قضاوت
مقدمه
جنگها، خونریزیها، کشتارهای کوچک و بزرگ، دعواهای خانوادگی و... بخشی از رویدادهای دنیا و آشکارا بیانگر این حقیقتاند که انسانها به دلیل داشتن قوه اختیار و نیز غرایز و تمایلات گوناگون، گاه با همنوع خود اختلاف پیدا میکنند و هرکدام برای خود حقوقی قایلاند و به گاهِ اختلاف، دیگری را محکوم میکنند. وجود قانون و کسانی که توانایی فهم و استنباط صحیح آن را داشته باشند، از ضروریات هر جامعه بشری است. بیگمان خداوند متعال نیز که انسان را آفریده، نیازهای فردی و اجتماعی او را بهتر از هر کسی میداند. برنامه خداوند برای تکامل بشر، بهگونهای است که التزام عملی به آن موجب جلوگیری از بسیاری اختلافات کوچک و بزرگ است. با وجود این، خداوند حکیم با شناخت انسان، قوانینی را بهطور ویژه برای رفع خصومتها نیز تشریع کرده است. بهترین قانون برای رفع خصومت میان انسانها همان قانونی است که خداوند متعال شارع آن است؛ همو که انسان را آفریده و میشناسد. ازاینروست که قرآن کریم، پیامبرش را ملزم میکند تا براساس آنچه بر او نازل کرده، قضاوت کند: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾[۱].
قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، آکنده از احکامی قضایی است که برای رفع خصومت میان انسانها تعبیه شده است. روشن است این گمان که صِرف وجود همین احکام برای روشن شدن تکلیف اختلافات پیشآمده کافی است، نادرست خواهد بود؛ چه، در این صورت، هر کسی در اختلاف خود با دیگران، با مراجعه به آن قوانین مدعی استحقاق حق برای خود میشود؛ چنانکه این حق برای طرف مقابل او نیز محفوظ است. با توجه به چنین حقیقتی، اختلافات در اغلب موارد حل نخواهد شد. ازاینرو عقل نیز وجود کسانی را که متصدی امر قضاوت میان انسانها بوده، براساس قوانین به حکم میان ایشان بپردازند، به خوبی درک میکند. چنین افرادی همان قاضیانی هستند که اسلام برای آنها شرایطی خاص در نظر گرفته است[۲].
معناشناسی
«قضاوت» در معانی گوناگونی بهکار رفته است؛ از جمله حکم کردن، تمام کردن، محکم کردن، امضا کردن، انجام دادن، فارغ شدن، ادا کردن و ایجاد کردن یا ساختن[۳]. برخی بازگشت همه معانی آن را به پایانیافتن شیء به معنای تمامیت و رسیدن به نهایت دانستهاند[۴]. مناسبت این معنای اصلی با معنای مقصود از قضاوت، در این است که با حکمکردن قاضی، نزاع میان متخاصمان به پایان میرسد.
در اصطلاح، برخی فقها، قضاوت را به ولایت شرعی بر حکم کردن معنا کردهاند[۵] و برخی دیگر، خود حکم کردن را حقیقت قضاوت یا اعم از آن دو دانستهاند[۶]. البته این نزاع، به نزاع در حقیقت قضاوت بر میگردد که از سنخ ولایت یا نفس حکمکردن است[۷].[۸]
پیشینه
با توجه به اینکه منافع و خواستههای گوناگون انسانها پیوسته در تزاحم با یکدیگر است و این امر، گاهی موجب نزاع و اختلاف میان افراد میشد، ضروری بود که فرد یا نهادی برای داوری و پایان دادن به خصومت، «قضاوت» کند. نخستین گام انسانِ نخستین برای حل منازعات و اختلافات، اقدام و انتقام شخصی بود و در مرحله بعد، حل اختلافات بر عهده بزرگ یا بزرگان قوم و قبیله قرار گرفت. با شکلگیری دولتها، امر قضاوت بر عهده آنها افتاد و محاکم دولتی با پیروی از قوانین عرفی و نیز وضع قوانین جدید، به داوری میان مردم پرداختند[۹]. پیشینه قضاوت و قوانین مربوط به آن را میتوان در تمدنهای ایران، یونان و روم یافت[۱۰]. پیشینه قوانین جزایی که گویای وجود دادرسی و محکمه در تمدنهای گذشته است در قانون الواح دوازدهگانه روم[۱۱] و در قانوننامه حمورابی در تمدن بابل[۱۲] دیده میشود. آیین یهود نیز قوانین بسیاری در امر دادرسی و مجازات مجرمان دارد[۱۳]. دین مسیحیت موجود، در شریعت و قوانین، تابع یهودیت است و تنها برخی قوانین جزایی آیین یهود مانند قصاص، در آن نسخ شده است[۱۴].
قرآن کریم به قضاوت حضرت داوود(ع) و جایگاه او در این امر اشاره کرده و خداوند او را به قضاوت بر پایه حق فرا میخواند[۱۵] در چندین آیه پیاپی نیز به قضاوت بر پایه «آنچه خدا نازل کرده»، فرمان داده شده و کسانی را که به غیر آنچه خدا نازل کرده حکم میکنند، کافر، فاسق و ظالم خوانده است[۱۶]. در روایات ائمه(ع) نیز توجه فراوانی به امر قضاوت دیده میشود[۱۷] تا بدانجا که نخستین کتاب حدیثی ـ فقهی تألیف شده به دست شیعیان در سده اول از ابورافع، صحابی رسول خدا درباره قضاوت است[۱۸].
موضوع قضا ازجمله کتابهای فقهی است که از نخستین متون فقهی همچون المقنع[۱۹] و الهدایه[۲۰] صدوق تا آثار فقهی معاصران، به عنوان یکی از ابواب فقه در این متون جای دارد[۲۱].
قضاوت؛ در روایات و گفتار پیامبر اکرم(ص)
پیامبر(ص) عدالت را از اصول قضاوت برشمرده و فرموده است: "هرکس عهدهدار قضاوتی شد، پس باید بین مردم عدالت ورزد"[۲۲]. آن حضرت به قضات چنین هشدار داده است: "زبان قاضی میان دو شعله آتش است؛ تا اینکه قضاوتش او را یا به سوی بهشت هدایت میکند و یا به سوی آتش جهنم میکشاند"[۲۳].[۲۴]
همچنین ایشان قضات را از ظلم به شاکیان برحذر داشته، فرموده است: "هر که درباره دو درهم، ظالمانه، حکم و آن را به اجبار اجرا کند، مشمول این آیه خواهد بود که: ﴿مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۲۵]"[۲۶].[۲۷].[۲۸]
آداب قضاوت در لسان نبوی(ص)
رسول خدا(ص) رهنمودهایی را درباره آداب قضاوت برای قاضیان برشمرده است:
- پرهیز از قضاوت در شرایط نامناسب: پیامبر اکرم(ص) از پرداختن به قضاوت در حالت گرسنگی، عصبانیت و یا خوابآلودگی نهی فرمود[۲۹].
- شنیدن سخنان دو طرف: شنیدن کامل سخنان هر یک از طرفهای دعوا از توصیههای مهم رسول خدا(ص) به قضات بود. آن حضرت در سفارشهای خود به امیرالمؤمنین علی(ع) به ایشان فرمود: "هرگاه در مقام قضاوت میان دو نفر قرار گرفتی، با شنیدن سخنان نفر نخست، قضاوت نکن تا سخنان دیگری را نیز بشنوی که اگر چنین کنی، قضاوت برای تو روشن خواهد شد"[۳۰].
- رعایت عدالت در نگاه کردن و سخن گفتن با دو طرف نزاع: از امسلمه روایت شده است که رسول خدا(ص) میفرمود: "کسی که مسئولیت قضاوت میان مسلمانان را پذیرفت، باید در نگاه و جایگاه نشستن و اشاره میان آنان مساوات را رعایت و نباید صدای خود را بر یک طرف نزاع نسبت به دیگری بلندتر کند"[۳۱].
- تلاش برای تبرئه متهم در زمان بروز شبهه: رسول خدا(ص) داوران را از اجرای حکم در زمان بروز شبهه برحذر میداشت و میفرمود: "کیفرها را با شبهات دور کنید[۳۲] (با پیش آمدن شبهه و تردید، در لزوم کیفر کسی برای اجرای حد درباره خوداری کنید)".
- نهی از مهمان کردن یکی از متهمان: پیامبر اکرم(ص) قضات را از مهمان کردن یکی از طرفهای نزاع بدون حضور و همراهی طرف دیگر دعوا منع کرده است[۳۳].[۳۴]
- پرهیز از گرفتن رشوه: از رفتارهای زشتی که یک قاضی ممکن است بدان مبتلا شود، دریافت رشوه از دو طرف دعواست. رسول خدا(ص) کسانی را که مردم به علم و فقاهت آنها احتیاج دارند و در دعاوی احکام قضایی از مردم رشوه میگیرند، لعن کردند[۳۵].[۳۶]
- نهی از اهانت به مجرم: رسول خدا(ص) مسلمانان را از اهانت و بیاحترامی به مجرمان، به ویژه آنان که حد شرعی بر آنان جاری شده بود، نهی میفرمود و حتی بیان سخن ناخوشایند را در پشت سر آنان مصداق غیبت میدانست. در روایت دیگری آمده است: روزی زنی خدمت رسول خدا(ص) رسید که از طریق نامشروع باردار شده بود و به آن حضرت گفت: "ای پیامبر خدا(ص) من سزاوار حد شدهام، آن را بر من جاری کن!" پیامبر(ص) سرپرست آن زن را احضار کرد و فرمود: "با او مدارا کن تا فرزند خود را به دنیا بیاورد؛ آن گاه او را نزد من بیاور!" آن مرد چنین کرد. پس، رسول اکرم(ص) دستور داد جامه آن زن را بر رویش کشیدند و او را پوشاندند، سپس او را سنگسار کردند و آن گاه بر وی نماز خواندند. سپس، عمر گفت: "ای پیامبر خدا(ص)! بر این زن زناکار نماز میخوانی؟" آن حضرت فرمود: "هر آینه او چنان توبهای کرد که اگر توبهاش میان هفتاد نفر از مردم مدینه تقسیم شود، همه را دربر میگیرد؛ آیا توبهای برتر از این دیدهای؟ او خود را برای خداوند متعال فدا کرد"[۳۷].[۳۸].[۳۹]
قضاوت در عصر ظهور
در زمان ظهور حضرت مهدی(ع)، آن حضرت با استفاده از علم الهی و اطلاع از حقایق امور قضاوت مینماید و احتیاجی به اقامه شاهد و گواه نمیباشد، بنابراین دیگر جایی برای فریب، مخفی کاری و نفاق باقی نمیماند.
امام صادق(ع) فرمود: زمانی که حضرت قائم آل محمد(ع) قیام کند. مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان قضاوت میکند و برای صدور حکم شاهد نمیطلبد[۴۰].
امام صادق(ع) فرمود: در زمان ظهور حضرت قائم(ع) (حتی اطرافیان حضرت از عدالت وی مستثنی نخواهند بود و کسی نمیتواند از نزدیک بودن به حضرت سوءاستفاده نموده و منافقگونه عمل کند تا جایی که) شخصی در حضور آن جناب مشغول دستور دادن به این و آن است. حضرت دستور میدهد او را پیش آرند و گردنش را بزنند (و به علم خود به خاطر نفاق درونیاش او را مجازات خواهد کرد و تقرب او به حضرت او را از مجازات نجات نخواهد داد). در آن روز هر موجودی در شرق و غرب دنیا از (عدالت) حضرت بیمناک خواهد بود (و سعی میکند خطایی را مرتکب نشود)[۴۱]. شخصی از امام حسن عسکری(ع) درباره حضرت قائم(ع) سؤال کرد. حضرت پاسخ داد: زمانی که حضرت مهدی(ع) قیام کند، مانند حضرت داوود(ع) به دانش و علم خود در میان مردم دادرسی میکند و از کسی بینه و گواه نمیطلبد[۴۲].[۴۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و این کتاب قرآن را بهحق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند و حافظ و نگاهبان آنهاست. پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن» سوره مائده، آیه۴۸.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۸۰.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۶/۲۴۶۳ ـ ۲۴۶۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶ ـ ۱۸۷.
- ↑ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۹/۲۸۴.
- ↑ شهید اول، الدروس، ۲/۶۵؛ شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۲۵؛ فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۱۰/۵؛ طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، ۱۵/۵؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۸؛ انصاری، القضاء و الشهادات، ۲۵.
- ↑ نراقی، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، ۱۷/۷.
- ↑ یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۲؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
- ↑ امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۵۹.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، مشرقزمین گاهواره تمدن، ۱/۳۵ ـ ۳۷.
- ↑ صانعی، حقوق جزای عمومی، ۱/۵۰ و ۷۹ ـ ۸۱.
- ↑ عوض، دیه، ۷۱.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، مشرقزمین گاهواره تمدن، ۱/۲۶۰ ـ ۲۶۱؛ پاشا صالح، سرگذشت قانون، ۹۸ ـ ۱۰۴.
- ↑ کتاب مقدس، سفر اعداد، ب۳۵، ۳۰ ـ ۳۲؛ کتاب مقدس، سفر لاویان، ب۲۴، ۱۹ ـ ۲۲؛ کتاب مقدس، سفر خروج، ب۲۱، ۱۲ ـ ۲۷.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل متی، ب۵، ۳۸ ـ ۴۱.
- ↑ سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ سوره مائده، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۷/۴۰۶ ـ ۴۳۳؛ صدوق، من لایحضر، ۳/۲ ـ ۷۱.
- ↑ نجاشی، رجال النجاشی، ۶؛ کاشفالغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۲۷؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ۱/۹۸.
- ↑ صدوق، المقنع، ۳۹۵.
- ↑ صدوق، الهدایة فی الاصول و الفروع، ۲۸۵.
- ↑ امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
- ↑ الدار قطنی، سنن، ج ۴، ص۱۳۱؛ البیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص۱۳۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۲۸۵ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص۵۴۹.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص۲۹۲؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۲۱۴؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص۴۰۳ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۶، ص۹۴.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۷، ص۴۰۸؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۳۲۳ و وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۳۲.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۵۹ ـ ۵۶۰.
- ↑ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص۵۳۷ و المستدرک، ج ۱۷، ص۳۴۹ و با اندکی اختلاف در: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۶۱.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج۷، ص۱۳؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۴۳؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۸ و وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۱۶.
- ↑ اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۴، ص۸۳؛ ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۱۰، ص۲۶۵ و محمد بن خلف بن حبان، اخبار القضاة، ج۱، ص۳۱.
- ↑ ذهبی، سیراعلام النبلاء ج۸، ص۴۰؛ ابنحزم، الاحکام، ج۷، ص۱۰۱۷؛ الغزالی، المستصفی، ص۳۸۲ و کوفی، المصنّف، ج۶، ص۵۱۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۲۱۴ - ۲۱۵؛ الکافی، ج ۷، ص۴۱۳ و من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۱۲ - ۱۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص۲۲۴ و وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۲۲۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ کوفی، المصنّف، ج ۶، ص۵۵۸؛ مسند احمد، ج ۴، ص۴۳۵؛ الدارمی، سنن، ج ۲، ص۱۸ - ۱۹ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص۱۲۰ - ۱۲۱ و با اختلاف در: عوالی اللآلی، ج ۱، ص۴۳ و مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷۶.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۶۰ ـ ۵۶۳.
- ↑ کافی، ج ۱، ص۳۹۷ و یأتی، ص۵۲۶.
- ↑ غیبت نعمانی، ص۲۴۰ و یأتی، ص۵۲۷.
- ↑ کافی، ج ۱، ص۵۰۹.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۵۰۱.