دیپلماسی
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
واژۀ «دیپلماسی» به معنای هدایت روابط بین افراد، گروهها و ملتها از جمله واژههای سیاسی مورد استفاده در عرصۀ مناسبات بینالمللی است. دیپلماسی (Diplomacy) در کاربرد رسمی خود عمدتاً به دیپلماسی بینالمللی که هدایت روابط بینالمللی از راه دیدار و گفت وگوهای دیپلماتهای رسمی است، اشاره دارد. در گذشته دیپلماسی بین کشورها بیشتر به موضوعاتی همچون روابط شخصی و خانوادگی پادشاهان دو کشور با یکدیگر، یا مسئلۀ جنگ و صلح مربوط میشد، اما در شرایط کنونی جهان علاوه بر آنها موضوعاتی همچون روابط تجاری، مناسبات فرهنگی و علمی نیز در محور مباحثات دیپلماتیک بین کشورهای مختلف با یکدیگر و بین آنها با سازمانهای بینالمللی قرار گرفته است. دیپلماسی در واقع مجری سیاست خارجی در چارچوب دکترین سیاست خارجی هر کشور است. دکترین سیاست خارجی یک کشور که اغلب یک بیان کلی از سیاست خارجی آن محسوب میشود، توسط رییس حکومت یا وزیر امور خارجه اعلام میشود. اهداف دکترین سیاست خارجی هر کشور ارائۀ اصول کلی برای هدایت سیاست خارجی و انجام دیپلماسی است. این اصول به رهبری سیاسی یک کشور اجازه میدهد تا با وضعیتهای مختلف پیش آمده به طور مناسب برخورد کند و رفتار کشور در برابر سایر کشورها را توضیح دهد. اجرای دیپلماسی بر عهدۀ گروهی که «هیأت دیپلماتیک» نامیده میشود، قرار دارد. این گروه نمایندۀ رسمی کشور فرستنده آنها نزد کشور پذیرنده و میزبان تلقی میشوند. وظیفه هیأت دیپلماتیک حفظ منافع دولت و شهروندان کشور فرستنده نزد دولت پذیرنده است. البته این امر در چارچوب مرزهای مجاز توسط حقوق بینالملل، انجام مذاکره با مقامات دولت طبق اصول مشخص شده توسط دولت فرستنده و از راه سایر شیوههای قانونی که دولت پذیرنده، آنها را به رسمیت شناخته، صورت میگیرد.
هیأت دیپلماتیک یک کشور نزد کشور دیگر تمامی فعالیتهای خود را که برای تقویت روابط دوستانه بین دو کشور و نیز توسعۀ مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی بین آنها انجام میدهد، به دولت متبوع خود گزارش میکند. ریاست هیأت دیپلماتیک یک کشور در کشور دیگر نیز بر عهدۀ سفیر یا کنسول است. یکی از نکات مهم در مناسبات دیپلماتیک بین کشورها با یکدیگر و یا بین آنها با سازمانهای بینالمللی، به رسمیت شناخته شدن مصونیت دیپلماتیک برای سفیر و سایر اعضای کادر دیپلماتیک است. در این چارچوب دولت میزبان به سفیر یا کنسول به عنوان رییس هیأت دیپلماتیک در یک کشور دیگر اجازه میدهد تا بخشی از خاک کشور او را که سفارتخانه یا کنسولگری نامیده میشود، اداره کند. همچنین مکان، کارمندان و حتی خودروهای هیأت دیپلماتیک نیز در برابر بسیاری از قوانین کشور پذیرنده، از مصونیت برخوردارند. مصونیت دیپلماتیک یک نوع مصونیت قانونی است که کشورها به منظور تضمین انجام وظایف هیأتهای دیپلماتیک بدون نگرانی از تحت تعقیب قرار گرفتن توسط کشور میزبان به آنها اعطا میکنند. اگرچه این نوع از مصونیت از سابقۀ دیرینهای در حقوق بینالمللی برخوردار است، اما در سال ۱۹۶۱ با امضای کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین به صورت اصول موضوعه حقوق بینالملل درآمده است. دیپلماسی به مفهوم کلی و وسیع آن شامل روابط میان دولتها و ادارۀ امور در بین آنها با وسایل مسالمتآمیز است. امروز دیپلماسی به شیوههایی گفته میشود که به وسیلۀ آن، سیاستهای خارجی اعمال و دولتها قادر میشوند به نتایج و هدفهای مشخص خود در روابط خارجی برسند. بنابراین تعریف، سیاست خارجی، خط مشی و برنامه رسیدن به هدفهای داخلی و خارجی دولت را در عرصۀ بینالمللی مشخص میکند و دیپلماسی و راهه و شیوۀ اعمال آن خط مشیها و برنامههای خارجی، در کیفیت شیوههای دیپلماسی نقش عمده را بر عهده دارد[۱].[۲]
دیپلماسی اسلام
منظور از دیپلماسی اسلام همان دیپلماسی پیامبر(ص) و آن عبارت است از فعالیتهایی است که آن حضرت به عنوان رییس حکومت، و نمایندگان و سفرای منتخب او در راه نیل به مقاصد و ادای وظایف سیاسی دولت اسلامی و تحقق بخشیدن به خطمشیهای کلی اسلام در زمینۀ سیاست خارجی و همچنین پاسداری از حقوق و منافع دولت اسلامی، در میان قبایل و گروههای دینی و دولتهای غیرمسلمان در خارج از قلمروی حکومت اسلامی، انجام میدادهاند. در حقیقت، اهداف عالی و خطوط کلی سیاست اسلام و منافع امت اسلامی بود که دیپلماسی پیامبر(ص) را معین میکرد. رهبری کلی دیپلماسی در عصر پیامبر اسلام، توسط شخص پیامبر(ص) براساس ضوابط اسلامی انجام میپذیرفت و متناسب با شرایط زمانی و خصوصیات طرف مقابل و مقتضیات خاص و عامی بود که اغلب بر آن روابط حاکم بود. امتیاز دیپلماسی پیامبر اسلام(ص) در این است که شیوههای پیامبر اکرم(ص) بر قوانین اجتماعی و جهانبینی واقعبینانه و اصول و ارزشهای انسانی متکی بود و اساس آن را اصول و ضوابطی تشکیل میداد که از وحی و موازین شناخته شده عقلی نشأت میگرفت. پیامبر اسلام(ص) در روابط خود با قبایل، اقوام، ملتها و سران کشورها، مردم را صاحبان اصلی حق برقراری روابط دیپلماتیک میشمرد و این روابط را نه به مفهوم سازش، بلکه وسیلۀ رسیدن به توافقهای سازنده تلقی میکند و به طور مطلق، هیچ کدام از دیپلماسی و جنگ را جانشین هم نمیکند و هر دو را به صورت دو روش در مناسبات انسانی با حفظ همۀ ارزشهای والای بشری و در راه مسیر تکاملی انسان، ضرورتی اجتنابناپذیر میشمارد.
به دلیل انسانی بودن مناسبات در روابط دیپلماتیک، اصل آزادی، اختیار، احترام متقابل، حسن نیّت و صداقت از جمله اصولی است که پیامبر اسلام(ص) در برخورد با قبایل، نمایندگان اقوام و زمامدارانی که به نحوی در رابطه دیپلماتیک با آنان بود، آنها را پایه و اساس مذاکرات و مناسبات قرار میداد. ولی در همین حال، بدون توسل و تظاهر به قدرت، از موضع قدرت و با کنجکاوی، دقت، قاطعیت تمام، خویشتنداری و استقامت رفتار میکرد و با وجود انعطاف در مورد مسائل فرعی و عدم پافشاری بر مسائل جزیی که احیاناً طرف مقابل نسبت به آن حساسیت فوقالعاده داشت، نسبت به اصول، سازشناپذیر و مقاوم بود و در برابر پیامدهای احتمالی برخوردها همچون در مکاتبه با سران چند امپراتوری مقتدر زمان خویش، دلیر و شجاع بود. پیامبر اسلام در روابط دیپلماتیک نه فریب وعدههای دیگران را میخورد و نه خود وعدههایی میداد که اطمینان بر اجرای آن نبود. پیامبر اسلام برای ایجاد انگیزه در مخالفان برای مذاکره و توافقهای اصولی و کشاندن آنان به صورت منطقی و معقول به پای مذاکرات صلحآمیز، از توافقهای جزیی در مورد قدر مشترکها هرگز صرف نظر نمیکرد و با توافق و قرارداد و معاهده در زمینۀ مسائل فرعی، راه را برای رسیدن به توافقهای اصولیتر و بیشتر هموار میکرد. پیامبر اسلام نمایندگان خود را از شخصیتهای بارز اصحاب خویش انتخاب میکرد و آگاهی، فراست، ذکاوت، علم و تقوا، عمدهترین خصلتها و صفات مورد نظر آن حضرت در انتخاب نمایندگان بود. برخی از این نمایندگان برای مدتی کوتاه و گاه برای مدتهایی طولانی، میان قبایل و اقوام فرستاده میشدند. از شیوههای پیامبر اسلام(ص) در برخوردهای سیاسی، تألیف قلوب مخالفان و ایجاد انگیزه و تمایل قلبی در آنان برای حمایت از اسلام و حوزۀ مسلمانان بود. دیپلماسی پیامبر(ص) بر اساس خط مشیها و برنامههای اصولی سیاست خارجی اسلام و در جهت تحقق بخشیدن به هدفهای اصلی مکتب بوده است. گروههایی که پیامبر(ص) در رابطه دیپلماتیک با آنان بوده است، عبارت بودند از:
- قبایل شبه جزیره عربستان که دارای نظام سیاسی خاص و نوعی کشور بودهاند و ما از آن به کشور و دولت قبیلهای تعبیر میکنیم؛
- گروههای دینی که اغلب یهودیان و مسیحیان بودند. یهودیان در خیبر و یثرب و مسیحیان در نجران و حاشیۀ جزیرةالعرب؛
- دولتهای مقتدری که در دو سوی شبه جزیره عربستان قرار داشتند. مانند امپراتوری ایران و روم و همچنین حبشه؛
- دولتهای کوچک و تحت الحمایهای که زیر سلطه و نفوذ دولتهای مقتدر بودند و با گرویدن به اسلام و یا پیمان بستن با پیامبر اسلام توانستند از اسارت آن دولتها رهایی یابند.
شیوههای اصلی دیپلماسی پیامبر اسلام(ص) عبارت بودند از:
- دعوت مستقیم؛
- اعزام مبلّغ و مربی به مناطق دور و نزدیک برای دعوت مردم به اسلام و ابلاغ پیام وحی و مکتب به آنان؛
- اعزام سفرا و نمایندگان به سوی قبایل عرب، گروههای دینی و دولتهای مجاور؛
- مذاکره با سفرا و نمایندگان قبایل، گروهها و دولتها؛
- ارسال پیام کتبی و شفاهی به سران دولتها؛
- مذاکره و انعقاد قرارداد و پیمان اتحاد و دوستی و عدم تعرض و نیز قرارداد دفاعی و نظامی؛
- تشکیل کنگرههای دینی برای بحث و گفت و گو و سئوال و مناقشه برای یافتن حقیقت؛
- برخورد فعال با توطئهها، عهدشکنیها و خیانتها که با واکنش سریع پیامبر(ص) حل و فصل میشد؛
- کسب اطلاعات از راه اعزام افراد مجرب و نفوذی؛
- اعطای امتیازات برای رسیدن به توافقهای اساسی؛
- جهاد؛
- حکمیت.
دعوت پیامبر زیربنای دیپلماسی اسلام بود. نتیجه نهایی پیام و رسالت پیامبر، رساندن انسانها به کمال واقعی و ایجاد حکومت واحد جهانی بر اساس عدل و قسط بوده است. همۀ خطوط و برنامهریزیها در سیاست خارجی و همۀ تلاشها در دیپلماسی پیامبر اکرم(ص) به سمت این هدف نهایی و در جهت تحقق این آرمان بشری بوده است و طرح کلی مکتب نیز متناسب با چنین هدفی عالی تنظیم شده و راهبرد آن هم بر این اصل استوار شده است. اعزام مبلّغ و دعوت کننده در زندگانی پیامبر(ص)، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و در هر موقعیتی استفاده میشده است، اعزام دعات یا دعوتکنندگان را در شکلهای مختلف زیر میتوان در دیپلماسی پیامبر(ص) مطالعه کرد:
- تماس مستقیم با افراد و سران و هیأتهایی که به مناسب ایام حج، برای زیارت خانه خدا به مکه میآمدند و پیامبر(ص) با وجود تنهایی و کارشکنی و آزار مشرکان، از این شیوه سود میجست و در این تماسها پیام و رسالت خود را مطرح میکرد و از این راه، پیام خود را به گوش مردم و قبایل ساکن در دورترین نقاط میرساند؛ زیرا اخبار جدید مکه مهمترین موضوع و انگیزۀ این سفرهای عبادی - سیاسی بود و اخبار مکه در شعاع وسیعی منتشر میشد؛
- هجرت مسلمانان در دو نوبت به حبشه، انگیزه و ماهیت دعوتی داشت و از این راه، پیامبر(ص) توانست ضمن رسیدن به اهداف دعوت، از فشار دشمن داخلی، یعنی قریش بکاهد؛
- اعزام شخصیتهایی مانند علی(ع) و معاذبن جبل؛
- اعزام هیأتهای تبلیغی مانند هیأتهایی که به یمن و نجد و رجیع فرستاده شدند.
دعوت به عنوان اساسیترین راهبرد پیامبر در روابط خارجی، عنصر ثابت و روح تمامی فعالیتهای دیپلماتیک پیامبر(ص) به شمار میرفت و به همین دلیل، در همۀ مذاکرات و اعزام سفرا و ارسال نامهها و پیامها، اساس کار مبتنی بر دعوت بوده است. در دیپلماسی اسلام، موضوع اعزام سفرا و نمایندگان سیاسی باید با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار گیرد؛ زیرا مشکل بزرگ در انتشار دعوت پیامبر(ص) و گسترش پیام الهی، همان حکام و زمامداران سرزمینهای اطراف و سران قبایل و صاحبان نفوذ بودند که بین مردم و پیام اسلام فاصله ایجاد کرده بودند. پیامبر(ص) ترجیح میداد این موانع را از راههای دیپلماتیک و با استفاده از شیوههای منطقی آن حل کند. یکی از مهمترین نکات در دیپلماسی پیامبر(ص) پیامها و نامههایی است که از طرف وی به سران قبایل و رؤسای مذاهب و رهبران سیاسی فرستاده شده است. برخی از مورخان تعداد این نامهها را متجاوز از سیصد مورد ذکر کردهاند[۳]. بیشک، ارسال پیام در ایجاد مناسبات انسانی و صلحآمیز و روابط حسنه و دیپلماسی پایدار و ثابت، نقش بسیار مهمی داشته است. از جمله ابعاد قابل مطالعۀ دیپلماسی پیامبر(ص) شیوۀ برخورد آن حضرت با توطئهها و جریانهای سیاسی از پیش تعیین شده و کیفیت خنثیسازی آنهاست، که پیامبر با برخوردی فعال و حساب شده، بحرانها را فرو مینشانید و توطئهها را خنثی میکرد و مردم را از ریشۀ بحران و توطئه آگاه میکرد. موارد کاربرد حکمیت در نظام قضایی اسلام تا روابط بینالمللی گسترش دارد و پیامبر(ص) خود در حل مشکلات و بنبستهای ناشی از رفتار دشمن از این قاعده حقوقی به صورت یک ابزار دیپلماتیک استفاده میکرد. پیامبر اسلام نیز از جهاد به معنای جنگ در راه خدا و با انگیزه الهی و انسانی، به عنوان ابزاری در جهت دیپلماسی، برای وادار کردن متجاوز زورگو به استفاده از شیوههای منطقی و معقول، بهره گرفته است. جهاد از دیدگاه پیامبر(ص) در شرایطی آخرین راهحل دیپلماسی است که همۀ راههای صلح شرافتمندانه و مسالمتآمیز عاقلانه بسته شده باشد و این شیوه در دیپلماسی منطبق با قاعدة عقلانی دفع افسد به فاسد است[۴].[۵]
دیپلماسی خاص
این نوع دیپلماسی در برابر دیپلماسی عام قرار میگیرد. روابط دولتها چند نوع است: برخی از روابط بعد از توافق صورت میگیرد که این نوع روابط را دیپلماسی خاص میشمارند و گاه به مفهوم خاصتر که در مورد اعمال سفرا به کار میرود[۶].[۷]
دیپلماسی عام
به روابط بین دولتها قبل از توافق دیپلماسی عام گفته میشود[۸].[۹]
دیپلماسی در عرف سیاسی
در تاریخ دیپلماسی، یونان جایگاه خاصی دارد و کلمات «دیپلماسی»، «دیپلماتیک» و «دیپلمات» از ریشۀ یونانی «پلوما» ساخته شده که در اصل، به معنای «صفحه یا هر برگ لوله یا تا شده» است و اغلب به سندی گفته میشد که به موجب آن، عنوان یا امتیازی به شخصی داده میشد. آن سند را به دلیل اینکه لوله یا تا میکردند، دیپلوما میگفتند. برخی دیپلماسی را به فن سازش و نیز به عمل دستگاه اداره کنندۀ روابط بینالمللی و هنر نمایندگی یک دولت در قالب منافع کشور خود تعریف کردهاند. از آنجا که در اصطلاح جدید دیپلماسی روابط دیپلماتیک تنها در میان دولتها برقرار میشود و این امر مسلتزم آن است که قبل از آن دولتها رابطه شناسایی برقرار کنند، بعضی از صاحبنظران در علوم سیاسی ترجیح دادهاند دیپلماسی را چنین تعریف کنند: روابطی که بین دو دولت پس از شناسایی یکدیگر و توافق در برقراری روابط، با اعزام نماینده، ایجاد میشود. به این ترتیب در بررسی مفهوم دیپلماسی به نکات زیر میرسیم:
- دو طرف رابطۀ دیپلماتیک باید دولت باشد؛
- دو دولت یکدیگر را شناسایی کرده باشند؛
- در برقراری روابط دیپلماتیک، توافق برقرار باشد؛
- یکی نزد دیگری مأمور دیپلماتیک اعزام کند و دیپلماسی توسط دیپلماتهایی که به دولتهای دیگر معرفی میشوند، اعمال شود؛
- روابط بین دولتها چند نوع است: روابط قبل از توافق و بعد از توافق که اغلب نوع اول را دیپلماسی به معنای اعم و نوع دوم را دیپلماسی به مفهوم خاص میشمارند، و گاه به مفهوم خاصتر که در مورد اعمال سفرا به کار میرود؛
- دیپلماسی روشی است که جانشین جنگ میشود و آغاز جنگ، شکست دیپلماسی است؛
- دیپلماسی گرچه به معلومات احتیاج دارد، علم نیست، بلکه یک فن و هنر و شیوهای است که بیشتر متکی به تجربه است؛
- در عمل، محتوا و ماهیت دیپلماسی را خطمشی و سیاست خارجی و برنامههای دولتها مشخص میکند.
دیپلماسی که به مفهوم کلی و وسیع آن شامل روابط میان دولتها و ادارۀ امور در بین آنها با وسایل مسالمتآمیز است، امروز بیشتر به شیوههایی گفته میشود که به وسیلۀ آن، سیاستهای خارجی اعمال و دولتها قادر میشوند، به نتایج و هدفهای مشخص خود در روابط خارجی برسند. امروز دیپلماسی بلوک غرب عبارت است از عمدۀ شیوههای زیرکانه و شیطنتآمیز کارشکنی، دسیسه، فریب، توطئههای گوناگون، مداخلات سرّی، سوءاستفاده از ضعفها، اتکا به قدرت، تطمیع و حمایتهای موسمی و صوری، وعدۀ کمکهای به اصطلاح اقتصادی، تحمیق و ایجاد خوشبینی، دفاع از حقوق بشر، ایجاد وحشت از هیولای خالی کمونیسم، بهرهگیری از نفوذ و امکانات وسیع، به ویژه امکانات به ظاهر قانونی وسیع به دست آمده از چندین سده دیپلماسی استعماری که همه و همه در پوشش مذاکرات و ارتباطات مسالمتآمیز اعمال میشود. دیپلماسی بلوک شرق را نیز میتوان در شیوههای زیر خلاصه کرد:
- تزویر و ریا، چنانکه استالین گفت: «دیپلماسی بیتزویر و ریا چیزی است شبیه آب خشک و آهن چوبی»؛
- تهدید و اظهارات بیمعنا و غیرجدی، چنانکه خروشچف گفت که تهدیدش در ۱۹۵۶ در مورد انگلیس، فرانسه و فلسطین اشغالی در جریان کانال سوئز، و نیز در مورد ایالات متحدۀ آمریکا در بحران کوبا، جدی نبوده است؛
- تحمیل خود بر طرف مقابل و اتخاذ رفتار حاکمانه که استالین آن را یک نوع تسلط و برتری اخلاقی مینامد؛
- انعطافپذیری در برابر موقعیتهای اجتنابناپذیر، تا آنجا که همزیستی مسالمتآمیز جزء جدایی ناپذیر ایدئولوژی سازشناپذیر میشود؛
- هنر بهرهوری از فرصتهای مناسب که شامل همۀ عرصههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و روانی میشود؛
- آمیزهای از قدرت سیاسی و نظامی که به صورت دو عنصر برابر یا ترکیبی از دو بخش رقیق و غلیظ، در روابط دیپلماتیک به کار گرفته میشود.
بسیاری از متفکران و صاحبنظران در علوم سیاسی، نظریۀ دیپلماسی را به دلایل قابل قبولی پذیرفته و آن را به عنوان یک شیوۀ منطقی در روابط خارجی ضروری دانستهاند. برخی نیز، آرمان بشری نیل به حکومت واحد جهانی را که همواره یکی از قویترین عوامل گرایش ملتها به اتحاد و اتفاق و تشکیل سازمانهای بینالمللی بوده است، دلیلی منطقی بر گسترش شیوههای دیپلماسی و بهرهگیری از آنها در حل مشکلات و اختلافهای موجود میدانند. دیپلماسی در موارد زیادی زمینهها و مقدمات سیاست خارجی و شیوۀ برخورد رئیس کشور و دولت را مشخص میکند و بسیاری از صاحبنظران از دیپلماسی به مغز دولت تعبیر کردهاند. اختصاص دادن دیپلماسی به مفهومی که امروز در سیاست بینالمللی، به ویژه در روابط کشورهای مقتدر و امپریالیسم با کشورهای ضعیف و جهان سوم شاهد آن هستیم، به غرب، نه تنها امتیاز و افتخاری را ثابت نمیکند، بلکه خود یکی از صدها نقاط تاریک و خصیصههای منفی و ضد ارزش نظام و فرهنگ غرب به شمار میرود. فن و هنر بودن دیپلماسی نباید آنگونه که در عمل دیده میشود، با حرفۀ فاقد چارچوب و بدون قاعده و ضابطه و تنها یک وسیلۀ مطلق و قابل انعطاف به هر شکل و هر سو، اشتباه شود. دیپلماسی به معنای توافق در برقراری روابط با اعزام نماینده و به مفهوم فن اجرای برنامههای سیاست خارجی یک کشور در روابط خارجی، در بسیاری از موارد، نتایج آن با جنگ یکسان است، بلکه گاه برای رسیدن به اهداف و نتایج جنگ، راهی نزدیکتر و سهلتر است. اگر جنگ را به دلیل اهداف و نتایج زیانبار و خسارتهای ناشی از آن محکوم بدانیم، دیپلماسی با چنین تعریف گستردهای، از جنگ نیز زیانبارتر و خسارتزاتر است. وگرنه، اصل خرابی و ویرانی، فی حد نفسه، ارزشی منفی محسوب نمیشود؛ زیرا هر نوع عمرانی از تخریب آغاز میشود. مفهوم دیپلماسی اختصاص به شرایط صلح دارد و جنگ در حقیقت، آغاز شکست دیپلماسی است. این تصور از آنجا ناشی شده که از ۱۹۵۰ به بعد بسیاری از سیاستمداران و صاحبنظران در علوم سیاسی معتقد شدند که هیچ ملتی نمیتواند با جنگ به اهداف خود برسد؛ زیرا جنگ موجب انهدام هر دو طرف متخاصم است، تا آنجا که امروز نظریۀ واکنش سریع و راهبرد فرود آوردن ضربۀ اول مطرح است که حاکم بر همۀ نظریات دیپلماسی است و در همه جا، دیدگاه استفاده از جنگهای محدود به عنوان یک وسیله سیاسی مطرح است که جانشینی دیپلماسی را به جای جنگ مخدوش میکند. اصولاً دیپلماسی نیز در عمل در عصر حاضر، نتیجه و محصول یک جنگ خانمانسوز بوده که توسط قدرتهای بزرگ بر مردم جهان تحمیل شده است. بدون سرجای خود نشاندن دولتهایی که با تکیه بر قدرت نظامی خود، سیاست تجاوز و توسعه و تحمیل را در پیش گرفتهاند و بدون شکستن دست متجاوز، چگونه میتوان به مذاکره و راهحلهای دیپلماتیک دل بست؟ توصیۀ دیپلماسی به جای جنگ در حقیقت وسیلهای است برای به زنجیر کشاندن ملتهای ضعیف و تحمیل مقاصد و مطامع دولتهای استکباری بر آنها. در روابط خارجی، به طور معمول اشخاص حقیقی، به نام دولتها که شخصیت حقوقی دارند، عهدهدار مسئولیت دیپلماسی میشوند و رؤسای کشورها معرف و نمایندۀ دولتها محسوب میشوند و مأموران دپلماتیک از طرف دولتها و نمایندگان حقیقی کشورها ادای وظیفه میکنند. از اینرو، سفرا و نمایندگان اعزامی (دیپلماتها) نقش عمدهای در اجرای مسئولیتهای خطیر خارجی دولت در روابط خارجی ایفا میکنند. عمدهترین رسالت دیپلماسی آن است که از توافقهای نسبی راهی برای رسیدن به توافقهای کلی و اصولی باز کند. در هر مذاکرۀ دیپلماتیک همواره امتیازی داده و امتیازی گرفته میشود. این امتیازها از نظر طرفین یکسان نیستند و دو طرف بسته به منافع ملی یا اصول ایدئولوژیک یا اهداف خود، به همۀ امتیازات نگرش واحدی ندارند[۱۰].[۱۱]
دیپلماسی در رفتار پیامبر
از بررسی مجموع برخوردها و رفتار سیاسی پیامبر اسلام(ص) چنین استفاده میشود که توسل به مذاکره و سایر شیوههای دیپلماتیک در عین اینکه میتواند بسیاری از مشکلات و اختلافها را در روابط خارجی ملتها حل و به روابط حسنه و همکاریهای دوجانبه و تبادل نظر تبدیل کند، اصولاً خود راهی در جهت اجتناب از جنگ ویرانگر و شیوههای دیگر مخاصمات است. در رفتار سیاسی پیامبر(ص) دیپلماسی را باید روشی برای جایگزین جنگ دانست. منظور از دیپلماسی پیامبر(ص)، عبارت از فعالیتهایی است که آن حضرت به عنوان رییس حکومت و نمایندگان و سفراء منتخب او در راه انجام مقاصد و وظایف سیاسی دولت اسلامی و تحقق بخشیدن به خط مشیهای کلی اسلام در زمینه سیاست خارجی و همچنین پاسداری از حقوق و منافع دولت اسلامی در میان قبایل و گروههای دینی و دولتهای غیرمسلمان در خارج از قلمروی حکومت اسلامی، انجام میدادهاند. اگر دیپلماسی را هنر مذاکره بدانیم و یا یک وسیلۀ کاربردی برای رسیدن به هدفها توصیف کنیم، این تعریف در مورد دیپلماسی به مفهوم اسلامی به صورت بارزی صادق است. ولی امتیاز دیپلماسی پیامبر اسلام(ص) در این است که شیوههایی که پیامبر اکرم(ص) به کار میبست، بر قوانین اجتماعی، جهانبینی واقع بینانه، اصول و ارزشهای انسانی متکی بود و اساس آن را اصول و ضوابطی تشکیل میداد که بر وحی مبین و واقعیت صددرصد و موازین شناخته شده عقلی متکی بود. مذاکرات و استفاده از راهحلهای سیاسی و دیپلماتیک، میتواند در اثنای جنگ و با دشمن در حال مخاصمه باشد. در اینجا به مواردی از این نوع مذاکرات پیامبر گرامی اسلام(ص) با دشمنان در حال مخاصمه اشاره میکنیم:
- مذاکره با نمایندگان قریش[۱۲] که در این مورد، پیامبر(ص) برای اینکه مذاکرات به شکست نینجامد، کلمۀ رسول الله را از متن قرارداد پاک کرد[۱۳] و در سایۀ این اقدام انساندوستانه، راه پیشرفت اسلام هموار و سایر اهداف اسلام نیز تحقق پذیرفت[۱۴] و دیپلماسی جایگزین عملیات نظامی شد و مکه بدون خونریزی فتح شد[۱۵]؛
- مذاکره با نمایندگان ثقیف[۱۶]؛
- مذاکره پیامبر(ص) به منظور حل اختلاف با یهودیان بنی النضیر[۱۷] و اعزام محمد بن مسلمه انصاری از قبیلۀ اوس از طرف پیامبر(ص) برای انجام مأموریت مذاکره با سران بنی نضیر[۱۸] و موفقیت وی در این مأموریت[۱۹]؛
- مذاکره پیامبر(ص) در عکس العمل به خیانت یهودیان بنی النضیر[۲۰].[۲۱].[۲۲]
دیپلماسی نو
این اصطلاح برای توصیف روشها و هواداری از دیپلماسی باز و شفاف در مقابل دیپلماسی سری یا در پشت درهای بسته در سالهای جنگ اول جهانی و پس از آن، به کار میرفت. این دیپلماسی طرفدار بحثهای علنی دربارۀ مسائل سیاست خارجی و مخالف هرگونه توافق سری بود[۲۳].[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ فقه سیاسی (حقوق تعهدات بینالمللی و دیپلماسی در اسلام)، ص۲۶۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۳.
- ↑ مقدمه مکاتب الرسول، ص۵.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۱ (حقوق تعهدات و دیپلماسی)، ص۲۷۸ - ۲۷۲، ۲۸۲، ۲۹۶، ۳۰۲، ۳۰۵ - ۳۰۴، ۳۴۱ - ۳۴۰، ۳۴۴، ۳۵۳، ۳۶۵ - ۳۶۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۴.
- ↑ فقه سیاسی (حقوق تعهدات بینالمللی و دیپلماسی در اسلام)، ص۲۶۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۷.
- ↑ فقه سیاسی (حقوق تعهدات بینالمللی و دیپلماسی در اسلام)، ص۲۶۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۱ (حقوق تعهدات و دیپلماسی)، ص۲۵۷، ۲۶۳ – ۲۶۰، ۲۶۷ – ۲۶۶، ۲۷۱ – ۲۷۰، ۳۰۵ و ۳۶۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۷.
- ↑ کافی، به نقل از مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ اعلام الوری، ص۱۰۶؛ ارشاد شیخ مفید، ص۶۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۲۳؛ طبری، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ آیات اول سوره فتح؛ کامل ابن اثیر، ج۱، ص۷۸؛ طبری، ج۳، ص۲۸.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ تاریخ سیاسی اسلام، ج۱، ص۱۴۴ و ۱۴۳.
- ↑ مغازی، ج۱، ص۳۶۴، ۴۴۴ و ۴۴۵.
- ↑ مغازی، ج۱، ص۳۶۴، ۴۴۴ و ۴۴۵.
- ↑ مغازی، ج۱، ص۳۶۴، ۴۴۴ و ۴۴۵.
- ↑ فروغ ابدیت، ج۲، ص۵۵۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۵، ص۱۹۰ – ۱۸۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۹.
- ↑ فرهنگ سیاسی، ص۳۰۳؛ فقه سیاسی، ج۱۱، ص۲۵۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۸۰.