استحقاق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

شایستگی انسان برای مدح و دریافت عوض یا ثواب و سزاواری ذمّ عقاب از سوی خداوند.

استحقاق، اصطلاح کلامی و تفسیری است که بیشتر در مباحث معاد (احباط و تکفیر) [۱] و انتصاف [۲] و عدل الهی [۳] مطرح شده است.

قبل از پرداختن به ماهیت و اسباب استحقاق و آرای متکلمان در این باره، لازم است، مفاهیم مربوط به آن، یعنی عوض، ثواب و عقاب، مدح و ذم و تفضل را تعریف کنیم.

عوض، نفع خالی از تعظیم و احترام است که از سوی خداوند به مستحق آن می‌‌رسد [۴]. ثواب، نفع همراه با تعظیم و احترام است [۵]. عقاب، ضرر و زیان همراه با اهانت و تحقیر است که به مستحق آن از جانب خداوند می‌‌رسد [۶]. مدح، سخنی است که بیانگر رضایت و خشنودی مدح کننده از مستحق مدح باشد [۷]. ذمّ سخنی است که بیانگر پستی حال مستحق است [۸].

سبب استحقاق عوض آن است که، موجودی بی‌جهت و بدون سوء اختیار و خطایی، گرفتار مشقت، درد و رنج شده باشد [۹]. استحقاق و ایصال عوض شامل مسلمان و کافر و حتی حیوانات نیز می‌‌شود [۱۰] و نیز استحقاق عوض گاهی بر خدا و گاهی بر غیر خدا حاصل می‌‌شود [۱۱].

سبب استحقاق مدح و ثواب به طور کلی اطاعت آگاهانه و مخلصانه خداوند است، مانند انجام واجبات و مستحبات و مباح‌هایی که مقدمه ترک حرامی باشد و ترک محرمات و قبایح [۱۲].

از آنجا که تحمل مشقت و وجود سختی، مقتضی و عامل استحقاق برای دریافت ثواب و مدح است، لازم است فعل مورد تکلیف (طاعت) و یا مقدمه و سبب آن، همراه با دشواری و سختی باشد [۱۳]. از آنچه گفته شد معلوم می‌‌شود که عوامل استحقاق ثواب و مدح یکی است [۱۴].

سبب استحقاق ذم و عقاب، انجام فعل قبیح و حرام و یا ترک واجب است توسط کسی که به قباحت فعل قبیح و ترک واجب آگاه بوده و یا امکان تحصیل آگاهی از آن را داشته است [۱۵].

تفضل در برابر استحقاق قرار دارد و عبارت است از نفعی که از جانب خداوند به بندگان، هر چند مستحق آن نفع نباشند می‌‌رسد و این ایصال نفع، خالی از هرگونه تعظیم است [۱۶]. تفاوت تفضل با استحقاق از این قرار است:

  1. تفضل نعمت و موهبت خداوندی است [۱۷] که به برخی بندگان بدون انجام تکلیفی و به صرف داشتن شایستگی تعلق می‌‌گیرد، مانند اطفال، بُله‌ها و حتی بهائم که همگی مکلف نیستند [۱۸] و متفضل علیه هیچ نوع استحقاقی ندارد [۱۹].
  2. ثواب و عقاب که متعلق استحقاق است، باید از شوایب خالی و خالص باشد، اما در تفضل خلوص از شوایب واجب و لازم نیست بلکه جایز است [۲۰].
  3. در تفضل نوعی غضاضت و نقصان وجود دارد که در ثواب نیست [۲۱].
  4. از بررسی آرای متکلمان معلوم می‌‌شود که استحقاق لازم الاجرا و وفای به آن واجب است، اما تفضل چنین نیست و فضل و تفضل بر خداوند واجب نیست [۲۲]. تفضل از ناحیه خدا می‌‌تواند عقاب را زایل کند [۲۳] برخی از متکلمان خلف وعید و عذاب نکردن از جانب خدا را مصداق تفضل معرفی کرده‌اند [۲۴]. رعایت ثواب و عوض بر اساس استحقاق و عدالت است، اما تفضل فوق عوض و عدالت است [۲۵].

اکثر متکلمان امامیه همچون سید مرتضی [۲۶]، علامه حلی [۲۷]، فاضل مقداد [۲۸]، ابن میثم بحرانی [۲۹] شیخ سدید الدین حمصی [۳۰] و اکثر متکلمان معتزلی همچون قاضی عبد الجبار [۳۱]انسان را مستحق دریافت ثواب از جانب خداوند و اعطای ثواب را بر خدا واجب می‌‌دانند و قائل به عقلی بودن این موضوع هستند، اما متکلمان اشعری نه انسان را مستحق دریافت ثواب می‌‌دانند و نه اعطای ثواب را بر خدا واجب می‌‌دانند بلکه آن را تفضلی از جانب خداوند قلمداد کرده‌اند و قائل به نقلی بودن آن می‌‌باشند [۳۲]. البته در میان متکلمان امامیه برخی مانند: شیخ طوسی [۳۳] و شیخ مفید [۳۴] و از متکلمان معتزلی ابو القاسم بلخی کعبی[۳۵] اعطای ثواب از جانب خداوند را تفضل می‌‌دانند. از جانب هر دو گروه برای اثبات دیدگاه‌های خود استدلال‌هایی بیان شده است [۳۶].

دلیل عمده منکران استحقاق این است که ما نمی‌توانیم چیزی را بر خدا واجب کنیم، نه ثواب بر طاعت و نه عقاب بر معصیت را، بلکه طاعت و معصیت نشانه اعطای ثواب و عقاب است، نه علت و سبب؛ زیرا خداوند هیچ گاه مستحق علیه واقع نمی‌شود، چون لازم می‌‌آید حاکم و موجبی مافوق خدا باشد و خدا هیچ مافوقی ندارد، پس اگر خداوند به بنده‌اش ثوابو عطا می‌‌کند تنها بر اساس تفضل است، که در قرآن به آن وعده داده است، نه این که بنده مستحق آن باشد [۳۷].

متکلمان امامیه وجوب علی اللّه را که استحقاق یکی از مصادیق آن است به گونه ای توضیح و تبیین کرده‌اند که هیچ منافاتی با حاکمیت مطلق خداوند ندارد. وجوب علی اللّه یک وجوب و حکم فقهی تکلیفی حقوقی نیست، تا محکومیت خدا را به دنبال داشته باشد، بلکه این وجوب، یک مفهوم و حکم هستی شناسانه است، یعنی از مطالعه ذات و صفات خداوند به این نتیجه می‌‌رسیم که خداوند به وعده هایش عمل کرده و به مطیعان ثواب می‌‌دهد. بنابراین نقش عقل در این باره ایجاب و الزام نیست، بلکه فهم و کشف است، عقل از شناخت ذات و صفات خداوند این وجوب را می‌‌فهمد. به عبارت دیگر، مبدأ این وجوب، خداوند است: كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ [۳۸] وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ [۳۹] و عقل انسان آن را درک و کشف می‌‌کند [۴۰].

فخر رازی در تفسیر آیه: وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۴۱] اعتراف می‌‌کند که باء در (بما کنتم تعملون) برای علیت است و این آیه دلالت می‌‌کند که عملانسان موجب و علت جزا (ثواب) است و سپس اضافه می‌‌کند که این علیت را خود شرع علت قرار داده است [۴۲].

استحقاق یا حق پیدا کردن عبد بر خداوند مانند پیدا کردن حق اجیر بر مستأجر نیست،؛ چراکه خداوند مالک حقیقی انسان و جهان است، بلکه استحقاق یعنی این که انسان مطیع، به واسطه اطاعتی که انجام داده شایستگی دریافت پاداش را دارد و همین شایستگی را نیز خود خدا وضع کرده است. بنابراین میان این گفته که تمام عطاهای خداوند، چه دنیوی یا اخروی، همه تفضل است زیرا خدا مالک علی الاطلاق است و این سخن که مؤمن مستحق ثواب است تنافی نیست.

در قرآن نیز خداوند از ثواب، به عطای الهی تعبیر و آن را تفضل از جانب خویش معرفی کرده و در عین حال اعطای آن را بی‌حساب و بدون ملاک ندانسته و برای آن معیار قایل شده است (شایستگی) إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا[۴۳]، جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا[۴۴] إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ[۴۵]، لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ[۴۶] [۴۷].

استحقاق در مباحث دیگر کلامی همچون نبوت و امامت نیز مطرح است، به این صورت که نبوت وامامت آیا بر اساس استحقاق نبیّ و امام است یا این مقام و موهبت تفضلی از جانب خداوند به آنهاست [۴۸] عقیده درست این است که نبوت و امامت اگر چه تفضلی از جانب خداوند است، اما به کسانی اعطا می‌‌شود که شایستگی آن را دارند [۴۹]. بدین جهت است که خداوند نخست ابراهیم (ع) را می‌‌آزماید، آن گاه منصب امامت را به او اعطا می‌‌کند وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۰] و حضرت موسی (ع) پس از آزمون‌هایی به مقام نبوت می‌‌رسد إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى[۵۱]. بنابراین، نبوت و امامت از آن جهت که کسی چیزی را از خداوند طلبکار نیست، از مقوله تفضل الهی است و از آن جهت که اعطای آن از جانب خداوند به افراد در گرو شایستگی آنان است از مقوله استحقاق می‌‌شود.

زمان استحقاق ثواب و عقاب مکلفان از دیگر موضوعات مورد اختلاف متکلمان است، برخی قائلند مکلف در همان زمان صدور طاعت و معصیت مستحق ثواب و عقاب است و برخی دیگر زمان استحقاق را به آخرت واگذار کرده‌اند و گروه سوم استحقاق را در زمان مرگ می‌‌دانند و هر کدام برای تثبیت ادعای خویش دلایلی آورده‌اند[۵۲]

منابع

پانویس

  1. تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۲۷، اوائل المقالات، ص۵۷، المغنی، ج۳، ص۵۲۳، الذخیره، ص۳۰۲
  2. شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۵، الذخیره، ص۲۴۴
  3. تقریب المعارف، ص۷۶
  4. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۵۸
  5. مناهج الیقین، ص۵۰۳
  6. کشف المراد، ص۴۱۰، المنقذ من التقلید، ص۵، مناهج الیقین، ص۵۰۳، شرح المقاصد، ص۱۳۰
  7. کشف المراد، ص۴۰۸، شرح الاصول الخمسه، ص۶۱۲
  8. کشف المراد، ص۴۰۸، شرح الاصول الخمسه، ص۶۱۲
  9. المنقذ من التقلید، ج۲، ص۵، ایضاح المراد، ص۳۰۸، اوائل المقالات، ص۹۱
  10. اوائل المقالات، ص۹۱، المغنی، ص۵۲۰، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۳، اصول الدین بغدادی، ص۲۴۰
  11. شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۴
  12. شرح المقاصد، ص۱۳۰، اللوامع الالهیه، ص۴۶۲، المنقذ من التقلید ص۶، کشف المراد، ص۴۰۹، مناهج الیقین، ص۵۰۵، کشف الفواید، ص۳۴۳
  13. مناهج الیقین، ص۵۰۴، المغنی، ج۱۴، ص۳۰۸ و ۳۱۰، کشف المراد، ص۴۱۰، شرح الاصول الخمسه، ص۶۱۶
  14. قواعد المرام، ص۱۵۸، شرح الاصول الخمسه، ۶۱۳
  15. الذخیره، ص۲۸۶، مناهج الیقین، ص۵۰۴، المنقذ من التقلید، ص۶، شرح المقاصد، ص۱۳۰، اللوامع الالهیه، ص۴۶۲
  16. الاقتصاد، ص۸۹ و ۱۰۸، قواعد المرام، ص۱۱۹
  17. التبیان، ج۲، ص۵۵۳، ایضاح المراد، ص۳۰۷
  18. اوائل المقالات، ص۹۱
  19. الذخیره، ص۲۳۹
  20. شرح المقاصد، ص۱۲۴، شرح المواقف، ص۳۰۷، کشف المراد، ص۴۱۱
  21. مناهج الیقین، ص۵۰۶
  22. الاقتصاد، ص۹۱، شرح المقاصد، ص۱۲۴، شرح المواقف، ص۳۰۷
  23. الاقتصاد، ص۱۱۷، الذخیره، ص۳۰۲
  24. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۲۶
  25. الاعتقادات، ص۴۷، تصحیح الاعتقاد، ص۶۹
  26. شرح جمل العلم والعمل، ص۱۳۸
  27. مناهج الیقین، ص۵۰۵، کشف المراد، ص۴۰۸، کشف الفوائد، ص۳۴۲
  28. ارشاد الطالبین، ص۳۱۴
  29. قواعد المرام، ص۱۵۹
  30. المنقذ من التقلید، ص۱۶ ـ ۱۷
  31. شرح الاصول الخمسه، ص۶۱۴
  32. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۲۷، تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۲۸، ج۹، ص۱۷۶، ج۱۳ ص۸۲، الغنیه فی اصول الدین، ص۱۶۸
  33. التبیان، ج۲، ص۵۵۳
  34. اوائل المقالات، ص۹۱ـ ۹۲
  35. اللوامع الالهیه، ص۴۶۳، کشف المراد، ص۴۰۹ـ ۴۱۰
  36. ر. ک: ثواب و عقاب
  37. المواقف، ج۲، ص۳۰۷، اصول الدین، ص۱۷۴، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۲۷، الغنیة فی اصول الدین، ص۱۶۸، تفسیر کبیر، ج۹، ص۱۷۵
  38. «بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۱۲.
  39. «و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است» سوره نحل، آیه ۹.
  40. القواعد الکلامیه، ص۷۴، الالهیات، ج۲، ص۵۴
  41. «و هر کینه‌ای که در سینه آنهاست می‌زداییم؛ از بن (جایگاه) آنان جویبارها روان است و می‌گویند: سپاس خداوند را که ما را به این (پاداش بزرگ) رهنمون شد و اگر خداوند ما را راهبر نمی‌شد ما خود راه نمی‌یافتیم؛ بی‌گمان فرستادگان پروردگارمان حق را فرا آوردند و به آنان بانگ برمی‌دارند که این بهشت را برای کارهایی که می‌کردید برای شما برجا نهاده‌اند» سوره اعراف، آیه ۴۳.
  42. تفسیر کبیر، ج۱۳، ص۸۲
  43. «بی‌گمان پرهیزگاران را رستگاری است» سوره نبأ، آیه ۳۱.
  44. «به پاداشی از پروردگار تو، به بخششی بی‌شمار» سوره نبأ، آیه ۳۶.
  45. «کسانی که کتاب خداوند را می‌خوانند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم پنهان و آشکار می‌بخشند، به داد و ستدی امید بسته‌اند که هرگز زیان ندارد» سوره فاطر، آیه ۲۹.
  46. «تا پاداش‌هایشان را تمام بدهد و از بخشش خویش به (پاداش) آنان بیفزاید که او آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره فاطر، آیه ۳۰.
  47. ایضاح المراد، ص۳۰۶ـ ۳۰۷
  48. اوائل المقالات، ص۶۳ و۶۴
  49. الشافی فی الامامه، ج۱، ص۳۲۸
  50. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  51. «(یاد کن) آنگاه را که خواهرت (نزد آنان) می‌رفت و می‌گفت: می‌خواهید شما را به کسی رهنمون شوم که او را سرپرستی کند؟ پس تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش روشن گردد و اندوهگین نشود؛ و کسی را (ناخواسته) کشتی، ما تو را از (آن) اندوه رهاندیم و تو را بارها آزمودیم آنگاه سال‌هایی در میان مردم مدین به سر بردی سپس ای موسی به هنگام، باز آمدی» سوره طه، آیه ۴۰.
  52. لطیفی و اصغری، مقاله «استحقاق»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱