فرماندهی
فرماندهی
مسئلۀ فرماندهی و مدیریت همواره مشکل بزرگ نظامی، سیاسی، فرهنگی و تربیتی بشر در طول تاریخ بوده است، همانگونه که امروز نیز در جهان شاهد اهمیت بسیار و حساسیت و نقش تعیینکنندۀ آن؛ در حیات و رشد ملتها و نیز در آیندۀ جهان هستیم. هیچگاه کمبود امکانات و نیروهای لازم برای حرکت تکاملی ملتها، در زمینهها و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی به اندازه فقدان یا ضعف مدیریت در بهرهگیری از امکانات و نیروهای موجود اثر منفی و مخرّب نداشته است. از آنجا که مشکل مدیریت در رابطه با چگونگی رشد استعدادهای بیکران و نیروهای گسترده و پیچیده و بالقوه انسانها، در دو بُعد فردی و اجتماعی مطرح بوده است هیچگاه این مشکل برای انسان به صورت مقطعی و در رابطه با زمان و شرایط زندگی خاص نبوده و همواره به صورت عام و یک مسئلۀ انسانی و برخاسته از ساز و کار خاص زندگی انسان در تمامی زمانها بوده و در هر شرایط، فکر و میدان وسیعی از اعمال انسانها را به خود مشغول کرده است. بزرگترین رویدادها، مهمترین حرکتها و بالاخره حادثه آفرینترین برخوردها و درگیریها از مسئلۀ فرماندهی سرچشمه گرفته است و هم این مشکل، محور اصلی بسیاری از تصادم قدرتها و جنگهای خانمانسوز و پایۀ بروز اختلافهای ریشهدار عقیدتی در میان بشر بوده است و در این میان فرماندهی نظامی نقش عمدهای بر عهده داشته است. در مطالعه تاریخ و بررسی اجتماعات بشری اعم از جامعههای ابتدایی و پیشرفته، بیپایه و استوار، الحادی و مذهبی و واپسگرا و پیشرو، دو دستۀ متمایز دیده میشود، فرمانروایان و مدعیان رهبری در یکسو و انبوه مردم فرمانبردار و مطیع و تحت فرماندهی در سوی دیگر، رابطۀ این دو دستگاه به شکل ساده و گاه پیچیده بوده، ولی زندگی اجتماعی بشر هرگز از این رابطه جدایی نیافته است.
نگاهی ولو گذرا به تاریخ جنگها و عملکرد فاتحان نظامی در تاریخ گذشته و همچنین مجامعی که امروز در جهان توسط ارتشهای قدرتمند جهان در زمینۀ تجاوز به حقوق طبیعی و انسانی ملتهای ضعیف روا داشته میشود و جهنمهایی که ابرقدرتها به اتکای قدرت نظامی و ماشینهای عظیم جنگی در عرصۀ زندگی کشورهای عقب مانده به وجود میآورند، کافی است که ما را به اهمیت و ارزش مسئلهای به نام فرماندهی و مدیریت نظامی واقف گرداند. گرچه امروز معادلات سیاسی و نظامی در میدان دیپلماسی حل و فصل میشود، ولی نمیتوان انکار کرد که بخش عظیم بحرانها و مشکلات بینالمللی در رابطه با مسئلۀ جنگ و فرماندهی نظامی شکل گرفته و میگیرد. طرح نوین مدیریت و فرماندهی نظامی میتواند راهحل مؤثری در حل بحرانها و مشکلات بزرگی باشد که سرپنجۀ قدرتمند دیپلماسی قادر به باز کردن گرههای آنها نیست. به طور معمول در شکلگیری قدرت که پایه و محور اصلی مدیریت نظامی و فرماندهی است، از یک سلسله عناصر مادی نام میبرند که بیشتر به این قرارند:
- نیروی انسانی که بدنۀ تشکیلات نظامی، عملیات و قدرت فرماندهی محسوب میشود.
- منابع طبیعی که امکانات بیشتری را در اختیار فرماندهی قرار میدهد؛
- اطلاعات کسب شده از دشمن و اوضاع و شرایط حاکم که قدرت مدیریت و تصمیمگیری را به میزان قابل توجهی بالا میبرد و نیل به پیروزی را سهل میکند؛
- وضع جغرافیایی و محیط فیزیکی عملیات نظامی که نقش مؤثری در فرماندهی و پیروزی آن دارد؛
- دیپلماسی فعال نیز به نوبه خود از عناصر قدرت فرماندهی محسوب میشود؛
- فناوری و بهرهگیری از امکانات علمی که حجم توان فرماندهی و سطح کارآیی آن را تا سرحد تفوق چشمگیر نظامی و پیروزیهای سرّی بالا میبرد؛
- عادت، سنن ملی، شخصیت و روحیه متکی به خصایص و هویتهای قومی و ملی.
در نظام فرماندهی و مدیریت نظامی اسلام از همه این عوامل (البته به گونه صحیح و بر اساس معیارهای اسلامی) بهره گرفته میشود که نمونههای بارزی از شیوههای مختلف استفاده از این عناصر را در فرماندهی نظامی شخص پیامبر اسلام(ص) در غزوات و نیز در فرماندهی امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگهای صفین، نهروان و جمل مشاهده میکنیم. ولی مهمترین عنصری که فرماندهی اسلامی بر آن تکیه دارد و عمدهترین منبع قدرتی که محور اصلی مدیریت نظامی در اسلام محسوب میشود، عنصر ایمان و ایدئولوژی است، گرچه امروز ارتشهای بزرگ جهان و نظریهپردازهای نظامی به اهمیت و نقش کارساز ایدئولوژی پی بردهاند و آن را در ردیف عناصر تشکیلدهندۀ قدرت به حساب آوردهاند، ولی در نظام نوین اسلامی در مدیریت و فرماندهی نقش ایدئولوژی از دو نظر متمایز و قابل توجه و در مقایسۀ با دیدگاههای معاصر متفاوت است:
- از نقطه نظر مفهوم ایدئولوژی که گاه به مفهوم اعم آن به تمامی عوامل معنوی اطلاق میشود و هر نوع باوری که به هر وسیلهای به نیروهای رزمنده و تشکیلات نظامی القا شود، ایدئولوژی گفته میشود. در صورتی که در اسلام ایمان متکی به منطق و باور برخاسته از تفکر آزاد که عقل حاکمیت آن را بر همه عرصههای خود پذیرفته باشد، محور و پایه قدرت فرماندهی است نه هر احساس و یا باور تحمیلی و یا زودگذری که بر موجهای تبلیغات، مهرها و کینهتوزیهای موقت و موسمی وابسته است؛
- قیدهای که میتواند از چنین خصلت نافذ و با قدرتی برخوردار باشد، تنها ایدئولوژی اسلامی و عقیدۀ توحیدی است که مکتب رهاییبخش اسلام مبین آن است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۱].
در نظام مدیریت و فرماندهی اسلامی، بیشترین حجم قدرت از ایمان سرچشمه میگیرد و فرماندهان باید قدرت مدیریت خود را بر پایههای ایمان خود و ایمان نیروهای رزمنده استوار کنند[۲].[۳]
فرماندهی در امامت
رسالت فرماندهی در امامت و ولایت فقیه عبارت از تطبیق دادن کامل اراده، تفکر و تمایلات خود و نیروهای مسلح با اراده و فرمان و حاکمیت خداست و به همین دلیل فرمانده، دارای دو پیوند عمیق است که از یکسو با خدا و پیوند اعتقادی با مکتب که او را از اغراض شخصی و منیّت خارج و به یک هویت مکتبی و حل شده در مکتب تبدیل میکند و از سوی دیگر پیوندی با مردم دارد که ارادۀ نظامی او را جوشیده از مردم و زندگیش را برای مردم و او را وقف جامعه میکند. فرماندهی در این طرح، برای خود در برابر خدا هیچگونه استقلال و شخصیت و ارادۀ متمایزی قائل نیست، فقط ارادۀ خدا و شخصیت مطلوب خداست که در وجود وی متجلی میشود و نیز در برابر نیروهای رزمی، تمایلات و خواستههای خویش را در منافع و مصالح عمومی مردم آنچنان حل کرده که همه چیز را برای رسیدن به هدفهای الهی میجوید و راهی جز پیروزی نیروهایش در راه حق نمیطلبد. پیوند فرمانده با مکتب به گونهای است که همواره او را از خارج شدن از فرمان خدا، حق، قسط و عدل باز میدارد و پیوند با نیروی رزمنده نیز بدان گونه است که وی را از هر نوع خود محوری، سودجویی، خیانت به منافع و مصالح رزمی مانع میشود و در هر دو پیوند، پایه اصلی ایمان، اعتقاد و باوری است که جان و همه وجود فرمانده و رهبر نظامی را لبریز کرده است. همچنین رابطۀ مردم با امام و رهبری ولایت فقیه، رابطۀ مبتنی بر تمایلات نیست که قابل تغییر و زوگذر باشد بلکه یک رابطۀ اعتقادی و معنوی ثابتی است که عشقی متقابل، عمیق و دیرپای را ایجاد میکند. فرماندهی در نظام امامت بالاصاله به صورت مستقیم در رابطه با امام معصوم بوده و از ناحیۀ مقام عصمت تعیین میشود. همچون مالک اشتر وعدی بن حاتم و صعصعه که از طرف امیر المؤمنین(ع) به فرماندهی نصب شدند و در نظام ولایت فقیه نیز بنابر آنچه که از عهدنامۀ مالک اشتر استفاده میشود، اختیار تعیین فرماندهان نظامی مصر از طرف امیر المؤمنین(ع) به مالک اشتر تفویض شده بود و نیز با توجه به احادیث ولایت فقیه نصب فرماندهان با ولی فقیه است و این خود رسالت فرماندهی را به دلیل لزوم تناسب و سنخیّت بین فرماندهان و امام معصوم(ع) و یا ولی فقیه روشن میکند. در فرماندهی گرچه علم و کاردانی شرط اساسی است، ولی تنها با علم و کاردانی نمیتوان رهبری نظامی و شایسته بود، به قول مرحوم آیتالله العظمی میرزای شیرازی بزرگ، رهبر جنبش تنباکو، مدیریت اگر صد جزء داشته باشد، یکصدم أن علم و یکصدم دیگرش عدالت و نود و هشت درصد آن تدبیر و قدرت رهبری و مهارتهای عرفی است. مهارت در فرماندهی گرچه بیشتر اکتسابی و تجربی است، ولی بخشی هم مربوط به قریحه، ذوق، استعداد و آمادگی خاصی است که فقط برخی از افراد برجسته از آن برخوردار هستند[۴].[۵]
فرماندهی در نظام توحیدی
رهبری نظامی در نظام توحیدی مبتنی بر یک سلسله اصول کلی است که توجه به این اصول ضروری است. اصولی که در نظام توحیدی، رهبری نظامی مبتنی بر آن است را میتوان به این صورت برشمرد:
١. حکمت به عنوان الگویی از نظام آفرینش: رهبری در یک تشکیلات اسلامی بر پایۀ تفکر توحیدی، باید براساس اصل حکمت، که الگوی نظام آفرینش است استوار باشد، به این معنا که در تشکیلات اجتماعی تمامی اعضاء، بخشها و نیروهای فعال باید با هدف و هر کدام در جای مناسب و در رابطه مستقیم و منطقی با هدفهای کلی و با حفظ مناسبات لازم دریافت کلی آن به کار مناسب گمارده شوند و نظام اجتماعی و تشکیلات، آن گونه که نظام احسن در آفرینش دیده میشود، حکیمانه برقرار شود؛ زیرا با دید توحیدی، حکمت در تدبیر جهان الگویی از رهبری کامل در سازمان بزرگ جهان هستی است و در قرآن کریم متجاوز از نود مورد به صفت حکیم اشاره شده است. انسان خلیفه خدا در زمین و نمایندۀ خدا در برقراری حکمت در زندگی و جامعه و ادارۀ زمین است و مدیریت و رهبری توحیدی، از حکمت جداپذیر نیست؛
۲. عدالت و قسط: عدالت در آفرینش که الگویی کامل برای شیوۀ صحیح رهبری در سازمانهای بشری است به این معنا خواهد بود که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی مهمل گذاشته نشده و خداوند عادل به هر کس هرچه را که استحقاق آن را داشته داده است. ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۶]. عدالت به این معنا ملازم با مساوات نیست، بلکه بر محور حق و بر اساس رعایت استحقاقهاست و تبعیض به معنی تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در استحقاق ظلم است. فرماندهی و رهبری در نظام اسلامی در خط دو هدف اساسی (عدالت و قسط) عمل میکند و جدا شدن از این اصل به مثابۀ خروج نظام از خصلت توحیدی و افتادن در گرداب شرک و کفر است ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۷].
٣. برابری و نفی تبعیض که در ابعاد مختلف مطرح میشود:
- برابری در نژاد﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[۸]؛
- نفی تبعیض در قدرت ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ...﴾[۹]؛
- برابری در بهرههای اجتماعی و عمومی «إِنِّي لَا أَجِدُ لِبَنِي إِسْمَاعِيلَ فِي هَذَا الْفَيْءِ فَضْلًا عَلَى بَنِي إِسْحَاق»[۱۰]؛
- برابری در تعمیم حقوق و وظایف «فَالْحَقُّ... لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»[۱۱]؛
- یکسان بودن در حقطلبی «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۱۲]. مسئلۀ برابری و نفی تبعیض در نظام اسلامی در شیوه رهبری تا آنجا پیشرفته است که به صورت یک شعار برای رهبری اسلامی در آمده است «وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ»[۱۳]؛
۴. قطبیت و مرکزیت: فرمانده باید در یک تشکیلات نظامی محور و قطب عملیات باشد و جایگاه یک فرمانده اسلامی به مثابة نقش رهبر اسلامی در مرکز ایدئولوژیک جامعه است که چون قطبی جامعه را بر محور مکتب به حرکت در میآورد «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۱۴]؛
۵. هدایت: اصالت در رهبری توحیدی به رشد و تعالی انسانها و هدایت جامعه به سوی هدف غایی آفرینش و شکوفایی استعدادهای فرد و جامعۀ بشری میانجامد: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۵] تعلیم و تزکیه از اهداف عالیۀ انبیا است و رهبری در جامعۀ اسلامی از آن تفکیکناپذیر است؛
۶. اصل شورا: در فرماندهی اسلامی اصل شورا به عنوان زیربنا ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۶] و به صورت یک اصل الزامی مقرر شده است ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۷]؛
۷. احترام به افکار و آزادیها: این اصل ناشی از حاکمیتی است که خداوند به انسان نسبت به سرنوشت او داده و او را در عقیده و عمل اختیار بخشیده است. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۱۸]. مراجعه به آرای مردم و نظرخواهی و آزاد گذاردن مردم در انتخاب راه، شیوه رهبری در اسلام بوده و مواردی از آن را میتوان به صورت نظرخواهی در جنگها و بیعت با پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مشاهده کرد؛
۸. قاطعیت (ایمان و اخلاص): قاطعیت حالتی است که از ایمان و اخلاص سرچشمه میگیرد، فرمانده در نظام اسلامی به دلیل داشتن ایمان و اخلاص در حد عالی از قاطعیتی برخوردار است که در عمل فقط رضا و فرمان خدا را در نظر میگیرد و از هیچ نیرو و عاملی هراس به دل راه نمیدهد و تنها یک نوع ترس در وجود رهبر اسلامی وجود دارد، و آن هم خشوع در برابر خداست و بازدارنده از حرکت و پویایی نیست، بلکه خودبزرگترین عامل احساس مسئولیت، پویایی و سرعت در رشد و تعالی است ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۱۹]؛ جدا شدن فرماندهی از قاطعیت و دچار عفریت شک، تردید و ترس شدن، در برابر دشمنان سست شدن و موضع تسلیم یا گرایش پذیرفتن به معنای از دست دادن ایمان، اخلاص و گرفتار شدن در دام شرک و کفر است؛
۹. اخوت اسلامی پایه مناسبات اجتماعی: اخوت اسلامی شامل تمامی مناسبات اجتماعی در یک تشکیلات اسلامی است و رابطۀ فرماندهی با نیروها نیز از این حکم کلی مستثنا نیست و به همین دلیل رابطه متقابل رهبر و مردم رابطه دلسوزی و خیرخواهی است و هیچگاه تفاوت مسئولیتها در جامعۀ اسلامی موجب جدایی و تفرقه نخواهد شد و برادری روح حاکم بر تمامی مناسبات بین فرمانده و نیروها خواهد بود ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[۲۰].
۱۰. اصالت و حاکمیت ارزشهای اسلامی: محور اصلی نقش فرماندهی در تشکیلات اسلامی، حاکمیت اصول و ارزشهای اسلامی است و فرمانده ضمن تربیت و هدایت نیروها، زمینۀ پذیرش حاکمیت قانون خدا و اجرای آن را فراهم میآورد و تمامی وابستگیها و اسارتهایی را که موجب طغیان و انحراف انسان از راه خدا و وحی است، از زندگی امت میزداید و دیگر عوامل بازدارندۀ خارجی را از سر راه وی بر میدارد ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۲۱]؛
۱۱. نفی تحمیل و اکراه: بر اساس اعتقاد به آزادی و اختیار انسان، شیوۀ فرماندهی در تشکیلات اسلامی به دور از هرگونه تحمیل و اکراهی است که با کرامت و ارزش والای انسان و آزادی و اختیار او منافات دارد ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۲] و این نکته در رابطۀ رهبر و امت، از خصایص اسلامی است؛
۱۲. ذوب در مکتب و تشکیلات: تقوی، عدالت و احساس مسئولیت در برابر خدا و اهداف مقدس الهی در وجود فرمانده آنچنان حاکم است که وی هرگز خود را نمیبیند و آنچه برای او مطرح است مکتب و تشکیلاتی است که حاکمیت مکتب را تأمین میکند، ذوب شدن در مکتب و ارادۀ خدا به حدی است که او را از بهره گرفتن از مواهب مشروع و حقوق شخصی نیز باز میدارد و از خود بیخود میکند ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴾[۲۳]؛
۱۳. عطوفت و مهرورزی به مردم: رابطۀ فرماندهی با تشکیلات رزمی از رابطۀ برادری نیز رقیقتر و عاطفیتر است. او چون پدر نسبت به نیروهای خویش دارای عطوفت و خصلت مهرورزی است و تمامی افراد خود را دوست دارد و به آنها عشق میورزد و لغزشها و خطاهای نیروها، هرگز وی را از مهر پدری باز نمیدارد؛ ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾[۲۴]؛
۱۴. مسئولیت خواستن: از آنجا که نظام اسلامی نظام حکومت قانون و اصول است، ناگزیر آنچه که در درجۀ اول اهمیت است اشخاص و شخصیتها نیست، بلکه مکتب و اصول مکتب است و فرماندۀ مسلمان همواره مسئولان نظامی را تحت مراقبت دارد و از آنها مسئولیت میطلبد و این اصل به دو صورت انجام میشود:
- نظارت به طور علنی و مسئولیت خواستن و حسابرسی از مسؤولان نظامی. «فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ»[۲۵]؛
- نظارت به طور سرّی و مخفیانه توسط اشخاص مورد اطمینان «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ»[۲۶]؛
۱۵. مراعات معیار گزینش: در مناسبات فرماندهی با تشکیلات رزمی، ضوابط حاکم است نه روابط و از این رو مشکلترین مسئلۀ مدیریت که گزینش مسئولان لایق و متعهد است در این رابطه به گونهای دقیق و با سختگیری کامل حل میشود. تخلف از این اصل مسئولیت عظیمی را ایجاب خواهد کرد و فرمانده، مسئول تمامی اعمال کارگزاران نظامی در تشکیلات رزمی تحت فرماندهی خویش است. «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِيَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ»[۲۷] در گزینش مسئولان مهمترین معیار کاردانی و امانت است «فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ»[۲۸]؛
۱۶. اسوه بودن: فرمانده، خود تجسم عینی بُعد نظامی مکتب است و به همین دلیل باید در تمامی امور اسوه باشد، او شریک غم و دشواریهای زندگی نیروهای خویش است، زندگی او نشانگر همه آلام و شدایدی است که بر افراد تحت فرماندهی او در یک سازمان میگذرد «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ»[۲۹].[۳۰].[۳۱]
منابع
پانویس
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ فقه سیاسی، ج۶، ص۱۱۹-۱۲۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۸۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۶، ص۱۱۲-۱۲۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۸۲.
- ↑ «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
- ↑ «شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد * بگو: بیگمان پروردگارم برای هر کس که بخواهد روزی را فراخ یا تنگ میگرداند» سوره سبأ، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
- ↑ «و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۶، ص۱۳۱-۱۳۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۸۳.