کعب بن اشرف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث کعب بن اشرف است. "کعب بن اشرف" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

"کعب بن اشرف" شاعر بود و پیامبر (ص) و اصحاب او را هجو می‌کرد. وی در شعرهای خود، کافران قریش را علیه مسلمانان برمی‌انگیخت[۱].

در مدینه، مردم از گروه‌های مختلفی جمع شده بودند. برخی، دعوت اسلام را پذیرفته بودند، گروهی اهل سلاح و جنگ و برخی هم‌پیمان با قبیله‌های اوس و خزرج بودند. هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه آمد، خواست میان آنها را اصلاح کند تا با هم پیمان دوستی ببندند. در عین حال، گاهی مسلمانانی بودند که پدرانشان کافر بودند.

مشرکان و یهودیان مدینه، پیامبر (ص) و اصحاب آن حضرت را به شدت آزار می‌دادند؛ از این رو خداوند متعال، با نزول آیه ﴿وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[۲] و ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳]، پیامبر و مسلمانان را به شکیبایی و گذشت فرمان داد[۴].

کعب بن اشرف از ناسزا گفتن و آزار رساندن به پیامبر (ص) و مسلمانان خودداری نمی‌کرد، بلکه در آن مبالغه هم می‌کرد[۵]. هنگامی که زید بن حارثه برای مژده از بدر آمد و خبر کشته‌شدگان را آورد و کعب بن اشرف، اسیران را در اسارت دید، ناراحت شد و به قوم خود گفت: "وای بر شما! به خدا سوگند! امروز زیر زمین برای شما بهتر از روی آن است. اینها که کشته و اسیر شدند سران و بزرگان مردم بودند[۶]؛ شما چه فکر می‌کنید؟" آنها گفتند: "تا زنده هستیم با محمد دشمنی می‌ورزیم". کعب بن اشرف گفت: "چه ارزشی دارید؟ او خویشان خود را لگدکوب کرد و از میان برد؛ ولی من پیش قریش می‌روم و آنها را بر می‌انگیزم و برای کشته‌شدگانشان مرثیه می‌گویم و می‌گریم، شاید آنها راه بیفتند و من هم همراه آنها می‌آیم"[۷]. این بود که به مکه رفت و بر مطلب بن ابوداعة بن ضبیرة سهمی وارد شد[۸].

همسر ابو وداعه، عاتکه دختر اسید بن ابی‌العیص بود. کعب بن اشرف برای قریش مرثیه سرود[۹]. در مقابل، حسان بن ثابت نیز به سرودن اشعار و هجو او پرداخت[۱۰]. چون خبر هجو حسان بن ثابت، به عاتکه دختر اسید رسید، گفت: "ما را با این یهودی (کعب بن اشرف) چه کار است؟ مگر نمی‌بینی که حسّان چه بر سر ما آورد؟" ناچار ابن اشرف از نزد آنها رفت[۱۱] و پیش هر کسی که می‌رفت، پیغمبر (ص) حسان را می‌خواست و از او می‌پرسید که ابن‌اشرف به کجا رفته است و حسّان، همچنان آنها را هجو می‌کرد تا ابن‌اشرف از پیش آنها برود. چون ابن‌اشرف پناهگاهی نیافت، به مدینه برگشت. هنگاهی که خبر آمدن او به مدینه، به اطلاع خاتم انبیا (ص) رسید فرمود:"پروردگارا! در ازای اشعاری که او سروده و شرّی که آشکار ساخته است، به هر طریقی که می‌خواهی، او را جزا فرمای"[۱۲].[۱۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۴.
  2. «بی‌گمان با مال و جانتان آزمون خواهید شد و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.
  3. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  4. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۴.
  5. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۵.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثیر، ج۱، ص۳۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۵ و ص۵۱.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۵.
  8. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۱؛ ابن سیدالناس، عیون الأثیر، ج۱، ص۳۴۸.
  9. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱۲، ص۱۸۵-۱۸۶.
  10. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۶؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۲-۵۳.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۷.
  12. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۷.
  13. اکبری، هادی، سریه قتل کعب بن اشرف، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۹۵-۵۰۱.