خواص

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از نخبگان)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

خواص، به مفهوم مورد نظر امام علی (ع) که با توجه به آموزه‌های وحیانی تعریف می‌شود، برای مدیریت حیات جمعی و اداره امور سیاسی جوامع ضرورت دارد و بدون آنها نظام اجتماعی نابسامان و اهداف دینی غیر قابل تحقق خواهد بود. از سوی دیگر، خواص به دلیل تصدی امور اجتماعی در عرصه‌های گوناگون حیات بشری در معرض تهدید آفت‌ها و آسیب‌های جدی قرار دارند که حضرت همواره این طبقه را به آنها توجه می‌دهد. در قطعه‌ای از عهدنامه امام به مالک اشتر که پیش‌تر نقل کردیم، به پاره‌ای از ویژگی‌های خواص اشاره شده است که نشان می‌دهد آسیب‌ها و آفاتی از ناحیه خواص متوجه حکومت و جامعه است و به آن زیان می‌رساند. این آسیب‌ها عبارتند از:

  1. هزینه خدماتی که دولت برای تأمین رفاه خواص متحمل می‌شود، سنگین و سرسام‌آور است[۱].
  2. خواص گروهی عافیت طلب و خوشگذرانند که در بحبوحه مشکلات با دولت همیاری و معاضدت ندارند[۲].
  3. از توزیع عادلانه درآمد و اجرای منصفانه حقوق، دلگیر و دلتنگ می‌شوند[۳].
  4. بر مطالبات خود پافشاری می‌کنند و برای رسیدن به انتظارات خویش اصرار می‌ورزند[۴].
  5. پس از دستیابی به مطالبات و برآورده شدن انتظارات، از ملت و دولت سپاس‌گزاری نمی‌کنند[۵].
  6. ایثار نمی‌کنند و دلیل و عذر دولت را به سختی می‌پذیرند[۶].
  7. خدمات آنان در برابر هزینه‌هایی که به دولت تحمیل می‌کنند ناچیز است و در موارد نیاز، صحنه را خالی می‌کنند[۷].

در بخش دیگری از همین نامه، امام به بیان آسیب‌هایی می‌پردازد که خواص به آن مبتلایند. از نظر وی، در اطراف هر زمامداری گروهی خاص گرد می‌آیند که صاحب اسرار اویند و معمولاً افرادی خودخواه و اهل دست درازی‌اند و در داد و ستد، انصاف را رعایت نمی‌کنند. بر این اساس، امام به مالک سفارش می‌کند که ریشه این گروه را از طریق بریدن اسباب پیدایش آن از بین ببرد. از دید امام، آن‌چه این گروه را نزد زمامدار پدید می‌آورد، همان است که امروزه با اصطلاح «رانت» از آن یاد می‌شود. رانت‌خواری یکی از عوامل مهم شکل‌گیری گروه خواص است؛ به همین دلیل به مالک می‌فرماید: به هیچ یک از اطرافیان و طرفدارانت بخشش‌های زمینی نداشته باش و رفتار تو چنان باشد که هیچ یک از آنان انتظار تصاحب زمین نداشته باشند؛ [زیرا اگر چنین باشد]، به همسایگان آن زمین که از توده مردم هستند در آبیاری و انجام امور مشترک زیان رسانده، هزینه خویش را بر دیگران تحمیل می‌کنند؛ بدین‌سان بهره و خوشی آن به آنان می‌رسد و وبال آن در دنیا و آخرت بر گردن زمامدار است[۸].

اقطاع یا بخشش زمینی، رسمی بود که از زمان عمر رواج یافت و عبارت بود از اینکه خلیفه قطعه خاصی از زمین‌های فتح شده را به یکی از افراد وامی‌گذاشت. خراج (مالیات مخصوص زمین) را از آن بر می‌داشت و در عوض، مالیات اندکی به جای خراج بر آن وضع می‌کرد. عثمان نیز این رسم را درباره بسیاری از نزدیکان خویش و بنی امیه به دلخواه و بسته به میزان علاقه‌اش به اطرافیان اعمال می‌کرد[۹]. این سنت به تدریج شکاف و قطب‌بندی عمیقی در جامعه پدید آورد. در آینده به بیان اقدام‌های امام در برابر خواص که از این طریق شکل گرفتند، خواهیم پرداخت.

امام به مالک سفارش می‌کند که خواص خویش را از میان کسانی برگزیند که با فرمانروایان ستمکار پیشین همکاری نداشته‌اند[۱۰]. این سفارش، نشان دهنده مخالفت امام با نخبه‌گرایی است. نخبگانی که در امر سیاست و اداره امور اجتماعی مهارت دارند، طبقه و گروهی خاص هستند که در حکومت‌های گوناگون حاضرند و در مقایسه با حاکمان ثبات بیش‌تری دارند؛ وزیران از همین گروه سرآمد هستند. بر همین اساس، حضرت می‌فرماید: بدترین وزیر تو کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و در گناهان آنان شرکت داشته است؛ پس یار خاص تو نباشد؛ زیرا آنان یار گنه‌کاران و برادران ستم‌کارانند؛ در حالی که می‌توانی بهتر از آنان را جانشین کنی که از لحاظ نفوذ، مانند آنان هستند؛ ولی مثل آنان بارها و وبال‌ها و گناهان را بر دوش ندارند[۱۱].

بنابراین، پیشینه بد یکی از آسیب‌های جدی خواص است و زمامدار باید در گزینش خواص به این نکته دقت و توجه داشته باشد: کسی را به وزارت برگزین که هیچ ستمگری را بر ستم و هیچ گناه‌کاری را بر گناهش یاری نکرده باشد. چنین افرادی کم هزینه‌تر از دیگرانند و خدمات آنان از سایرین بهتر است. اینان پیش‌تر از همه برای تو مهر می‌ورزند و با غیر تو کم‌تر الفت می‌گیرند. این افراد را «خواص» نشست‌های سری و مجالس آشکار خود قرار ده[۱۲].

چاپلوسی از دیگر آسیب‌های جدی خواص است که زمامدار را تهدید می‌کند. این نکته مورد توجه امام بوده است و به مالک گوشزد می‌کند: سپس مقدم‌ترین آنان نزد تو کسی باشد که حقیقت تلخ را برای تو بهتر از دیگران می‌گوید و برای انجام دادن اموری که برای اولیای خدا شایسته نیست، در کم‌ترین حد یاری می‌کند؛ هرچند انجام این امور بسیار مورد نظر تو باشد؛ بنابراین پیوند خویش را با خویشتن‌داران و راستگویان برقرار نما و آنان را تمرین ده که در ستایش تو مبالغه نکنند و تو را در باطلی که انجام ندادی، نستایند؛ زیرا ستایش، تکبر می‌آورد و به گردن‌کشی نزدیک می‌سازد[۱۳].

در این سخن حضرت، چند آسیب ناشی از چاپلوسی بیان شده است:

  1. خودداری از بیان حقایق: اطرافیان زمامدار معمولاً برای خوش آمد او سعی در وارونه جلوه دادن امور داشته، از بیان حقیقت طفره می‌روند. تاریخ آکنده از داستان‌هایی است که این قضیه را تأیید و تأکید می‌کند.
  2. هماهنگی با تمایلات حاکم و همراهی با زمامدار در امور نادرست: خواص برای حفظ موقعیت خویش می‌کوشند خود را با امیال زمامدار وفق دهند و برای رسیدن به سعادت، به وی اظهار ارادت کنند.

بدین ترتیب، به جای جلوگیری از اعمال نادرست، او را به آنها تشویق می‌نمایند. این آفت بزرگی است که حکومت را به استبداد و پایمال کردن حقوق مردم سوق می‌دهد. امام برای مبارزه با این آفت سفارش می‌کند که زمامدار رابطه‌اش را با عموم مردم قطع نکند: هرگز در دراز مدت خودت را از مردم [در سراپرده] پنهان مدار. همانا پنهان ماندن زمامداران از مردم موجب نوعی تنگدلی و کاهش آگاهی از رخدادها است. پنهان داشتن از آنان (مردم) مانع آگاهی یافتن از اموری می‌شود که در بیرون رخ می‌دهد؛ پس [موجب می‌شود که] بزرگ نزد آنان کوچک جلوه کند و [امور] کوچک بزرگ جلوه یابد. زشتی، نیک، و نیکی، زشت بنماید و حق و باطل با هم درآمیزد. همانا زمامدار، مانند دیگر انسان‌ها است که آن‌چه را مردم از او نهان دارند نمی‌شناسد؛ [زیرا] حقیقت فاقد نشانه‌هایی است که به واسطه آن بتوان گونه‌های درست را از نادرست تشخیص داد. همانا [وضعیت] تو [همانند وضعیت] یکی از دو فرد خواهد بود: یا فردی اهل بخششی و دستت برای عطا در راه حق باز است؛ پس چرا خود را از به جا آوردن حقی که عطا خواهی کرد یا از انجام کاری که ناشی از بزرگواری تو است، از مردم پنهان می‌داری! یا تو کسی هستی که به بخل و ممانعت مبتلایی [که] در این صورت، به دلیل ناامیدی مردم از چنین فردی، به زودی از درخواست از تو منصرف می‌شوند. افزون بر اینکه بیش‌تر نیازمندی‌های مردم به تو، چیزهایی است که برطرف نمودن آنها مشقتی برایت ندارد؛ مانند شکایت از ستمی که به آنان رفته یا طلب انصاف و دادخواهی درباره معامله‌ای است که مورد تعدی قرار گرفته‌اند[۱۴]. سفارش حضرت به مالک از این جهت جنبه مردم‌گرایانه می‌یابد که حضور او را برای آشنایی با دیدگاه‌ها، نیازها و مطالبات مردم می‌داند، نه صرفاً حضوری برای جلب حمایت آنان و فریفتن خلق.

از مطالب پیشین می‌توان دریافت، خواص از دیدگاه حضرت گروهی هستند که در جامعه و حکومت به ضرورت وجود دارند. این گروه به دلیل موقعیت و جایگاهشان، دارای آفات و آسیب‌هایی هستند و نظام سیاسی باید به گونه‌ای باشد که ضمن بهره‌گیری از آنان، آسیب‌ها و آفات آنان را نیز دفع و برای آن چاره‌جویی کند که در این صورت می‌توان به اصلاح جامعه امید بست. ابن ابی الحدید، به نقل از نامه اردشیر پسر بابک به فرزندانش، ارتباط اصلاح جامعه به اصلاح خواص را چنین توضیح می‌دهد: همانا هر زمامداری را خواصی هست و هر یک از خواص او نیز خواصی داشته، به همین ترتیب، خواص خواص نیز دارای خواصی هستند تا این که کل اهل کشور را شامل شود؛ پس هنگامی که زمامدار، خواص خویش را بر طریق درست استوار دارد، هر یک از خواص او نیز خواص خود را چنین می‌کند تا این که احوال عموم مردم به صلاح می‌گراید[۱۵].[۱۶]

عوام و خواص در سیره امام علی (ع)

یکی از منابع مهم دیدگاه امام در این باره، سیره ایشان است؛ به همین دلیل، بخش مستقلی را به خود اختصاص می‌دهد. پیش‌تر گفتیم که در دوران خلافت قریش، به ویژه در خلافت عثمان، شکاف و قطب‌بندی خاصی در جامعه شکل گرفت که از درون آن، دو گروه عوام و خواص برآمدند. منطق قبیله که بر تقدم نسب استوار بود، در کنار امتیازات فرصت‌های اقتصادی که در اختیار بخشی از قریش قرار داشت، تقابل دوگانه قریش و عرب را پدید آورد.

خواص جامعه در دوران امام علی (ع) بخشی از صحابه‌اند که به طور عمده در قریش جای دارند و با ویژگی‌هایی از عموم جامعه ممتاز شده‌اند؛ مانند شرافت نسبی، همنشینی با پیامبر، حفظ قرآن و روایات پیامبر و ثروت. گزینش امام و بیعت با او در جایگاه خلیفه، در وضعیتی صورت پذیرفت که مدینه از این افراد تھی شده بود و بیعت با وی در غیاب اکثریت قریش انجام گرفت. در ماجرای شورش مدینه، قبایل دیگر عرب غیر از قریش توانستند برای مدتی هر چند کوتاه اداره مدینه را در دست گرفته، در تعیین خلیفه، نقشی مهم را ایفا کنند. بدین ترتیب، خواص در انتخاب امام، نقش چندان قابل توجهی نداشتند. شورشیان که به طور عمده از کوفه، بصره، مصر و یمن در مدینه گرد آمده بودند، با اصرارها و رفت و آمدهای متوالی نزد امام و مخالفت‌های مکرر وی، حضرت را به خلافت برگزیدند. دشواری امر حکومت و استقرار آن از همین جا ناشی می‌شد. حضرت باید، در تقابل شکل گرفته میان قریش و عرب، دست به انتخاب می‌زد. با توجه به اینکه نخبگان و خواص به قریش تعلق داشتند، انتخاب طرف مقابل به معنای محروم شدن حضرت از این گروه به شمار می‌رفت؛ گرچه این محرومیت از پیش پدید آمده بود. از سوی دیگر، بیعت کنندگان از امام علی (ع) انتظار داشتند در برابر این گروه و زیاده‌روی‌های آنان موضع بگیرد؛ انتظاری که خلیفه پیشین، جان خود را به سبب برنیاوردن آن از دست داد. امام در دومین روز خلافت تصمیم خود را چنین اعلام کرد: همانا هر قطعه زمینی را که عثمان به رسم اقطاع واگذاشته و هر مقدار از اموال خدا را که او بخشیده است، به بیت المال باز می‌گردانم؛ زیرا حق بر همه چیز مقدم بوده، هیچ چیز آن را از بین نمی‌برد؛ حتی اگر آن را در کابین زنان یا در شهرهای دیگر بیابم، آن را به حال اول برمی‌گردانم؛ چراکه در عدل گشایش است و هر کس با عدالت در تنگنا قرار گیرد، با ستم در مضیقه بیش‌تری واقع می‌شود[۱۷].

در سومین پگاه از ایام خلافت، امام مردم را برای دریافت سهم خویش فراخواند و به عبیدالله بن ابی رافع دستور داد تا ابتدا مهاجران را فراخواند و به هر یک از آنان سه دینار بپردازد؛ سپس انصار را بخواند و با آنان و هر یک از مردم از سرخ و سیاه که درآمدند، همین‌گونه رفتار کند. سهل بن حنیف از این تقسیم به شگفت آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! این برده من است که امروز آزادش کردم. امام فرمود: سهم تو و او به یک اندازه است؛ و به هر یک سه دینار بخشید[۱۸].

این نخستین موضع‌گیری عملی امیرالمؤمنین علی (ع) در برابر خواص بود که طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص و مروان بن حکم و مردان قریش را آزار داد و آنان را از حضور باز داشت. امام هنگامی که خبر مخالفت خواص را شنید، به عبیدالله بن ابی رافع فرمود: به خدا قسم، اگر تندرست بمانم، آنان را بر راه روشن پایدار می‌سازم[۱۹]. راه آشکار حضرت همان برابری در توزیع درآمدها بود که امتیازهای مالی خواص را از بین می‌برد. این شیوه از توزیع درآمدها که از زمان خلیفه دوم منسوخ شده بود، اعتراض بسیاری از قریش را برانگیخت. ابن ابی الحدید، پس از گزارش درگیری‌های لفظی قریش با امام در این باره، به گفتار تنی چند از یاران حضرت مانند ابوالهیثم، عمار، ابوایوب و سهل بن حنیف اشاره می‌کند: گفتند: ای امیرمؤمنان! در کار خویش تأمل کن و قوم خود، همین طایفه از قریش را سرزنش نما؛ زیرا آنان پیمانشان را با تو شکسته، به وعده‌ات وفا نکردند و ما را در نهان به برکناری تو فراخواندند؛ چراکه برابری را خوش ندارند و چون تو میان ایشان و بیگانگان (غیر عرب‌ها) مساوات برقرار نمودی، این امر را زشت و منکر شمرده، با دشمنان تو مشورت کردند و خون‌خواهی عثمان را برای ایجاد تفرقه در اجتماع و گردآوران گمراهان شعار خویش قرار داده‌اند؛ پس هر آن‌چه نظر تو است [بدان عمل نما][۲۰].

امام علی (ع) در خطبه‌ای به همین مناسبت اعلام داشت که در اموال بیت المال، کسی را بر دیگری پیشی نیست و بر این امر به قرآن[۲۱] و سیره پیامبر استشهاد کرد[۲۲]. طلحه و زبیر که از زمره نخستین خواص بیعت کننده بودند، از این شیوه تقسیم بسیار ناخشنود شده، به مخالفت با امام برخاستند[۲۳].

انعطاف‌ناپذیری علی (ع) در برابر خواص در تعیین کارگزاران و واگذاری مناصب نیز قابل توجه است. در حالی که طلحه و زبیر تقاضای واگذاری ولایت بصره و کوفه را از او داشتند، امام از این کار خودداری ورزید و این در حالی بود که مغیرة بن شعبه پیشنهاد چنین کاری را تأیید و از ابقای معاویه بر شام حمایت می‌کرد. بنا به نقل طبری، امام در پاسخ مغیره فرمود: به خدا سوگند! در امر دین سازش نمی‌کنم و امور خود را به افراد فرومایه وانمی‌گذارم[۲۴]. مالک اشتر در پاسخ شِکوه امام از گریختن مردم به سوی معاویه، دلیل این امر را چنین بیان می‌دارد: تو در میان آنان به عدالت رفتار و بر اساس حق عمل می‌کنی. درباره افراد فرومایه در مقابل افراد بلندمرتبه انصاف به خرج می‌دهی و میان آنها تفاوت نمی‌گذاری... پس اگر به آنها مالی ببخشی، مردم در برابر تو رام و خیرخواه تو شده، به تو دوستی می‌ورزند. امام در پاسخ، از شیوه خود دفاع کرد و فرمود:... اما آن‌چه از بخشش مالی و نیروسازی پیشنهاد دادی، همانا دست ما آن مقدار باز نیست که به کسی بیش از آن‌چه حق او است بدهیم و خداوند فرموده است[۲۵]: چه بسیار گروهی اندک که بر گروه‌های بی‌شمار به اذن خدا چیره گشت و خدا همراه بردباران است[۲۶].

ابن ابی الحدید از علی بن ابی سیف مدائنی نقل می‌کند که گروهی از یاران علی (ع) نزد او آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! این اموال را ببخش و این افراد عالی رتبه و اشراف عرب و قریش را بر بردگان آزاد شده و عجم برتری ده. امام در پاسخ به این پیشنهاد که از روی خیرخواهی و دل‌سوزی ارائه شده بود، فرمود: آیا مرا فرمان می‌دهید که با ستم یاری بجویم؟ نه، به خدا قسم! مادامی که خورشید در آسمان است و در آسمان ستاره‌ای می‌درخشد، چنین نخواهم کرد. به خدا سوگند! اگر این مال از خودم بود، میان آنها برابر تقسیم می‌کردم؛ حال آن‌که این دارایی‌ها متعلق به خود ایشان است[۲۷].

ابن نباته می‌گوید: در یکی از روزهای جمعه که امام علی (ع) مشغول خواندن خطبه بود، اشعث بن قیس در حالی که مردم را لگدمال می‌کرد، به طرف امیرمؤمنان آمد و گفت: ای علی! مردم ناتوان و گمنام را بین من و خودت حجاب قرار دادی! علی (ع) فرمود: من با این «ضیاطره»، یعنی چشمگیران و تن‌پروران خودمحور کاری ندارم! آیا من این مردم ناتوان و بی‌نام و نشان را که از بامدادان در تلاش برای تحصیل روزی بوده و در پایان روز به ذکر خداوندی مشغول شده‌اند، از خود برانم؟ اگر چنین کنم از ستمگران خواهم بود[۲۸].

رفتار علی (ع) برای خواص که به طور عمده از قریش بودند، خوشایند نبود و از امام جدا گشته، به جبهه مخالفان پیوستند. شِکوه‌های علی (ع) از قریش که در نهج البلاغه موارد متعددی از آن ذکر شده است، از این جدایی حکایت دارد. از دیگر نکات قابل توجه در سیره امام درباره خواص، مراقبت و دقت در اعمال آنان و چگونگی انجام وظایف ایشان است. امام علی (ع) در مورد کارگزاران خویش وسواس بسیاری به خرج می‌داد و هرگاه خلافی را از آنان مشاهده می‌کرد، متذکر می‌شد و در مواردی آنان را از منصب خویش عزل می‌نمود. در نامه به عثمان بن حنیف او را از نشستن در کنار سفره اشرافی یکی از بصریان سرزنش کرد[۲۹] و در نامه‌ای به بعضی از کارگزارانش فرمود: شنیده‌ام کشت زمین را برداشته‌ای و هر چه قدرت داشته‌ای، به سود خود گرفته‌ای و تمام سپرده‌های مردم را به مصرف خویش رسانده‌ای. بی‌درنگ ترازنامه مالی‌ات را نزد من بفرست[۳۰].

در نامه‌ای دیگر به یکی از کارگزارانش فرمود: بی‌تردید تو را در امانت خویش شریک کردم و از خواص خود قرار دادم؛ به گونه‌ای که هیچ یک از یارانم را در همکاری و یاری و ادای امانت مطمئن‌تر از تو نمی‌شناختم؛ اما همین که دیدی روزگار بر عموزاده‌ات پارس کرد. دشمن به اوج خشونت رسید. امانت مسلمانان را شُکوه و ارجی نماند و امت به گستاخی‌گرایید و پراکنده شد، چهره دگرگون کردی و همراه و هماهنگ با یاران نیمه راه، بی‌تفاوت و خیانت‌کار به کناره‌گیری و بی‌تفاوتی‌گراییدی[۳۱].

در عین حال حضرت علی (ع) در تصمیم‌گیری‌های خود با خواص مشورت می‌کرد و در حل مشکلات از آنان یاری می‌جست. در آغازین روزهای خلافتش طلحه و زبیر را فراخوانده، با آنان به نرمی و ملاطفت گفت‌وگو کرد و آنان را به همکاری فرا خواند. در واگذاری مناصب با افرادی چون ابن عباس و مغیرة بن شعبه مشورت کرد.

سیره امام در برخورد با عوام قابل توجه است. وی می‌کوشید سطح آگاهی و فرهنگ عوام افزایش یابد و به هیچ وجه از نقاط ضعف آنان برای تثبیت حکومت خود بهره نمی‌برد. در ماجرای استقبال مردم شهر انبار، هنگامی که مردم به پاس احترام به فرمانروا در برابر حضرت به دویدن پرداختند، فرمود: این چه کاری است؟ گفتند: این در فرهنگ ما رسمی برای بزرگداشت فرمانروایان است. فرمود: به خدا سوگند! با این کار، زمامدارانتان را سودی نمی‌رسانید و خود را به رنج می‌افکنید و در آخرت به بدبختی و شقاوت دچار می‌شوید[۳۲].

امام، عوام را از حقوقی که در برابر حکومت دارند، آگاه می‌ساخت و آنان را به مطالبه این حقوق از حاکمان و زمامداران فرا می‌خواند. در خطبه‌ای که در صفین ایراد کرد، فرمود: بی‌گمان من بر شما حقی دارم که خداوند به سبب ولایت بر شما برایم قرار داده است و شما نیز بر من حقوقی دارید همانند آن‌چه برای من در برابر شما قرار داده است... ؛ پس بر شما باد پند دادن متقابل در این زمینه و همکاری نیک بر آن[۳۳].

امام در بخشی دیگر از همین خطبه از چاپلوسی عوام در برابر زمامدارشان به شدت پرهیز داده، می‌فرماید: از شما می‌خواهم مرا با ستایش نیکو نستأیید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن نگویید و آن‌چنان که از زورمندان دژم خوی پروا می‌کنند، از من فاصله نگیرید و با ظاهرسازی با من برخورد نکنید و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود، مرا گران می‌آید و نیز گمان مبرید که بزرگداشت نفس خویش را خواهانم[۳۴].[۳۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ»، (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  2. «وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  3. «وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ‌»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  4. «وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ‌»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  5. «وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  6. «وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  7. «وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  8. «وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَهُ وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاعه، ج۱، باب ۱۵، ص۲۶۹.
  10. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  11. «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الأئمة [الْأَثَمَةِ] وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  12. «مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلَاتِكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  13. «ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
  14. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۲۹.
  16. میرموسوی، سید علی، مقاله «عوام و خواص»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۳۳۷.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، باب ۱۵، ص۲۶۹.
  18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، باب ۹۱، ص۳۷.
  19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، باب ۹۱، ص۳۸.
  20. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، باب ۹۱، ص۳۹.
  21. يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  22. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، باب ۹۱، ص۴۰.
  23. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، باب ۹۱، ص۴۱.
  24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲.
  25. كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ «بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.
  26. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۷-۱۹۸.
  27. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۳ و ج۸، ص۱۰۹.
  28. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۲۴.
  29. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  30. نهج البلاغه، نامه ۴۰.
  31. نهج البلاغه، نامه ۴۱.
  32. نهج البلاغه، حکمت ۳۷.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
  35. میرموسوی، سید علی، مقاله «عوام و خواص»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۳۴۵.