بنی‌نضیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از بنی نضیر)

مقدمه

بنی‌‌نضیر از قبایل برجسته و اثرگذار و دارای نقش فراوانی در روند حوادث صدر اسلام بوده است. روابط گسترده این قبیله، با دیگر قبایل، توان بالای نظامی و اقتصادی و دامنه نفوذ فرهنگی آنان موجب چنین جایگاهی شده بود. روابط خصمانه و احتجاج‌های دینی میان مسلمانان و یهود و تأثیر غیر مستقیم آنها در جنگ‌هایی چون سویق، احزاب، بنی قریظه و خیبر برخاسته از همین موقعیت بود، افزون بر این دو تن از همسران پیامبر، صفیّه[۱] و ریحانه[۲] نیز از بنی نضیر بودند[۳].

نسب و خاستگاه بنی نضیر

درباره بنی‌‌نضیر دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: برخی آنها را از بنی‌‌اسرائیل دانسته‌‌اند که نسبشان از طریق هارون به یعقوب می‌‌رسد و برخی دیگر آنها را عرب‌های یهودی شده دانسته‌‌اند. در میان مؤرخان مسلمان تنها یعقوبی است که آنان را از عرب‌های یهودی قبیله جذام می‌‌داند[۴].

در بیشتر منابع اسلامی دو قبیله بنی‌‌نضیر و بنی‌‌قریظه به "کاهنان" شهرت دارند[۵] که اشاره به انتساب آنها به هارون است، زیرا هارون در میان یهودیان به کاهن شهرت دارد و در تأیید انتساب بنی‌‌نضیر به هارون گفته شده که پیامبراکرم (ص) همسرش صفیّه نضیری را از فرزندان هارون دانسته است[۶].

ابوالفَرَج حمله‌‌های رومیان به فلسطین در سده نخست میلادی را عامل مهاجرت بنی‌‌نضیر به یثرب دانسته است[۷]. او در جایی دیگر بنی‌‌نضیر را از بازماندگان سپاهی دانسته که موسی (ع) برای سرکوبی قومی به نام عمالقه به حجاز فرستاد[۸]. اما ابن ‌‌خلدون و سهیلی در صحت گزارش اخیر تردید کرده‌‌اند، زیرا از زمان موسی (ع) تا دوره کتابت این روایات، زمانی طولانی گذشته و از سوی دیگر خود یهودیان به چنین مهاجرتی در عصر حضرت موسی (ع) اعتراف ندارند[۹] ازدیاد جمعیت یهود و محدودیت امکانات منطقه را نیز می‌‌توان به عوامل مهاجرت از فلسطین افزود[۱۰].

بنی نضیر پس از استقرار در یثرب

بنی‌‌نضیر پس از مهاجرت به یثرب در آغاز در منطقه سافله آن (پایین دست) مستقر شدند؛ امّا به مرور و بر اثر شناسایی مناطق مستعد به منطقه عالیه یثرب نقل مکان کردند[۱۱].

بنی‌‌نضیر در مناطق مسکونی خود دژهای مستحکمی را بنا کردند. این قلعه‌‌ها از فضایی فراخ برخوردار بود و امکان نگهداری دام، آب و مواد غذایی مورد نیاز برای مدتهای طولانی در آن وجود داشت[۱۲]. هرچند شمار قلعه‌‌های یهودیان را در زمان غلبه آنان بر یثرب در دوره‌‌ جاهلی، ۵۹ قلعه برشمرده‌‌اند[۱۳]، اما از تعداد و نام قلعه‌‌های بنی‌‌نضیر در دوره صدر اسلام اطلاعی در دست نیست و منابع در میان قلاع بنی‌‌نضیر تنها از بَرَج[۱۴] و فاضجه[۱۵] نام برده‌‌اند.

گزارش‌های دوره جاهلی و حتی تا سال سوم هجری، خبر از ریاست سلام بن مشکم در قبیله بنی‌‌نضیر می‌‌دهند[۱۶]، امّا در حوادث بعدی نام حُیَیّ‌‌ بن أَخْطَب به عنوان رئیس قبیله بارها به چشم می‌‌خورد[۱۷]؛ این دو از برجسته‌‌ترین سران خاندان‌های بنی‌‌نضیرند. پس از حُیَیّ که در سال پنجم هجری و همراه با مردان بنی‌‌قریظه کشته شد[۱۸] ابورافع سلام‌‌ بن ابی‌‌الحُقَیقْ و پس از او اسیر بن زارم ریاست بنی‌‌نضیر را بر عهده گرفته‌‌اند[۱۹].[۲۰]

روابط بنی نضیر با دیگر قبایل

از بنی غطفان[۲۱] و بنی عامر ‌‌بن صعصعه[۲۲] به عنوان هم‌پیمانان منطقه‌‌ای بنی‌‌نضیر یاد شده است. از روابط بنی‌‌نضیر با اوس و خزرج در زمانی که یهودیان بر یثرب مسلط بودند اطلاع چندانی وجود ندارد؛ امّا در دوره تسلط عربها بر یثرب، بنی‌‌نضیر هم‌پیمان اوس شدند[۲۳]، هرچند منابع تفسیری از هم‌پیمان بودن آنها با خزرج نیز خبر داده‌‌اند[۲۴].

در مورد روابط بنی نضیر با قبایل خرد و کلان یهودی یثرب، اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه آنان در برابر یهودیان بنی‌‌قَیْنُقاع که همپیمان خزرج بود جنگیده بودند[۲۵]. تنها نکته‌‌ای که از روابط بنی‌‌نضیر با یهودیان بنی‌‌قُرَیظَه مورد توجه قرار گرفته آن است که آنان در روابط حقوقی خود با بنی‌‌قریظه تبعیض‌‌آمیز عمل می‌‌کردند و بنی‌‌قریظه ناچار بود دیه خود را به صورت مضاعف به بنی‌‌نضیر بپردازد[۲۶]. آنان بدین منظور توافقنامه‌‌ای را در دوره جاهلی بر بنی قریظه تحمیل کرده بودند[۲۷] که مفاد آن متفاوت گزارش شده است[۲۸].

جایگاه دینی بنی نضیر

جایگاه دینی بنی‌‌نضیر در منابع اسلامی نسبت به دیگر قبایل یهود برتری نسبی دارد. شاید برتری سیاسی حقوقی بنی‌‌نضیر بر بنی‌‌قریظه و انتساب کعب بن اشرف بدان‌ها، از علل این امر باشد. کعب از احبار ثروتمند بنی‌‌نضیر بود که با کمک‌های مالی خود، نفوذ فراوانی بر دیگر احبار یهود داشت[۲۹]. نفوذ او در میان ساکنان یثرب از قضاوت‌های او در میان آنها به دست می‌‌آید. سیره‌‌نگاران تنها از آن دسته از احبار بنی نضیر نام برده‌‌اند که نقش برجسته‌‌ای در رویارویی با پیامبر داشتند و از حُیَی ‌‌بن اَخْطَب و برادرانش ابویاسر و جَدِّی، سلام بن مُشْکَم، کنانه و سلام بن ابی‌الحقیق، عمرو ‌‌بن ‌‌حجاش، کعب بن اشرف و هم‌پیمانانش کردم‌‌ بن قیس و حجاج بن عمرو (عمر) به عنوان احبار بنی نضیر نام برده‌‌اند[۳۰].

اعتبار آنها در میان یثربیان، به گونه‌‌ای بود که زنان عرب برای زنده ماندن فرزندانشان نذر می‌‌کردند آنان را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌‌نضیر می‌‌سپردند[۳۱]. امّا هنگام تبعید بنی‌‌نضیر خواستار اسلام آوردن فرزندانشان بودند که آیه لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۳۲] نازل ‌‌شد.[۳۳] هیئتهای دینی که در زمان پیامبر به یثرب می‌‌آمدند با احبار بنی‌‌نضیر مشورت می‌‌کردند. زمانی که جمعی از خیبریان برای گریز از حدّ زنای محصنه برخی از سرانشان آمدند تا حکم پیامبر را بدانند ابتدا نزد بنی‌‌نضیر رفتند. آنها پیش‌‌بینی کردند‌‌ پیامبر به رغم میل آنان به سنگسار حکم خواهد کرد[۳۴].[۳۵]

روابط مذهبی و سیاسی بنی نضیر با پیامبر

با ورود پیامبر به یثرب و رواج اسلام در آنجا و پس از پیمان نامه‌‌ای که پیامبر میان بطون انصار، مهاجران و برخی شاخه‌‌های یهود منعقد کرد، سران بنی نضیر نزد پیامبر آمدند. پیامبر دین آنان را به رسمیّت شناخت و آنان را به اسلام فراخواند و پیشگویی‌های راهب شامی به نام ابن هیِّبان (راجع به ظهور پیامبر آخرالزمان) را ـ که برای درک پیامبر از شام به یثرب آمده بود ـ برای آنان یادآور شد[۳۶]، آنها به پیامبر امید دادند که در آینده و با شناخت بیشتر از اسلام، مسلمان خواهند شد و موافقت کردند که تا آن زمان متعرض یکدیگر نشوند.

ابن سعد[۳۷]، واقدی[۳۸] و ابن شبه[۳۹] باور دارند که بنی‌‌نضیر مجبور شدند برای امنیت خود در سال سوم هجری پیمانی ببندند، هرچند در سال چهارم و پس از حادثه بئر‌‌معونه عهد خود را شکستند؛ اما زهری معتقد است آنان که تا سال سوم پیمانی نبسته بودند، باز حاضر نشدند با انعقاد قراردادی به پیامبر اطمینان دهند که خطری برای او نخواهند ‌‌بود[۴۰].

روابط یهودیان با مسلمانان در مدتی که از حضور پیامبر در یثرب می‌‌گذشت به چند دوره قابل تفکیک است. از دوره نخست می‌‌توان به عنوان دوره مدارا و فرصتی برای شناخت متقابل یاد کرد. از روایات برمی‌‌آید که سران بنی‌‌نضیر در آغاز به پیامبر به عنوان رقیبی سیاسی نگاه کردند[۴۱] و از این فرصت برای مقابله با روند گسترش اسلام و در تنگنا قرار دادن پیامبر استفاده کردند در واقع انگیزه‌‌های دینی و سیاسی به موازات یکدیگر عمل می‌‌کردند، خصوصا که بزرگان بنی‌‌نضیر خود از احبار هم بودند.

به مرور زمان یهودیان منازعات دینی و کلامی خود را آشکارتر کردند و برای همگان روشن شد که آنها ایمان نخواهند آورد. برخی از احبار بنی نضیر سعی کردند با استفاده از روابط صمیمانه خود با ساکنان یثرب، آنها را از اسلام باز گردانند. برخی از مسلمانان به انصار مرتبط با یهود هشدار دادند که با یهود، صمیمی نمانند؛ اما جواب رد شنیدند.

تغییر قبله در این دوره، بیانگر تغییر استراتژی پیامبر در برابر یهود بود. این امر ضمن آنکه بحث‌هایی درباره مسئله بداء را به همراه داشت، اعتراض یهود را نیز برانگیخت[۴۲].

زمینه شکل‌گیری جنگ

طبیعی بود که یهودیان و از جمله بنی‌‌نضیر در واکنش به حضور پیامبر در یثرب، ابتدا منتظر سرکوب مسلمانان به دست قریش باشند. جنگ بدر به مثابه هشداری جدّی، موقعیت مخالفان پیامبر در مدینه را تضعیف کرد. برخی از بزرگان بنی نضیر که نفوذ گسترده‌‌ای بر یهودیان قبایل دیگر نیز داشتند به همراه جمعی از احبار یهود مخفیانه به مکه رفتند و کنار کعبه با ابوسفیان پیمان بستند در رویارویی با پیامبر با یکدیگر همکاری کنند[۴۳]. بنابر نقل‌های دیگر آنان بر کشته‌‌های بدر گریستند و قریش را برضدّ پیامبر تحریک کردند[۴۴]. قتل‌‌ کعب بن اشرف (از ‌‌بنی‌‌نضیر) نیز برای محدود کردن زمینه‌‌های همکاری بنی‌‌نضیر و قریش صورت گرفت[۴۵].

در ماه‌های پایانی سال دوم هجری ابوسفیان که در جنگ بدر شرکت نکرده بود با سپاهی اندک به نزدیکی مدینه آمد. برخی سران بنی‌‌نضیر با آگاهی از تصمیم وی مبنی بر حمله به مسلمانان، به یاری او شتافته، شبانه او را جای دادند و اطلاعات مورد نیاز را در اختیارش نهادند.[۴۶] علت اصلی درگیری مسلمانان با بنی‌‌نضیر به پیمان شکنی، کمک آنها به ابوسفیان و تصمیمشان برای کشتن پیامبر باز می‌‌گردد. به روایت زهری مدتی پس از غزوه سویق پیرو‌‌نامه تهدیدآمیز قریش، بنی نضیر تصمیم گرفتند با ترفندی پیامبر را به قتل برسانند و از این رو از او خواستند تا در منطقه‌‌ای میان یثرب و مساکن بنی‌‌نضیر، همراه با ۳۰ تن از اصحاب خود برای گفت و گو به ملاقات ۳۰ تن از احبار بیاید تا اگر احبار او را تأیید کردند و بدو ایمان آوردند همگی به او ایمان بیاورند؛ امّا پس از حضور پیامبر متوجه شدند که با وجود یارانش نمی‌‌توانند او را بکشند و از او خواستند با سه تن از یاران خود به گفت و گوی سه تن از احباری بیاید که مخفیانه خنجری با خود حمل می‌‌کردند. با افشای تصمیم بنی نضیر، به وسیله یکی از زنان آنان، پیامبر به مدینه بازگشت و فردای آن روز در حالی‌‌که تنها ۶ ماه از جنگ بدر گذشته بود به محاصره بنی‌‌نضیر پرداخت و از آنها خواست برای امنیت خود، با او پیمان ببندند؛ اما چون نپذیرفتند با آنان جنگید و غزوه بنی‌‌نضیر شکل گرفت.

پس از بروز دشمنی بنی‌‌نضیر، پیامبر از طریق پیکی از اوسیان به آنان اعلام کرد که چنانچه تا ۱۰ روز دیگر محل سکونت خود را ترک نکنند، خونشان هدر خواهد بود. با این اقدام، آنان دریافتند که بر خلاف پیمان دوره جاهلی، اوس در برابر بنی‌‌نضیر خواهد ایستاد[۴۷]، از این رو به جمع‌‌آوری دارایی خود پرداختند و برای حرکت از قبایل عرب شتر کرایه کردند[۴۸].[۴۹]

جنگ با بنی نضیر

پیامبر اکرم(ص) در دوازدهم ربیع‌‌الاول سال چهارم[۵۰] با گماردن ابن ام مکتوم بر مدینه[۵۱] به طرف قلعه‌‌های آنان به راه افتاد. او علی (ع) را به عنوان فرمانده تعیین کرد[۵۲] و پرچم خود را به دستش داد[۵۳] و از سپاه خواست به طرف بنی‌‌نضیر حرکت کنند و نماز عصر را در آنجا بگزارند[۵۴]. سپاه پیاده پیامبر حرکت کرده[۵۵]، حوالی عصر به اراضی بنی نضیر رسیدند. بنی‌‌نضیر با مشاهده پیامبر از فراز دژهای خود به پرتاب تیر و سنگ پرداختند[۵۶]. مسلمانان پس از اقامه نماز عصر در آنجا مستقر شدند.

خیمه پیامبر را ابتدا در اراضی تیره‌‌ای از اوس به نام بنی‌‌حطمه که تا آن زمان هنوز مسلمان نشده بودند و از همپیمانان بنی‌‌نضیر به حساب می‌‌آمدند[۵۷] برپا کردند که بعدها به مسجد‌‌الصغیر شهرت یافت؛ امّا چون از جانب تیراندازان بنی‌‌نضیر مورد اصابت تیر قرار گرفت آن را به منطقه‌‌ای میان اراضی بنی‌‌نضیر و بنی‌‌قریظه که بعدها مسجد فضیخ نام گرفت، منتقل کردند[۵۸]. پیامبر با تنی چند از اصحاب خود به مدینه بازگشت و شب را آنجا گذراند. بلال حبشی صبح در مدینه اذان گفت و در همان روز پیامبر به جمع سپاه اسلام بازگشت[۵۹]. دلایل متعددی می‌‌توان برای رفت و بازگشت پیامبر در نظر گرفت؛ نخست آنکه احتمالا منطقه از امنیت کافی برخوردار نبوده و بیم ترور پیامبر می‌‌رفته است. دوم آنکه حضور پیامبر (ص) در مدینه می‌‌توانست زمینه توطئه عبدالله بن ابیّ در پیوستن او به بنی‌‌نضیر را خنثا کند.

مدت محاصره بنی‌‌نضیر ۶ شب[۶۰] یا ۱۵ روز[۶۱] یا بیش از ۲۰ شب[۶۲] ادامه یافت. تنها اقدام نظامی بنی نضیر در محاصره آن بود که به غَزْوک سردسته شجاع تیراندازان مأموریت دادند تا با تنی چند پیامبر را ترور کنند. در آن شب اصحاب پیامبر متوجه شدند که علی بن ابی طالب (ع) در جمعشان نیست و سپس خبر یافتند که او با چند تن از انصار مأموران بنی نضیر را کشته و سرهایشان را در چاه‌های منطقه انداخته‌‌اند.

در این فاصله دو تن از بنی‌‌نضیر به نام‌های یامین بن عمیر و ابوسعد‌‌بن وهب حفظ جان و مال خود، مسلمان شدند[۶۳]. سران بنی‌‌نضیر از ترس اینکه مبادا شرایط سخت‌‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند. آنها در مخالفت خود با پیامبر پافشاری کردند و در این مسیر از نخلستان‌ها و خانه و کاشانه دیرینه خود نیز گذشتند. آنها اثاثیه خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌‌های خود را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در و چارچوبه‌‌های خانه را نیز با خود بردند. برخی مسلمانان نیز به نشانه علاقه نداشتن به خانه‌‌هایشان در تخریب آنها همراهی می‌‌کردند[۶۴]. خداوند از مؤمنان می‌‌خواهد تا از این رخداد عبرت بگیرند: يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ بنی‌‌نضیر سعی کردند به هنگام خروج از یثرب قدرت و شوکت خود را با نمایش مال و منال خود نشان دهند.[۶۵] بنا به روایتی پیامبر نیز به هنگام خروج به این امر گواهی داده است.[۶۶] شعرای متعددی متأثر از فراق بنی‌‌نضیر شعر سرودند.[۶۷] منافقان نیز نتوانستند ماتم و اندوه خود را پنهان کنند، زیرا بنی‌‌نضیر سعی کردند همچنان استواری خود را به مردم مدینه بنمایانند. ۶۰۰ شتر در یک صف، اثاثیه و اعضای بنی‌‌نضیر را با خود از محله‌‌های مدینه گذرانیدند.[۶۸] زنان زیبای بنی‌‌نضیر که در آغاز این قافله بودند بهترین لباسهای رنگارنگ خود را پوشیده و زیور آلات خود را به نمایش گذاشته بودند. دسته نوازندگان و خوانندگان پس از آنها قرار داشتند و مردم مدینه هم در دو طرف قافله نظاره‌‌گر آنان بودند. گنجینه بنی‌‌نضیر در معرض دید همگان قرار گرفت و اعلام شد که این را برای زیر و زبر کردن زمین اندوخته‌‌ایم و در خیبر نخلستان داریم، گرچه درختان خرمای خود را از دست دادیم.[۶۹] محمد بن مسلم اوسی هدایت آنها را به خارج از مدینه به عهده گرفت.[۷۰] و پس از خروج آنها، بنی‌‌غطفان محافظت از آنان را در مسیر بر عهده گرفتند [۷۱] گفته شده که بنی‌‌نضیر پس از تبعید، در حیره، أریحا و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ‌‌ابی‌‌الحُقَیق و آل حُیَی بن أَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند: وَلَوْلا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۷۲].[۷۳]

بنی نضیر پس از تبعید

سران بنی نضیر پس از تبعید از مدینه و سکونت در خیبر به مکه رفته، در جلسات خود برای رویارویی با پیامبر از سران قریش کمک خواستند و به آنان وعده حمایت‌های مالی دادند. به همین مناسبت سران قریش از اهل کتاب پرسیدند که آیا ما (بت‌‌پرستان) بر حقّیم یا محمّد؟ و سران بنی‌‌نضیر آنان را بر حق و پیامبر را بر باطل شمردند. آنان با وعده‌‌های مالی، قبایل بزرگی چون غطفان و قَیس‌‌ بن عیلان را نیز با خود همراه ساختند و زمینه جنگ احزاب را فراهم آوردند[۷۴]. شاخه‌‌هایی از بنی‌‌نضیر چون آل ابی الحقیق که گنجینه بنی‌‌نضیر نیز در اختیار آنان بود در یکی از دژهای خیبر به نام کتیبه مستقر بودند. این قلعه از آخرین قلعه‌‌هایی بود که در غزوه خیبر در سال هفتم هجری مورد حمله قرار گرفت. آنان پس از ‌‌۱۴‌‌روز محاصره، با پیامبر مصالحه کردند که در برابر پرداخت همه دارایی‌ها و تسلیحات خود اجازه یابند از خیبر کوچ کنند. آنان گنجینه خود را در خرابه‌‌ای مخفی کرده، به بهانه اینکه تمامی آن را هزینه کرده‌‌اند از دادن آن به پیامبر سر‌‌باز زدند. در این مدت تلاش یکی از زنان بنی‌‌نضیر برای مسموم ساختن پیامبرناکام ماند[۷۵].[۷۶]

توطئه بنی‌نضیر

در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگی می‌کردند «بنی نضیر» و «بنی قریظه» و «بنی قینقاع» گفته می‌شود که آنها اصلاً اهل حجاز نبودند ولی چون در کتب مذهبی خود خوانده بودند که پیامبزی از سرزمین مدینه ظهور می‌کند، به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند. هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولی آنها هر زمان فرصتی یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند. از جمله اینکه بعد از جنگ «احد» (جنگ احد در سال سوم هجرت واقع شد) «کعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگی متحداً بر ضد محمد(ص) پیکار کنند، سپس ابوسفیان با چهل نفر از مکیان، و کعب بن اشرف یهودی با چهل نفر از یهود وارد مسجد الحرام شدند، و در کنار خانۀ کعبه پیمان‌ها را محکم ساختند، این خبر از طریق وحی به پیامبر(ص) رسید. دیگر اینکه پیامبر(ص) روزی با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی قبیله بنی‌نضیر که در نزدیکی مدینه زندگی می‌کردند آمد و می‌خواست از آنها کمک یا وامی بگیرد برای پرداختن دیۀ دو مقتول از طایفۀ بنی‌عامر که به دست «عمر و بن امیه» (یکی از مسلمانان) کشته شده بود، و شاید پیامبر(ص) و یارانش می‌خواستند در زیر این پوشش وضع «بنی نضیر» را از نزدیک بررسی کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند. پیامبر(ص) در بیرون قلعۀ یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه‌ای پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند شما این مرد را در چنین شرایط مناسبی گیر نمی‌آورید، الان که در کنار دیوار شما نشسته است یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمی بر او بیفکند و ما را از دست او راحت کند! یکی از یهود به نام «عمرو بن جحاش» اعلام آمادگی کرد و به پشت بام رفت رسول خدا(ص) از طریق وحی آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، بی‌اینکه با یاران خود سخنی بگوید، آنها تصور می‌کردند پیامبر(ص) باز برمی‌گردد اما بعداً آگاه شدند که پیامبر(ص) در مدینه است، آنها نیز به مدینه برگشتند، و اینجا بود که پیمان‌شکنی یهود بر رسول خدا(ص) مسلم شد، و دستور آماده باش برای جنگ به مسلمانان داد. یکی از شعرای بنی نضیر به هجو و بدگوئی پیامبر(ص) پرداخت و این خود دلیل دیگری بر پیمان شکنی آنها بود. پیامبر(ص) برای اینکه ضربۀ کاری قبلا به آنها بزند به محمد بن مسلمه که با کعب بن اشرف بزرگ یهود آشنایی داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتی این کار را کرد.

کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلی در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا(ص) دستور داد مسلمانان برای جنگ با این قوم پیمان‌شکن حرکت کنند، هنگامی که آنها با خبر شدند به قلعه‌های مستحکم و دژهای نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر(ص) دستور داد بعضی درختان نخل را که نزدیک قلعه‌ها بود بکنند یا بسوزانند. این کار شاید به این منظور صورت گرفت که یهودان را که علاقۀ شدیدی به اموال خود داشتند از قلعه بیرون کشد و پیکار رو در رو انجام گیرد، این احتمال نیز داده شده که این نخل‌ها مزاحم مانور سریع ارتش اسلام در اطراف قلعه‌ها بود و می‌بایست بریده شود. به هر حال این کار فریاد یهود را بلند کرد و گفتند: ای محمد! تو پیوسته از اینگونه کارها نهی می‌کردی، پس این چه برنامه‌ای است؟ وحی الهی[۷۷] نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهی بود. محاصره چند روز طول کشید و پیامبر(ص) برای پرهیز از خونریزی به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند و از آنجا خارج شوند، آنها نیز پذیرفتند، مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند، جمعی به سوی «اذرعات» شام و تعداد کمی به سوی «خیبر» و گروهی به «حیره» رفتند، و باقیماندۀ اموال و اراضی و باغات و خانه‌های آنها به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا که می‌توانستند، خانه‌های خود را به هنگام کوچ کردن تخریب کردند. و این ماجرا بعد از غزوۀ احد به فاصلۀ شش ماه، و به عقیدۀ بعضی بعد از غزوۀ بدر به فاصلۀ شش ماه اتفاق افتاد[۷۸].[۷۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ج ۸، ص ۱۲۰ ـ ۱۱۹؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۶۷۵ ـ ۶۷۶.
  2. الطبقات، ج ۸، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ اسد‌‌الغابه، ج ۵، ص ۴۶۰.
  3. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶؛ ص۲۹۹
  4. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۹.
  5. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۹۶؛ الاغانی، ج ۳، ص ۱۱۰؛ ج ۲۲، ص ۱۱۱؛ الطبقات، ج ۷، ص ۵۰۱.
  6. الطبقات، ج ۸، ص ۱۲۷؛ تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۲۲۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۳۳.
  7. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۳.
  8. الاغانی، ج ۳، ص ۱۱۰؛ المنتظم، ج ۱، ص ۳۵۶ ـ ۳۵۷.
  9. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۸، ۹۱؛ الروض الانف، ج ۲، ص‌‌۱۶.
  10. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۰۰ ـ ۳۰۲.
  11. الاغانی، ج ۲۲، ص ۳ ـ ۱۱۲؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۴۶.
  12. المغازی، ج ۱، ص ۳۶۸.
  13. وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۶۵.
  14. معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۷۴.
  15. معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۱.
  16. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۵۵۹؛ الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۳۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶.
  17. الثقات، ج ۱، ص ۲۴۲؛ السیرة‌‌النبویه، ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۹۸؛ البدایة و‌‌النهایه، ج ۳، ص ۲۵۸.
  18. المصنف ابن ابی شیبه، ج ۸، ص ۳۷۲؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۶۵.
  19. المغازی، ج ۲، ص ۱۰۴؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۰۹.
  20. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۰۲ ـ ۳۰۳.
  21. الطبقات، ج ۲، ص ۵۷؛ عون المعبود، ج ۸، ص ۱۶۷؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۵.
  22. الطبقات، ج ۲، ص ۵۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۲۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۶۴.
  23. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۳۸۲؛ اسد‌‌الغابه، ج ۵، ص ۲۱۰؛ الاغانی، ج ۱۴، ص ۱۱۰.
  24. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۸؛ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۶۰؛ زادالمسیر، ج ۱، ص ۹۵.
  25. الاغانی، ج ۳، ص ۲۶؛ الکامل، ج ۱، ص ۵۱۷.
  26. تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۱۴۴؛ ج ۲، ص ۳۸؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۳۰۰ ـ ۳۰۱؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۷.
  27. تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۳۸.
  28. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶؛ ص۳۰۳ ـ ۳۰۶.
  29. السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۴۶ ـ ۱۴۷.
  30. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۳۵۹؛ السیرة‌‌النبویه، ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۴۲.
  31. السنن الکبری، ج ۹، ص ۱۸۶؛ سنن‌‌النسائی، ج ۶، ص ۳۰۴.
  32. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  33. اسباب النزول، ص ۵۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۱.
  34. تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۳۷ ـ ۳۸.
  35. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۰۸ ـ ۳۰۹.
  36. بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۱؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۵۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۶۵.
  37. الطبقات، ج ۲، ص ۳۴.
  38. المغازی، ج ۱، ص ۳۶۹.
  39. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۶۱.
  40. المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۵، ص ۳۵۸؛ سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۳۳؛ السنن الکبری، ج ۹، ص ۲۳۲.
  41. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱؛ معانی الاخبار، ص ۲۳ ـ ۲۴؛ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۳۸.
  42. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۰۹ ـ ۳۱۵.
  43. مناقب، ج ۱، ص ۱۶۹؛ سبل السلام، ج ۴، ص ۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۶۰.
  44. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۵۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۷۸.
  45. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۵۵؛ تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۶۰؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۲.
  46. الاغانی، ج ۶، ص ۳۷۳ ـ ۳۷۵؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۷۵؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۲.
  47. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۴؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۲۵؛ فتح الباری، ج ۷، ص ۲۵۵.
  48. الطبقات، ج ۲، ص ۵۷.
  49. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۱۵ ـ ۳۱۹.
  50. المحبر، ص ۱۱۳.
  51. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۶۸۳.
  52. المغازی، ج ۱، ص ۳۷۱؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۵۶۲.
  53. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۸؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۵.
  54. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۵۹؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۹؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۵۶۲.
  55. تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۶۱.
  56. الطبقات، ج ۲، ص ۵۸.
  57. الاغانی، ج ۵، ص ۸۳؛ مناقب، ج ۱، ص ۲۴۸؛ بحارالانوار، ج‌‌۲۰، ص ۱۷۲.
  58. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۶۸؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۷۲.
  59. المغازی، ج ۱، ص ۳۷۳.
  60. البدایه والنهایه، ج ۴، ص ۸۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۲۸.
  61. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۵؛ فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۸؛ التنبیه والاشراف، ص ۲۱۳.
  62. المحبر، ص ۱۱۳؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۶؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۵۶۲.
  63. سبل الهدی، ج ۴، ص ۳۲۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج ۲، ص ۴۱۰.
  64. تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۳۱۵؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۵۶۵؛ تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۶۲.
  65. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۶۸۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۶.
  66. الطبقات، ج ۲، ص ۳۰.
  67. الاغانی، ج ۱۴، ص ۳۰۸.
  68. الطبقات، ج ۲، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۵.
  69. الاغانی، ج ۳، ص ۳۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۷۶ ـ ۳۷۸؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۵۶۶.
  70. الطبقات، ج ۲، ص ۵۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۷۴؛ سبل الهدی، ج ۴، ص ۳۲۴.
  71. بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۵.
  72. «و اگر خداوند آوارگی را بر آنان مقرّر نکرده بود بی‌گمان در این جهان عذابشان می‌کرد و آنان را در جهان واپسین عذاب آتش (دوزخ) خواهد بود این از آن روست که آنان با خداوند و پیامبر وی مخالفت ورزیدند و هر کس با خداوند مخالفت ورزد به راستی خداوند سخت‌کیفر است» سوره حشر، آیه ۳-۴.
  73. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶؛ ص۳۱۹ ـ ۳۲۳.
  74. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۳؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۷۰۰؛ الارشاد، ج ۱، ص ۹۶.
  75. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۰۲؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص‌‌۴۶۶‌‌ـ‌‌۴۶۷.
  76. اسماعیلی، مهران، مقاله «بنی نضیر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
  77. مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ «هر درخت خرمایی که بریدید یا بر ریشه‌های آن وانهادید به اذن خداوند بود و (چنین کرد) تا نافرمانان را خوار گرداند» سوره حشر، آیه ۵.
  78. داستان بنی نضیر در سوره حشر آیه ۲ به بعد آمده است.
  79. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۰۳.