قضاوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

امام خمینی، صفاتی برای «قاضی» چون: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، اجتهاد مطلق، برشمرده و بنابر احتیاط واجب، اعلمیت در محل سکونت و غلبه‌ نکردن نسیان را نیز افزوده است.

رعایت شرط اجتهاد مطلق برای همه قاضیان، قوه قضاییه را پس از پیروزی انقلاب دچار مشکل کرد. از این‌رو امام خمینی، اجازه داد افراد غیر مجتهد با احراز صلاحیت علمی، متصدی امر قضاوت شوند. این افراد «قاضی مأذون» نام گرفتند. به نظر امام خمینی، جایز نیست که قاضی از دو طرف دعوا، دستمزد بگیرد، و درباره دریافت دستمزد از بیت‌المال در فرض نیاز قاضی و بی‌نیازی او، به جواز فتوا داده است. امام خمینی، به‌صراحت تصدی منصب قضاوت توسط فرد غیر مجتهد به صورت وکالت از مجتهد را جایز نمی‌داند و به وجوب رفتار مساوی قاضی با دو طرف دعوا فتوا داده است. ایشان، باور دارد قاضی غیر معصوم در همه موارد می‌تواند بر اساس علم خود حکم کند، به نظر ایشان، حتی اگر بینه بر خلاف علم قاضی باشد، نمی‌تواند طبق بینه حکم کند. امام خمینی، قائل است، تشخیص مدعی و منکر، امری عرفی است و شارع دراین‌باره اصطلاح ویژه‌ای ندارد. ایشان، درخواست تجدید نظر در حکم قاضی را در دو پذیزفته: نخست احراز عدم صلاحیت قاضی برای قضاوت و دوم مخالفت حکم قاضی با ضروریات فقه. امام خمینی، دو فرمان مهم در راستای اصلاح امر قضاوت در ایران صادر کرد. نخست به لغو همه قوانین غیر اسلامی فرمان داد و دیگر اینکه فرمان هشت‌ماده‌ای صادر کرد که در آن بر اسلامی کردن دستگاه قضا و اصلاح آن تأکید شده بود. امام خمینی، به دستگاه قضایی پیش از انقلاب انتقادهایی داشت و در آغاز پیروزی، بر اسلامی بودن دادگستری در ایران تأکید فراوان کرد و برای رسیدن به این هدف، پیوسته و گاهی با لحن عتاب‌آلود، روحانیان و مجتهدان حوزه‌های علمیه را به ورود به دستگاه قضایی و تصدی امر قضاوت فرا می‌خواند.[۱]

معناشناسی

«قضاوت» مصدر یا اسم مصدر ساخته‌شده در زبان فارسی، برای فعل «قضی» در زبان عربی است. مصدر عربی این فعل «قضاء» است.[۲] این واژه در معانی گوناگونی به‌کار رفته است؛ ازجمله حکم‌ کردن، تمام‌ کردن، محکم‌ کردن، امضا‌ کردن، انجام‌ دادن، فارغ‌ شدن، ادا کردن و ایجاد کردن یا ساختن.[۳] برخی بازگشت همه معانی آن را به پایان‌یافتن شیء به معنای تمامیت و رسیدن به نهایت دانسته‌اند.[۴] مناسبت این معنای اصلی با معنای مقصود از قضاوت، در این است که با حکم‌کردن قاضی، نزاع میان متخاصمان به پایان می‌رسد.

در اصطلاح، برخی فقها، قضاوت را به ولایت شرعی بر حکم‌کردن معنا کرده‌اند[۵] و برخی دیگر، خود حکم‌کردن را حقیقت قضاوت یا اعم از آن دو دانسته‌اند.[۶] البته این نزاع، به نزاع در حقیقت قضاوت بر می‌گردد که از سنخ ولایت یا نفس حکم‌کردن است.[۷]

درباره مورد حکم، برخی آن را اثبات حقوق و استیفای آن برای مستحق می‌دانند؛[۸] ولی شماری دیگر مورد حکم را مطلق مصالح عامه دانسته‌اند که مواردی چون حکم به اول ماه نیز در تعریف آن جای می‌گیرد.[۹] بعضی به همین سبب، تعریف دوم قضاوت را بهتر می‌دانند.[۱۰] شیخ انصاری هرچند مانند گروه اول، اموری مانند حکم به اول ماه را از مورد قضاوت خارج و آن را از شئون قاضی و نه مقوم قضاوت می‌داند؛ ولی قضاوت را دارای حقیقت شرعی یا حقیقت متشرعه نمی‌داند (۲۶)؛ یعنی قضاوت در شریعت به همان معنای عرفی به‌کار رفته است. امام خمینی و برخی از معاصران[۱۱] همسو با شیخ انصاری قضاوت را محدود به موارد دعوا و اختلاف دانسته و قضاوت را به «حکم‌کردن میان مردم برای رفع نزاع میان آنان، با شرایط خاص» تعریف کرده‌اند.[۱۲] همچنین با این تعریف، روشن می‌شود که در نظر ایشان، قضاوت، نفس حکم‌کردن است؛ نه ولایت و شأنیت برای آن. البته قاضی در جایگاه حاکم شرع، دارای شئون گوناگونی است و برای رسیدگی به امور دیگر مانند اجرای حدود، ولایت دارد.[۱۳].[۱۴]

پیشینه

با توجه به اینکه منافع و خواسته‌های گوناگون انسان‌ها پیوسته در تزاحم با یکدیگر است و این امر، گاهی موجب نزاع و اختلاف میان افراد می‌شد، ضروری بود که فرد یا نهادی برای داوری و پایان‌دادن به خصومت، «قضاوت» کند. نخستین گام انسانِ نخستین برای حل منازعات و اختلافات، اقدام و انتقام شخصی بود و در مرحله بعد، حل اختلافات بر عهده بزرگ یا بزرگان قوم و قبیله قرار گرفت. با شکل‌گیری دولت‌ها، امر قضاوت بر عهده آنها افتاد و محاکم دولتی با پیروی از قوانین عرفی و نیز وضع قوانین جدید، به داوری میان مردم پرداختند.[۱۵] پیشینه قضاوت و قوانین مربوط به آن را می‌توان در تمدن‌های ایران، یونان و روم یافت.[۱۶] پیشینه قوانین جزایی که گویای وجود دادرسی و محکمه در تمدن‌های گذشته است در قانون الواح دوازده‌گانه روم[۱۷] و در قانون‌نامه حمورابی در تمدن بابل[۱۸] دیده می‌شود. آیین یهود نیز قوانین بسیاری در امر دادرسی و مجازات مجرمان دارد.[۱۹] دین مسیحیت موجود، در شریعت و قوانین، تابع یهودیت است و تنها برخی قوانین جزایی آیین یهود مانند قصاص، در آن نسخ شده است.[۲۰]

قرآن کریم به قضاوت حضرت داوود(ع) و جایگاه او در این امر اشاره کرده و خداوند او را به قضاوت بر پایه حق فرا می‌خواند ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۲۱] در چندین آیه پیاپی نیز به قضاوت بر پایه «آنچه خدا نازل کرده»، فرمان داده شده و کسانی را که به غیر آنچه خدا نازل کرده حکم می‌کنند، کافر، فاسق و ظالم خوانده است.﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۲]، ﴿ وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ [۲۳] در روایات ائمه(ع) نیز توجه فراوانی به امر قضاوت دیده می‌شود،[۲۴] تا بدانجا که نخستین کتاب حدیثی ـ فقهی تألیف‌ شده به دست شیعیان در سده اول از ابورافع، صحابی رسول خدا درباره قضاوت است.[۲۵] در روایتی از امام صادق(ع)، قاضیان به چهار دسته تقسیم شده‌اند که سه دسته از آنها گرفتار آتش و یک گروه اهل بهشت‌اند؛ کسانی که عالمانه یا از روی جهل، به ستم حکم کنند یا اینکه حکمشان عادلانه باشد؛ ولی از روی علم نباشد، همه در آتش‌اند و تنها کسی که از روی علم و به‌حق قضاوت کند، جایگاهش بهشت است.[۲۶] افزون بر این، گاه در روایات با سخنانی تهدیدآمیز مانند «زبان قاضی میان دو زبانه آتش قرار دارد»[۲۷] به پُرخطر بودن این جایگاه اشاره شده است. امام خمینی نیز در آغاز بحث قضا به ذکر هفت روایت از معصومان(ع) پرداخته که بیشتر آنها درباره پرخطر بودن جایگاه قضاوت است.[۲۸]

موضوع قضا ازجمله کتاب‌های فقهی است که از نخستین متون فقهی همچون المقنع[۲۹] و الهدایه[۳۰] صدوق تا آثار فقهی معاصران، به عنوان یکی از ابواب فقه در این متون جای دارد. باب «قضا» در آثار پیش از کتاب شرائع الاسلام، جایگاه ثابت و روشنی نداشت و در برخی از آنها در باب «عبادات» مطرح می‌شد؛[۳۱] ولی با تقسیم چهارگانه ابواب و مباحث فقهی، از سوی محقق حلی به «عبادات»، «عقود»، «ایقاعات» و «احکام» در این کتاب، بحث قضا در قسم چهارم، تقریباَ جایگاه ثابتی یافت و پیش از حدود و دیات جای گرفت.[۳۲]

امام خمینی هرچند اشاراتی پراکنده به مباحث مربوط به قضاوت در نخستین آثار خود دارد،[۳۳] اما دیدگاه‌های فقهی ایشان در باب قضا به طور مفصل در تحریر الوسیله مطرح شده است.[۳۴] مسائل کتاب قضا در این کتاب، طی سیزده سرفصل دارای نظمی منطقی است که بر پایه ترتیب شکل‌گیری دادگاه و رسیدگی به دعوا تدوین شده‌اند.[۳۵] همچنین برخی مباحث اجتهادی مربوط به قضاوت در بحث اجتهاد و تقلید ایشان، مربوط به سال ۱۳۷۰ قمری، آمده است.[۳۶] ایشان در این کتاب، همچنین در خلال مباحث «لاضرر» در توضیح روایات مربوط به برخی قضاوت‌های پیامبر(ص)، این‌گونه قضاوت‌ها را بر پایه احکام اوّلی شرع نمی‌داند و آنها را مبتنی بر جایگاه حکومتی آن حضرت و از احکام حکومتی ایشان می‌شمارد که در فهم این نصوص مؤثر است.[۳۷] در این دو کتاب، نگاه حکومتی ایشان به این منصب، حائز اهمیت است.[۳۸]

صفات قاضی

بسیاری از فقهای شیعه در سده‌های آغازین، مانند صدوق[۳۹] و سید مرتضی،[۴۰] در باب قضاوت، متعرض صفات و شرایط قاضی نشدند و تنها در آثار فقهایی چون مفید،[۴۱]. ابوالصلاح حلبی و طوسی[۴۲] و فقهای بعدی[۴۳] این شرایط مطرح شده است؛ هرچند تعداد شروط ذکر شده متفاوت بود. برای نمونه بحثی از شرط مرد بودن یا حلال‌زادگی در کتاب‌های فراوانی دیده نمی‌شود. در آثار فقها از زمان محقق حلی[۴۴] و پس از آن می‌توان بیشتر شروط مطرح‌شده در قضاوت، مانند بلوغ، کمال عقل، ایمان، عدالت، حلال‌زادگی، علم (اجتهاد) و مردبودن را یافت و حتی شهید ثانی مدعی است که فقهای شیعه در این زمینه اتفاق‌نظر دارند؛[۴۵] ولی با دقت در آثار فقها مشخص می‌شود که آن‌گونه که ایشان مدعی است درباره همه شرایط اتفاق‌نظر وجود ندارد؛ مانند شرط مرد بودن قاضی که برخی تنها آن را به مشهور نسبت دادند[۴۶] یا شرط اجتهاد مطلق که برخی بر این باورند، این شرط از اطلاقات ادله استفاده نمی‌شود.[۴۷] در نتیجه قضاوت کسی که بر پایه تقلید به احکام داناست، جایز خواهد شد. برخی دیگر نیز قضاوت مجتهد متجزی را کافی می‌دانند.[۴۸]

امام خمینی صفات قاضی را بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، اجتهاد مطلق، مرد بودن و حلال‌زادگی دانسته و بنابر احتیاط واجب، اعلمیت در محل سکونت خود و غلبه‌ نکردن نسیان را نیز به شرایط افزوده است.[۴۹] به نظر ایشان چون منصب قضاوت از آن پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) است و این جایگاه از سوی آنان به مجتهد جامع شرایط سپرده شده است، پس تصدی او یقینی و مجزی است؛[۵۰] در نتیجه در نسبت به غیر او، یقین وجود ندارد و مشکوک است؛ هرچند بعدها ایشان در قاضی مأذون، رأی دیگری داد.

ازجمله مسائلی که دستگاه قضایی با آن روبه‌رو شد، رعایت شرط اجتهاد مطلق برای همه قاضیان در نظام جمهوری اسلامی بود؛ این مسئله که با فتوای امام خمینی مطابق بود، قوه قضاییه را پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دچار مشکل کرد. امام خمینی برای حل این مشکل، اجازه داد که در شرایط فعلی، افراد غیر مجتهد با احراز صلاحیت علمی آنان از سوی قوه قضاییه و دیگر شرایط مورد نظر در شرع، متصدی امر قضاوت شوند. این افراد که با اذن ولی امر، به قضاوت می‌پرداختند، «قاضی مأذون» نام گرفتند.[۵۱] وجود قاضیان مأذون در دستگاه قضایی، می‌تواند راه را برای ورود برخی مقررات در نظام‌های مرسوم حقوقی به مجموعه قوانین آیین دادرسی جمهوری اسلامی ایران، مانند قضاوت زنان و تعدد قاضی بگشاید. چنانکه امام خمینی قضاوت شورایی و مبتنی بر رأی اکثریت و نیز تجدید نظر در احکام دادگاه‌ها در غیر موارد مذکور در فقه را در خصوص قاضی مأذون، مشروع دانست.[۵۲].[۵۳]

دستمزد بر قضا

یکی از مسائل اختلافی، جواز گرفتن دستمزد از سوی قاضی از دو طرف دعوا یا از بیت‌المال است. درباره گرفتن دستمزد از دو طرف دعوا چند قول است؛ برخی فتوا به حرمت داده[۵۴] و برخی آن را جایز می‌دانند.[۵۵] گفته سوم، تفصیل میان فرضی است که گرفتن دستمزد از بیت‌المال ممکن باشد؛ در این صورت گرفتن آن از طرفین دعوا جایز نیست؛ بر خلاف هنگامی که امکان گرفتن دستمزد از بیت‌المال وجود ندارد که در این صورت، گرفتن آن از طرفین دعوا جایز خواهد بود.[۵۶]

درباره گرفتن دستمزد از بیت‌المال نیز دو فرض مطرح شده است؛ نخست، فرضی که قاضی به دستمزد نیازمند است و دوم، هنگامی که قاضی به دستمزد نیاز ندارد. در فرض اول، همه به جواز گرفتن دستمزد از بیت‌المال فتوا داده‌اند؛[۵۷] ولی درباره فرض دوم، اختلاف است. شهید ثانی می‌گوید بیشتر فقها به عدم جواز فتوا داده‌اند.[۵۸] صاحب جواهر نیز همین قول را تقویت کرده است؛[۵۹] اما برخی مانند صاحب عروه به جواز فتوا داده‌اند.[۶۰] به نظر امام خمینی گرفتن دستمزد از دو طرف دعوا ـ به احتیاط واجب ـ جایز نیست و اگر قاضی نیازمند باشد می‌تواند از دو طرف دعوا برای برخی از مقدمات قضاوت، مانند کتابت و غیره دستمزد بگیرد. درباره دستمزد از بیت‌المال نیز ایشان در فرض نیاز قاضی و بی‌نیازی او، به جواز فتوا داده است؛ هرچند در فرض بی‌نیازی، احتیاط مستحب را در نگرفتن دستمزد می‌داند.[۶۱]

دلیل بر جواز گرفتن دستمزد از بیت‌المال، این است که بیت‌المال برای مصرف در مصالح مسلمانان است و دستمزد برای قضاوت از موارد روشن آن است؛ هرچند در فرض بی‌نیازی قاضی، احتیاط مستحب در نگرفتن دستمزد است.[۶۲] یکی از دلایل مخالفان، قاعده عدم جواز اخذ دستمزد بر واجب است[۶۳] و دلیل دیگر ایشان، صدق رشوه بر آن است که روایات فراوانی در حرمت آن وارد شده است[۶۴] و دلیل موافقان، اصل اباحه است.[۶۵].[۶۶]

جانشینی و وکالت در قضاوت

فقها نوعاً در موضوع استخلاف (جانشینی) در قضاوت می‌گویند در صورت اذن امام یا قرینه‌ای بر آن ـ مانند انتصاب شخصی برای قضاوت در یک شهر بزرگ ـ جانشین‌ کردن دیگران در قضاوت جایز است؛[۶۷] ولی شرط می‌کنند که نایب باید خود به طور مستقل شرایط قضاوت ازجمله اجتهاد را داشته باشد؛ مگر آنکه در امری خاص نایب باشد که به اجتهاد نیاز ندارد؛ مانند شنیدن سخن بینه و نقل آن برای قاضی یا تحلیف.[۶۸] از سوی دیگر، ظاهر سخنان برخی از فقها این است که نیابت در قضاوت به طور مطلق جایز است.[۶۹] برخی تصریح کرده‌اند حتی فقیهی می‌تواند به مقلدش وکالت دهد که بر اساس فتوایش قضاوت کند.[۷۰] اما برخی از فقها توکیل غیر مجتهد در قضاوت را جایز ندانسته‌اند[۷۱] و با توجه به نظریه مشهور مبنی بر عدم جواز وکالت در قضاوت،[۷۲] وکالت مقلد از نظر مشهور جایز نخواهد بود. امام خمینی به‌صراحت تصدی منصب قضاوت توسط فرد غیر مجتهد به صورت وکالت از مجتهد را جایز نمی‌داند.[۷۳] مهم‌ترین دلیل و مستند در اینجا اصل و عمومات است.[۷۴] طرفداران جواز وکالت در کنار اصل شرط نبودن مباشرت در قضاوت، به عموم یا اطلاق ادله وکالت استدلال کرده‌اند؛ از این‌رو گفته می‌شود که بر اساس برخی روایات، وکالت در قضاوت جایز است.[۷۵]

امام خمینی دو اشکال اساسی بر این نظریه دارد؛ اول آنکه از ادله قضاوت استفاده می‌شود که قضاوت قابل توکیل نیست و مباشرت فقیه در آن شرط است و در صورت شک هیچ دلیل یا اصلی در دست نیست که با آن بتوان قابلیت قضاوت برای توکیل را اثبات کرد. دیگر آنکه در ادله وکالت، اطلاقی وجود ندارد که اثبات کند وکالت در هر چیزی ممکن است. همچنین در پاسخ از این دلیل که وکالت از امور عقلایی است که به دلیل شرعی نیاز ندارد و تنها عدم ردع (منع) شارع از آن کافی است، ایشان می‌گوید تمسک به بنای عقلا همراه با عدم منع، در اموری ممکن است که میان مردم شایع باشد و آن امر در برابر دیدگان شارع باشد؛ مانند عمل به ظواهر و خبر ثقه یا وکالت در نکاح و طلاق و خرید و فروش و دیگر معاملات؛ اما وکالت در قضاوت، میان مردم متعارف نبوده تا بتوان به سیره عملی آنها تمسک کرد.[۷۶].[۷۷]

رعایت مساوات در قضاوت

مشهور فقها به استناد روایاتی[۷۸] و همسو با آنان، امام خمینی به وجوب رفتار مساوی قاضی با دو طرف دعوا فتوا داده‌اند.[۷۹] صاحب جواهر ضمن خدشه در دلالت و سند این روایات، استحباب این نوع برخورد را از برخی نقل کرده است.[۸۰] از فروع این مسئله، جواز یا عدم جواز تلقین و آموزش شیوه برتری در مخاصمات به یکی از دو طرف دعواست. مشهور فقها در ضمن بیان وظایف قاضی به تبیین این نکته پرداخته‌اند که قاضی نمی‌تواند به یکی از دو طرف دعوا شیوه غلبه بر خصم را بیاموزد.[۸۱] امام خمینی هم‌نظر با برخی دیگر از فقها،[۸۲] موردی را که قاضی یا دیگری به حقانیت یکی از طرفین دعوا علم دارند، استثنا کرده است.[۸۳] این فتوا راه را برای وکالت در دعاوی کیفری و حقوقی می‌گشاید؛ هرچند وکیل از نظر حکم تکلیفی تنها در صورتی می‌تواند به دفاع از موکل خویش بپردازد که به حقانیت او علم داشته باشد. ایشان افزوده است که اگر قاضی به حقانیت یکی از طرفین جهل داشته باشد، نمی‌تواند چگونگی دفاع از خود را به وی آموزش دهد.[۸۴].[۸۵]

علم قاضی

در میان فقیهان، این نکته معروف، بلکه اجماعی است که امام معصوم(ع) می‌تواند با تکیه بر علم شخصی خود حکم کند؛[۸۶] در این مطلب تنها ابن‌جنید مخالفت کرده است؛[۸۷] اما در خصوص افراد غیر معصوم اختلاف‌نظر وجود دارد؛ برخی بر این باورند قاضی تنها در حقوق شخصی مردم می‌تواند بر اساس علم خود حکم کند؛ نه در حقوق الهی[۸۸] و در مقابل برخی تنها در حقوق الهی جایز دانسته‌اند.[۸۹]

امام خمینی همسو با مشهور فقها،[۹۰] باور دارد قاضی غیر معصوم در همه موارد می‌تواند بر اساس علم خود حکم کند؛ بی‌آنکه نیازی به بینه، اقرار یا سوگندی باشد. حتی به نظر ایشان، اگر بینه بر خلاف علم قاضی باشد، نمی‌تواند طبق بینه حکم کند؛ همچنین نمی‌تواند کسی را که می‌داند دروغگو است، سوگند دهد. البته ایشان در موارد یادشده راه چاره‌ای را پیشنهاد می‌کند، مبنی بر اینکه قاضی مزبور در فرض عدم وجوب تعیینی قضاوت، متصدی این امر نشود و آن را به قاضی دیگری بسپارد.[۹۱].[۹۲]

شناخت مدعی و منکر

فقیهان درباره تشخیص مدعی و منکر، معیارهای گوناگونی نشان داده‌اند؛ ازجمله اینکه مدعی، کسی است که اگر دعوا را رها کند، رها می‌شود و هیچ چیزی متوجه او نیست یا آنکه مدعی کسی است که ادعایش خلاف اصل است و یا آنکه در مقام اثبات چیزی بر عهده دیگری است.[۹۳] امام خمینی با اشاره به این تعاریف بر این باور است که هیچ‌یک از این تعریف‌ها عمومیت ندارد و به موارد خاصی مربوط است. ایشان بر این مطلب تأکید کرده که تشخیص مدعی و منکر مانند بسیاری از موضوعات، امری عرفی است و شارع مقدس دراین‌باره اصطلاح ویژه‌ای ندارد؛ بنابراین باید به عرف مراجعه کرد.[۹۴].[۹۵]

نقض حکم قاضی

فقهای گذشته، جواز نقض حکم قاضی را در موردی منحصر دانسته‌اند که خطای او در حکم، نزد قاضی دوم اثبات شود.[۹۶] فقهای متأخر به تحلیل موارد خطا در حکم پرداخته و آن را در موردی منحصر می‌دانند که علم به مخالفت با احکام الهی یا دلیل معتبر، نزد همگان وجود دارد؛ ولی نقض حکم را در موردی که حکم قاضی اول صحیح است، ولی قاضی دوم، دلیل اجتهادی خود را بر دلیل اجتهادی قاضی اول ترجیح می‌دهد، جایز نمی‌دانند.[۹۷] این مسئله امروزه در نظام‌های حقوقی با نام «تجدید نظر، در احکام دادگاه‌ها» مطرح است.[۹۸]

امام خمینی همچون فقهای دیگر، درخواست تجدید نظر در حکم قاضی را تنها در موارد قطعی پذیرفته و برای آن، دو مورد ذکر کرده است؛ نخست احراز عدم صلاحیت قاضی برای قضاوت و دوم مخالفت حکم قاضی با ضروریات فقه.[۹۹] مستند عدم جواز در غیر این دو صورت، دلایل عام نفوذ حکم قاضی است که شامل قاضی دوم نیز می‌شود و از همین‌رو قاضی دوم، حق نقض حکم قاضی اول را ندارد؛ ولی در صورت احراز عدم صلاحیت قاضی نخست، روشن می‌شود که حکم او نسبت به هیچ‌کس ازجمله قاضی دوم، نافذ نبوده است. همچنین چون نفوذ حکم قاضی به دلیل طریقیت آن برای کشف از واقع است، پس اگر احراز شود که حکم او مخالف ضروریات فقه است و هیچ‌گونه کاشفیتی نسبت به واقع ندارد، در این صورت نسبت به هیچ‌کس ازجمله قاضی دوم، نافذ نخواهد بود.[۱۰۰].[۱۰۱]

قضاوت پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی

امام خمینی به دستگاه قضایی پیش از انقلاب انتقادهایی داشت و آن را از حیث صلاحیت نداشتن قاضیان، رواج رشوه، طولانی‌بودن دادرسی و نبود قوانین دادرسی اسلامی، «فجیع» و «سوغاتی از غرب» می‌دانست؛[۱۰۲] به همین سبب با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بیشترین تحول در دستگاه قضایی صورت گرفت و شرط ریاست قوه قضاییه ـ طبق اصل یکصدوپنجاه‌وهفتم قانون اساسی ـ اجتهاد قرار داده شد.

امام خمینی در آغاز پیروزی، بر اسلامی بودن دادگستری در ایران تأکید فراوان داشت[۱۰۳] و برای رسیدن به این هدف، پیوسته و گاهی با لحن عتاب‌آلود، روحانیان و مجتهدان حوزه‌های علمیه را به ورود به دستگاه قضایی و تصدی امر قضاوت فرا می‌خواند.[۱۰۴] به نظر ایشان، سرعت در دادرسی عادلانه[۱۰۵] و استقلال قوه قضاییه و شخص قاضی از مهم‌ترین فواید نظام قضایی اسلام است. ایشان تأکید داشت که «قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد» و خطاب به قاضیان می‌گفت حتی اگر توصیه‌ای از جانب ایشان، یا دفتر ایشان یا کسانی که به ایشان مربوط هستند آمد، آن را به دیوار بزنند.[۱۰۶]

امام خمینی در سال ۱۳۶۱ دو فرمان مهم در راستای اصلاح امر قضاوت در ایران صادر کرد. نخست در مرداد ماه، طی یک سخنرانی به لغو همه قوانین غیر اسلامی فرمان داد و از مسئولان قانون‌گذاری و قوه قضاییه خواست به همه دادگستری‌ها بخشنامه کنند که به «قوانین سابق که مخالف شرع بوده، نباید عمل شود و اگر کسی عمل بکند، مجرم است و باید محاکمه شود».[۱۰۷] به دنبال این فرمان که به «فرمان انقلاب قضایی» معروف شد، شورای عالی قضایی طی بخشنامه‌ای «کلیه قوانین گذشته که بر خلاف اسلام» بوده است را ملغی اعلام کرد.[۱۰۸] دیگر اینکه ایشان در آذر، فرمان هشت‌ ماده‌ای صادر کرد که در آن بر اسلامی کردن دستگاه قضا، تهیه قوانین شرعی، رسیدگی دقیق به صلاحیت قاضیان، استقلال قاضی و منع از موارد غیر قانونی مصادره اموال، توقیف اشخاص، تعرض به اماکن خصوصی، تجسس در امور شخصی و افشای اسرار مردم تأکید شده بود.[۱۰۹] این فرمان که با هدف اسلامی و قانونی‌کردن اقدامات دستگاه انتظامی و قضایی صادر شده بود، به «منشور قضایی انقلاب» شهرت یافت.[۱۱۰]

منابع

پانویس

  1. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  2. معین، فرهنگ فارسی، ۲/۲۶۸۶.
  3. جوهری، الصحاح، ۶/۲۴۶۳ ـ ۲۴۶۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶ ـ ۱۸۷.
  4. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۹/۲۸۴.
  5. شهید اول، الدروس، ۲/۶۵؛ شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۲۵؛ فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۱۰/۵؛ طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، ۱۵/۵؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۸؛ انصاری، القضاء و الشهادات، ۲۵.
  6. نراقی، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، ۱۷/۷.
  7. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۲؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
  8. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۲۵؛ فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۱۰/۵؛ طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، ۱۵/۵.
  9. شهید اول، الدروس، ۲/۶۵.
  10. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۹.
  11. گلپایگانی، کتاب القضاء، ۱/۱۱؛ خویی، موسوعة الإمام‌الخوئی، ۴۱/۵.
  12. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
  13. امام خمینی، ولایت فقیه، ۵۲.
  14. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  15. دورانت، تاریخ تمدن، مشرق‌زمین گاهواره تمدن، ۱/۳۵ ـ ۳۷.
  16. صانعی، حقوق جزای عمومی، ۱/۵۰ و ۷۹ ـ ۸۱.
  17. عوض، دیه، ۷۱.
  18. دورانت، تاریخ تمدن، مشرق‌زمین گاهواره تمدن، ۱/۲۶۰ ـ ۲۶۱؛ پاشا صالح، سرگذشت قانون، ۹۸ ـ ۱۰۴.
  19. کتاب مقدس، سفر اعداد، ب۳۵، ۳۰ ـ ۳۲؛ کتاب مقدس، سفر لاویان، ب۲۴، ۱۹ ـ ۲۲؛ کتاب مقدس، سفر خروج، ب۲۱، ۱۲ ـ ۲۷.
  20. کتاب مقدس، انجیل متی، ب۵، ۳۸ ـ ۴۱.
  21. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  22. «ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات‌شناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری می‌کردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۴-۴۵.
  23. «و باید پیروان انجیل بنابر آنچه خداوند در آن فرو فرستاده است داوری کنند و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند. و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند. و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواسته‌های آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند «۳» و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بی‌گمان بسیاری از مردم نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۷-۴۹.
  24. کلینی، الکافی، ۷/۴۰۶ ـ ۴۳۳؛ صدوق، من لایحضر، ۳/۲ ـ ۷۱.
  25. نجاشی، رجال النجاشی، ۶؛ کاشف‌الغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۲۷؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ۱/۹۸.
  26. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۲۷/۲۲.
  27. طوسی، تهذیب الاحکام، ۶/۲۹۲.
  28. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
  29. صدوق، المقنع، ۳۹۵.
  30. صدوق، الهدایة فی الاصول و الفروع، ۲۸۵.
  31. طوسی، النهایه، ۳۳۷.
  32. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۷؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
  33. امام خمینی، کشف اسرار، ۲۹۷ ـ ۲۹۹.
  34. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴ ـ ۴۱۸.
  35. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴ ـ ۴۱۸.
  36. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۰ ـ ۵۷.
  37. امام خمینی، بدائع الدرر، ۱۰۷ ـ ۱۰۸.
  38. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  39. صدوق، المقنع، ۳۹۵ ـ ۴۰۴.
  40. سید مرتضی، الانتصار فی انفرادات الإمامیه، ۴۸۶ ـ ۵۰۸.
  41. مفید، المقنعه، ۷۲۲
  42. طوسی، النهایه، ۳۳۷ ـ ۳۳۸
  43. ابن‌زهره، غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع، ۴۳۶؛ ابن‌حمزه، الوسیلة الی نیل الفضیله، ۲۰۸؛ ابن‌ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ۲/۱۵۴.
  44. حلی، محقق، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ۴/۵۹.
  45. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۲۶.
  46. اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، ۱۲/۱۵.
  47. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۳۴.
  48. شهید اول، الدروس، ۲/۶۶؛ انصاری، القضاء و الشهادات، ۳۲؛ فاضل لنکرانی، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله، ۴۷.
  49. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۶.
  50. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۴.
  51. امام خمینی، استفتائات، ۳/۶۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۱۲ ـ ۲۱۳ و ۱۳/۵۰.
  52. امام خمینی، استفتائات، ۳/۶۷.
  53. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  54. طوسی، الخلاف، ۶/۲۳۳؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۲/۱۲۲ و ۴۰/۵۲.
  55. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۱۹.
  56. شهید اول، اللمعه، ۸۹؛ شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۴۸ ـ ۳۴۹.
  57. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۲۱.
  58. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۴۸.
  59. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۵۲.
  60. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۲۱.
  61. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۵.
  62. فاضل لنکرانی، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله، ۲۸.
  63. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۵۲.
  64. طوسی، الخلاف، ۶/۲۳۳.
  65. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۱۹.
  66. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  67. حلی، محقق، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ۴/۶۱.
  68. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۴۶ ـ ۳۴۷.
  69. کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۸/۲۱۷.
  70. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۵۰.
  71. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۴۶ ـ ۳۴۷.
  72. انصاری، القضاء و الشهادات، ۷۲ ـ ۷۳.
  73. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۵۵.
  74. گلپایگانی، کتاب القضاء، ۱/۸۶.
  75. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۴۹؛ گلپایگانی، کتاب القضاء، ۱/۸۶ ـ ۹۰.
  76. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۵۴ ـ ۵۷.
  77. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  78. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۲۷/۲۱۲.
  79. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۸ ـ ۳۸۹.
  80. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۱۴۱.
  81. طوسی، المبسوط، ۸/۱۵۰؛ حلی، محقق، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ۴/۷۱؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۱۴۴.
  82. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۱۴۴.
  83. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۹.
  84. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۹.
  85. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  86. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۸۳؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۸۶.
  87. سید مرتضی، الانتصار فی انفرادات الإمامیه، ۴۸۷ ـ ۴۸۸.
  88. طوسی، النهایه، ۶۹۱ ـ ۶۹۲.
  89. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ۱۳/۳۸۳ ـ ۳۸۴.
  90. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۸۸.
  91. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۷.
  92. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  93. یزدی طباطبایی، تکملة العروة الوثقی، ۲/۳۴ ـ ۳۵.
  94. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۹ ـ ۳۹۰.
  95. مسعود امامی|امامی، مسعود، قضاوت (مقاله)|مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  96. طوسی، الخلاف، ۶/۲۱۴؛ حلی، محقق، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ۴/۶۷؛ حلی، علامه، قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام، ۳/۴۳۳.
  97. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۴۰/۹۷؛ رشتی، کتاب القضاء، ۱/۱۰۸ ـ ۱۱۰؛ آشتیانی، کتاب القضاء، ۱/۱۷۶.
  98. آخوندی، آیین دادرسی کیفری، ۱/۸۳.
  99. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸۶.
  100. مؤمن، مبانی تحریر الوسیله، القضاء و الشهادات، ۴۶ ـ ۴۸.
  101. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.
  102. امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۹۷، ۶/۲۴۲ و ۹/۵۰۱.
  103. امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۴۲.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳۸؛ امام خمینی، صحیفه۱۵/۳۳۳ ـ ۳۳۴، ۵۱۵؛ امام خمینی، صحیفه۱۷/۲۳۹ ـ ۲۴۰ و ۱۹/۱۵۵.
  105. امام خمینی، کشف اسرار، ۲۹۹؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۷۱ ـ ۲۷۲.
  106. امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۲۷۲.
  107. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۲۷.
  108. شفیعی، قانون‌گذاری در نظام جمهوری اسلامی، ۴۹ ـ ۵۰.
  109. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳۹ ـ ۱۴۰.
  110. امامی، مسعود، مقاله «قضاوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۹۶-۲۰۳.