فطرت
فطرت به معنای شکافتن و بازکردن امری بسته شده، عبارت است از طبیعت و خصلتی که خداوند در آغاز آفرینش هر چیز از جمله انسان در آن نهاده است و در اصطلاح دینی یعنی خلقت بدیع و بیسابقه. داشتن فطرت امری عمومی میان تمام انسانهاست که از مصادیق آن میتوان به فطرت پرستش، فطرت ستایش، فطرت حقیقت جویی اشاره کرد.
معناشناسی
معنای لغوی
«فِطْرَة» بر وزن فِعله، از ریشه «فطر»، به معنای شکافتن و بازکردن امری بسته شده است[۱]. به این ترتیب، «فطرت» که به معنای گونهای خاص از خلقت است که با سایر مخلوقات تفاوت دارد و نصب در آن، برای اهتمام و تأکید بر محافظت بر آن است و به واسطه فعل مقدر «الزم» است[۲].
معنای اصطلاحی
فِطرت یعنی طبیعت و خصلتی که خداوند در آغاز آفرینش هر چیز از جمله انسان در آن نهاده است. اصل معنای آن شکافتن است و آفرینش هم نوعی شکافتن پردۀ عدم و به وجود آوردن چیزی است. به صفاتی که در نهاد هر انسان قرار دارد، امور فطری گفته میشود[۳].
فطرت در اصطلاح دینی یعنی خلقت بدیع و بیسابقه. مراد از فطرت گونۀ آفرینش انسان است. قرآن کریم این کلمه را برای انسان و رابطۀ او با دین به کار میبرد فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [۴]. فطرت با کلمه "صبغه" و "حنیف" مترادف است و از این رو دین خدا را "فطرت الله" و "صبغة الله" و "آیین حنیف" نیز میگویند. خداوند در عالم ذر از آدمی بر این دین فطری پیمان گرفته است[۵].
مراد از فطریات أموری است که همه افراد بشر در آنها مشترک و متفق هستند و هیچ عادت، مذهب، محیط و اخلاقی، تأثیری در اصل وجود آنها نداشته، سبب تغییر در آنها نشود. مراد از فطرت الهی نیز حالت و هیئتی است که خداوند متعال خلق را بر آن قرار داده و این حالت و هیئت از لوازم وجود آنهاست، به گونهای که خمیره آنها بر آن سرشته شده است[۶]. خداوند متعال انسان را دارای فطرتی الهی و توحیدی آفریده است. به گونهای که همه اصول و ارکان ایمان که عبارت است از معرفت و توحید و ولایت و ایمان به رسل و کتب الهی، معاد و ملائکه از فطریات انسان است. به همین دلیل انسان دارای سرشت و طبیعت پاک است[۷].
آیه فطرت
خداوند در آیات متعدد قرآن، از ملکوت انسان به گوهر فطرت توحیدی او نام میبرد که با جلوههای مختلف، مقام و مرتبت انسانی را در مقابل خلایق به تصویر میکشد. مثلاً در سوره روم، فطرت انسان را مطابق با دین توحید بیان میدارد و خواستگاه ذاتی همه انسانها را میل به دین و فضائل توحیدی که ادیان الهی برای بشریت به ارمغان آوردهاند، معرفی مینماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۸].[۹]
عمومی بودن فطرت
خداوند متعال همۀ انسانها را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، مؤمن و کافر و شقی و سعید مشترکاند[۱۰]. امام علی (ع) در مقام ستایش پروردگار میفرماید: «... و ای آفرینندۀ دلها مطابق فطرت آنها، چه دلهای شقی و چه دلهای سعید»...[۱۱]. فطرت از نگاه قرآن و روایات، جنبۀ عمومی و فراگیر دارد. آیۀ شریفۀ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۱۲] به آیۀ فطرت معروف است. علاوه بر اینکه با لفظ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بر ثبات و تغییرناپذیری فطرت دلالت میکند، با به کار بردن واژۀ "ناس" به عمومیت آن نیز اشاره میکند. در احادیث متعددی نیز بر جنبۀ عمومی فطرت تأکید شده است؛ چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هیچ فرزندی به دنیا نمیآید، مگر همراه فطرت»[۱۳].[۱۴]
انواع فطرت
خداوند متعال با عنایت و رحمت خود برای انسان دو نوع فطرت قرار داده است:
- فطرت اصلی: فطرتی که در وجود همه انسانها به ودیعت نهاده شده است، چه عالم و سعید باشند و چه جاهل و شقی. همه انسانها بلکه همه موجودات دارای فطرت توحیدی هستند. هیچ حرکتی در این عالم واقع نمیشود جز برای رسیدن به کامل مطلق و هیچ قدمی برداشته نمیشود جز اینکه به سوی او باشد[۱۵].
- فطرت تبعی: نوع دیگر فطرت که فرع و تابع فطرت اول است، شامل اموری از قبیل تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است. اگر فطرت انسانی توجه خود را متمرکز در طبیعت و امور مادی و محکوم به احکام آن کند و از عالم اصلی خودش یعنی عالم معنوی و روحانی غفلت بورزد، در این صورت مبدأ همه شرور و منش همه شقاوتها و بدبختیها خواهد شد[۱۶]، اما اگر این فطرت از تصرفات شیطان و هوا و هوس در امان بماند، در این صورت از هیچ حقی رویگردان نشده، تعلیمات کتاب خدا و انبیاء و اولیای الهی در آن جلوهگر خواهد شد. به همین دلیل فطرتهایی که هنوز از نورانیت خودشان خارج نشدهاند، لازمه آنها تصدیق و خضوع برای حق و حقیقت است و در مقابل نیز فطرتهایی که تحت غلبه جهالت و شیطنت هستند، لازمه آنها انکار و جحود در مقابل حق است[۱۷].
اموری از قبیل حمد و ثنای معبود[۱۸]، رحمت، رأفت، شفقت، حلم، نرمخویی[۱۹] و حب خیر و گریز از شر[۲۰]، از جمله امور فطری به شمار میآید[۲۱]
فطریات وجود انسان
فطریات وجود انسان در دو قالب تحقق مییابند که عبارتاند از:
- فطرت ادراکی: یعنی دین به خصوص اصل توحید از نظر فکری برای بشر فطری است و عقل انسان بالفطره آموزههای دینی به خصوص مبانی توحیدی را میپذیرد و به تعلیم و تعلم نیازی ندارد. معنای فطری بودن این آموزهها یا مبانی توحید این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها دلیل هم مطالبه شود، همواره همراه دلیل است. نه تنها خداشناسی، بلکه اصول اولیۀ تفکر بشر مانند ارزش داشتن علم، فکر و فلسفه فطری است. قرآن کریم از سویی ضمیر آدمی را در آغاز تولد، تهی از هر چیز میداند وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۲۲] و از سویی دیگر رسالت دین را "تذکر" میشمارد فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۲۳] و وحی الهی را "ذکر" میخواند أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا[۲۴]. مراد از تذکر فطری در قرآن این است که برخی شناختها نیازمند آموزش و استدلال نیستند. این شناخت، به گونۀ فطری و بدیهی است. تنها از گذر آن است که جهانبینی انسان پا میگیرد.
- فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی احساسات و تمایلات انسان، وی را به سوی خدا و پرستش او و به سوی دستورها و آموزههای دین میکشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبهخود انسان را به سوی خدا میکشاند[۲۵]. از این جهت مَثَل خدا و انسان، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبهای میان انسان و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبۀ معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. انسان بدون آنکه خود بداند، تحتتأثیر این نیروی مرموز قرار دارد[۲۶].
فطرت احساسی با فطرت ادراکی فرق دارد. منطق شناسان، شناخت فطری را که به ادراک آدمی ربط ندارد "وجدانیات" میخوانند. این وجدانیات از گذر حس باطن درک میشوند. امور فطری همگانیاند و پیرو شرایط تاریخی و جغرافیایی نیستند و از نهان آدمی شنیده میشوند و نیازمند آموزگار بیرونی نیستند و چون با نهاد انسان عجیناند از میان نمیروند[۲۷].
مصداقهای فطرت
از نظر اسلام، انسانها با وجود ناهمگونیهای نژادی و زبانی و فرهنگی، دارای فطرت همسانی هستند[۲۸]؛ انسانها در خلقت خود، دارای چینش خاصی هستند که به مقتضای آن، از گرایشهای خاصی برخوردار میشوند. این گرایشها در صورت فقدان برخی موانع، انسان را به توحید و معرفت ذات متعالی خداوند، پاکی، عدالت، نیکوکاری و همدردی و همکاری رهنمون میکند[۲۹]. روح معنویت و دلدادگی به ارتباط با ذات مقدس احدیت، یکی از گرایشهای فطری است که در همه انسانها وجود دارد[۳۰]. برخی از فطریات انسان عبارت است از:
- پرستش: انسانها در درون خویش عشق به پرستش موجودی دارند که دارای همۀ کمالات باشد. تأمین و ارضای این میل معنوی، اقتضا میکند انسان خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن حقیقت نزدیک شود از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود. از اینرو فطرت توحید و یکتاپرستی در انسان شکل گرفته است[۳۱].
- ستایش: انسان براساس فطرت پرستشگر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را ستایش و نیایش کند و بر او تکیه زند[۳۲].
- حقیقت جویی: انسان بر حسب فطرت خویش در جستوجوی حقیقت است و از نادانی و جهل گریزان. کسب دانایی و آگاهی برای انسان، امری مطلوب و لذتبخش است. انسانها حتی در زندگی عادی و روزمره خود نیازمند دانش و آگاهی هستند و بدون آگاهی، زندگیشان رشد نخواهد داشت[۳۳].
- گرایش به خیر اخلاقی: انسان بر مبنای سرشت و فطرت خویش بهسوی نیکیها و فضیلتهای اخلاقی گرایش دارد و از رذیلت و نادرستی گریزان است[۳۴].
- گرایش به زیبایی: سرشت و فطرت انسان رو بهسوی زیبایی و زیبادوستی دارد[۳۵].
- گرایش به کمال: طبیعت انسان، تابع و متمایل به کمال است و دوست دارد کمال را در خود ایجاد کند. این تمایل به گونهای است که اگر نتواند کمال را در خود ایجاد کند، به طور طبیعی به کسی گرایش دارد که صاحب کمال است[۳۶].
- فزونطلبی: فزونطلبی انسان، از دیگر چیزهایی است که میتوان آن را جزو گرایشهای فطری او به حساب آورد. این خصوصیت، لزوماً خصوصیت بدی نیست. فزونطلبی مثل بقیه خصوصیات و غرائز انسانی، اگر در جای خود قرار بگیرد، در جهت خود حرکت کند، عامل پرواز انسان خواهد شد[۳۷].
- حریت و آزادگی: حریت و آزادگی هم جزو فطرت انسانی و امری فطری است که در انسان نهاده شده است[۳۸]؛ حریت و آزادگی، بدین معناست که انسان از اسارت و بندگی خود و غرایز نفسانی و حیوانیاش و از بندگی دیگر مخلوقات رها باشد[۳۹].[۴۰]
فطری بودن دین
دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگی کامل دارد. از نگاه قرآن و روایات، فطرت جنبۀ عمومی و فراگیر دارد، صفاتی که در نهاد هر انسانی قرار دارد و آگاهانهتر از غریزه و مربوط به مسائل انسانی است نه صرف نیازهای حیوانی. فطرت قابلیت رشد و تکامل دارد و دو نوع است: ادراکی و احساسی (گرایشی) مصادیق فطرت انسانی عبارتاند از: حقیقت جویی، پرستش، ستایش، گرایش به خیر اخلاقی، گرایش به زیبایی و کمال. دین و خداشناسی از امور فطری است زیرا نوعی پایبندی به دین در همه جوامع انسانی در آثار تاریخی وجود دارد و مطالعات روانشناختی گرایش ذاتی انسان به پرستش را تأیید میکنند و علیرغم تلاشهای ضد دینی گرایش به دین باقی است[۴۱].
جستارهای وابسته
- احکام فطرت
- احیای فطرت
- انسانشناسی
- تکلیف فطری
- توحید فطری
- رابطه عقل با فطرت
- راه فطرت
- طبیعت جسمیه
- غرایز انسان
- غریزه
- فطرت جاودانطلبی
- فطرت حب کمال صرف
- فطرت حق خواهی (فطرت حقپویی)
- فطرت حقیقت جویی
- فطرت حقیقتگرایی
- فطرت خداگرایی
- فطرت خداپرستی
- فطرت خداجویانه
- فطرت خداخواهی
- فطرت خداستایی
- فطرت خداشناسی
- فطرت دینی
- فطرت سالم
- فطرت سعادت جویی
- فطرت علم جویی
- فطرت کمال محض خواهی (فطرت کمالخواهی)
- فطرت محبت کمال نامحدود
- فطرت محبت جمال صرف
- فطرت مطلق دوستی
- فطرت نجاتخواهی
- فطرت عدالتخواهی
- فطرت ظلمستیزی
- فطرت امیدواری
- فطرت آزادیخواهی
- فطریات
- وجدان
منابع
- دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲
- سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲
- سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی
- ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
پانویس
- ↑ الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، ج۲، ص۷۸۱.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۱۹. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷۴ـ۱۷۵.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۰.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ شرح چهل حدیث، ص۱۸۰.
- ↑ تقریرات فلسفه، ص۱۸۵ - ۱۸۷؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۳.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲، ص۲۳۹؛ سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹.
- ↑ . «وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷٢.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۳۸ - ۴۳۹.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۶-۷۷.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۳ - ۱۱۸.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۴۳۳.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۳۶.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۳۷.
- ↑ «و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمیدانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲
- ↑ «خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است» سوره طلاق، آیه ۱۰.
- ↑ در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، بهخصوص توحید معرفی شده است. ر. ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۹؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۲۰.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۲۰؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۲۱؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) در دیدار با مداحان اهل بیت(ع)، ۱۳/۳/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با نخبگان جوان، ۱۴/۷/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷۴-۱۷۵؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۳۶۲ـ۳۶۳؛ سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.