←پانویس
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
'''فضه''' کنیز [[حضرت زهرا]]{{س}} است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} او را به حضرت داد و فضه به [[راستگویی]] و [[فضیلت]] مشهور بود. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بعد از [[شهادت حضرت زهرا]]{{س}} فضه را به [[ازدواج]] فردی دیگر درآوردند. فضه شخصیتی بود که سالها با [[آیات قرآن]] تکلم میکرد. | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
خط ۱۴: | خط ۱۶: | ||
آقای [[رحمانی همدانی]] مینویسد: آنچه که در [[تاریخ]] درباره اینکه [[حضرت زهرا]] {{س}} کنیزی به نام [[فضه]] داشته، معروف است، در سالهای آخر [[زندگی]] ایشان بوده؛ یعنی زمانی که [[فرزندان]] ایشان زیاد و کارهای ایشان در [[منزل]] بیشتر شد و از طرفی [[غنائم]] زیادی از [[جنگ]] با [[یهودیان]] [[خیبر]] و [[بنی قریظه]] و [[بنی نضیر]] به دست [[مسلمانان]] افتاد و [[فقر]] و [[سختی]] از میان مسلمانان برداشته شد، لذا [[رسول خدا]] {{صل}} فضه را به ایشان بخشید تا مقداری از فشار کاری حضرت زهرا {{س}} کاسته شود<ref>فاطمة بهجة قلب المصطفی، ج۱، ص۷۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> | آقای [[رحمانی همدانی]] مینویسد: آنچه که در [[تاریخ]] درباره اینکه [[حضرت زهرا]] {{س}} کنیزی به نام [[فضه]] داشته، معروف است، در سالهای آخر [[زندگی]] ایشان بوده؛ یعنی زمانی که [[فرزندان]] ایشان زیاد و کارهای ایشان در [[منزل]] بیشتر شد و از طرفی [[غنائم]] زیادی از [[جنگ]] با [[یهودیان]] [[خیبر]] و [[بنی قریظه]] و [[بنی نضیر]] به دست [[مسلمانان]] افتاد و [[فقر]] و [[سختی]] از میان مسلمانان برداشته شد، لذا [[رسول خدا]] {{صل}} فضه را به ایشان بخشید تا مقداری از فشار کاری حضرت زهرا {{س}} کاسته شود<ref>فاطمة بهجة قلب المصطفی، ج۱، ص۷۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> | ||
== | === روایت دیگری=== | ||
[[ | [[ابنشهرآشوب]] بعد از [[نقل]] حالات حضرت زهرا {{س}} و [[سختیها]] و فشار کاری ایشان در منزل، به نقل از [[کتاب]] [[ابوبکر شیرازی]] مینویسد: زمانی که [[حضرت فاطمه]] {{س}} فشارهای کاری منزل خود را، برای رسول خدا {{صل}} شرح داد و از ایشان کنیزی خواست، اشکهای [[پیامبر]] {{صل}} جاری شد و فرمود: "دخترم، [[سوگند]] به آنکه مرا به [[حق]] برانگیخته، چهارصد [[مرد]] [[فقیر]] در [[مسجد]] زندگی میکنند که نه [[غذا]] دارند و نه [[لباس]]، و من اگر از مسئلهای نمیترسیدم، حتما آنچه را که خواستی به تو میبخشیدم. ای فاطمه! من نمیخواهم که [[ثواب]] تو نصیب [[کنیز]] تو شود؛ همانا میترسم که [[علی]] در [[روز قیامت]] [[حق]] خود را از تو بخواهد". و سپس رسول خدا {{صل}} [[تسبیح]] را به فاطمه {{س}} آموخت و علی {{ع}} در این باره به ایشان فرمود: "ای فاطمه! نزد رسول خدا [[آمدی]] تا [[حاجت]] دنیویت را برآورده سازد ولی خدای [[مهربان]] ثواب [[اخروی]] را به ما بخشید". | ||
ابنشهرآشوب در ادامه به نقل از [[ابو هریره]] مینویسد: هنگامی که رسول خدا {{صل}} از نزد حضرت فاطمه {{س}} خارج شد، [[آیه]] ۲۸ [[سوره اسراء]] نازل شد که [[خداوند]] در آن میفرماید: "اگر از ایشان روی گرداندی، که [[رحمت]] [[پروردگار]] شامل حالت شود، پس در جواب آنان سخن [[نیکو]] و [[شایسته]] بگو" (و منظور از [[رحمت]] [[پروردگار]] در این [[آیه]] همان [[رضایت خداوند]] است که [[رسول خدا]] برای جلب آن، به دخترش پاسخ منفی داد). هنگامی که این آیه نازل شد، [[پیامبر خدا]] {{صل}} کنیزی را برای [[خدمت]] به [[فاطمه]] {{س}} در نظر گرفت و به [[خانه]] دخترش فرستاد و نام او را [[فضه]] نهاد<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۳۴۲؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج۵، ص۱۷۲.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۲-۵۲۳.</ref> | |||
== فضه و دعای رسول خدا {{صل}} == | == فضه و دعای رسول خدا {{صل}} == | ||
خط ۲۶: | خط ۲۸: | ||
فردای آن [[روز]] حضرت [[فاطمه]] {{س}} یک سوم آخر پشمها را ریسید و آخرین صاع از جوها را آرد کرد و از آن خمیر درست کرد و پنج قرص نان برای [[اهل]] [[خانه]] تهیه کرد. علی {{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] خواند و به [[منزل]] آمد. سفره پهن شد و هر پنج نفر دور سفره نشستند. حضرت میخواست اولین لقمه را بخورد که اسیری از [[اسیران]] [[مشرک]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام بر شما اهل بیت محمد، ما را [[اسیر]] کردید و به ما [[غذا]] نمیدهید؟" علی {{ع}} لقمه را در دست او گذاشت و اهل بیت {{ع}} تمامی آنچه را در سفره داشتند به او دادند و آن شب را نیز تا به صبح گرسنه خوابیدند و فردای آن روز را نیز [[روزه]] گرفتند، در حالی که هیچ غذایی نداشتند. | فردای آن [[روز]] حضرت [[فاطمه]] {{س}} یک سوم آخر پشمها را ریسید و آخرین صاع از جوها را آرد کرد و از آن خمیر درست کرد و پنج قرص نان برای [[اهل]] [[خانه]] تهیه کرد. علی {{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] خواند و به [[منزل]] آمد. سفره پهن شد و هر پنج نفر دور سفره نشستند. حضرت میخواست اولین لقمه را بخورد که اسیری از [[اسیران]] [[مشرک]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام بر شما اهل بیت محمد، ما را [[اسیر]] کردید و به ما [[غذا]] نمیدهید؟" علی {{ع}} لقمه را در دست او گذاشت و اهل بیت {{ع}} تمامی آنچه را در سفره داشتند به او دادند و آن شب را نیز تا به صبح گرسنه خوابیدند و فردای آن روز را نیز [[روزه]] گرفتند، در حالی که هیچ غذایی نداشتند. | ||
[[شعیب]] میگوید: ([[امام]]) [[حسن]] و (امام) [[حسین]] {{عم}} به حضور [[رسول خدا]] آمدند در حالی که مانند پرندهای کوچک (جوجه) از شدت [[گرسنگی]] به خود میلرزیدند. زمانی که چشم رسول خدا {{صل}} به آنها افتاد، فرمود: "ای اباالحسن، چرا شما را در این وضعیت سخت میبینم؟! برویم پیش دخترم فاطمه". پس همگی پیش حضرت زهرا {{س}} رفتند. ایشان در [[محراب]] مشغول [[عبادت]] بود و از شدت گرسنگی شکم ایشان به کمرش چسبیده بود و چشمهای ایشان گود افتاده بود و پای چشم هایش کبود شده بود. وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضرت فاطمه {{س}} را به این حال دید، ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: "پناه بر [[خدا]]! شما سه [[روز]] است | [[شعیب]] میگوید: ([[امام]]) [[حسن]] و (امام) [[حسین]] {{عم}} به حضور [[رسول خدا]] آمدند در حالی که مانند پرندهای کوچک (جوجه) از شدت [[گرسنگی]] به خود میلرزیدند. زمانی که چشم رسول خدا {{صل}} به آنها افتاد، فرمود: "ای اباالحسن، چرا شما را در این وضعیت سخت میبینم؟! برویم پیش دخترم فاطمه". پس همگی پیش حضرت زهرا {{س}} رفتند. ایشان در [[محراب]] مشغول [[عبادت]] بود و از شدت گرسنگی شکم ایشان به کمرش چسبیده بود و چشمهای ایشان گود افتاده بود و پای چشم هایش کبود شده بود. وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضرت فاطمه {{س}} را به این حال دید، ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: "پناه بر [[خدا]]! شما سه [[روز]] است اینگونهاید (غذا نخوردهاید)!" در این هنگام [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "ای [[محمد]] دریافت کن آن فضیلتی را که [[خداوند]] برای [[اهل بیت]] تو قرار داده است". [[حضرت]] فرمود: "آن چیست؟" جبرئیل این [[آیات]] را که خداوند درباره [[فضیلت اهل بیت]] {{ع}} نازل فرموده بود، برای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواند<ref>در مصادر دیگر همچون تفسیر قمی درباره نزول این آیات درشان اهل بیت {{ع}}، حدیث صحیحی نقل شده اما چون در آن روایت، از فضه یاد نشده، از نقل روایت در متن خودداری کردیم. روایت بدین گونه است: {{متن حدیث|حدثنی أبی عن عبد الله بن میمون القداح عن أبی عبدالله قال: کان عند فاطمة شعیر فجعلوه عصیده، فلما أنضجوها و وضعوها بین أیدیهم جاء مسکین، فقال المسکین: رحمکم الله أطعموا مما رزقکم الله، فقام علی فأعطاه ثلثها، فما لبث أن جاء یتیم فقال الیتیم: رحمکم الله أطعموا مما رزقکم الله، فقام علی فاعطاه الثلث الباقی، و ما ذاقوها فأنزل الله فیهم هذه الآیة إلی قوله (وکان سعیکم مشکورا) فی أمیرالمؤمنین...}}. (تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج۲، ص۳۹۸-۳۹۹، ذیل تفسیر آیات سوره دهر (إنسان)).</ref>: {{متن قرآن|هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا}}<ref>«آیا بر آدمی پارهای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟» سوره انسان، آیه ۱.</ref>. تا آیه {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا}}<ref>«بیگمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس مینهند» سوره انسان، آیه ۲۲. الأمالی، شیخ صدوق، ص۳۲_ ۳۲۹ و أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳؛ (با اندکی تفاوت).</ref>. | ||
[[سیوطی]] بعد از [[نقل]] این ماجرا مینویسد: و از اینجا دانسته میشود که [[فضه]] خود را فدایی [[فاطمه زهرا]] {{س}} میدانسته و به سبب این عملش افتخاری نصیبش شد که هیچ یک از [[زنان]] [[عرب]] به این [[افتخار]] نرسیدند و فضه تا وقتی که زنده بود [[کنیز]] [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} باقی ماند. [[خداوند]] از او [[راضی]] باشد <ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۶.</ref>. | [[سیوطی]] بعد از [[نقل]] این ماجرا مینویسد: و از اینجا دانسته میشود که [[فضه]] خود را فدایی [[فاطمه زهرا]] {{س}} میدانسته و به سبب این عملش افتخاری نصیبش شد که هیچ یک از [[زنان]] [[عرب]] به این [[افتخار]] نرسیدند و فضه تا وقتی که زنده بود [[کنیز]] [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} باقی ماند. [[خداوند]] از او [[راضی]] باشد <ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۶.</ref>. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۵: | ||
== سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]] {{س}} == | == سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]] {{س}} == | ||
[[ | [[ابنشهرآشوب]] به [[نقل]] از [[جاحظ]] و او به نقل از [[نظام]] (در کتاب الفتیا) مینویسد: [[عمرو بن داود]] میگوید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} کنیزی به نام [[فضه]] داشت که بعد از [[شهادت]] ایشان [[کنیز]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود. [[حضرت]] او را به [[ازدواج]] [[ابی ثعلبه حبشی]] در آورد. ثمره این ازدواج [[فرزندی]] بود که فضه برای ابی ثعلبه به [[دنیا]] آورد. بعد از مدتی ابی ثعلبه از دنیا رفت و فضه با [[ابوملیک غطفانی]] ازدواج کرد. مدتی بعد فرزند فضه از ابی ثعلبه از دنیا رفت. فضه از نزدیک شدن به ابی ملیک (و همخوابی با او) دوری کرد. ابی ملیک به [[عمر]] [[شکایت]] کرد، زیرا این داستان در [[زمان]] [[حکومت]] او بود. | ||
عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکمکننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کنارهگیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمییابم (این کار تو جایز نیست). | عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکمکننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کنارهگیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمییابم (این کار تو جایز نیست). | ||
خط ۵۴: | خط ۵۶: | ||
[[علامه مجلسی]] به نقل از [[ابوالقاسم قشیری]] (در کتابش) مینویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه میکنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ گفتم: آیا از [[جن]] هستی یا [[انسانی]]؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ}}<ref>«ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.</ref>؛ (کنایه از اینکه من [[انسان]] هستم). گفتم: از کجا آمدهای؟ با این آیه جوابم را داد: {{متن قرآن|أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ}}<ref>«و اگر آن را قرآنی غیر عربی میکردیم میگفتند: چرا آیاتش روشن نیست، آیا (قرآنی) غیر عربی و (پیامبری) عربی؟ بگو که آن برای مؤمنان رهنمود و درمان و در گوش بیایمانان سنگینی است و آن (قرآن) برای آنان مایه نابینایی است، (گویی) آنان را از جایی دور فرا میخوا» سوره فصلت، آیه ۴۴.</ref>؛ (یعنی از جای دوری آمده ام). گفتم: مقصد تو کجاست؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ}}<ref>«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>؛ گفتم: چه [[زمان]] از [[خانه]] ات خارج شدهای؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ}}<ref>«و ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ ماندگی به ما نرسید» سوره ق، آیه ۳۸.</ref>؛ (یعنی شش [[روز]] است از [[مدینه]] خارج شده ام). گفتم آیا [[غذا]] میخوری؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ}}<ref>«و ما آنان را کالبدی که خوراک نخورند نیافریده بودیم و جاودان (هم) نبودند» سوره انبیاء، آیه ۸.</ref>؛ به او غذا دادم و بعد گفتم: کمی با [[شتاب]] حرکت کن. او این آیه را خواند: {{متن قرآن|ا ولا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر، پروردگارا! بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان ما نهادی؛ پروردگار» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref>؛ (یعنی بیش از این [[توانایی]] ندارم)، به او گفتم: پس بیا تو را نیز به مرکب خود سوار کنم. در جوابم این آیه را خواند:{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>؛ (یعنی [[سوار شدن]] [[زن]] و مرد بر یک مرکب [[نادرست]] است). مرد میگوید: از مرکب پیاده شدم و او را بر مرکبم سوار کردم. او این آیه را خواند: {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا}}<ref>«تا بر پشت آن قرار گیرید سپس نعمت پروردگارتان را هنگامی که بر آن قرار گرفتید یاد کنید و بگویید: پاکا آن (خداوند) که این را برای ما رام کرد و ما را توان آن نبود» سوره زخرف، آیه ۱۳.</ref>. | [[علامه مجلسی]] به نقل از [[ابوالقاسم قشیری]] (در کتابش) مینویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه میکنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ گفتم: آیا از [[جن]] هستی یا [[انسانی]]؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ}}<ref>«ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.</ref>؛ (کنایه از اینکه من [[انسان]] هستم). گفتم: از کجا آمدهای؟ با این آیه جوابم را داد: {{متن قرآن|أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ}}<ref>«و اگر آن را قرآنی غیر عربی میکردیم میگفتند: چرا آیاتش روشن نیست، آیا (قرآنی) غیر عربی و (پیامبری) عربی؟ بگو که آن برای مؤمنان رهنمود و درمان و در گوش بیایمانان سنگینی است و آن (قرآن) برای آنان مایه نابینایی است، (گویی) آنان را از جایی دور فرا میخوا» سوره فصلت، آیه ۴۴.</ref>؛ (یعنی از جای دوری آمده ام). گفتم: مقصد تو کجاست؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ}}<ref>«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>؛ گفتم: چه [[زمان]] از [[خانه]] ات خارج شدهای؟ این آیه را خواند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ}}<ref>«و ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ ماندگی به ما نرسید» سوره ق، آیه ۳۸.</ref>؛ (یعنی شش [[روز]] است از [[مدینه]] خارج شده ام). گفتم آیا [[غذا]] میخوری؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ}}<ref>«و ما آنان را کالبدی که خوراک نخورند نیافریده بودیم و جاودان (هم) نبودند» سوره انبیاء، آیه ۸.</ref>؛ به او غذا دادم و بعد گفتم: کمی با [[شتاب]] حرکت کن. او این آیه را خواند: {{متن قرآن|ا ولا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر، پروردگارا! بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان ما نهادی؛ پروردگار» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref>؛ (یعنی بیش از این [[توانایی]] ندارم)، به او گفتم: پس بیا تو را نیز به مرکب خود سوار کنم. در جوابم این آیه را خواند:{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>؛ (یعنی [[سوار شدن]] [[زن]] و مرد بر یک مرکب [[نادرست]] است). مرد میگوید: از مرکب پیاده شدم و او را بر مرکبم سوار کردم. او این آیه را خواند: {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا}}<ref>«تا بر پشت آن قرار گیرید سپس نعمت پروردگارتان را هنگامی که بر آن قرار گرفتید یاد کنید و بگویید: پاکا آن (خداوند) که این را برای ما رام کرد و ما را توان آن نبود» سوره زخرف، آیه ۱۳.</ref>. | ||
وقتی به قافله رسیدیم، به او گفتم: آیا در میان کاروان کسی را داری؟ او در جوابم این [[آیات]] را خواند: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>، {{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ}}<ref>«ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.</ref>، {{متن قرآن|يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ}}<ref>«چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان» سوره قصص، آیه ۳۰.</ref>، (یعنی در میان این کاروان چهار نفر به این نامها از [[خویشان]] من هستند). من نیز با صدای بلند این نامها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). وقتی آنان به ما رسیدند، آن [[زن]] این آیه را خواند: {{متن قرآن|يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ}}<ref>«یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.</ref>؛ (او هم نیرومند است و هم [[پاکی]] و [[درستکار]] و کسی در جواب این خدمتی که به من کرده، به او [[نیکی]] کنید). آن [[جوانان]] نیز هدایایی برای [[قدردانی]] به من دادند. بعد از اینکه آنان هدایایی به من دادند، آن [[زن]] این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ}}<ref>«داستان (بخشش) آنان که داراییهای خود را در راه خداوند میبخشند چون دانهای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر میگرداند و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۱.</ref>؛ (یعنی به او بیشتر بدهید.) آنان نیز هدایای بیشتری به من دادند. از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان [[فضه]]، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن میگوید<ref>مناقب آل أبی طالب، | وقتی به قافله رسیدیم، به او گفتم: آیا در میان کاروان کسی را داری؟ او در جوابم این [[آیات]] را خواند: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>، {{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ}}<ref>«ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.</ref>، {{متن قرآن|يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ}}<ref>«چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان» سوره قصص، آیه ۳۰.</ref>، (یعنی در میان این کاروان چهار نفر به این نامها از [[خویشان]] من هستند). من نیز با صدای بلند این نامها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). وقتی آنان به ما رسیدند، آن [[زن]] این آیه را خواند: {{متن قرآن|يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ}}<ref>«یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.</ref>؛ (او هم نیرومند است و هم [[پاکی]] و [[درستکار]] و کسی در جواب این خدمتی که به من کرده، به او [[نیکی]] کنید). آن [[جوانان]] نیز هدایایی برای [[قدردانی]] به من دادند. بعد از اینکه آنان هدایایی به من دادند، آن [[زن]] این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ}}<ref>«داستان (بخشش) آنان که داراییهای خود را در راه خداوند میبخشند چون دانهای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر میگرداند و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۱.</ref>؛ (یعنی به او بیشتر بدهید.) آنان نیز هدایای بیشتری به من دادند. از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان [[فضه]]، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن میگوید<ref>مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.</ref> | ||
== بررسی داستان شیر و فضه == | == بررسی داستان شیر و فضه == | ||
خط ۶۰: | خط ۶۲: | ||
البته این [[روایت]] از چند جهت اشکال دارد: | البته این [[روایت]] از چند جهت اشکال دارد: | ||
# [[سند]] این روایت [[ضعیف]] است. بررسی [[رجال]] سند: دربارۀ ابوکریب و [[ابوسعید الأشج]] [[راویان]] این داستان، هیچ [[مدح]] و [[ذمی]] وارد نشده، پس اینها مهمل هستند و روایتشان بیاعتبار است. [[عبدالله بن ادریس الأزدی]]، دیگر [[راوی]]<ref>در بعضی از نسخههای کافی عبدالله بن ادریس الأودی آمده است و لکن عبد الله بن ادریس الأزدی صحیح است، زیرا نام پدر عبدالله بن ادریس الأودی ادریس بن یزید است نه ادریس بن عبدالله. از طرفی ابوکریب و ابوسعید الأشج، استادان عبدالله بن ادریس الأودی هستند نه استادان عبد الله بن ادریس الأزدی. بنابراین سند این مطلب نیز ضعیف است.</ref>، [[محدث]] و | # [[سند]] این روایت [[ضعیف]] است. بررسی [[رجال]] سند: دربارۀ ابوکریب و [[ابوسعید الأشج]] [[راویان]] این داستان، هیچ [[مدح]] و [[ذمی]] وارد نشده، پس اینها مهمل هستند و روایتشان بیاعتبار است. [[عبدالله بن ادریس الأزدی]]، دیگر [[راوی]]<ref>در بعضی از نسخههای کافی عبدالله بن ادریس الأودی آمده است و لکن عبد الله بن ادریس الأزدی صحیح است، زیرا نام پدر عبدالله بن ادریس الأودی ادریس بن یزید است نه ادریس بن عبدالله. از طرفی ابوکریب و ابوسعید الأشج، استادان عبدالله بن ادریس الأودی هستند نه استادان عبد الله بن ادریس الأزدی. بنابراین سند این مطلب نیز ضعیف است.</ref>، [[محدث]] و [[امامی مذهب]] ([[شیعه دوازده امامی]]) است<ref>اصحاب الامام الصادق {{ع}}، عبدالحسین الشبستری، ج۱، ص۹۵، ح۲۶۸.</ref> اما هیچ درباره او مدح و ذمی در کتب رجالی وجود ندارد و مرحوم مامقانی او را [[مجهول الحال]] میداند<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. دربارۀ ادریس بن عبدالله، دیگر راوی نیز مدح و ذمی در کتب رجالی نیامده است، پس او نیز مهمل و روایتش بی اعتبار است. | ||
# صرف نظر از رجال سند، سند این روایت به [[معصوم]] نمیرسد، بنابراین به هیچ وجه برای ما [[حجت]] نیست. | # صرف نظر از رجال سند، سند این روایت به [[معصوم]] نمیرسد، بنابراین به هیچ وجه برای ما [[حجت]] نیست. | ||
# این [[نقل]] با تمامی نقلهای [[مورخان]] و صاحبان [[مقاتل]] [[اختلاف]] دارد؛ زیرا مورخان و صاحبان مقاتل درباره [[واقعه کربلا]] نوشتهاند ده نفر که همگی زنازاده بودند، [[امام]] {{ع}} را زیر سم ستوران قرار دادند و حتی بعضی آها را نام بردهاند. پس با توجه به اینکه سند این مطلب ضعیف تو به معصوم {{ع}} نیز نمیرسد. بنابراین از اعتبار ساقط است و نمیتوان به آن استناد کرد.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۳-۵۳۴.</ref> | # این [[نقل]] با تمامی نقلهای [[مورخان]] و صاحبان [[مقاتل]] [[اختلاف]] دارد؛ زیرا مورخان و صاحبان مقاتل درباره [[واقعه کربلا]] نوشتهاند ده نفر که همگی زنازاده بودند، [[امام]] {{ع}} را زیر سم ستوران قرار دادند و حتی بعضی آها را نام بردهاند. پس با توجه به اینکه سند این مطلب ضعیف تو به معصوم {{ع}} نیز نمیرسد. بنابراین از اعتبار ساقط است و نمیتوان به آن استناد کرد.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۳-۵۳۴.</ref> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | [[رده:اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:مدخلهای تلخیص شده]] |