قیاس
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
یکی از منابع کلامی و فقهی اهل سنت «قیاس» است. منطقیّین سیر از جزئی به جزئی و از متباین به متباین را «تمثیل» و فقها و اصولیّین آن را «قیاس» میخوانند. سیر از جزئی به کلی «استقراء» و سیر از کلی به جزئی در اصطلاح منطقیین و فلاسفه به نام «قیاس» خوانده میشود[۱]. متکلمان اهل سنت[۲] با تمسک به قیاس به تبیین آموزههای کلامی پرداختند. نکته قابل تأمل اینکه در مواردی دو طیف اهل سنت با تمسک به قیاس دقیقاً موضع مقابل هم ا اتخاذ میکنند؛ مثلاً معتزله بصره بر این باورند به صرف قیاس و وجود وجه شبه میتوان اسمی را بر خدا اطلاق کرد؛ جبائی اطلاق اسم «مطیع» بر خدا را تجویز کرده، به این دلیل که خدا با عمل به درخواست بنده خود از وی اطاعت میکند[۳]. اشاعره به توقیفی بودن اسمای خدا معتقدند و در تأیید آن به قیاس تمسک کرده و چنین استدلال میکنند که چون فرزند بر پدر یا عبد بر مولی حق وضع اسمی را ندارد، به همین جهت نیز انسان حق اطلاق اسمی به خدا بدون ورود آن در شرع را ندارد[۴].
ادله: آنان برای اثبات مدعای خود به ادلهای استناد ورزیدهاند که در اینجا ما به حسب موضوع تحقیق به بررسی ادله قرآنی میپردازیم.
ارجاع امور اختلافی به کتاب و سنت
یکی از مستندات قرآنی اهل سنت آیه زیر است که در آن بعد از امر خدا مؤمنان را به اطاعت از خدا پیامبر و أولی الأمر، تأکید میکند مسائل اختلافی خود را نیز به خدا و پیامبر ارجاع دهند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۵]. بخش نخست آیه به اطاعت از خدا، رسول و أولی الأمر امر میکند که آن به مواردی تعلق دارد که حکم و تکلیف انسان در آن روشن باشد، آیه در بخش بعدی دوباره حکم میکند که در موارد اختلافی و نزاع آن را به خدا و رسولش ارجاع دهند. درباره حکم مورد اختلافی دو فرض میتواند وجود داشته باشد. حکم آن در کتاب و سنت و اجماع بیان شده یا نشده است. فرض اول جایز نیست، چون بخش اول آیه حکم آن را گفته و تکرار لازم میآید؛ پس مقصود پیدا کردن حکم محل نزاع با یافتن وجه مشابه در منابع سهگانه پیشگفته است که همان قیاس است[۶].
تحلیل و بررسی:
١. قیاس منبع و ابزار معرفتی ظنی: نکته اول در تحلیل قیاس نقد کلی است، به این صورت که منبع معرفتی دین خود باید یقینی باشد تا به عنوان ملجأ و منبع متدینان تلقی گردد؛ اما اگر خود منبع ظنی و غیر یقینی باشد، مورد تفسیر و تأویل مختلف قرار گرفته و به جای منبع و ملجأبودن، محور اختلاف و تفسیر به رأی خواهد شد. در ابتدای بحث قیاس اشاره شد که معتزله با تمسک به قیاس به تجویز اطلاق اسم بر خدا و اشاعره نیز با تمسک به قیاس به توقیفی بودن اسمای خداوندی باورمندند. بنابراین از آنجا که قیاس اهل سنت همان تمثیل منطقی، یعنی سیر از جزئی و متباین به جزئی و متباین دیگر است، راه برهانی و قطعی نخواهد بود؛ چراکه وجود یک وجه شَبَه نمیتواند دلیل قانع کننده بر تسری حکم یک جزئی به جزئی دیگر شود؛ چراکه محتمل است در وجود حکم در جزئی علاوه بر وجه شبه عامل یا عوامل دیگر دخالت و نقش داشته باشند که تسری حکم آن به مورد دیگر منطقاً سقیم خواهد بود. باری در صورت مشخص و یقینی بودن علت حکم جزئی میتوان حکم آن را به جزئی یا جزئیات واجد علت مشخص، تعمیم داد. از این نوع قیاس به قیاس منصوص العله تعبیر میشود که شیعه هم به اعتبار آن قایل است؛ لکن قیاس مورد ادعای اهل سنت مطلق قیاس است که خودشان به صرف تشابه به تعمیم حکم دست میزنند و به تعبیری بدون اینکه علت حکم از ناحیه شرع مشخص شود، خودشان علت را استنباط نموده و به تعمیم حکم میپردازند که قیاس آنان نه «قیاس منصوص العله»، بلکه «مستنبط العله» است؛ مثلاً علت تامه حرمت شراب در شرع مشخص نشده است؛ لذا به صرف نداشتن حالت مستی و اسکار در شراب مثل خوردن به مقدار اندک یا اضافه کردن مادهای به شراب نمیتوان به رفع حرمت حکم کرد، لکن برخی با تمسک به قیاس مدعی شده-اند علت حرمت، اسکار است و بدون اسکار حرمتی در بین نیست[۷].
به این نکته و آسیب قیاس برخی اندیشوران اهل سنت متفطن گشته و لذا به نقد آن پرداخته و از آن به صرف ظن و گمانه-زنی تعبیر کردهاند. اینجا میتوان به غزالی[۸]، ابن ماجه[۹]، ابن حزم[۱۰]، ابن عبدالبر[۱۱] و شاطبی[۱۲] اشاره کرد. نکته گفتنی اینکه آنچه در بعض نصوص دینی از علت یا علل احکام و آموزههای دینی بیان شده است یا جزء العله و علت ناقصه یا از جنس حکمت است. معیار برای تجری حکم مشابه به موارد دیگر کشف علت و نه حکمت و نیز علت تامه است که آن برای عقل دشوار است یا حداقل عقل خود مدعی کشف علت تامه نیست.
۲. مقصود از ارجاع، ارجاع به مبانی و اصول کلی و اجتهاد معتبر: مقصود از ارجاع مؤمنان به کتاب و سنت یافتن حکم مسئله مورد نزاع توسط دو منبع فوق است؛ چراکه مبانی و اصول کلی و ثابت احکام و آموزههای دینی در این دو منبع یافت میشود؛ لذا میتوان احکام موارد جزئی را مطلقاً - از جمله موردی که مورد اختلاف واقع میشود - از طریق دو منبع فوق از راهکارهای صحیح و یقینی کشف و به دست آورد. پس آیه به صورت مطلق مؤمنان را به دو منبع دین ارجاع میدهد، لکن مشخص نمیکند راهش راه قیاس است، از آنجا که نفس راه قیاس «تمثیل» راه ظنی و غیر معتبر است، نمیتوان آن را جزء راه استنباط حکم فقهی یا کلامی مشروع تلقی نمود که آیه شامل آن شود.[۱۳]
ملازمه استنباط با قیاس
﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[۱۴]. آیه فوق نیز بسان آیه پیشین مردم را در امور مهم مانند امنیت و ترس به پیامبر و أولی الأمر ارجاع داده است. روشن است ارجاع به این دو مقام نه در امور منصوص، بلکه در غیر منصوص است، چون بر بیان حکم منصوص توسط دو مقام مزبور استنباط «یستنبطونه» اطلاق نمیشود. قیاس نیز یا خود استنباط یا داخل در آن است؛ پس آیه فوق مردم را به رجوع به قیاس ارجاع داده است که از آن حجیت قیاس استنباط میشود. فخر رازی و باقلانی به آیه فوق استناد ورزیدهاند[۱۵].[۱۶]
تشبیه خلقت عیسی به خلقت آدم
﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۷]. قرطبی از صرف تشبیه خلقت حضرت عیسی به حضرت آدم، صحت قیاس را استفاده کرده و در تبیین آن به بیان صرف وجه شَبه بسنده میکند که عبارت از نداشتن پدر با این تفاوت که خلقت آدم از خاک و خلقت عیسی از مادر تنها و بدون پدر صورت گرفت. قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى...﴾ دَلِيلٌ عَلَى صِحَّةِ الْقِيَاسِ وَ - التَّشْبِيهُ وَاقِعٌ عَلَى أَنَّ عِيسَى خُلِقَ مِنْ غَيْرِ أَبٍ كَآدَمَ[۱۸].
تحلیل و بررسی: آیه در مقام بیان قدرت خداوند و پاسخ به شبهه استحاله خلقت عیسی از مادر بدون وجود پدر، به یک اصل عقلی به نام أَدَلُّ الدَّلِيلِ عَلَى إِمْكَانِ الشَّيْءِ وُقُوعُهُ استناد میکند که به موجب آن برای اثبات امکان شیئی میتوان به وقوع آن استناد ورزید. از آنجا که خلقت حضرت عیسی با خلقت حضرت آدم در نبود پدر یکی و مشابه است، از این اشتراک و واقعیت عینی و قطعی و نه قیاس و صرف ظن، امکان خلقت حضرت عیسی بدون پدر را اثبات میکند.[۱۹]
اثبات امکان قیامت با قیاس به خلقت نخستین
برخی از اهل سنت معتقدند خداوند در آیاتی در جهت اثبات امکان قیامت، آن را به امکان و وقوع خلقت نخستین قیاس کرده و منکران قیامت را به سبب عدم توجه به این قیاس مذمت نموده است. ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى﴾[۲۰]. زمخشری در این باره مینویسد: وَ فِي هَذَا دَلِيلٌ عَلَى صِحَّةِ الْقِيَاسِ، حَيْثُ جَهَّلَهُمْ فِي تَرْكِ قِيَاسِ النَّشْأَةِ الْأُخْرَى عَلَى الْأُولَى[۲۱]. آیه زیر نیز در باور قایلان از طریق قیاس امکان برپایی قیامت و زنده شدن بدنهای جسمانی به خلقت نخستین به تجویز و صحت قیاس حکم و دلالت میکند: ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[۲۲].
قرطبی[۲۳] آیه فوق را دلیل بر صحت قیاس بیان میکند؛ چراکه خداوند امکان معاد را به امکان خلقت اولیه آن قیاس کرده است. آیه زیر در نظر برخی همانند آیات پیشین بر صحت قیاس دلالت میکند که خارج شدن به سوی قیامت را به خروج زنده از میت مثل حیات زمین بعد از مرگ و خواب زمستانی تشبیه میکند: ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ﴾[۲۴]. ماوردی و قرطبی[۲۵] نیز به آیه فوق استناد ورزیدهاند.
تحلیل و بررسی: آیات فوق نه صرف قیاس و تشبیه، بلکه تأکید بر قدرت خدا بر معاد و زنده نمودن مردگان از طریق یادآوری قدرت خدا بر خلقت نخستین است؛ به تعبیری چون مسئله قیامت (زنده کردن مردگان) و خلقت نخستین از یک وجه مشترکی برخوردارند و آن نیاز هر دو به قدرت و علت متناسب است، بلکه با تأمل عقلی روشن میشود نیاز به قدرت و علت در طرف خلقت نخستین بیشتر است. حال چون خدا دارای قدرت و علت خلقت نخستین است، به طریق اولی نیز قدرت و علت زنده کردن مردگان را دارا خواهد بود. در واقع تشبیه و قیاس فوق از نوع تنقیح مناط است که به موجب آن چون خدا مناط خلقت نخستین، یعنی قدرت مطلق و خالقیت را دارد، به طریق اولی قادر بر زنده کردن مردگان خواهد بود.[۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۵، ص۸۷.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۸۳؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۴، صص ۱۱۳ و ۱۵۵؛ باقلانی، الانصاف، ج۱، ص۴؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۲۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، صص ۱۵۷ و ۲۷۹؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۴۶۵؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، صص ۱۰۳ و ۱۰۶ و ج۱۵، ص۵۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۸۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، صص ۱۴۵ و ۳۲۶.
- ↑ بغدادی، أصول الإیمان، ص۹۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج۴، ص۱۱۵.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۰۵؛ همو، تسنیم، ج۱۹، ص۲۶۷.
- ↑ غزالی، المستصفی من علم الأصول، ج۲، ص۱۱۰، باب اول.
- ↑ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۲۰، باب اجتناب الرأی و القیاس.
- ↑ ابن حزم، المحلی، ج۱، صص ۵۶ و ۶۸؛ همو، الفصل، ج۵، صص ۳۰ و ۸۶ و ج۴، ص۸۹.
- ↑ به نقل از: شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۷۲ - ۷۳.
- ↑ شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۷۲ - ۷۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص ۱۵۰
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج۴، ص۱۵۵؛ باقلانی، الانصاف، ج۱، ص۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص ۱۵۲
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص ۱۵۳
- ↑ «ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم * که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم * و به یقین، شما آفرینش نخستین (خود) را شناختهاید، پس چرا پند نمیپذیرید؟» سوره واقعه، آیه ۶۰-۶۲.
- ↑ زمخشری، الکشاف عن حقائق التنزیل، ج۴، ص۴۶۵.
- ↑ «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوانهایی را که پوسیده است زنده میگرداند؟ * بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زندهاش میگرداند» سوره یس، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۵۹.
- ↑ «زنده را از مرده و مرده را از زنده برمیآورد و زمین را پس از مردن آن زنده میگرداند و (شما نیز از گورها) بدین گونه بیرون آورده خواهید شد» سوره روم، آیه ۱۹.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۵۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص ۱۵۴