه روانه نمود و به وی [[دستور]] داد اگر بر [[رهبر]] قیام دست یابد، گردنش را بزند. هارون به این مورد اکتفا نکرد و به سردار مذکور [[فرمان]] داد تا به خانههای [[علویان]] در مدینه [[یورش]] ببرد و [[داراییها]] و امکانات و [[زیور]] و لباسهای [[بانوان]] را هم [[غارت]] کند و جامهای برای [[زنان]] باقی نگذارد<ref>الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۳۰؛ زندگی دوازده امام، ج۲، ص۳۸۷.</ref>. و آنچنان شد که امام{{ع}} میفرمود؛ زیرا هارون هرگز [[فرصت]] نیافت خطری متوجه امام{{ع}} سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتی که در [[شرق]] [[ایران]] رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوی [[خراسان]] برود و در راه [[بیمار]] شد، و در ۱۹۳ [[هجری]] در [[طوس]] مرگش فرا رسید، و [[اسلام]] و [[مسلمین]] از وجود پلیدش ایمن شدند.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۴.</ref>
| |
| | |
| ===[[خلافت]] امین عباسی===
| |
| هر چند هارون الرشید قبل از [[سفر]] به خراسان، به دلیل موقعیت بهتر امین، خلافت را به او و ولیعهدی را به [[مأمون]] واگذار کرد<ref>نجوم الزاهره، ج۲، ص۸۹؛ تاریخ الخلفاء، ص۲۹۰.</ref>، اما پس از [[مرگ]] هارون الرشید، بر سر خلافت بین امین و مأمون اختلافی سخت روی داد. امین پس از مرگ [[پدر]]، در [[سال ۱۹۴ هجری]] قمری، مأمون را که به عنوان [[حاکم]] در خراسان به سر میبرد، از ولیعهدی خود [[عزل]] و فرزندش [[موسی]] را نامزد این [[مقام]] کرد. با این ماجرا، درگیری بین دو [[برادر]] شروع شد و کار به هجو و [[ناسزاگویی]] کشید<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۴.</ref>.
| |
| | |
| [[امام رضا]]{{ع}} در طول این مدت، از درگیریهای دربار خلافت و [[اشتغال]] آنان با یکدیگر استفاده کردند، و با [[آسودگی]] به [[ارشاد]] و [[تعلیم و تربیت]] [[پیروان]] پرداختند. به همین منوال ۵ سال دیگر از [[امامت امام رضا]]{{ع}} در [[مدینه]] و در دوران [[خلافت]] [[امین]] و درگیریش با [[مأمون]] گذشت و آنها بیشترین دغدغه خویش را بر سر [[حفظ]] خلافت و موقعیت خود گذاشته بودند.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۵.</ref>
| |
| | |
| ===خلافت مأمون===
| |
| بالاخره پس از درگیریهای خونینی که میان امین و مأمون رخ داد، امین در ۱۹۸ [[هجری]]، به [[دستور]] مأمون کشته شد و مأمون به خلافت رسید<ref>فوات الوفیات، ج۲، ص۲۶۲.</ref> و به دلیل موقعیت نامناسبی که در میان [[عباسیان]] داشت، مقر خلافت خویش را در [[خراسان]] و [[شهر]] بزرگ [[مرو]] بر پا نمود. او روش خلفای قبل از خود را [[اشتباه]] دانست و با هوش سرشاری که داشت<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۶؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۲۳۹.</ref>، به دلیل اینکه خود را [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} نشان دهد، طرح [[دوستی]] با [[علویان]] را [[اجرا]] نمود<ref>نجوم الزاهره، ج۲، ص۲۰۱ و ۲۰۲.</ref>. او [[امام رضا]]{{ع}} را بالاجبار به خراسان فراخواند و باز هم بالاجبار و [[تهدید]]، ولایتعهدی خویش را به ایشان واگذار نمود<ref>البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref>. هر چند مأمون نقشههای [[شومی]] در سر میپروراند، اما [[وجود امام]] [[رضا]]{{ع}} در خراسان مایه [[خوشبختی]] [[شیعیان]] و اهالی این دیار شده بود.
| |
| | |
| امام رضا{{ع}} در جلسات و مناظرات زیادی که از طرف مأمون بر پا میشد شرکت میکردند و هر بار سر بلند و [[پیروز]] موجبات [[شکست]] [[علما]] و فقهای دیگر [[ادیان]] را فراهم مینمودند<ref>مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۲۸.</ref>. همین امر باعث شد [[کینه]] مأمون نسبت به [[امام]]{{ع}} بیشتر شود و سرانجام برای این که دوستی و [[اعتماد]] عباسیان را جلب نماید، در [[سال ۲۰۳ هجری]] قمری امام رضا{{ع}} را با خوراندن انگور زهرآلود به [[شهادت]] رساند. به این ترتیب ۵ سال از امامت امام رضا{{ع}} در دوران خلافت مأمون گذشت.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۵.</ref>
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| == منابع ==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']] | |
| {{پایان منابع}}
| |
| | |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:دوران زندگی امام رضا]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |