دین در کلام اسلامی
مقدمه
دین عبارت است از عقاید و شریعتی که خداوند برای زندگی انسان بنا نهاده است و اینطور نیست که این شریعت تنها برای یک عرصه از عرصههای زندگی باشد، بلکه همۀ اموری را که انسان در آن به تشریع نیاز دارد، دربرمیگیرد.
خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾[۱].
به دیگر سخن، دین عقیدهای است بیانگرِ تفسیری از انسان و جهان، و شریعتی سازماندهندۀ روابط انسان و دیگر آفریدگان.
و از آنجا که تفسیر دینی از هستی بر پایۀ توحید استوار است، مسئولیت یا حق متقابل بین خداوند و بندگان را در پی دارد. حق خداوند بر بندگان آن است که او را بپرستند و اطاعت کنند و حق بندگان بر او، آن است که راه عبادت را به ایشان نشان دهد و آن را برایشان هموار سازد که این کار با فرستادن رسولان و نازل کردن کتابهای آسمانی و اقامۀ برهانها و تشریع قانونها و سنتها محقق میگردد.[۲]
تعاریف اصطلاحی
در تعریف اصطلاحی از دین، هم باید تعاریف دانشمندان مسلمان و هم دانشمندان علوم جدید در مغرب زمین ارائه شود:
دین از نظر دانشمندان مسلمان
از نظر دانشمندان اسلامی، دین به صورتهای زیر تعریف شده است:
تعریف دین به راه و رسم زندگی
- علامه طباطبایی (فیلسوف و مفسر عالی قدر جهان اسلام)، دین را منهج و روش زندگی معرفی میکند و در جاهای مختلف کتاب شریف المیزان، از آن به روش و سنت اجتماعی یاد میکند؛ چنان که میفرماید: «دین، راه زندگی است که آدمی، آن را به ناچار در دنیا میپیماید»[۳].
- علامه محمد تقی جعفری (فیلسوف و اندیشمند معاصر) مینویسد: از نظر ایشان، دین متشکل از اعتقادات و احکام است که از جانب خداوند متعال برای هدایت بشر نازل شده[۴] بنابراین تعریف، دین دارای دو رکن اساسی است:
تعریف دین به دینداری و تدین
بدیهی است که دین، غیر از تدین است و این دو با هم تفاوت دارند؛ ولی برخی صاحبنظران، آنها را یکی در نظر گرفتهاند. استاد مصباح یزدی (فیلسوف و اندیشمند معاصر) بر این باور است که: دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورالعملهای متناسب با این عقاید است. از این رو، کسانی که مطلقاً معتقد به آفرینندهای نیستند و پیدایش پدیدههای جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعالهای مادی و طبیعی میدانند، بیدین نامیده میشوند[۵]. علامه اقبال لاهوری، شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان پاکستانی، نیز همین تعریف را مد نظر قرار داده است[۶].
تعریف دین با توجه اساس و منشأ آن
برخی، دین را بر اساس خاستگاه و منشأ آن مورد شناسایی قرار میدهند و معتقدند مقصود از دین، مجموعه آموزهها و احکامی است که بنابر ادعای آورنده آن احکام و آموزهها و پیروان او، حاصل ذهن بشری نیست؛ بلکه منشأ الهی دارد[۷].[۸]
تعریف دین از نظر دانشمندان علوم جدید (دانشمندان غربی)
این باره تعاریف گوناگونی را میتوان بر اساس رویکردهای متفاوت مد نظر قرار داد؛ ولی برای جلوگیری از تطویل، به مهم تعاریف اشاره میشود.
- کارل گوستاو یونگ، (روانشناس پزشک و فیلسوف سوئیسی)، میگوید: «دین عبارت از یک حالت مراقبت، تذکر و توجه به برخی عوامل مؤثر است که بیشتر، عنوان «قاهره» به آن اطلاق میگردد»[۹].
- هربرت اسپنسر (فیلسوف و جامعهشناس انگلیسی قرن بیستم) میگوید: «ذات دین و ایمان به این است که همه چیز تجلیات قدرتی هستند که فراتر از حد معرفتهاست»[۱۰].
- فردریش شلایر ماخر، فیلسوف و دین شناس آلمانی قرن نوزده میگوید: «دین عبارت است از احساس اتکای مطلق به چیز دیگر»[۱۱]. در این تعریف، نیاز عاطفی انسان ایجاب میکند که او به قدرت برتر احساس وابستگی کند؛ همانگونه که تلی یل، دین را به معنای خشیت میداند[۱۲].
- ماتیو آرنولد شاعر، منتقد اجتماعی و منتقد دینی انگلیسی تبار قرن ۱۹، دین را عبارت از اخلاق میداند که احساس عاطفه به آن، تعالی و گرما میبخشد[۱۳]؛ زیرا محور اخلاقیات بیان بایدها و نبایدهایی است که مدلولات حکمت عملی است. پس در این تعریف، عمل جایگاه ویژهای دارد.
- امیل دورکیم جامعهشناس فرانسوی و از بنیانگذاران جامعهشناس نوین در قرن بیستم، میگوید که دین، نظام یکپارچهای از باورداشتها و عملکردهای مرتبط به چیزهای مقدس است؛ یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته میشوند و در زمره محارم به شمار میآیند. دین، باورداشتها و عملکردهای همه کسانی را که به آن عمل میکنند، در اجتماع اخلاقی واحد به هم پیوند میدهد [۱۴]. به نظر او، بین باورداشتها و عملکرد در گستره دین، وحدت و یکپارچگی حاصل میشود؛ به گونهای که ما، هم عملکردها را جزء دین میدانیم و هم باورداشتها را؛ هرچند این سخنها جای تأمل فراوان دارد و نیازمند نقد و و بررسی است. به طور کلی، میتوان گفت بین دانشمندان غربی، دیدگاه اجماعی و اتفاقی وجود ندارد.[۱۵]
معنای قرآنی دین
در قرآن کریم، دین در معانی مختلفی به کار رفته است که عبارتاند از: آیین[۱۶]، اطاعت[۱۷] و جزا و پاداش[۱۸]. پس به طور کلی، میتوان گفت واژه دین در قرآن کریم، به همان معانی لغوی آن به کار رفته است. باید در نظر داشت که در بیشتر جاها، کلمه دین به صورت ادیان به کار رفته است. به کار بردن ادیان به جای دین، بیشتر در بحثهای دینشناسی بوده؛ زیرا در آن بحثها برای هر پیامبری، دینی رقم میزنند؛ مانند یهود، مسیح و اسلام.
اما در فرهنگ اسلام، دین خدا از آدم(ع) تا خاتم(ص)، یکی است و همه پیامبران به مکتبی واحد دعوت میکردهاند و اصول مکتب همه آنها یکی، و تفاوت آنها در فروعات و سطح تعلیمات آنهاست.
بر این اساس، قرآن کریم کلمه دین را هرگز به صورت جمع (ادیان) نیاورده است؛ بلکه پیامبران الهی را مؤید و تصدیق کننده یکدیگر میدانند. بر اساس این بینش، میتوان پذیرفت که هر یک از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر میبود، دستورالعمل و قانونی مانند او میآورد[۱۹]. قرآن تصریح میکند که پیامبران، رشته واحدی را تشکیل میدهند؛ یعنی پیامبران پیشین، مبشرپیامبران پسین و پسینیان بودهاند و بر این مطلب از ایشان، پیمان اکید گرفته شده است[۲۰].[۲۱]
معنای روایی دین
دین در احادیث و روایات نبوی(ص) و ائمه اهل بیت(ع) نیز به معنای آیین[۲۲]، آیین حق[۲۳]، و همچنین به معنای تدین و اعتقاد[۲۴] آمده است.[۲۵]
معناشناسی دین
معنای لغوی
کلمه "دین" در لغت معانی متعددی دارد؛ از جمله: جزا، طاعت، حساب، انقیاد، داوری، نافرمانی، کیفر و پاداش، قضاوت، عادت و خلق و خوی و آیین آسمانی[۲۶]. اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیدهاند که اطاعت برای جزا و پاداش است[۲۷] همچنین به چیزی که معبود به واسطه آن اطاعت میشود، نیز دین گفته میشود[۲۸].
برخی واژه پژوهان قرآنی ریشه "د ـ ی ـ ن" را در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین ـ نه هر طاعتی ـ دانسته و معتقدند معانی طاعت، تعبد، محکوم و تسلیم شدن در برابر یک فرمان، داوری، قانون، کیفر و پاداش، به معنای اصلی نزدیکاند، بنابراین، جزا، حساب، طاعت، عادت و... مصادیق معنای یاد شدهاند[۲۹].[۳۰]
معنای اصطلاحی
مفهوم اصطلاحی دین با دو رویکرد برون دینی "بدون توجه به آموزههای دین" و درون دینی "بر اساس آموزههای خود دین" تعریف شده است[۳۱]:
- رویکرد برون دینی: در این رویکرد، دین به مثابه یکی از نیازها و لوازم جدا ناشدنی زندگی انسان دانسته شده و غالباً با رویکرد جامعه شناختی و روان شناختی به تحلیل کارکرد گرایانه آن پرداخته میشود. نادیده گرفتن ماهیت الهی و وحیانی دین و در نتیجه، تقدسزدایی از آن، از چالشهای جدی این رویکرد است. در تعاریف برون دینی، عمدتاً دین از مؤلفههای اصلی فرهنگ و زاییدۀ ذهن بشر و جامعه پنداشته میشود که در فرآیند حیات جمعی و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی انسان پدید آمده است، برای همین، ابتدا نیازهای بشری شناسایی شده و سپس دین با توجه به کارکرد آن در برآوردن این نیازها تعریف میشود. تعاریف مبتنی بر این رویکرد هر چند هر یک، بُعدی از ابعاد دین را بیان میکند اما از ترسیم سیمای کامل آن، به ویژه ادیان وحیانی ناتوان است[۳۲].
- رویکرد درون دینی: در این رویکرد، با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزهها و منابع اصیل دینی، به تعریف آن پرداخته میشود. رویکرد درون دینی که بیشتر مربوط به متکلمان الهی است، به سبب توجه به "ماهیت وحیانی"دین و آموزههای آن از دقت و درستی بیشتری برخوردار است، زیرا اساساً برای تعریف درست یک دین باید آموزههای آن را به دقت شناخت و آنها را بر اساس منابع اصیل آن دین تعریف کرد.
از این رو در رویکرد درون دینی، ادیان ابتدا به دو دستۀ بزرگ الهی و بشری قسمت میشوند: ادیان الهی، ماهیت وحیانی و ریشه در غیب دارند و انسان، فقط دریافتکننده آن بوده و هرگز در ساخت و ساز آن نقشآفرین نیست؛ ولی ادیان بشری، بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی آدمی و پدید آمدۀ انسان و عمدتاً دارای دورنمایه بتپرستی و اعتقاد به نیروهای جادویی است. از سوی دیگر، ادیان الهی موجود نیز به دین حق و دین باطل قسمت میشوند؛ دین حق دارای باورها، ارزشها، هنجارها و مناسک درست، مطابق با واقع و برخوردار از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار خویش است، درحالی که آموزههای دین باطل در گذر زمان، دستخوش تغییر و تحریف شده و با فاصله گرفتن از آموزههای اصلی با خرافه و اباطیل درهم آمیختهاند، بنابراین، دین الهیِ بر حق، برخاسته از ارادۀ تشریعی خداست که در قالب مجموعه گستردهای از معارف و در حوزههای معینی مانند باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادها ارائه و از راه وحی در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگی او را برای رسیدن به هدف آفرینش هدایت کند[۳۳].[۳۴]
در نهایت میتوان گفت: معنای اصطلاحی دین عبارت است از مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا میخواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند[۳۵]. اما مراد از دین در اصطلاح قرآن، آیین اسلام است[۳۶] که به صراحت میفرماید هیچ آیینی جز اسلام، از کسی پذیرفته نیست[۳۷]. اسلام، به معنای فرمانبرداری از خداست، بیکم و کاستی و تباهی. اسلام آیین همۀ پیامبران از آدم (ع) تا خاتم (ص) بوده است[۳۸]. دین تنها از رابطۀ شخصی انسان با خدا سخن نمیگوید و فردی و آن جهانی نیست؛ بلکه به رابطۀ انسان با دیگران و زندگی اجتماعی و این جهان نیز نظر دارد[۳۹].[۴۰]
کاربردهای واژه دین
واژه دین به اعتبارهای مختلف کاربردهای گوناگونی دارد و گاهی به جهت نزدیکی مفهومی با کلماتی مانند شریعت و ملت، مترادف با آنها تصور میشود، ولی ارتباط دین با مفاهیمی چون شریعت و ملت مورد اتفاق نیست و عموم صاحبنظران، دین را فراگیرتر از شریعت دانسته و براین باورند که "دین" بر اصول عقاید، احکام و اخلاق اطلاق میشود[۴۱]؛ ولی "شریعت" فقط به احکام عملی فرعی گفته میشود[۴۲]، بر همین اساس، اصول دین همۀ پیامبران برخلاف شریعت آنان یکی[۴۳] و نسخ ناپذیر است[۴۴]؛ اما شریعت هر پیامبری در برخی از احکام با دیگری فرق دارد[۴۵]. گروهی دیگر دین، شریعت و ملت را مترادف و به معنای مجموعهای از اصول و فروع وحیانی و گاه دربرگیرنده تاریخ زندگی و سیرۀاولیای دین دانستهاند[۴۶]
به بیان دیگر هنگامی که مجموعهای از قوانین عملی دین اراده شده باشد به آن «شریعت» گفته میشود و از آن جهت که افراد پراکنده را گرد هم میآورد به آن «ملت» میگویند. به دین، «مذهب» نیز میگویند؛ زیرا راهی است که مردم در آن گام میگذارند. بدینسان، دین، شریعت، ملت و مذهب یکی بیش نیستند و اختلاف آنها اعتباری است[۴۷].[۴۸]
با بررسی دیدگاههای دینپژوهان مسلمان با توجه به ابعاد و ماهیت دین و همچنین گستره و شمول آن، چهار نوع تعریف را میتوان استقصا نمود[۴۹] که در واقع برخاسته از چهار زاویه دید به دین است:
- تعریف اعم دین، که مراد مطلق راه و رسم زندگی است.
- تعریف عام دین، مبتنی بر اعتقاد به خدا یا خدایان و دستورالعملهای متناسب با آنها که ادیان شرکآمیز را نیز دربر میگیرد.
- تعریف خاص دین، ناظر به همۀ ادیان توحیدی و الهی، به معنای شریعتی که از طرف خدا توسط پیامبران آورده شده است. در این صورت، دین مجموعهای از تعالیم نظری و عملی قدسی برای تنظیم زندگی است.
- تعریف اخص دین، که تنها در دین اسلام به عنوان دین خاتم و جامع در حیات بشر تشخص و تحقق مییابد[۵۰].
نسبت مفهومی دین با واژگان همسو
نسبت با وحی
دین با وحی تفاوت دارد. دین عبارت است از عقیدهای که نظامی برای زندگی بر پایۀ آن استوار میشود. آنچه این آیۀ کریمه به آن اشاره دارد نیز همین است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۵۱].
گزارههای علمی و دینی، به تناسب قلمرو مسائل مورد اهتمامشان، گاه در یک نقطه گرد میآیند و گاه از هم جدا میگردند.
اما وحی چیزی جز دین، و عبارت است از راه و روشی معرفتی که ممکن است نتیجۀ آن در عرصههای مختلف معرفت اعم از شناخت علمی محض یا معرفت دینی یا هر شاخۀ دیگری از معرفت بشری قرار بگیرد.
درست است که چون راه شناخت در بیشتر مسائل دینی منحصر به وحی است، در قلمرو معرفت دینی بیش از سایر شاخههای معرفت، به وحی نیاز وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که وحی نتواند به سایر شاخههای معرفت بشری، مانند علوم طبیعی دنیایی یا غیر آن، راه پیدا کند.
خود قرآن کریم از بعضی پیامبران (ع) برای ما سخن میگوید که از راه وحی فنون و علوم دنیوی بسیاری را برای بشر آوردند. مثلاً دربارۀ داوود و سلیمان (ع) میفرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ﴾[۵۲]؛ ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ﴾[۵۳]. یا دربارۀ جناب نوح (ع) در قرآن کریم آمده است: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾[۵۴].
همچنین قرآن میگوید که به حضرت یوسف (ع) علم تعبیر خواب عطا شد؛ ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ﴾[۵۵].
بنابراین مسأله نو و بیپیشینهای نیست که به پیامبر ما (ص) که سرور و آقای همۀ پیامبران (ع) است، افزون بر علم آخرت و علوم و معارف مرتبط با آن و شریعت و دینی که بر او وحی شده است، علم دنیا نیز عطا شده باشد.[۵۶]
نسبت با شریعت
نسبت با مذهب
نسبت با تدین
منشأ دین
منشأ دین از موضوعات مهم فلسفۀ دین و حوزۀ دین پژوهی است. در این باره دو پرسش بنیادی مطرح است: دین از کجا سرچشمه گرفته است؟ و علت دینداری انسان چیست؟ نظریههای منشأ دین در دو دسته الحادی و خداگرایانه جای میگیرند.
الف) نظریههای الحادی که بیشتر فرضیهاند تا نظریه، دو ویژگی اساسی دارند:
- تکاملگرایند و در نتیجه ادیان را در آغاز دارای صورتی ساده و ابتدایی دانسته و ادیان پیچیده را صورت تکامل یافتۀ آن میخوانند.
- با نفی منشأ فراطبیعی برای پیدایش دین، نبود خداوند را بدون هیچ دلیلی به عنوان پیشفرض درنظر گرفته و تلاش میکنند با رویکرد روانشناختی و جامعهشناختی منشأ دین را نیازهای گوناگون بشری معرفی کنند. در نظریههای الحادی، منشأ گرایش به دین و منشأ پیدایش آن یک چیز است؛ ابتدا زمینههای روانی یا اجتماعی مؤثر در پیدایش خداباوری بیان و سپس به تبیین عواملی پرداخته میشود که باور یادشده را به شکل دینی درآورده و موجب شکلگیری ادیان شده است[۵۷].[۵۸]
بر اساس نظریۀ الحادی، دربارۀ منشأ دین، سه دیدگاه و رویکرد کلان و عمده وجود دارد:
- دیدگاه جامعه شناختی: محور آموزههای همۀ ادیان تقسیم اشیاء به مقدس و نامقدس است و منشأ همۀ آنها توتم پرستی است. در حقیقت پرستش توتم نمادی از پرستش جامعه است. اقوام ابتدایی روح جمعی خود یا جامعه را در قالب توتم تقدیس میکنند که دارای تواناییهای فردی است. اصل توتمی یا روح جمعی در قالب مراسم مذهبی به اوج خود رسیده و باور به عالم برتر و در مراحل بعدی باور به خدای واحد در آنها شکل میگیرد[۵۹]. رویکرد جامعه شناختی با دلایل مفصلی رد شده است مانند اینکه آنچه به همۀ ادیان نسبت داده میشود، مبتنی بر استقرای ناقص دربارۀ یک قبیلۀ استرالیایی است، روشن است معتقدات یکی قبیلۀ دور افتاده را نمیتوان به همۀ ادیان نسبت داد[۶۰].
- دیدگاه روانشناختی: بنابراین دیدگاه، دین برآیند هیجانها و تعارضهای روحی انسان است[۶۱]. در نقد این دیدگاه هم آمده است، رویارویی با نیروهای طبیعی، همواره انسان را به ترس و عجز نمیاندازد؛ بلکه بیشتر شجاعت، استواری و پایداری میبخشد[۶۲].
- دیدگاه اقتصادی: این دیدگاه در حقیقت به دیدگاه جامعهشناختی بازمیگردد؛ ولی نظر به اهمیت آن، به صورت مستقل مطرح شده است. بنابراین دیدگاه، دین محصول از خودبیگانگی انسان است[۶۳] که ریشه در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد. در حقیقت، دین دستاورد و معلول وضعیت اقتصادی طبقات جامعه است. بدینسان، اگر اختلاف طبقاتی جامعه از میان برود، دین نیز از میان خواهد رفت[۶۴]. اما باید دانست آنچه طرفداران این دیدگاه به صورت عام به دین نسبت میدهند، در آیین اسلام یافت نمیشود[۶۵]. تعالیم اسلامی همواره از طبقات زیرین جامعه حمایت میکنند و زورگویان و سرمایهداران دنیاپرست را بر نمیتابند[۶۶].
ب) براساس نظریههای خداگرایانه، منشأ پیدایش دین، خداست و نیازهای روانی یا اجتماعی نقشی در پیدایش دین ندارند. در مورد علت دینگرایی نیز باید گفت: بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی علت دینگرایی فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی زمینه ساز گرایش به دین هستند[۶۷].[۶۸]
وجود اصل دینداری در میان همۀ جوامع بشری، غیر اکتسابی بودن گرایش به پرستش و ستایش یک قدرت برتر و زوالناپذیری و جایگزینناپذیری اصلِ این گرایش، ادله فطری بودن آناند. میل به کمال مطلق، حس کنجکاوی، میل به شناخت، جمالطلبی، عدالتخواهی و ستمستیزی به عنوان امور فطری و ریشههای گرایش به دین خوانده شدهاند[۶۹]. براین اساس، همۀ موجودات از جمله انسان به سوی کمال خود در حرکتاند. این گرایش و توانمندی، انسان را به جستوجوی کمال مطلق، راه دستیابی به آن و در نتیجه گرایش به دین سوق میدهد[۷۰].
علل پیدایش دین
قلمرو دین
ضرورت دین
نیاز بشر به دین
نقش دین
جایگاه و نقش دین در زندگی انسان
بشر احتیاجاتی دارد که رفع آن نیازها در گرو بهرهمندی از دین است. غیر از دین و مذهب هیچ نهاد و پدیدهای قادر نیست آن احتیاجات را رفع کند؛ چنانکه اگر پدیده فرهنگی دیگری بهتر از دین میتوانست این نیازها را مرتفع سازد، آنگاه زوال پدیده دین فرا میرسد. بر این اساس، شرط ماندگاری دین آن است که یا خود جزء خواستههای انسان باشد، یا تأمین کننده خواستههای بشر و مرتفعکننده نیازهای او، آن هم تأمینکننده منحصر به فرد.
دیندارای هر دو خاصیت است؛ یعنی هم جزء نهاد بشر و از زمره خواستههای فطری و عاطفی اوست و هم از لحاظ تأمین احتیاجات انسان دارای مقامی بیبدیل است. ازاینرو در یک تحلیل همه جانبه نمیتوان به هیچ عنوان جایگزینی برای دین پیدا کرد. نیاز دیگر انسان، همان رکن اساسی در اجتماعات بشری، یعنی اخلاق و قانون است. دین، پشتوانه قانون و اخلاق است و اخلاق، بدون پایه و پشتوانۀ دینی استحکامی نخواهد داشت؛ زیرا اخلاق بدون این پشتوانه، به ایمانی متکی نیست که از عمق وجدان بشر برخاسته باشد[۷۱].
در عین حال درباره جایگاه دین از سه منظر مختلف میتوان سخن گفت:
- کسانی که با دین از این جهت که محدودیت آور و مانع لابالی گری آنها میشود مخالف هستند و دین را به عنوان مزاحم حیات حیوانی و شیطانی خود تفسیر کردهاند.
- کسانی به این دلیل که دین وسیله و ابزار قدرت شده و از آن سوء استفادههای بسیار میشود، ترجیح میدهند سخن از دین و ایمان را به کنار نهند.
- کسانی سخن از بینیازی دین و ایمان کرده و میگفتند با وجود عقل و علم دیگر چه نیازی به ایمان و معنویت است. بشریت با تجربهای که کسب کرده، بدون دین هم میتواند آسایش و امنیت و عدالت خود را به دست آورد و عقل انسان قادر است آنچه مایه سعادت و خوشبختی است درک کند. ایمان در بهترین حالت، به نادیده گرفتن رنجها و سختیها مبدل شده است، نه تحرک بخشیدن و برانگیختن برای فائق آمدن بر مشکلات و کسب زندگی دیگر. در صورتی که قرآن به هر سه سؤال پاسخ میدهد: هم از دین صحیح سخن میگوید و هم از دینی که ابزار دست قدرت و ثروت که بتوانند قدرت و ثروت خود را حفظ کنند[۷۲].
هرچند دین کارکردهای بسیاری دارد. اما فایده مهم دین، معنا بخشیدن به زندگی و مشخص کردن جهت زندگی است. البته منظور از دین آن دینی است که معرفت بخش و جهت دهنده به زندگی و خردگراست، نه خردستیز. دین منطقی، با دوام و قابل دفاع است که حق و معقول و مستدل و براساس برهان باشد. از فواید مهم دین، این است که به زندگی انسان معنا و مفهوم میبخشد، زندگی آینده را از ابهام و سر درگمی بیرون میآورد؛ وعدههای دینی زندگی را برای آدمی بهتر و امیدوارتر میکند. ممکن است شخصی احساس پوچی، بیهدفی و یا بیآرمانی بکند، ولی این دین است که به انسانها هدف میدهد و مسیر زندگی آنها را مشخص مینماید. از آفات آن جلوگیری میکند تا به منجلاب نیافتد.
از نظر قرآن دینی منزلت آور و جهت دهنده است که ایمان در کنار علم باشد: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[۷۳]، به همین دلیل، ایمان شناخت به قلب، اقرار به زبان وعمل به جوارح است[۷۴]. دین در عرصه حیات انسان نقشها و کارکردهایی متعدد و گوناگون دارد. دین، مشوقِ طلب علم است، پشتوانه اخلاق است، فلسفه زندگی را بیان میکند و به زندگی معنا میبخشد[۷۵]. جوامع و تمدنها پدید میآورد[۷۶] و برای برپایی قسط و عدل، حکومت میآفریند[۷۷].[۷۸]
در کنار جنبه فطری دین، مسئله کارکردهای دین اهمیت مضاعفی یافته است. در حقیقت امروزه با توجه به بحرانهای متعدد اعتقادی، معرفتی، اخلاقی و روانی، بشر از دریچه خدا به دنبال آرامش و بهداشت و سلامت جسمانی و روحانی خویش میگردد. با این نگاه، به برخی از کارکردهای فردی و اجتماعی دین اشاره میشود[۷۹]:
- کارکردهای فردی عبارتاند از: معنابخشی به زندگی، فرونشاندن عطش جاودانگی، تقویت صبر و بردباری، کاهش اضطراب و نگرانی و نجات از گرداب تنهایی.
- کارکردهای اجتماعی عبارتاند از: برقراری وحدت و یکپارچگی، تأمین عدالت و دادگری، تضمین نشاط و پویایی، پشتیبانی از فضائل اخلاقی و تنظیم روابط اجتماعی[۸۰].
فطری بودن دین
در معرفی دین شاخصه مهم، ارجاع به فطرت و دریافت طبیعی و عقلانی است. بر اساس آیات قرآن دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگ است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۸۱] فِطرت یعنی طبیعت و خصلتی که خداوند در آغاز آفرینش هر چیز از جمله انسان در آن نهاده است[۸۲].
خداوند متعال همۀ انسانها را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، مؤمن و کافر و شقی و سعید مشترکاند[۸۳]. امام علی (ع) در مقام ستایش پروردگار میفرماید: «و ای آفرینندۀ دلها مطابق فطرت آنها، چه دلهای شقی و چه دلهای سعید»[۸۴].
فطریات وجود انسان در دو قالب تحقق مییابند که عبارتاند از:
- فطرت ادراکی: یعنی دین، به خصوص اصل توحید از نظر فکری برای بشر فطری است و عقل انسان بالفطره آموزههای دینی به خصوص مبانی توحیدی را میپذیرد و به تعلیم و تعلم نیازی ندارد.
- فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی احساسات و تمایلات انسان، وی را به سوی خدا و پرستش او و به سوی دستورها و آموزههای دین میکشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبهخود انسان را به سوی خدا میکشاند. از این جهت مَثَل خدا و انسان، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبهای میان انسان و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد[۸۵].
دلایلی که گواهی میدهند دین و خداشناسی از امور فطری است عبارتاند از:
- واقعیتهای تاریخی: در تاریخ و جامعهشناسی، ثابت شده است که همۀ جوامع انسانی همواره به نوعی پایبند دین بودهاند.
- مطالعات و کشفیات روانشناختی: پرستش از گرایشهای بنیادی و ذاتی انسان است و دانش روانشناسی آن را تأیید میکند.
- ناکامی تبلیغات ضد دینی: در دورههایی از تاریخ برخی تلاش کردهاند علیه دین تبلیغ کنند و گرایش به دین و دینداری را از جان انسان بزدایند، ولی فروغ دین هیچگاه خاموش نشده است.
- شواهد شخصی: انسانها، هنگام مواجهه با سختیها و خطرها و ترس و هراس زمانی که از اسباب ظاهری قطع امید میکننَد، نیرویی در وجودشان جان میگیرد و به کسی توجه میکنند که مبدأ همه چیز است و در هر زمان و مکانی میتواند بیچارگان را پناه دهد و دستشان را بگیرد، این نشان میدهد که انسان به گونۀ فطری خداجو و خداشناس است[۸۶].
آموزههای دین
آموزههای دین وحیانی سه بخش هستند:
- نظری: باورهایی درباره حقایق و واقعیات؛ همانند وجود خدا، رستاخیز، کیفر و پاداش اخروی. این بخش را "عقاید" گویند.
- عملی: شریعت و مناسک بخش دیگر دین است و مقررات عبادی، حقوقی، مدنی، اجتماعی و... در این بخش میگنجد.
- آخرین بخش اخلاقیات است که در باب فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی است و کردار و رفتار شخصی و فردی آدمی را سامان میبخشد[۸۷].
مراد از اصول دین، پایههای اعتقادی دین است که ابتدا باید به آنها ایمان آورد و دیگر عقائد به عنوان فروع و زیرشاخههای آنها به حساب میآیند. اصول دین مربوط به اعتقاد باطنی و تدین ظاهری است و فروع دین، مربوط به عمل و تعبد است. اعتقاد به اصول دین باید اجتهادی و از روی فکر و تحقیق باشد، نه تقلید. در مقابل اصول دین، تسلیم لازم است و کسی که به اصول دین ایمان ندارد، از دین بیرون است.
"توحید" نخستین اصل است به معنای یگانگی خداوند متعال. "نبوت" به معنای پیامبری حضرت محمد (ص) و دیگر پیامبران الهی (ع). "معاد" به معنای آن است که روزی همۀ مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم میآیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش میرسد. "عدل" به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمیکند و هر چیز را در جای خویش نگاه میدارد. "امامت" بدین معناست که پس از پیامبر اسلام (ص)، دوازده امام معصوم (ع) منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعالاند[۸۸].
ادیان الهی
بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند. البته تأیید ادیان آسمانی گذشته و مشترک بودن اصول و آموزههای بنیادین آنها با دین اسلام هرگز به معنای معتبر بودن آنها در کنار دین اسلام نیست.
ادیان الهی علی رغم اشتراک در اصول و احکام بنیادین، اختلافاتی هم با یکدیگر دارند، از جمله:
- اختلافات ناشی از اراده الهی که با توجه به شرایط اجتماعی و مصالح امتهای مختلف است و به تدریج کامل میشود.
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است.
- اختلافاتی که ناشی از تحریف گروهی از علمای اهل کتاب است[۸۹].
در مورد جهانی بودن برخی از ادیان سه نظر وجود دارد:
- جهانی بودن ادیان پیامبران اولوالعزم که دارای کتاب آسمانی شریعت و احکام اجتماعی بودند.
- قومی بودن ادیان همه پیامبران
- قومی و جهانی بودن پیامبران اولوالعزم که دو صورت دارد: اگر جهانی بودن به معنای ارتباط پیامبر با اقوام و ملل گوناگون معاصر باشد تنها دین اسلام جهانی است، ولی اگر جهانی بودن به معنای لزوم ابلاغ دین به سایر ملل در صورت امکان باشد دین همه پیامبران الهی جهانی خواهد بود[۹۰].
حضرت آدم (ع) نخستین دریافتکننده آموزههای وحیانی، نخستین دین[۹۱]، مجموعهای از معارف وحیانی ساده و ابتدایی که بنیادیترین اصول یک دین توحیدی است. دین حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح (ع) استمرار داشت. دین حضرت نوح (ع) آموزههای مختلف اعتقادی، احکام و اخلاق را دربرداشت. علی رغم تلاش و دعوت شبانهروزی و طولانی مدت جز گروهی اندک دین او را نپذیرفتند. پیامبران بعدی تا زمان حضرت ابراهیم (ع) پیرو و مبلغ دین او بودند. حضرت هود (ع) مستقیماً وحی دریافت میکرد و دارای معجزه بود. درباره دین و کتاب آسمانی جداگانه برای آن حضرت، اختلاف وجود دارد و برخی معتقدند: او پیرو دین حضرت نوح (ع) بوده است. حضرت صالح (ع) پس از حضرت هود (ع) بوده که درباره دین و کتاب آسمانی مستقل گزارشی نشده است. آموزههای دینی او مشتمل بر عقاید خداشناسی و ارزشهای توحیدی است.
حضرت ابراهیم (ع) فرمانبرداری محض از خدا را دین و آیین برگزیده خود خوانده است، بخش عمده دین آن حضرت مربوط به آموزههای اعتقادی به ویژه خداشناسی توحیدی است. مقاومت بت پرستان و مشرکان، احتجاجهای آنان در برابر حضرت، تلاش آنها برای سوزاندن وی، نشان میدهند که دین او با اقبال روبهرو نشد. دین حضرت ابراهیم (ع) را پس از وی در منطقه فلسطین حضرت اسحاق (ع) و پس از او حضرت یعقوب (ع) تبلیغ و نمایندگی کردند[۹۲] فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب (ع) «بنی اسرائیل» پیرو این دین بودند و آن دین را در مصر گسترش دادند. دین حضرت ابراهیم (ع) در اردن به وسیله حضرت لوط (ع) تبلیغ میشد و در مکه توسط حضرت اسماعیل و فرزندان و نوادگان حضرت به سایر مناطق عربی گسترش یافت، که تا زمان پیامبر اسلام گروهی به نام «حنفاء» بودند که به پیروی از دین ابراهیمی شهرت داشتند.
حضرت شعیب (ع) شریعت مستقلی نداشته و به آیین حضرت ابراهیم (ع) میخوانده است. دعوت به توحید و پرهیز از مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از آموزههای آن حضرت بوده است قوم وی در گذر ایام به کفر و شرک گرویدند و سرانجام با عذاب الهی نابود شدند.
دین حضرت موسی (ع) مجموعه تعالیم وحیانی است که طی چنددهه بر وی نازلشد. قرآن کریم، کتاب آن حضرت را بیانگر همه معارف مورد نیاز مردم دانسته است: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۹۳] پیامبران بزرگی مانند حضرت سموئیل، داود، سلیمان، زکریا، یحیی در میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند که مبلغ دین حضرت بودند. گروهی از یهودیان با توجه به پیشگویی کتاب مقدس درباره هجرتگاه پیامبر اکرم (ص) در اطراف مدینه ساکن شدند.
قرآن بعثت و دین حضرت عیسی (ع) را استمرار رسالت حضرت موسی (ع) میداند[۹۴] که اضافه برتعالیم تورات آموزههای جداگانهای داشته که درقرآن نیز به آن اشاره شده است، و علاوه بر اصول اعتقادی، جهاد در راه خدا را مطرح کرده است[۹۵].
دین اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است که پیامبر آن، حضرت محمد بن عبدالله (ص) و مخاطب همۀ جهانیاناند[۹۶]. لازمۀ خاتمیت دین، جاودانگی آن است. اسلام، آیینی فطری است و با سنت تکوین و نظام آفرینش همراه است[۹۷]. شرط ایمان، اسلام است، اما اسلام، اعتقاد غیر راسخ است و ایمان، اعتقاد راسخ. اسلام تنها اعتقاد به توحید و نبوت و معاد است؛ ولی ایمان، پایبندی عملی است که ولایت را نیز در بردارد و مایه سعادت اخروی است[۹۸].
دین خاتم
جامعیت دین
کمال دین
ادیان غیر الهی
ادیان غیرتوحیدی
تاریخ پیدایش ادیان غیر توحیدی تقریباً همزمان با پیدایش آدمیان است؛ برخی روایات آن را بعد از مرگ حضرت آدم (ع) میدانند و آیات قرآن به وجود بتپرستی در زمان حضرت نوح (ع) اشاره دارند. از آنجا که ادیان غیر توحیدی ساخته و پرداخته ذهن بشر و متأثر از شرایط اجتماعی و... است اختلافات بنیادین دارند. چند نمونه از این ادیان عبارتاند از:
- بُتپرستی: یکی از رایجترین ادیان غیر توحیدی، پرستش بتها و تندیسهاست که به عنوان نمادی از خدایان و به جای خدای یگانه یا در کنار آن پرستیده میشدند: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۹۹].
- گاوپرستی: اعتقاد به الوهیت و پرستش برخی حیوانات، شکل دیگری از بتپرستی ادیان غیرتوحیدی است. اعتقاد به الوهیت و پرستش حیواناتی مانند شیر، تمساح، بعضی از پرندگان و جوندگان، گربه و قوچ از جمله در مصر باستان رواج داشته است: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ﴾[۱۰۰].
- پرستش اجرام آسمانی: خورشیدپرستی قرنها پیش از میلاد در هند[۱۰۱] و مناطق گوناگون شبه جزیره عرب[۱۰۲] مانند حجاز و یمن و نیز منطقه بابل رواج داشت: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ﴾[۱۰۳].
- پرستش پادشاهان: پرستش پادشاهان و امپراتوران نوع دیگری از ادیان و آیینهای شرکآمیز است که از عصر باستان رواج داشته است[۱۰۴]. قرآن کریم به برخی از پادشاهان مدعی خدایی مانند نمرود و فرعون اشاره کرده است. نمرود، در واکنش به معرفی خدای یگانه به وسیله حضرت ابراهیم (ع) مدعی شد که میتواند زندگان را میرانده و مردگان را زنده کند. نمونه دیگر فراعنه مصرند. فرعون معاصر حضرت موسی (ع) خود را خدای برتر مصریان میدانست: ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾[۱۰۵].
بررسی تطبیقی آیات قرآن درباره آموزههای ادیان توحیدی و غیر توحیدی نشان میدهد آموزههای آنها با یکدیگر تفاوت جوهری و بنیادین دارند و پیامبران الهی و یگانه پرستان همواره در طول تاریخ با شرک و بتپرستی در تقابل بودهاند. اختلاف عمیق فکری و فرهنگی میان پیروان ادیان توحیدی با کافران و مشرکان که در روایتهای تاریخی قرآن کریم بازتاب یافته، برخاسته از همین تفاوتها و تناقضهاست. نگرش هریک از ادیان توحیدی و غیر توحیدی در حوزههای مختلف معرفتشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راه و راهنماشناسی و فرجامشناسی متفاوت از دیگری است[۱۰۶].
تحریف در ادیان سابق
بیشتر مفسران متأخر[۱۰۷] و معاصر[۱۰۸]، کتاب مقدس کنونی (عهدین) و بخشی از آموزههای یهودیت و مسیحیت رایج را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانی دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوی، انواع تحریف لفظی نیز در آن راه یافتهاند. این گروه از صاحبنظران در اثبات ادعای خویش به مواردی همچون اختلاف نسخههای سهگانه عبری، سُریانی و یونانی عهد قدیم، تاریخ تدوین، عدم تواتر و نگارش آن قرنها پس از حضرت موسی (ع) و به دست عزرای ورّاق، نگارش اناجیل به دست ۴ تن و اختلاف آنها با یکدیگر، نامعقول و توجیه ناپذیر بودن بخشی از آموزههای کتاب مقدس و تناقضهای موجود در آن استناد کردهاند[۱۰۹]. در این دیدگاه با استناد به برخی از آیات، کتاب مقدس و دین یهودیت و مسیحیت رایج مورد تأیید اجمالی قرآن خوانده شدهاند[۱۱۰].
آیات زیادی به انواع تحریف در آموزههای دینی به ویژه در تعالیم یهودیت و مسیحیت ناظرند. این آیات را میتوان به ۴ دسته کلی قسمت کرد:
- آیاتی که بیانگر تحریفگری در آموزهیهای دینی از سوی یهود است. ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ﴾[۱۱۱].
- آیاتی که از آموزههای صریح در تورات و انجیل یاد میکنند که دستکم اثری روشن از آنها در نسخههای موجود کتاب مقدس به چشم نمیخورد. بشارت بعثت پیامبر اکرم (ص)، یادکرد برخی از ویژگیهای آن حضرت[۱۱۲] و مسلمانان نخستین و گسترش اسلام از این قبیلاند: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۱۳]، ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾[۱۱۴].[۱۱۵] براساس قراین جدی، این آموزهها در کتاب مقدسِ عصر نزول نیز وجود داشته است، در حالی که این آموزهها در تورات و انجیلهای کنونی یافت نمیشوند.
- آیاتی که ضمن انتساب پارهای از باورهای شرکآمیز، گزارشها و عقاید تاریخی به یهود و نصارا، به نقد و نفی صریح آنها میپردازند. اعتقاد به فرزند داشتن خداوند: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ﴾[۱۱۶]، الوهیت حضرت مریم (س) و حضرت مسیح (ع): ﴿وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۱۱۷]، تثلیث: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾[۱۱۸] و... از این قبیلاند.
- آیاتی که بخشهایی مهم از تاریخ زندگی و معجزات شماری از پیامبران بزرگ را گزارش میکنند که در کتاب مقدس اثری از آنها نیست، مانند: قرآن بخشهایی مهم از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم (ع) را گزارش میکند که اثری از آنها در عهد عتیق نیست؛ مانند رویارویی و احتجاج وی با بتپرستان، بتشکنی و افکنده شدن وی در آتش و رهایی از آن[۱۱۹]؛ ارائه ملکوت به وی و چگونگی زنده شدن مردگان، نزول صحف بر وی، عزیمت به مکه، تجدید بنای کعبه به کمک اسماعیل (ع) و تشریع مناسک حج[۱۲۰].[۱۲۱]
دین منطقهای
اختلاف در دین
ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلافها چند دستهاند:
- اختلافاتی که ناشی از اراده الهی است و به اقتضای مصالح و شرایط اجتماعی امتهای گوناگون پدید آمدهاند: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۱۲۲].[۱۲۳]
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است: ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۱۲۴]
- اختلافات ناشی از تحریف گری علمای اهل کتاب: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ﴾[۱۲۵]. [۱۲۶]
قرآن در آیات متعددی به اختلاف در دین اشاره کرده است از جمله:
- آیاتی که تهدید و نکوهش خداوند نسبت به اختلاف کنندگان در دین را بیان میکنند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۲۷]
- از جمله آثار اختلف در دین از بین رفتن وحدت جامعه است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۲۸]
- برخی از عوامل اختلاف در دین: حسادت عالمان، ظلم وستمگری، هواپرستی ظالمان: ﴿كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾[۱۲۹]
- توجّه به قیامت و بازگشت انسانها به سوی پروردگار، منشأ پرهیز از اختلاف در دین است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۳۰]. [۱۳۱]
رابطه دین و حکومت
درباره رابطه دین و حکومت چهار حالت متصور است:
- ارزشپسند: دین، تنها به اصول ارزشیِ حکومت، همچون تکلیف دولت در برابر مردم، مالکیّت اجتماعی بیت المال[۱۳۲]، مساوات، آزادی[۱۳۳]، با محوریّت اصل عدالت در همه موارد اشاره کرده است. مسائل ویژه شکل حکومت، به اوضاع ویژه صدر اسلام وابسته است[۱۳۴].
- آرمانپسند: پیوند دین با حکومت در بُعد جهان بینی خاصّ دینی است و حکومت باید در جهت خدمت به اهداف دینی قانون گذارد؛ بدون آنکه در چگونگی قانونگذاری دخالت و حدود و تکالیف ویژهای را معیّن کند[۱۳۵].
- پیوند دستوری محدود: دین با یادکرد اصول کلّی، بخشی از راهبردهای خاصّ حکومتی را نیز در نظر داشته و بخش دیگر را به عهده عقل و تجربه گذارده است[۱۳۶].
- پیوند دستوری جامع: مجموعه راهبردهای حکومتی را از دین میتوان برداشت کرد[۱۳۷]. قرآن کریم در بردارنده اصولی است که عقلها بینیاز از فراگیری آن نیستند[۱۳۸]. بازکاوی ماهیّت حکومت که کاملترین راه دستیابی به اهداف دین است و تجلّیگاه ولایت که شرط کمال دین خوانده شده: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۳۹].[۱۴۰] در کنار لحاظ دین که تشریعِ برآمده از فطرت است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۱۴۱] و احیاگر معرفت[۱۴۲] و اعمّ از هدایتهای عقلانی و نقلی جریان پذیری آموزههای قرآنی، بر متغیّرها و مدیریّت تغییر است[۱۴۳].
در نگاه سکولاریستی قلمرو دین منحصر در امور شخصی است و دین که امری ثابت و کلی است، نمیتواند سیاست متغیر و جزئی را شامل شود[۱۴۴]. ولی در پاسخ باید گفت: برخی از شؤون پیامبر تنها در سایه حکومت قابل اجراست علاوه بر اینکه با پذیرش عقل در حریم دین به عنوان یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام متغیر از اصول ثابت و اختیارات حاکم جامعه اسلامی از حکومت دینی دفاع شده است. البته برخی از اشکالات هم مربوط به فهم نادرست دین و احکام آن است[۱۴۵].
رابطه عقل و علم با دین
رابطه عقل و دین از جمله مباحثی است که هم در عالم اسلام بحث و گفتگوهای فراوانی در مورد آن صورت گرفته و هم در مغرب زمین، موضوع جدالهای فراوانی شده است. عقل به معنای قوه مدرکه حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی، و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است. نزدیک به سیصد آیه قرآن به عقل، تفکر در عالم هستی، دوری از تقلیدهای غیر منطقی و تأکید بر استدلال و برهان پرداخته است. روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند.
در مجموعه اندیشههای اسلامی، سه نوع عقل را جهت فهم حقایق دینی میتوان پیگیری و رصد نمود:
- عقل نظری و معارف بنیادین: عقل نظری جنبه ای از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. دینشناسی مبتنی بر عقل، از استدلال منطقی برخوردار است؛ چه در اصل خداشناسی که امام صادق (ع) دراینباره میفرماید: «بندگان به سبب عقل، خداوند خویش را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند»[۱۴۶] و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات، همانگونه که امامعلی (ع) میفرماید: «با خردها شناخت خدا پایدار میگردد»[۱۴۷].
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفه عقل عملی شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق (ع) درباره این جنبه عقل میفرماید: «عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند»[۱۴۸].
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: عقل ابزاری وسیلهای برای سامان دادن به زندگی مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است. در این حوزه نیز در روایات بر به کار انداختن عقل جهت فهم درست امور و آیندهنگری نسبت به سرانجام کارها تأکید زیادی شده است. امام صادق (ع) نقل میکند: «شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! توصیه و سفارشی به من کن. آن حضرت سه بار پرسید: اگر سفارشی کنم، انجام میدهی؟ آن شخص هر سه بار جواب داد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: به تو سفارش میکنم هرگاه خواستی کاری انجام دهی، درباره سرانجام آن تدبر کن؛ اگر مایه رشد و هدایت بود، انجام بده و اگر مایه گمراهی بود، از آن بپرهیز»[۱۴۹]
درباره رابطه علم و دین هم نظریاتی مطرح است که به چند نمونه اشاره میشود:
- تمایز: کانت معتقد است علم و دین خاستگاه متفاوتی دارند و معرفت به علم و امور اخلاقی به دین مرتبط است.
- تعارض: علم و دین ناهمگون و ناسازگارند به گونهای که گزارههای آنها قابل جمع با یکدیگر نیستند.
- توافق: در نظر وایتهد بین علم و دین هماهنگی و سازگاری وجود دارد و مکمل یکدیگرند.
- رابطه ارگانیکی علم و دین: در این نظر علم بخشی از دین است. از آنجا که اسلام دینی با پیام جهانی، جاودانگی و جامعیت است، هر علمی که برآوردن نیازهای جامعه، متوقف بر آن باشد، علم دینی است[۱۵۰]
در نظر اسلام هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد معتبر و دینی است به شرطی که نکات زیر رعایت شود: خلقت به جای طبیعت، هدف خلقت پرستش و عدل و داد است، محوریت با دلیل معتبر نقلی، تفسیر اجزاء خلقت باید با لحاظ سایر اجزاء باشد. همچنین باید توجه داشت که عقل و علم حجت خدا برای شناخت دین است. بر این اساس علمی که به دنبال کشف اسرار کتاب تکوین الهی باشد، دینی است و اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقصِ حاکم بر علوم تجربی رایج است[۱۵۱].[۱۵۲]
رابطه دین و اخلاق
در هویتیابی "اخلاق دینی"، آنچه اهمیت دارد، شمول دین بر اخلاق به عنوان رابطه جزء و کل است؛ زیرا دین شامل اعتقادات اخلاق و احکام میشود که اقسام سهگانه، از حدیث معروف نبوی به خوبی مستقصی و هویداست، آنجا که فرمودند: «همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله و سنت پابرجا»[۱۵۳]، این سه رکن، همان عقاید، اخلاق و احکام شرعی است، که همه خود را درون خانواده دین مییابند و برهم اثر میگذارند.
آنچه مهم است، تأثیرات دین بر نظام اخلاقی است که در غیر این صورت، نمیتوان وجه ممیز و روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم تأثیرات دین بر اخلاق عبارت است از:
- تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی: فهم درست آموزههای اخلاقی در دو پرده، مخاطبان را با ابهام و شبهه روبهرو خواهد نمود: یکی در پرده "کشف" که به مقام ثبوت و واقع مربوط است و دیگری در پرده "فهم" که به مقام اثبات و تحقق ناظر است. در هر دوی آنها اگر همکاری و رازگشایی دین نباشد، میتواند به نسبیت در اخلاق بیانجامد[۱۵۴].
- جهتدهی توحیدی به اخلاق: اخلاق دینی در هدفگذاری خود، به دنبال فتح آخرین قلهای است که انسان متخلق و متعبد میتواند به آن دست بیابد که در ادبیات دینی، از آن به وصول و تقرب الهی یاد میکنند[۱۵۵]. با بررسی آیات قرآن، تاکید بر غایتگرایی و تلاش برای دستیابی به کمالات انسانی، به عنوان هدف نهایی، به وضوح مشهود است. در حقیقت، تقرب خداوندی را برترین نعمت در دنیا و آخرت به حساب میآورد. لذا قرآن بعد از اینکه میگوید: ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[۱۵۶]میگوید: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[۱۵۷]
- ضمانت اجرایی اخروی: اگر اعتقاد به معاد نباشد، دلیل اساسی برای اجتناب افراد بشر از پیروی هوا و هوس وجود نخواهد داشت[۱۵۸]. ازاینرو، اعتقاد به وجود خدا و جاودانی نفس مستلزم مسئولیت در رفتار است[۱۵۹]
خلاصه آنکه باور به قیامت و معاد به صورت خاص از ضمانتهای مهم در انجام دادن فعل خوب و ترک کارهای بد اخلاقی است. مسئله ثواب و عقاب برای نیکوکاران و بدکاران، ثبت و ضبط تمام اعمال انسانی، اعم از صغیره و کبیره و نظارت الهی بر آنها از تضمینهای روی آوردن مکلفین به سمت نیکیهاست؛ تا جایی که نزدیک یکسوم آیات قرآن مجید متضمن مسئله مرگ و معاد است[۱۶۰].
تاثیرات دین بر اخلاق
آنچه در این بحث مهم است، «تأثیرات دین بر نظام اخلاقی» است که در غیر این صورت، نمیتوان وجه ممیزه روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم این کار کردها که در این تحقیق مورد نظرند، یکی به جنبه تبیین مفاهیم اخلاقی ناظر است و دیگری به آسمانی و مینوی شدن فضائل، و در آخر تحقق عملی ارزشهای اخلاقی به مدد دین است که این سه بر هم ترتب منطقی دارند؛ زیرا فهم درست مفاهیم به مدد دین بوده، و به مبدأ بازمیگردد. پس از ایضاح مفهومی، نوبت ارتقای ارزشی آنهاست که با رنگ گرفتن از خداوند به عنوان مبدأ هستی تحقق مییابد، و دست آخر، مسئله ضمانت اخروی مطرح است، که آن حرکت به مقصد و قیامت است[۱۶۱].[۱۶۲]
اهم تأثیرات دین بر اخلاق عبارت است از:
تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی
فهم درست آموزههای اخلاقی در دو پرده، مخاطبان را با ابهام و شبهه روبهرو خواهد نمود: یکی در پرده «کشف» که به مقام ثبوت و واقع مربوط است و دیگری در پرده «فهم» که به مقام اثبات و تحقق ناظر است. در هر دوی آنها، اگر همکاری و رازگشایی دین نباشد، میتواند به نسبیت در اخلاق بینجامد.
مراد از «مبادی تصوری» یا «ایضاح مفهومی»، آن است که درک دقیق، کامل، شفاف و پایدار از مفاهیم اخلاقی در برخی موارد، به منبعی حکیم و قادر و ثابت، سرمد و بیطرف نیازمند است[۱۶۳]؛ زیرا عقل تنها میتواند، مفاهیم کلّی را درباره رابطه میان افعال اختیاری و کمال نهایی به دست آورد.
این مفاهیم کلّی برای تعیین مصادیق دستورات اخلاقی بسنده نمیکند، مثلاً عقل میفهمد عدل نیکوست؛ اما اینکه «عدل» در هر مورد چه اقتضایی دارد، و چگونه رفتاری در هر مورد عادلانه است، روشن نیست؛ مانند بحث حقوق زن و مرد در یکسان بودن یا تفاوت[۱۶۴].
همچنین صدق برخی از گزارههای دینی و مذهبی، راه فهم مابه اتصاف افعال به اوصاف اخلاقی است؛ زیرا اگر خداوند خوبی یک فعل را به ما نگوید، ما خود نمیفهمیم که این فعل از افعال خوب است یا بد، و این در مقام اثبات و تشخیص مصادیق است؛ یعنی مقام فهم ما از واقعیات[۱۶۵] به تعبیر اسلامپژوه معروف، توشیهکو ایزوتسوکه تحقیقات فراوانی درباره اسلام به انجام رسانده، قرآن، مفاهیم اخلاقی را از ساخت اجتماعی و انسانی آن، به تراز دینی میرساند. در این روند، ساحت تصور و فرمول، هنوز درست همان است که قبلاً بوده است؛ مثلاً درخصوص شکر در ایام جاهلی میگفتند، هرگز در مقابل نعمت، ناسپاسی مکن؛ ولی اکنون قرآن در تراز بلندتر و والاتری که رابطه میان خدا و انسان است، این مفاهیم را به کار میبرد. در اینجا دیگر نعمت الهی در کار است که در برابر آن شکرگزاری میکند، یا کفران میورزد[۱۶۶].
در هر صورت، با توجه به ناقص بودن قوای حسی و عقلی بشر در تشخیص سره از ناسره، به خصوص در مسائل و موارد اختلافی، مانند رعایت عدالت میان زن و مرد، نقش دین، به عنوان تعیینکننده گزینه درست و مسیر صحیح، دارای اهمیت فراوانی است[۱۶۷].
جهتدهی توحیدی به اخلاق
«اخلاق دینی»، در هدفگذاری خود، به دنبال فتح آخرین قلهای است که انسان متخلق و متعبد میتواند به آن دست بیابد که در ادبیات دینی، از آن به وصول و تقرب الهی یاد میکنند. درحقیقت انسان دیندار، اصول اخلاقی را با رویکرد شریعتباوری وصول به حق پایبند است.
یکی از نیازهای اخلاق به دین از آن روست که هیچ فعل اختیاری و آگاهانه انسان بدون غایت نیست، و نمیتواند باشد. کارهای اخلاقی نیز از این قاعده مستثنا نیست. از سوی دیگر ارزش اخلاقی کارها به ارزش غایت آنها وابسته است. هر چه این غایات ارزشمندتر باشد، ارزش اخلاقی آنها بیشتر خواهد بود[۱۶۸]
کییرکگور، با تقسیم ساحتهای وجودی انسان به ساحتهای احساسی، اخلاقی و دینی، اخلاق دینی را ساحتی میداند که انسان در آن، در بالاترین درجه هستی قرار دارد. او همچنین تأکید دارد که صرف بودن در حوزه اخلاق کافی نیست؛ بلکه باید در حوزه اخلاق دینی باشیم[۱۶۹].
با بررسی آیات قرآن[۱۷۰]، تاکید بر غایتگرایی و تلاش برای دستیابی به کمالات انسانی، به عنوان هدف نهایی، به وضوح مشهود است. در حقیقت، تقرب خداوندی را برترین نعمت در دنیا و آخرت به حساب میآورد؛ لذا قرآن بعد از اینکه میگوید: ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾؛ میگوید: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[۱۷۱]. این، همان مکتبی است که درصدد معرفی انسان کامل و به تعبیر قرآن، نفس مطمئنه است که داخل شدن در سلک بندگان خاص خدا، پاداش او به حساب میآید و متنعم شدن به رضوان الهی در مقابل جنت و فردوس بهشت اکبر است[۱۷۲].
ضمانت اجرایی اخروی
اگر اعتقاد به معاد نباشد، دلیل اساسی برای اجتناب افراد بشر از پیروی هوا و هوس وجود نخواهد داشت[۱۷۳]. ازاینرو، اعتقاد به وجود خدا و جاودانی نفس مستلزم مسئولیت در رفتار است[۱۷۴].
سخن امیرالمؤمنین (ع) نمونهای روشن از احادیث فراوان معصومین (ع) دراینباره است: «بندگان خدا! از روزی بترسید که اعمال و رفتار انسان وارسی میشود؛ روزی که پر از تشویش و اضطراب است و کودکان در آن روز پیر میگردند... در قیامت با نیکوکار و بدکار یکسان رفتار نمیشود و به تناسب رفتارشان، به نعمت یا عذاب دچار میشوند»[۱۷۵] یا: «آنکس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد، خیانت و نیرنگ ندارد»[۱۷۶].
خلاصه آنکه باور به قیامت و معاد به صورت خاص از ضمانتهای مهم در انجام دادن فعل خوب و ترک کارهای بد اخلاقی است. مسئله ثواب و عقاب برای نیکوکاران و بدکاران، ثبت و ضبط تمام اعمال انسانی، اعم از صغیره و کبیره و نظارت الهی بر آنها از تضمینهای روی آوردن مکلفین به سمت نیکیهاست؛ تا جایی که نزدیک یکسوم آیات قرآن مجید متضمن مسئله مرگ و معاد است[۱۷۷].
زبان دین
زبان دین راه و روش فهم گزارههای وحیانی از طریق علوم و قواعد موجود است. غربیان درباره زبان دین سه نظریه دارند:
- تمثیل یعنی صفات مشترک انسان با خدا در عین اشتراک، دارای اختلاف هستند.
- نمادین: واژهها نیاز به تأویل و تفسیر دارند[۱۷۸]. این نظریه در بین اندیشمندان اسلامی نیز طرفدارانی دارد از جمله، سید رضی، ابن قتیبه، شهید مطهری و علامه طباطبائی[۱۷۹].
- پوزیتویسم منطقی: گزارههای دینی ناظر به واقع نبوده و معنای معرفت بخش ندارند.
درباره تحلیل معنای شناختی صفات خبریه خداوند بین متکلمان اسلامی اختلاف وجود دارد؛ نظریه رایج اهل سنت ظاهرگرایانه و به دور از هرگونه تأویل است که در نهایت به تشبیه و تجسیم میانجامد. از این رو برخی از علمای اسلامی مانند شیخ صدوق به الهیات سلبی یعنی نفی صفات ضد از خداوند روی آوردند. ولی دیدگاه غالب شیعه اشتراک معنوی در صفات ذات و فعل است از این رو صفات خبری را تأویل میکنند، معتزله هم قائل به تأویل است ولی درباره رابطه ذات و صفات سکوت میکند[۱۸۰].
شرافت عقل
"عقل"، به معنای قوه مدرکه حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی، و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است.
نزدیک به سیصد آیه قرآن به عقل، تفکر در عالم هستی، دوری از تقلیدهای غیر منطقی و تأکید بر استدلال و برهان پرداخته است.
روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند که بهترین نمونه آن، کتاب العقل و الجهل کتاب اصول کافی مرحوم کلینی است که این بحث را فصل آغازین و مطلع مباحث کتاب خود قرار داده و به تفصیل روایات مربوط به عقل و جهل را با سندهای صحیح و معتبر جمعآوری کرده است. از جمله احادیث آن، اینکه خداوند در حدیث قدسی میفرماید: "آفریدهای محبوبتر از عقل نیافریده است"[۱۸۱]. نیز در حدیث دیگری آمده است: "که حیا و دین موظف شدند همواره با عقل ملازم باشند و از آن جدا نشوند"[۱۸۲].
بالاتر اینکه عقل بال دیگر دین است؛ همانگونه که فرمودند: "در مقابل پیامبران و امامان که حجتهای بیرونی هستند، عقل حجت درونی است"[۱۸۳].
جمع میان روایات مذکور و روایاتی که به تبیین حدود و ثغور و برخی ناتواناییهای عقل پرداخته است، گویای رویکرد اعتدالی به عقل در نگاه مفسران وحی است. امام علی (ع) درباره محدوده تواناییهای عقل در شناخت ذات و صفات خدا میفرماید: "خداوند، خردها را به درک کامل صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خود -در حد توان و ضرورت- بر عقول پرده نیفکنده است"[۱۸۴]. در قسمت اول، امام به ضعف عقل در کشف کنه صفات خدا اشاره میکند؛ ولی در بخش دوم، توانایی عقل را یادآوری میکند که جمع میان آن دو، همان رویکرد اعتدالی است. برخلاف دو رویکرد عقلگرایی حداکثری و حداقلی در عالم اسلام که به ترتیب معتزله و اشاعره بر آنها بودند[۱۸۵].
عقل و دین در اندیشه اسلامی
در مجموعه اندیشههای اسلامی، سه نوع عقل را جهت فهم حقایق دینی میتوان پیگیری و رصد نمود:
- عقل نظری و معارف بنیادین: "عقل نظری"، آن جنبه از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها، مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. دینشناسی مبتنی بر عقل، از استدلال منطقی برخوردار است؛ چه در اصل خداشناسی که امام صادق (ع) دراینباره میفرماید: "بندگان به سبب عقل، خداوند خویش را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند"[۱۸۶]؛ و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات، همانگونه که امام علی (ع) میفرماید: "با خردها شناخت خدا پایدار میگردد"[۱۸۷].
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفه "عقل عملی"، شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق (ع) درباره این جنبه عقل میفرماید: "عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند"[۱۸۸].
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: "عقل ابزاری"، وسیلهای برای سامان دادن به زندگی، مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است.
در این حوزه نیز، در روایات بر به کار انداختن عقل جهت فهم درست امور و آیندهنگری نسبت به سرانجام کارها تأکید زیادی شده است. امام صادق (ع) نقل میکند: شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! توصیه و سفارشی به من کن. آن حضرت سه بار پرسید: اگر سفارشی کنم، انجام میدهی؟ آن شخص در هر سه بار جواب داد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: به تو سفارش میکنم هرگاه خواستی کاری انجام دهی، درباره سرانجام آن تدبر کن؛ اگر مایه رشد و هدایت بود، انجام بده و اگر مایه گمراهی بود، از آن بپرهیز[۱۸۹].[۱۹۰]
آنچه گفته شد، غیر از اختلافنظرهایی است که کم و بیش وجود داشته است، که اوج آن در قصه اخباریان دیده میشود که امروزه نیز با اندک تغییراتی در روش، با اسم و عناوین دیگر مسیر خود را ادامه میدهند.
عقل و دین در اندیشه غربیان
در فضای مفهومشناسی، عقلگرایی در دنیای غرب، با توجه به ورود آن به حوزههای مختلف، سه هویت معنایی را پشت سر گذاشته که عبارتند از: عقلگرایی فلسفی، عقلگرایی کلامی و عقلگرایی عصر روشنگری.
عقلگرایی فلسفی، در برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار دارد؛ یعنی عقل برخلاف تجربه، میتواند نظامهای نظری و فلسفی را بنیان کند[۱۹۱].
عقلگرایی کلامی در برابر ایمانگرایی قرار دارد و گرایشی است که اثبات حقایق دینی به وسیله براهین عقلی تأکید دارد[۱۹۲]. کارکرد سوم آن، ویژه عصر خرد و روشنگری است که از نظر آنان، عقل در برابر تفکر سنتی کلیسا، جمودگرایی و خرافهپرستی قرار میگیرد و به نحوی عقل در همه حوزههای زندگی دنیوی بشر، اعم از علم، دین و اخلاق و غیر آن مرجع و منبع تصمیمگیری و جهتدهی است سر.
از آنجا که تطور معنایی عقل در اروپا از دیرباز تاکنون، داستان مفصل و بغرنجی را پشت گذرانده است، تقسیم مذکور را میتوان بیان دیگر و کاملتری دانست: در قرون وسطی و عهد قدرت کلیسا، میان عقل و گزارههای الهی تعارضی به چشم نمیخورد. عقلگرایی در قرن شانزدهم و هفدهم در برابر تجربهگرایی و مدافع جدی دین بود. نمونه روشن آن، عقلگرایی دکارتی است که مفهوم خدا را از مفاهیم فطری برشمرد و برخی دیگر، مانند مالبرانش و لایبنیتس با دلائل عقلی به اثبات خدا پرداختند.
رویکرد عقلگرایی کلامی نیز از دو قالب حداکثری و انتقادی بیرون نبوده و در آثار دانشمندان دورههای مختلف غرب قابل بررسی است[۱۹۳].
اما اوج قدرتنمایی عقل و به زیر کشیدن قامت دین در قرن هجدهم (که آن را عصر عقل و روشنگری مینامند) و نوزدهم شکل میگیرد؛ زمانی که هیوم، با رویکرد نفی رابطه علی و معلولی، دفاع عقلانی از دین را محکوم میکند. همچنین کانت هر چند که عقل نظری را ناتوان میانگارد، لازمه آن، خدمت به فهم گزارههای دینی نبود؛ بلکه عملاً پلورالیسم فکری و معرفتی را در این مسیر پیریزی مینماید، که لازمه هر دو تفکر تجربهگرایی و پدیدارگرایی، حذف دین از زندگی عمومی بشر در دوران مدرنیته شد[۱۹۴]؛ تا جایی که عقل در این دوره حاکمیت بیچون و چرا یافت و حس تنفر از دین وحیانی رواج یافت و دین طبیعی و دئیزم جایگزین دین آسمانی و الهی شد[۱۹۵]. و عقل نه تنها در حوزه دین، بلکه در همه امور طبیعی و ماورای طبیعی فصلالخطاب شد و نقش محوری یافت[۱۹۶].
ترویج دین
علم و دین
- مسئله علم و دین از جمله مباحث پردامنه و جنجالی دوران معاصر ماست؛ به خصوص پس از اینکه رویکرد علمگرایی لااقل در ظاهر بر تفکر دینگرایی فائق و غالب آمد. این دعوا شدت و دامنه وسیعتری پیدا کرد. تا جایی که به قول موریس بوکای، مورخان به نوعی اذعان دارند که بخش زیادی از کوششهای علمی پس از رنسانس، عکسالعمل طبیعی علمی به صورت انتقامجویی بوده که تا اینک ادامه دارد[۱۹۷].
- رابطه میان عقل و دین از چه سنخی است؟ آیا میتوان هم عالم بود و هم متدین؟ در موارد تناقضات ظاهری، چگونه میتوان میان آنها جمع نمود؟[۱۹۸].
معناشناسی علم و دین
- مراد از علم در بحث رابطه علم و دین sciense است نه knowledg، که شامل علوم انسانی مانند روانشناسی، مدیریت، علوم سیاسی و معرفتشناسی و طبیعی مانند علوم زیستی و فیزیک و ریاضی میشود. مراد از دین تعریف خاص دین است که مجموعهای از تعالیم نظری و عملی مینوی برای تنظیم زندگی است که ناظر به ادیان توحیدی و الهی است که از طرف خدا توسط پیامبران فرو فرستاده شده. یا تعریف اخص دین، که تنها در دین اسلام تشخص و تحقق مییابد[۱۹۹][۲۰۰].
انواع ارتباط علم و دین
استقصای ترابط میان علم و دین و مجموعه همخوانی و ناهمخوانیهای میان آن دو را با توجه به آنچه امروزه دراینباره مطرح است[۲۰۱]، میتوان در موارد زیر برشمرد:
تمایز
- برخی از متفکران غربی با تمایز و تفکیک میان این دو، به حل مشکل پرداختند. کانت فیلسوف پرآوازه آلمانی را میتوان آغازگر این تفکر دانست. او با تمایز میان خاستگاه عقل و دین که اولی از عقل نظری و دیگری از عقل عملی اشراب میگردد، جداانگاری میان آنها را مطرح کرد، با این نگاه وظایف آنها نیز متفاوت خواهد بود؛ از این رو حوزه معرفت به علم و امور اخلاقی به دین مرتبط است[۲۰۲]. با این مبانی علم و دین، مؤید و مکمل هم نخواهند بود، و هرکدام در حوزه و حریم خود قرار میگیرد.
- علاوه بر کانت این تفکر با نگاه صیانت از آموزههای کتاب مقدس در عدم زمینهسازی رویارویی آنها با حرکت شتابنده علوم تجربی، طرفداران زیادی پیدا نمود، به خصوص متکلمان مسیحی از این دیدگاه حمایت جدی نمودند که در دو کتاب عقل و اعتقاد دینی و علم و دین قابل مطالعه است.
- به نظر نگارنده در عین توجه به برخی نقدهای وارد بر این تفکر، رویکرد مذکور با توجه به ذهنیت مثبت ارائهکنندگان، دیدگاهی قابل احترام است؛ زیرا در حقیقت میتوان این تفکر را در حوزه الهیات سلبی جای داد که معمولاً در جایی مطرح میشود که الهیات ثبوتی محفوف به معضلات و شبهات غیر قابل حلی است[۲۰۳].
تعارض
- از جمله نظریات جنجالی دراینباره، ناسازگاری و ناهمگونی میان علم و دین است، بهگونهای که میان گزارههای متضاد از آنها نمیتوان جمع نمود. هفت آسمان در دین و یک آسمان در علم از جمله نمونههای آن است. به خصوص تعارض میان خلقت تکاملی یا دفعی انسان در علوم طبیعی و قرآن، که خود موجب پیدایش دو تفکر متضاد طبیعتگرایی و نفی خداباوری به سود علم و همچنین بنیادگرایی و علمزدایی از سوی دیگر گردید[۲۰۴][۲۰۵].
توافق
- این نظریه با رویکرد نفی تعارض و حتی تمایز میان علم و دین بر سازگاری و همگن بودن آنها تأکید میورزد. از جمله مدافعان این نظر وایتهد، فیلسوف انگلیسی است. او با این نگاه که خاستگاه دین، تجربه دینی و خاستگاه علم تجربه طبیعی است، آنها را سازگار و حتی مکمل هم میدانند[۲۰۶]، و با مبنای دینی استاد مطهری چنین نظری دارد، و در آثار متعدد خویش علم و دین را دو بال مکمل و مؤید هم میداند که هر دو برای گسترش شناخت انسان هستند، علم توسعه افقی و دین، شناخت عمودی را عهدهدار است[۲۰۷][۲۰۸].
رابطه ارگانیکی علم و دین
- آنچه از روابط علم و دین پیش از این آمد با پیش فرض مرزیبندی میان علم و دین بود، اما به نظر میرسد نوع دیگر از رابطه میان آنها را میتوان تصور نمود که آن رابطه جزء و کل از نوع رابطه ارگانیکی میان آنهاست. که در حقیقت، علم شاخهای از شاخههای دین، در ساختاریابی و سامانمندی جامعه دینی است.
- پردازش دیگر این داستان چنین است: در هویتیابی نظام اسلامی آنچه اهمیت دارد، شمول دین بر تمام مؤلفهها و متغیرات شکلدهنده جامعه است. همانگونه که بنابر حدیث معروف نبوی «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»[۲۰۹] دین در گستره وسیع، شامل اصول جهانبینی، اصول ارزشی رفتارشناسی و قوانین عمومی زندگی میشود که همه در درون خانواده دین خود را مییابند و بر هم اثر میگذارند. نه تنها در این موارد، بلکه دینی با پیام جهانی و جاودانی، داشتن جامعیتی با محوریت همه علوم و دانشهای زمینی و آسمانی، امری است که از آن توقع میرود[۲۱۰].
- در این صورت است که بحث رابطه علم و دین، میتواند به عنوان یک نظریه، با عنوان علم دینی طراحی و ارائه گردد. دیدگاهی که میتوان آن را به عالم برجسته و معاصر شیعی استاد جوادی آملی نسبت داد. از آنرو که ایشان نگاه سنتی از تعریف علوم دینی را معتقد نیست، بلکه دایره وسیعی از دانشهای الهی و بشری را در کنار هم مینشاند.
- البته علاوه بر ایشان کسان دیگری از اندیشمندان ایرانی و غیر ایرانی نیز، این نظر را مطرح نموده و مدافع آن بودهاند که از جمله آنها مرحوم استاد مطهری است.
- استاد مطهری همانگونه که در طرح دو مسئله کلام جدید و فلسفه اخلاق از پیشگامان بوده است، او را میتوان از طراحان اولیه این نظر در میان علمای شیعه به حساب آورد. ایشان در جایی تقسیم علوم به دینی و غیر دینی را نادرست میداند[۲۱۱].
- از اینرو علم در حدیث معروف «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» را در سطحی وسیع میبیند: هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد[۲۱۲] و هر علمی که برآوردن نیازهای جامعه اسلامی، موقوف به داشتن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد[۲۱۳]، علم دینی است[۲۱۴][۲۱۵].
تبیین استاد جوادی آملی
- استاد جوادی آملی شخصیتی است جامع در حوزه علوم عقلی، نقلی و عرفانی که اندیشههای مربوط به حاکمیت دینی را نیز همواره در آثار و گفتار خویش مورد بحث و مداقه قرار داده است. همچنین به خاطر برخی مسئولیتهای فرهنگی و ارشادی پس از انقلاب، فضای عمومی و اجرایی جامعه را از نزدیک ملاحظه نموده است.
- میتوان گفت همین پیش زمینههای معرفتی، فکری و فرهنگی او را واداشته است تا در حوزه علم و دین هم ورود پیدا کنند[۲۱۶].
- خلاصه دیدگاه ایشان درباره دینی شدن علوم و دانشگاهها را در قالب چند نکته، به عنوان مقدمه و یک نتیجه میتوان ارائه داد[۲۱۷]: دین در منظری فراتر از علم مینشیند و علم و عقل را داخل در حریم خویش جا میدهد. علم عقلی (تجربی و تجریدی) در درون هندسه معرفت دینی واقع میشود و در کنار و همراه نقل عهدهدار ترسیم معرفت محتوایی دین میگردد؛ پس اگر چالش و تعارضی متصور شود، میان علم و نقل است، و هرگز میان علم و دین تعارضی نیست. در این صورت از یکسو علوم و دانش طایفهای از مشتغلین به دینشناسی که متمرکز بر ادله نقلی هستند و در حوزههای علمی به فهم و تفسیر آنچه خدا گفته مشغولاند و قول خدا را محور و موضوع تلاش علمی خویش قرار دادهاند، دینی و اسلامی است.
- از سوی دیگر در کنار حوزههای علمی، دانشگاههای اسلامی قرار میگیرد که همت خود را مصروف ادراک و فهم فعل خود قرار داده و درصدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست میدهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب میشود؛ پس داشتن دانشگاه اسلامی منوط به داشتن علوم اسلامی است. این علم زمانی فراهم میشود که اولاً: علم را به حریم هندسه معرفت دینی راه دهیم و چتر دین را بر سر آن بگسترانیم، و ثانیاً: طبیعت را خلقت ببینیم و میان طبیعتشناسی و الهیات وفاق و آشتی برقرار کنیم و از سیر افقی فقط در مسیر علم دست برداریم و هرگونه فکر ناب، اندیشه سره، عقل صرف و رهاورد علم صائب را موهبت الهی بدانیم که به انسان عطا کرده است[۲۱۸].
قدم اول: مبانی اسلامی شدن علوم تجربی
- اگر خواستیم علوم تجربی و متون درسی دانشگاهها اسلامی گردد باید:
- عنوان "طبیعت" برداشته شود و به جای آن، عنوان "خلقت" قرار گیرد؛ یعنی اگر عالمی بحث میکند که فلان اثر در فلان ماده معدنی است یا فلان گونه گیاهی چنین خواص و آثاری دارد، با تغییر عنوان یادشده اینگونه میاندیشد و آن را تبیین میکند که این پدیدهها و موجودات چنین آفریده شدهاند.
- عنوان خالق که مبدأ فاعلی است، ملحوظ باشد؛ یعنی آفریدگار حکیم، صحنه خلقت را چنین قرار داده است که دارای آثار و خواص ویژهای باشند.
- هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است، به عنوان مبدأ غایی منظور شود.
- محور بحث، دلیل معتبر نقلی باشد؛ مانند آیه قرآن یا حدیث صحیح.
- از تأییدهای نقلی یا تعلیلهای آن استمداد شود.
- در هیچ موردی دعوای "حسبنا العقل" نباشد، چنان که ادعای "حسبنا النقل" مسموع نشود.
- تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد، تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید؛ نظیر تفسیر تدوین به تدوین، زیرا هر موجودی از موجودهای نظام آفرینش، آیه کلمه یا سطری از آیات، کلمات و سطور کتاب جامع تکوین الهی است.
- در این صورت ارتباط موضوع دانش عالمان علوم طبیعی با خالق هستیبخش هم به لحاظ مبدأ و هم به لحاظ مقصد و منتهای آن و هم به جهت صراط مستقم محفوظ میماند؛ اما اگر این نظم خاص اتفاق نیفتد و همچنان بر آنگاه معیوب که طبیعت را منقطع الاول و الاخر تصور میکند، اصرار ورزیده شود، چارهای جز آن نیست که همچنان به شانس و تصادف بسنده کنند یا کار را به خود طبیعت استناد دهند و از این نکته که کسی طبیعت را به این صورت درآورده، غفلت ورزند و جهان را مانند انسان و انسان را بسان جهان، پوچ و بیمعنا تفسیر کنند. انسان به دنیا میآید و رشد میکند و میپوسد؛ مانند دیگر پدیدههای طبیعی بیآنکه از پوست به درآید و غایت و هدفی متعالی را تعقیب کند[۲۱۹].
قدم دوم: حجیت همه علوم
- حاصل آنکه پس از قدم اول، یعنی خلقت را به جای طبیعت نشاندن و مبدأ و هدف را ملحوظ داشتن، نوبت به قدم دوم میرسد؛ یعنی کنار زدن منطق قارونی و باور به اینکه عقل و دانش سرمایه و موهبت الهی است و همچنان که نقل همتای عقل، عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است، عقل و علم نیز موهبت خدا و حجت او برای شناخت دین است. بنابراین، در علوم تجربی هرجا در حکمت نظری از بود و نبود خبر داد، حجت خداست و هرجا در حکمت عملی از باید و نباید خبر داد، باز هم حجت خداست. تفسیر عالمانه فعل و قول خدا هر دو حجت است و هر دو تأمینکننده محتوای اسلام هستند[۲۲۰].
قدم آخر، علم دینی تفسیر قول یا فعل خدا
- در زمینه اسلامی کردن علوم و دانشگاهها از هرگونه افراط و تفریط باید دوری جست و نباید تصور کرد علم اسلامی، یعنی فیزیک و شیمی اسلامی، تافتهای جدابافته از علوم طبیعی رایج است. منشأ چنین گمانی آن است که نسبت علم دینی به علم رایج را نسبت فرش دستباف به فرش ماشینی بدانیم و تخیل کنیم که علوم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج در اختیار میگذارد و چون مشاهده میکنیم که از دل علم دینی فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمیآید، به این تصویر کشانده میشویم که که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم گردیم.
- ایده اسلامی کردن علوم - همانطور که اشاره شد - درنتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصلهای که به نادرست، میان علم و دین برقرار شده، حاصل میآید؛ نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و سازوکار کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود. حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخههای مختلف علوم انتظار بکشیم.
- علم اگر علم باشد؛ نه وهم و خیال و فرضیه محض، هرگز غیر اسلامی نمیشود. علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق میزند و پرده از اسرار و رموز آن برمیدارد، به ناچار اسلامی و دینی است و معنی ندارد که آن را به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم.
- بر این اساس علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین یا طمأنینه عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمیبرد، یقیناً اسلامی است، هرچند شخص فیزیکدان ملحد و یا شاک باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نیست که فهم او در طبیعت، در صورتی که حقیقتاً علم یا کشف اطمینانآور باشد، فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود. همانگونه که اگر کسی ملحدانه، ارتباط قرآن که کتاب تکوینی است با خداوند را قطع کرد و این حقیقت را نادیده گرفت که خدای سبحان، این کتاب را برای اهداف والایی، نظیر هدایت متقیان و اقامه قسط، نازل کرده است، با این حال به بررسی و تفسیر قرآن پرداخت وجهات ادبی و لطایف و فصاحت و بلاغت آن را بررسی نمود و به مطالعه قصص و تاریخش پرداخت و معارف حکمی و کلامی آن را ارزیابی کرد، نمیتوان به استناد الحادش، فهم و تفسیر او را - گرچه با رعایت شرایط کامل فهم و اداراک معتبر و مضبوط صورت گرفته باشد - مخدوش و ناموجه اعلام کرد؛ زیرا تفسیر قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسیر صحیح و فهم درست باشد، به اسلامی و غیراسلامی تقسیم نمیشود، هرچند صاحب این فهم به مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شود[۲۲۱].
- شاهد این مدعا آن است که قرآن که بر پیامبر نازل میشد، مردم را که شامل کفار و مشرکان نیز میشدند، مخاطب قرار میداد و اسلام را به آنان معرفی میکرد. اگر فهم آنان از این آیات مطابق اسلام نباشد و فهم قرآن به اسلامی و غیراسلامی (به حسب مفسر) تقسیم شود، ابلاغ رسالت و محتوای دین اسلام به مردم صورت نپذیرفته است، پس فهم قرآن فهم محتوای اسلام است و این علم و معرفت، اسلامی است، گرچه کسی که آن را فهمیده، بر اثر قبول یا نکول، یا مسلمان است یا کافر. به همین قیاس ما هرگز فیزیک و شیمی غیراسلامی نداریم. علم اگر علم است، نمیتواند غیراسلامی باشد، زیرا علم صائب، تفسیر خلقت و فعل الهی است و تبیین کار خدا حتماً اسلامی است، گرچه فهمنده، این حقیقت را درنیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد[۲۲۲].
- میتوان مؤید ایشان را دیدگاه برخی از مسلمانان فنگرا و تکنوکرات در کشورهای اسلامی دانست، که از معروفترین آنها میتوان ماهاتیر محمد، رهبر توسعه مالزی را میتوان نام برد، که رمز عدم پیشرفت علمی مسلمانان در دورن معاصر را، در فاصله گرفتن از اصول و باورهای دینی و اجتماعی صدر اسلام میداند. او با تمجید از رویکرد فراگیر مسلمانان صدر اسلام و گلایه از نگاههای تنگنظرانه موجود میگوید: مسلمانان اولیه نه تنها به کسب آموزشهای دینی میپرداختند، بلکه دیگر زمینههای دانش را نیز فرا میگرفتند. آنها هیچگاه نمیپرسیدند این دانش از کجا آمده است؟ فرقی نمیکرد که از سوی چه منابعی تأمین شده است؛ بتپرستان، مسیحیان یا یهودیان.... به این ترتیب بود که آنها پیشروان پزشکی، علوم، نجوم، دریانوردی، ریاضیات و سایر علوم بودند... اما بعدها تفسیرهای جدیدی از اسلام رایج شد که آموختن و کسب دانش، جز دانش دینی را محکوم میکرد... به اعتقاد آنها سایر دانشها ضروری نیستند و هیچ مزیتی برای انسانهایی که به دنبال آنها هستند فراهم نمیکنند. این دانشها بعدها متهم به دانشهای سکولار و مخالف با دین شدند[۲۲۳][۲۲۴].
- در پایان تأکید میشود التزام به کلیت این نظریه که دایره علم را در وسعت همه علوم مورد نیاز جامعه، اعم از رفاه دنیوی و یا سعادت اخروی میداند، میتواند راهگشایی بزرگ در معرفی جامعیت و جهانی بودن اسلام و آشتی با جهان مدرن، توأم با پیرایهزدایی از دنیاگرایی و رویکردهای اومانیسمی علوم باشد.
- از اینرو، مجدداً باید تأکید نمود، نمیتوان ادعا کرد که دیدگاه استاد جوادی آملی، واجد همه متغیرات و مؤلفههای لازم یک نظریه باشد. ازاینرو، نیاز به مطالعه و بررسیهای کارشناسانه بیشتری توسط عالمان حوزههای مختلف را در خود میبیند، اما این نقد و نظرها نباید کلیت و اهمیت آن را خدشهدار کند.[۲۲۵].
دین در اصطلاح
«دین» شیوه خاصی از زندگی است که صلاح دنیا را مطابق با کمال اخروی و زندگی حقیقی عندالله تأمین میکند[۲۲۶]. همچنین به مجموعهای از عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی اطلاق میگردد که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش نوع بشر آمده است؛ گاه همه این مجموعه «حق»، گاهی همه آن «باطل» و زمانی مخلوط از «حق و باطل» میباشد[۲۲۷]. این مجموعه هدایتهای علمی و عملی، از طریق وحی و سنت برای رستگاری آدمی در دنیا و آخرت بیان شده است[۲۲۸]. «دین» مذهبی است که فرد دیندار، معتقد است از طریق آن به خداوند (معبود) نزدیک میشود، هر چند که در آن شریعتهایی نیز وجود نداشته باشد؛ مثل دین اهل شرک[۲۲۹].[۲۳۰].
دینشناسان تعریفهای گوناگونی برای دین به دست دادهاند که با یکدیگر تفاوت بنیادی دارند و ذکر و بررسی آنها از حوصله این نوشتار خارج است. با توجه به اختلاف تعاریف دین و تنوع در مصادیق آن، تعریفی قراردادی از دین ارائه میکنیم که مقصود ما از دین در این بحث همان است: «نظام فکری و عملی که برای سعادت بشر از جانب خداوند به مردم ابلاغ شده است». به بیان دیگر، «دین مجموعهای از هستها و بایدهاست که برای هدایت و کمال انسانها از جانب خداوند بر پیامبر نازل شده است»[۲۳۱].
از آنجا که به باور مسلمانان، همه ادیان الهی جز دین اسلام دچار تحریف شدهاند، تنها دینی که از عقاید صحیح برخودار است و قوانین و دستورهای غیر خرافی دارد، دین اسلام است. از نظر قرآن کریم نیز تنها دینی که در پیشگاه خداوند اعتبار دارد، دین اسلام است؛ دینی که هماهنگ با فطرت انسان بوده، همیشه پابرجاست: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۲۳۲]. از همین جاست که همه انسانها موظفاند دین اسلام را برگزینند و بر اساس دستورهای آن عمل کنند. اگر کسی غیر از اسلام دینی را برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد[۲۳۳]. از تعریف یاد شده به دست میآید که محتوای دین دارای سه بخش است:
- عقاید و باورهای دینی؛
- ارزشها و آموزههای اخلاقی؛
- احکام و قوانین فردی و اجتماعی.[۲۳۴].
گستره تغییر حکم
پس از بیان تعریف و هدف دین و آشکار شدن بخشهای آن، باید دید که تحول در دین چگونه است و در کدام یک از بخشهای آن قابل تصور است؟
در بخش اول دین که عقاید دینی است، تحول در اصل گزارهها امکان ندارد؛ یعنی اصل گزارههای اعتقادی قابل تغییر و تحول نیست اما تحول در معرفت برخی گزارههای مزبور، به معنای تعمیق یافتن برداشت انسان از آنها، امکانپذیر است؛ یعنی ممکن است فهم و برداشت یک شخص از برخی گزارههای اعتقادی از سطح فهم و درک عموم، بلکه از درک برخی خواص پیشی گیرد. برای نمونه، در باب توحید، درک عموم مردم و حتی بسیاری از خواص وحدت عددی است؛ یعنی آنان بر این باورند که خداوند واحد به وحدت عددی است و ثانی ندارد؛ اما برخی از متفکران با تعمق و تفحص در این باب، وحدت عددی را به وحدت حقه حقیقیه ارتقا دادهاند. فرق این دو گونه معرفت در این است که بر اساس وحدت عددی، خداوند یکی است و دومی برای آن فرض دارد، ولی تحقق خدای دوم در خارج محال است و با ادله توحید، استحاله آن به اثبات میرسد؛ اما بر اساس وحدت حقه حقیقیه، خداوند یکی است و اساساً دومی برای او فرض ندارد. این بخش از دین از محل بحث ما خارج است؛ زیرا اختلاف چندانی در آن دیده نمیشود.
بخش دوم دین که ارزشهای اخلاقی باشد، به دو دسته قابل تقسیم است:
- دستهای از آموزههای اخلاقی که از حُسن و قبح ذاتی برخوردار است، تحول در آنها راه ندارد و هر سلیم النفسی که آنها را مورد مطالعه قرار دهد، به زیبایی و زشتی آنها حکم میکند؛ مانند خوبی عدل، بدی ظلم، زیبایی وفا به پیمان، زشتی پیمانشکنی و نظیر آنها.
- دسته دیگر از آموزههای اخلاقی دارای حسن و قبح عَرَضی است و در زمانها و مکانهای مختلف حسن و قبح آنها تفاوت میکند؛ لذا این دسته از ارزشهای اخلاقی تحولپذیر است. در واقع، تحول و دگرگونی در این دسته اولاً و بالذات مربوط به موضوعات یا مصادیق موضوع است و ثانیاً و بالعرض مربوط به احکام اخلاقی. این بخش از دین نیز از بحث ما خارج است؛ زیرا دانشمندان اسلامی در این بخش اختلاف قابل توجهی ندارند.
نکته قابل یادآوری آن است که در آموزههای اخلاقی در مورد اصل بایدها و نبایدهای اخلاقی اختلاف چندانی به چشم نمیخورد، اما در اینکه حقیقت بایدها و نبایدهای مزبور چیست و آیا این بایدها و نبایدها امور واقعی هستند یا اعتباری، اختلاف فراوانی وجود دارد و دیدگاههای گوناگونی پدید آمده است. این امر تحت عنوان «فلسفه اخلاق» بررسی شده است.
بخش سوم دین که احکام و قوانین فردی و اجتماعی را تشکیل میدهد، محل بحث و گفتوگو بوده، دیدگاههای مختلفی درباره تحول و ثبات آن پدید آمده است؛ از جمله:
- برخی بر این باورند که هر چه دین اسلام میگوید، همگی اصول و قوانین لایتغیر است و هرگز هیچگونه تحولی در آن رخ نمیدهد. هر آنچه در عصر پیامبر خاتم(ص) به عنوان حکم شرعی و دین اجرا میگشته، بدون استثنا در همه زمانها و مکانها اجرا میشود[۲۳۵]. نمونههای بارز این طرز تفکر، گروه خوارج[۲۳۶]، احمد بن حنبل[۲۳۷] از رهبران بزرگ[۲۳۸] اهل سنت و اخباریها[۲۳۹] از اهل تشیع هستند.
- عدهای معتقدند که دین در هر زمان و هر مکان مطلقاً پیرو اوضاع زمانی و مکانی است و اساساً هیچ قانونی ندارد که برای همه زمانها و مکانها معتبر باشد. هر چه دارد و میگوید و اجرا میکند، تحت تأثیر اوضاع زمانی و مکانی و شرایط فردی و اجتماعی است[۲۴۰]. یکی از کسانی که مبنا و روش عملیشان با این نگرش هماهنگی دارد، ابوحنیفه است. او به احادیث خوشبین نبود و بسیاری از استنباطهای وی بر اساس استدلالهای عقلی و قیاسهای ظنی بود[۲۴۱]. او بر همین اساس دخل و تصرفهای بیمورد را در دین تجویز میکرد[۲۴۲]. برخی ابوحنیفه را به خاطر زیادهروی در قیاس، مضرترین فرد برای اسلام قلمداد کردهاند[۲۴۳].
- دستهای بر این باورند که شریعت اسلام از دو نوع قانون برخوردار است: قوانین ثابت و تغییرناپذیر و قوانین متغیر و در حال تحول. بسیاری از اندیشهوران اسلامی متأخر این رویکرد را پذیرفتهاند. برخی سخنان شهید مطهری به این نظریه اشاره دارد. او هنگامی که از نسبیت اجتهاد سخن به میان میآورد، به نیازهای ثابت و متغیر اشاره کرده، میگوید: «نیازهای بشر دو گونه است: ثابت و متغیر. در سیستم قانونگذاری اسلام، برای نیازهای ثابت قانون ثابت وضع شده و برای نیازهای متغیر قانون متغیر، ولی قانون متغیر قانونی است که اسلام آن را به یک قانون ثابت وابسته کرده و آن قانون ثابت را به منزله روح این قانون قرار داده»[۲۴۴]. استاد جعفر سبحانی نیز این دیدگاه را پذیرفته و از آن سخن گفته است: «در اسلام دو نوع قانون داریم: ۱. قوانین ثابت و به اصطلاح ابدی و همیشگی که دگرگونی به آنها راه ندارد؛ ۲. اصول و مقررات متغیر و متحول که با تغییر شرایط و مقتضیات، تغییر و تبدیل پیدا میکند»[۲۴۵]. او در جای دیگر نیز گفته است: «از زمانهای دیرینه، احکام اسلام را بر دو گونه تقسیم کردهاند: ۱. احکام و قوانینی که کوچکترین تغییری از نظر حکم الهی پیدا نمیکنند؛ ۲. مقررات در حالی که حکم شرعی هستند، ولی تابع شرایط خاص هستند که با دگرگونی شرایط، حکم عوض میشود»[۲۴۶]. وی همچنین گفته است: با تغییر شرایطی که پیش میآید، احکام شرعی هم تغییر میکند. ما اصطلاحاً احکام مربوط به اوضاع و شرایط متغیر را «مقررات» و احکام مربوط به اوضاع ثابت را «قوانین» مینامیم.... بنابراین بخشی از احکام اسلامی، احکامی هستند که ثابت و جاودانند..... بخشی دیگر از احکام اسلامی نیز متغیرند. این احکام با واقعیت روابط اجتماعی و امور بشری ارتباط نداشته، از حدود ظواهر اجتماعی تجاوز نمیکنند[۲۴۷]. نویسندگان دیگری که احکام شرعی را از حیث ثبات و تحول مورد بررسی قرار دادهاند، همین سه دیدگاه را مطرح کردهاند و دیدگاه اول و دوم را دیدگاه تفریطی و افراطی و دیدگاه سوم را دیدگاه معتدل به شمار آورده و آن را اینگونه بیان کردهاند: «اعتدالیون معتقدند که دین شامل دو نوع قانون است: الف. قوانین کلی و ثابت که بر اساس نیازهای ثابت و لایتغیر بشر جعل شده است؛ ب. قوانین جزئی و متغیری که بر اساس نیازهای متغیر بشر مقرر شده است»[۲۴۸].
- به نظر میرسد که دیدگاه چهارمی را در اینجا میتوان به صورت زیر طرح کرد: همه قوانین اسلام، کلی، ثابت، لایتغیر و جاودان است، ولی در عینِ داشتن چنین خصوصیتی، بدون اینکه کوچکترین تحولی در اصل و اساس آنها رخ دهد، اوضاع متغیر را پیشبینی کرده، در همه زمانها و مکانها کارایی دارد و در نتیجه، بر همه موضوعات جدیدی که بر اثر تحولات اجتماعی و دگرگونی شرایط زمانی و مکانی پدید میآید، قابل انطباق است.[۲۴۹].
منابع
- اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب
- اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- فرهنگ قرآن ج۱۴
- دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه
- صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین
- ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن
- عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲
پانویس
- ↑ «بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا، آیین ابراهیم، که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود * بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است * همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۱-١۶٣.
- ↑ اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۸۹-۹۰.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۱۳۴ و ج۲، ص۱۳۰ و ج۱۶، ص۱۷۸.
- ↑ محمد تقی جعفری فلسفه، دین ص۹۵.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید (۲.۱)، ص۲۸.
- ↑ محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احد آرام، ص۴۰۳.
- ↑ مصطفی ملکیان، نقد و نظر، مقاله انتظار بشر از دین، ص۱۰ و ۹.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 16-17.
- ↑ کارل گوستاو یونگ، روانشناسی دین، ترجمه فؤاد روحانی، ص۵۹.
- ↑ جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص۲۲.
- ↑ میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ج۱، ص۸۵.
- ↑ مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص۱۸، به نقل از دین پژوهی، ج۱، ص۱۷.
- ↑ جان هیک، فلسفه دین، ص۲۴.
- ↑ مکلم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، ص۲۲.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۱۸-۱۹.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳؛ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸؛ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲؛ ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ «و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.
- ↑ ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ «مالک روز پاداش و کیفر» سوره فاتحه، آیه ۴؛ ﴿الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ «آنان که روز پاداش و کیفر را دروغ میشمرند،» سوره مطففین، آیه ۱۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾ «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست میشمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم؛ فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۱۹-۲۰.
- ↑ امام صادق میفرماید: «ثَلَاثُ خِلَالٍ يَقُولُ كُلُّ إِنْسَانٍ أَنَّهُ عَلَى صَوَابٍ مِنْهَا دِينُهُ الَّذِي يَعْتَقِدُهُ وَ هَوَاهُ الَّذِي يَسْتَعْلِي عَلَيْهِ وَ تَدْبِيرُهُ فِي أُمُورِهِ»؛ «سه خصلت است که هر انسانی درباره آن خود را حق میداند، آئینی که بدان اعتقاد دارد، هوا و هوسش که بر او غلبه کرده است و تدبیرش در امور [زندگی]» (محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۳۴).
- ↑ «قَالَ عَلِیٌّ(ع) لَا حَيَاةَ إِلَّا بِالدِّينِ وَ لَا مَوْتَ إِلَّا بِجُحُودِ الْيَقِينِ»؛ «هیچ زندگی جز به دین [حق]، و هیچ مرگی جز به انکار یقین وجود ندارد». (محمد بن نعمان شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۹۶).
- ↑ «قَالَ عَلِیٌّ(ع): الدِّينُ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا التَّسْلِيمُ وَ الرِّضَا»؛ «دین درختی است که اساس آن، تسلیم و خشنودی است» (عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص١۰٣).
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۲۰.
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص ۱۷۵؛ العین، ج۸، ص۷۳؛ فرهنگ معاصر ص ۲۱۲؛ تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۷۱۵.
- ↑ معجم الفروق اللّغویه، ص ۲۹۹.
- ↑ التحقیق، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶؛ فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰ ـ ۲۲۰.
- ↑ فلسفه دین، رشاد، ص۲۰-۲۳.
- ↑ درباره نقد این رویکرد نک: انتظار بشر از دین، ۳۱-۲۷.
- ↑ دینشناسی، ص۲۷-۲۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾«بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ التبیان، ج۲، ص۴۱۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ مرجعیت و روحانیت، ۸۳؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۱۸۳ ـ ۱۵۸.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ نثر طوبی، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ج۲، ص۴.
- ↑ تفسیر مراغی، ج۶، ص۱۳۰؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۶.
- ↑ لسان العرب، ج۸، ص۱۷۶، «شرع».
- ↑ مفردات، ص۴۵۰، «شرع»؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۰؛ الموسوعة الذهبیة، ج۴۰، ص۵۹۸.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۵۰-۳۵۱؛ المنیر، ج۶، ص۲۱۸؛ نک: شریعت در آیینه معرفت، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۴۳۹، ۴۴۱؛ گستره شریعت، ص۲۵.
- ↑ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کلیات العلوم، ۲/ ۳۲۸؛ "مفتاح الباب"، شرح باب حادی عشر، ۷۱.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۶.
- ↑ برای ملاحظه انواع تعریفهای اندیشمندان اسلامی و غربی درباره دین و نقد و بررسی آنها بنگرید به مربوط به مباحث کلام جدید از جمله: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص۶۴ - ۴۵. برای تبیین تعاریف چهارگانه فوق بنگرید به: ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، ص۸۲ - ۷۶.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۶.
- ↑ «بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که همراه او تسبیح خدا میگفتند؛ و ما همواره کنندهایم و ساختن زره برای شما را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند. پس آیا شکر میگزارید؟ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که به فرمان او جریان مییافت» سوره انبیاء، آیه ۷۹-۸۱.
- ↑ «و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ «و اینگونه پروردگارت تو را بر میگزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۹۳-۹۵.
- ↑ جامعهشناسی دین، ص۳۷؛ مجموعه آثار، مطهری، ج۳، ص۵۴۸-۵۴۹، «فطرت»؛ درآمدی بر منشأ دین، ص۱۶-۱۳، ۲۰-۲۲؛ دینشناسی، ۳۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
- ↑ دین پژوهی در جهان معاصر، ۵۲- ۴۱.
- ↑ آموزش دین ص ۷۷ ـ ۸۵؛ جامعهشناسی دین، ص۱۸۰؛ منشأ دین، ص۱۲۰.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه ص ۴۳۳.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۴۳۱.
- ↑ مارکس و مارکسیسم، ۳۰ و ۳۱.
- ↑ نقدی بر مارکسیسم، ۸۴ ـ ۸۹.
- ↑ مارکسیسم و مذهب، ص ۱۵.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ دینشناسی، ۳۸؛ انتظار بشر از دین، ص ۲۶.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۵۳- ۲۶۲؛ دینشناسی، ۳۸؛ انتظار بشر از دین، ص ۲۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۴۳۱.
- ↑ منشأ دین، ص۱۶۷-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۶-۲۱۷؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷.
- ↑ ر. ک: سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ «تا خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ ر. ک: سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ الالهیات، سبحانی، ج۱، ص۱۳، ۱۷، ۱۸.
- ↑ انتظار بشر از دین، عبدالله نصری، ص۴۳.
- ↑ فلسفه دین، علامه جعفری، ص۳۲۵.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷.
- ↑ جهت مطالعه تفصیلی این عناوین بنگرید به: یوسفیان، کلام جدید، فصل ششم «نیاز به دین».
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ر. ک: فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰؛ سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹.
- ↑ «وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲ـ۳۶۳.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۸۳-۸۴.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۳۷- ۲۳۹.
- ↑ المنار، ج۷، ص۶۰۳ - ۶۰۷؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۴؛ تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۰.
- ↑ «سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آنکه نیکی کرده است تمام کنیم و برای روشن داشتن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش باشد که آنان به لقای پروردگارشان ایمان آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۴.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ﴾«و بیگمان به موسی کتاب بخشیدیم و پس از وی پیامبران (دیگر) را در پی آوردیم و به عیسی پسر مریم برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم؛ پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را کشتید.» سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۱۰- ۲۳۶.
- ↑ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾«این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۲.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص ۲۴۸ ـ ۲۵۰.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۸.
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج۲، ص۲۵۸.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶؛ المفصل، ج۳، ص۱۱۵.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ آشنایی با ادیان بزرگ، ص۲۶.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۸- ۲۵۱.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹، ۲۸۸-۲۸۷؛ تنویر المقیاس، ص۸۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ المنار، ج۶، ص۳۸۹؛ المیزان، ج۴، ص۳۶۳-۳۶۵؛ ج۵، ص۳۴۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ الرحلة المدرسیه، ج۲، ص۲۵۵-۲۶۰؛ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۶۹.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۴۲۴-۴۲۵.
- ↑ «پس، برای پیمانشکنی لعنتشان کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش میکردند و بخشی از آنچه را بدیشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان- جز شمار اندکی از ایشان- آگاهی مییابی» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ جامع البیان، ج۹، ص۱۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۳۴؛ المیزان، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست میشمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهانها (ی روشن) آورد، گفتند این سحر آشکار است» سوره صف، آیه ۶.
- ↑ جامع البیان، ج۲۶، ص۱۴۱-۱۴۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۹۲-۱۹۳.
- ↑ «و گفتند خداوند فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست، بلکه هر چه در آسمان و زمین است از اوست؛ همه فرمانبردار اویند» سوره بقره، آیه ۱۱۶.
- ↑ «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
- ↑ «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند» سوره مائده، آیه ۱۷.
- ↑ سوره شعراء، آیه: ۶۹- ۸۲.
- ↑ سوره اعلی، آیه۱۴-۱۹.
- ↑ ر. ک: فرهنگ قرآن ج۱۴، ج ۷.
- ↑ «برای هر امّتی آیینی نهادهایم که آنان بر همان (آیین) رفتار میکنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بیگمان تو بر رهنمودی راست قرار داری. و اگر با تو به چالش بپردازند بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است. خداوند روز رستاخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ ـ ۶۹
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۴۰۵-۴۰۷.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دستهایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «مردم، امّتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند» سوره بقره، آیه: ۲۱۳.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر. ک: فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰.
- ↑ نظام الاسلام الحکم والدوله، ص ۲۹-۵۰.
- ↑ احیای فکر دینی، ص ۱۷۷.
- ↑ هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۶۹.
- ↑ جامعه مدنی و حاکمیت دینی، ص ۱۳۰.
- ↑ زاد المسیر، ج ۲، ص ۵۷۸؛ الکشاف، ج ۲، ص ۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص ۸۹.
- ↑ النظریات السیاسیة الاسلامیه، ص ۲۸.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۳۷؛ المیزان، ج ۷، ص ۸۱-۸۲.
- ↑ «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ نک: الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ نهج البلاغه شرح عبده، ج ۱، ص ۱۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۰۳؛ الغیبه، ص ۱۳۳.
- ↑ الاسلام و اصول الحکم، ص ۴۴-۴۵.
- ↑ نظام الحکم فی الاسلام، ص ۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حیاة الامام الحسین (ع)، ج ۲، ص ۳۶۶-۳۶۷.
- ↑ «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُون»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُه»؛ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ «وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «قَالَ: إِنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِیَّ ص فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَنَا أَوْصَیْتُکَ حَتَّی قَالَ لَهُ ذَلِکَ ثَلَاثاً وَ فِی کُلِّهَا یَقُولُ لَهُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ»؛ کلینی، کافی، ج۸، ص۱۵۰.
- ↑ علم و دین، ص۱۲۴؛ پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۶۵ ـ ۳۶۳؛ مطهری، انسان کامل، ص۲۰۰؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۹۲؛ مسئله شناخت، ص۲۸.
- ↑ جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۴۰-۱۴۴.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۳۴ـ ۲۴۶.
- ↑ «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَة»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸.
- ↑ ر. ک: فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵.
- ↑ ر. ک: مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ - ۲.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.
- ↑ جهت مطالعه تأثیر مباحث اعتقادی و کلامی بر آموزههای اخلاقی، بنگرید به: دو مقاله از مؤلف با عناوین، «ابعاد هویتیابی نظام اخلاقی دین با تأکید بر جنبههای کارکردگرایی»، اندیشه نوین دینی، زمستان ۱۳۹۰ و «تأثیر دو باور اعتقادی توحید و معاد بر اخلاق در نهجالبلاغه»، پژوهشنامه اخلاق، بهار ۱۳۹۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۰.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸.
- ↑ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵.
- ↑ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ وال، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ص۱۳۵ - ۱۳۲.
- ↑ آیاتی مانند: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ «بیگمان پرهیزگاران در بوستانها و (کنار) جویبارانند در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵؛ ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى﴾ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱ ـ ۲۲۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵.
- ↑ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ - ۲.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.
- ↑ تاریخ جامع ادیان، ص۵۵۰ ـ ۵۴۹.
- ↑ ر. ک: یوسفیان، کلام جدید، ص۲۰۳ ـ ۲۰۰؛ فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل علم و دین.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۴.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۶۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ کلینی، کافی، ج۸، ص۱۵۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، از دکارت تا لایب نیتس، ج۴، ص۲۸ بعد.
- ↑ پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص۹۶ - ۸۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۷.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر دو تفکر مذکور، بنگرید به: نگارنده، مکتبهای نسبیگرایی اخلاقی، فصلهای مربوط به هیوم و کانت.
- ↑ بنگرید به: باربور، علم و دین، ص۸۰ - ۷۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۸.
- ↑ بوکای، عهدین، قرآن و علم، ص۱۶۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۸.
- ↑ در کتاب علم و دین نگاشته جدید استاد مصباح یزدی، معانی متعدد این دو واژه بررسی و کاویده شده است.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۸.
- ↑ در کتاب علم و دین استاد مصباح یزدی، با یک نگرش وسیعتر به گستره جامعتری از این نوع ارتباط با توجه به تفاوت معنایی این دو واژه میپردازد. (فصل سوم: نسبتهای مفهومی علم و دین).
- ↑ باربور، علم و دین، ص۵۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۹.
- ↑ بنگرید به: علم و دین، ص۱۲۴؛ پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۶۵ - ۳۶۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۰.
- ↑ بنگرید به: پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۷۰ - ۳۶۵؛ باربور، علم و دین، ص۱۲۸ - ۱۲۷.
- ↑ مطهری، انسان کامل، ص۲۰۰؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۹۲؛ همو، مسئله شناخت، ص۲۸.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۰.
- ↑ مطهری، ده گفتار، ص۱۱۶.
- ↑ مطهری، بیست گفتار، ص۲۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۵، ص۳۶.
- ↑ جهت مطالعه تفصیلی دیدگاه ایشان درباره رابطه علم و دین بنگرید به: فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، (فصل هفتم، علم و دین).
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۱.
- ↑ بنگرید به: جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، که به تفصیل این مسئله را مورد بررسی قرار دادند. (ص ۱۴۴ - ۱۴۰).
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۴-۲۴۵.
- ↑ جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۴۰-۱۴۴.
- ↑ ماهاتیر محمد، اسلام، دانش و مسائل بینالمللی، ص۵۹ - ۵۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۶.
- ↑ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۱۲.
- ↑ محمد تقی جعفری، فلسفه دین، ص۱۷.
- ↑ ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص۵۰۹.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۴۳.
- ↑ ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۲۶۹؛ محمدتقی جعفری، فلسفه دین، دفتر نخست، ص۱۷.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۲۵۷.
- ↑ حسن رمضانی، «خاتمیت و نقش زمانها و مکانها در اجتهاد، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ گروه خوارج افرادی بودند که هر نوع تدبر و تفکر را در متون دینی ممنوع میشمردند. از همین جهت، فقه خوارج فقه جامدی به شمار میآمد که توانایی اداره جامعه را نداشت و در نتیجه منقرض گردید. آنان به خاطر همین جمود، غیر از خود، تمام فرق اسلامی را کافر اعلام کردند (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۸۸).
- ↑ احمد بن حنبل نیز برای عقل ارزش قائل نبود (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۸۲) و حتی الامکان در کشف مسائل دینی آن را به کار نمیگرفت (علی محمد معوض و عادل عبد الموجود، تاریخ التشریع الاسلامی، ج۲، ص۱۶۸). او به سبب جمود فکری خود، هر نوع خبر اعم از ضعیف، مرسل و مانند آن را معتبر میدانست و بر اساس اخبار فتوا میداد (علی محمد معوض و عادل عبد الموجود، تاریخ التشریع الاسلامی، ج۲، ص۱۶۸).
- ↑ احمد بن حنبل، هر چند از این افراد بود، لیکن مردی بااستقامت بود و فشار و شکنجه حکومت در او تأثیر نکرد و همچنان بر عقیده خود که خلق قرآن باشد باقی ماند؛ او به همین جهت بین مردم محبوبیت فوق العاده داشت و بر اساس آنچه که نوشته شده است در تشییع جنازه او هشت هزار نفر شرکت داشتند (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳۱، ص۸۱).
- ↑ اخباریها نیز مظهر کامل این طرز تفکر بودند و در نقطه مقابل مجتهدان قرار داشتند. آنان با اجتهاد به شدت مخالفت میکردند و آن را بدعت میشمردند. یکی از ویژگیهای آنان تعصب افراطی نسبت به اخبار است. بر همین اساس، آنان همه اخبار را معتبر میشمردند و به کسانی که برخی اخبار را ضعیف و از اعتبار ساقط میدانستند، به شدت حمله میکردند. آنها ادله احکام را منحصر به اخبار میدانستند و هیچ دلیل دیگری را قبول نداشتند؛ زیرا از نظر آنان، عقل از درجه اعتبار ساقط بوده، حق دخالت در حوزه دین ندارد. اجماع فی نفسه اعتبار ندارد و تنها وسیلهای برای روی کار آمدن خلیفه اول بوده است. قرآن هر چند فی نفسه معتبر است، مقامش بالاتر از آن است که بشر عادی آن را بفهمد و احکام دینی را از آن استخراج کند. فهم قرآن منحصر به ائمه است و کسی دیگر توانایی درک آن را ندارد (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۱۰۴ - ۱۰۸).
- ↑ حسن رمضانی، «خاتمیت و نقش زمانها و مکانها در اجتهاد»، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۸۰.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۸۲.
- ↑ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۹۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۳۲۶.
- ↑ جعفر سبحانی، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، ترجمه رضا استادی، ص۱۵۲.
- ↑ جعفر سبحانی (گفتوگو)، «مبانی تحولپذیری فقه»، قبسات، سال پنجم، شماره ۱ - ۲، شماره مسلسل ۱۵ و ۱۶، بهار و تابستان ۱۳۷۹ ه.ش، ص۷۸ – ۷۹.
- ↑ جعفر سبحانی، «ثبات و تغییر در احکام»، فقه اهل بیت، سال سیزدهم، شماره ۴۹، بهار ۱۳۸۶ ه ش، ص۶۵.
- ↑ جعفر سبحانی (گفتوگو)، «مبانی تحولپذیری فقه»، قبسات، سال پنجم، شماره ۱ - ۲، شماره مسلسل ۱۵ و ۱۶، بهار و تابستان ۱۳۷۹ هش، ص۷۸ – ۷۹.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۲۵۴-۲۶۴.