رعایت عدالت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

عدل، واژه‌ای عربی به معنای قسط، مساوات، انصاف، امری بین افراط و تفریط، و متضاد ستم، و واژه عدالت به معنای دادگری است[۱].

عدالت، ‌ در سیره نبوی، جایگاه بسیار والایی دارد و ایشان در نگاه کردن و تبسم بر افراد تفاوتی نمی‌گذاشت و همین صفات الهی بود که او را الگویی بی‌نظیر در هبری انسانی قرار داد.

در سیره پیامبر اعظم (ص) عدالت در جنبه‌های فردی و اجتماعی وجود دارد و خود ایشان اجرا کننده عدل و قسط بود تا آنجا که حضرت علی (ع) در وصف ایشان می‌فرماید: "سیرتش، میانه‌روی؛ آیینش، راه‌نماینده؛ کلامش، جداکننده حق از باطل و داوری‌اش قرین عدالت بود"[۲].

همچنین از رسول خدا (ص) نقل شده است: "عادل‌ترین مردم ‌کسی است که برای مردم همان را بپسندد و بدان رضایت دهد که برای خود نمی‌پسندد پسندد و بر آنان آن‌چه را برای خود روا نمی‌دارد، روا ندارد"[۳].[۴].

رعایت عدالت در نظام سیاسی

تحقق عدالت و برابری از اهداف رسالت پیامبر (ص) بود و خداوند در قرآن کریم در این باره می‌فرماید: "به راستی که پیامبرانمان را همراه با پدیده‌های روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و میزان فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند..."[۵].

پیامبر اکرم (ص) عدل را میزان خداوند در زمین می‌داند[۶] و می‌فرماید: "اگر می‌خواهید شما را از امارت و رهبری با خبر سازم؛ اولش، ملامت است و سپس ندامت و سپس عذاب روز قیامت؛ مگر آن کس که عدالت ورزد"[۷]. این سخن پیامبر (ص) نشان دهنده ارزش اجرای عدالت و سختی این کار است. هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه اثر مهمی بر تشکیل دولت و تحقق عدالت و امنیت داشت؛ زیرا پیامبر (ص) با شعار توحید و برابری انسانها با یکدیگر و اسکان در مدینه و تمرکز افراد در آن، راه را برای ایجاد دولت و تحقق امنیت و عدالت هموار ساخت[۸].[۹]

رعایت عدالت در اجرای قانون

پیامبر (ص) برای اجرای بهتر عدالت در جامعه و رفع خصومت‌ها ساختاری را برای قضاوت و دادرسی پدید آورد و خود، نخستین قاضی حکومت اسلامی بود. او که خود در نگاه کردن به اطرافیانش نیز عدالت می‌ورزید[۱۰]، نماد کاملی از قضاوت صحیح و عادلانه در جامعه بود. برای نمونه، در فتح مکه وقتی زنی از اشراف قبیله بنی مخزوم چیزی را دزدید و از نظر قضایی جرمش آشکار شد، خویشاوندان آن زن که اجرای حد را برای شرافت قبیله‌ای خود زیانبار می‌دیدند، اسامه بن زید را که نزد پیامبر (ص) ارج و قربی داشت، به شفاعت وادار کردند؛ اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: "مگر می‌توان حدود و قانون را اجرا نکرد؟" و فوراً دستور مجازات را صادر کرد و نیز فرمود: "اقوام پیشین به سقوط دچار شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می‌داشتند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی‌کنم؛ اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد"[۱۱].

خداوند در قرآن کریم بر اجرای عدالت و داوری به حق اصرار ورزیده، می‌فرماید: هرگاه میان مردم حکم کردید، باید به عدالت حکم کنید"[۱۲]. حتی گفتار ما نیز باید اساس عدالت باشد؛ خداوند در این باره می‌فرماید: "و هنگامی که سخن می‌گویید؛ عدالت را رعایت کنید"[۱۳][۱۴].

رعایت عدالت در جنگ با دشمنان

پیامبر (ص) خود مظهر کامل عدالت بود و هنگامی که ایشان نزد قبیله یهودی بنی‌نضیر رفت تا در پرداخت دیه فردی از طایفه بنی عامر که به دست یکی از مسلمانان به نام عمرو بن امیه کشته شده بود، از آنها یاری بگیرد، آنان در نهان توطئه کردند که رسول خدا (ص) را بکشند و خداوند آن حضرت را از این نقشه آگاه کرد. پس، پیامبر (ص) به مسلمانان دستور آماده باش برای جنگ داد و این آیه درباره یهودیان توطئه گر و پیمان شکن نازل شد. "هرگز دشمنی با قومی شما را به بی‌عدالتی وادار نکند؛ به عدالت رفتار کنید که این کار به تقوا نزدیکتر است"[۱۵]. پیامبر (ص) نیز به مسلمانان تذکر داد که مبادا به سبب دشمنی با یهود با بی‌عدالتی رفتار کنید؛ این، در حالی بود که بنی‌نضیر با پیامبر (ص) پیمان بسته بودند که هرگز به ضرر رسول خدا (ص) و یاران او قدمی برندارند و با زبان و دست ضرری به ایشان نرسانند،... و هرگاه برخلاف خواست پیامبر (ص) رفتار کنند، دست پیامبر (ص) در ریختن خون و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آنها باز باشد[۱۶].[۱۷]

رعایت عدالت در ادای حق الناس‌

پیامبر (ص) خود را نیز برتر از قانون برنمی شمرد. آن حضرت روزی به مسجد رفت و در خطابه‌ای فرمود: "خدا سوگند یاد کرده است که در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نمی‌گذرد. اگر به کسی از شما ستمی کرده‌ام، حاضرم به قصاص تن بدهم"؛ پس شخصی به نام سواده بن قیس به پا خاست و گفت: "یا رسول‌الله روزی که از طائف برمی‌گشتی و عصا را در دست خود حرکت می‌دادی، آن به شکم من خورد و مرا رنجاند"؛ ‌ حضرت (ص) فرمود: اگرچه این کار را عمداً نکردم؛ اما به حکم قصاص تسلیم می‌شوم" و فرمان داد، همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد. سپس حضرت (ص) لباس را بالا زده، شکم خود را برهنه کردند؛ اما سواده به جای قصاص، بدن رسول خدا (ص) را بوسید و گفت: "یا رسول الله (ص) جنگ در پیش است و شاید کشته شوم؛ خواستم در این واپسین لحظات پوست بدن من به پوست تو رسیده باشد"؛ حضرت (ص) هم برای او دعای خیر کرد[۱۸].

همچنین وقتی پیامبر (ص) دستور خالد بن ولید را برای تبلیغ به سرزمین قبیله جزیمه بن عامر رهسپار کرد، به او دستور داد که خونی نریزد و از در جنگ وارد نشود؛ اما وی به دستور پیامبر (ص) عمل نکرد و عده‌ای از بنی جذیمه را کشت؛ وقتی پیامبر (ص) خبر را شنید، بی‌درنگ به علی (ع) مأموریت داد که به میان آن قبیله برود و خسارت جنگ و خون‌بهای افراد را به طور دقیق بپردازد. علی (ع) نیز به طرز عادلانه‌ای فرمان را اجرا کرد و پیامبر (ص) روش عادلانه علی (ع) را تحسین کرده، رو به قبله ایستاد و به حالت استغاثه گفت: "خدایا! تو آگاهی که من از جنایت خالد بیزارم و من هرگز به او دستور جنگ نداده بودم"[۱۹].[۲۰]

رعایت عدالت در تقسیم اموال

رسول خدا (ص) در دادن حق مردمان هیچ تبعیضی روا نمی‌داشت و میان فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) تفاوتی نمی‌گذاشت و سفید را بر سیاه، توانگر را بر ناتوان برتری نمی‌داد، چنانکه در تقسیم غنایم بدر عمل کرد[۲۱].

پیامبر اکرم (ص) در هر شرایطی بر قسط و عدالت پایداری می‌ورزید؛ از ابوسعید خدری نقل شده است که در یکی از روزها که پیامبر (ص) در حال تقسیم مالی میان ما بود، ذوالخیصره که مردی از بنی‌تمیم بود، گفت: "ای رسول خدا به عدالت تقسیم کن!"‌ آن حضرت فرمود: "وای بر تو! اگر من عدالت نداشته باشم، چه کسی به عدالت رفتار می‌کند؟"[۲۲].[۲۳]

رعایت عدالت در رفتار با فرزندان

اسلام رعایت عدالت را در همه شئون زندگی ضروری می‌داند، حتی در رفتار با فرزندان؛ برای مثال، روزی مردی یکی از دو فرزند خود را بوسید؛ پس وقتی رسول خدا (ص) او را دید، به او فرمود: "چرا بین دو فرزندت عدالت را رعایت نکردی و هر دو را نبوسیدی؟"[۲۴].

بدیهی است، هر رهبر و مدیری، بر زیردستان تبعیض روا دارد، بیدادگر است و سبب از هم گسیختگی و فروپاشی مجموعه خود خواهد شد. لذا با توجه به سیره رسول خدا رفتار مدیر هر مجموعه باید منطبق بر موازین عدالت باشد؛ یعنی افراد، در شرایط مساوی، باید ویژگی‌های مساوی داشته باشند[۲۵].

منابع

مدخل وابسته

پانویس

  1. دهخدا، لغت نامه، ج ۳۲، ص ۱۱۹.
  2. نهج البلاغه، ص ۱۳۹.
  3. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۳۲۲؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۶۵ و شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۱۹۵.
  4. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۲.
  5. سوره حدید، آیه ۲۵.
  6. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۱۷ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۱۰۰.
  7. نهج الفصاحه، تحقیق و ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص ۲۶۵؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۰۰؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۳، ص ۱۱۱ و الطبرانی، مسند الشامیین، ج ۲، ص ۲۰۶.
  8. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۳۸ - ۴۳
  9. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۳.
  10. ۲۵. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۶۸؛ ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۷۶ و فقه الرضا (ع)، ص ۳۵۵.
  11. البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴، اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.
  12. سوره نساء، آیه ۵۸.
  13. سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  14. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۳ ـ ۵۳۴.
  15. سوره مائده، آیه ۸.
  16. محمد بن باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۱۰ - ۱۱۱ و طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.
  17. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۴.
  18. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۴۴۶ - ۴۴۷ و ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۳۳۲.
  19. ماوردی، اعلام النبوه، ص۸۳؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۶۶ - ۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۱ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۱۳-۱۱۴.
  20. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۵.
  21. ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۸۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۳۰.
  22. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۹۶؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۹۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایة، ج ۴، ص ۳۶۲ و دلائل النبوه، ج ۵، ص ۱۸۷.
  23. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۶.
  24. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۲۰ و بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹.
  25. پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۳۶.