بحث:ابوالأسود دوئلی در تاریخ اسلامی
مقدمه
- نام او، ظالم فرزند عمرو و معروف به کنیهاش ابوالأسود دوئلی است. وی از علمای تابعین و شجاعان و شعرا و خطبای نامی عصر خویش بود. او زمان رسول خدا(ص) را درک کرد، ولی حضرت را ندید. از این رو در زمره تابعین است.
- البته ابوعبیده میگوید: او در جنگ بدر در رکاب پیامبر اسلام(ص) جنگید. اما دیگران این قول را تأیید نکردهاند.
- ابوالأسود دوئلی از اصحاب و موالیان امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و امام سجاد(ع) بود و همچنین از طرف عمر بن خطاب، عثمان و حضرت علی(ع) در بعضی بلاد اسلامی حاکم بود؛ وی در زمان خلافت عمر بن خطاب به بصره هجرت کرد و در عصر خلافت امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل در رکاب حضرت علی(ع) شمشیر زد و پس از آن از سوی امام علی(ع) حاکم بصره شد[۱].
- ابوالأسود دوئلی شخصی حاضر جواب و دارای اشعار زیبایی بود، او با ارشاد و راهنمایی امیرالمؤمنین(ع) و استاد علم نحو شد و قرآن را نقطه گذاری کرد.
- ابوالأسود دوئلی، خیرخواه امام بود و نارساییهایی که از برخی کارگزاران مشاهده میکرد، گوشزد مینمود؛ از جمله خبر خیانت ابن عباس به بیت المال و فرار او به مکه را به امیرالمؤمنین(ع) گزارش کرد[۲].[۳]
نسبشناسی
- أبو الأسود ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر بن حلس بن نفاثة بن عدی بن الدیل البصری، الدیلی، الدؤلی مشهور بهأبو الأسود الدؤلی از مولیامام علی او از روات حدیث است. در بین اهل سنت برخی او را ثقه میدانند. در بصره زندگی میکرد[۴]
- پدر ابوالاسود، دُئِل بن بکر بن عبد مَناة ابن کنانه[۵] و مادرش از قبیله بنی عبد الدَّار[۶] بوده است.
- درباره اسلام آوردن و اسم او اختلاف هست و تا هفت نام مختلف را برای او برشمردهاند[۷]. بنا به گفته نووی در شرح خود بر مسند مسلم، مشهور است که اسم او ظالم بن عمرو است و بعضی اسم او را عمرو بن ظالم دانستهاند[۸]. برخی دیگر اسم او را عویمر بن ظویلم[۹] و برخی نیز نام کامل او را ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر بن حلبس بن نفاثه بن عدی بن دیل دانستهاند[۱۰]. اقوال دیگری نیز در این باره وجود دارد[۱۱]
- لقب او ابوالاسود است که البته این لقب به خاطر سیاهپوست بودن او یا اینکه فرزندی سیاهپوست داشته است، نیست و در هیچ منبعی به سیاهی چهره او یا فرزندش اشاره نشده است[۱۲] و با توجه به منسوب بودن او به دوئل، او را از قبیله کنانه دانستهاند[۱۳]. محل زندگی او در زمان امام علی(ع) بصره بوده[۱۴] و در بعضی از کتابها به شیعه بودن او تصریح شده است[۱۵][۱۶].
ولادت
گفت و گوی ابوالاسود با سران ناکثین[۲۰]
- هنگامی که خبر حرکت طلحه و زبیر و عایشه به عثمان بن حنیف (والی امیرالمؤمنین در بصره) رسید که در حفر ابی موسی نزدیکی بصره اردو زدهاند، فوری دو شخصیت بزرگ بصره ابوالاسود دوئلی و عمران بن حصین را نزد سران ناکثین فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها آگاه شود.
- ابوالاسود دوئلی و عمران بن حصین نسخت نزد عایشه رفتند و از او پرسیدند: هدف شما از لشکرکشی چیست؟ عایشه موضوع خونخواهی عثمان را مطرح کرد. ابوالاسود دوئلی گفت: کسی از قاتلان عثمان در بصره نیست، که شما به این شهر لشکرکشی کردهاید. عایشه گفت: راست میگویی، قاتلین عثمان در مدینه و همراه علی بن ابی طالب هستند؛ اما من آمدهام تا مردم بصره را برای جنگ با علی بن ابی طالب آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه عثمان بر شما خشمگین باشم ولی از شمشیرهای شما بر عثمان به خشم نیایم؟ ابوالاسود دوئلی گفت: تو را با تازیانه و شمشیر چهکار؟ و باز افزود: تو باید به دستور پیامبر خدا(ص) در خانه بمانی و بیرون نیایی و مشغول تلاوت قرآن باشی، جنگ و جهاد بر زنان روا نیست و خو خواهی کسی هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و بر علاوه حضرت علی(ع) به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ خویشاوندی نزدیکتر است؛ زیرا هر دو از نسل عبد مناف هستند.
- عایشه گفت: من از این راهی که آمدهام، باز نمیگردم و کاری را که برای آن آمدهام، انجام میدهم: سپس از ابوالاسود پرسید: آیا میپنداری کسی اقدام به جنگ با من خواهد کرد؟ ابوالاسود گفت: آری به خدا سوگند، جنگی که سستترین آن هم بسیار شدید خواهد بود.
- ابوالاسود چون دید نصیحت و گفت وگوهایش با عایشه موثر واقع نشد، برخاست و با عمران بن حصین بین حصین پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای ابا عبدالله)، مردم هنوز به یاد دارند که در جریان بیعت با ابوبکر آن روز تو شمشیر به دست داشتی و میگفتی هیچکس برای خلافت سزاوارتر از پسر ابی طالب نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! زبیر نیز سخن از خونخواهی عثمان به میان آورد. ابوالاسود در پاسخ او گفت: تو خوب میدانی که عثمان در بصره کشته نشده است تا در این این جا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما قاتلان او را میشناسی! و به ما خبر رسیده که تو با طلحه و عایشه، مردم را در قتا عثمان تشویق میکردید، اکنون برای چه به دنبال قاتلین او میگردید. آیا مگر در شورای خلافت، بیعت امیرالمؤمنین(ع) با رضایت تو نبود که امروز آن را نقض میکنی؟زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه میگوید!
- سپس ابوالاسود و عمران بن حصین با طلحه ملاقت کردند و در گفت و گوی با او دریافتند که او برای جنگ با حضرت علی(ع) از عایشه و زبیر مصممتر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن حنیف (استاندار وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با ناکثین کمر همت ببندد.
- عثمان بن حنیف به مکه و مدینه سوگند یاد کرد که میجنگم و کارزار را پی میگیرم، لذا دستور داد منادی ندا دهد که مردم سلاحها را بردارند و آماده نبرد شوند[۲۱].[۲۲]
ابوالاسود به همراه امام(ع) در بیت المال بصره
- ابوالاسود نقل میکند: هنگامی که سران گروه ناکثین، عثمان بن حنیف را با اکراه از بصره بیرون کردند و وارد بصره شدند، بلافاصله طلحه و زبیر وارد بر خزانه بیت المال شدند. ابتدا کمی به اطراف و جوانب آن محل انداختند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، از روی خوش حالی و بهره بری از بیت المال گفتند: این غنایمی است که خداوند وعده آن را به ما داده و در اختیار ما خواهد بود.
- ابوالاسود میگوید: این سخنان را درباره بیت المال از این دو شنیدم تا این که پس از پیروزی سپاه امیرالمؤمنین(ع) بر آنها، روزی علی(ع) با گروهی از مهاجر و انصار که من هم در میانشان بودم، به بیت المال بصره وارد شد؛ چون چشمش به طلاها و نقرهها و آنچه در آن بود افتاد، فرمود: "ای طلاها و نقرهها، دیگری را بفریبید، همانا مال، رئیس ستمگران است و من رئیس مؤمنانم"[۲۳]
- ابوالاسود میگوید: به خدا قسم علی هیچ توجهی به آن اموال نکرد و گویا خاک بیارزشی است. از دیدن این منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه میگوید! آنها دنبال دنیا و لذت آن بودند اما علی(ع) دنبال آخرت و دوری از دنیاست. در این جا بصیرت و شناختم به امیرالمؤمنین(ع) بیشتر شد[۲۴].[۲۵]
ابوالاسود در سوگ امیرالمؤمنین(ع) و بیعت با امام حسن(ع)
- پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) ابوالاسود بر فراز منبر رفت و خطبه جالبی ایراد کرد و چنین گفت[۲۶]: ای مردم! مردی از دشمنان خدا که از دین خدا خارج شده، امیرالمؤمنین(ع) را در حالتی که برای تهجد و نماز شب به مسجد آمده بود و در شبی که امید میرفت، شب قدر باشد، غافلگیرانه به قتل رسانید. آه! جه شهید بزرگواری که خداوند شهادت او و روح بلندش را گرامی بدارد، همانا روحش با نیکی و پرهیزگاری و ایمان و احسان به سوی خدا عروج کرد و با خاموش شدن نورش، نور خدا در روی زمین خاموش گشت و بعد از این، دیگر روشن نمیگردد و رکنی از ارکان خدا از بین رفت که دیگر کسی مثل او نمیآید. در مقابل این مصیبت از خدا طلب صبر میکنیم. «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، سلام و رحمت خدا بر آن و روزی که او به دنیا آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که زنده و مبعوث خواهد شد.
- سپس بسیار گریست، بعد مردم را به بیعت با امام حسن مجتبی(ع) سفارش نمود و مطالبی در عظمت حضرت امام مجتبی(ع) بیان کرد: به دنبال سخنان وی، مردم برخاستند و با امام حسن(ع) بیعت کردند[۲۷].
- وی اشعاری هم در سوگ و رثای امام علی(ع) سروده است[۲۸].[۲۹]
سخن ابوالاسود نزد زیاد بن ابیه
- روزی زیاد بن ابیه از ابوالاسود درباره علاقه او به حضرت علی(ع) پرسید، ابوالاسود گفت: همانا محبت امیرالمؤمنین(ع) دائما در قلب من زیاد میشود، چنان که محبت معاویه در قلب تو زیاد میشود، پس همانا من به محبت حضرت علی(ع)، خدا و آخرت را میجویم، و تو به محبت معاویه، دنیا و زیباییهای آن را میطلبی سپس با اشعاری حالت خود و زیاد را مجسم نمود[۳۰].[۳۱]
ابوالاسود صحابی یا تابعی؟
- درباره صحابی یا تابعی بودن ابوالاسود اختلاف هست. ابوالاسود، کسی است که دوران جاهلیت و اسلام را درک کرده و هرچند او در زمان پیامبر اکرم(ص) حضور داشته و در همان زمان نیز به دین اسلام مشرف شده است، اما به دلیل ندیدن پیامبر از تابعین محسوب میشود. در برخی منابع او از بزرگترین تابعان و از خانواده سادات معرفی شده است[۳۲].
- البته بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی که گفته است، او در جنگ بدر با مسلمانان بوده است، پس باید او را از صحابه محسوب کرد[۳۳]. البته این سخن، قول ابوالفرج اصفهانی نیست، بلکه او از ابوعبیده نقل کرده است و جز ابوعبیده مؤید دیگری ندارد[۳۴]. برخی از معاصران نیز این قول را ترجیح دادهاند اما برای آن دلیلی نقل نکردهاند[۳۵]. البته خود ابوالفرج اصفهانی او را در زمره تابعین دانسته است [۳۶].
- شیخ طوسی او را در زمره اصحاب امامان: علی، حسن و حسین و سجاد(ع) دانسته است[۳۷] اما مشهور آن است که او از یاران و شیعیان امام علی(ع) بوده است[۳۸] هر چند دوره برخی ائمه دیگر را هم درک کرده است. همچنین ابوالفرج اصفهانی و نویری او را از شاگردان امام علی(ع) دانستهاند[۳۹]. ابوالفرج اصفهانی در الاغانی از ابوبکر هذلی نقل کرده است که او پس از شهادت حضرت امیر المؤمنین علی(ع) برای مردم خطبهای در مذمت قاتل امام علی(ع) و مناقب آن حضرت خواند و در این خطبه قاتل امام(ع) را دشمن خدا، جزء مارقین از دین و فریب خوردگان بر شمرد و امام را به داشتن برّ و تقوا و ایمان و احسان و بودن از ارکان خدا که مثلی برای او نیست، مدح دارد. گریه شدید ابوالاسود برای امام از محبت عمیق او به حضرت علی(ع) نشان دارد و ابوالاسود در ادامه، در مذمت معاویه و قاتلان آن حضرت نیز شعری را خوانده است [۴۰][۴۱].
ابعاد شخصیت اجتماعی، سیاسی و علمی
حضور در چند جنگ
- جنگ بدر: غزوه بدر نخستین درگیری جدی مسلمانان با قریش است. این جنگ در هفدهم رمضان سال دوم هجری روی داد[۴۲] و با پیروزی افتخارآمیز سپاه اسلام پایان یافت. بنا به گفته ابن حجر در کتاب الاصابه، ابوالاسود در غزوه بدر همراه مسلمانان بود[۴۳]. اما از جزئیات حضور او خبری در دست نیست.
- جنگ جمل: از دیگر جنگهایی که به یقین ابوالاسود در آن حضور داشته، جنگ جمل است. پس از آغاز جنگ و هنگامی که عایشه به سوی بصره روان شد، ابوالاسود به امر عثمان بن حُنیف برای گفتگو نزد او میرود. این ماجرا به گونههای مختلفی نقل شده است، و جاحظ نیز این ماجرا را به نقل از نوادة ابوالاسود (داود بن أبی حرب بن أبی الأسود)، از قول خود ابوالاسود، در کتاب خود آورده است[۴۴]. در برخی منابع به رفتار تند ابوالاسود با عایشه در این دیدار اشاره شده است[۴۵].
- جنگ صفین: ابوالاسود در جنگ صفین نیز در رکاب حضرت علی(ع) حضور داشت[۴۶]. جنگی که میان امام علی(ع) و معاویه در صفر سال ۳۷ هجری در منطقهای به نام صفین رخ داد و معاویه و سپاه او در این جنگ، قاسطین به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که سپاه معاویه در حال شکست بود، آنها قرآنها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از سپاهیان امام علی(ع) از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شدند و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت[۴۷]. با آغاز جنگ صفین، ابن عباس به امر امیرالمؤمنین علی(ع) ابوالاسود را برای بسیج نیروها فرستاد[۴۸] و خود به سوی امام رفت و گفتهاند که ابوالاسود را به جای خویش در بصره گمارد[۴۹]. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین علی(ع) در ماجرای حکمیت ابتدا میخواست ابوالاسود دوئلی را برای حکمیت انتخاب کند[۵۰][۵۱].
مسئولیتهای علمی
تدوین و وضع علم نحو و رسمالخط قرآن
- او اولین کسی بود که مطالب اصلی نحو را از حضرت علی(ع) آموخت و به باببندی شاخههای علم نحو پرداخت [۵۲]. ذهبی در تاریخ الاسلام آورده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است[۵۳]. باید گفت، ابوالاسود دوئلی، نخستین کسی بود که درباره نحو مطالبی نگاشت و این کار به دستور امام علی(ع) بود[۵۴]. ثقفی کوفی درباره علت این کار در الغارات نوشته است: ابوالاسود میگوید: "یکی از روزها به علی(ع) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است؛ گفتم یا امیرالمؤمنین(ع) درباره موضوعی فکر میکنی؟ فرمودند: "امروز یکی از نزدیکان من در هنگام گفتگو الفاظ و کلمات را درست ادا نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفتهام و باید برای این کار چارهای بیندیشم"؛ ابوالاسود گوید: در این هنگام، علی(ع) کاغذی به من داد که در آن نوشته شده بود: کلام، بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف و بعد از آن اصول و قوانینی به من آموختند و اصل علم نحو از اینجا پدید آمد"[۵۵].
- برخی نوشتهاند، ابوالاسود به حضرت گفت: اگر چارهای برای این مسئله بیندیشید، ما را و این زبان را زنده کردهاید. او میگوید، چند روز بعد خدمت آن حضرت رفتم و حضرت کاغذی که این مطالب در آن بود، به من دادند و من به آن مطالبی را افزودم که از آن مطالب، مباحث حروف ناصب اسم بود[۵۶].
- وقتی ابوالاسود آنچه را که درباره نحو نوشته بود، به خدمت امام(ع) آورد، امام فرمود: "چه زیبا این علم نحو را ترتیب دادهای"[۵۷]؛ و به سبب این گفتار امام بود که این علم، علم نحو نامیده شد[۵۸]. این قضیه به شکل دیگری نیز نقل شده است؛ در الوافی بالوفیات نقل شده است که روزی که ابوالاسود به خانه دخترش رفته بود، در هنگام صحبت کردن با دخترش به اشتباه سخن گفتن دخترش پی برد؛ دختر ابوالاسود از او پرسید: ای پدر چه چیز آسمان را نیکو کرده است؟ پدرش گفت: ستارههای آن؛ دختر گفت: "مقصودم خود آسمان است"؛ ابوالاسود گفت: "در آن صورت، دهانت را باز کن و بگو: "چه نیکوست آسمان". روز دیگر، دخترک گفت: چقدر هوا گرم است، ولی آن جمله را به طور استفهام بیان کرد؛ پس پدرش (ابوالاسود) اشتباه او را به طریقی که گفته شد، اصلاح کرد. همین مسئله باعث شد که او به خدمت امیرالمؤمنین برسد و ایشان را از ضایع شدن و از بین رفتن کلام عربی بیم دهد. امام علی(ع) نیز اصول علم نحو را به ابوالاسود آموخت و دستور داد که او آنها را بنویسد: ابوالاسود پس از آنکه علم نحو را از امیرمؤمنان فراگرفت، نوشته خود را برای زیاد بن ابیه برد و ظاهراً از او اجازه نشر آن را خواست، اما زیاد بن ابیه اجازه این کار را به او نداد تا اینکه زیاد بن ابیه، خود با افرادی روبهرو شد که در صحبت عربی خود اشتباهاتی داشتند؛ همچنین او شخصی را دید که در خواندن قرآن اعرابها را غلط میخواند. پس شخصی را به دنبال ابوالاسود دوئلی فرستاد و از او خواست که برای آیات قرآن اعراب و نقطه بگذارد. در نتیجه، ابوالاسود خواست که شخص کاتبی در اختیار او باشد و او با کمک آن شخص برای آیات قرآن نقطه و اعراب گذاشت[۵۹]. باید گفت: او اولین کسی است که برای آیات قرآن نقطه گذاشته است[۶۰].
- زرکلی در اعلام او را واضع حرکات و تنوین در نحو میداند[۶۱]. از شواهد این سخن که علم نحو را ابوالاسود دوئلی تدوین کرده است، گفته ابنندیم در کتاب فهرست خود است؛ او مینویسد: "روزی یکی از اشخاصی که به گردآوری کتاب علاقه داشت، مرا به کتابخانهای برد که من در آنجا کتابهای بسیاری دیدم؛ همچنین صندوقی در آنجا بود که سیصد رطل پوست و چرم و کاغذ مصری، چینی، تهامی و خراسانی در آن ریخته بودند و در میان آن اوراق، چهار ورق دیدم که گمان میکنم از اوراق چینی و در آن چهار ورق مطالبی درباره فاعل و مفعول دیده شد و یحیی بن یعمر به خط خود نوشته بود که این مطالب از ابوالاسود رحمة الله علیه است و زیر آن خط نوشته دیگری به خط قدیمی از علان نحوی دیده میشد و زیر آن، خط نصر بن شمیل بود و با مردن او، آن صندوق از دست رفت"[۶۲].
- از شاگردان ابوالاسود در نحو میتوان یحیی بن یعمر، عنبسة بن معدان و میمون بن الاقرن و نصر بن عاصم را نام برد[۶۳] که این افراد باعث انتشار علم نحو در بلاد عرب شدند و مذاهب نحویه را در شهرهایی مثل بصره و کوفه پدید آوردند[۶۴].
- ابوالاسود کتابی در علم نحو تدوین نمود، از این رو، او را پایه گذار نحو میدانند و برخی از مؤرخان هم، این علم را به امیرالمؤمنین(ع) منتسب میدانند، ولی این دو دیدگاه منافاتی با هم ندارند؛ زیرا امیرالمؤمنین(ع) استاد ابوالاسود بوده است. لذا وقتی از ابوالاسود پرسیدند: علم نحو را از کجا به دست آوردهای؟ پاسخ داد: آن را از علی(ع) گرفتم [۶۵] و سپس بر آن افزودم [۶۶].
- باز همو میگوید: روزی بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدم و حضرت را در حال فکرکردن دیدم، عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، به چه میاندیشید؟ فرمود: "شنیدهام در شهر شما مردم قرآن را صحیح قرائت نمیکنند و در تلفظ آن اشتباه دارند، میخواهم کتابی در اصول عربی بنویسم".
- گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت عرب را استوار کردهاید، بعد از چند روز خدمت امام(ع) رسیدم، ایشان نامهای به من داد که در آن نوشته شده بود: "به نام خداوند بخشنده مهربان، کلام بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزی خبر دهد و فعل از انجام کاری خبر میدهد و حرف، از چیزی خبر میدهد که نه اسم است نه فعل" [۶۷].
- سپس امام(ع) فرمود: "از این روش تبعیت کن و آنچه به نظرت میرسد به آن اضافه نما". ابوالاسود میگوید: پس از چند روزی خدمت امام(ع) رسیدم و آنچه در مورد علم مذکور جمعآوری کرده بودم، به محضرش ارائه دادم [۶۸].
- طبق نقل واقدی، وقتی ابوالاسود آنچه را که درباره نحو نوشته بود، خهدمت حضرت آورد، امام(ع) کار او را ستود و به او فرمود: "چه زیبا این نحو را ترتیب دادهای" [۶۹]. و این علم بعد از آن "علم نحو" نامیده شد[۷۰].
- و قولی بر آن است: زیاد بن ابیه از ابوالاسود تقاضا کرد که درباره علم نحو کتابی بنویسد و او نپذیرفت تا این که روزی، عربی را دید که این آیه شریفه ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾[۷۱]. را بکسر لام (رسولِه) میخواند که معنای آیه چنین میشد: خدا از مشرکین و از رسول خود بیزار است. در حالی که باید "ورسولُه" بضم لام خوانده شود تا آیه به معنای خود به کار رود، یعنی:"خدا و رسولش از مشرکین بیزارند". همین امر باعث شد که وی کتابی در علم نحو تألیف کند[۷۲].[۷۳]
تعلیم و تربیت
- درباره اینکه چه افرادی از او علم آموختند، اطلاعات چندانی وجود ندارد؛ اما نکته مهم این است که برخی او را معلم عبیدالله بن زیاد نیز دانستهاند[۷۴]. از دیگر افرادی که تربیت شده اوست، فرزندش، ابوالحرب است که در علم نحو سرآمد زمان خود بود[۷۵]. همچنین او شاگردان دیگری بدون واسطه یا با واسطه در علم نحو داشته است. او به ثقه و صاحب فضل، دین و عقل بودن مشهور بوده است[۷۶][۷۷].
سرودن شعر
- از آنجایی که قبائل عرب قبل از ظهور اسلام در جهل غوطهور بودند، شعرای آنها نیز همینگونه بودند و اشعار آنان بیش از توصیف بتها، معشوقهها، مال و اموال چیز دیگری در بر نداشت. پس از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان و تحول جامعه وضع شعر و شاعری هم دگرگون شد و از آن پس شاعران به جای وصف بتهای خود در وصف خداوند و مفاهیم اخلاقی و ارزشی شعر میسرودند. این وضع در زمان ائمه(ع) نیز ادامه داشت و شاعرانی که پیرو راه ائمه(ع) بودند به سرودن شعر با مفاهیم ارزشی و مبارزه با ستم میپرداختند. یکی از این شاعران ابوالاسود دوئلی است که با وجود جو خفقان آن زمان به سرودن شعر در وصف علی(ع) و مذمت معاویه پرداخت[۷۸].
- ابوالاسود در سخنوری، بیان و حاضر جواب بودن نیز یکهتاز زمان خود بوده است[۷۹]. صاحب طرائف المقال او را از شعرای صدر اول اسلام دانسته[۸۰]، که با وجود زندگی در دوران جاهلیت و آشنایی با اشعار جاهلیت، به سبب تربیت اسلامی خود اشعاری را در مذمت ظلم و در دفاع از مظلوم و همچنین اشعاری در مدح علی(ع)[۸۱] سروده است. او از تهدیدات دشمن در این باره نمیهراسید[۸۲][۸۳].
راوی حدیث
- صاحب طرائف المقال به دلیل مدح او در بعضی از اخبار، حدیث او را حسن حدیث شمرده است [۸۴]. میتوان او را محدث نیز دانست؛ از احادیثی که از او نقل شده، حدیث کساء است که نشان دهنده دوستی او نسبت به اهلبیت است[۸۵]. گرچه او از یاران امام علی(ع) است، اما نقش او در نقل روایات چندان پررنگ نیست و روایتهای کمی از او نقل شده است. بلاذری در انساب الاشراف روایتی زیبا را از او نقل میکند که آن را حدیث زیر است: "ابوالاسود میگوید: زمانی که زبیر بن عواح به بصره آمد، شخصی را به دنبال من و فرد دیگری فرستاد و بر محل اموال بیتالمال (درهم و دینارها) داخل شد؛ در این حال، این آیه شریفه قرآن را تلاوت کرد که خداوند میفرماید: ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ﴾[۸۶]؛ و بعد گفت: این درهم و دینارها برای ماست و این، همان چیزی است که خداوند وعده آن را به ما داده است؛ اما زمانی که امیرالمؤمنین بر محل بیتالمال وارد شد، از آن روی گرداند و فرمود: برو و غیر مرا فریب ده، برو و غیر مرا فریب ده![۸۷].
- او از امام علی(ع)، عمر بن خطاب[۸۸]، ابوذر[۸۹] و ابوموسی اشعری روایت نقل کرده است[۹۰] و روایات او، بیشتر از طریق فرزندش، ابوحرب و یحیی بن یعمر، از تیره بنیکنانة مضر و عبدالله بن بریده نقل شده است[۹۱][۹۲].
منصب قضاوت و فرمانداری
- او وقتی در بصره میزیست، در زمان امام علی(ع) در مقام قاضی آن شهر به قضاوت مشغول بود[۹۳]؛ همچنین او جانشین ابن عباس در بصره به دستور امیرالمؤمنین(ع) بوده است[۹۴]. درباره رابطه او با ابن عباس مطالبی نقل شده است و برخی نویسندگان به رابطه خوب آن دو اشاره کردهاند[۹۵][۹۶].
- ابن إخوه حکایت میکند: روزی امیرالمؤمنین(ع) ابوالاسود دوئلی را به منصب قضا منصوب و پس از مدت کوتاهی او را عزل کرد. وقتی ابوالاسود فرمان عزل خود را شنید، نزد امام و علت را پرسید. امام(ع) فرمود: "اگر چه تو در دعوای خود صادق و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کردهای، لکن بازرسان من گزارش دادند تو در هنگام محاکمه، صدایت بلندتر از صدای متخاصمان بوده؛ بدین جهت تو را عزل کردم" ابوالاسود عزل خود را پذیرفت و بر آن اعتراضی نکرد[۹۷].[۹۸]
پرداختن به علم کلام
- گرچه شهرت ابوالاسود بیشتر در نحو و شعر است اما در برخی منابع از پرداختن او به مباحث کلامی آن زمان شهر بصره که بین دو گروه قدریان و معتزلیان روی میداد، صحبت به میان آمده است. در این زمان، طرح مسائل عقلی در اوج بود و بغدادی[۹۹] نیز رسالهای را در ذمّ قدریان به ابوالاسود نسبت داده است و اعتزالیان نیز ابوالاسود را در طبقات معتزله در شمار قائلان به عدل و توحید آوردهاند[۱۰۰].
- نجاشی هم در کتاب رجال خود کتابهای زیادی را به عبدالعزیز بن احمد جلودی، از بزرگان اخباریان نسبت داده است؛ مانند کتابی به نام اخبار ابوالاسود دوئلی که در حال حاضر این کتاب در دست نیست [۱۰۱][۱۰۲].
ابعاد سیاسی
رابطه با خلفا
- او در زمان عمر بن خطاب به بصره مهاجرت کرد، اما علت مهاجرت او مشخص نیست. همچنین عمر بن خطاب برای او در بصره مسجدی به اسم او ساخت و به نظر میرسد او از کارگزاران عمر بن خطاب نیز بوده است. همچنین در زمان عثمان نیز از کارگزاران او بود؛ البته برخی از محققان در این باره اشکال کردهاند و از لحاظ تاریخی این مسئله را صادق نمیدانند[۱۰۳]. با توجه به نقل برخی از مؤرخان، ابوالاسود بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه حضور چندان پررنگی در جامعه نداشته است و کارگزاران معاویه در بصره مانند ابن عامر به او توجهی نداشتهاند و ظاهراً این امر گاهی موجب گله او نیز شده است [۱۰۴]. البته در برخی اقوال به حصور ابوالاسود در نزد معاویه اشاره شده است [۱۰۵]. با وجود درگیری بین ابوالاسود و معاویه و اینکه ابوالاسود گاهی در اشعار خود یزید را هجو میکرد، اما دیده میشود که ارتباط ابوالاسود و معاویه ادامه داشته است [۱۰۶]. اما این ارتباط از جایگاه والای ابوالاسود و محبت او نسبت به اهل بیت کم نمیکند[۱۰۷].
رابطه ابوالاسود با امام علی(ع)
- شهرت ابوالاسود و اوج دلاوریهای او را باید در زمان امام علی(ع) جستجو کرد. قضاوت در بصره، حضور در جنگ جمل، حضور در بحث حکمیت و غیر آن، همه از رابطه بیهمتای او با امام علی(ع) حکایت دارد. هرچند ابوالاسود معلم عبیدالله و یزید نیز معرفی شده است، اما به نظر میرسد این کار به اجبار بوده و شاهد این مطلب بدگویی او از معاویه و دشمنان دیگر اهل بیت(ع) است. بعد از شهادت امام علی(ع) خبر دشمنی و بدگویی او از معاویه را به معاویه خبر میدهند؛ معاویه او را برای روشن شدن مسئله به دربار فرا میخواند، اما ابوالاسود با دادن جوابهای دو پهلو از شمشیر معاویه جان سالم به در میبرد[۱۰۸].
- اشعار بینظیر او در وصف اهل بیت نیز نشان میدهد که او عاشق اهل بیت و از شیعیان سرسخت ایشان است. در بیان محبت او نسبت به حضرت علی(ع) حکایات مختلفی نقل شده است، مانند روایتی که درباره ستایش ابوالاسود نسبت به زمان بعد از شهادت حضرت علی(ع)، گریه و سرودن شعر برای ایشان و مذمت قاتلان بیان شده. همچنین او از دشمنان امام علی(ع) کمک نمیخواست و علتش را آن میدانست که این افراد دشمن امام هستند.
- از دیگر موارد نشان دهنده محبت او نسبت به حضرت علی(ع) داستان قبیله بنی قشیر است که ابوالاسود مدتی در همسایگی آنها ساکن بود. آنها نیز چون میدانستند که ابوالاسود دوستدار امام است، لذا به امام علی(ع) در حضور او ناسزا میگفتند و شب هنگام به او سنگ میزدند. صبح هنگام وقتی او از آنها میپرسید: چه کسی بود که مرا دیشب اذیت کرد؛ بنی قشیر در جواب میگفتند: ما سنگ نزدیم، بلکه خداوند به تو سنگ زد؛ به خاطر مذهبی که تو اختیار کردهای، او نیز در جواب بنی قشیر شعری سرود و از شیعه بودن خود دفاع کرد. نقل شده است، روزی زیاد از محبت او به امام علی(ع) پرسید: او در جواب گفت: "محبت من نسبت به آن حضرت به اندازه محبت و ارادت تو نسبت به معاویه است" [۱۰۹].
حلوای معاویه و عکسالعمل ابوالاسود
- روزی معاویه مقداری حلوای بسیار خوش رنگ و خوش مزه برای ابوالاسود فرستاد تا شاید او را به خود متمایل سازد؛ وقتی دختر پنج سالهاش آن حلوا را دید، بیاختیار لقمهای از آن برداشت و در دهان گذاشت، ابوالاسود گفت: دخترم این حلوا را نخور و آن را بیرون بریز؛ زیرا آن زهر است و این شیرینی را معاویه فرستاده تا بدین وسیله ما را بفریبد و محبت علی را از دل ما بیرون کند و دوستی خود را در دل ما جای دهد[۱۱۰]
- دخترک چه زیبا گفت:خدا روی معاویه را سیاه کند. آیا با حلوای زعفرانی میخواهد ما را از مولای پاک و عزیزمان جدا کند؟ مرگ بر فرستنده و خورنده آن باد[۱۱۱]. سپس انگشت در گلو کرد تا آنچه پایین رفته بود، برگرداند[۱۱۲].[۱۱۳]
- شیخ عباس قمی به نقل از دمیری، در کتاب الکنی والالقاب حکایتی آورده است که نشان دهنده اوج محبت ابوالاسود به حضرت امیرالمؤمین علی(ع) است؛ روزی معاویه برای جلب محبت ابوالاسود و بیزار کردن او از امام علی(ع) مقداری حلوا به خانه ابوالاسود میفرستد.ابوالاسود دختری پنج، شش ساله در خانه داشته است که وقتی حلوا را میبیند، مقداری از آن را برمیدارد و در دهان میگذارد اما ابوالاسود به دخترش امر میکند که حلوا را از دهان بیرون بیندازد و به او میگوید: " این حلوا سم است و معاویه آن را فرستاده تا ما را از دوستی امام علی(ع) و اهل بیت جدا کند". دختر کوچک ابوالاسود نیز پس از بیرون انداختن حلوا از دهان معاویه را نفرین میکند [۱۱۴][۱۱۵].
ابوالاسود و ابن عباس
- از مواردی که درباره ابوالاسود به بررسی نیاز دارد، رابطه او با ابن عباس است. نقل شده است که ابوالاسود در شهر بصره به جای ابن عباس، سمن قضا داشته است. بنا بر برخی نقلها در همین زمان امور بیتالمال بصره به ابوالاسود و امور ولایی بصره به ابن عباس سپرده شده بود[۱۱۶]. در نقلی دیگر، ابوالاسود جانشین ابن عباس در امر ولایت دانسته شده است[۱۱۷]. بنا به نقل دیگر نیز ابن عباس ابوالاسود را به منصب اقامه نماز، دریافت زکات و امر قضا گمارد که البته در این زمان بین او و ابن عباس درگیری پدید آمد که برخی علت این دشمنی را انتصاب زیاد به منصب سرپرستی امور دیوان و خراج میدانند[۱۱۸].
- در برخی نقلها گفته شده است که او نامهای به امام علی(ع) نوشت و در آن از اینکه ابن عباس دو هزار درهم از اموال بیتالمال برداشته است، خبر داد که در نتیجه آن نامه، امام علی(ع) در ضمن نامهای به ابن عباس او را از دستاندازی به امور بیتالمال بر حذر داشت و از او خواست که تمام یا بیشتر آن مال را به بیتالمال برگرداند و ظاهراً ابن عباس نیز به امر حضرت گوش میدهد[۱۱۹] و به خاطر این اختلاف، ابن عباس بصره را ترک کرد و به حجاز رفت[۱۲۰]. حتی در برخی از منابع گفته شده است که ابوالاسود از رفتن ابن عباس جلوگیری کرد، اما چون ابوالاسود احتمال درگیری با ابن عباس را دید، به شهر برگشت[۱۲۱]. بعد از این ماجرا امام علی(ع) ابوالاسود را والی بصره قرار داد[۱۲۲][۱۲۳].
ابوالاسود و امام حسن(ع)
- بعد از شهادت امام علی(ع) ابوالاسود حضور چندان پررنگی در زمان امام حسن(ع) ندارد و برخی مؤرخان مینویسند، ابوالاسود در همان ساعات نخستین شهادت امیرالمؤمنین و جانشینی امام حسن(ع) به بصره رسید و از جانشینی امام حسن(ع) حمایت کرد و به منبر رفت و مردم را برای بیعت کردن با امام حسن(ع) فرا خواند. که ظاهراً بیشتر مردم با امام بیعت کردند و فقط تعدادی از طرفداران معاویه از بیعت کردن سرباز زدند و از شهر به سمت معاویه فرار کردند [۱۲۴]. معاویه نیز که اوضاع را به ضرر خود میدید، به نیرنگ پرداخته، قاصدی را به سوی ابوالاسود در بصره فرستاد که به او بگوید، امام حسن(ع) با معاویه صلح کرده است و تو برای من (معاویه) از مردم بصره بیعت بگیر[۱۲۵]. از این به بعد، حضور ابوالاسود در مسائل مختلف، کمتر به چشم میخورد و در کتب تاریخی از حضور او مطلبی گزارش نشده است[۱۲۶].
ابوالاسود و امام حسین(ع)
- کمرنگی نقش ابوالاسود در دوره امام حسین(ع) نیز ادامه داشت. البته این کمرنگی میتواند به دلیل ضعف جسمانی او باشد؛ زیرا او در دوران امام حسین(ع) به سن پیری رسیده بود. گرچه او از حمایت امام حسین(ع) دست برنداشت و شعری را نیز در رثای امام حسین(ع) سروده است. همچنین او در همین شعر از ابن زیاد بدگویی کرده است[۱۲۷]. البته ظاهراً ارتباط ابوالاسود با ابن زیاد ادامه داشته است و در پارهای از موارد از ابن زیاد یا اطرافیان او کمک خواسته است [۱۲۸][۱۲۹].
ابوالاسود و ملاقات با معاویه
- بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و پس از استقرار حکومت معاویه، روزی ابوالاسود به رسم و شرایط آن روز بر معاویه وارد شد، چون محاسن خود را خضاب (رنگین) کرده بود، معاویه از روی تمسخر به او گفت:ای ابوالاسود چه زیبا و قشنگ شدهای، ای کاش دعایی هم همراه خود میکردی تا حسودان به تو چشم زخم نزنند؟"[۱۳۰]
- ابوالاسود چون فکر معاویه را خواند، در رد او بالبداهه دو بیت شعر در طول عمر و گذر زمان و بی وفایی دنیا سرود. معاویه با شنیدن شعر او ساکت شد[۱۳۱].[۱۳۲]
کرامت و احترام ابوالاسود تا پایان عمر
- ابوالاسود از شخصیتهای ممتازی بود که از نظر عقل، درایت، اراده، سخنوری بسیار قوی و همواره مورد احترام مردم و شخصیتهای جامعه بود و حتی در سنین پیری و سالخوردگی هم از این امتیاز برخوردار بود.
- ابوالعباس مبرد نقل میکند که: زیاد بن ابیه به ابوالاسود گفت: اگر ناتوان و ضعیف نشده بودی (چون در سن پیری بود) تو را بر بعضی از کارها میگماشتم. ابوالاسود گفت: کاری که برای من در نظر داری، ناتوانی و افتادگی مرا میخواهد.
- زیاد بن ابیه گفت: همانا کار و تلاش، به توان و نیرو نیاز دارد و تو را برای کار، ناتوان میبینم [۱۳۳].
خانواده
- از فرزندان او به نام دو پسر به نامهای عطاء و ابوالحرب[۱۳۴] و یک دختر که نام آن مشخص نیست[۱۳۵]، اشاره شده است. بلاذری در انساب الاشراف، سمت عطاء را محافظ پدر در زمان فرمانداری بصره دانسته است. درباره عطا به نسلی اشاره نشده، اما ابوالحرب، حافظ قرآن و شاعر بوده است[۱۳۶] و از نظر علمی راه پدر را در نحو ادامه داد[۱۳۷]. همچنین او به امر حَجاج بر منطقهای حاکم و در پایان عمر حجاج، ملازم او بود[۱۳۸][۱۳۹].
سرانجام
- آخرین خبری که از زندگانی ابوالاسود در دست است، درباره ماجرای قیام عبدالله بن زبیر است. ابن زبیر در سال ۶۵ ق حارث بن عبدالله مخزومی، معروف به "قُباع" را بر بصره گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری درباره والی جدید بدگویی کرد[۱۴۰].
- درباره تاریخ مرگ ابوالاسود نیز مطالب منابع یکسان نیستند و چهار تاریخ درباره زمان مرگ او نقل شده است. برخی زمان مرگ او را سال ۶۷ ق و برخی ۶۹ ق میدانند[۱۴۱] ذهبی علت مرگ او را طاعون دانسته است که باعث شد او در ۸۵ سالگی[۱۴۲] و در زمان ابن زبیر در حدود سال ۶۹ ق[۱۴۳] از دنیا برود[۱۴۴]. گرچه ذهبی به اختلافات در این باره نیز اشاره کرده است[۱۴۵][۱۴۶].
پانویس
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: عقد الفرید، ج۴، ص۳۵۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶-۵۷.
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ تاج العروس، محمد بن محمد زبیدی، ج۲۸، ص۴۶۴.
- ↑ الثقات، محمد بن حبان، ج۵، ص۱۷۸.
- ↑ ابوالاسود دوئلی، محمد هاشم، ص۱.
- ↑ شرح مسلم، النووی، العینی، ج۲، ص۵۱.
- ↑ عمدة القاری، العینی، ج۱۶، ص۷۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۱۷۶.
- ↑ تحفة الأحوذی، المبارک فوری، ج۵، ص۳۵۵؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۶، ص۳۳۴.
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، ص۱۰۱.
- ↑ الانساب، سمعانی، ج۲، ص۵۰۸.
- ↑ سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.
- ↑ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۷-۱۵۸.
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۳.
- ↑ مراتب النحویین، ابو الطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، ص۸.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۸.
- ↑ ناکثین جمع ناکث به معنای عهدشکن است، چون طلحه و زبیر با حضرت علی(ع) بیعت کردند و خلافت ایشان را پذیرفتند و به زودی پیمان و عهد خود شکستند و در سپاهی به فرماندهی عایشه همسر رسول خدا بر ضد علی(ع) شورش کردند و جنگ جمل را به پا نمودند از این رو به ناکثین معروف شدند. و پیامبر(ص) هم علی(ع) را به شورش این گروه خبر داده بودند.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۲۶ و ج۹، ص۳۱۳؛ الجمل، ص۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۴، م ۴۶۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۹-۶۱.
- ↑ «يَا صَفْرَاءُ وَ يَا بَيْضَاءُ غُرِّي غَيْرِي اَلْمَالُ يَعْسُوبُ اَلظَّلَمَةِ وَ أَنَا يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ».
- ↑ الجمل، ص۲۵۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۱-۶۲.
- ↑ و ان رجالا من اعدا الله المارقه عن دینه اغتال علیا فی مسجده و هو خارج لتهجده فی لیله یرجی فیها لیله القدر فقتله، فیالله هو من قتیل، و اکرم به و بمقته و روحه من روح عرجت الی الله بالبر و التقی و الایمان و الاحسان....
- ↑ الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۰.
- ↑ ر.ک: اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۸ و الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۲-۶۳.
- ↑ ربیع الابرار، ج۳، ص۴۷۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳.
- ↑ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج۲، ص۴۷۵.
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۸.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.
- ↑ المعین فی طبقات المحدثین، محمد بن احمد، ص۷.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.
- ↑ رجال طوسی، طوسی، ص۷۰، ۹۴، ۱۰۲ و ۱۱۶؛ تهذیب المقال، محمدعلی ابطحی، ج۱، ص۱۹۷ و معجم الرجال، خوئی، ج۱۰، ص۱۳۵.
- ↑ الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۰.
- ↑ نهایة الأرب فی فنون الأدب، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب نویری، ج۲، ص۳۵۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۱.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۵۷۹-۵۸۰.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۳.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.
- ↑ البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.
- ↑ الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.
- ↑ وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۹-۱۶۱.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۸۱ – ۴۸۲؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، ج۵، ص۲۷۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۱۱۶۰.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه، صعزیز الله عطاردی)، ص۳۵۴-۳۵۵.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۵۸۲-۵۸۳.
- ↑ «مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِي نَحَوْتَ»
- ↑ الفتوح، ابناعثم کوفی، ص۱۰۳۷.
- ↑ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۷-۳۰۶؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۲.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۳۰۵.
- ↑ الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۳۶.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص۶۲-۶۳.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص۶۳.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۱-۱۶۳.
- ↑ الاغانی، ج۱۲، ص۳۴۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.
- ↑ «بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ، اَلْكَلاَمُ كُلُّهُ: اِسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ، فَالاِسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ اَلْمُسَمَّى، وَ اَلْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ اَلْمُسَمَّى وَ اَلْحَرْفُ مَا أَنْبَأَ عَنْ مَعْنًى لَيْسَ بِاسْمِ وَ لاَ فِعْلٍ»
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.
- ↑ «مَا أَحْسَنَ هَذَا اَلنَّحْوَ اَلَّذِي نَحَوْتَ»
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.
- ↑ «خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند» سوره توبه، آیه ۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷-۵۹.
- ↑ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۶.
- ↑ الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.
- ↑ تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۳، ص۱۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۴.
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشأة النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۶-۸.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.
- ↑ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.
- ↑ این شعرها، شعرهایی است که او در هنگام شهادت امیر المؤمنین علی(ع) و در رثاء و مناقب ایشان سروده است؛ او در شعر زیر، ابوالاسود معاویه را مسئول شهادت امام علی(ع) معرفی کرده است: ألا أبلغ معاویة بن حرب *** فلاقرت عیون الشامتینا أفی الشهر الصّام فجعتمونا *** بخیرالناس طرا اجمعینا قتلتم خیر من رکب المطایا *** و خیسها و من رکب السفینا و من لبس النعال و من حذاها *** و من قرا المثانی و المئینا اذا استقبلت وجه ابی حسین*** رایت الدر راق من الناظرینا لقد علمت قریش حیث *** بانّک خیرها حسبا ودینا ترجمه، صبه معاویه، فرزند حرب خبر بده که چشم بدخواهان (به شهادت امیرالمؤمنین(ع)) هرگز روشن نباد! آیا در ماه روزه ما را ماتمزده کردید. آن هم به مصیبت بهترین فرد در جمع تمام ما؟ شما بهترین کسی را که سوار چهارپایان شده آنها را رام میکرد و سوار کشتی شده بود، به شهادت رساندند. کسی که کفش به پا کرده و آن را میبخشید و کسی که سورههای مثانی و مئین (سورههائی که صد آیه دارند) را قرائت میکرد. چون با پدر حسین روبهرو شوی، دری را میبینی که بینندگان را خیره کرده است. قبیله قریش هر جا که باشد، میداند که تو (ای علی) بهترین آنها از حیث حسب و نسب و دین و ایمان هستی. (الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸ و ۳۲۹).
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۱-۱۰۳.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۴-۱۶۵.
- ↑ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابوالاسود دوئلی، محمد هاشم، ص۱۷ به نقل از احقاق الحق، ج۲، ص۵۵۱.
- ↑ «خداوند غنیمتهای فراوانی را به شما وعده داد که به دست میآورید، آنگاه این (وعده) را برایتان پیش افکند» سوره فتح، آیه ۲۰.
- ↑ «عَنْ دَاوُدَ بْنِ أبي حرب بن أبي الأسود، عن أبيه: أَنَّ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ لَمَّا قَدِمَ الْبَصْرَةَ بَعَثَ إِلَيَّ وَإِلَى نَفَرٍ، وَدَخَلَ بَيْتَ الْمَالِ فَإِذَا هُوَ بِصَفْرَاءَ وَبَيْضَاءَ، فَقَرَأَ ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ﴾ وَقَالَ: فَهَذِهِ لَنَا، وَهَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ. ثُمَّ لَمَّا قَدِمَ عَلِيٌّ دَخَلَ بَيْتَ الْمَالِ فإذا صفراء وبيضاء فأصر مَا بِهَا وَقَالَ غُرِّي غَيْرِي غُرِّي غَيْرِي»؛ الانساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷ و ۳۰۰.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۶۶.
- ↑ الثقات، ابن حبان، ج۵، ص۱۷۸.
- ↑ الکنی و الاسماء، مسلم بن حجاج، ج۱، ص۸۲؛ اخبار النحویین و البصرین، حسین بن عبدالله سیرافی ۱، ص۲۲.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۵-۱۶۶.
- ↑ سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج۱۷، ص۵۲.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۶-۱۶۷.
- ↑ معالم القربه، ص۲۰۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۲.
- ↑ مختلف القبائل و مؤتلفها، ابن حبیب بغدادی، ص۳۱۶.
- ↑ فرق و طبقات المعتزله، قاضی عبدالجبار، ص۳۱؛ الطبقات المعتزله، احمد بن یحیی، ص۱۶.
- ↑ رجال النجاشی، نجاشی، ص۱۶۹.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۷.
- ↑ ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۱۲- ۱۱۳.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی: ۳۱۷-۳۱۸ و ۳۲۶.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر۵: ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری۲: ۳۵۶ و الاغانی، ابوالفرج اصفهانی۲: ۳۱۲.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر۲۵: ۱۷۷- ۱۸۰.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری۵: ۵۷۹-۵۸۱.
- ↑ یا بنتی القیه فإنه سم، هذه حلواء أرسلها معاویة لیخدعنا عن أمیر المؤمنین(ع) و ویرتنا عن محبة أهل البیت!
- ↑ قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر، تبا لمرسله و آکله
- ↑ ر.ک: سفینة البحار، ج۱، عنوان سود، ص۶۶۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳-۶۴.
- ↑ الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی۱: ۱۰-۱۱.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۹.
- ↑ نور القبس، یغموری، ج۱، ص۸؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۰۵.
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۳۵-۷۳۶.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۳۰۱.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸-۳۲۹.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸-۳۲۹.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۰-۱۷۱.
- ↑ دیوان ابوالاسود دوئلی، ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۲-۱۸۰؛ مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۶۸؛ احقاق الحق، سید نورالله شوشتری، ج۱، ص۲.
- ↑ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۱.
- ↑ لقد أصبحت جمیلا یا أبا الأسود، فلو علقت تمیمة تنفی عنک العین
- ↑ عقد الفرید، ج۳، ص۴۹ و با کمی تفاوت در الفاظ اشعار و الاغانی، ج۱۲، ص۳۷۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴-۶۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۵-۶۶.
- ↑ ابجد العلوم، محمد صدیق خان بخاری، ص۵۸۵.
- ↑ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۸.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۱-۱۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۵۶-۲۵۷؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ ابولاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۳-۱۰۵.
- ↑ سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۶.
- ↑ بغیة الوعاه، سیوطی، ج۲، ص۲۳.
- ↑ ابجدالعلوم، محمد صدیق خان، بخاری، ص۵۸۵
- ↑ سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۶.
- ↑ صبور، رحیم، مقاله «ابوالأسود دوئلی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۲.