سرگذشت زندگی امام رضا
مقدمه
زندگی امام رضا (ع) را میتوان به ۲ دوره تقسیم کرد:
دوران قبل از امامت
ولادت
هنوز داغ شهادت امام صادق(ع) از قلب مالامال از اندوه فرزندش، امام کاظم(ع)، رخت برنبسته بود و هنوز شیعیان لباس عزا به تن داشتند؛ گویی آسمان مدینه نیز در غم از دست دادن رهبر و امامی چون صادق آل محمد(ع) چنان گرفته بود که خورشید و ماه و ستارگانش آهنگ طلوع نداشتند. اما در روز یازدهم ماه ذیقعده خورشید طلوع متفاوتی داشت و مدینه و اهلش را با پرتوافشانی خود، از تولد کودکی در خانه امام کاظم(ع) باخبر کرد.
ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع)، هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، بنا بر نقل مشهور در روز یازدهم ماه ذیقعده سال ۱۴۸ق چشم به جهان گشود[۱]. ولادت امام رضا(ع) چند روز بعد از شهادت امام صادق(ع) اتفاق افتاد و این در حالی بود که آن حضرت آرزو داشت فرزند امام کاظم(ع) را ببیند: «فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) غَيْرَ مَرَّةٍ يَقُولُ لِي: إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِي صُلْبِكَ وَ لَيْتَنِي أَدْرَكْتُهُ فَإِنَّهُ سَمِيُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ(ع)»[۲]؛
از پدرم جعفر بن محمد(ع) شنیدم که بارها به من میفرمود: عالم آل محمد(ع) در صلب توست و ای کاش او را درک میکردم. به درستی که او همنام امیرالمؤمنین علی(ع) است[۳].
مادر امام
مادر ایشان بانویی بافضیلت به نام «تکتم» بود که امام کاظم(ع) پس از تولد امام رضا(ع) نام او را به طاهره تغییر داد[۴].[۵]
القاب و کنیه
محدثان و مورخان، این القاب را برای امام(ع) یاد کردهاند: «الرضا[۶]، الصابر، الوفیّ، نور الهدی، سراج الله، الفاضل، قرّة عین المؤمنین، مکید الملحدین»[۷]. علامه مجلسی مینویسد: «کنیه حضرت در میان مردم ابوالحسن و در میان خواص، ابوعلی بوده است»[۸].[۹]
فرزند
شمار بسیاری از تاریخنویسان و حدیثشناسان و قرآنپژوهان همچون ابن شهر آشوب[۱۰]، محمد بن جریر طبری[۱۱]، شیخ مفید[۱۲] و طبرسی[۱۳] معتقدند که حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) غیر از امام جواد(ع) فرزندی نداشتهاند. در همین حال، گروهی نیز بیش از یک فرزند را برای امام(ع) نام بردهاند[۱۴].[۱۵]
فعالیت امام در این دوران
از سال ۱۴۸ هجری قمری (سال تولد ایشان) تا سال ۱۸۳ هجری قمری (سال شهادت امام کاظم (ع)) میباشد. در این مدت پدر بزرگوارشان امام موسی بن جعفر (ع)، به عنوان هفتمین امام شیعیان، زعامت و رهبری مسلمین و شیعیان را به عهده داشتند و چون امام کاظم (ع) در زندانهای متعدد هارون الرشید به سر میبردند و گاه در مدینه و گاه در بصره و بغداد بودند، امام رضا (ع) به عنوان وکیل از طرف پدر، در مدینه حضور داشتند. ابن جوزی میگوید: «امام رضا (ع) در سن بیست و چند سالگی در مسجد رسول خدا (ص) مینشست و برای مردم فتوا میداد»[۱۶].
خود آن حضرت فرمودهاند: «در روضه رسول اکرم (ص) مینشستم دانشمندان در مدینه زیاد بودند و چون یکی از آنان در مسألهای ناتوان میشد، همگی متوجه من میشدند و مسائل را نزدم میفرستادند و پاسخ آنها را میدادم»[۱۷]. در واقع امام رضا (ع)، در دوران قبل از امامت خویش، در مدینه، دانشگاهی را بنیان نهاده بودند که فریادرس دانشوران و متفکرین بود. با علمای تفسیر و حکمت و کلام بحث و مناظره میفرمودند. بر افراد افراطی و غلات خرده میگرفتند. متشرعین و اهل فقه را مورد تأیید قرار میدادند و موازین شریعت را تبیین میکردند[۱۸].
دوران امامت
آغاز امامت
امام رضا(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد در سال ۱۸۳ق، تقریبا ۳۵ ساله بود که عهدهدار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان گردید. مدت امامت آن حضرت که حدود بیست سال بود، به سه بخش جداگانه تقسیم میشود:
- ده سال اول امامت که هنوز دوره زمامداری هارونالرشید بود؛
- دو سال بعد امامت که دورۀ خلافت محمد معروف به امین، فرزند بزرگتر هارونالرشید بود؛
- پنج سال اخیر امامت، که مصادف با خلافت و تسلط مأمون، فرزند دیگر هارون الرشید، بر قلمرو اسلامی آن روزگار بود.
هر چند خلافت در آن روزگار اوضاع پیچیدهای داشت و مردم دچار نابسامانیهای زیادی شده بودند، ولی امام رضا(ع) در هر یک از سه دوره، به مقتضای مسئولیت خطیر امامت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام میداد[۱۹].[۲۰]
خلافت هارون الرشید
حدود ۱۰ سال از دوران امامت امام رضا (ع) با خلافت غاصبانه هارون الرشید مقارن بود. برخی افراد قصد داشتند هارون را علیه امام (ع) تحریک نمایند ولی او میگفت: «بس است آنچه با پدرش کردیم، آیا میخواهید شمشیر برداریم و همه علویان را به یکباره بکشیم؟»[۲۱].
بدین سبب، امام (ع) بدون تعرض از ناحیه این خلیفه، در مدینه به کوششهای علمی، فرهنگی و تبلیغی روی آوردند؛ در عین حال زندگی امام (ع) در چنین ایامی خالی از رنج و مشقت نبود. هارون مأمورانی گمارده بود تا اعمال و رفتار امام رضا (ع) را زیر نظر بگیرند. مأموران خبر دادند که امام رضا (ع) به بازار رفته و بره و خروسی خریده و به خانه برده است. هارون با شنیدن این پیام گفت: «از جانب او در امان شدیم و فهمیدیم که او خیال حکومت ندارد». ولی این در حالی بود که امام (ع) با این کار خواست تا افکار از او منصرف گردد. اما اخباری هم میرسید، مبنی بر این که امام درب خانه خویش را بر مردم میگشاید و آنان را به حضور میطلبد[۲۲].
امام رضا (ع) به خوبی میدانستند که قیام جدی علیه دشمنان میتوانست واقعه خونبار کربلا را باری دیگر زنده کند. پس باید به گونهای عمل شود که تاریخ تکرار نگردد و همچنین تکلیف بر زمین نماند. امام (ع) راه تقیه را در پیش گرفتند و با سخنرانی مخفی و کوتاه برای مردم، هویت دشمنان را بر ملا میساختند.
صفوان بن یحیی میگوید: «امام رضا (ع) پس از رحلت پدرشان، سخنانی فرمود که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کردهای، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم. امام (ع) فرمودند: هر چه میخواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»[۲۳].
محمد بن سنان میگوید: «در روزگار هارون، به امام رضا (ع) عرض کردم: شما خود را به امر امامت مشهور ساختهاید و جای پدر نشستهاید، در حالیکه از شمشیر هارون خون میچکد! امام (ع) فرمودند: آنچه مرا بر این کار بیپروا ساخته، سخن پیامبر (ص) است که فرمودند: اگر ابو جهل یک مو از سر من کم کرد، گواه باشید که من پیامبر نیستم. و من میگویم، اگر هارون یک مو از سر من کم کرد، گواه باشید که من امام نیستم»[۲۴].
در همین دوران بود که محمد بن جعفر (ع) در مدینه قیام نمود و حکومت عباسیان را در معرض تهدید قرار داد. هارون سپاهی به فرماندهی جلودی برای سرکوب این خیزش به سوی مدینه روانه نمود و به وی دستور داد اگر بر رهبر قیام دست یابد، گردنش را بزند. هارون به این مورد اکتفا نکرد و به سردار مذکور فرمان داد تا به خانههای علویان در مدینه یورش ببرد و داراییها و امکانات و زیور و لباسهای بانوان را هم غارت کند و جامهای برای زنان باقی نگذارد[۲۵] و آنچنان شد که امام (ع) میفرمود؛ زیرا هارون هرگز فرصت نیافت خطری متوجه امام (ع) سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتی که در شرق ایران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوی خراسان برود و در راه بیمار شد، و در ۱۹۳ هجری در طوس مرگش فرا رسید و اسلام و مسلمین از وجود پلیدش ایمن شدند[۲۶].
خلافت امین عباسی
هر چند هارون الرشید قبل از سفر به خراسان، به دلیل موقعیت بهتر امین، خلافت را به او و ولیعهدی را به مأمون واگذار کرد[۲۷]، اما پس از مرگ هارون الرشید، بر سر خلافت بین امین و مأمون اختلافی سخت روی داد. امین پس از مرگ پدر، در سال ۱۹۴ هجری قمری، مأمون را که به عنوان حاکم در خراسان به سر میبرد، از ولیعهدی خود عزل و فرزندش موسی را نامزد این مقام کرد. با این ماجرا، درگیری بین دو برادر شروع شد و کار به هجو و ناسزاگویی کشید[۲۸].
امام رضا (ع) در طول این مدت، از درگیریهای دربار خلافت و اشتغال آنان با یکدیگر استفاده کردند و با آسودگی به ارشاد و تعلیم و تربیت پیروان پرداختند. به همین منوال ۵ سال دیگر از امامت امام رضا (ع) در مدینه و در دوران خلافت امین و درگیریش با مأمون گذشت و آنها بیشترین دغدغه خویش را بر سر حفظ خلافت و موقعیت خود گذاشته بودند[۲۹].
خلافت مأمون
بالاخره پس از درگیریهای خونینی که میان امین و مأمون رخ داد، امین در ۱۹۸ هجری، به دستور مأمون کشته شد و مأمون به خلافت رسید[۳۰] و به دلیل موقعیت نامناسبی که در میان عباسیان داشت، مقر خلافت خویش را در خراسان و شهر بزرگ مرو بر پا نمود. او روش خلفای قبل از خود را اشتباه دانست و با هوش سرشاری که داشت[۳۱]، به دلیل اینکه خود را دوستدار اهل بیت (ع) نشان دهد، طرح دوستی با علویان را اجرا نمود[۳۲]. او امام رضا (ع) را بالاجبار به خراسان فراخواند و باز هم بالاجبار و تهدید، ولایتعهدی خویش را به ایشان واگذار نمود[۳۳]. هر چند مأمون نقشههای شومی در سر میپروراند، اما وجود امام رضا (ع) در خراسان مایه خوشبختی شیعیان و اهالی این دیار شده بود.
امام رضا (ع) در جلسات و مناظرات زیادی که از طرف مأمون بر پا میشد شرکت میکردند و هر بار سر بلند و پیروز موجبات شکست علما و فقهای دیگر ادیان را فراهم مینمودند[۳۴].[۳۵]
شهادت
امام رضا(ع) بنا بر قول مشهور در آخر ماه صفر سال ۲۰۳ق به شهادت رسید[۳۶]. برخی وفات ایشان را ناشی از خوردن انگور میدانند[۳۷] و برخی نیز علت وفات آن حضرت را به مرگ طبیعی دانستهاند[۳۸]. برخی نیز در رحلت حضرت رضا(ع) دستهای پنهان بدخواهی و دسیسه عباسیان را میجویند. اما در این میان شیعه بر این باور است که شخص مأمون عامل مسموم شدن امام رضا(ع) و شهادت آن حضرت است[۳۹].
منابع
پانویس
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۸۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص۵۰. شیخ صدوق از غیاث بن اسید آورده است: گروهی معتقدند امام رضا(ع) در مدینه در روز پنجشنبه یازدهم ربیع الاول ۱۵۳ق. به دنیا آمده است. نک: ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۸. نیز در مورد اختلاف در زمان ولادت امام رضا(ع)، نک: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۵۳ و ۷۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۳ و ۸؛ ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن نصر، تاریخ موالید الأئمه، ص۳۷؛ طبری صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، ص۳۴۷؛ طبری، محمد بن ابیالقاسم، بشارة المصطفی، ص۳۳۶.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۶۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۹، ص۱۰۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.
- ↑ در روایات، نامها و کنیهها و لقبهای امالبنین، نجمه، سَکَن، تکتم، خیزران و شقراء را برای مادر آن حضرت آوردهاند: نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۸۶؛ ابن عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، ص۹۶؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۵۳ و ۷۷.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.
- ↑ ابن جریر طبری در نقل حوادث سال ۲۰۱ق. مینویسد: «در این سال مأمون، علی بن موسی بن جعفر(ع) را ولیعهد و خلیفه بعد از خود نهاد و او را الرضا من آل محمد(ص) نامید» (طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۳۹). نظیر این عبارت را ابن هشام و ابن اثیر نیز نوشتهاند (ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، ج۱۰، ص۲۶۹؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۲۶). اما روایاتی از امامان قبل و بعد از امام رضا(ع) وجود دارد که در آنها به لقب «رضا» تصریح شده است. در روایتی از بزنطی آمده است به امام جواد(ع) گفتم: از نظر برخی مخالفان، مأمون لقب «رضا» را برای پدرتان نهاده است زیرا او ولایتعهدی وی را پذیرفت و به آن خشنود شد. حضرت فرمود: به خدا سوگند، دروغ میگویند و نسبت ناروا میدهند، بلکه خداوند پدرم را رضا نامید؛ زیرا خداوند در آسمان از او راضی و پیامبر(ص) و ائمه(ع) در زمین از او خشنودند. پرسیدم: مگر این ویژگی در پدرانتان نبوده است؟ امام(ع) فرمود: چرا، ولی یک ویژگی، پدرم را از اجدادمان جدا ساخته بود؛ زیرا مخالفان نیز همچون موافقان از او راضی بودند. از اینرو فقط او «رضا» نامیده شد. نک: ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۴؛ نیز برای دلایل و روایات بیشتر نک: معینی، محمد جواد، و ترابی، احمد، امام علی بن موسی الرضا(ع) منادی توحید و امامت، ص۱۵.
- ↑ طبری صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، ص۳۵۹؛ سپهر، عباسقلی خان، ناسخ التواریخ، ج۱، ص۲۲ - ۲۶؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۱۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.
- ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ طبری صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، ص۳۵۹.
- ↑ عکبری، محمد بن محمد (شیخ مفید)، الإرشاد، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۸۶.
- ↑ ابن خشاب بغدادی، تاریخ موالید الأئمه، ص۳۵؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۶۰؛ ابن صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۱۰۳۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۸، ص۳۲۰؛ کاتب بغدادی، مجموعة نفیسة فی تاریخ الأئمه، ص۲۱.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.
- ↑ به نقل از تذکرة الخواص.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۱؛ الارشاد، ص۲۹۱.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه، ص۶۳.
- ↑ قیومی اصفهانی، جواد، صحیفة الرضا(ع)، ص۱۰؛ عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، چهارده نور پاک، ج۱۰، ص۱۲۷۱.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۶؛ کشف الغمة، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۸۷، ح۲؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۴۷، ص۵۰۷.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۳۰؛ زندگی دوازده امام، ج۲، ص۳۸۷.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه، ص۶۴.
- ↑ نجوم الزاهره، ج۲، ص۸۹؛ تاریخ الخلفاء، ص۲۹۰.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۴.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه، ص۶۵.
- ↑ فوات الوفیات، ج۲، ص۲۶۲.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۶؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ نجوم الزاهره، ج۲، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۵۰.
- ↑ مسند الامام الرضا (ع)، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه، ص۶۵.
- ↑ نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۹۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۵۰، ص۱.
- ↑ نک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۵۱؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج۳، ص۲۷۰.
- ↑ نک: ابن خلدون، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیام العرب و العجم، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا، ص ۱۳.