شهادت امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

زندانی شدن و حبس امام(ع)

درباره زندانی شدن امام موسی بن جعفر(ع) گزارش‌های یکسانی وجود ندارد. نخستین گزارش درباره زندانی شدن امام به زمان مهدی عباسی باز می‌گردد که از سوی والی مدینه به اتهام بخشش‌های زیاد و جمع‌آوری وجوهات دستگیر و روانه بغداد شد[۱] و[۲]. اما مهدی عباسی، حضرت علی(ع) را خواب دید که او را از زندانی کردن امام کاظم(ع) نهی کرد، ازاین رو از امام خواست که علیه او قیام نکند و امام نیز اعلام کرد، قصد شورش ندارد، مهدی عباسی نیز آن حضرت را آزاد کرد[۳]. درباره مدت و تعداد دفعاتی که امام(ع) از سوی هارون زندانی شده است، گزارش‌های دقیقی در دست نیست، از این رو مدت زمان زندانی شدن امام، در گزارش‌های متعدد و متفاوتی به اختلاف چهار تا چهارده[۴] و هفت تا ده سال[۵] ذکر شده است. امام(ع) به دستور مستقیم هارون عباسی در شهرهای مختلفی مانند بصره و بغداد چهار بار و به مدت چهار سال و به ترتیب ذیل زندانی شده است:

  1. زندان بصره (سال ۱۷۹ - ۱۸۰ق) با مسئولیت عیسی بن جعفر؛
  2. زندان بغداد (۱۸۱-۱۸۲ق) در زندان فضل بن ربیع؛
  3. زندان بغداد (۱۸۱-۱۸۲ق) در زندان فضل بن یحیی؛
  4. زندان بغداد (۱۸۲-۱۸۳ق)، در زندان سندی بن شاهک[۶].

بار نخست بیستم شوال سال ۱۷۹ق، هارون عباسی پس از عمره ماه رمضان به مدینه آمد و دستور داد امام را از مدینه به بصره ببرند[۷]. حدود یک سال بعد امام کاظم(ع) از بصره به بغداد منتقل شد[۸]. عبدالله بن مالک خزاعی، مسئول شرطه‌ها و ناظر قصر هارون الرشید، می‌گوید: «هارون بعد از اینکه امام را به بغداد آورد، به جهت خوابی که دید، دستور داد، موسی بن جعفر(ع) را از حبس آزاد کرده و ۳۰ هزار درهم به او بدهم و او را در رفتن به مدینه یا ماندن در بغداد مخیر سازم. من نیز چنین کردم. امام(ع) به عبدالله بن مالک خزاعی که از آزادی او تعجب کرده بود فرمود: رسول خدا(ص) به خواب من آمد و فرمود: ای موسی تو را به ستم محبوس کرده‌اند، سپس دعایی به من آموخت که خواندن آن سبب آزادی من شد[۹].

تاریخ دقیق این آزادی معلوم نیست؛ ولی از آنجا که این آزادی از سوی عبدالله بن مالک خزاعی صورت گرفته، باید میان سال‌های ۱۸۱ تا ۱۸۲ق و در زندان بغداد و پس از بار نخست زندانی شدن امام(ع) در بغداد باشد. امام کاظم(ع) دو بار در بغداد به زندان افتاده و حبس دوم وی در بغداد، به شهادت ایشان انجامید، بدین جهت آزادی امام باید در مرحله نخست زندانی شدن او در بغداد باشد. بنابراین، حبس امام در زندان‌های هارون چهار سال طول کشیده است[۱۰] که برخی به اشتباه زندان‌های آن حضرت را چهارده سال دانسته‌اند که این اشتباه بر اساس گزارشی صورت گرفته که در آن احتمالاً ده ماه، به ده سال[۱۱] تصحیف شده است. آن حضرت ۵۵ سال عمر کرد[۱۲].[۱۳]

علل و عوامل زندانی شدن و شهادت امام(ع)

تردیدی نیست که اصل ماجرای زندانی شدن و شهادت امام کاظم(ع) به شخص هارون بر می‌گردد؛ اما عوامل دیگری نیز در اجرای تصمیم هارون بی‌واسطه یا با واسطه تأثیر داشتند که به اختصار چنین است:

  1. شخصیت مقتدر، متنفذ و غیرنظامی امام کاظم(ع)، شایستگی آن حضرت برای امامت، اعتقاد به باطل بودن نظام عباسی و جمع شدن مردم بر گرد آن حضرت و پرداخت خمس اموال، با اعتقاد به امامت آن حضرت و فعالیت‌های گسترده سیاسی و اجتماعی امام کاظم(ع) به عنوان برجسته‌ترین رهبر مخالفان خلافت عباسی[۱۴]؛ حسادت بنی عباس به جایگاه بنی هاشم و برخی موضع‌گیری امام در مقابل هارون، مانند مطالبه فدک با حدودش، چگونگی سلام دادن به رسول خدا(ص) در پاسخ به سلام دادن هارون و مواردی از این دست، که همه آنها به نوعی به چالش کشیدن مشروعیت خلافت هارون محسوب می‌شد از عوامل دشمنی هارون با امام(ع) بود؛
  2. سعایت برخی علویان زیدی، مانند علی بن اسماعیل[۱۵]، محمد بن جعفر[۱۶] و یعقوب بن داوود سلمی[۱۷]، مبنی بر قدرت گرفتن اجتماعی و اقتصادی امام کاظم(ع) تا حدی که برخی از مردم به او به عنوان خلافت سلام می‌کردند[۱۸].
  3. رعایت نکردن تقیه از سوی برخی یاران امام(ع) در معرفی آن حضرت و شایستگی‌های امامت شیعه برای رهبری جامعه اسلامی، از اسباب گرفتاری امام کاظم(ع) بود. برای نمونه، در مناظره‌ای که میان هشام بن حکم با یحیی برمکی صورت گرفت؛ یحیی بعد از زندانی کردن امام موسی بن جعفر(ع)، به هشام گفت: عقیده شیعه را مبنی بر اینکه دین قائم به امام است، با زندانی کردن امام باطل کردم، و الآن شیعیان از حیات و ممات امام باخبر نمی‌شوند[۱۹]. هشام گفت شیعیان تا وقتی که از مرگ امامشان مطلع نشوند، اطاعت از او را واجب می‌دانند و حضور و غیاب امام شرط نیست. پس از این، یحیی به هارون عباسی نوشت که شیعیان پیروی از امامشان را واجب می‌دانند، بنابراین، اگر امام آنان قیام کند همگی شیعیان قیام خواهند کرد. طبیعی بود که هارون از امکان قیام امام با توجه به طرفداران فراوانی که داشت در هراس باشد؛ اما لزوماً این به معنای دلیل انحصاری هراس هارون از اقدامات احتمالی امام نبود[۲۰].
  4. حسادت یحیی برمکی؛ چنان‌که شیخ مفید درباره علت شهادت امام کاظم(ع) گزارشی آورده که در آن سبب شهادت امام(ع) چنین آمده است: رشید، فرزندش را تحت تربیت و سرپرستی جعفر بن محمد بن اشعث قرار داد[۲۱]. جعفر از کسانی بود که موسی بن جعفر(ع) را امام می‌دانست و به ولایت و خلافت آن حضرت باور داشت. یحیی برمکی به وی حسد برد و با خود گفت: زاده هارون که تحت سرپرستی نامبرده رشد کند، هنگامی که به خلافت برسد دولت و قدرت را از من و فرزندان من می‌گیرد و به جعفر و کسان او می‌سپارد، به همین مناسبت درصدد حیله بر آمد تا هم جعفر را از این سمت، عزل کند و هم با فرصت مناسبی که به دست آورده بود، کم کم هارون را علیه آن حضرت تحریک کرد و موجب شهادت آن حضرت شد[۲۲].[۲۳]

تاریخ، محل و چگونگی شهادت امام(ع)

منابع در این مطلب که امام کاظم(ع) به دستور هارون الرشید به شهادت رسیده اتفاق نظر دارند، اما درباره چگونگی شهادت و کسانی که در این امر سهیم بودند، روایت‌های گوناگونی شده است. یکی از این روایت‌های مهم، ارتباط برمکیان با شهادت امام کاظم(ع) است که امام رضا(ع) در عرفات، بر مکیان را به جهت ظلم‌هایی که بر امام کاظم(ع) روا داشتند، نفرین کرد و دعای آن حضرت مستجاب شد و برمکیان برافتادند[۲۴]. ابن صباح نیز گزارشی آورده است که دال بر دشمنی برمکیان با اهل بیت(ع) است[۲۵].

ابوالفرج اصفهانی برخلاف روایت یادشده، روابط میان علویان و برمکیان را دوستانه توصیف کرده و می‌نویسد: علویان برای نجات از ظلم خلفای عباسی به توصیه برمکیان به مناطقی مانند دیلم می‌رفتند[۲۶]. ارتباط برخی اصحاب امام کاظم(ع)، مانند هشام بن حکم با یحیی بن خالد برمکی نیز مؤید روابط حسنه برمکیان و علویان است؛ روایات دال بر دستور مستقیم هارون بر شهادت امام کاظم(ع) نیز می‌تواند مؤید دیگر سخن ابوالفرج اصفهانی باشد. چنان که خواندمیر نیز می‌گوید: فضل از دستور هارون مبنی بر قتل امام موسی کاظم(ع) احتراز کرد و رشید این امر را به سِندی بن شاهک سپرد[۲۷].

تاریخ شهادت امام کاظم(ع)، بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ق[۲۸]، در ۵۵ سالگی و در حبس سندی بن شاهک در زندان بغداد بوده است[۲۹]. سندی بن شاهک به دستور هارون با ریختن سم در غذای امام(ع) و به قولی با خوراندن خرمای سمی[۳۰]، آن حضرت را در زندان مسموم کرد و به شهادت رساند[۳۱]، اما ابوالفرج اصفهانی نقل کرده است که آن حضرت را در پارچه‌ای پیچیده و فشار دادند تا حضرت به شهادت رسید[۳۲]. مستوفی می‌گوید: به فرمان هارون سرب گداخته در دهان امام ریخته شد[۳۳]، اما گزارش ابوالفرج و مستوفی قولی غیرمشهور بوده و در منابع شیعی یافت نشده است. ایام شهادت امام مصادف با زمانی است که هارون، فرزندش امین را جانشین رسمی خود در بغداد کرده و مأمون دیگر فرزندش را بر ولایات شرقی گماشته بود.

درباره محل شهادت امام کاظم(ع) افزون بر زندان بغداد، مکان‌های دیگری نیز گفته شده است. برخی شهادت آن حضرت را در روز جمعه و در زندان معروف به «دار المسیب بن زهره» در باب الکوفة و برخی نیز در مسجد هارون که به «مسجد مسیب» معروف است و در جانب غربی باب الکوفه واقع شده، دانسته‌اند[۳۴] در حالی که تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که آن حضرت در بغداد و زندان سندی بن شاهک به شهادت رسیده است.

هارون الرشید پس از مسموم کردن و شهادت امام(ع)، برای طبیعی جلوه دادن شهادت آن حضرت، عده‌ای از اشخاص سرشناس دینی و رجال سیاسی عباسیان را حاضر کرد تا در زندان آن حضرت را ملاقات کنند و به سلامتی و آسایش آن حضرت در زندان گواهی دهند تا بدین‌سان شهادت آن حضرت را طبیعی جلوه دهد.

حسن بن عبدالله صیرفی از قول پدرش می‌گفت: موسی بن جعفر(ع) در زندان سندی بن شاهک وفات یافت و او را بر تابوتی گذاشته و ندا می‌دادند: این امام رافضیان است، او را بشناسید[۳۵]. خطیب بغدادی بر اینکه امام در حبس هارون به شهادت رسیده، تأکید می‌کند[۳۶].

بر اساس روایت کافی و مفید، عمر بن واقد به دستور سندی بن شاهک هشتاد نفر از بزرگان بغداد از جمله آنان هیثم بن عدی را گرد آورد تا ضمن دیدار با امام کاظم(ع)، به رفاه و آسایش امام در زندان شهادت دهند، آنان نیز نگریستند و چون اثر جراحت و زخم در بدن او ندیدند، گواهی دادند[۳۷]. امام(ع) در دیدار با آنان، با اظهار اینکه چند مرتبه به او سم داده شده[۳۸] از شهادت خود در آینده خبر داد[۳۹].

پس از شهادت گواهان، بدن مطهر آن حضرت را بر پل بغداد گذارده، جار زدند: «این امام رافضه است او را بشناسید»[۴۰]، این موسی بن جعفر است که به اجل خود رحلت کرده! مردم نیز می‌نگریستند و تصدیق می‌کردند؛ اما عده‌ای از غالیان[۴۱] با طولانی شدن مدت زندان امام کاظم(ع) و نبودن دسترسی به ایشان منکر شهادت و اعتقاد به مهدویت امام کاظم(ع) شدند. بدین جهت، یحیی بن خالد جار می‌زد: موسی بن جعفر رحلت کرده است و در غیبت نیست و مردم را تشویق می‌کرد که آن حضرت را ببینند[۴۲].[۴۳]

تجهیز و مزار مطهر امام کاظم(ع)

ابن شهر آشوب نقل کرده است: امام کاظم(ع) در لحظات آخر زندگی یکی از غلامان خود را مسئول تجهیر (دفن و کفن) خویش کرد[۴۴]؛ اما بر پایه روایتی که کلینی نقل کرده احمد بن عمر حلال کوفی از امام رضا(ع) درباره شبهه واقفیه در باب عدم حضور آن حضرت به هنگام غسل امام کاظم(ع) سوال کرده و امام رضا(ع) فرمودند: در جواب آنان به صراحت بگو که من او را غسل دادم، احمد بن عمر بار دیگر پرسید: بگویم شما او را غسل دادی؟ حضرت فرمود: آری[۴۵].

مؤید این گزارش روایت مسیب بن زهیر ضبی است که می‌گوید: مردی را دیدم که شبیه‌ترین شخص به امام کاظم(ع) بود، گمان بردم که امام رضا(ع) باشد که پیشتر نیز خدمت ایشان شرفیاب شده بودم، خواستم از او بپرسم که امام کاظم(ع) مانع شد و بعد از شهادت آن حضرت دیدم که او امام را غسل داد، کفن کرد و خود را به عنوان امام پس از امام کاظم(ع) معرفی کرد[۴۶].

مستوفی، شهادت امام کاظم(ع) را چنین گزارش می‌کند: چون در روز آدینه، چهاردهم صفر سنه ثلاث و ثمانین و مائه به بغداد درگذشت، امام رضا(ع) ۳۳ ساله بود. او را به محله کرخ بغداد دفن کردند و مشهد او را عمادالدوله دیلم عمارت عالی ساخت[۴۷].[۴۸]

منابع

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص۱۷۷.
  2. طبری، تاریخ، ج۸، ص۱۷۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۸، ص۲۱۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۸۵.
  3. طبری، تاریخ، ج۸، ص۱۷۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۸۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۴۱۸.
  4. فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا(ع)، ص۲۰.
  5. معروف حسنی، سیرة الأئمة الاثنی عشر(ع)، ج۳، ص۳۳۸.
  6. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۳۹-۲۴۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۳؛ طوسی، الغیبة، ص۲۹.
  7. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۶.
  8. طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۸۱.
  9. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۴۷؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۱، ص۳۰۴؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۹.
  10. النجاشی، رجال، ص۲۷۳؛ بحرانی، حلیة الأبرار، ج۴، ص۲۴۴.
  11. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۹۵.
  12. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۸۸.
  13. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۵۵.
  14. طقوش، دولت عباسیان، ص۷۵.
  15. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۴؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۳۹؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۶۲؛ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۷۲؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۷۶۰.
  16. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۷۳.
  17. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۷۲.
  18. عُریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۳۱۵؛ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۷۳.
  19. کشی، رجال، ص۲۶۶.
  20. گرامی، نخستین اندیشه‌های حدیثی شیعه، ص۱۶۵.
  21. ابوالفرج اصفهانی بدون اشاره به اسباب دیگر، بابی آورده با عنوان ذكر السبب في أخذه و حبسه و علت زندانی شدن امام(ع) را حسادت یحیی برمکی دانسته است (ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۳۳).
  22. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۳۷.
  23. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۵۷.
  24. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۸۸؛ ج۲، ص۲۲۵ - ۲۲۶.
  25. ابن صباغ، الفصول المهمة، ج۲، ص۹۷۵.
  26. اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۴۶؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۴۸.
  27. خواندمیر، حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، ج۲، ص۸۰.
  28. نوبختی، فرق الشیعة، ص۸۱؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۲، ص۱۳۱؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۰۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۱۸۳.
  29. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۰۴ و ۹۹؛ مفید، مسار الشیعة، ص۳۶؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۶۶.
  30. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۸۴.
  31. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۵.
  32. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۱۷.
  33. مستوفی، تاریخ گزیده، ص۲۰۴.
  34. حاج حسن، الإمام الکاظم(ع)، ص۳۰۹؛ قرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر(ع)، ج۲، ص۴۸۷.
  35. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۹؛ عطاردی، مسند الإمام الکاظم(ع)، ج۱، ص۱۲۱.
  36. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۹.
  37. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۴۲؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۴۹۲؛ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۷.
  38. کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۸؛ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۷.
  39. حمیری، قرب الاسناد، ص۳۳۴؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۹.
  40. حمیری، قرب الاسناد، ص۳۳۴.
  41. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۷۸.
  42. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۴۲.
  43. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۵۸.
  44. الطبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۳۴.
  45. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۸۴، باب أن الإمام لا يغسله إلا إمام(ع).
  46. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۰۴.
  47. مستوفی، تاریخ گزیده، ص۲۰۴.
  48. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۶۱.