بحث:ابوالأسود دوئلی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'سال ۳۷ هجری' به 'سال ۳۷ هجری'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
جز (جایگزینی متن - 'سال ۳۷ هجری' به 'سال ۳۷ هجری')
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۵: خط ۴۵:
#'''[[جنگ بدر]]:''' [[غزوه بدر]] نخستین درگیری جدی [[مسلمانان]] با [[قریش]] است. این [[جنگ]] در هفدهم [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] روی داد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۳.</ref> و با [[پیروزی]] افتخارآمیز [[سپاه اسلام]] پایان یافت. بنا به گفته [[ابن حجر]] در کتاب الاصابه، [[ابوالاسود]] در [[غزوه بدر]] همراه [[مسلمانان]] بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. اما از جزئیات حضور او خبری در دست نیست.
#'''[[جنگ بدر]]:''' [[غزوه بدر]] نخستین درگیری جدی [[مسلمانان]] با [[قریش]] است. این [[جنگ]] در هفدهم [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] روی داد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۳.</ref> و با [[پیروزی]] افتخارآمیز [[سپاه اسلام]] پایان یافت. بنا به گفته [[ابن حجر]] در کتاب الاصابه، [[ابوالاسود]] در [[غزوه بدر]] همراه [[مسلمانان]] بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. اما از جزئیات حضور او خبری در دست نیست.
#'''[[جنگ جمل]]:''' از دیگر جنگ‌هایی که به [[یقین]] [[ابوالاسود]] در آن حضور داشته، [[جنگ جمل]] است. پس از آغاز [[جنگ]] و هنگامی که [[عایشه]] به سوی [[بصره]] روان شد، [[ابوالاسود]] به امر [[عثمان بن حُنیف]] برای [[گفتگو]] نزد او می‌رود. این ماجرا به گونه‌های مختلفی [[نقل]] شده است، و [[جاحظ]] نیز این ماجرا را به [[نقل]] از نوادة [[ابوالاسود]] ([[داود]] بن أبی [[حرب]] بن أبی الأسود)، از قول خود [[ابوالاسود]]، در کتاب خود آورده است<ref>البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. در برخی منابع به [[رفتار]] تند [[ابوالاسود]] با [[عایشه]] در این [[دیدار]] اشاره شده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.</ref>.
#'''[[جنگ جمل]]:''' از دیگر جنگ‌هایی که به [[یقین]] [[ابوالاسود]] در آن حضور داشته، [[جنگ جمل]] است. پس از آغاز [[جنگ]] و هنگامی که [[عایشه]] به سوی [[بصره]] روان شد، [[ابوالاسود]] به امر [[عثمان بن حُنیف]] برای [[گفتگو]] نزد او می‌رود. این ماجرا به گونه‌های مختلفی [[نقل]] شده است، و [[جاحظ]] نیز این ماجرا را به [[نقل]] از نوادة [[ابوالاسود]] ([[داود]] بن أبی [[حرب]] بن أبی الأسود)، از قول خود [[ابوالاسود]]، در کتاب خود آورده است<ref>البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. در برخی منابع به [[رفتار]] تند [[ابوالاسود]] با [[عایشه]] در این [[دیدار]] اشاره شده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.</ref>.
#'''[[جنگ صفین]]:''' [[ابوالاسود]] در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام علی]]{{ع}} و [[معاویه]] در صفر سال ۳۷ [[هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و [[معاویه]] و [[سپاه]] او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای [[ستمگران]] نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، آنها قرآن‌ها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]]{{ع}} از ادامه [[جنگ]] سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف [[تعیین]] شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفته‌اند که [[ابوالاسود]] را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای [[حکمیت]] [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>.
#'''[[جنگ صفین]]:''' [[ابوالاسود]] در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام علی]]{{ع}} و [[معاویه]] در صفر [[سال ۳۷ هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و [[معاویه]] و [[سپاه]] او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای [[ستمگران]] نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، آنها قرآن‌ها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]]{{ع}} از ادامه [[جنگ]] سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف [[تعیین]] شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفته‌اند که [[ابوالاسود]] را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای [[حکمیت]] [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>.


===[[مسئولیت‌های علمی]]===
===[[مسئولیت‌های علمی]]===
خط ۵۷: خط ۵۷:
*باز همو می‌گوید: روزی بر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد شدم و [[حضرت]] را در حال فکرکردن دیدم، عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، به چه می‌اندیشید؟ فرمود: "شنیده‌ام در [[شهر]] شما [[مردم]] [[قرآن]] را صحیح قرائت نمی‌کنند و در تلفظ آن [[اشتباه]] دارند، می‌خواهم کتابی در اصول [[عربی]] بنویسم".
*باز همو می‌گوید: روزی بر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد شدم و [[حضرت]] را در حال فکرکردن دیدم، عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، به چه می‌اندیشید؟ فرمود: "شنیده‌ام در [[شهر]] شما [[مردم]] [[قرآن]] را صحیح قرائت نمی‌کنند و در تلفظ آن [[اشتباه]] دارند، می‌خواهم کتابی در اصول [[عربی]] بنویسم".
*گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت [[عرب]] را [[استوار]] کرده‌اید، بعد از چند روز [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم، ایشان نامه‌ای به من داد که در آن نوشته شده بود: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، [[کلام]] بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزی خبر دهد و فعل از انجام کاری خبر می‌دهد و حرف، از چیزی خبر می‌دهد که نه اسم است نه فعل" <ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ، اَلْكَلاَمُ كُلُّهُ: اِسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ، فَالاِسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ اَلْمُسَمَّى، وَ اَلْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ اَلْمُسَمَّى وَ اَلْحَرْفُ مَا أَنْبَأَ عَنْ مَعْنًى لَيْسَ بِاسْمِ وَ لاَ فِعْلٍ}}</ref>.
*گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت [[عرب]] را [[استوار]] کرده‌اید، بعد از چند روز [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم، ایشان نامه‌ای به من داد که در آن نوشته شده بود: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، [[کلام]] بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزی خبر دهد و فعل از انجام کاری خبر می‌دهد و حرف، از چیزی خبر می‌دهد که نه اسم است نه فعل" <ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ، اَلْكَلاَمُ كُلُّهُ: اِسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ، فَالاِسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ اَلْمُسَمَّى، وَ اَلْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ اَلْمُسَمَّى وَ اَلْحَرْفُ مَا أَنْبَأَ عَنْ مَعْنًى لَيْسَ بِاسْمِ وَ لاَ فِعْلٍ}}</ref>.
*سپس [[امام]]{{ع}} فرمود: "از این روش [[تبعیت]] کن و آنچه به نظرت می‌رسد به آن اضافه نما". [[ابوالاسود]] می‌گوید: پس از چند روزی [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و آنچه در مورد [[علم]] مذکور جمع آوری کرده بودم، به محضرش ارائه دادم <ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.
*سپس [[امام]]{{ع}} فرمود: "از این روش [[تبعیت]] کن و آنچه به نظرت می‌رسد به آن اضافه نما". [[ابوالاسود]] می‌گوید: پس از چند روزی [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و آنچه در مورد [[علم]] مذکور جمع‌آوری کرده بودم، به محضرش ارائه دادم <ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.
*طبق [[نقل]] [[واقدی]]، وقتی [[ابوالاسود]] آنچه را که درباره نحو نوشته بود، خهدمت [[حضرت]] آورد، [[امام]]{{ع}} کار او را ستود و به او فرمود: "چه [[زیبا]] این نحو را ترتیب داده‌ای" <ref>{{متن حدیث|مَا أَحْسَنَ هَذَا اَلنَّحْوَ اَلَّذِي نَحَوْتَ}}</ref>. و این [[علم]] بعد از آن "[[علم]] نحو" نامیده شد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.
*طبق [[نقل]] [[واقدی]]، وقتی [[ابوالاسود]] آنچه را که درباره نحو نوشته بود، خهدمت [[حضرت]] آورد، [[امام]]{{ع}} کار او را ستود و به او فرمود: "چه [[زیبا]] این نحو را ترتیب داده‌ای" <ref>{{متن حدیث|مَا أَحْسَنَ هَذَا اَلنَّحْوَ اَلَّذِي نَحَوْتَ}}</ref>. و این [[علم]] بعد از آن "[[علم]] نحو" نامیده شد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.
*و قولی بر آن است: [[زیاد بن ابیه]] از [[ابوالاسود]] تقاضا کرد که درباره [[علم]] نحو کتابی بنویسد و او نپذیرفت تا این که روزی، [[عربی]] را دید که این [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ}}<ref>«خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند» سوره توبه، آیه ۳.</ref>. را بکسر لام (رسولِه) می‌خواند که معنای [[آیه]] چنین می‌شد: [[خدا]] از [[مشرکین]] و از [[رسول]] خود بیزار است. در حالی که باید "ورسولُه" بضم لام خوانده شود تا [[آیه]] به معنای خود به کار رود، یعنی:"[[خدا]] و رسولش از [[مشرکین]] بیزارند". همین امر باعث شد که وی کتابی در [[علم]] نحو تألیف کند<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۷-۵۹.</ref>
*و قولی بر آن است: [[زیاد بن ابیه]] از [[ابوالاسود]] تقاضا کرد که درباره [[علم]] نحو کتابی بنویسد و او نپذیرفت تا این که روزی، [[عربی]] را دید که این [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ}}<ref>«خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند» سوره توبه، آیه ۳.</ref>. را بکسر لام (رسولِه) می‌خواند که معنای [[آیه]] چنین می‌شد: [[خدا]] از [[مشرکین]] و از [[رسول]] خود بیزار است. در حالی که باید "ورسولُه" بضم لام خوانده شود تا [[آیه]] به معنای خود به کار رود، یعنی:"[[خدا]] و رسولش از [[مشرکین]] بیزارند". همین امر باعث شد که وی کتابی در [[علم]] نحو تألیف کند<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۷-۵۹.</ref>
خط ۶۴: خط ۶۴:
*درباره اینکه چه افرادی از او [[علم]] آموختند، اطلاعات چندانی وجود ندارد؛ اما نکته مهم این است که برخی او را [[معلم]] [[عبیدالله بن زیاد]] نیز دانسته‌اند<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۶.</ref>. از دیگر افرادی که تربیت‌ شده اوست، فرزندش، ابوالحرب است که در [[علم]] نحو سرآمد زمان خود بود<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او [[شاگردان]] دیگری بدون واسطه یا با واسطه در [[علم]] نحو داشته است. او به [[ثقه]] و صاحب [[فضل]]، [[دین]] و [[عقل]] بودن مشهور بوده است<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۳، ص۱۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۴.</ref>.
*درباره اینکه چه افرادی از او [[علم]] آموختند، اطلاعات چندانی وجود ندارد؛ اما نکته مهم این است که برخی او را [[معلم]] [[عبیدالله بن زیاد]] نیز دانسته‌اند<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۶.</ref>. از دیگر افرادی که تربیت‌ شده اوست، فرزندش، ابوالحرب است که در [[علم]] نحو سرآمد زمان خود بود<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او [[شاگردان]] دیگری بدون واسطه یا با واسطه در [[علم]] نحو داشته است. او به [[ثقه]] و صاحب [[فضل]]، [[دین]] و [[عقل]] بودن مشهور بوده است<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۳، ص۱۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۴.</ref>.
====سرودن [[شعر]]====
====سرودن [[شعر]]====
*از آنجایی که قبائل [[عرب]] [[قبل از ظهور]] [[اسلام]] در [[جهل]] غوطه‌ور بودند، شعرای آنها نیز همین‌گونه بودند و اشعار آنان بیش از توصیف [[بت‌ها]]، معشوقه‌ها، [[مال]] و [[اموال]] چیز دیگری در بر نداشت. پس از [[ظهور اسلام]] در شبه [[جزیره عربستان]] و تحول [[جامعه]] وضع [[شعر]] و [[شاعری]] هم دگرگون شد و از آن پس [[شاعران]] به جای وصف بت‌های خود در وصف [[خداوند]] و مفاهیم [[اخلاقی]] و ارزشی [[شعر]] می‌سرودند. این وضع در زمان [[ائمه]]{{عم}} نیز ادامه داشت و شاعرانی که پیرو راه [[ائمه‌]]{{عم}} بودند به سرودن [[شعر]] با مفاهیم ارزشی و [[مبارزه]] با [[ستم]] می‌پرداختند. یکی از این [[شاعران]] [[ابوالاسود دوئلی]] است که با وجود جو [[خفقان]] آن زمان به سرودن [[شعر]] در وصف [[علی]]{{ع}} و [[مذمت]] [[معاویه]] پرداخت<ref>ابوالاسود دوئلی و نشأة النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۶-۸.</ref>.
*از آنجایی که قبائل [[عرب]] [[قبل از ظهور]] [[اسلام]] در [[جهل]] غوطه‌ور بودند، شعرای آنها نیز همین‌گونه بودند و اشعار آنان بیش از توصیف [[بت‌ها]]، معشوقه‌ها، [[مال]] و [[اموال]] چیز دیگری در بر نداشت. پس از [[ظهور اسلام]] در [[شبه جزیره عربستان]] و تحول [[جامعه]] وضع [[شعر]] و [[شاعری]] هم دگرگون شد و از آن پس [[شاعران]] به جای وصف بت‌های خود در وصف [[خداوند]] و مفاهیم [[اخلاقی]] و ارزشی [[شعر]] می‌سرودند. این وضع در زمان [[ائمه]]{{عم}} نیز ادامه داشت و شاعرانی که پیرو راه [[ائمه‌]]{{عم}} بودند به سرودن [[شعر]] با مفاهیم ارزشی و [[مبارزه]] با [[ستم]] می‌پرداختند. یکی از این [[شاعران]] [[ابوالاسود دوئلی]] است که با وجود جو [[خفقان]] آن زمان به سرودن [[شعر]] در وصف [[علی]]{{ع}} و [[مذمت]] [[معاویه]] پرداخت<ref>ابوالاسود دوئلی و نشأة النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۶-۸.</ref>.
*[[ابوالاسود]] در [[سخنوری]]، بیان و حاضر جواب بودن نیز یکه‌تاز زمان خود بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. صاحب طرائف المقال او را از شعرای صدر اول [[اسلام]] دانسته<ref>طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.</ref>، که با وجود [[زندگی]] در [[دوران جاهلیت]] و آشنایی با اشعار [[جاهلیت]]، به سبب [[تربیت اسلامی]] خود اشعاری را در [[مذمت]] [[ظلم]] و در [[دفاع]] از [[مظلوم]] و همچنین اشعاری در [[مدح]] [[علی]]{{ع}}<ref>این شعرها، شعرهایی است که او در هنگام [[شهادت]] [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} و در رثاء و [[مناقب]] ایشان سروده است؛ او در [[شعر]] زیر، [[ابوالاسود]] [[معاویه]] را [[مسئول]] [[شهادت امام علی]]{{ع}} معرفی کرده است:
*[[ابوالاسود]] در [[سخنوری]]، بیان و حاضر جواب بودن نیز یکه‌تاز زمان خود بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. صاحب طرائف المقال او را از شعرای صدر اول [[اسلام]] دانسته<ref>طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.</ref>، که با وجود [[زندگی]] در [[دوران جاهلیت]] و آشنایی با اشعار [[جاهلیت]]، به سبب [[تربیت اسلامی]] خود اشعاری را در [[مذمت]] [[ظلم]] و در [[دفاع]] از [[مظلوم]] و همچنین اشعاری در [[مدح]] [[علی]]{{ع}}<ref>این شعرها، شعرهایی است که او در هنگام [[شهادت]] [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} و در رثاء و [[مناقب]] ایشان سروده است؛ او در [[شعر]] زیر، [[ابوالاسود]] [[معاویه]] را [[مسئول]] [[شهادت امام علی]]{{ع}} معرفی کرده است:
{{عربی| ألا أبلغ [[معاویة]] بن [[حرب]] *‌** فلاقرت عیون الشامتینا
{{عربی| ألا أبلغ [[معاویة]] بن [[حرب]] *‌** فلاقرت عیون الشامتینا
خط ۹۳: خط ۹۳:
*از دیگر موارد نشان دهنده [[محبت]] او نسبت به [[حضرت علی]]{{ع}} داستان [[قبیله]] بنی قشیر است که [[ابوالاسود]] مدتی در [[همسایگی]] آنها ساکن بود. آنها نیز چون می‌‌دانستند که [[ابوالاسود]] [[دوستدار]] [[امام]] است، لذا به [[امام علی]]{{ع}} در حضور او [[ناسزا]] می‌گفتند و [[شب]] هنگام به او سنگ می‌زدند. صبح هنگام وقتی او از آنها می‌پرسید: چه کسی بود که مرا دیشب [[اذیت]] کرد؛ بنی قشیر در جواب می‌گفتند: ما سنگ نزدیم، بلکه [[خداوند]] به تو سنگ زد؛ به خاطر مذهبی که تو [[اختیار]] کرده‌ای، او نیز در جواب بنی قشیر شعری سرود و از [[شیعه]] بودن خود [[دفاع]] کرد. [[نقل]] شده است، روزی زیاد از [[محبت]] او به [[امام علی]]{{ع}} پرسید: او در جواب گفت: "[[محبت]] من نسبت به آن [[حضرت]] به اندازه [[محبت]] و ارادت تو نسبت به [[معاویه]] است" <ref>قاموس الرجال، شوشتری۵: ۵۷۹-۵۸۱.</ref>.
*از دیگر موارد نشان دهنده [[محبت]] او نسبت به [[حضرت علی]]{{ع}} داستان [[قبیله]] بنی قشیر است که [[ابوالاسود]] مدتی در [[همسایگی]] آنها ساکن بود. آنها نیز چون می‌‌دانستند که [[ابوالاسود]] [[دوستدار]] [[امام]] است، لذا به [[امام علی]]{{ع}} در حضور او [[ناسزا]] می‌گفتند و [[شب]] هنگام به او سنگ می‌زدند. صبح هنگام وقتی او از آنها می‌پرسید: چه کسی بود که مرا دیشب [[اذیت]] کرد؛ بنی قشیر در جواب می‌گفتند: ما سنگ نزدیم، بلکه [[خداوند]] به تو سنگ زد؛ به خاطر مذهبی که تو [[اختیار]] کرده‌ای، او نیز در جواب بنی قشیر شعری سرود و از [[شیعه]] بودن خود [[دفاع]] کرد. [[نقل]] شده است، روزی زیاد از [[محبت]] او به [[امام علی]]{{ع}} پرسید: او در جواب گفت: "[[محبت]] من نسبت به آن [[حضرت]] به اندازه [[محبت]] و ارادت تو نسبت به [[معاویه]] است" <ref>قاموس الرجال، شوشتری۵: ۵۷۹-۵۸۱.</ref>.


====حلوای [[معاویه]] و عکس العمل [[ابوالاسود]]====
====حلوای [[معاویه]] و عکس‌العمل [[ابوالاسود]]====
*روزی [[معاویه]] مقداری حلوای بسیار خوش رنگ و خوش مزه برای [[ابوالاسود]] فرستاد تا شاید او را به خود متمایل سازد؛ وقتی دختر پنج ساله‌اش آن حلوا را دید، بی‌اختیار لقمه‌ای از آن برداشت و در دهان گذاشت، [[ابوالاسود]] گفت: دخترم این حلوا را نخور و آن را بیرون بریز؛ زیرا آن زهر است و این شیرینی را [[معاویه]] فرستاده تا بدین وسیله ما را بفریبد و [[محبت]] [[علی]] را از [[دل]] ما بیرون کند و [[دوستی]] خود را در [[دل]] ما جای دهد<ref>{{عربی|یا بنتی القیه فإنه سم، هذه حلواء أرسلها معاویة لیخدعنا عن أمیر المؤمنین{{ع}} و ویرتنا عن محبة [[أهل]] البیت!}}</ref>
*روزی [[معاویه]] مقداری حلوای بسیار خوش رنگ و خوش مزه برای [[ابوالاسود]] فرستاد تا شاید او را به خود متمایل سازد؛ وقتی دختر پنج ساله‌اش آن حلوا را دید، بی‌اختیار لقمه‌ای از آن برداشت و در دهان گذاشت، [[ابوالاسود]] گفت: دخترم این حلوا را نخور و آن را بیرون بریز؛ زیرا آن زهر است و این شیرینی را [[معاویه]] فرستاده تا بدین وسیله ما را بفریبد و [[محبت]] [[علی]] را از [[دل]] ما بیرون کند و [[دوستی]] خود را در [[دل]] ما جای دهد<ref>{{عربی|یا بنتی القیه فإنه سم، هذه حلواء أرسلها معاویة لیخدعنا عن أمیر المؤمنین{{ع}} و ویرتنا عن محبة [[أهل]] البیت!}}</ref>
*دخترک چه [[زیبا]] گفت:[[خدا]] روی [[معاویه]] را سیاه کند. آیا با حلوای زعفرانی می‌خواهد ما را از مولای [[پاک]] و عزیزمان جدا کند؟ [[مرگ]] بر فرستنده و خورنده آن باد<ref>{{عربی|قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر، تبا لمرسله و آکله}}</ref>. سپس انگشت در گلو کرد تا آنچه پایین رفته بود، برگرداند<ref>ر.ک: سفینة البحار، ج۱، عنوان سود، ص۶۶۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳-۶۴.</ref>
*دخترک چه [[زیبا]] گفت:[[خدا]] روی [[معاویه]] را سیاه کند. آیا با حلوای زعفرانی می‌خواهد ما را از مولای [[پاک]] و عزیزمان جدا کند؟ [[مرگ]] بر فرستنده و خورنده آن باد<ref>{{عربی|قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر، تبا لمرسله و آکله}}</ref>. سپس انگشت در گلو کرد تا آنچه پایین رفته بود، برگرداند<ref>ر.ک: سفینة البحار، ج۱، عنوان سود، ص۶۶۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳-۶۴.</ref>
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:


==[[خانواده]]==
==[[خانواده]]==
*از [[فرزندان]] او به نام دو پسر به نام‌های عطاء و ابوالحرب<ref>ابجد العلوم، محمد صدیق خان بخاری، ص۵۸۵.</ref> و یک دختر که نام آن مشخص نیست<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref>، اشاره شده است. [[بلاذری]] در [[انساب الاشراف]]، سمت عطاء را محافظ [[پدر]] در زمان [[فرمانداری]] [[بصره]] دانسته است. درباره عطا به نسلی اشاره نشده، اما ابوالحرب، [[حافظ]] [[قرآن]] و شاعر بوده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.</ref> و از نظر [[علمی]] راه [[پدر]] را در نحو ادامه داد<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او به امر حَجاج بر منطقه‌ای [[حاکم]] و در پایان [[عمر]] [[حجاج]]، ملازم او بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۸.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref>.
*از [[فرزندان]] او به نام دو پسر به نام‌های عطاء و ابوالحرب<ref>ابجد العلوم، محمد صدیق خان بخاری، ص۵۸۵.</ref> و یک دختر که نام آن مشخص نیست<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref>، اشاره شده است. [[بلاذری]] در [[انساب الاشراف]]، سمت عطاء را محافظ [[پدر]] در زمان [[فرمانداری بصره]] دانسته است. درباره عطا به نسلی اشاره نشده، اما ابوالحرب، [[حافظ]] [[قرآن]] و شاعر بوده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.</ref> و از نظر [[علمی]] راه [[پدر]] را در نحو ادامه داد<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او به امر حَجاج بر منطقه‌ای [[حاکم]] و در پایان [[عمر]] [[حجاج]]، ملازم او بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۸.</ref><ref>[[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ ابوالأسود دوئلی (مقاله)| مقاله «ابوالأسود دوئلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref>.
==سرانجام==
==سرانجام==
*آخرین خبری که از زندگانی [[ابوالاسود]] در دست است، درباره ماجرای [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] است. [[ابن زبیر]] در سال ۶۵ ق [[حارث بن عبدالله مخزومی]]، معروف به "قُباع" را بر [[بصره]] گماشت و [[ابوالاسود]]، در قطعه شعری درباره [[والی]] [[جدید]] [[بدگویی]] کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۵۶-۲۵۷؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>.
*آخرین خبری که از زندگانی [[ابوالاسود]] در دست است، درباره ماجرای [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] است. [[ابن زبیر]] در سال ۶۵ ق [[حارث بن عبدالله مخزومی]]، معروف به "قُباع" را بر [[بصره]] گماشت و [[ابوالاسود]]، در قطعه شعری درباره [[والی]] [[جدید]] [[بدگویی]] کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۵۶-۲۵۷؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>.
۲۱۸٬۹۱۵

ویرایش