فطرت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آیه فطرت

خداوند در آیات متعدد قرآن، از ملکوت انسان، به گوهر فطرت توحیدی او نام می‌برد که با جلوه‌های مختلف، مقام و مرتبت انسانی را در مقابل خلایق به تصویر می‌کشد. مثلاً در سوره مبارکه روم، فطرت انسان را مطابق با دین توحید بیان می‌دارد و خواستگاه ذاتی همه انسان‌ها را، میل به دین و فضائل توحیدی که ادیان الهی برای بشریت به ارمغان آورده‌اند، معرفی می‌نماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱].[۲]

شرح آیه

"إِقَامَةُ الشي‏ء توفية حقّه"، اقامه چیزی، حق آن را به تمامی گذاشتن است، پس فَأَقِمْ وَجْهَكَ یعنی روی / وجود خود را تماماً به سوی دین برگردان. "فطرت" از ریشه فطر و در لغت به معنی ابداع و ایجاد و در اصطلاح قرآن فِطْرَتَ اللَّهِ به معنی ایجاد و تمرکز دادن قدرت در سرشت انسان برای شناخت ایمان است، همان‌گونه که در آیه دیگری به این مطلب اشاره فرموده که: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۳]. الْقَيِّمُ از ریشه قَومَ صفت مشبهه و به معنی بسیار پایدار و ثابت است و الدِّينُ الْقَيِّمُ یعنی دین مستقیم بدون کجی و انحراف که مایه دوام و پایداری امور معاش و معاد مردم است[۴].[۵]

پیام آیه

پیام اصلی آیه، فطری بودن توحید و بیانگر این حقیقت است که خداشناسی بلکه دین و آیین به طور کلی و در تمام ابعاد، یک امر فطری است و دین به صورت خالص و پاک از هرگونه آلودگی در درون جان آدمی وجود دارد و انحرافات و کژی‌های فکری و عملی، امری عارضی است. بنابراین وظیفه پیامبران این است که این امور عارضی را زایل نموده و انسان را به فطرت اصلی‌اش ارشاد کنند، چنان که امام علی (ع) درباره بخشی از رسالت ایشان می‌فرماید: "پس خداوند رسولان خویش را در میان ایشان برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی آنان گسیل داشت تا عهد و پیمان خداوند را که فطری /جبلّی آنان بود از ایشان بطلبند"[۶].[۷]

دو آیه دیگر درباره فطرت

  1. أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا[۸].
  2. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۹].

نکته: منظور از این عالم و این پیمان همان عالم استعدادها و “پیمان فطرت” و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سؤالی که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آنها داده‌اند نیز به همین زبان است[۱۰]. علامه طباطبایی می‌نویسد: "و از آنجایی که نفس هر صاحب نفسی از جهاتی به غیر خود ارتباط و تعلق دارد و ممکن است انسان نسبت به پاره‌ای از آنها استشهاد شود و نسبت به پاره‌ای دیگر نشود، از این رو اضافه کرد: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ تا بدین وسیله مورد استشهاد را معلوم کرده باشد و بفهماند آن امری که برای آن، ذریه بشر را استشهاد کرده‌ایم ربوبیت پروردگار ایشان است تا در موقع پرستش به ربوبیت خدای سبحان شهادت دهند. پس انسان هر قدر هم دچار کبر و غرور باشد و هر چند رو به راه بودن وضع زندگی‌اش مغرورش کرده باشد نمی‌تواند این معنا را حاشا کند که مالک وجود خود نبوده و در تدبیر امور خود مستقل و بی‌نیاز نیست، چون اگر مالک وجود خود بود خویشتن را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگی نگه می‌داشت و اگر در تدبیر امور خود مستقل بود، هرگز ناچار نمی‌شد که در برابر اسباب طبیعی و وسائلی که او به خیال خود مدبر آنها و حاکم در آنهاست خضوع کند، آن هم اسباب و وسائلی که خود آنها نیز مانند انسان به غیر خود محتاجند و در برابر حکم حاکمی غیبی هر چند علیه‌شان باشد مطیع و منقادند و حوائج‌شان به‌دست انسان برآورده نمی‌شود و انسان حاکم و مدبر آنها نیست. پس احتیاج آدمی به پروردگاری که مالک و مدبر است جزء حقیقت و ذات انسان است و فقر به چنین پروردگاری در ذات او نوشته شده و ضعف بر پیشانی‌اش مکتوب گشته و این معنا بر هیچ انسانی که کم‌ترین درک و شعور انسانی را داشته باشد پوشیده نیست، عالم و جاهل، صغیر و کبیر و شریف و وضیع همه در این درک مساویند. آری، انسان در هر منزلی از منازل انسانیت قرار داشته باشد از ناحیه ذات خود این احساس را می‌کند که برای او پروردگاری است که مالک او و مدبر امور اوست و چطور ممکن است این احساس را نداشته باشد با اینکه احتیاج ذاتیش را درک می‌کند؟ و چگونه تصور دارد که شعور او حاجت را درک بکند و لکن آن کسی را که احتیاجش به اوست درک نکند؟ پس اینکه فرمود: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ بیان آن چیزی است که باید به آن شهادت داد و جمله بَلَى شَهِدْنَا اعتراف انسان‌ها است به اینکه این مطلب را ما شاهد بودیم و چنین شهادتی از ما واقع شد. لذا بعضی گفته‌اند آیه شریفه اشاره است به آن مواردی که انسان در زندگی دنیایش به احتیاج خود در جمیع جهات زندگی و متعلقات و لوازم و احکام وجودش پی می‌برد و معنایش این است که ما بنی آدم را در زمین خلق کردیم و ایشان را در اقطار زمین پراکنده نموده و با توالد و تناسل از یکدیگر متمایزشان ساختیم و ایشان را به محتاج بودن و مربوب بودنشان واقف ساختیم و در نتیجه همه به این معنا اعتراف کرده و گفتند: “آری ما شاهدیم که تو پروردگار مایی”[۱۱].[۱۲]

نکات

  1. در پاسخ منکرین معاد و آنها که می‌گفتند چگونه پس از پوسیده شدن استخوان‌ها دو مرتبه زنده میشویم و در قیامت به حیات بر می‌گردیم فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا خداوند به پیامبر می‌فرماید: به آنها بگو: همان کسی که شما را بار اول آفرید: قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛
  2. خداوند خطاب به پیامبر چنین می‌گوید: به خاطر بیاور موقعی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت ـ پدیدآورد ـ و آنها را گواه بر خویشتن نمود و از آنها پرسید آیا من پروردگار شما نیستم‌؟ آنها همگی گفتند: آری! گواهی می‌دهیم: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا. سپس اشاره به هدف نهایی این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، می‌فرماید: این کار را خداوند به این جهت انجام داد که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع توحید و شناسایی خدا غافل بودیم: أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۱۳].

فطرت در تفاسیر

زمخشری در مورد فطرت و معنی آن می‌گوید به دلیل عبارت لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، فطرت به معنی آفرینش است[۱۴]. گفتار ابن عربی نیز، چنین است: "فطرت بیان‌گر حالتی است که حقیقت انسانی در ازل بر اساس پاکی و تجرّد آفریده شده و آن حقیقت، عبارت از همان الدِّينُ الْقَيِّمُ است که ازلی و ابدی بوده و پاکی اولیه و توحید خالص فطری آن تغییر و تبدیل نمی‌پذیرد و آن فطرت آغازین جز از فیض اقدسی که عین ذات است سرچشمه نگرفته است[۱۵].

طبرسی آن را عبارت از دین، اسلام و توحید می‌داند که خدا مردم را براساس آن و به خاطر تمسّک به آن آفرید به دلیل: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۱۶]. در عبارتی دیگر می‌گوید: فطرت الله یعنی پیروی کن از دینی که فطرت خدا تو را به آن هدایت می‌کند و آن، آغاز کردن آفرینش اشیاء است، زیرا وی آنان را به صورتی آفرید، ترکیب کرد و صورت بخشید که ایشان بفهمند که آفریننده توانا، عالم، زنده، پایدار، قدیم و یکتایی دارند که شبیه چیزی نیست و چیزی هم شبیه او نیست[۱۷].

طبری هم به گزارشی چند (فطرت) را عبارت از اسلام، اخلاص و دین می‌داند و شاهد بر درستی این معانی را آیه بعد معرفی می‌کند که حاوی دعوت به بازگشت به سوی خدا، تقوا، اقامه نماز و دوری از شرک است[۱۸].[۱۹]

عمومیت فطرت

در احادیث، فطرت به معنای حالت خاصی از آغاز آفرینش انسان است و در اموری به کار می‌رود که در خلقت اولیه انسان موجود است و آدمی با ورود به دنیا، آنها را همراه خود دارد و آنها را در دنیا به دست نیاورده است. در احادیث اسلامی نیز درباره فطری بودن معرفة الله و توحید بحث‌های قابل ملاحظه‌ای وارد شده است که در بعضی تأکید بر فطرت توحیدی و در بعضی تحت عنوان معرفت و در بعضی دیگر فطرت اسلامی آمده است. در احادیث، فطرت ویژگی خاصی برای برخی انسان‌ها نیست، بلکه همه انسان‌ها دارای فطرت هستند و این فطرت از هنگام تولد با آنها همراه است، چنان‌که از پیامبر اسلام (ص) نقل است که «مَا مِنْ نَفْسٍ تُولَدُ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَةِ»، هیچ نفسی به دنیا نمی‌آید مگر بر فطرت[۲۰].

ابن اثیر نیز می‌نویسد: از پیامبر (ص) نقل شده: "هر زاده‌ای بر اساس فطرت به دنیا می‌آید"، یعنی بر اساس نوعی از سرشت و طبیعت که آماده برای پذیرش دین است. پس اگر کودک بر آن سرشت رها گردد، همیشه همراه آن بوده و از آن جدا نمی‌شود مگر آن‌که آفتی از آفات بشری و تقلید از دیگران وی را منحرف سازد [۲۱]. امام علی (ع) می‌فرماید: «جَابِلَ‏ الْقُلُوبِ‏ عَلَى‏ فِطْرَتِهَا»، خدا سرشت قلب انسان‌ها را بر پایه فطرت آنها می‌ریزد[۲۲]. همچنین گزارش شده که فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ وَ فَاطِرِهِمْ‏ عَلَى‏ مَعْرِفَةِ رُبُوبِيَّتِهِ»، سپاس، خدایی را سزاست که ستایش خود را بر بندگانش الهام کرد و آنان را بر شناخت پروردگاری‌اش بسرشت و آفرید [۲۳].

امام صادق (ع) در مورد عمومیت فطرت می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّاسَ كُلَّهُمْ‏ عَلَى‏ الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَهُمْ عَلَيْهَا»، خداوند همه مردم را بر فطرتی آفرید که بر آن فطرت آنان را سرشته است[۲۴].

از آیه شریفه فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا نیز می‌توان عمومیت فطرت را استفاده کرد، چرا که ظهور واژه النَّاسَ در عمومیت و اختصاص نداشتن به گروهی خاص است. بدین‌سان، همه انسان‌ها، هنگام تولد دارای فطرت و خلقت خاصی هستند که خداوند به آنها داده است. امام رضا (ع) نیز دلیل و حجت خدا را از راه فطرت، تثبیت شده می‌داند: «بِالْفِطْرَةِ تَثْبُتُ‏ حُجَّتُهُ‏»[۲۵].[۲۶]

فطرت، توحید و دین الهی

از آیات فطرت دو نکته اساسی در اخلاق و تربیت دینی به دست می‌آید: اول آنکه، فطرتِ انسان آیینه ارائۀ توحید و فضائل توحیدی در درون انسان است و اگر آدمیان، بدون حجاب آلودگی‌ها، به ذات خود توجه نمایند، نور توحید را نه تنها با برهان علمی، بلکه با یقین عینی در درون خویش می‌یابند و شهادت به توحید و لوازم آن می‌دهند. خداوند در آیه میثاق، به این موضوع مهم اشاره نموده است: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۲۷].

به تعبیر روشن‌تر، قلوب همه انسان‌ها، فطرتاً منوّر به نور توحید و فضائل توحیدی است و آنچه مانع رؤیت این مقام است، غفلت و زنگار آلودگی‌های اخلاقی بر چهره دل است: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۲۸].

نکته دوم آنکه، فطرت انسانی، هماهنگ با دین الهی است. به بیان دیگر، اگر رسولان الهی (ع) ندای حق و تعالیم دینی را از بیرون به انسان‌ها القاء می‌کنند، فطرت انسان نیز رسولی درونی است که پیام الهی را از درون به انسان القاء می‌نماید و مؤیّد حجت بیرونی پروردگار برای انسان‌هاست. امام صادق (ع) در توضیح فطرت که در قرآن، معادل همان قلب و یا عقل توحیدی است، می‌فرمایند: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[۲۹].[۳۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  2. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۳۹؛ سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  3. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
  4. مفردات، ص۶۴۰ و ۶۹۰؛ کلمات القرآن، ص۲۹۳.
  5. سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
  6. «...فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ‏ مِيثَاقَ‏ فِطْرَتِهِ‏...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  7. سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم؛ سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۳۶۷.
  8. «یا آفریده‌ای از آن دست که در دل‌هایتان بزرگ می‌نماید (باز هم پس از مرگ برانگیخته می‌شوید)؛ خواهند گفت: چه کس ما را (پس از مردن) باز می‌گرداند؟ بگو: همان که نخست بار شما را آفرید؛ آنگاه به سوی تو (به انکار) سر خواهند جنباند و می‌گویند که: در چه هنگام خواهد بود؟ بگو بسا که نزدیک باشد!» سوره اسراء، آیه ۵۱.
  9. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  10. برگزیده تفسیر نمونه، ج۲، ص۱۱۰.
  11. ترجمه تفسیر المیزان، ج۸، ص۴۰۲.
  12. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۳۶۷.
  13. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۳۶۷.
  14. الکشاف، ج۲، ص۱۸۹.
  15. تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۱۳۲.
  16. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  17. مجمع البیان، ج۸، ص۳۰۳.
  18. جامع البیان، ج۲۱، ص۴۰ و ۴۱.
  19. سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  20. کنز العمال، ج۴، ص۳۹۵.
  21. النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۴۵۷.
  22. نهج البلاغه، خطبه ۷۱.
  23. الکافی، ج۱، ص۱۳۹.
  24. الکافی، ج۲، ص۴۱۶؛ الخصال، ج۲، ص۴۹.
  25. الخصال، ص۳۵.
  26. سرمدی، محمود، مقاله «آیه فطرت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  27. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  28. «نه چنین است؛ بلکه آنچه می‌کرده‌اند بر دل‌هاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.
  29. الکافی، ج۱، ص۱۶، کتاب العقل و الجهل....
  30. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۳۹.