جنبش

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

صاحب‌نظران برای جنبش نیز، نظیر دیگر مفاهیم اجتماعی تعاریف گوناگون و متفاوتی مطرح کرده‌اند. برای مثال در یک تعریف، جنبش اجتماعی و سیاسی به کوشش جمعی برای پیشبرد هدف یا مقاومت در برابر دگرگونی‌های یک جامعه گفته شده است[۱]. در تعریفی دیگر، جنبش به “هیجان، حرکت مردمی، ناآرامی، کوشش جمعی برای رسیدن به هدفی روشن و به ویژه دگرگونی در بعضی نهادهای اجتماعی”[۲] گفته می‌شود. وجه تمایز جنبش اجتماعی از دیگر رفتارهای جمعی و پدیده‌های مشابه اجتماعی و سیاسی مانند شورش، انقلاب و حزب در این است که جنبش یا نهضت و قیام در مقایسه با شورش که حرکتی محدود و بدون هدف یا ایدئولوژی و سازمان است، کوششی همگانی برای ایجاد تغییر با مشارکت آگاهانه و فعالانۀ اعضای آن و دارای کمترین نظم و سازمان و انگیزه‌های ایدئولوژیک است، اما در مقایسه با حزب، یک جنبش سازمانی کمتر و شیوۀ عملی پراکنده‌تری دارد. یک جنبش معمولاً به سبب گستردگی افکار و عقاید، طیف گسترده‌ای از مردم را در خود جای می‌دهد و اغلب به ایجاد انواع گروه‌های نسبتاً آشکار سیاسی در درون خود گرایش دارد[۳]. پل ویلکینسون[۴]، در تعریفی متداول از جنبش می‌نویسد: ... تلاش جمعی خودانگیخته برای اشاعه دادن تغییر در هر جهت و با هر وسیله‌ای... بدون استثنا کردن خشونت، بی‌قانونی، انقلاب با بازپس نشستن به درون اجتماع ناکجا آبادی... یک جنبش اجتماعی باید نشان‌دهندۀ وجود حداقلی از سازمان باشد؛ اگرچه این جنبش ممکن است از یک سطح سازمان بی قاعده، غیررسمی یا جزئی تا جنبش اجتماعی به تغییر و علت وجودی سازمان خود، بر پایۀ خواست آگاهانه، تعهد هنجاری به اهداف باورهای جنبش و مشارکت فعالانۀ پیروان و اعضا بنا یابد[۵].

این تعریف که شبیه تعریف وبر از جنبش است، به گروهی از مردم گفته می‌شود که به نوعی خود را به نظام باور مشترکی معطوف می‌سازند و با یکدیگر برای ایجاد تغییر بر پایۀ آن سمت‌گیری مشترک می‌کنند[۶]. با توجه به تعاریف یادشده، می‌توان عناصر مشترکی را که طیف وسیعی از صاحب‌نظران پذیرفته‌اند ارائه کرد. در جنبش، عناصری مانند مردمی بودن، خودجوش بودن، خشونت و بی‌قانونی وجود دارد و همچنین دارای حداقل نظم و سازمان است و اعضای آن باورها و اهداف مشترکی دارند.

یکی از مفاهیم همسو با مفهوم جنبش که گاهی در ادبیات عمومی خلط می‌شود و به جای هم به کار می‌رود واژۀ انقلاب است. مناسب است به منظور تحدید حدود و ثغور و بازشناسی این دو اصطلاح از یکدیگر، مفهوم انقلاب نیز تبیین شود. انقلاب در لغت به معنای تغییر، تحول، دگرگونی و... است. این واژه که در لاتین معادل “Revolution” است نخست در علم نجوم به کار می‌رفته و به معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان به جای اول بوده است. البته باید توجه داشت که واژۀ انقلاب در فارسی نیز از جمله اصطلاحات اخترشناسی به شمار می‌آمده است و اصطلاحاتی چون انقلاب صیفی و انقلاب شتوی شاهد این مدعاست. این اصطلاح که به معنای دگرگونی ناگهانی است و در علم اخترشناسی کاربرد داشته، کم‌کم در قرن هفدهم وارد علوم اجتماعی شد و به منزلۀ یکی از اصطلاحات علوم سیاسی مطرح گردید. این واژه نخستین‌بار در سال ۱۶۶۰ م، پس از سرنگونی “پارلمان دنباله” و بازگشت رژیم پادشاهی در حوزۀ علوم سیاسی به کار رفت و کم‌کم در مباحثی چون انقلاب صنعتی، انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی و و انقلاب فکری مطرح شد[۷]. گرچه تاریخ انقلاب به یونان باستان باز می‌گردد، باید توجه داشت که انقلاب‌های عصر قدیم تنها به معنای تغییر حکومت بوده است؛ حال آنکه در انقلاب‌های معاصر، دو عنصر استقلال و آزادی از شاخصه‌های انقلاب به شمار می‌رود. اکنون با توجه به کاربرد لغوی و تاریخچۀ این واژه، تعریف اصطلاحی انقلاب چیست؟ در تعریف اصطلاحی، صاحب‌نظران دو دسته تعریف عام عرضه کرده‌اند. برخی از آنان همچون کرین برینتون[۸]، جورج پتی[۹]، زیگموند نویمان[۱۰] و همچنین برخی از طرفداران سنت مارکسیستی نظیر لنین[۱۱]، مائو[۱۲] و کاسترو[۱۳] مایل‌اند بدانند که “تحول چگونه [و با چه روشی] صورت گرفته است؟ ” بنابراین برای آنها خشونت‌آمیز یا مسالمت‌آمیز بودن تحولات در درجۀ اول اهمیت دارد. اما دسته‌ای دیگر نظیر چالمرز جانسون[۱۴]، رودولف رومل[۱۵]، ریموند تانتر[۱۶]، پیتر کالورت[۱۷] و جیمز دیویس[۱۸] از جمله کسانی‌اند که افزون بر شرایط بالا به موضوع تحول یا میزان گستردگی آن بیشتر تمایل نشان می‌دهند[۱۹]. پس برای این دسته از نظریه‌پردازان، در درجۀ نخست محدوده و گسترۀ تغییر اهمیت دارد. به هر حال، همان‌گونه که پیش‌تر نیز گفتیم، گرچه صاحب‌نظران تعریف یک‌سانی از انقلاب عرضه نکرده‌اند، می‌توان شاخص‌هایی از رویکردهای مختلف انقلاب به دست داد که نظریه‌پردازان مختلف بر آن توافق نسبی دارند. کوهن[۲۰] معتقد است هر انقلابی شش ویژگی دارد: استحالۀ ساختار ارزشی، تغییر ساختار اجتماعی، تحول نهادهای سیاسی، قانونی (یا غیرقانونی) بودن تغییر، تغییر نخبگان (چه از لحاظ افراد یا از حیث ترکیب اجتماعی)، و خشونت که به سقوط رژیم می‌انجامد[۲۱]. یاروسلاوکریجی (۱۹۸۳)، محقق معاصر، دراین‌باره می‌گوید: انقلاب باید در ایدئولوژی، رژیم سیاسی و ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه تغییر پدید آورد[۲۲]. بنابراین مایکل راش[۲۳] در تعریف عملی و منطقی انقلاب می‌نویسد: “سرنگونی یک رژیم در نتیجه خشونت یا تهدید خشونت می‌باشد که به تغییرات قابل ملاحظه یا دگرگونی یک جامعه از نظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منجر می‌شود و یا این تغییرات را به دنبال دارد”[۲۴]. با توجه به عناصر مشترک موجود در تعریف انقلاب می‌توان گفت انقلاب “حرکت مردمی در جهت تغییر سریع و بنیادی ارزش‌ها و باورهای مسلط جامعه، نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، رهبری، روش‌ها و فعالیت‌های حکومتی یک جامعه [است] که توأم با خشونت باشد”[۲۵]. با توجه به تعریف‌های یادشده می‌توان گفت در هر انقلاب سه ویژگی عمده و اساسی وجود خواهد داشت:

نخست، حضور تودۀ مردم؛ انقلاب پدیده‌ای کاملاً مردمی است؛ یعنی وقوع آن به مشارکت فعال توده‌های مردم وابسته است. حرکت انقلابی حرکتی از پایین است که توده‌های مردم در آن ایفای نقش می‌کنند. البته اینکه گفته می‌شود وقوع هر انقلاب به حضور توده‌های مردم در آن بستگی دارد، بدین معنا نیست که همه یا نزدیک به همه مردم باید در وقوع آن نقش مستقیم و فعال ایفا کنند، بلکه یعنی دست‌کم گروهی چشمگیر از توده‌ها در انقلاب مشارکت نمایند. دیگران نیز با آن مخالفت نکنند و با سکوت خود زمینۀ ظهور انقلاب را فراهم آورند؛

دوم، داشتن عنصر خشونت؛ هیچ انقلابی بدون خشونت انجام نمی‌یابد. مقصود از خشونت، مجموعه اقدامات غیرقانونی انقلابیون در جامعه علیه نیروهای مسلط مثل شکستن شیشه، زدوخورد و درگیری با نیروهای دولتی و اقدامات ضدامنیتی حکومت علیه انقلابیون است؛

سوم، تغییر بنیادین و همه‌جانبه؛ در انقلاب‌های اجتماعی معمولاً اهداف با تغییر نهادهای سیاسی و رهبران برآورده نمی‌شود، بلکه باید در اهداف، سیاست‌های کلی، جهت‌گیری‌ها و خط‌مشی‌های سیاست داخلی و خارجی تحولاتی عمده صورت گیرد تا انقلاب اجتماعی صادق باشد. به هر حال، انقلاب مرحله تکمیل‌یافتۀ جنبش است. گرچه در جنبش نیز مؤلفه‌های تغییر، خشونت و مردمی بودن وجود دارد، این شاخص‌ها در انقلاب کامل‌تر و گسترده‌تر است. گفتنی است گرچه در این تحقیق کوشیده‌ایم در کاربرد مفاهیم دقت لازم را داشته باشیم، ممکن است گاه واژه‌های انقلاب و جنبش به دلیل قرابت فراوان به جای یکدیگر به کار رفته باشد[۲۶].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: تام باتامور، جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی، ص۵۶.
  2. تام باتامور، جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی، ص۷۵.
  3. ر. ک: تام باتامور، جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی، ص۵۶؛ به نقل از: احمد موثقی، جنبش‌های اسلامی معاصر، ص۱-۲.
  4. Paul wil Kinson..
  5. چارلز تیلی، از بسیج تا انقلاب، ترجمه علی مرشدی‌زاده، ص۶۲.
  6. ر. ک: چارلز تیلی، از بسیج تا انقلاب، ترجمه علی مرشدی‌زاده، ص۶۳.
  7. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر. ک: هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عباس باقری، ص۵۶.
  8. Crane Brinton..
  9. Pettee George.
  10. Sigmund Neurnann..
  11. Lenine..
  12. Mao..
  13. Castro..
  14. Paul Will Kinson..
  15. Rudolf Include..
  16. Raymond Tanter..
  17. Peter Calvert..
  18. James Davis..
  19. ر. ک: آلوین استانفورد کوهن، تئوری‌های انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، ص۴۰-۴۲.
  20. Cohen..
  21. ر. ک: آلوین استانفورد کوهن، تئوری‌های انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، ص۴۲.
  22. به نقل از: مایکل راش، جامعه و سیاست، ترجمه منوچهر صبوری، ص۲۲۴.
  23. Michael Rush..
  24. مایکل راش، جامعه و سیاست، ترجمه منوچهر صبوری، ص۲۲۴.
  25. منوچهر محمدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص۳۰.
  26. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۵۲.