تربیت اسلامی
نظام تربیتی اسلام
نظام تربیتی، فصل دیگری از نظامهای منشی و رفتاری است. نظام تربیتی اسلام، مبتنی بر نظام بینشی و نگرشی است که تأثیر اساسی بر نظامهای اجتماعی میگذارد. چیستی تربیت، مبانی تربیت، اصول، اهداف، روشها، عوامل، موانع فردی و اجتماعی، مقاطع و مربیان و منابع تربیت در این فصل از دیدگاه امام خمینی بیان شده است.
چیستی نظام تربیتی
نظام در لغت، به چیزی گفته میشود که اشیائی را در آن منظم نمایند. از این رو به نخی که دانهها را در آن بچینند و مرتب کنند، نظام میگویند[۱]. اما در اصطلاح نظام عبارت است از مجموعه اجزای بههم پیوسته که هدف واحدی را دنبال میکند. منظور از نظام تربیتی مجموعهای از مفاهیم و اندیشههای سازمان یافته درباره تربیت است که از نوعی همبستگی درونی برخوردارند و به طور اساسی و پایهای بیانگر چگونگی تربیتاند[۲]. تربیت مسأله اساسی حیات بشر است و در پرتو آن انسان به حیات آرمانی خود دست مییابد. پیمودن صحیح مسیر تربیت، مستلزم برخورداری انسان از نقشه جامع تربیت و وجود راهبر و مربی کاملی است که خود راه را به درستی طی کرده باشد. امام خمینی شخصیت بینظیری است که در دوره حیات طیبه خویش، اساس کار خود را بر تربیت الهی بنا نهاده و در ضمن آثار گرانسنگ خود، مجموعهای از اندیشههای منتظم تربیتی را ارائه کرد و در مقام عمل به الگوی بزرگ و کاملی از مربیان عرصه تربیت اسلامی مبدل گشت. در عصری که اندیشههای وارداتی تربیتی همچنان نظام تعلیم و تربیت رسمی جامعه اسلامی ما را تحت تأثیر خود قرار میدهد، بازگشت به اندیشههای ناب تربیتی بزرگان دینی و ارائه نظام تربیتی آنان، ضرورت انکارناپذیری است.[۳]
اهمیت نظام تربیتی
در نظر حضرت امام همه امور مقدمه انسانسازی است؛ چراکه اگر انسان به حال خود رها شود و تربیت نشود خطرناکترین موجود عالم خواهد بود. فلسفه نزول کتب آسمانی این بوده تا انسان تحت تربیت الهی واقع شود و از این رهگذر برترین خلایق گردد[۴]. تربیت در رأس همه امور است و همه انبیاء آمدهاند تا استعدادها و قوای انسان را شکوفا و انسان بالقوه را انسان بالفعل کنند[۵]. همه مشکلات، کشمکشها و اختلافات، ناشی از نبود تربیت در جامعه است[۶]. تربیت نه تنها به سعادت فرد منجر میشود بلکه در پرتو آن یک جامعه به کمال مطلوب خود دست مییابد[۷].
از دیدگاه امام انسان موجودی است که دارای ابعاد مختلف جسمی، عقلی، معنوی و اجتماعی است و در هر یک از این ابعاد از ظرفیتهایی برخوردار است و تربیت عبارت از این است که این ظرفیتها و قوهها در انسان به فعلیت برسد و انسان بالقوه به انسان بالفعل مبدل گردد[۸]. تحقق تربیت در جامعه مستلزم نگاه نظاممند به آن است و اینجا است که سخن از مفهوم اساسی «نظام تربیتی» ضرورت مییابد. امام خمینی از جمله مربیان بزرگ تربیتی است که به امر تربیت نگاه نظاممند داشته و با تکیه بر منابع اصیل دینی به مجموعه عناصر لازم در تربیت توجه نمود؛ بهگونهای که از خلال بررسی آثار وی میتوان «نظام تربیتی» مورد نظر او را استخراج و عرضه نمود. منظور از نظام تربیتی امام خمینی مجموعهای از مفاهیم و اندیشههای منسجم و بههم پیوسته وی دربارۀ تربیت است که تحقق تربیت اسلامی در ساحتهای وجودی انسان را دنبال میکند. عناصر نظام تربیتی حضرت امام شامل مبانی، اهداف، اصول، روشها، ساحتها، مراحل، عوامل و موانع تربیت است.[۹]
مبانی تربیت
مبانی تربیت، واقعیتها و قانونمندیهای شناخته شده در علوم نظری است که تعلیم و تربیت بر آنها تکیه دارد[۱۰]. تربیت دارای مبانیای است و مهمترین آنها مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی است که در زیر به مهمترین آنها از دیدگاه حضرت امام اشاره میشود:
مبانی معرفت شناختی
امام خمینی حقیقت علم و معرفت و هرگونه اندیشه را مجرد از ماده میداند[۱۱]. ایشان به تعدد منابع معرفت اعتقاد دارد و این منابع را شامل حس، عقل، قلب، شهود و وحی و آنها را دارای رتبههای متفاوت میداند. وی معتقد است معیار شناخت اعم از حس و عقل است؛ بلکه شناخت حسی به شناخت عقلی متکی است[۱۲]. شهود مرتبهای از شناخت و درک است که فراتر از حس است، همچنان که ادراک شهودی انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است[۱۳]. از نظر امام خمینی، شناخت عقلی عالم اصالت دارد و باید تلاش کرد تا شناختهای حسی به شناختهای عقلی مبدل گردد و در واقع ارتقاء یابد[۱۴]. شناخت قلبی مرتبه بالاتر از شناخت عقلی و برهانی است و از این رو معتقد است انبیاء به عنوان هادیان بشر، زبانشان، زبان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان نتایج براهین عقلی را به قلب بندگان میرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت میکنند[۱۵]. امام همچنین معتقد است گاهی ممکن است عقل چیزی را درک کند و برهان هم بر آن اقامه کند اما دل به خوبی نیابد، بنابر این از نظر ایشان درک دل و قلب مرتبه بالاتر از درک عقل است و مرتبه بالاتر از درک دل، شهود است[۱۶]. امام همچنین در تبیین ایمان و عقیده میفرماید: «ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست و چه، نه، ایمان یک مسألهای بالاتر از این است. این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را»[۱۷].
وی معتقد است تنها ماهیت علم، نافع نیست بلکه جهتدار بودن و سمت و سوی آن است که برای رضایت و خوشنودی خدا و خدمت به مردم باشد. بر این اساس میفرماید «هر دانشوری که در جان خویش آمیزهای از علم انگیزش الهی و عمل صالح فراهم آورد رفته رفته خود را مییابد و ارتباط و وابستگی خود با خداوند را مشاهده میکند و به معارف شهودیه باطنیه راه پیدا میکند و اگر در این راه پایدار بماند بیواسطه حقایق ملک و ملکوت را مییابد و به ملک و ملکوت احاطه پیدا میکند و به معارفی دست مییابد که نور، شفاء، انس و مهر است[۱۸].
وحی که در قالب کتاب قرآن در دسترس انسان است منبع مهم کسب معرفت است و معارفی که از طریق حس، عقل و شهود قابل دستیابی برای انسان نیست از این طریق نصیب انسان میگردد. از این رو امام خمینی معتقد است این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیات ابدی و کتاب علم و معارف الهیه است، این کتاب خداست و به شئون الهی جل و علا دعوت میکند... مردم باید برای تعلم شئون الهیه به آن رجوع کنند[۱۹].
امام بر دو عامل مهم تأثیرگذار در کسب معرفت یعنی تزکیه و فطرت اشاره میکند. درباره تأثیر تزکیه بر معرفت قلبی معتقد است: صرف تعلیم و تعلم کافی نیست با تعلیم و تعلم میتوان به ماهیت اشیاء دست یافت؛ اما برای دستیابی به حقیقت اشیاء آنگونه که هست، باید از طریق تزکیه نفس به آن دست یافت[۲۰]. به سخن دیگر اگر معرفت با تزکیه پیوند نخورد معرفت حقیقی حاصل نمیشود؛ زیرا همه معارف، حتی علم توحید که بالاترین علم است، اگر همراه تهذیب نباشد، طریقت برای حقیقت نمیگردد[۲۱]. امام خمینی فطرت انسانی را نیز بنیان شناخت و لذا توجه دهنده انسان به سوی کمال مطلق میداند[۲۲] و آن را بهعنوان عامل جمیع معارف معرفی میکند و معتقد است فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقه از اموری است که حق - تعالی شأنه - بندگان را بر آن مفطور فرموده است[۲۳][۲۴]
مبانی هستیشناختی
مهمترین مبانی هستیشناختی از دیدگاه امام خمینی عبارتاند از: فقر ذاتی: همه مراتب وجود، مراتب تجلیات ربوبیت الهی است و هیچ موجودی از خود استقلالی ندارد و همه صرف ربط و عین فقر و مسخر امر الهی هستند[۲۵]. همه موجودات در وجود و کمال خود، محتاج وجودی غیر محتاج و وجودی برخوردار از کمال ذاتی هستند[۲۶]. مخلوق بودن هستی: تمام جهان هستی، مخلوق بوده و از وجود یگانهای که همان ذات باری تعالی است، منشأ میگیرد[۲۷]. ذومراتب بودن عالم هستی: هستی دارای ابعاد و مراتب است. دنیا و عالم محسوس مرتبه نازل هستی و عالم الوهیت، مرتبه اعلای هستی و مقصد اعلی است[۲۸].
جلوه خدا بودن جهان هستی: نظام هستی جلوه صفات کمالیه و جمالیه خداوند است، همه عالم اسماءالله و نشانه ذات مقدس حق تعالی هستند[۲۹]. تمام عالم هستی جلوه حق تعالی است و همه چیزهایی که در عالم واقع میشود از همان جلوه است و چون همه امور، همه چیزها از اوست و به او بر میگردد، هیچ موجودی از خودش چیزی ندارد[۳۰]. تشکیل هستی از بُعد طبیعی و فراطبیعی: هستی از دو بُعد غیب و شهود، طبیعت و ماورای طبیعت و عالم ملک و عالم ملکوت تشکیل شده است[۳۱]. عالم ملک دنیا و عالم ملکوت عالم غیب است که ملکات صالحه و فاسده انسان در آن ظاهر میشود[۳۲]. دنیا و عالم محسوس جزء بسیار ناچیزی از جهان هستی است و نسبت به عالم ماوراء طبیعی قدر محسوسی ندارد[۳۳]. همراه بودن زندگی دنیا با مشقت و سختی: در دنیا راحتی مطلق وجود ندارد و نعمتهای آن همراه رنجهای طاقتفرسا و لذتهایش محفوف به دردها است[۳۴]. دنیا، دار تزاحم است و هر نعمتی انواع رنج و زحمت و نقمت و ابتلا دارد[۳۵][۳۶]
مبانی انسانشناختی
مبانی انسانشناختی در نگاه امام خمینی جایگاه ویژهای دارد. در ذیل به مهمترین مبانی انسانشناختی ایشان اشاره میشود: ذوابعاد بودن انسان: برخلاف سایر موجودات، انسان موجودی چند بعدی است[۳۷]. حضرت امام این ابعاد را در قالبهای گوناگون مطرح میکند. گاهی از جنبههای «نباتی، حیوان، مثالی، تعقلی، معنوی و باطنی» یاد میکند[۳۸]؛ گاهی به «طبیعی، برزخی، روحانی، عقلانی، و الهی» تعبیر میکند[۳۹] و گاهی به «روحانی، جسمانی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی و.»..[۴۰] اشاره میکند.
ذومراتب بودن رشد انسان: رشد انسان دارای مراتب متفاوت است. وجود انسان دارای مراتب مختلفی است که برخی با سایر موجودات مشترک است و برخی اختصاصی آن است. انسان در مرتبه نباتی و حیوانی با دیگر موجودات مشترک است اما در مراتبی چون عقلانیت و معنویت متمایز است و همه این مراتب نیاز به تربیتی متناسب با آن دارد و از این جهت تربیت انسان به تناسب این مراتب، دارای مراتب متفاوت میباشد[۴۱]. ترکیب انسان از جسم و روح (مادیت و معنویت): انسان موجودی است که صرفاً برخوردار از بعد مادی نیست بلکه علاوه بر آن دارای بعد معنوی است[۴۲]. به سخن دیگر انسان هم جنبه ظاهری و مادی دارد و هم جنبه باطنی و معنوی[۴۳]. این دو بعد با هم رابطه دارند و جسم ظاهر روح است و روح باطن جسم[۴۴] و نیز بر یکدیگر تأثیرگذار هستند و پرورش روح انسان موجب مضاعف شدن قدرت جسمی انسان میگردد[۴۵]. تجرد روح: روح یا همان نفس انسان مجرد است و از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و از این رو از بین رفتنی نیست[۴۶].
تقدم و ارجحیت روح بر جسم: به رغم آنکه روح و جسم هر دو جزء ماهیت مرکب انسان هستند و این دو با هم ارتباط و تأثیر متقابل دارند اما آنها در یک رتبه نیستند. انسانیت انسان به روح او است نه جسم[۴۷]. جسم جنبه ابزاری دارد و از بین رفتنی است و آنچه میماند روح انسان است[۴۸]. عصاره هستی بودن انسان و برتری آن بر سایر موجودات: انسان عصاره همه موجودات و نسخه کوچک عالم است[۴۹]. انسان علاوه بر اینکه بهره از شئون سایر موجودات دارد، امتیازاتی اضافه دارد و از این رو اگر انسان درست شود همه عالم درست میشود[۵۰]. مختار بودن انسان: انسان موجودی مختار و صاحب اراده است و به اختیار خود میتواند راه مستقیم انسانیت و یا راه انحرافی را برگزیند[۵۱].
ظرفیت خوب یا بد شدن انسان: انسان موجودی است که هم در جنبه مثبت ظرفیت رشد بالایی دارد و هم در جنبه منفی زمینه سقوط زیادی دارد. انسان در ابتدا مثل سایر حیوانات است، چنانچه رشد کند موجودی روحانی میشود و از ملائک نیز بالاتر میرود و اگر به سوی فساد و انحراف حرکت کند از حیوانات نیز پستتر میشود[۵۲].
انسان اعجوبهای است که متمایز از سایر موجودات است، ظرفیت آن را دارد که از وی یک موجود الهی ملکوتی ساخته شود یا یک موجود جهنمی شیطانی[۵۳]. رشد انسان در جهت مثبت یا منفی حد و نهایت ندارد و یک موجودی است که در همه ابعادش چه بعد حیوانی و شهوانی و چه بعد معنوی و الهیاش غیر متناهی است و از هر راه خوب یا بد که برود پایان ندارد[۵۴]. هم از طرف کمال مافوق همه چیز است و هم از طرف شقاوت[۵۵] و از این رو، انسان بد یک امت را بد میکند و انسان خوب میتواند یک امت را خوب کند[۵۶]. برخورداری انسان از فطر الهی و سایر قابلیتهای فطری: از امتیازات انسان بر سایر موجودات، برخورداری او از گرایشهای فطری است. انسان فطرت الهی دارد[۵۷] و به طور فطری به قدرت مطلق، کمال مطلق، علم مطلق و زیبایی مطلق گرایش دارد[۵۸] و به خداوند و آثار او عشق میورزد[۵۹]. انسان به حسب فطرت ذاتی، عاشق کمال مطلق است و قلبش متوجه جمیل علیالاطلاق است[۶۰]. از نقص و عیب متنفر بوده و به کمال مطلق متوجه است[۶۱]. حب به بقا دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است[۶۲]. عشق به راحتی دارد و منتهای آرزوی وی راحتی مطلق و استراحت به دور از زحمت و مشقت است[۶۳].
برخورداری انسان از مقام ملک و ملکوت: نفس انسانی دارای دو مقام ملک و ملکوت است که یکی نشئه ظاهری و دیگری نشئه باطنی است. جنود نفس در نشئه باطنی بیشتر از نشئه ظاهری است و آنچه در نشئه ظاهری ظهور یافته، تنزل یافته نشئه باطنی است[۶۴]. بالقوه بودن نفس انسان نسبت به جمیع معارف و ملکات حسنه و سیئه: نفس انسانی در هنگام تعلق به بدن نسبت به همه معارف و علوم و ملکات حسنه و سیئه و بلکه تمام ادراکیات و فعلیات بالقوه است و کم کم رو به فعلیت میگذارد. ابتدا ادراکات حسی و ظاهری و سپس ادراکات عقلی در او به وجود میآید؛ اما نسبت به ملکات همچنان بالقوه است و چنانچه انسان تحت تأثیر عوامل مثبت قرار نگیرد به دلیل اینکه انگیزههای داخلی چون غضب و شهوت او را به بدی دعوت میکند؛ ملکات خبیثه بر او غالب شده و متمایل به زشتی و ناهنجاری میگردد[۶۵]. تغییرپذیر بودن خلق در انسان: تا زمانی که انسان در عالم حرکت و تغییر است جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه در وی قابل تغییر است و انسان میتواند همه اخلاق خود را به مقابلات آن مبدل کند[۶۶][۶۷]
منابع
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۷۸.
- ↑ درآمدی بر نظام تربیتی اسلام، ص۱۷.
- ↑ همتبناری، علی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۷۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷۲ - ۱۷۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۶۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۵۰۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۸؛ ج۴، ص۱۷۵.
- ↑ همتبناری، علی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۷۴.
- ↑ نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص۸۷؛ نگرشی بر تعاملی فقه و تربیت، ص۷۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۲۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۱۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۲۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۳۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۱۹ – ۲۲۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۲.
- ↑ تفسیر سوره حمد، ص۲۱ و ۲۲.
- ↑ آداب الصلوة، ص۲۱۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۴۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵؛ ج۱۲، ص۵۰۵.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۵۴.
- ↑ همتبناری، علی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۷۵.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۵۸۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۰۸ – ۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۹۸ – ۱۰۴.
- ↑ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ج۸، ص۴۳۴.
- ↑ تفسیر سوره حمد، ص۹۸.
- ↑ تفسیر سوره حمد، ص۱۰۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۲۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۳۶۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۸۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۸۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۴۵.
- ↑ همتبناری، علی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۷۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۶، ص۴۰۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۸؛ ج۴، ص۱۵۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۵۳۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۸، ص۴۱۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۲۰۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۲۲۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۶ ص۳۴۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۵۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۹۹؛ صحیفه امام، ج۶، ص۳۱۱ – ۳۱۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۲۴۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۶۲ و ۲۵۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۶۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۸ ص۳۲۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۴۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۳۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۳۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۳۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۹، ۱۴، ۲۰۹؛ شرح چهل حدیث، ص۱۲۷ و ۱۸۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۰۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۱۸.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۲۷.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۸۵.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۲۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۸۶.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۲۳۷.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۵۱۰.
- ↑ همتبناری، علی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۷۹.