فطرت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

در کلام امیر مؤمنان(ع) و به طور کلی در کتاب و سنت، واژه فطرت، به معنای آفرینش ویژه در زمینه‌های زیر به کار رفته است:

فطرت موجودات

واژه فطرت در کلام امیرالمؤمنین(ع) درباره پدیدآوری خلایق و موجودات، به کار رفته است. در وصف خدای سبحان می‌فرماید: «فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ‌»[۱]. قرآن کریم در موارد متعددی، این ماده را درباره خلقت آسمان و زمین به کار گرفته است؛ چنان‌که از زبان حضرت ابراهیم(ع) می‌فرماید: ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا[۲]. نیز می‌فرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا[۳][۴].

در نمونه‌های بالا «فطرت» را آفریدن و «فاطر» را آفریننده معنا کرده‌اند؛ زیرا بر حسب ظاهر، معنای شکافتن در آنها مناسبتی ندارد؛ هر چند پاره‌ای از پژوهشگران معاصر کوشیده‌اند که در اینجا نیز مناسبتی بیابند: عبارت «فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ‌» ناظر است به آیه ﴿فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ که آفرینش را تشبیه به شکافتن پرده ظلمانی عدم کرده است؛ پرده‌ای که یکپارچه و منسجم و خالی از هرگونه شکاف است؛ ولی قدرت بی‌پایان حق آن را می‌شکافد و مخلوقات را از آن بیرون می‌آورد و این چیزی است که جز از قدرت او ساخته نیست. دانشمندان امروزه در این مسئله اتفاق نظر دارند که محال است ما بتوانیم چیزی را از عدم به وجود بیاوریم و یا از وجود به دیار عدم بفرستیم. آن‌چه در قدرت ما است، تنها تغییر شکل موجودات است[۵].

دیگری نوشته است: آفریدن از آن نظر «فطر» نامیده شده که خداوند موجودات را با شکافتن می‌آفریند: تخم مرغ و تخم جنبندگان دیگر شکافته شده، بچه‌ها از آن به دنیا می‌آیند، حبوبات در زیر خاک شکافته شده و روییده، مبدل به ساقه‌ها، برگ‌ها و حبوبات دیگر می‌شوند؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى[۶] [یعنی] تخم‌های زیر علف‌ها شکافته شده و علف‌ها از آنها به وجود می‌آیند...[۷]. عبارات پیش‌گفته هر چند توجیه زیبایی را برای پیوند آفرینش موجودات با واژه فطرت - در مفهوم شکافتن - در بردارند، چندان محکم و اطمینان آور نیستند؛ خصوصاً نظر اخیر که صبغه استقرایی دارد و مثال‌های یاد شده نمی‌توانند دلیل صدق کلی آن سخن باشند. از این رو کاربرد آن درباره کل خلایق ممکن است به معنای ابداع و اختراع و ایجاد ابتکاری باشد؛ چنان که در اقرب الموارد آمده است فطر الأمر؛ اخترعه و ابتدأه و أنشأه.[۸]

فطرت انسان

در قرآن کریم، واژه «فطرت»، جز درباره آسمان‌ها و زمین، فقط درباره انسان به کار رفته است؛ چنان‌که در آیات زیر ملاحظه می‌شود:

  1. ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۹].
  2. ﴿وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۰].
  3. ﴿إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ[۱۱].

در آیات یادشده، به روشنی پیدا است که از خلقت انسان به «فطرت» تعبیر شده است. اگر فطرت به معنای آفرینش اولیه و ابداع باشد، سخنی نیست؛ اما اگر منظور از آن «شکافتن» باشد، با ایجاد اولیه بدن‌های «ذری» انسان‌ها در عالم «ذر» می‌تواند که سازگار باشد[۱۲].

آن‌چه در اینجا از اهمیت بسزایی برخوردار است. اشاره همزمان و توأم، به اصل خلقت و ویژگی‌های آن است. به نظر می‌رسد که این واژه هنگامی به کار می‌رود که گذشته از توجه به اصل آفرینش، به ویژگی‌های خلقتی انسان نیز ناظر است؛ چنان‌که در لغت نیز آمده است: فطرت همان آفرینش اولیه است که هر موجودی در آغاز آفرینش بر آن شکل گرفته و طبیعت سالمی که با عیبی آمیخته نشده. خدای سبحان فرموده است: «فطرت الهی که خداوند مردم را بر آن سرشته است»[۱۳]. عبارت قرآنی ﴿فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا نشان دهنده آن است که خدای سبحان در خلقت انسان، شاکله و ویژگی‌های معینی را در نظر داشته و انسان را بر مبنای آنها آفریده و سپس دین خود را بر همین اساس پی‌ریزی و تنظیم فرموده است. از این‌رو در بیان ویژگی‌های فطری انسان باید به ساختار دین الهی توجه کرد. به دیگر سخن، یکی از راه‌های شناخت ویژگی‌های فطری انسان، تأمل در دین خدا است. از این‌رو در این نوشتار، زمینه‌های فطرت را در انسان، بر مبنای آیات قرآن کریم بر می‌رسیم.[۱۴]

فطرت و دین

فطری بودن دین الهی برای انسان و منطبق بودن فطرت انسانی با دین خدا، در آیه زیر به روشنی می‌توان یافت: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۵]. در آیه یادشده، نکات فراوانی نهفته است که ضروری است هر قسمت آن را، جداگانه بررسیم. آیه، از قسمت‌های زیر تشکیل شده است:

  1. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا: دعوت به توجه خالص به دین الهی؛
  2. ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ: بیان تلویحی حکمت این فراخوانی؛
  3. ﴿الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا:تکمیل بیان حکمت دعوت؛
  4. ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: پاسخی تلویحی به اشکالی مقدر؛
  5. ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: اعلام نتیجه و بیان علت پایداری دین؛
  6. ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ: هشدار به مردم.

در آغاز آیه، دعوتی برای توجه به دین حنیف صورت می‌گیرد. در قسمت دوم و سوم، حکمت و علت این دعوت بیان می‌شود. البته این سبک در قرآن کریم، بسیار به چشم می‌خورد: اینکه از بیان مطلب و یا ارائه حکمی، سؤال و یا اشکالی را که در ذهن مخاطب، خطور می‌کند، بدون بیان سؤال و اشکال، پاسخ بگوید. در اینجا نیز چنین است. هر چند، مخاطب نخستین آیه، رسول اکرم(ص) است، این دعوت فراگیر است و همه افراد بشر را به روی آوردن به دین خدا فرا می‌خواند. پس، مخاطب آیه انسان است؛ انسانی که ذهنی فعال و پرسش‌گر دارد و از هر نکته‌ای ذهنیتی تازه می‌یابد. گویا انسان پس از مواجهه با این دعوت الهی، از خود می‌پرسد: «چرا باید تنها به این دین روی آورم و به هیچ چیز دیگر توجه نکنم؟» قرآن کریم به این پرسش مقدر، پاسخ می‌دهد که علت آن، این است که این دین را خدای سبحان پدیدار ساخته و ارائه فرموده است. بیان این حقیقت، پاسخ بسیار مناسبی است؛ زیرا آن‌چه خدای حکیم بیاراید، فراتر و برتر از هر چیز دیگری است. اما به همین حد بسنده نمی‌کند و ادامه می‌دهد که خدای رحمان، این دین را هماهنگ با ساختار وجودی انسان، طراحی و تنظیم کرده است. این نکته به خوبی روشن می‌کند که دعوت به سوی دین خدا، دعوتی بجا و بر حق است؛ زیرا دعوت خدا به دین الهی، همانند دعوت مهندسین طراح و صاحبان صنایع، برای رجوع به دفترچه راهنمای کالای صنعتی (کاتالوگ) و رعایت مواد مندرج در آن است. توصیه آنان، بدین معنا است که اگر مصرف کننده در بهره‌وری از دستگاه صنعتی، خودسرانه عمل کند و شیوه‌ای دیگر پیش گیرد، از عمر مفید دستگاه خواهد کاست. همین ارتباط و بلکه بالاتر از آن، میان دین الهی و انسان برقرار است. گویا خدای رحمان از این رو انسان را به توجه کردن به دین و رعایت رهنمودهای آن می‌خواند که اگر آدمیان به راهی جز آن روند، بسیاری از استعدادهای عظیمی را که در وجودشان نهفته است، ضایع خواهند کرد و یا حداقل به استفاده بهینه از آنها دست نخواهند یافت، آری، فقط سازنده یک دستگاه پیچیده، از زیر و بم آن نیک آگاه است و می‌تواند متناسب با آن رهنمود دهد: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۶].

در قسمت چهارم، اشکال مقدر درباره ثبات فطرت را پاسخ می‌گوید. اشکال این است که اگر با گذشت زمان، فطرت انسان‌ها دچار تغییر و دگرگونی شد، در آن صورت دین الهی چه جایگاهی خواهد داشت؛ آیا این دین (اسلام) با ساختار وجودی انسان‌های چهارده قرن پیش هماهنگ است؟ یا این که انسان‌های کنونی که در قیاس با پیشینیان خود، دگرگونی‌های ژرفی را پذیرفته‌اند، می‌توانند از این دین، بهره برند و هدایت گیرند؟ پاسخ قرآن کریم این است که در آفرینش الهی، تبدیل و دگرگونی راه ندارد: ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۱۷]. البته با توجه به سبک خاص قرآن در جایگزینی واژگان باید گفت: واژه «خلق» در اینجا ناظر به همان فطرت انسانی است[۱۸]؛ بدان معنا که با گذشت زمان، خداوند در فطرت انسان‌ها تبدیل و تقدیری را مقدر نخواهد کرد. واقعیت این است که آن‌چه در انسان تغییر می‌کند، آداب و رسوم اجتماعی و شیوه‌های رفتاری برگرفته از همین آداب و رسوم است. بنابراین آن‌چه در انسان نهادینه شده است، یعنی فطرت آدمیان، هرگز دستخوش تبدیل نخواهد شد. به عنوان مثال، هیچ زمانی نبوده و نخواهد بود که انسان‌ها از عدالت متنفر باشند و از ظلم و ستم به نیکی یاد کنند؛ یا در هیچ زمانی بشر در مقام نظر، از علم و حق و رشد و کمال روی گردان نبوده و شعار دوری از حقیقت را سر نداده است؛ هر چند گاه در مصادیق عدل و ظلم و حق و باطل دچار اشتباه‌های بزرگی شده، و یا در عمل از آنها کناره گرفته است. در انسان سلسله‌ای از اصول فطری ثابت است که شامل گرایش به حق، تنفر از ظلم، عواطف انسانی، میل به کمال و رشد و امثال آنها است و آن‌چه تغییر می‌کند، تشخیص مصداق‌ها و یا رفتارهای ناشی از سنت‌های اجتماعی است. این مسئله در غرایز نیز جاری است: انسان هیچ‌گاه از غذا روی‌گردان نمی‌شود و همواره بدان نیاز دارد؛ ولی کیفیت دست یافتن بدان و شیوه آماده‌سازی و طبخ آن بسته به شرایط محیطی و زمانی، متفاوت است. تمایلات جنسی نیز به همین حکم، تن می‌دهند.

بنابراین عبارت ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ را باید ناظر به این نکته دانست که دین الهی، منطبق با فطرت آدمیان است و فطرت شامل اصولی است که هرگز دستخوش تبدیل و تغییر نمی‌شود. از این رو باید گفت که دین خدا همواره با ساختار وجود انسان همساز و هماهنگ است؛ زیرا هم مبانی فطری در آن لحاظ شده و هم شیوه‌های حرکت بر مبنای فطرت ارائه شده است. سپس - در قسمت پنجم می‌فرماید: ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ؛ «این است همان دین پایدار». علت ثبات و پایداری دین الهی آن است که با فطرت انسان‌ها هماهنگ است و فطرت نیز امری پایدار است پس دین الهی هم همواره پا برجا است و در هر جا و در هر زمانی پاسخ‌گوی نیازهای اصیل انسانی است و همواره برای انسان تشنه حقیقت، بسان آبْ گوارا است. در قسمت ششم، یادآور می‌شود که بسیاری از مردم از این آگاهی بی‌بهره‌اند و به این رمز توجه ندارند که آیین حق آن است که با فطرت انسانی دمساز باشد و فقط چنین آیینی امکان بقا و ثبات دارد؛ و گرنه آن‌چه از قسمت‌های ناپایدار و یا از فضای غیر مبتنی بر فطرت انسانی می‌جوشد، شایسته بقا و دوام نیست و با تغییر آداب و رسوم و فرو نشستن آن فضای خاص، مقبولیت خود را از دست می‌دهد. در این باره می‌توان از قانونی شدن عمل شنیع و غیر انسانی همجنس بازی در برخی کشورهای غربی نام برد. بدیهی است که چنین قانونی هرگز مقبول نسل‌های آینده نخواهد بود. افزون بر آن در زمان کنونی نیز موجب آزردن خاطر پاک انسانی و تنفر فطرت‌های سلیم است. در آیه فطرت، از تطبیق دین الهی با فطرت انسانی سخن به میان آمده است. اولین پرسش‌هایی که در این باره به ذهن خطور می‌کند، این است: منظور از فطری بودن دین چیست؟ حوزه این انطباق تا کجا است؟ چه بعدی از ابعاد دین الهی، با فطرت انسانی سازگار است؟

پاسخ را با بیان این نکته می‌آغازیم که در یک تقسیم‌بندی مباحث دینی را می‌توان در سه دسته جای داد: اعتقادات، اخلاق و احکام. در اعتقادات سنگ بنا توحید است و بقیه عقاید بر آن استوارند؛ یعنی نبوت و معاد و همچنین امامت، اصولی برگرفته از توحیدند، نه مستقل. نبوت، پیام‌آوری از جانب خداوند است و تشریع دین در زندگی. معاد به معنای تشکیل دادگاه عدل الهی و پاداش و کیفر از سوی خدای رحمان است، و امامت اصل ولایت الهی است، و این هر سه پس از اصل توحید قرار می‌گیرند. عدل الهی نیز متفرع بر پذیرش وجود خداوند و یگانگی او است. اخلاق دینی نیز مقوله‌ای جدا از توحید نیست و مبنای همه مباحث اخلاق اسلامی، قرب به حق است. احکام نیز جدا از توحید، محتوای دینی نخواهند داشت: نماز که در رأس دستورهای عملی دین است، برای یاد خدا و ارتباط با او است[۱۹]؛ روزه برای تقوای الهی است[۲۰]؛ زکات برای جلب رضای خدا است[۲۱]؛ شهادت، قیامی خدایی است[۲۲]؛ وفا به عهد و پیمان مسئولیتی الهی قلمداد می‌گردد[۲۳] و.... بنابراین، دین الهی، توحیدی است و فطرت انسان نیز فطرتی است، توحیدی، و این دو یکدیگر قابل انطباقند. از این رو می‌بینیم که در برخی روایات اسلامی، آیه حاضر را بر فطری بودن توحید منطبق کرده‌اند. برای نمونه، به روایات زیر توجه کنید: ۱. زراره می‌گوید: از امام صادق(ع) درباره عبارت قرآنی «سرشت الهی که خدا مردم را بر آن سرشته است» پرسیدم؛ فرمود: «همگی آنان را بر توحید آفریده است»[۲۴]. ۲. زراره می‌گوید: از امام باقر(ع) درباره آیه فطرت پرسیدم؛ فرمود: «خدای رحمان انسان‌ها را بر توحید آفرید». زراره می‌گوید، پرسیدم: آیا خداوند آنان را خطاب کرد؟ امام سر مبارک خویش را پایین آورد و سپس فرمود: «اگر چنین نبود آدمیان نمی‌دانستند که پروردگارشان کیست و نمی‌شناختند که رازقشان چه کسی است»[۲۵]. ۳. در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) درباره هماهنگی فطرت انسانی با اخلاص در توحید، چنین آمده است: «همانا برترین چیزی که بدان توسل می‌جویند، کلمه اخلاص - یعنی اقرار به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۲۶] است؛ چراکه توحید همان سرشت انسان است»[۲۷].

این تطبیق کلی کاملاً بجا و روشن است؛ ولی محدود و منحصر بدان نیست. درست است که منظور از فطری بودن دین برای انسان، این است که خدای رحمان انسان را بر توحید و معرفت خویش آفریده است ولی این شروع مسئله است، نه پایان آن؛ زیرا دین خدا از توحید شروع می‌شود و بر پایه توحید و معرفت و بندگی خدای رحمان استوار است. اصل توحید، شاخ و برگ‌های فراوانی دارد که شامل تمامی مباحث شریعت الهی می‌گردد؛ از این رو دین خدا توحیدی است و همه شاخسارهای آن نیز از زمین توحید می‌روید. به دیگر سخن، توحیدی بودن دین خدا، شامل همه امور اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن می‌شود. بنابراین فطری بودن دین برای آدمی، به این معنا است که همه مسائل و امور مطرح در شریعت با ساختار وجود انسان هماهنگ است؛ چه این هماهنگی را به روشنی احساس کند - که در امهات چنین است - و چه اینکه به دلیل خمودی و پوشیدگی فطرت، از احساس آن محروم باشد. بدین ترتیب، همه احکام واقعی شریعت با سرشت آدمیان کاملاً همسو و هماهنگ است و هیچ گوشه‌ای از شریعت الهی، جنبه تحمیلی بر فطرت ندارد. آری، ممکن است برخی احکام با هواهای نفسانی ناسازگار باشد؛ ولی فطرت انسان پذیرای آن بوده، بر حقانیت آن صحه می‌گذارد؛ کما اینکه ترک معاصی و گناهان، سخت است، ولی روان سالم انسانی از ترک آنها خشنود می‌گردد. فطری بودن دین در همه ابعاد آن در روایات نیز آمده است؛ از جمله فطری بودن دین و ولایت. مثلاً وقتی ابی بصیر از امام باقر(ع) می‌پرسد مراد از «دین حنیف» در عبارت قرآنی «پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن» چیست، پاسخ امام «ولایت» است[۲۸]. روشن است که میان این روایت و روایاتی که فطرت را توحید شناسانده‌اند، مغایرتی نیست؛ زیرا ولایت در قرآن کریم، از شاخه‌های توحید به شمار است و کمال توحید در قبول ولایت است. این امر در نبوت نیز صادق است[۲۹]؛ چنان‌که وقتی از امام صادق(ع) درباره معنای فطرت در آیه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۳۰] می‌پرسند، می‌فرماید: «منظور از آن توحید است، و اینکه محمد(ص) رسول الله و علی(ع) امیرالمؤمنین است»[۳۱].

افزون بر این، در روایات اسلامی، درباره پاره‌ای از احکام از تعبیر «فطرت» استفاده شده است. به نظر می‌رسد در این روایات هماهنگی احکام الهی با ساختار انسانی مراد است؛ از جمله: نظافت: در این باره رسول خدا(ص) می‌فرماید: «خَمْسٌ مِنَ الْفِطْرَةِ تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ وَ قَصُّ الشَّارِبِ وَ نَتْفُ الْإِبْطِ وَ حَلْقُ الْعَانَةِ وَ الِاخْتِتَانُ»[۳۲]؛ «پنج چیزند که از فطرت به حساب می‌آیند: چیدن ناخن، کوتاه کردن موی پشت لب، ازاله موی زیر بغل، ازاله موی زیر شکم و ختنه کردن». اما بسیاری از دانشمندان، فطرت را در این گونه روایات، به سنت تفسیر کرده‌اند؛ گویا این گونه امور، جبلی انسانند و آدمیان مطابق و هماهنگ با آنها آفریده شده‌اند[۳۳]. تبعیت از امام جماعت: امام علی(ع) می‌فرماید: «کسی که در پشت سر امام جماعتی که بدو اقتدا کرده، حمد و سوره را خود قرائت کند، بر خلاف فطرت خود اقدام کرده است»[۳۴]. در احادیث عامه نیز از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است: «من قرأ خلف الإمام فقد أخطأ الفطرة»[۳۵]. نیز: «ليس من الفطرة القرائة مع الإمام»[۳۶]. استقبال محتضر: امام علی(ع) می‌فرماید: «رو به قبله کردن بیمار، هنگام احتضار، عملی فطری است»[۳۷].

توجه به احادیث فوق، این اندیشه را قوت می‌بخشد که احکام شریعت الهی هماهنگ با فطرت انسانی‌اند که البته در این احادیث تنها به برخی از آنها اشاره شد. قوت این اندیشه با توجه به متن برخی عبارات قرآن کریم به قطعیت بدل می‌شود؛ آنجا که درباره احکام اسلامی که از زبان رسول اکرم(ص) ابلاغ شده، می‌فرماید: ﴿يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ[۳۸]. از طرفی درباره طبیعت و سرشت انسانی که با طیبات و پاکیزه‌ها همساز است، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ[۳۹]. در آیه پیش گفته روزی دادن از طیبات، بیان‌گر طبیعت انسانی است که خواهان پاکیزگی‌ها و غذاهای طیب است و از خبائث فطرتاً متنفر است، و این در حالی است که بسیاری از حیوانات از خبائث و آلودگی‌ها تغذیه می‌کنند و با میل و رغبت از آنها می‌خورند؛ ولی طبیعت انسان از آنها متنفر است؛ مگر این که خبث و آلودگی را در چیزی تشخیص ندهد و یا در مصداق‌های طیبات اشتباه کند. پس در حقیقت آیه شریفه، در مقام بیان حکم تکوین است، نه تشریع؛ زیرا حالت خبری دارد نه هیئت امری. همچنین همه بحث‌های عقیدتی نیز با بینش‌ها و کشش‌های فطری انسان هماهنگ است. مثلاً معاد، دادگاه عدل الهی برای پاداش‌دهی به نیکان و کیفر مجرمان و نیز هدف‌دار بودن آفرینش انسان، همان چیزی است که آدمیان فطرتاً خواستار آنند. نبوت نیز چنین است؛ زیرا هر انسانی به طبع اولیه خویش، خواهان چراغ و چراغ‌داری است که او را از ظلمت‌ها رهایی بخشد و به سرمنزل حقیقت برساند و چه بهتر که این چراغ الهی باشد و مشعل‌دار آن فرستاده او. همین امر است که موجب سهولت پذیرش و مقبولیت دعوت انبیای الهی از سوی انسان‌های پاکدل می‌شود. در مسئله ولایت و عدل الهی نیز همین انطباق با فطرت وجود دارد. انطباق رهنمودهای اخلاقی با فطرت انسانی نیز بسیار روشن است و معمولاً به صرف بیان و استماع، طبع انسانی پذیرای آنها می‌گردد. پس امری اصولی در شریعت الهی باقی نمی‌ماند مگر آن‌که منطبق با فطرت انسانی است.

در این میان مسئله توحید - همچنان که گفته شد - ویژه و ممتاز است؛ زیرا توحید سنگ‌بنای همه مسائل دین الهی است. گویا به همین جهت است که فطری بودن دین در بسیاری از روایات، به فطری بودن توحید تعبیر شده است. از این رو در این قسمت، به بحث ویژه‌ای درباره فطری بودن توحید و معرفت خدای رحمان می‌پردازیم.[۴۰]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ١.
  2. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  3. «سپاس خداوند را، آفریننده آسمان‌ها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیام‌رسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد می‌افزاید، بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.
  4. این جمله در قرآن شش بار تکرار شده است.
  5. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین(ع)، ج۱، ص۷۸.
  6. «خداوند شکافنده هسته و دانه است، زنده را از مرده بیرون می‌آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است، این است خداوند پس چگونه (از حق) بازتان می‌گردانند؟» سوره انعام، آیه ۹۵.
  7. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ماده فطر.
  8. میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۹۳.
  9. «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
  10. «و چرا باید کسی را نپرستم که مرا آفریده است و به سوی او بازگردانده می‌شوید؟» سوره یس، آیه ۲۲.
  11. «مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره زخرف، آیه ۲۷.
  12. در صفحات بعد درباره «عالم ذر» و آفرینش بدن‌های ذری انسان‌ها از خاک، نکاتی را از آیات و روایات خواهیم گفت.
  13. المعجم الوسیط، ماده فطر.
  14. میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۹۴.
  15. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  16. «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  17. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  18. کاربرد این شیوه در قرآن کریم، فراوان به چشم می‌خورد. در قرآن گاه موضوعی به میان می‌آید و لازم است درباره آن حکمی و یا توضیحی آید؛ این حکم و یا نکته را قرآن به صورت قانونی عام بیان می‌کند که شامل موارد دیگر هم بشود. برای مثال در قرآن آمده است: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمی‌کشند به زودی با خواری در دوزخ درمی‌آیند» سوره غافر، آیه ۶۰؛ تعبیر «عبادتی» به جای «دعائی» قرار گرفته و نشان می‌دهد که دعا در زمره عبادات قرار دارد. قانون عام به جای مورد خاص بیان شده که البته ناظر بر همان موضوع (دعا) نیز هست.
  19. ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي «بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
  20. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  21. ﴿وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ «و هر آنچه ربا بدهید تا (بهره شما را) در دارایی‌های مردم بیفزاید نزد خدا نمی‌افزاید و آنچه زکات بدهید که خشنودی خداوند را بخواهید؛ چنین کسان دو چندان (پاداش) دارند» سوره روم، آیه ۳۹.
  22. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید» سوره مائده، آیه ۸.
  23. ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴
  24. کلینی، الکافی، ج۲، ص، ۱۲، ح۲؛ صدوق، التوحید، ص۳۲۹، ح۶ و ۵؛ بحرانی، سید هاشم البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۱. در این زمینه، به همین مضمون، احادیث فراوانی آمده است.
  25. صدوق، التوحید، ص۳۳۰، ح۸.
  26. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  27. بحار الانوار، ج۷۴، ص۳۹۸ و ۲۹۰. نیز ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ماده فطر.
  28. بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۶۵.
  29. قرآن کریم کسانی را که نبوت و تزول شریعت و کتاب‌های آسمانی را انکار می‌کنند به نقص در معرفت توحیدی متهم کرده می‌فرماید: ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است» سوره انعام، آیه ۹۱.
  30. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  31. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲۹ و ۲۶۲، ح۱۴ و ۷.
  32. بحارالانوار، ج۷۳، ص۶۸، ح۲؛ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۰. نیز ر.ک: صحیح مسلم، ج۱، ص۲۲۳، ج۵۶؛ ابن ماجه، سنن، ج۱، ص۱۰۷، ح۲۹۴.
  33. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۴۴۰.
  34. الکافی، ج۳، ص۳۷۷، ح۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۶۹.
  35. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۱۳۷، ح۲۸۰۱؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج۸، ص۲۸۶، ح۲۲۹۴۲.
  36. المصنف، ج۲، ص۱۲۸، ح۲۸۰۳؛ کنزالعمال، ج۸، ص۲۸۶، ح۲۲۹۴۳.
  37. بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۴۳، ح۲۹؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۱۹؛ برقی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ص۲۱۹.
  38. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  39. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  40. میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۹۵-۱۰۳.