تکامل

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تکامل

تکامل، یعنی گام برداشتن در مسیر کمال، یعنی شیء متکامل که منزل عوض می‌کند و مراحل را مرحله به مرحله پشت سر می‌گذارد، گذشته از عدم ثبات و در یک جا متوقّف نبودن، یک امر دیگر هم در آن هست و آن این است که این تغییر در مسیر کمال صورت گرفته است بدین معنی که مبدئی را در نظر گرفته‌ایم بعد می‌گوییم در آن متکامل شده است، یعنی در مرحله بعد همان را در مرحله عالی‌تر و به مقدار بیشتر دارد. در “تکامل” ما باید یک “مبدأکمال”ی در نظر بگیریم و بعد مسیری از همان مبدأ در نظر بگیریم که شیء در همان مسیر در مرحله بعد در سطح بالاتر قرار گرفته است، این را می‌گوییم تکامل[۱]. به عبارت دیگر، تکامل یعنی، این دارای مرتبه‌ای از کمال است. بعد دارای مرتبه بالاتر و عالی‌تر می‌شود. آیا این مرتبه‌ای که قبلاً داشته است با مرتبه‌ای که بعداً دارد از یک جنس است یا از دو جنس؟ اگر از دو جنس باشد که دیگر تکامل نیست[۲]. منظور حکما از استعداد “شدن” این است که حالتی داخلی و درونی در شیء وجود دارد که به موجب آن حالت، آن شیء به سوی فعلیّت و کمال می‌شتابد؛ یعنی این “قوّه” در مقابل “فعلیّت” است که نسبت آنها (یعنی قوّه و فعلیّت) به یکدیگر نسبت نقص و کمال است و لهذا این گونه استعدادها را می‌توانیم “آمادگی برای تکامل” بخوانیم[۳].

اصطلاح تکامل در عصر امروز به معنای دیگری گفته می‌شود، فعلیّت‌ها را وقتی با هم مقایسه می‌کنند اگر فعلیّت بعدی نسبت به فعلیّت قبلی نوعی افزایش داشته باشد، به این می‌گویند تکامل، یعنی صرف نسبت بین قوّه و فعلیّت را در نظر نمی‌گیرند. مثلاً یک موجود زنده مثلاً جنین را در رحم می‌گویند، این موجود متکامل است، یعنی در مراحل اولی به صورت یک سلول واحد است و بعد مرتب تکثیر می‌شود و بعد هر قسمتی از این سلول‌ها تبدیل به عضوی می‌شوند، تا به جائی می‌رسد که قابلیّت این را پیدا می‌کند که دارای نفس بالقوّه ناطقه شود. پس تکامل در این جور موارد یعنی در زمان بعدی هر چه را که در زمان قبل داشت دارد با اضافه و فعلیّت جداگانه، یا مثل حرکت در کیف که مثلاً شیء دارای یک درجه از حرارت است و بعد این درجه بالا می‌رود[۴]. معنایش این است که طبیعت در هر مرتبه استعداد یک مرتبه از کمال را دارد که در مرتبه بعد استعداد کمال بیشتر را دارد، حتی در مثل رنگ‌ها و مانند آن هم مطلب همین طور است. این جور نیست که سیب که دارد قرمز می‌شود یک مقدار قرمزی را پیدا می‌کند، این را نگه می‌دارد و یک مقدار دیگر به آن می‌افزاید، آن را باز نگه می‌دارد و باز بر آن می‌افزاید و هکذا، نه، این جور نیست، هر درجه‌ای از قرمزی که برای سیب پیدا می‌شود پیداشدنش ملازم است با از بین رفتن. ولی هر مرتبه‌ای که از بین می‌رود سیب مستعد می‌شود که در مرتبه بعد، درجه کامل‌تر را پیدا کند[۵]. بعضی‌ها تکامل را این‌گونه تعریف کرده‌اند: تکامل عبارت است از تراکم، یعنی ابتداء جمع شدن یک عده اجزاء و بعد تقسیم شدن، از تجانس خارج شدن و به سوی عدم تجانس رفتن و به اصطلاح ارگانیزه شدن، عضو عضو شدن جزء شدن، و سپس یک رابطه وحدت میان اعضا برقرارشدن[۶]. در مفهوم تکامل، تعالی خوابیده است. یعنی تکامل حرکت است. امّا حرکت رو به بالا و عمودی. تکامل، حرکت از سطحی به سطح بالاتر است[۷].[۸]

تکامل اجتماعی

تکامل تاریخی یا تکامل اجتماعی، یعنی سیر جدیدی از تکامل که در این سیر جدید، طبیعت به آن شکل دخالت ندارد، این تکامل، تکامل اکتسابی[۹]. است. یعنی تکاملی است که انسان با دست خود آن را کسب کرده است و دوره به دوره هم آن را از طریق تعلیم و تعلّم منتقل کرده است، نه از طریق وراثت[۱۰]. جامعه از نظر تشکیلات، حکم یک موجود زنده را دارد که هر چه ساده‌تر و بسیط‌تر است از ارگانیزم کمتری برخوردار است، حالت وحدت و بساطت بیشتری دارد. هر چه که تکامل پیدا می‌کند، از نظر اعضاء و اجزاء و ارگان‌ها پیچیده‌تر می‌شود، تقسیم کار بیشتر می‌شود و گسترش این پیچیدگی بیشتر می‌گردد[۱۱]. یک جهت دیگر تکامل (اگر باز بشود نام آن را تکامل گذاشت که مشکل است) این است که ساختمان جامعه بشری از یک حالت ساده تدریجاً به سوی پیچیدگی و پیچیده‌تر بودن پیش آمده است. یعنی همان‌طور که در امور صنعتی و فنّی مثلاً اولین هواپیمایی که ساختند بسیار ساده بود. و اکنون که این سفینه‌های فضاپیما را ساخته‌اند دستگاه‌های بسیار دقیقی است، و همان‌طور که در تکامل طبیعی، ساختمان بدن یک حیوان تک سلولی نیست به ساختمان بدن یک انسان که روابط پیچیده‌ای دارد، بسیار ساده، در جامعه بشری هم چنین است[۱۲]. تکامل اجتماعی، در مفهومش تعالی انسان از نظر اجتماعی است نه صرف پیشرفت[۱۳].[۱۴]

تکامل تاریخی

تاریخ در مجموع خودش رو به تکامل است. ولی این بدان معنی نیست که تاریخ مانند قافله‌ای است که دائماً قدم به قدم جلو می‌رود. چون عاملش انسان است، نه طبیعت، و انسان یک موجود آزاد و مختار است. تاریخ باید در یک مسیری حرکت کند[۱۵]. اگر تاریخ را نه به معنی سرگذشت عینی جامعه بشر، بلکه به معنی یک علم یعنی تفسیر این سرگذشت بشر در نظر بگیریم، آنگاه وقتی می‌گوییم “تکامل تاریخ” یعنی تکامل علم تاریخ و این ملازم با تکامل خود تاریخ نیست[۱۶].[۱۷]

تکامل تدریجی (عرضی)

تردیدی نیست که علوم رو به توسعه و افزایش است و تحقیقات دانشمندان هر روز فصل جدیدی در هر یک از علوم باز می‌کند و یا علم جدیدی را در صحنه علوم وارد می‌کند. از روز اول نه هیچ‌یک از علوم و نه فلسفه به این توسعه که امروز هست نبوده، بلکه به تدریج که از عمر تمدن بشر گذشته در اثر کوشش‌های دانشمندان بر عدّه مسائل آنها افزوده شده است و بعداً نیز افزوده خواهد شد. گمان نمی‌رود در تمام جهان یک دانشمند پیدا شود که منکر این مطلب باشد. البته این نوع از تکامل که می‌بایستی آن را “توسعه تدریخی” و یا “تکامل عرضی” نامید، در فلسفه و جمیع شعب علوم جاری است و ربطی به تکامل حقیقت به مفهوم فلسفی آنکه ماتریالیست‌ها دست‌آویز قرار داده‌اند، ندارد[۱۸].

تکامل جامعه

[به فعلیّت رسیدن] استعدادهای فطری‌ای که در جامعه هست و می‌تواند به مرحله فعلیّت برسد. با کشف استعدادها فعلیّت را می‌توان به دست آورد. کما اینکه با شناخت فعلیّت گاهی استعدادها کشف می‌شود[۱۹].[۲۰]

تکامل ذاتی

تکاملی که مستلزم این باشد که ماهیّت یک شیء تغییر کند و نوعیّت آن عوض شود[۲۱].[۲۲]

تکامل طبیعی

یعنی تکاملی که آن را جریان طبیعی بدون دخالت و خواست خود انسان به وجود آورده است. از این جهت میان انسان و سایر حیوانات تفاوتی نیست یعنی یک مسیر طبیعی جبری قهری، هر حیوانی را به مرحله‌ای رسانده است[۲۳].[۲۴]

تکامل طولی

علوم تجربی یک نوع تحول و تکامل مخصوص به خود پیدا می‌کند که می‌توان آن را “تکامل طولی” نامید، به این معنی که این علوم فقط روی فرضیه و تئوری کار می‌کنند و به حسب سنخ موضوعات خود نمی‌توانند مانند ریاضیات و فلسفه متّکی به اصول برهانی یقینی باشند و چون دلیل و گواهی بر صحّت این فرضیه‌ها جز انطباق با تجارب و نتیجه عملی دادن نیست و انطباق با تجربه و نتیجه عملی دادن دلیل بر حقیقی بودن و یقینی بودن نمی‌شود و جنبه احتمالی آن فرضیه‌ها را از بین نمی‌برد و از طرفی راه دیگری برای به دست آوردن صحت این فرضیه‌ها در دست نیست. ناچار همین قدر که یک فرضیه با تجربیاتی که در دسترس بشر هست منطبق شد دانشمندان این امر احتمالی را یک حقیقت علمی فرض و تلقی می‌کنند و به عنوان یک قانون علمی می‌شناسند و در کتب علمی و درسی به صورت قانون علمی ذکر می‌کنند ولی هر وقت یک فرضیه دیگری که در اجزاء فرضیه اول اصلاحاتی به عمل آورده بود یا اساساً مباین با او بود پدید آمد و در هر صورت با تجربیات بیشتر و دقیق‌تری منطبق شد فرضیه اول از صحنه علم خارج شده و فرضیه دوم جای آن را می‌گیرد و به همین ترتیب...[۲۵].[۲۶]

تکامل واقعی

حرکت و تکامل واقعی یعنی حرکت شیء به سوی غایت و کمال طبیعی خود، و به تعبیر دیگر حرکت از راه مستقیم طبیعت و خلقت به هیچ وجه مستلزم این نیست که خود واقعی آن موجود تبدیل به خود دیگر گردد[۲۷].[۲۸]

تکامل و پیشرفت

هر تکاملی پیشرفت هست، ولی هر پیشرفتی تکامل نیست. مثلاً پیشرفت سربازان در جبهه جنگ تکامل نامیده نمی‌شود، همچنان‌که پیشرفت بیماری از قبیل سل و سرطان تکامل تکامل بیماری شمرده نمی‌شود. در مفهوم پیشرفت، هم سطحی مأخوذ است، ولی در مفهوم تکامل تعالی مأخوذ است و لااقل در مفهوم پیشرفت شرطش ناهمسطحی نیست و اعمّ است. پس پیشرفت یا مطلق حرکت است اعمّ از افقی و عمودی و یا خصوص افقی است ولی تکامل، حرکت عمودی است[۲۹].[۳۰]

منابع

پانویس

  1. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۳۳.
  2. شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۲۰۰.
  3. مجموعه آثار، ج۵، ص۴۰۴.
  4. حرکت و زمان، ج۱، ص۴۱۵.
  5. حرکت و زمان، ج۱، ص۴۱۸.
  6. تکامل اجتماعی انسان، ص۱۸.
  7. تکامل اجتماعی انسان، ص۱۳.
  8. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۵.
  9. از نظر مارکسیسم، این تکامل هم به نحوی طبیعی و جبری است.
  10. تکامل اجتماعی انسان، ص۹.
  11. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۳۵.
  12. تکامل اجتماعی انسان، ص۱۸.
  13. تکامل اجتماعی انسان، ص۱۳.
  14. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۶.
  15. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۴۵.
  16. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۷۱.
  17. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۶.
  18. مجموعه آثار، ج۶، ص۱۶۸.
  19. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵۲.
  20. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۷.
  21. مجموعه آثار، ج۱، ص۵۱۳.
  22. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۷.
  23. تکامل اجتماعی انسان، ص۹.
  24. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۷.
  25. مجموعه آثار، ج۶، ص۱۶۸.
  26. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۷.
  27. مجموعه آثار، ج۵، ص۲۹۱.
  28. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۸.
  29. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۲۹.
  30. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۷۸.