دین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ادیان)

دین یا همان طاعت، انقیاد و آیین آسمانی عبارت از مجموعه‌ای از قوانین و تعالیم الهی است که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا می‌خواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت می‌کند. دین با فطرت و سرشت انسان‌ها هماهنگی کامل دارد.

این واژه ۹۱ بار در قرآن به کار رفته که در آن به سه دسته کلی تقسیم شده است: الف) گزارش تاریخی ادیان که فرایند تکاملی داشتند؛ ب) گونه‌های مختلف ادیان غیر توحیدی و تعالیم آنها؛ ج) صورت تحریف شده ادیان توحیدی که انحرافات اعتقادی و رفتاری پیروان آنها را بیان می‌کند.

بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند.

معناشناسی دین

معنای لغوی

کلمه «دین» در لغت دارای معانی گوناگون و گاه متضادی است؛ طاعت، نافرمانی، کیفر و پاداش، انقیاد، قضاوت، عادت، آیین آسمانی و خلق و خوی از این معانی‌اند[۱]اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیده‌اند که برای جزا و پاداش است[۲] البته برخی معتقدند واژه «دین» در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین ـ نه هر طاعتی ـ است و معانی فوق مصادیق معنای اصلی هستند[۳].[۴]

معنای اصطلاحی

در تعریف اصطلاحی دین دو رویکرد وجود دارد:

  1. رویکرد برون دینی: دین به مثابه یکی از لوازم جداناشدنی زندگی انسان و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی پدید آمده است. در این رویکرد ماهیت الهی ـ وحیانی دین نادیده گرفته شده که نتیجه آن تقدس‌زدایی است و دین از مؤلفه‌های اصلی فرهنگ و زاییده ذهن بشر و جامعه پنداشته می‌شود که از ترسیم سیمای کامل ادیان وحیانی ناتوان‌اند.
  2. رویکرد درون دینی: با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزه‌ها و منابع اصیل دینی، ادیان دو قسم‌اند: ادیان الهی که ماهیتی وحیانی و ریشه در غیب دارند و ادیان بشری که از بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی انسان و بر اساس شناخت انسان پدید آمده‌اند[۵]. ادیان الهی نیز به دین حق و دین باطل تقسیم می‌شوند؛ لذا دین الهی برخاسته از ارادۀ تشریعی خداوند و مجموعه‌ای از معارف در باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهاست که از راه وحی به دست می‌آید[۶].[۷]

بنابراین معنای اصطلاحی دین عبارت است از مجموعه‌ای از قوانین و تعالیم الهی که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا می‌خواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت می‌کند[۸].[۹]

در مجموع درباره دین گفته‌اند:

  1. دین، عبارت است از اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید[۱۰].
  2. دین، عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‌اند[۱۱].
  3. دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسان‌ها از طرف وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد[۱۲].[۱۳]

اهداف دین

مراد از اهداف دین، غایات و مقاصد دین است که اجزایی مانند اعتقادات، شریعت (احکام فقهی) و اخلاقیات دارد یا به طور دقیق‌تر، اهداف شارع مقدس (خداوند متعال) است که تحت عنوان اهداف و غایات بعثت انبیا مطرح می‌شود[۱۴].

با توجه به گستردگی بحث اهداف دین، موارد دیگری را می‌‌توان جزء اهداف معرفتی دین برشمرد؛ مانند یادآوری معارف فراموش شده[۱۵]، رفع اختلافات دینی[۱۶]، دعوت به حیات انسانی[۱۷]، اتمام حجت[۱۸] و...[۱۹].

کارکرد دین

در کارکرد دین، باید توجه داشت که کارکرد با توجه به اقسام آن، عبارت است از فایده و ثمره دین و آثار و پیامدهای آن. در صورتی می‌‌توان برای دین، ثمره و کارکرد در نظر گرفت که آن را با اعتقادورزی و همچنین دینداری مورد توجه قرار دهیم؛ به این معنا که دین، به خودی خود به عنوان پدیده و مجموعه‌ای از گزاره‌ها بدون اعتقادورزی و التزام قلبی از جانب موجود باشعوری مثل انسان، هیچ کارکرد مثبت یا منفی نمی‌تواند داشته باشد. به این لحاظ، ما در بیشتر موارد، کارکرد تدین (دینداری)، اعتقاد و باورمندی را کارکرد دین در نظر گرفته‌ایم و این نکته‌ای است که در روایات و همچنین کلام بزرگان وجود دارد[۲۰].

دین در قرآن

واژه دین ۹۱ بار در قرآن به کار رفته است؛ ۶۱ بار در معنای اصطلاحی و در مورد ادیان بر حق، ادیان تحریف شده و ادیان بشری به کار رفته است: ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۲۱] یک بار در ترکیب «یوم الدین» به معنای کیفر و پاداش؛ ﴿يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ[۲۲]و ۱۲ بار به معنای طاعت و انقیاد به کار رفته است؛ ﴿وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ[۲۳].

می‌توان ادیان یاد شده در قرآن را به سه دسته کلی تقسیم کرد:

  1. گزارش تاریخی ادیان که فرایند تکاملی داشتند،
  2. گونه‌های مختلف ادیان غیر توحیدی و تعالیم آنها
  3. صورت تحریف شده ادیان توحیدی که انحرافات اعتقادی و رفتاری پیروان آنها را بیان می‌کند[۲۴].

منشأ و علل پیدایش دین

دو رویکرد اساسی درباره منشأ دین وجود دارد:

  1. رویکرد الحادی که منشأ دین را وجود زمینه‌های اجتماعی یا برآیند هیجانات و تعارض‌های روحی و یا از خود بیگانگی می‌داند. براساس این رویکرد علت گرایش به دین، ترس، جهل و نادانی، نظم و عدالت، وسیله‌ای برای تسلط بر جوامع طبقاتی و یا تمایل جنسی سرکوب شده است.
  2. رویکرد خداگرایانه که در آن منشأ پیدایش دین خداست و علت دین‌گرایی، فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اقتصادی، یا اجتماعی تنها زمینه ساز گرایش به دین هستند[۲۵].

نظرات مختلفی در مورد پیدایش دین وجود دارد از جمله:

  1. عده ای معتقدند دین به سبب ضعف و زبونی انسان‌ها حاصل شده است. در واقع این عده ترس را سبب دینداری انسان‌ها می‌‌دانند.
  2. برخی دیگر علت پیدایش دین را جهل و نادانی بشر عنوان کرده و معتقدند عدم علم به علل وقوع حوادث سبب پروراندن علت ماورائی برای اینگونه حوادث شده و چنین علت‌هایی در قالب دین عنوان می‌‌شود.
  3. اندیشمندان اسلامی معتقدند دین مولد فطرت آدمی است، به این بیان که فطرت انسان‌ها نسبت به آنچه پیغمبران عرضه داشته‌اند، نه تنها بی‌تفاوت نیست، بلکه آموزه‌های پیامبران همان چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسان‌ها وجود دارد[۲۶].

قلمرو دین

امروزه یکی از جدی‌ترین و مهم‌ترین مباحث عرصه کلام و اندیشه دینی، تبیین جایگاه دین در قلمرو زندگی بشر است؛ مباحثی همچون اینکه حدود و ثغور دیانت و نسبت دین با ابعاد و شئون متعدد و گسترده زندگی فردی و اجتماعی بشر چیست؟ کدام عرصه‌ها عرصه دین‌ورزی است و اساساً کدام یک ربطی به دیانت ندارد؟ در کجا نقش دین کمتر است و کجا بیش‌تر؟ و ... .

روشن است که برای پاسخ اصولی به این پرسش‌ها چاره‌ای جز تبیین نسبت دین با عقل و علم بشری نیست. بدون فهم روشن از رابطه علم و دین و نسبت خرد و تعقل آدمی با تعبد و دین‌ورزی او، نمی‌توان پاسخ دقیق و صریح به پرسش‌های یادشده داد. در خصوص رابطه علم و دین نظریه‌پردازی‌های متفاوت و متباعدی وجود دارد که ابتنای به هر یک، پاسخ‌های متفاوتی در پی خواهد داشت. در این‌جا به مواردی از این نظریه‌پردازی‌ها که از خلال آرای ارائه شده در این خصوص استنباط می‌شود، اشاره می‌کنیم.

  1. دین در زندگی بشر صرفاً نقش هدایتی دارد و عهده‌دار تبیین غایات و مقاصد زندگی است، در حالی که علم و عقل، نقش راهبردی دارند و عهده‌دار چگونگی پیمودن راه و ارائه برنامه عملی نیل به چنان مقاصدی است. دین از چرایی زندگی سخن می‌گوید و علم از چگونگی آن.
  2. دین صرفاً به حوزه ارزش‌ها می‌پردازد و علم به دانش‌ها و روش‌ها. دین عهده‌دار بعد ارزشی و اخلاقی و معنوی زندگی انسان است و علم عهده‌دار بعد طبیعی و زیستی آن یکی نقش ارشادی و هدایتی دارد و دیگری نقش تدبیری و مدیریتی.
  3. دین به حوزه زندگی فردی و خصوصی انسان می‌پردازد. علم به حوزه زندگی جمعی و اجتماعی او؛ یکی رابطه انسان با خدا را تنظیم می‌کند و دیگری رابطه انسان با دیگر انسان‌ها و با جهان پیرامونش را. بنابراین، نسبت علم و دین نسبتی تکمیلی است.
  4. دین به امور آخرتی انسان می‌پردازد و علم به امور دنیوی، یکی به دنبال آبادی آخرت و سعادت اخروی است و دیگری، در پی آبادی دنیا و سعادت دنیوی. هر چه به آخرت آدمی ربط دارد، در حوزه فعالیت دین است و هر چه به امور دنیوی او مربوط می‌شود، در قلمرو علم و دانش او.
  5. دین به همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی دنیوی و اخروی انسان می‌پردازد و آن را مدیریت می‌کند و علم و عقل آدمی ابزار این تدبیرند بنابراین، نسبت علم و دین نسبت ابزاری و آلی و یکی خادم و دیگری مخدوم است.

تأمل در این دیدگاه‌ها ما را به بحث دقیق‌تری رهنمود می‌کند که اساساً حقیقت دین چیست؟ برای این که بدانیم نسبت دین با عقل و علم بشر چیست، لازم است بدانیم آنچه اصل و اساس دیانت را تشکیل می‌دهد چیست؟ کدام یک از تعالیم دینی در حکم پوسته و قشر و صدف و عرض دینند و کدام یک مغز و گوهر و جوهر و ذات دین؟ مثلاً اموری، چون تعالیم و احکام اجتماعی و سیاسی دین یا توصیه‌ها و آموزه‌های مربوط به بهداشت و تغذیه و امور زناشویی و خانوادگی، یا احکام مربوط به معاملات و نوع مراودات انسان‌ها که در نصوص و متون دینی و سیره پیشوایان دین وجود دارد، آیا در بخش گوهر دین قرار می‌گیرند، یا در قسمت پوسته و قشر و عوارض آن؟[۲۷]

جایگاه و نقش دین در زندگی انسان

بشر احتیاجاتی دارد که رفع آنها فقط در گرو بهره‌مندی از دین است. دین، هم خواستۀ‎‌ انسان است و هم تأمین کنندۀ خواسته‌های اوست و هم پشتوانه قانون و اخلاق در جامعه است[۲۸]. در عین حال درباره جایگاه دین سه نظریه مطرح است:

  1. کسانی که به جهت محدودیت‌آور بودن دین، مخالف هستند و دین را مزاحم حیات شیطانی می‌دانند.
  2. کسانی که با سوء استفاده از دین آن را وسیله و ابزار قدرت می‌دانند.
  3. کسانی که معتقدند با وجود عقل و علم نیازی به ایمان و معنویت و دین نیست.

در نگاه قرآنی دین، معرفت‌زا، دارای کارکرد (مفید)، پدیدآورنده تمدن و برپاکننده حکومت قسط و عدل است[۲۹]. از مهمترین فواید دین معنا بخشیدن به زندگی و تعیین جهت و هدف زندگی است و همچنین برقراری وحدت، تأمین عدالت، پشتیبانی از فضائل اخلاقی و تنظیم روابط اجتماعی از کارکردهای اجتماعی دین است[۳۰].

فطری بودن دین

دین با فطرت و سرشت انسان‌ها هماهنگی کامل دارد. از نگاه قرآن و روایات، فطرت جنبۀ عمومی و فراگیر دارد، صفاتی که در نهاد هر انسانی قرار دارد و آگاهانه‌تر از غریزه و مربوط به مسائل انسانی است نه صرف نیازهای حیوانی. فطرت قابلیت رشد و تکامل دارد و دو نوع است: ادراکی و احساسی (گرایشی) مصادیق فطرت انسانی عبارت‌اند از: حقیقت جویی، پرستش، ستایش، گرایش به خیر اخلاقی، گرایش به زیبایی و کمال. دین و خداشناسی از امور فطری است زیرا نوعی پایبندی به دین در همه جوامع انسانی در آثار تاریخی وجود دارد و مطالعات روان‌شناختی گرایش ذاتی انسان به پرستش را تأیید می‌کنند و علی‌رغم تلاش‌های ضد دینی گرایش به دین باقی است[۳۱].

آموزه‌های دین

آموزه‌های دین وحیانی سه بخش هستند:

  1. نظری: عقاید یا باورها مانند خداوند، رستاخیز و... ؛
  2. عملی: شریعت و مناسک از قبیل مقررات عبادی، حقوقی و اجتماعی؛
  3. اخلاق که شامل فضائل و رذائل اخلاقی است[۳۲].

اصول دین یا همان بخش نظری پایه‌های اعتقادی دین است در مقابل فروع دین که مربوط به عمل و تعبد در حوزه عمل و مسائل اخلاقی است. اعتقاد به اصول دین در اسلام باید از روی فکر و تحقیق و یقینی باشد بر خلاف مسیحیت که عقل و فکر در اصول دین جایی ندارد و فقط باید تسلیم بود[۳۳].

ادیان الهی

بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند. البته تأیید ادیان آسمانی گذشته و مشترک بودن اصول و آموزه‌های بنیادین آنها با دین اسلام هرگز به معنای معتبر بودن آنها در کنار دین اسلام نیست.

ادیان الهی علی‌رغم اشتراک در اصول و احکام بنیادین، اختلافاتی هم با یکدیگر دارند، از جمله:

  1. اختلافات ناشی از اراده الهی که با توجه به شرایط اجتماعی و مصالح امت‌های مختلف است و به تدریج کامل می‌شود.
  2. اختلافاتی که به جهت سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است.
  3. اختلافاتی که ناشی از تحریف گروهی از علمای اهل کتاب است[۳۴].

در مورد جهانی بودن برخی از ادیان سه نظر وجود دارد:

  1. جهانی بودن ادیان پیامبران اولوالعزم که دارای کتاب آسمانی شریعت و احکام اجتماعی بودند.
  2. قومی بودن ادیان همه پیامبران
  3. قومی و جهانی بودن پیامبران اولوالعزم که دو صورت دارد: اگر جهانی بودن به معنای ارتباط پیامبر با اقوام و ملل گوناگون معاصر باشد تنها دین اسلام جهانی است، ولی اگر جهانی بودن به معنای لزوم ابلاغ دین به سایر ملل در صورت امکان باشد دین همه پیامبران الهی جهانی خواهد بود[۳۵].

حضرت آدم (ع) نخستین دریافت‌کننده آموزه‌های وحیانی، نخستین دین[۳۶]، مجموعه‌ای از معارف وحیانی ساده و ابتدایی که بنیادی‌ترین اصول یک دین توحیدی است. دین حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح (ع) استمرار داشت. دین حضرت نوح (ع) آموزه‌های مختلف اعتقادی، احکام و اخلاق را دربرداشت. علی‌رغم تلاش و دعوت شبانه‌روزی و طولانی مدت جز گروهی اندک دین او را نپذیرفتند. پیامبران بعدی تا زمان حضرت ابراهیم (ع) پیرو و مبلغ دین او بودند. حضرت هود (ع) مستقیماً وحی دریافت می‌کرد و دارای معجزه بود. درباره دین و کتاب آسمانی جداگانه برای آن حضرت، اختلاف وجود دارد و برخی معتقدند: او پیرو دین حضرت نوح (ع) بوده است. حضرت صالح (ع) پس از حضرت هود (ع) بوده که درباره دین و کتاب آسمانی مستقل گزارشی نشده است. آموزه‌های دینی او مشتمل بر عقاید خداشناسی و ارزش‌های توحیدی است.

حضرت ابراهیم (ع) فرمانبرداری محض از خدا را دین و آیین برگزیده خود خوانده است، بخش عمده دین آن حضرت مربوط به آموزه‌های اعتقادی به ویژه خداشناسی توحیدی است. مقاومت بت پرستان و مشرکان، احتجاج‌های آنان در برابر حضرت، تلاش آنها برای سوزاندن وی، نشان می‌دهند که دین او با اقبال روبه‌رو نشد. دین حضرت ابراهیم (ع) را پس از وی در منطقه فلسطین حضرت اسحاق (ع) و پس از او حضرت یعقوب (ع) تبلیغ و نمایندگی کردند[۳۷] فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب (ع) «بنی اسرائیل» پیرو این دین بودند و آن دین را در مصر گسترش دادند. دین حضرت ابراهیم (ع) در اردن به وسیله حضرت لوط (ع) تبلیغ می‌شد و در مکه توسط حضرت اسماعیل و فرزندان و نوادگان حضرت به سایر مناطق عربی گسترش یافت، که تا زمان پیامبر اسلام گروهی به نام «حنفاء» بودند که به پیروی از دین ابراهیمی شهرت داشتند.

حضرت شعیب (ع) شریعت مستقلی نداشته و به آیین حضرت ابراهیم (ع) می‌خوانده است. دعوت به توحید و پرهیز از مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از آموزه‌های آن حضرت بوده است قوم وی در گذر ایام به کفر و شرک گرویدند و سرانجام با عذاب الهی نابود شدند.

دین حضرت موسی (ع) مجموعه تعالیم وحیانی است که طی چنددهه بر وی نازل‌شد. قرآن کریم، کتاب آن حضرت را بیانگر همه معارف مورد نیاز مردم دانسته است: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۳۸] پیامبران بزرگی مانند حضرت سموئیل، داود، سلیمان، زکریا، یحیی در میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند که مبلغ دین حضرت بودند. گروهی از یهودیان با توجه به پیشگویی کتاب مقدس درباره هجرتگاه پیامبر اکرم (ص) در اطراف مدینه ساکن شدند.

قرآن بعثت و دین حضرت عیسی (ع) را استمرار رسالت حضرت موسی (ع) می‌داند ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ[۳۹] که اضافه برتعالیم تورات آموزه‌های جداگانه‌ای داشته که در قرآن نیز به آن اشاره شده است، و علاوه بر اصول اعتقادی، جهاد در راه خدا را مطرح کرده است[۴۰].

دین اسلام آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی است که پیامبر آن، حضرت محمد بن عبدالله (ص) و مخاطب همۀ جهانیان‌اند ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۴۱]. لازمۀ خاتمیت دین، جاودانگی آن است. اسلام، آیینی فطری است و با سنت تکوین و نظام آفرینش همراه است[۴۲]. شرط ایمان، اسلام است، اما اسلام، اعتقاد غیر راسخ است و ایمان، اعتقاد راسخ. اسلام تنها اعتقاد به توحید و نبوت و معاد است؛ ولی ایمان، پایبندی عملی است که ولایت را نیز در بردارد و مایه سعادت اخروی است[۴۳].

اختلاف در ادیان الهی

ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلاف‌ها چند دسته‌اند:

  1. اختلافاتی که ناشی از اراده الهی است و به اقتضای مصالح و شرایط اجتماعی امت‌های گوناگون پدید آمده‌اند: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ[۴۴].[۴۵].
  2. اختلافاتی که به جهت سرکشی، منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است: ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۴۶].
  3. اختلافات ناشی از تحریف گری علمای اهل کتاب: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ[۴۷].[۴۸]

قرآن در آیات متعددی به اختلاف در دین اشاره کرده است از جمله:

  1. آیاتی که تهدید و نکوهش خداوند نسبت به اختلاف کنندگان در دین را بیان می‌کنند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۴۹].
  2. از جمله آثار اختلف در دین از بین رفتن وحدت جامعه است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۵۰].
  3. برخی از عوامل اختلاف در دین: حسادت عالمان، ظلم وستمگری، هواپرستی ظالمان: ﴿كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقّ‏ِ لِيَحْكُمَ بَينْ‏َ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقّ‏ِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۵۱].
  4. توجّه به قیامت و بازگشت انسان‌ها به سوی پروردگار، منشأ پرهیز از اختلاف در دین است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۵۲].[۵۳]

ادیان غیر الهی

تاریخ پیدایش ادیان غیر توحیدی تقریباً همزمان با پیدایش آدمیان است؛ برخی روایات آن را بعد از مرگ حضرت آدم (ع) می‌دانند و آیات قرآن به وجود بت‌پرستی در زمان حضرت نوح (ع) اشاره دارند. از آنجا که ادیان غیر توحیدی ساخته و پرداخته ذهن بشر و متأثر از شرایط اجتماعی و... است اختلافات بنیادین دارند. چند نمونه از این ادیان عبارت‌اند از:

  1. بت‌پرستی: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا[۵۴]؛
  2. گاو پرستی: ﴿أَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ[۵۵]؛
  3. پرستش اجرام ‌آسمانی: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ[۵۶]؛
  4. پرستش پادشاهان: فرعون معاصر حضرت موسی (ع) خود را خدای برتر مصریان می‌دانست: ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۵۷].

تحریف در ادیان سابق

بیشتر مفسران متأخر[۵۸] و معاصر[۵۹]، کتاب مقدس کنونی (عهدین) را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانی دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوی، انواع تحریف لفظی نیز در آن راه یافته‌ است.

آیات زیادی به انواع تحریف در آموزه‌های دینی به ویژه در تعالیم یهودیت و مسیحیت ناظرند. این آیات را می‌توان به ۴ دسته کلی قسمت کرد:

  1. آیاتی که بیانگر تحریف‌گری در آموزهی‌های دینی از سوی یهود است. ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۶۰].
  2. آیاتی که وقوع تحریف در تورات و انجیل را مطرح کرده‌اند. ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۶۱].
  3. آیاتی که باورهای شرک‌آمیز و گزارش‌های تاریخی یهود و نصارا را به صراحت نقد و نفی می‌کند. ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۶۲].
  4. آیاتی که مقاطع مهمی از تاریخ زندگی پیامبران را بیان می‌کند که در کتب مقدس اثری از آنها نیست[۶۳].

رابطه دین و اخلاق

دین مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق و احکام شرعی است که بر هم اثر می‌گذارند، التزام به احکام شرعی سبب‌ساز اخلاق و اعتقادات الهی است و بالعکس. همچنین در جهت دهی توحیدی به اخلاق و تأکید بر غایت‌گرایی و دستیابی به کمالات انسانی که تقرب الهی است. علاوه بر اینکه اعتقاد به خداوند و جاوادنگی و معاد مستلزم مسؤولیت در رفتار است که نوعی ضمانت اجرایی برای اخلاق است[۶۴].

آنچه در این بحث مهم است، «تأثیرات دین بر نظام اخلاقی» است که در غیر این صورت، نمی‌توان وجه ممیز روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم این کارکردها یکی به جنبه تبیین مفاهیم اخلاقی ناظر است و دیگری به آسمانی شدن فضائل و در آخر تحقق عملی ارزش‌های اخلاقی به مدد دین است که این سه بر هم ترتب منطقی دارند؛ زیرا فهم درست مفاهیم به مدد دین بوده، و به مبدأ بازمی‌گردد[۶۵].

دین و تعیین و کشف برخی ارزش‌های اخلاقی

شالوده همه ارزشها و فضیلت‌های اخلاقی، در درون انسان است و هدایت او به سوی کمالات را در پی دارد؛ اما دریافت‌های باطنی انسان بسیار محدود، و نیازهای وجودی انسان بسیار گسترده و عمیق است. انسان علاوه بر دریافت‌های فطری، باید با منبع دیگری که نیازهای همه جانبه او را بر آورده سازد، مرتبط شود و آن، آموزه‌های وحیانی است که از افق بسیار بالا سخن می‌گوید. استاد مطهری در این باره می‌فرماید:

این وحی، بر اساس نیازی است که نوع بشر به هدایتی الهی دارد که از طرفی، بشر را به سوی مقصودی که ماورای افق محسوسات و مادیات است و خواه ناخواه گذرگاه بشر خواهد بود، راهنمایی کند و از طرف دیگر، نیاز بشر را در زندگی اجتماعی که همواره نیازمند به قانونی است که تضمین الهی داشته باشد، بر آورد[۶۶].

همچنین با توجه به ابعاد گسترده فطری و روحی انسان، درمی‌یابیم که تعیین ارزش‌های اخلاقی توسط دین، فی الجمله می‌تواند درست باشد؛ یعنی در تعیین ارزش بسیاری از جزئیات اعمال اختیاری، انسان نیازمنددین و گزاره‌های دینی است و عقل آدمی، به تنهایی نمی‌تواند همه ارزشهای اخلاقی را تعیین کند. در عین حال، برخی اصول ارزشهای اخلاقی مانند خوبی عدالت و زشتی ظلم، بدون دین و باورهای دینی نیز قابل تشخیص هستند؛ ولی دین باید برخی افعال ارزش را در مقام اثبات تعیین کند؛ یعنی به کمک وحی الهی و آموزه‌های دین، باید ارزشهای رفتاری و حدود کارها مشخص شود و حد مطلوبیت یک شیء و ارزش آن تعیین گردد؛ مثلاً کار و فعالیت اجتماعی از نظر اسلام و همچنین از نظر حیات انسانی، یک ضرورت است و فعالیت‌های اقتصادی، حسن و نیکویی اجتماعی به شمار می‌رود؛ اما این که محدوده فعالیت و تلاش اقتصادی چیست و کدام فعالیت و تا چه حد مطلوب است، باید دین تعیین کند. در اسلام، درآمد بر پایه مصلحت است، نه مطلوبیت[۶۷].

استاد مطهری در این باره بیان مفصلی دارد و آن این‎که:

  1. مصلحت در افعال: «اسلام، مطلوبیت و کشش تمایلات [افراد] را برای اعتبار مالیت چیزی و مشروع شمردن کار افراد، کافی نمی‌داند. مطابقت با مصلحت را شرط لازم مالیت در عرف شرع و مشروعیت کار میشمارد و...؛ از این رو در اسلام، پاره‌ای از کار و کسبها «مکاسب محرمه» خوانده شده است[۶۸].
  2. قاعده نفی ضرر: از نظر اسلام، فعالیتهای همه جانبه انسانی اعم فعالیت‌های فردی و اجتماعی برپایه «نفی ضرر» قرار دارد. استاد مطهری در این باره می‌فرماید: دستورهای اسلامی، که مطلق و عام است، تا آن حد لازم الاجراست که مستلزم ضرر و زیانی نباشد. قاعده ضرر، یک قاعده کلی است در اسلام که حق «وتو» را در مورد هر قانونی دارد که منتهی به ضرر گردد[۶۹].
  3. قاعده اصالت فایده و نفی لغویت: حتی اگر بحث اصالت فایده را بحث عقلی و فطری در نظر بگیریم، بازهم به دلیل این که کار غیر مفید، لغو و ضرر و زیان تلف شدن عمر و سرمایه بر آن مترتب است، از نظر اسلام ممنوع شمرده شده. «از نظر اسلام در هر کاری، اعم از فردی و اجتماعی، باید در درجه اول فایده و نتیجه مفید آن در نظر گرفته شود. هر کاری که مفید فایده نباشد، از نظر اسلام «لغو» و ممنوع تلقی می‌شود»[۷۰].[۷۱]

دین و تعیین هدف ارزش‌‎های اخلاقی

درباره هدف نهایی ارزش‌های اخلاقی، دیدگاه‌های گوناگون هست که کتب فلسفه اخلاق، به تفصیل در این مورد مطالبی را بیان کرده است. ما در این بخش از منظر دین، هدف نهایی هنجارهای اخلاقی را بیان می‌کنیم:

قرب الهی یا ابدیت مطلق

اساس ارزش‌ها را غایات و اهداف افعال و رفتارها تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر، ارزش رفتارهای اخلاقی به غایات و اهداف آنهاست. از آنجا که انسان دارای اهداف مقدس است، باید فعالیت‌ها و اعمالی را انجام دهد که او را به آنها برسانند. در این صورت است که چهره ارزشهای اخلاقی ظاهر می‌گردد. با توجه به اینکه هدف نهایی انسان رسیدن به قرب الهی است و بالاترین هدف برای سیر تکاملی انسان است[۷۲]، ارزش رفتارهای اخلاقی از آن نشئت می‌گیرد که یا مستقیماً موجب قرب الهی میشوند یا زمینه تقرب را فراهم میآورند و «تقرب یعنی: [انسان] واقعاً مراتب و مراحل هستی را طی کند و به کانون لایتناهی هستی نزدیک شود»[۷۳] و این کمال مطلق است.

به گفته استاد مطهری، بشر هم از لحاظ شخصی به دین احتیاج دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمنددین است. «همین که ابدیت به فکر بشر می‌آید، به جهان دیگر پیوند پیدا می‌کند. این قدرت فکری و تصوری، در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود میآورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و... تمایلات و خواسته‌های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان، به هیچ وجه هماهنگی ندارد[۷۴] و تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأسیس می‌کند، احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است»[۷۵].

کمال و سعادت

استاد مطهری به تبیین تفاوت نداشتن کمال با سعادت می‌پردازد و با اشاره انتقادی به دیدگاه کانت، می‌فرماید: «آقای کانت، میان کمال و سعادت فرق گذاشته و این فکر از زمان او تا زمان حاضر، هنوز رایج است که فرنگیها می‌گویند کمال یک مطلب است، سعادت مطلب دیگر»[۷۶]؛ زیرا «کانت می‌گوید در همه دنیا یک خوبی وجود دارد و آن، اراده نیک است. اراده نیک یعنی در مقابل فرمان‌های وجدان مطیع مطلق بودن... و به نتایج کار توجه ندارد، و می‌گوید خواه برای تو مفید فایده، یا لذتی [داشته] باشد یا [نداشته] نباشد، خوشی به دنبال بیاورد یا رنج، آن را انجام بده... پس با سعادت انسان کار ندارد؛ چون «سعادت» یعنی خوشی... یعنی خوشی هرچه بیشتر، که در آن هیچگونه رنج و المی، اعم از روحی - جسمی، دنیوی و اخروی وجود نداشته باشد.»..[۷۷].

ایشان این مطلب را تشریح کرده، می‌فرماید: «اخلاق و سعادت با یکدیگر توأم است... مفهوم سعادت، رکن اخلاق است»[۷۸]. ایشان با جملات استفهامی، بیان می‌کند که انسان وقتی به ملکوت اعلا و کمال مطلق برسد، سعادتمند است و همان چیزی که هدف دین الهی است. پس سعادت همان رسیدن به قرب الهی و کمال لایتناهی است.[۷۹]

دین و ارائه ضمانت اجرایی و تحقق بخشی به ارزش‌های اخلاقی

اصول اخلاقی و دیگر برنامه‌های تربیتی، در صورتی سازنده است که از ضمانت اجرایی محکم و استواری برخوردار باشد؛ زیرا در مواقع طغیان غرایز و توفان شهوات و خواسته‌های شدید نفسانی، وجدان و تربیت انسانی تخریب می‌شود و انسان به قدرت و نیروی بالاتری از وجدان و تربیت محتاج می‌گردد که او را در حد اعتدال نگه دارد. همچنین ممکن است کسی ارزش‌های اخلاقی را به خوبی بشناسد و بداند؛ اما از عمل کردن طبق آن خودداری کند. افزون بر این، بر اساس روان‌شناسی، تنبیه و تشویق نقش بسیار مؤثری در گرایش انسان به کارهای خوب و ترک کارهای بد دارد. بنابراین، می‌‌توان گفت که بدون دین و برخی آموزه‌های دینی همچون اعتقاد به عدالت الهی، وجود معاد و حسابرسی به اعمال بندگان، اکثریت مردم چندان التزامی به اصول و ارزشهای اخلاقی نخواهند داشت. در واقع، مصلحتخواهی، خودگرایی و حب ذات در همه مسائل، از جمله مسائل اخلاقی، گریبانگیر عموم انسان‌هاست و کمتر کسی است که به دلیل عشق به حقیقت (خداوند)، به ارزش‌های اخلاقی و هنجارهای دینی پایبند باشد. بسیاری به دلیل شوق به بهشت و نعمت‌های آن یا هراس از جهنم و نقمت‌های آن است که به رفتارهای اخلاقی تن در می‌دهند. بی‌تردید، دین در این باره با ارائه تضمینهای لازم، نقش مؤثری را ایفا می‌نماید. نقش دین در این باره را در حیطه‌های زیر می‌‌توان در نظر گرفت:

کارکرد اعتقاد به خدا در تحقق ارزشهای اخلاقی

استاد مطهری نقش دین را در تحقق اخلاقیات، ارزنده می‌داند و می‌فرماید: تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد: [نظیر عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت، همدردی و هر چه که به فکر شما می‌رسد، تا پای دین در میان نباشد، حقیقت پیدا نمی‌کند... انسانیت مساوی با دین و ایمان است و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیتی نیست[۸۰].

ایشان اخلاق و ارزش‎هایی را که بر پایه خداشناسی است، مستحکم و استوار می‌داند و بیان می‌کند که این مطلب که تا دشمن تجاوز و تهاجم را شروع نکرده [به ویژه دشمنی که مسلمان است]، ما از خودمان دفاع نمی‌کنیم، این نحوه واکنش و متانت یک ارزش اخلاقی و یا یک انضباط اخلاقی است و می‌فرماید: این انضباط اخلاقی را ببینید. این همان اخلاقی است که بر پایه خداشناسی است. این اخلاق را هیچ چیز نمی‌تواند متزلزل کند؛ منافع شخصی، حب حیات، حفظ خود، حفظ خانواده، مقام ریاست و خلافت، نمی‌تواند آن را متزلزل کند[۸۱].

یعنی جوانمردی و آزادگی به واسطه ایمان به خدا و شناخت عمیق او برای انسان به وجود می‌آید.

کارکرد تنبیه و تشویق (وعده‌ها برای نیکی‌ها و وعیدها برای بدی‌ها)

استاد مطهری در این باره بحث مفصلی دارد. ایشان برای عذاب‌های اخروی و تناسب آن با اعمال دنیوی، ابتدا به بیان تفاوت‌های دنیا و آخرت میپردازد و تفاوت آن دو را در:

  1. تغییر و اثبات[۸۲]؛
  2. زندگی خالص و ناخالص[۸۳]؛
  3. برداشت و داشت (درو و کشت)[۸۴]؛
  4. سرنوشت اختصاصی و مشترک انسان‌ها[۸۵] می‌داند. آنگاه بر اساس تفاوت‌های این دو جهان، در مورد مجازاتها تقسیمات زیر را ارائه می‌دهد و به بیان آثار و فواید آن می‌پردازد.

مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)

ایشان می‌فرماید: نوع اول از مجازات، همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله مقنین الهی و یا غیر الهی، وضع گردیده است. فایده اینگونه مجازاتها دو چیز است: یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران، از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می‌کند و به همین جهت، می‌‌توان این نوع مجازات را «تنبیه» نامید.

فایده دیگر، تشفی و تسلی خاطر ستمدیدگان است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد... انسان ستمدیده، دچار عقده روحی می‌گردد و اگر عقده او خالی نگردد، ممکن است به طور آگاهانه یا ناآگاهانه، روزی مرتکب جنایت گردد. وقتی ستمگر را در برابر او مجازات کنند، عقده‌اش باز می‌شود و درونش از کینه و ناراحتی پاک می‌گردد. قوانین جزایی برای تربیت مجرمین و برقراری نظم در جامعه، ضروری و لازم است و هیچ چیز دیگر نمیتواند جانشین آن گردد[۸۶].

مکافات دنیوی و رابطه تکوینی آن با رفتار انسان

استاد مطهری در این باره داستانی را از نهج البلاغه، بخش کلمات قصار، نقل می‌کند که شخصی خدمت امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و از دنیا شکایت، و آن را مذمت کرد که چنین و چنان است؛ مثلاً دنیا فریبکار است و.... علی(ع) به او فرمود: تو فریب دنیا را میخوری؛ دنیا تو را فریب نمی‌دهد و... تا آنجا که فرمود: دنیا با کسی که با صداقت رفتار کند، صدیق است و برای کسی که آن را درک کند، مایه عافیت است و دنیا معبد دوستان خدا، فرودگاه وحی خدا و تجارتخانه اولیای خداست[۸۷].

ایشان کیفرهای بعد از گناهان را نتیجه طبیعی جرایم و گناهان می‌داند و می‌فرماید: دومین نوع از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» مینامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده به وجود می‌آورد [۸۸].

آنگاه ایشان تفاوت کیفرهای قراردادی و کیفرها و مکافات طبیعی را بیان کرده، و می‌گویند: مسئله تناسب جرم و کیفر، مربوط به کیفرهای قراردادی است که رابطه آنها با جرم، رابطه قراردادی است، نه واقعی و ذاتی؛ اما مکافات‌های طبیعی نتیجه و لازمه عمل‌اند... هر چیزی در نظام علت و معلولی جهان، موقعیت خاصی دارد و هرگز ممکن نیست که علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیارود[۸۹].

ایشان آنگاه تفاوت دنیا و آخرت را بیان می‌کند که دنیا محل کشت است و آخرت محل درو و می‌فرماید که گاه برخی اعمال در همین دنیا نیز نتایج خود را نشان می‌دهند و به اصطلاح ایشان، کشته‌ها درو می‌گردد و ایشان نیز دریافت ثمره عمل و درو کردن را نیز نوعی عذاب الهی در همین جهان می‌داند که جزای کامل نیست و محاسبه دقیق در آخرت صورت میگیرد؛ زیرا آنجا صد درصد خانه جزا و حساب است و مجال برای عمل نیست[۹۰] و اضافه می‌کند: کارهایی که مربوط به مخلوق خداست، خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم؛ بدی و نیکی با والدین، غالباً در همین دنیا پاداش و کیفر دارد بی‌آنکه چیزی از جزا اخروی آن کاسته شو شود[۹۱]. ایشان در پایان تذکر می‌دهند که «البته ما نباید چنین بیندیشیم که هرگاه صدمه و مصیبتی بر فرد یا گروهی وارد شد، حتماً مکافات اعمال آن است؛ زیرا مصائب این جهان فلسفه دیگری هم دارد. آنچه که ما معتقد هستیم، این است که در این جهان، فی الجمله مکافات عمل هم وجود دارد»[۹۲].

عذاب‌های اخروی

مجازاتهای جهان دیگر، رابطه تکوینی قویتری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت، نه قراردادی است و نه، از نوع رابطه علی و معلولی؛ بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه «عینیت» و«اتحاد» حکمفرماست؛ یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران یا بدکاران داده می‌شود، تجسم عمل خود آنهاست[۹۳]. آنگاه ایشان با استناد به آیات مختلف قرآن چنین نتیجه می‌گیرد: آنچه به آدمی در آن جهان می‌رسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است که آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است؛ الا این که در این دنیا آنها را نمی‌شناسد و در آخرت آنها را خواهد شناخت[۹۴].

به عبارت دیگر، «اعمال ما صورتی ملکی دارد که فانی و موقت است و آن، همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر می‌شود و صورت و وجهه‌ای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما، هرگز فانی نمی‌شود... و چهره غیبی باقی است و روزی ما به آن اعمال خواهم رسید... اگر زیبا و لذت بخش است، نعیم ما خواهد بود و اگر زشت و کریه است، آتش و جحیم ما خواهد بود»[۹۵].

وجود آموزه‌های دینی در موارد خاص افعال اخلاقی

این موارد خاص، مواردی است که در دیگر مکاتب دیده نمی‌شود؛ بلکه خاص مکاتب الهی، به ویژه مکتب حیاتبخش اسلام است. مثال‌هایی از قبیل «ایثار» یعنی غیر را بر خود مقدم داشتن، زحمت خود و آسایش دیگران را‌ طلبیدن، همدردی با دردمندان[۹۶]، برحذر داشتن از انجام اعمالی که بشر از آن آگاهی کامل ندارد مانند نوشیدن شراب و دیگر نوشیدنی‌ها و خوردنیهای حرام، که در قالب بایدها و نبایدهاست، نمونه‌های روشنی از جامعیت اسلام و اثرگذاری آن در تعیین و تحقق ارزشهای اخلاقی است که شهید مطهری عامل مهم و اثرگذار در عمل به دستورها را خداشناسی و پایبندی به دین الهی می‌داند و اینگونه اعمال را در جهت سعادت بشری، بسیار مهم ارزیابی مینماید[۹۷].

پس می‌‌توان گفت که اخلاق، متکی به مذهب است. اعتقاد به پاداش و کیفرهای روز بازپسین، مجری و پشتوانه اصول اخلاقی است؛ اعتقاد به خدایی که از درون و برون آگاه است؛ خدایی که در زمین و آسمان، چیزی بر او پنهان نیست؛ خدایی که حکمران و داور روز بازپسین است. در آن روز، پرونده اعمال انسان، که به وسیله فرشتگان مصون از خطا و اشتباه نوشته شده است، بازگشایی می‌شود. حتی به این نیز بسنده نمی‌شود؛ بلکه صورت واقعی کردار انسان در برابر او مجسم می‌شود. چنین اعتقاد راسخی، بزرگترین پشتوانه اخلاق و طبیعی‌ترین ضامن اجرایی اصول انسانی است. قدرت ایمان به خدا و کیفرهای روز پسین، گاه به مرتبه‌ای می‌رسد که انسان را در برابر گناه و آلودگی، «بیمه» می‌کند و انسان به صورت عنصر معصوم در می‌آید.[۹۸]

کارکرد دین در معرفی ابزار و وسیله پرورش فضایل

پرورش فضایل و سجایای نیک انسانی، بر اساس آموزه‌های دینی از طریق تذکر، اندرز و مواعظ دست یافتنی است. دین الهی با بیانی محکم و استوار به عدل و داد، راستی و درستی، حفظ عزت و کرامت نفس، احترام به حقوق، انفاق و ایثار و دیگر اصول اخلاقی دعوت کرده و از رذایل اخلاقی باز داشته است.

در این مورد، اوامر دین به‌کارگیری روشهای زیر را پیشنهاد می‌دهد و بر انجام دادن آن تأکید می‌کند:

موعظه

وعظ همچنان که در قرآن کریم آمده، یکی از طرق سه‌گانه دعوت (حکمت، موعظه، مجادله به نحو احسن) است.

تفاوت موعظه و حکمت، در این است که حکمت، تعلیم است و موعظه، تذکار. حکمت برای آگاهی است و موعظه، برای بیداری. حکمت، مبارزه با جهل است و موعظه، مبارزه با غفلت. سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه. حکمت برای اندیشیدن است و موعظه، برای به خود آمدن. حکمت، زبان عقل است و موعظه، پیام روح. از این رو، شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد... سخن اگر از دل بر آید و پیام روح باشد، در دل نفوذ می‌کند[۹۹].

استاد مطهری با استناد به نهج البلاغه، عناصر موعظه را بسیار متنوع و گوناگون ذکر می‌کند که برخی از آنها عبارت‌اند از: تقوا، توکل، صبر، زهد، پرهیز از هوای نفس و دنیاپرستی، پرهیز از طول امل، پرهیز از عصبیت، ظلم، تبعیض، ترغیب به احسان و محبت، و دستگیری مظلومان و...[۱۰۰].

ترغیب به تقوا

در گام اول باید ببینم که تقوا چه مفهومی دارد. استاد مطهری با تمرکز بر کلام نورانی امام علی(ع) در نهج البلاغه، می‌نویسد: مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با پرهیز، حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین‌های زیاد، پدید می‌آید و پرهیزهای معنوی و منطقی از یک طرف، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر، محصول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می‌رود[۱۰۱].

مهم‌ترین آثار و نتایج تقوا را می‌‌توان موارد زیر دانست:

  1. این حالت روح را نیرومند و شاداب می‌کند و به آن مصونیت می‌دهد... اگر نیروی روحانی تقوا در روح فردی پیدا شد، ضرورتی ندارد که محیط را رها کند. بدون رها کردن محیط، خود را پاک و منزه نگه میدارد[۱۰۲].
  2. ثمره دیگر که برای تقوی ذکر کرده‌اند و حضرت علی(ع) به آن تصریح فرموده، این است که «تقوا مایه اصلی آزادیهاست... و به انسان آزادی معنوی می‌دهد؛ یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می‌کند. رشته آز، طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردن انسان بر میدارد و رشته رقیتها و بردگیهای اجتماعی را از بین می‌برد»[۱۰۳].
  3. آثار دیگر تقوا: ثمرات زیادی برای تقوا ذکر شده است که مهم‌ترین آنها عبارت انداز: روشنبینی و بصیرت، توانایی بر رفع مشکلات و خروج از شداید و تعهد متقابل[۱۰۴].

دعوت به زهد

زهد یعنی اعراض و بی‌میلی در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل[۱۰۵]. بی‌میلی دو گونه است:

  1. طبیعی: بی‌میلی طبیعی آن است که طبع انسان به شیئی معین تمایل نداشته باشد.
  2. روحی: بی‌میلی روحی یا عقلی یا قلبی، آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است، از نظر اندیشه و آرزوی انسان که در جستوجوی سعادت و کمال مطلوب است، هدف و مقصود نباشد.

هدف و مقصد و نهایت آرزو و کمال مطلوب، اموری است که مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی بوده، بلکه از مشتهیات نفسانی اخروی باشد یا اساساً از نوع مشتهیات نفسانی نباشد؛ بلکه از نوع فضایل اخلاقی باشد؛ از قبیل عزت، شرافت، کرامت و آزادی یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد؛ مانند ذکر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهی[۱۰۶]. اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوب‌های مافوق مادی است[۱۰۷] و دارای این خاصیت است که در متن زندگی قرار دارد و از دخالت دادن پاره‌ای از ارزشها برای زندگی نشئت گرفته است و سه اصل یا پایه زهد اسلامی، عبارت انداز:

  1. بهره‌گیری‌های مادی از جهان و تمتعات طبیعی و جسمانی؛
  2. سرنوشت [[[نیک]]] و سعادت فرد و عدم جدایی آن از جامعه؛ یعنی انسان از آن حیث که انسان است، یک سلسله وابستگی‌های عاطفی و احساس مسؤلیت‌های انسانی درباره جامعه دارد که نمی‌تواند فارغ از آسایش دیگران، آرامش داشته باشند؛
  3. روح در عین اتحاد و یگانگی با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد؛ یعنی روح هم،... منبع مستقلی است برای لذات و آلام. روح، به نوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند تغذیه، تهذیب، تقویت و تکمیل است[۱۰۸].

استاد مطهری آثار زیر را برای زهد عنوان می‌کند:

  1. ایثار: یعنی دیگران را بر خویشتن مقدم داشتن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن[۱۰۹]. ایثار از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و فقط انسان‌های بزرگ به این قله شامخ صعود می‌کنند[۱۱۰]. زهد بر اساس فلسفه ایثار... جلوه عالی‌ترین احساسات انسان دوستانه، و موجب استحکام بیشتر پیوندهای اجتماعی است[۱۱۱].
  2. همدردی با دیگر انسان‌ها و به ویژه با مستمندان و محرومان و شرکت عملی در بهبود وضع آنها، از ریشه‌ها و فلسفه‌های زهد است[۱۱۲].
  3. زهد و آزادی: بی‌نیازی، ملاک آزادگی است. سبکباری و سبکبالی و... پرواز، اصیل‌ترین آرزوی آزادگان است. زهد و قناعت، موجب تقلیل نیازها و رهایی از اسارت‌ها می‌شود[۱۱۳].
  4. عبارت از معنویت[۱۱۴] (عشق و پرستش) برداشت کم برای بازدهی زیاد...[۱۱۵] می‌باشد.

ایشان مهمترین ثمره زهد و تقوا را عزت و کرامت نفس انسان می‌داند که استاد توجه فراوان به آن دارد.

عزت و کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی

در اخلاق اسلامی، محور و آن چیزی که مباحث اخلاقی گرد آن می‌گردد یا آن نقطه‌ای از روح انسان که اسلام بر آن دست گذاشته است، برای احیای اخلاق انسانی و برای این که انسان را به سوی اخلاق سوق بدهد، کرامت و عزت نفس است[۱۱۶]؛ زیرا سلسله تصاعدی عزت به خدا که همان کمال مطلق است، بر می‌گردد؛ یعنی ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ[۱۱۷]. مؤمن باید همیشه عزیز باشد و عزیز است[۱۱۸]. این نگرش برای انسان، از هر لحاظ مصونیت به وجود میآورد. کسی که به کرامت و عزت نفس خود ایمان دارد، به کارهای ناشایست و گناهان تن نمی‌آلاید و از کارهایی که منافی شأن و شخصیت انسانی اوست، بپرهیزد؛ زیرا او مقام خود را اجل و بالاتر از آن می‌داند. اسلام، همواره انسان را به حفظ کرامت و عزت نفس توصیه می‌کند. نگاهی گذرا به زندگی و سخنان معصومین(ع) انسان را بیشتر به این وادی آگاه میسازد. استاد مطهری در این باره می‌فرماید: پیامبر فرمود: «اُطْلُبُوا الْحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ» [طبیعتا]بشر، به بشر حاجت پیدا می‌کند. فرمود اگر حاجتی دارید، هیچ وقت پیش کسی، با ذلت حاجت نخواهید[۱۱۹]، با عزت نفس بخواهید؛ یعنی عزت خودتان را لکهدار نکنید... می‌‌بینید علی(ع) در میدان جنگ چه می‌گوید: اینجا صحبت از عزت نفس و شرافت است. می‌فرماید: «الْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»[۱۲۰]؛ (زنده بودن و زیردست بودن برای شما مرگ است و مرگ، برای شما در راه به دست آوردن آزادی، زندگی است).

امام حسین(ع) می‌فرماید: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلّ»[۱۲۱]؛ (مردن در سایه عزت، بهتر است از زندگی با ذلت). تأکید فراوان به عزت از سوی آموزه‌های اسلام و قرآن، ناظر به فواید و ثمرات فراوان مقوله عزت و کرامت نفس در زندگی فردی و اجتماعی است. اما این در رابطه با جنبه نفس انسانی اصیل و الهی انسان است و آنجایی که نفس، نفس اماره باشد و منجر به خودخواهی، تمرد، عصیان و تکبر شود، در این صورت اسلام دستور به مبارزه با این خصلت‌های مذموم نفسانی می‌دهد و انسان را به جایگاه الهی او متوجه میسازد و او را از انجام دستورات نفس سرکش برحذر میدارد. جهاد با نفس در قرآن و سنت معصومین، مورد تأکید فراوان است؛ نفسی که ﴿أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ است و انسان را به حرص، آز، تکبر، هوا، هوس و رذایل اخلاقی دعوت می‌کند.

آنگاه ایشان به حدیث مبارزه با نفس اشاره می‌کند[۱۲۲]: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِيَّ(ص) بَعَثَ سَرِيَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ»[۱۲۳].

حضرت صادق(ع) فرمود: به درستی که حضرت پیغمبر(ص) فرستاد لشکری را به جنگی. پس چون برگشتند، فرمود: مرحبا به جماعتی که به جا آوردند جهاد اصغر را و باقی است. برایشان، جهاد اکبر. عرض کردند: چیست جهاد اکبر؟ فرمود: جهاد با نفس.

آزادی، زمینه رشد اخلاق متعالی

از اهداف دین، رهایی انسان از تمام بندها و قیود غیر خدایی است؛ یعنی رهایی انسان از عبودیت و بندگی غیر خدا. استاد در این باره به تشریح معنای آزادی می‌پردازد.

معنا، ارکان و دلایل ضرورت آزادی

آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هیچ قیدی در سر راه؛ پس آزادم و می‌‌توانم راه کمال خودم را طی کنم، نه اینکه چون آزاد هستم، به کمال خود رسیده‌ام[۱۲۴].

باید به این نکته توجه داشت که آزادی، کمال انسان نیست؛ بلکه آزادی، وسیله‌ای برای رسیدن انسان به کمالات معنوی و الهی است. انسان در جمیع شئون حیاتی‌اش باید آزاد باشد؛ یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد؛ سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد[۱۲۵].

از دیدگاه استاد مطهری، اسلام هم شعار آزادی را سروده و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. در نظر وی، نخستین شعار اسلام یعنی ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، متضمن و مشتمل است بر نفی و اثبات، سلب و ایجاب، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، آزادی و بندگی؛ ولی نه به صورت دو شیء جداگانه؛ بلکه به صورت دو شیء وابسته به یکدیگر که هیچ یک بدون دیگری امکان پذیر نیست[۱۲۶].

ایشان این جمله را بیشتر توضیح داده، می‌فرمایند: اولین نفخه آزادی در اسلام، به وسیله همین کلمه و همین جمله دمیده شد. آزادی از بت‌ها، از طوق بندگی ابوسفیان‌ها، ابوجهل‌ها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره، به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد[۱۲۷].

جان کلام استاد مطهری در بحث ضرورت آزادی، این است که با دلایل گوناگون می‌‌توان چنین حکم کرد که فقط و فقط در سایه آزادی است که رسیدن به مراتب سعادت و کمال الهی انسان ممکن می‌شود:

آزادی کلی، به این معنا صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شود. دیگر به این معنا صحیح است که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمیتوان به بشر تحمیل کرد و دیگر به این جهت که بشر موجودی است که باید با اختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد[۱۲۸].

پس از نظر ایشان: نخستین دلیل بر ضرورت آزادی، این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی، نیازمند فضای آزاد و بدور از خفقان است.

دلیل دوم، این است که بعضی امور و خصوصیات، تحمیل شدنی نیست و قابلیت تحمیل شدن به آدمیان را ندارد. استاد در این باره می‌فرماید: بعضی چیزهاست که اصلاً اجبار بردار نیست؛ یعنی نمی‌شود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشند... اگر تمام قدرت‌های مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور، آن را اجرا کنند، قابل اجرا نیست؛ مثل محبت، دوستی، عشق،...[۱۲۹].

دلیل سوم، این است که همان قابلیت یعنی قابلیت کمال‌یابی انسان، در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد.

از مجموع بیانات استاد، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که آزادی، مقدم بر اخلاق و فضایل اخلاقی است؛ یعنی جامعه فاقد آزادی، فاقد اخلاق هم خواهد بود.

دین و رشد هماهنگ ارزشهای اخلاقی در انسان

استاد مطهری در این باره تأکید می‌کند که کمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ یعنی در عین اینکه همه استعدادها رشد می‌کند، رشدش رشد هماهنگ باشد[۱۳۰] و نمونه آن را در وجود علی(ع) به عنوان مظهر انسان کامل می‌‌بینیم؛ زیرا همه «ارزشهای انسانی در حد اعلا» و به طور«هماهنگ» در او رشد کرده است[۱۳۱]. آنگاه ایشان به خطر افراط و تفریط و گرایش یکسویه به بعضی ارزش‌ها اشاره می‌کند که «گاهی در جهت یک گرایش از گرایش‌های انسانی، «مد» پیدا می‌کنند و کشیده می‌شوند؛ به طوری که همه ارزش‌های دیگر فراموش می‌شود. اینها مثل آدمی است که فقط گوش یا بینی یا دستش رشد کرده است»[۱۳۲]. همچنین می‌فرماید: «غالباً جامعه‌ها از راه گرایش صد درصد به باطل، به گمراهی کشیده نمی‌شوند؛ بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده می‌شوند»[۱۳۳].

از ارزش‌های انسانی که اسلام آن را صد درصد تأیید می‌کند، عبادت است. عبادت، به همان معنای خاصش مورد نظر است؛ یعنی همان خلوت با خدا، نماز، دعا، مناجات، تهجد،... که جزء ستون اسلام است و حذف شدنی نیست. اگر همین عبادت... مراقبت نشود، جامعه به سوی افراط کشیده می‌شود و اسلام فقط می‌شود عبادت کردن... در این صورت، ارزش‌های دیگر اسلام محو می‌شود[۱۳۴].

از دیگر ارزشهای قاطع و مسلم اسلام، خدمت کردن به خلق خداست. استاد مطهری می‌فرماید: «اگر بگوییم انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزشی دیگری ندارد، باز یک نوع افراط دیگری است»[۱۳۵].

آزادی نیز از بزرگترین و عالی‌ترین ارزشهای انسانی است و جزء معنویات انسان است و مافوق حد حیوانیت اوست[۱۳۶].

واقعاً یک ارزش است و اینکه بشریت و انسانیت را حصر در آزادی کنیم و سایر ارزشهای انسانی را فراموش نماییم، ثمرات زیان باری برای جامعه بشریت به دنبال دارد[۱۳۷].

افراط در مقوله‌هایی مانند، عشق، محبت، تواضع...، موجب رشد یک جانبه می‌گردد[۱۳۸] و انسان را از برآوردن دیگر نیازها و حوایج بازمیدارد؛ در حالی که اسلام، رشد هماهنگ انسان و جامعه انسانی را مد نظر قرار داده و انسان اسلام، انسانی رشید در همه ابعاد است؛ یعنی دستورها و آموزه‌های الهی، به گونه‌ای است که عدالت و اعتدال در حیات فردی و اجتماعی انسان را تضمین می‌کند و موجب رشد هماهنگ فضایل انسانی و اخلاقی می‌شود.

معرفی الگوها و اسوه‌های حسنه برای بشریت

دین برای بهره‌گیری بیشتر انسان از تعالیم الهی، به او نمونه‌های عینی و واقعی معرفی می‌کند که دارای ابعاد متعالی فضایل انسانی و الهی است و به عنوان انسان‌های الهی و کامل در جوامع انسانی مطرح است؛ برای مثال اسلام، پیامبر(ص) و چهارده نور مقدس(ع) را الگوها و پیشوایان همیشگی بشریت معرفی کرده است[۱۳۹].

دین و مصونیت انسان در قبال رذایل اخلاقی

از نظر تعلیمات اسلامی، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورتآور بر دل آدمی باقی میگذارد و در نتیجه، میل و رغبت به کارهای نیک و خدایی کاهش، و رغبت به گناهان دیگر افزایش می‌یابد.

متقابلاً عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن، وجدان مذهبی انسان را پرورش می‌دهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون می‌کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه می‌کاهد؛ یعنی تیرگی‌های ناشی از گناهان را زایل می‌کند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن می‌سازد.

در نهج البلاغه، خطبه‌ای هست که درباره نماز، زکات و ادای امانت بحث کرده است. پس از توصیه و تأکید درباره نماز، می‌فرماید: ... نماز گناهان را مانند برگ درخت میریزد و گردن‌ها را از ریسمان گناه آزاد می‌کند. پیامبر خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستوشو دهد، تشبیه فرمود. آیا با چنین شستوشوها، چیزی از آلودگی بر بدن باقی میماند؟[۱۴۰].

در خطبه ۱۹۶ پس از اشاره به پاره‌ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم و کبر، می‌فرماید: چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است، خداوند به وسیله نمازها، زکات‌ها و روزه‌ها، بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد. این عبادات دست‌ها و پاها را از گناه باز می‌دارند، چشم‌ها را از خیرگی باز داشته و به آنها خشوع می‌بخشد، نفوس را آرام می‌گردانند، دل‌ها را متواضع می‌نمایند و باد دماغ را زایل می‌سازند[۱۴۱].

ایشان آنگاه بیانی دارد که اثرگذاری ژرف عبادت و بندگی را بیان می‌کند و دیدگاه نهج البلاغه را در این باره شرح می‌دهد و می‌فرماید: از دیگاه نهج البلاغه، دنیای عبادت دنیای دیگری است.

دنیای عبادت، آکنده از لذت است... دنیای عبادت پر از جوشش و خروش و سیر و سفر است... و به شهری منتهی می‌شود که او را نام نیست. دنیای عبادت، شب و روز ندارد؛ زیرا همه روشنایی است، تیرگی و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است[۱۴۲].

پس دین و دستورهای دینی از انسان، انسانی الهی میسازد؛ انسانی عابد و پرهیزکار که در او رذایل اخلاقی جایی ندارد و سراسر وجود او نور و درخشندگی است؛ زیرا «عبادت واقعی، نوعی خروج و انتقال از دنیای سه بعدی، و قدم نهادن در دنیای دیگر است؛ دنیایی که به نوبه خود پُر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبی و لذتهای خاص به خود»[۱۴۳]. از این دیدگاه، به کاربستن تمام دستورهای وحیانی، عبادت الهی است.

مصونیت اعمال اخلاقی انسان از خطر حبط و بطلان معنوی

استاد مطهری در این باره مسئله، آفت و آفتزدگی و حبط اعمال را مطرح می‌کند و می‌فرماید: ممکن است عملی، هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی و به تعبیر دیگر، هم پیکر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم؛ هم از جنبه ملکی و طبیعت خیر باشد و هم از جنبه ملکوتی؛ ولی در عین حال، از نظر ملکوتی به خاطر آفتزدگی تباه و پوج گردد؛ همچون بذری سالم که در زمین مساعد پاشیده می‌شود و محصول هم می‌دهد؛ ولی قبل از این که مورد استفاده قرار گیرد، دچار آفت می‌گردد، ملخ با صاعقه‌ای آن را نابود می‌کند. قرآن کریم این «آفتزدگی» را «حبط» مینامد[۱۴۴].

پس از آن، استاد اشاره می‌کند که «آفت زدگی»، اختصاص به کفار ندارد؛ بلکه در اعمال نیک مسلمان نیز ممکن است پیش آید[۱۴۵].

اینگونه آفات عبارت انداز:

  1. منت‌گذاری: استاد مطهری می‌فرماید: ممکن است یک انسان مسلمان مؤمن، در راه خدا و برای خدا به فقیر مستحقی صدقه بدهد و صدقه از او مورد قبول واقع گردد؛ ولی بعد آن را با منت گذاشتن بر او و یا با نوعی آزار روحی دیگر به او، نیست و نابود گرداند و تباه سازد[۱۴۶]. در این باره قرآن کریم می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدقات خویش را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید»[۱۴۷].
  2. حسد: از دیگر آفت‌های اعمال خیر، حسد است؛ چنانکه معصوم(ع) می‌فرماید: «حسد ورزیدن، اعمال خیر را میبلعد و میخورد؛ همچنان که آتش هیزم را»[۱۴۸].
  3. جحود یا حالت «ستیزهگیری»: تعریف جهود: جحود همان حالت ستیزهگری با حقیقت است؛ یعنی این که آدمی حقیقت را درک کند و در عین حال، با آن مخالفت ورزد. به عبارت دیگر، جحود این است که فکر و اندیشه به واسطه دلیل و منطق تسلیم گردد و حقیقت از نظر عقل و چراغ اندیشه روشن گردد؛ اما روح و احساسات خود خواهانه سرباز زند و تسلیم نشود[۱۴۹]. امیرالمؤمنین علی(ع) در تعریف اسلام می‌فرماید: «اسلام یعنی تسلیم حقیقت بودن»[۱۵۰]. بنا به فرمایش امام علی(ع)، در جایی که منافع، تعصب و عادت شخص در مقابل حقیقت قرار گیرد، آدمی خود را تسلیم حقیقت کند و از هر چه جز حقیقت، صرف نظر نماید. قرآن کریم نیز این صفت نادرست را بسیار عالی مجسم کرده است: «و زمانی که گفتند خدایا اگر این حق است و از جانب تو است؛ پس از آسمان سنگی بر سر ما بیفکن یا عذابی دردناک بر ما وارد ساز»[۱۵۱]. استاد مطهری بعد از بیان قرآن، حدیثی از امام باقر(ع) نقل می‌کند که محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، او ایمان است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی باشد، او کفر است»[۱۵۲]. و اضافه می‌کند که «از نظر قرآن مجید، کافر از آن رو کافر خوانده شده است که حالت عناد و انکار، در عین ادراک و کشف حقیقت در او هست و همین حالت است که موجب حبط است و آفت عمل خیر به شمار می‌رود و لهذا خدای متعال درباره اعمال کفار می‌فرماید: «مانند خاکستری است که باد تندی بر آن بوزد و آن را از بین ببرد»[۱۵۳].
  4. بی‌اعتنایی: غیر از آنچه بیان شد، آفت‌های دیگری نیز برای اعمال وجود دارد و شاید از آن آفتها، بی‌توجهی و بی‌حسی درباره دفاع از حق و حقیقت است؛ یعنی انسان، نه فقط در مقابل حقیقت حجود و استنکار نداشته باشد؛ بلکه بیطرف هم نمیتواند باشد. باید از حق دفاع کند... در حقیقت، حمایت نکردن از حق، جحود عملی آن است.
  5. آفت‌های دیگر: عُجب و به خود بالیدن، ریای پس از عمل، حسدت، تباه کننده عمل است.

قرآن، احادیث و سنت نبوی، با بیان اینگونه آفات برای اعمال خیر انسان، در حقیقت او را از خطرات بعضی اعمال و صفات، که موجب خسران دنیا و آخرت می‌شود، آگاه می‌سازند و او را از آنها بر حذر می‌دارند تا اعمال و عباداتشان، اثر جاودانه معنوی داشته باشند و مصنویت پیدا کنند و اینگونه معنویت‌ها جز در سایه دین و آموزه‌های دینی، ممکن نیست[۱۵۴].

تعدیل غرایز سرکش و رهبری آن

از نگاهی بسیار گذرا به انسان و جنبه‌های وجود او، به دست می‌آید که انسان دارای غرایز گوناگون و مختلف بوده که هر یک نقش ویژه‌ای را در بقای انسان و همچنین استمرار حیات اجتماعی او بر عهده دارد. برای مثال، حب ذات یا خود را دوست داشتن، از غرایز مهم و حیاتی برای انسان است؛ اما اگر جنبه افراط یا تفریط به خود بگیرد، در هر دو صورت برای انسان و حیات اجتماعی او بسیار خطرناک است؛ مثلاً نیروهای غریزی مانند خشم و شهوت، هر یک نقش بسیار ارزنده‌ای را در انسان دارد و اعتدال در آن بسیار مهم، و افراط و تفریط در هر یک از آنها خطرناک است. برای مثال، افراط در خشم و غضب، خطرات بسیاری را به دنبال دارد یا تفریط در شهوت بقای نسل انسانی را به خطر میاندازد و اسلام راههای بسیار فراوانی را برای تعدیل غرایز ذکر می‌کند؛ مثلاً ازدواج در اسلام، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و موجب برقراری تعادل در غریزه شهوت می‌شود.

  1. ازدواج موجب تعدیل در قوای شهوانی: استاد مطهری در این باره بیان جالبی دارد: مثلاً چرا در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده؛ با این که از مقوله لذات و شهوات است؟ یکی از علل آن، این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی بر میدارد. تا قبل از ازدواج، فقط «من» وجود داشت و همه برای «من» بود. اولین مرحله‌ای که این حصار شکسته می‌شود؛ یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این «من» قرار می‎گیرد و برای او معنا پیدا می‌کند، در ازدواج است. [در ازدواجی که ملاک عشق است نه ازدواجی بی‌محبت] و بعد دارای فرزند می‌شود... و اینجا قدم‌هایی است که انسان را از حالت منی و خودخواهی خارج می‌کند و به سوی غیردوستی می‌رود و «او» هم مورد توجهش قرار میگیرد... [ازدواج موجب کامل شدن شخصیت انسان می‌شود یعنی] یک پختگی هست که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی‌شود و در مدرسه... در جهاد با نفس... با نماز شب... با ارادت به نیکان... پیدا نمی‌شود[۱۵۵].
  2. تفریط در امور شهوانی یا عدم ازدواج: هیچ وقت نمی‌شود که یک کشیش یا کاردینال، به صورت انسان کامل در بیاید؛ اگر واقعاً در کاردینالی خودش صادق باشد[۱۵۶]. عامل تشکیل خانواده، یک عامل اخلاقی است و این از علل تقدس ازدواج در اسلام است؛ عاملی است که جانشین نمی‌پذیرد. پس ازدواج و بهره‌گیری اعتدالی از قوه شهوت، به عنوان یک امر مقدس در اسلام شمرده شده است[۱۵۷]؛ زیرا با تأکید بر ازدواج، از دو امر افراطی یعنی زنا و تفریطی یعنی رهبانیت و غرب‌گرایی نهی می‌کند.
  3. اعتدال در خشم: در اِعمال قوه خشم نیز اسلام مسئله جهاد را مطرح می‌کند که می‌‌توان آن را عامل تربیت و اصلاح دانست و جهاد، عاملی است که جانشین نمی‌پذیرد؛ زیرا در جهاد، دفاع از مال و جان وجود دارد و کشته شدن و شهادت در این امر نهفته است. امکان ندارد که مسلمان مجاهد و مسلمان غیرمجاهد، از نظر روحی یکسان باشند. حدیثی از پیامبر(ص) به اهمیت جهاد در راه خدا اختصاص دارد که پیامبر(ص) می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یَغْزُ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِغَزْوٍ مَاتَ عَلَی شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ»؛ «مَنْ لَمْ يَغْزُ و لَمْ يُجَهِّزْ غَازِياً أَصَابَهُ اللَّه بِقَارِعَةٍ أَوْ یَخْلِفْ غَازِیًا فِي أَهْلِهِ بِخَیْرٍ؛ أَصَابَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِقَارِعَةٍ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ»[۱۵۸]؛ یعنی مسلمانی که غزو کرده باشد (غزو همان جهاد است) یا لااقل در دلش حدیث نفس غزو نداشته باشد، اگر بمیرد، در یک شعبه‌ای از نفاق مرده است؛ یعنی خالی از یک نوع نفاق نیست. البته این از آن نفاقهای غیر مستشعر است که خود آدم نمی‌داند که منافق است؛ ولی واقعاً منافق است و در جهاد دفاعی، انسان باید با جدیت و غضب در مقابل دشمن ظاهر شود»[۱۵۹]. ولی در همین مورد جهاد خداوند می‌فرماید: «تعدی نکنید» و خونریزی بی‌هدف و تعدی فراتر از حد لزوم را ممنوع دانسته‌اند. پس اعتدال در غرایز، مورد تأکید اسلام است.
  4. علاقه به دنیا مانند مال و مقام و...: علاقه به مال، مقام و... امری غریزی است؛ ولی در همه این موارد، اسلام به رعایت اعتدال توصیه دارد. مثلاً در امور اقتصادی و همچنین کارهای اجتماعی، اعتدال حرف اول را از نظر اسلام میزند و بر همین اساس، بعضی کسب‌ها حرام شده است و امتناع ورزیدن انسان از آنها و رفتن به سوی فعالیت‌های حلال از نظر اسلام پاداش بزرگ دارد[۱۶۰]؛ مانند: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و دیگر احادیث که بیانگر تلاش و اهمیت در اسلام است.

همچنین جنبه افراطی دنیاگرایی، مورد مذمت اسلام است و حب [بیش از اندازه دنیا] را رأس کل خطیئه می‌داند؛ ولی در آنجایی که اعتدال را رعایت کنیم و دنیا را مزرعه آخرت و محل بهره‌برداری برای اعمال خیر در نظر داشته باشیم، مورد تأکید و تأیید اسلام است.

استاد مطهری، کار را از عوامل تربیت در انسان می‌داند و تربیت نیز را در چگونگی کار مؤثر میپندارد و رابطه این دو را متقابل می‌داند و می‌فرماید: «تربیت و کار، هم علت یکدیگر هستند و هم معلول یکدیگر. هم انسان، سازنده، خالق و آفریننده کار خودش است و هم کار (نوع کار)، خالق و آفریننده روح و چگونگی انسان است»[۱۶۱].


ایشان با استناد به حدیث نبوی، بیکاری را که خلاف اعتدال در رویه اقتصادی است، منع و مذمت می‌کند و می‌فرماید که «پیامبر فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ»[۱۶۲]؛ هر کس که بیکار گردد و سنگینی [معاش] خود را بر دوش مردم بیندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست[۱۶۳] و نیز اگر کسی در حضور پیامبر می‌گفت فلانی بیکار است، پیامبر(ص) میفرمود: «سَقَطَ مِنْ عَيْنِي»؛ یعنی او از چشم من افتاد و در نظر من دیگر ارزشی ندارد[۱۶۴].

آنگاه استاد مطهری آثار و فواید کار را بیان می‌کند و برای مثال، کار را موجب تمرکز خیال[۱۶۵]، جلوگیری از گناه[۱۶۶] و وساوس و خیالات شیطانی[۱۶۷] و استعدادیابی [[[کشف]] استعداد و تواناییها] دانسته، تأکید می‌کند که «کار... سازنده خیال، سازنده فکر و عقل، سازنده دل و قلب... و موجب احساس شخصیت[۱۶۸] و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است»[۱۶۹].

ولی همه اینها به شرط رعایت اعتدال است؛ یعنی نه بیکاری و نه خود را به مشقت بیش از حد انداختن.[۱۷۰]


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص۱۷۵؛ العین، ج۸، ص۷۳؛ فرهنگ معاصر ص۲۱۲؛ تاج العروس، ج ۱۸، ص۲۱۵ و ۲۱۶.
  2. مجمع البیان، ج۱ - ۲، ص۷۱۵.
  3. التحقیق، ج۳، ص۲۶۹.
  4. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۳؛ فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰.
  5. آشنایی با ادیان بزرگ‌، حسین توفیقی، ص۱۶.
  6. مجمع البحرین‌، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی‌، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون‌، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
  7. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۶.
  8. مجمع البحرین‌، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی‌، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون‌، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
  9. ر.ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۳.
  10. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۲۸.
  11. طباطبایی، سید محمد حسین، آموزش دین، ص۹.
  12. جوادی آملی، عبدالله، دین‌شناسی، ص۲۷.
  13. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۱-۷۲.
  14. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۲۱.
  15. ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ «پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۱؛ ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷؛ ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷؛ ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ «قوم لوط بیم‌دادن را دروغ شمردند» سوره قمر، آیه ۳۳؛ ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
  16. ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  17. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴؛ ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  18. ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیآمدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن می‌گرداند تا نگویید نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
  19. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۳۵.
  20. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۲۲.
  21. «ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  22. «می‌پرسند: روز پاداش و کیفر چه هنگام است؟» سوره ذاریات، آیه ۱۲.
  23. «او را در حالی که دین را برای وی ناب می‌سازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز می‌گردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  24. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶.
  25. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۵۳- ۲۶۲؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۴۳۱ـ۴۳۳؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶-۲۱۸.
  26. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
  27. جوار‌شکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۲۳.
  28. سبحانی، الالهیات‌، ج ۱ ص۱۷.
  29. الالهیات‌، سبحانی، ج۱، ص۱۳ و ۱۷ و ۱۸؛ نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین ص۴۳؛ علامه جعفری، فلسفه دین، ص۳۲۵.
  30. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۷؛ سعیدیان‌فر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱.
  31. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۷۴-۱۷۵؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۳۶۲ـ۳۶۳؛ سعیدیان‌فر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.
  32. کشاف اصطلاحات‌، ج۱، ص۷۵۹؛ شرح مواقف‌، ج۱، ص۳۸.
  33. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۰؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۷-۲۴۸.
  34. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۴۱- ۲۴۸.
  35. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۳۷- ۲۳۹.
  36. المنار، ج۷، ص۶۰۳ - ۶۰۷؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۵.
  37. الدر المنثور، ج۴، ص۳۴؛ تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۰.
  38. «سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آنکه نیکی کرده است تمام کنیم و برای روشن داشتن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش باشد که آنان به لقای پروردگارشان ایمان آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۴.
  39. «و بی‌گمان به موسی کتاب بخشیدیم و پس از وی پیامبران (دیگر) را در پی آوردیم و به عیسی پسر مریم برهان‌ها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم؛ پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را کشتید». سوره بقره، آیه ۸۷.
  40. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۱۰ ـ ۲۳۶.
  41. «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  42. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان‌، ج۱۶، ص۱۸۲.
  43. ر.ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۸ ـ ۲۵۰.
  44. «برای هر امّتی آیینی نهاده‌ایم که آنان بر همان (آیین) رفتار می‌کنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بی‌گمان تو بر رهنمودی راست قرار داری. و اگر با تو به چالش بپردازند بگو: خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناتر است. خداوند روز رستاخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ ـ ۶۹
  45. المیزان، ج۱۴، ص۴۰۵-۴۰۷.
  46. «و به آنان از کار (شریعت) برهان‌هایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بی‌گمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف می‌ورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
  47. «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دست‌هایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
  48. ر.ک: اسدی، علی، دین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۴۷- ۲۴۸.
  49. «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه می‌کردند آگاه می‌سازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
  50. «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه می‌کردند آگاه می‌سازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
  51. «مردم، امّتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏ دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب‏] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى‏] كه ميانشان بود، [هيچ كس‏] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏ كند» سوره بقره، آیه: ۲۱۳.
  52. «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه می‌کردند آگاه می‌سازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
  53. ر.ک: فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰
  54. «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
  55. «آنگاه گوساله‌ای برای آنان برآورد، پیکری (بی‌روح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۸.
  56. «و از نشانه‌های او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را می‌پرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
  57. «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  58. تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹، ۲۸۸-۲۸۷؛ تنویر المقیاس، ص۸۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
  59. المنار، ج۶، ص۳۸۹؛ المیزان، ج۴، ص۳۶۳-۳۶۵؛ ج۵، ص۳۴۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۱.
  60. «پس، برای پیمان‌شکنی لعنتشان کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش می‌کردند و بخشی از آنچه را بدیشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان- جز شمار اندکی از ایشان- آگاهی می‌یابی؛ از آنان درگذر و چشم پوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مى‏ دارد» سوره مائده، آیه ۱۳.
  61. «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده- كه [نام‏] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى‏ يابند- پيروى مى‏ كنند [همان پيامبرى كه‏] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‏ دهد، و از كار ناپسند باز مى‏ دارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‏ گرداند، و از [دوش‏] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى ‏دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند». سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  62. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  63. ر.ک: فرهنگ قرآن، ج ۷.
  64. فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹؛ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸؛ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵؛ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵؛ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ ـ ۲.
  65. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹-۲۲۰.
  66. مرتضی مطهری، وحی و نبوت ۳، ص۱۴۲؛ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۵۲.
  67. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۹.
  68. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۶.
  69. این کلام استاد شهید با استفاده از قاعده لاضرر، که قاعده مهم فقهی است، می‌باشد و اساس آن قاعده، از آیه ۳ سوره مؤمنون گرفته شده است.
  70. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۶.
  71. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 71-73.
  72. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۹۵.
  73. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۹۲.
  74. مرتضی مطهری، امدادهای غیبی، ص۳۶.
  75. مرتضی مطهری، امدادهای غیبی، ص۳۷.
  76. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱؛ مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۵ - ۹۴ (به طور مفصل در این مورد بحث شده است).
  77. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۰.
  78. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱.
  79. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 74-76.
  80. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
  81. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۲۹۰.
  82. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۲۸.
  83. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۲۹.
  84. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۰.
  85. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۲.
  86. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۸.
  87. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
  88. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۰.
  89. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۱.
  90. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۱.
  91. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
  92. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
  93. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
  94. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۶.
  95. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۷.
  96. ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۳.
  97. ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱.
  98. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 76-83.
  99. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۳ و ۱۰۴.
  100. ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۱۹۶.
  101. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
  102. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۰۲.
  103. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۰۲.
  104. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۱۰۸.
  105. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۰.
  106. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۱.
  107. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۴.
  108. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۸ - ۲۱۹.
  109. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۳.
  110. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
  111. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
  112. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
  113. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۱.
  114. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۱.
  115. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
  116. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۴۷.
  117. «فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
  118. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۲.
  119. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۶۸ – ۱۶۹.
  120. نهج البلاغه، خطبه ۵۱.
  121. شهاب الدین مرعشی نجفی، ملحقات احاق الحق، ج۱، ص۶۰۱.
  122. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۹.
  123. حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۴، ص۳۸۳.
  124. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۹.
  125. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۱.
  126. مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۵۱.
  127. مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۵۸ و ص۱۲۲ و ۱۲۳.
  128. مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۷۶.
  129. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۱۷.
  130. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
  131. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
  132. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
  133. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴.
  134. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۵ و ۴۶.
  135. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۸.
  136. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۸.
  137. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.
  138. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.
  139. در این باره در آثار استاد مطهری، فراوان بحث شده؛ اما در کتاب‌های: انسان کامل، جاذبه و دافعه علی(ع)، صلح امام حسن و حماسه حسینی تمرکز بیشتری بر این موضوع صورت گرفته است.
  140. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷، به نقل از مرتضی مطهری، سیر در نهج البلاغه، ص۹۵ و ۹۶.
  141. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۹۶ و ۹۷.
  142. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۸۸ و ۸۹.
  143. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۹۱.
  144. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
  145. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
  146. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴؛ مجموع آثار، ج۲۲، بخش حکمت‌ها و اندرزها، ص۱۸۶.
  147. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.
  148. بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۳۲ و ۱۳۳.
  149. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
  150. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵.
  151. ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
  152. کافی، ج۲، ص۳۸۷ به نقل از: عدل الهی، ص۳۴۷.
  153. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۹.
  154. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۵۰ و ۲۵۱.
  155. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
  156. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
  157. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
  158. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۱، ص۲۴۷.
  159. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۹.
  160. کافی، ج۵، ص۸۸، به نقل از مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
  161. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۵.
  162. کافی، ج۵، ص۷۲.
  163. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
  164. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
  165. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۸.
  166. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۹.
  167. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۲.
  168. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۵.
  169. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۴.
  170. صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 83-103.