فرعون

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

«فرعون»، لقب سلاطین مصر باستان بوده است[۱]. فرعون، اسمی اعجمی[۲] و از ریشه "فرعن" و جمع آن "فراعنه"، به معنای سرکش و تباهکار، لقب هریک از پادشاهان مصر باستان می‌باشد[۳]. قبط نیز در لغت به معنی تمساح است [۴]. فرعون بر وزن برذون، واو و نون آن زائد است و به دلیل عجمی بودن غیر منصرف می‌باشد[۵].[۶].

فرعون یوسف

فرعون موسی

این پادشاه، مردی بت‌پرست بود و اطرافیانش هم برای تقرب به او بت می‌پرستیدند. چندین بار در دوران حکومت و زمامداری فرعون اطرافیان او، شاهد وقوع عذاب الهی و نزول مشکلات گوناگون بودند و با درخواست موسی، خداوند بلایا را از آنها دور گرداند. ولی با وجود مشاهده این مسائل باز هم در صدد انکار پیامبری موسی برآمدند و با پیوستن به فرعون و چنگ زدن به افکار باطلش همچنان ادامه ‌دهنده راه و پشتیبان حکومت فاسد او بودند[۷].[۸].

فرعون زمان حضرت موسی

«فرعون» لقب پادشاهان قدیم مصر است؛ اما فرعونی که در زمان ولادت حضرت موسی (ع) بر مصر حکومت می‌کرد، در کتاب‌های تاریخ دوره اسلامی، قابوس بن مصعب نامیده شده است، و عبرانیان او را «[[فرعون [تسخیر]]» می‌نامند. به زعم اکثر مورخان، فرعون تسخیر، رامسس یا رعمسیس دوم است. او سوّمین نفر از سلسله نوزدهم فراعنه مصر بود. کلمه "فرعون" در قرآن کریم ۷۴ بار ذکر شده است[۹].

وزیر این فرعون

«هامان» آن‌گونه که از قرآن کریم استفاده می‌شود، وزیر معروف فرعون بود و تا آن حد در دستگاه حکومت فرعون نفوذ داشت که در قرآن کریم ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ[۱۰] از لشکریان مصر، به لشکریان فرعون و هامان یاد شده است. در قاموس کتاب مقدس نیز هامان نام وزیر اول خشایارشاه معرفی شده که وی با یهود دشمنی داشته است و چون مُردخای به وی تعظیم نکرد، دستور قتل عام یهود را صادر کرد. نام "هامان" شش بار در قرآن کریم ذکر شده است.

اما داستان فرعون و هامان - آن‌گونه که در آیات ﴿ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لا يُرْجَعُونَ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لا يُنصَرُونَ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ [۱۱] ذکر شده است - به‌این قرار است: پس از آن‌که آوازه پیروزی موسی (ع) بر ساحران در سراسر مصر پیچید، موقعیت فرعون سخت به خطر افتاد؛ از این رو، به اطرافیان خود اعلام کرد خدایی جز او برای آنها سراغ ندارد! و به هامان وزیر خود دستور داد قصر و برجی بسیار مرتفع برای او بسازد تا بالای آن رفته، شاید از خدای موسی (ع) خبری پیدا کند [۱۲].[۱۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. معارف و معاریف، ج۴، ص۱۷۱۲.
  2. مفردات، ص۶۳۲.
  3. فرهنگ ابجدی، ص۶۶۱.
  4. قاموس قرآن، ج۵، ص۱۶۳.
  5. مجمع البحرین، ج۴، ص۳۷۵.
  6. کدخدایی، مرضیه السادات، مقاله «آل فرعون»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۵-۵۶.
  7. مجمع البحرین، ج۴، ص۳۷۵.
  8. کدخدایی، مرضیه السادات، مقاله «آل فرعون»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۵-۵۶.
  9. فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۳۸۷۰.
  10. «و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می‌هراسیدند نشان دهیم» سوره قصص، آیه ۶.
  11. «و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان! برای من آجر بساز و کاخی (بلند) برایم برآور شاید من به خدای موسی آگاهی یابم و من او را از دروغگویان می‌پندارم. و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناراستی گردنکشی ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوند. بنابراین او و سپاهیانش را فرو گرفتیم و به دریا افکندیم پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بود. و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد. و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند» سوره قصص، آیه ۳۸-۴۲.
  12. هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، صفحه ۹۱۸؛ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه ۶۵۹؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۶، صفحه ۸۵؛ قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، جلد۷، صفحه ۱۶۵؛ قاموس قرآن، جلد۵، صفحه ۱۶۳؛ رسولی، هاشم، قصص قرآن، جلد۲، صفحه ۱۰۸.
  13. فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۳۸۷۰.