معرفت دینی
معرفت دینی
معرفت دینی، مجموعه شناختها درباره دین است. به تعبیر دیگر، دین، اعتقاد و اذعان قلبی و تسلیم در برابر خدا و پایبندی به احکام اسلامی است؛ زیرا خداوند انسان را برای اینکه به مقام قرب و عبودیت برسد، آفرید و مقام قرب الهی تنها در صورت تسلیم شدن به خدا و دستورات او امکان پذیر است که شرط لازم آن معرفت است. در این نگاه، معرفت دینی در حوزه علم حصولی است و به معنای شناخت حصولی است که در آن معرفت ما به دین عین وجود معلوم یعنی دین نیست، بلکه درک و فهم حقیقت دین است[۱].[۲]
منطق فهم دین
این اصطلاح، تعبیر جدیدی است که حکایت از دانشی نوظهور دارد و از ظاهر ترکیب بر میآید که دانشی معرفتشناسانه است. اما پرسش آن است که چه نوع معرفتی است؟ آیا از نوع معرفت درجه دوم است؟ یعنی خودِ دین معرفتی است و معرفت ما به دین معرفت درجه دوم است یا به تعبیر فلسفه صدرایی معرفت وجودی است؟ اگر بخواهیم به زبان فلسفی سخن بگوییم باید آن را این گونه تعریف کنیم: «منطق فهم دین دانشی است که درباره دین، چونان موجود پژوهش میکند»؛ زیرا واقعیت این است که دین یک موجود زنده است که ظاهری دارد و باطنی. ظاهر دین یک سری احکام اعتباری است و باطن دین حقایقی است که زیربنای این ظاهر است و آن عبارت از قرب إلی الله یا ولایت است. به زبان دیگر «منطق فهم دانشی است که در آن به صورت منطقی و روشمند دین را پژوهش میکند تا امکان یابیم با مراجعه به منابع دین معرفتی اصیل و مطابق با حقیقت دین از آن حاصل کنیم»[۳].[۴]
مبانی نظری و فکری
شناخت مبانی نظری در معرفت بسیار مهم است؛ زیرا مبانی به مثابه ارکان و پایههای اهداف هستند که وظایف مسلمانان را بر همان پایهها مشخص و معین میکند. مبانی نظری پنج رکن است[۵]:
- رکن اول توحید است که بنیادیترین اصل اسلام است. توحید یعنی اینکه ترکیب پیچیده عالم هستی دارای صانعی حکیم است. توحید، اصلی جامع است که هم بر اندیشه آدمی حاکم است و هم در عملخارجی او بروز دارد. این اصل بنیادین زیربنای وظیفه نخست مسلمانان ـ عبودیت و اطاعت ـ است. یعنی مبنای عبودیت و اطاعت خداوند متعال اصل و رکن توحید است[۶].
- رکن دوم تکریم انسان و انسانمداری اسلامی است که نباید با اومانیسم غربی خلط شود. منظور از تکریم؛ تکریم جامع است که شامل تکریم تکوینی و تکوین تشریعی است. به این معنی که خداوند انسان را با کرامت آفریده و همه عالم را مسخر او کرده و انسان را خلیفه خدا بر روی زمین قرار داده است و این اصل؛ پایه وظیفه دوم ـ تعالی انسان ـ است[۷].
- رکن سوم حیات پس از مرگ است، انسان موجودی دنیایی نیست و زندگی آدمی در دنیا تمام نمیشود و تمامیت زندگی انسان؛ زندگی آخرتی است. این اصل پایه وظیفه سوم است که ترجیح اهداف اخروی بر سود مادی است، به این معنی که انسان خود را در دنیا موظف به عمل بر اساس اطاعت الهی میداند و طبعاً همواره در تضاد بین اهداف اخروی و سودهای دنیوی؛ اهداف اخروی را انتخاب میکند[۸].
- رکن چهارم استعداد بیپایان انسان است. انسان به گونهای آفریده شده است که استعدادش تمامی ندارد و به هرجا برسد، باز میتواند بالاتر برود. وقتی این گونه شد، تلاش انسان دائمی میشود و لحظهای از تلاش و کوشش نمیایستد. این اصل پایه وظیفه چهارم است.
- رکن پنجم پیش روندگی جریان عالم به سمت پیروزی حق است، این همان اصل مهم مهدویت است که پایه وظیفه پنجم مسلمانان است[۹].[۱۰]
وظایف مسلمانان
بر اساس فهم کارساز از اسلام؛ مسلمانان ـ در جمع اسلامی خود و نه صرفاً به عنوان یک فرد مسلمان ـ وظایفی بر عهده دارند و موظف هستند اهداف اسلامی را با روش و نقشهای که خداوند متعال برای زندگی تعیین فرموده است، تحقق بخشند. این وظایف مرتبط به اطاعت جمعی مسلمانان است که در حرکتی جمعی و کلان حاصل میشود که طبق آن مسلمانان خط اسلامی را جستجو میکنند[۱۱].
پنج وظیفه برای تحقق اهداف اسلامی بیان شده است:
- وظیفه نخست عبودیت و اطاعت خداست؛ به این معنی که مسلمانان همه کارهای خود را برای خدا انجام دهند؛ زیرا ارزشمندترین و والاترین مقصد بشر قرب إلی الله است که با عبودیت و اطاعت خدا حاصل میشود. این عبودیت دو بعد دارد، بندگی و فرمانبرداری خدا و نفی فرمانبرداری و اطاعت از انداد الله و طاغوت[۱۲].
- وظیفه دوم تعالی انسان است؛ به این معنی که در مسیر تشکیل جامعه اسلامی باید به امر انسانسازی پرداخته شود. تعالی فردی، تعالی اجتماعی ـ مرد و زن ـ تعالی خود و دیگران، تعالی علمی، یعنی گسترش علم برای همه، تعالی فکری یعنی حاکمیت اندیشه درست، تعالی روحی و اخلاقی یعنی خُلق کریم و مکارم اخلاق، تعالی اجتماعی و سیاسی یعنی پیشرفت اجتماعی بشر تا رسیدن به جامعه متعالی، تعالی اقتصادی یعنی پیشرفت امور اقتصادی بشر و رفاه و تمتع مادی و در یک کلام تعالی همه جانبه انسان[۱۳].
- وظیفه سوم ترجیح اهداف اخروی بر سود مادی است؛ زیرا انسان در زندگی خود در دو راهی دنیا و آخرت قرار دارد و در این دو راهی باید تلاش کرد که اهداف اخروی بر سود مادی ترجیح داده شود[۱۴].
- وظیفه چهارم مجاهده و تلاش دائمی است. انسان تا زنده است بازنشستگی ندارد و در موضع فرد و حکومت و قدرت باید همواره در تلاش و سازندگی و مجاهده باشد و از تنبلی و بیعملی بگریزد.
- وظیفه پنجم جهاد فی سبیل الله و امید به پیروزی در همه شرایط است. انسان موظف است در کارهای خود اولاً همواره امید به پیروزی داشته باشد؛ زیرا این وعده الهی است و ثانیاً در این جهت همواره جهاد فی سبیل الله داشته باشد؛ زیرا پیروزی با جهاد حاصل میشود[۱۵].[۱۶]
منابع معرفت دینی
آیا میتوان به معرفت دینی رسید؟ اگر میتوان رسید، آیا این معرفت واقع نماست؟ و ابزار آن چیست؟ منابع آن کدام است؟ شناخت منابع معرفتی اهداف اسلامی بسیار مهم است؛ زیرا ضرورت دارد منابع اصلی فهم و ادراک حقیقت دین و دولت اسلامی را بدانیم تا در دام التقاط نیفتیم. مسلّم است که با مبانی فلسفه و اندیشه غربی نمیتوان معرفت صحیحی نسبت به اهداف اسلامی پیدا کرد، بلکه ضرورت دارد به منابع اسلامی مراجعه کرد تا بر مبنای آنها اصول اهداف و مأموریتها و سیاستها و برنامههای اصلی دولت و جامعه اسلامی را استخراج کرد[۱۷].
در نگاهی کلی میتوان منابع معرفت دینی را به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم کرد: منابع اصلی عبارتاند از قرآن، سنت و عقل که همه اندیشمندان اسلامی به عنوان منبع اصلی معرفت دینی میشناسند و منابع فرعی سه علم فقه، فلسفه اسلامی و تاریخ هستند که در نگرش خاص به معرفت دینی مورد توجه هستند[۱۸].
منابع اصلی
- قرآن، کتاب معرفت و عمل: «قرآن، نخستین منبع معرفتی اهداف اسلامی و شناخت نقشه الهی است»[۱۹] و «لازم است که با آن انس بگیریم، تا از طریق آن هم غفلت از حقایق عالم و در رأس آن غفلت از ذات مقدس پروردگار زدوده شود»[۲۰] و هم فضای جامعه قرانی شود و معرفت قرآنی فضای جامعه را پر کند. بنابراین تدبر در آیات نورانی آن ضروری است.
- سنت: سنت، یکی از منابع اصلی اسلام و فهم اندیشه اسلامی است و کسانی که بدون داشتن این پشتوانه عظیم درباره اسلام سخن گفتهاند، به بیراهه رفتهاند. معارف اصیل اسلامی از متون اصلی آن یعنی کتاب و سنت استخراج میشود و به این دلیل؛ سنت منبع دوم معرفت دینی است.
- نهج البلاغه: یکی از منابع دست اول معرفت دینی و اهداف اسلامی، نهج البلاغه است که متأسفانه آن چنانکه شایسته است، مورد توجه واقع نشده است، در حالی که «حاوی حکمتهای مجسم امیرالمؤمنین(ع) برای بشریت و ایجاد و رشد جامعه اسلامی است که انسان را بهت زده میکند»[۲۱]. بنابراین «ضرورت دارد که با آن انس گرفت و معارف آن را فرا گرفت و از دریای مواج حکمت امام بهره برد.
- ادعیه، قرآن صاعد: «ادعیهای چون صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه، دعای عرفه، مناجات خمس عشر، ادعیهای که در مفاتیح آمدهاند، دل و ذهن آدمی را صفا میدهند و ذهن او را فعال میکنند و به او توان میدهند که خیلی از معارف را از این طریق به دست آورد»[۲۲] «ادعیه یاد خدا را در دلها زنده میکنند و نورانیتی در دلها به وجود میآورند»[۲۳]؛ زیرا «همگی برای آدم کردن انسان وارد شدهاند تا انسان را بالا ببرند و به اهدافش برسانند»[۲۴].
- صحیفه سجادیه: در میان همه ادعیۀ مأثوره، صحیفه سجادیه جایگاه ویژهای دارد و یکی از منابع ناب معارف اسلام و «لبریز از معارف اسلامی است که اعتقاد انسان را عمیق میکند»[۲۵].
- عقل: عقل، سومین منبع اصلی معرفت دینی و در حقیقت «مصباح و چراغ دین و در کنار نقل منبع معرفت بشر از دین و کاشف محتوای اعتقادی و اخلاقی و قوانین فقهی و حقوقی دین است»[۲۶] و یکی از منابع حجیت اصول و فروع دین است؛ که در اصول اعتقادات و در احکام فرعی کاربرد دارد. «کتب حدیثی ما همانند کتاب کافی؛ فصلی درباره عقل و ارزش و اهمیت دانایی و خردمندی دارد»[۲۷]. «سه شاخص عمده اسلام ناب معنویت؛ عدالت و عقلانیت است که عقلانیت مهمترین ابزار در فهم اندیشه اسلامی است؛ زیرا اسلام ناب؛ اسلام عقلانی است و در فهم همه زمینهها و در تشخیص، اهداف و ابزارها کاربرد بسیار وسیعی دارد»[۲۸].[۲۹]
منابع فرعی
در کنار منابع اصلی معرفت دینی، به سه علم از علوم اسلامی به عنوان منابع فرعی معرفت دینی نظر میافکنیم تا اهمیت آنها را در فرایند معرفت دینی برای حصول اطاعت خطی یادآور شده باشیم. این سه علم عبارتاند از فقه شیعه، فلسفه اسلامی و تاریخ.
- فقه شیعه: فقه شیعه که از مذهب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متخذ است، ذخیرهای گرانبها و دریایی عمیق از تحقیق و تفریع است، دانشی وسیع و عمیق که در مذاهب فقهی دیگر مذاهب اسلامی نمونه ندارد و از علم حقوق مصطلح جهانی هم بسی گستردهتر است، بنابراین منبعی عظیم برای تشکیل جامعه اسلامی و اهداف اسلامی است. «فقه شیعه با حالت انعطافپذیری خود و نگاه مطابق مصلحت خود برای پاسخگویی به پیچ و خم زندگی اجتماعی ما و رساندن جامعۀ اسلامی به اهداف والای آن نقشی مهم دارد، به شرط اینکه نخواهیم از گوشه احکام اسلامی بساییم و ببریم»[۳۰].
- فلسفه اسلامی: «فلسفه اسلامی ـ به ویژه فلسفه ملاصدرا ـ فقه اکبر است و پایه دین و مبنای همه معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است»[۳۱] این فلسفه یکی دیگر از منابع فرعی اهداف اسلامی است و در این جهت مسئولیتهای بزرگی بر دوش دارد. برای این کار ضرورت دارد که فلسفه صدرایی تقویت شود و تکامل یابد و امتداد سیاسی ـ اجتماعی یابد و «این نقص فلسفه اسلامی است که در ذهنیات مجرد باقی مانده است.
- تاریخ: تاریخ، عبرت است و قرآن به همین دلیل در برنامه انسانسازی خود از آن استفاده زیادی کرده است، اما «آنچه مورد توجه قرآن بوده است، اموری است که برای بیان اهداف قرآن کارساز است»[۳۲] و ما که درصد تحقق اهداف اسلامی در جامعه خود هستیم، نیازمندیم نگاهی جامع به وضعیت خود بیندازیم. به این دلیل تاریخ اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا حوادث روزگار حوادث استثنایی نیست، بلکه حوادث تنها رنگ عوض میکنند و روشها عوض میشوند، اما پایههای اصلی زندگی بشر و جبههبندیهای اصلی بشر تغییری پیدا نمیکنند. به این دلیل «تاریخ به ما درسها و تجربههای بسیاری میآموزد»[۳۳] و عامل عبرت است[۳۴].
آسیبهای معرفت دینی
منطق فهم دین و معرفت دینی، دارای آفتها و آسیبهایی است که باعث سوء فهم و انحراف در فهم دین میگردد. بنابراین یکی از ارکان بحث درباره منطق فهم دین، سخن گفتن از آفات و آسیبهای معرفت دینی است. اما این آسیبها را میتوان در دو دسته کلی دستهبندی کرد: دسته نخست آسیبهای نفسانی است؛ دسته دوم انحرافهای معرفتی است. ما در این مجال، پنج آسیب معرفت دینی را بررسی میکنیم:
- هواهای نفسانی: اصلیترین و عمدهترین آسیب معرفت دینی، هواهای نفسانی است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ [اثْنَتَانِ] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»[۳۵] و این عمدهترین خطر برای تحقق اهداف اسلامی و معرفت دینی است و چون در درون آدمی است، بالاترین خطر و بزرگترین دشمن و اصلیترین مانع معرفت است: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[۳۶].
- همگرایی با مخالفان: همگرایی با فرهنگ حاکم بر محافل علمی و فرهنگی غرب و جلب رضایت آنها منجر به آن شده که بسیاری از متفکرین جوامع اسلامی از ارائه اندیشه ناب اسلامی دور شوند. اسلام ما را به فراگیری از دیگران تشویق میکند؛ لذا ابایی از فراگیری یافتههای فکری دیگران نداریم. اما نباید به جهت احساس حقارت، در صدد آن برآییم که نوآوریهای اسلامی را بر نظریات حاکم بر فکر و فرهنگ جهان منطبق سازیم.
- ادبیات دینی بدون عمل: معرفت دینی، مبنای عمل دینی است. به تعبیر دیگر، مبنای اطاعت و فرمانبرداری از فرامین الهی است، بنابراین ضرورت دارد معرفت دینی در خارج مابه ازاء داشته باشد، اما «اگر معرفت به عمل منجر نشود، به این معنی است که ادبیات دینی، بدون مابه ازاء خارجی و عملی به وجود بیاید که به معنای غلیظ شدن ادبیات دینی است که مانعی جدی برای معرفت درست و حقیقی است و انسان و جامعه را به ریاکاری میکشاند؛ زیرا بنای آن بر اهمیت دادن به فرم است تا محتوا»[۳۷].[۳۸]
- تحجر: آسیب بعدی، تحجر است. «تحجر فراموش کردن عقل و متوقف ماندن در فهم دین است»[۳۹]، یعنی اینکه ما در کار بزرگی که در جهت تحقق اهداف اسلامی داریم، نتوانیم نیازهای زمان و لوازم هر لحظه زندگی ملت را بشناسیم و در وضعیتی ایستا و بدون انعطاف، پیش برویم. آنچه در اندیشه اسلامی از اهمیت ویژهای برخوردار است آن است که «اسلام دینی جامع است که برای بشر تا قیامت برنامه دارد و به این دلیل ضرورت دارد که فهمی کارساز از دین در دنیای جدید داشته باشیم؛ و جامعه اسلامی را بر مبانی اسلام بنا کنیم و در این صورت اگر به ظواهر احکام اکتفا کنیم و نتوانیم کشش طبیعی احکام و معارف اسلامی را، در جایی که قابل کشش است، درک کنیم، دچار تحجر و جمود و ایستایی میشویم که آسیبی جدی در فهم دین محسوب است که دنبالهاش ویرانی است»[۴۰].
- التقاط: آسیب بعدی، التقاط و غربزدگی و تربیت غربی است که آسیب روشنفکری است که متأسفانه بسیاری دچار آن هستند. جریانی که با عدم آشنایی عمیق با دین و با بهرهبرداری از معلومات غربی از دین و معارف دینی سخن میگوید، تلاش دارد به نام نوآوری در دین بدعت ایجاد کند و دین را عصری و آن را با مدرنیته منطبق و هماهنگ و از حقیقت خود خالی کند. «راه مقابله با این آسیب توجه به معارف عقلی اسلام به ویژه فلسفه صدرایی و مهمتر انس با معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است»[۴۱].
- محدود کردن دین به امر شخصی: یکی از آسیبهای معرفت دینی آن است که دین به زندگی شخصی محدود شود و عرصه وسیع زندگی جمعی انسانها و جامعه فراموش گردد و کنار گذاشته شود[۴۲].
در کنار این موارد، مسائلی چون «تفسیر به رأی که تحمیل کردن سلایق خود به قرآن است»[۴۳]، «تحریف که به شکل خوراک فکری منتشر میشود و از آن دین تحریف شده ساخته میشود که مزاحم استکبار نیست و اجازه نمیدهد که دایره معرفت و نورانیت اسلامی وسعت و گسترش درخور شایسته خود را بیابد»[۴۴]. «سهلانگاری در معارف اسلامی»[۴۵] و غفلت[۴۶] را هم میتوان به عنوان آسیبها و موانع معرفت دینی یاد کرد[۴۷].
منابع
پانویس
- ↑ حسینزاده، محمد، معرفت لازم و کافی در دین، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص۳۳ - ۴۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۸۶.
- ↑ رشاد، علی اکبر، دیباچهای بر منطق فهم دین، مجله قبسات، شماره ۲۷.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۸۶.
- ↑ اقتباس از: حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۱۴/۳/۱۳۷۳ و ۳۱/۶/۱۳۶۶ و بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۷/۲/۱۳۸۸ و ۹/۶/۱۳۷۹ و ۲۵/۹/۱۳۷۱ و ۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۱/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۱۹/۶/۱۳۷۶.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸ و ۲۵/۲/۱۳۷۳ و ۲۱/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸ و ۴/۱۰/۱۳۷۰ و ۳۰/۷/۱۳۷۶ و ۱۱/۹/۱۳۸۸؛ همچنین نک: صحیفه امام، ج۹، ص۱۱ - ۱۲ و ج۱۹، ص۴۳۷ - ۴۳۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸؛ صحیفه امام، ج۵، ص۳۴، حضرت امام تأکید دارند که قیام فردی موجب معرفت الله میشود و قیام لله جمعی موجب وصول به مقاصد الله. صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۲۶. بنابراین هر دو قیام واجب است، هم فردی و هم اجتماعی.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۱/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۹۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۱/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۴/۵/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳/۳/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۱۰؛ ج۱۳، ص۳۲؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۵۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۵/۷/۱۳۸۳ و ۱۷/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۵/۵/۱۳۸۳.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۹۶ ـ ۱۰۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۴/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۲۹/۱۰/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۸/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۱/۲/۱۳۷۹.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۱۰۳ ـ ۱۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴۲، ص۸۲؛ همچنین شیخ صدوق این روایت را در الخصال، ج۱، ص۵۹ از پیامبر اعظم(ص) نقل میکند.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۱۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۷۶ و ۲۳/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۷۰ و ۲۱/۲/۱۳۷۲ و ۲۸/۱۲/۱۳۷۷ و ۱۲/۱۲/۱۳۸۰ و ۶/۲/۱۳۸۳ و ۱۷/۳/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۵/۶/۱۳۷۰ و ۲۸/۹/۱۳۶۹ و ۱۰/۱۰/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۱۰۵ ـ ۱۰۸.