رهبری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از راهبر)

رهبری عبارت است از پیشوایی و راهبری. رهبری یک جریان عملی است برای رفع مشکلات زندگی اجتماعی انسان‌ها. تکنیک و روشی که در ادارۀ کشور و عرصۀ سیاست و هدایت جامعه به عمل و اجرا گذاشته می‌شود، شاخص شیوۀ رهبری است. رهبری دارای اشکال و اقسام متفاوتی است که برخی از آنها عبارت است از: رهبری مستبدانه؛ رهبری دموکراتیک؛ رهبری حزبی؛ رهبری گروهی؛ رهبری مکتبی بر اساس حاکمیت اصول و غیره. اما در زمینه رهبری دینی باید توجه داشت که ساحت‌های مختلفی برای آن بیان شده است مانند: رهبری اخلاقی؛ رهبری علمی؛ رهبری باطنی؛ رهبری سیاسی؛ رهبری اجتماعی و رهبری دینی.

مقدمه

رهبری عبارت است از پیشوایی، راهبری و سازمان‌دهنده. انسان‌هایی که به صورت گروه و مجموعۀ به هم پیوسته زندگی می‌کنند، دارای امکانات و نیروهای بالقوه و بالفعل و مشکلات و موانع و ناهنجاری‌ها و نیز هدف‌ها و آرمان‌های مشخص بوده و آمادۀ کسب امکانات جدید و آرمان‌های پیچیده‌تری هم هستند. در چنین شرایطی نیروی سازمان‌دهنده‌ای لازم دارند که با بهره‌گیری از امکانات و نیروهای موجود واستخراج آنچه بالقوه وجود دارد از میان انبوه مشکلات و موانع، آن گروه و جمع را به سوی هدف‌ها و آرمان‌هایشان پیش ببرد، این نیرو رهبری است.

از رهبری به دلیل شکل‌های مختلف و شیوه‌های متفاوت و پیچیدگی‌هایی که دارد مشکل بتوان تعریف جامع و مانعی ارائه داد؛ ولی آن معنی ارتکازی که همه از این مفهوم در ذهن دارند، تعریف شرح‌الاسمی آن را آسان می‌کند. از این رو می‌توان به تعاریف زیر اکتفا کرد.

بنابراین تعریف، رهبری یک جریان عملی است و در عمل ظاهر می‌شود، ولی از عقیده و آرمان و نوعی بینش و تفکر نیز جدا نیست. بدیهی است عمل بر طبق عقیده همواره با دشواری‌ها و مشکلات و موانعی مواجه است که رهبری را به صورت یک امر پیچیده درمی‌آورد و نیز در رسیدن به اهداف خاص همواره رویدادهای طبیعی و جریان‌های مخالف سد راهند، که باید با طرحی متکی بر پایه‌های فکری و اعتقادی مشخص شده، از سر برداشته شوند[۱].

ضرورت رهبری

پیشوایان معصوم (ع) در راستای تربیت امت مبارز و ترسیم خطوط سیاسی مشخص برای ایشان، ابتدا باید بر اصل تبیین ضرورت رهبری و مشروعیت و صفات آن تأکید می‌کردند. آنان پس از ضروری دانستن اصل رهبری برای جامعه انسانی و تأکید بر این نکته که مردم ناگزیرند رهبر و زمامداری برای خود برگزینند[۲]، به تبیین اندیشه اسلامی درباره رهبران و زمامداران جامعه اسلامی می‌پرداختند. آنان به مردم تفهیم می‌کردند که چون انسان‌ها از رهبران خویش متأثر هستند، پس باید در انتخاب رهبر و حمایت از رهبران صالح همت گماشت[۳] و از این رهبران جائر و ناشایست پرهیز کرد و به این ترتیب آن بزرگواران با کشیدن خط بطلان بر هیئت‌های حاکمه در عصر خود، خطابودن راه آنان را مورد تأکید قرار می‌دادند و همواره متذکر می‌شدند که باید در جامعه امامتی راستین وجود و حضور داشته باشد و این‌چنین امت اسلامی را در راستای تحقق اهداف عالیه اسلام تربیت می‌کردند[۴].

رهبری و شیوه‌های آن

تکنیک و روشی که در ادارۀ کشور و عرصۀ سیاست و هدایت جامعه به عمل و اجرا گذاشته می‌شود، شاخص شیوۀ رهبری است. شاید مشکل بتوان شیوه‌های رهبری را به شکل جامع و مانعی تعریف و یا تقسیم‌بندی منطقی کرد، ولی از مطالعۀ نمونه‌های تجربه‌شدۀ آن می‌توان اشکال و اقسام متفاوتی را به دست آورد، که موارد زیر از جمله آنهاست:

  1. رهبری مستبدانه: وقتی قدرت به صورت شخصی و در اختیار خواسته‌ها و اراده شخص قرار می‌گیرد، رهبری متکی به چنین قدرتی مستبدانه می‌شود و رهبر راه خود را می‌رود و اراده تمایلات او محور حرکت‌ها و تحولات می‌شود. رهبری مستبدانه چون فاقد رابطۀ منطقی و اصولی با مردم است، ناگزیر ایجاد رفاه و بهره‌گیری از شیوه‌های تهدید و تطمیع، اساس سیاست چنین رهبری است.
  2. رهبری دموکراتیک: هرگاه قدرت ناشی‌شده از تشکل سیاسی جامعه، به اتکای آرای عمومی، در اختیار رهبر یا رهبرانی قرار گیرد و رهبری به صورت تجلی قدرت و حاکمیت مردم ظهور کند، رهبری به شیوۀ آزاد و دموکراتیک عمل می‌کند. که در آن حداکثر آزادی‌ها برای نیل به اهداف اجتماعی و فردی منظور می‌شود.
  3. رهبری حزبی: یک تشکیلات سیاسی با افکار و ایده‌ها و عقائد خاص، به طور معمول سعی بر آن دارد رهبری سیاسی جامعه را به دست گیرد و با قبولاندن فکر و ایده خود در عمل قدرت را کسب کند و در نهایت در دولت شرکت فعال داشته باشد و یا بتواند دولت و حکومت را به دست گیرد. احزاب باید به دستگاه رهبری خویش حالت دموکراتیک بدهند و نیز باید رهبری حزبی به شکل منطقی و با استفاده از شیوه‌های درست و با صداقت و دلسوزی و احترام به افکار عمومی و برخورد سالم با مخالفان اعمال شود. ولی گاه تکنیک‌های غلط و گمراه‌کننده مانند تحریف واقعیت‌ها و جوسازی‌ها و ایجاد بحران‌های مصنوعی و قهرمان‌سازی و عوامل فشار، استفاده می‌شود رهبری حزب خواهد شد.
  4. رهبری گروهی: در رهبری گروهی، قدرت به جای یک فرد در دست تعداد معدودی متمرکز می‌شود و تصمیم‌گیری‌ها و تعیین خط‌مشی‌ها به صورت جمعی صورت می‌گیرد. رهبری گروهی اختصاص به مدیریت‌های حزبی ندارد ولی اغلب با نوعی همبستگی و تشکیلات و اشتراک در یک سلسله نقطه‌نظرها همراه است. رهبری گروهی در نهایت به نوعی رهبری متکی به ارادۀ فرد منتهی می‌شود و به تدریج قدرت اعضای گروه به یکی از آنها منتقل می‌شود. رهبری گروهی معمولاً از حکومت اولیگارشی هواداری می‌کند.
  5. رهبری فاشیستی: هدف نهایی در این شیوۀ رهبری استقرار یک رژیم دیکتاتوری و ضدپارلمانی است که اساس آن بر بزرگداشت دولت و دشمنی آشکار با دموکراسی و لیبرالیزم و سوسیالیزم قرار دارد.
  6. رهبری جامعه‌گرا (توتالیتر): این شیوۀ رهبری که مبتنی بر فلسفۀ اجتماعی اصالة‌الاجتماع است، نظارت قدرت عالیه (رهبری دولت) را بر تمامی فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی، نظامی، و سیاسی حاکم می‌داند و با حذف تمامی نظارت‌های دموکراتیک و آزاد در جامعه، فقط حاکمیت یک حزب را مشروع می‌شمارد و توسل به قدرت برای سرکوب مخالفان را تنها وسیلۀ حفظ قدرت می‌شمارد.
  7. رهبری طبقه: سیاست مبتنی بر بینش و فلسفۀ مارکسیسم، مبارزات طبقاتی را ضرورتی اجتناب‌ناپذیر می‌داند و معتقد است که این مبارزه در نهایت به دیکتاتوری و رهبری طبقه پرولتر منتهی می‌شود.
  8. رهبری ماکیاولی: بنیاد ماکیاولیزم بر جدایی سیاست از ارزش‌های اخلاقی و تجویز هر نوع عمل برای رسیدن به اهداف سیاسی است. وی معتقد بود بدون شرارت هرگز قدرت نه به دست می‌آید و نه حفظ می‌شود؛ و گاه رسیدن به قدرت و یا حفظ قدرت، اعمال زور، حیله، تزویر، خیانت، تقلب، دروغ، پیمان‌شکنی و بیرحمی را ایجاب می‌کند و رهبری هنگامی موفق است که از تمامی این ابزار استفاده کند؛ زیرا همواره هدف وسیله را توجیه می‌کند.
  9. رهبری ملی و ناسیونالیستی: بنیاد رهبری ملی بر ایجاد وفاداری و علاقه و عشق به پیوندها و عناصری است که ملت را همبسته و متحد می‌کند. رهبری ملی سعی بر آن دارد که به عناصری مانند نژاد، زبان، سنت‌ها، فرهنگ‌های ملی و تاریخ مشترک اهمیت بیشتری داده و آن را بر دیگر ارزش‌ها ترجیح دهد.
  10. رهبری بر اساس دموکراسی ارشاد شده: دموکراسی ارشاد شده، سیاستی بود که برخی از رهبران سیاسی برای ادارۀ کشورهای از بند رسته و آزاد شده خود انتخاب کردند، تا برای مقابله با توطئه‌های خارجی و ناآگاهی‌هایی که در میان ملت‌های تازه رهایی یافته وجود دارد، راه میانه‌ای را بینابین دیکتاتوری، و دموکراسی مطلق و بی‌در و پیکر اتخاذ کنند.
  11. رهبری جهانی با خصیصۀ امپریالیستی و استکباری: می‌توان هرگونه خط‌مشی و سیاستی را که مبتنی بر سلطه‌طلبی و برتری‌جویی و بهره‌کشی از ملت‌های دیگر باشد، امپریالیسم نامید. کشورهای قدرتمندی که در جهان این خط‌مشی و سیاست را دنبال می‌کنند در حقیقت داعیۀ رهبری جهانی با خصلت‌های امپریالیستی دارند.
  12. رهبری مکتبی بر اساس حاکمیت اصول: در این نوع رهبری پایۀ اصلی، مکتب و اصول مکتبی است و رهبری سعی بر آن دارد که با اتخاذ شیوه‌ها و راه‌هایی که متناسب با اصول مکتبی است، ایدئولوژی خود را حاکم گرداند. در رهبری مکتبی فرد و شخص رهبر مطرح نیست؛ اصالت با خود مکتب و اصول آن است. و به همین دلیل راهبردها و تاکتیک‌های آن نیز متناسب با اصول مکتب است. رهبری انبیا در دعوت به قسط و عدالت و هدایت به سوی خدا بر پایه همین اصل بنا نهاده شده و رهبری در اسلام نیز در همین چارچوب قرار می‌گیرد و رهبری در نظام امت و ولایت فقیه که موضوع این بحث است، بر همین اصول کلی مبتنی است[۵].

ساحت‌های رهبری

سعادت انسان، هدف نهایی دین است و امامان معصوم (ع)، با توجه به نیاز مخاطبان، آنان را به سوی سعادت، راهنمایی می‌کنند. انواع رهبری امام، با راهی که او برای بشر برمی‌گزیند، ارتباط مستقیم دارد. امام، از راه‌های اخلاقی، علمی و باطنی، بشر را هدایت می‌کند و تمام موارد پیش‌گفته، مقدمه‌ای برای رهبری سیاسی اوست. بنابر این، انواع رهبری امام، عبارت است از: رهبری اخلاقی، رهبری علمی، رهبری باطنی، و رهبری سیاسی[۶].

رهبری اخلاقی

پیشی گرفتن در به انجام رساندن کارهای پسندیده و سرآمد کارهای نیک بودن، نشانه رهبری اخلاقی است. بر پایه روایتی امام علی (ع) می‌فرماید: «ای مردم! به خدا سوگند، من شما را به طاعتی بر نمی‌انگیزانم، جز آنکه خود پیش از شما، به گزاردن آن بر می‌خیزم، و از گناهی باز نمی‌دارم، جز آنکه خود پیش از شما، از آن اجتناب می‌کنم»[۷].

قرآن مجید، مؤمنان را از گفتن آنچه به کار نمی‌بندند، باز داشته و می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۸]. آنان که رهبر اخلاقی جامعه هستند، باید پیش از آنکه راهنمای مردم باشند، معلم خود باشند: «هر که خود را پیشوای مردم گردانَد، باید پیش از آموزش دیگران به آموزش خویش بپردازد و پیش از آنکه [دیگران را] با گفتار، ادب کند، باید با کردار خود، تربیت نماید»[۹].[۱۰]

رهبری علمی

مقصود از رهبری علمی، توانایی در پاسخ گفتن به پرسش‌های علمی جامعه است. پیمودن راه سعادت، همیشه آسان و هموار نیست؛ زیرا اگر چنین بود، همه انسان‌ها خوشبخت بودند؛ بلکه شک‌ها و تردیدها، پیمودن راه را دشوار می‌نماید و کسانی که بر تردیدها چیره نشوند، با شبهاتی روبه‌رو می‌شوند که رهایی از آنها، آسان نیست. امام، یعنی رهبر علمیِ جامعه، باید توانایی پاسخ گفتن به تمامی این شبهات را دارا باشد و از هیچ مشکل علمی‌ای نهراسد. امام، پناهگاه همه کسانی است که در راه کمال خویش، با پرسش‌های پیچیده‌ای روبه‌رو هستند و در پاسخ یافتن، درمانده شده‌اند.

برتری علمی امام، چنان است که زوایای پنهان دین را می‌کاود و ظاهر می‌سازد و پیرایه‌هایی را که به نام دین بر دین بسته‌اند، به کناری می‌نهد و آیین حقیقی اسلام را، بدون فزونی و کاستی، عرضه می‌نماید. امام صادق (ع)، در روایتی، فلسفه حضور امام در جامعه را پاسداری از گوهر دین می‌داند و می‌فرماید: «زمین، هیچ‌گاه از امام، خالی نیست، تا اگر مؤمنان چیزی را [به دین] افزودند، آنها را [از این کژروی] برگردانَد و اگر چیزی را کاستند، آن را کامل کند»[۱۱].[۱۲]

رهبری باطنی

تابش انوار باطنی امام بر دلِ انسان‌های شایسته و حرکت به سوی کمال را رهبری باطنی گویند. این گونه رهبری، کامل‌ترین نوع رهبری است و در حقیقت، امام، راه را به او نشان نمی‌دهد؛ بلکه او را به سرمنزل مقصود می‌رساند. انسان شایسته، پس از آنکه شرایط بهره‌مند شدن از نور امام را در خود ایجاد کرد، ارتباطی قوی و پایدار با امام خویش، برقرار می‌کند و برای چنین انسان‌هایی، امام غایب با امام ظاهر، تفاوتی ندارد.

امام باقر (ع)، در روایتی، سوگند یاد کرده که نور امام در دل مؤمنان، از درخشش خورشید درخشان، افزون‌تر است[۱۳].[۱۴]

رهبری سیاسی

در دیدگاه شیعه، ویژگی‌های اخلاقی، علمی و نفوذ باطنی، مقدمه رهبری سیاسی است و امام مسلمانان، پیش از آن‌که جامعه را از نظر سیاسی اداره کند، باید در دانش و اخلاق، سرآمد بوده، در تصرف دل‌ها توانا باشد و شیعه، با همین معیار، امام علی (ع) را جانشین بدون واسطه پیامبر (ص) می‌داند و پس از او، یازده امام معصوم را به عنوان رهبران سیاسی خود، پذیرفته است و فرمان آنها را فرمان خدا و پیامبر او می‌داند، چنانچه از پیامبر خدا (ص) روایت شده: «از کسی که خداوند، او را بر شما ولایت داده است، شنوایی و اطاعت داشته باشید، که او [مایه] نظام یافتن اسلام است»[۱۵].

شیعیان، پیروِ امامی هستند که خداوند، او را «حاکم» قرار داده است و چنین امامی، «نظام اسلام» است و اگر از دیگری پیروی شود، انسجام دین اسلام، گسسته می‌شود و در برابر بیگانگان، کارساز نخواهد بود[۱۶].

رهبری اجتماعی

امام به منزله پیامبر (ص) است و به غیر از مناصب اختصاصی، تمام شئونات و مناصب و مسؤولیت‌های او را داراست. همچنین یکی از وظائف پیامبر اکرم (ص) مدیریت اجتماع مسلمانان و تدبیر امور و سرپرستی جامعه اسلامی است[۱۷]. این زعامت و سرپرستی و تولی امور جامعه اسلامی که خداوند تعالی بر اساس مصالح واقعی به رسولش اعطا فرموده است بعد از رسول خدا (ص) نمی‌تواند مهمل و رها باشد و به جانشین او منتقل می‌‌گردد. امامت و خلافت و جانشینی هم که استمرار وظائف و شئونات آن حضرت (ص) است، مشمل بر ولایت و تصدی مسؤولیت‌های اجتماعی و امور اجرایی جامعه مسلمانان می‌‌باشد[۱۸].

رهبری دینی

از جمله شئونی که برای انبیا و اوصیا به ویژه پیامبر خاتم و اهل بیت (ع) او مطرح شده است، مرجع دین بودن آنان در احکام و معارف است که با قطع شدن وحی و رحلت پیامبر به ایشان که جانشینان آن حضرتند، منتقل شده است[۱۹]. این شأن برای نایبان امام (خاص یا عام) نیز قابل اثبات است.

یکی از شؤون پیغمبر، ابلاغ وحی بود، مردم متن اسلام را از پیغمبر می‌پرسیدند، آنچه در قرآن نبود از پیغمبر سؤال می‌کردند، اما مسأله این است که آیا همه احکام و دستورات و معارف اسلامی همان است که در قرآن آمده و پیغمبر به مردم گفته است؟ یا نه، پیغمبر آنچه گفته مقداری از دستورات اسلام بوده و زمان، اجازه نداده همه احکام را به عموم مردم برساند؟ قهراً چنین بوده است، و لذا پیامبر خدا (ص) تمام آنچه را که زمان، اجازه گفتن آنها را نداد به علی (ع) که وصی او بود، آموخت و او را به عنوان یک عالم ممتاز و سرآمد همه صحابه که حتی در گفته و عمل، خطا و اشتباه ندارد به مردم معرفی کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌...»؛ «مردم! هر کس را من مولای او هستم علی مولای اوست. هر چه را که درباره اسلام می‌خواهید از من بپرسید بعد از من از علی سؤال کنید»؛ لذا لحظه آخر عمر مبارکش سر بر گوش علی گذاشت و هزار باب علم به او آموخت که از هر بابش هزار باب دیگر علم گشوده شد. بر همین اساس بود که علی (ع) تا آخرین لحظه عمر می‌فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌»، «تا من هستم از من احکام خدا را سؤال کنید».

در حقیقت امام پس از پیامبر، یک کارشناس و اسلام شناس کامل، از جانب خداست، البته به او وحی نمی‌شود. و پس از او هم امامان دیگر تا امام زمان (ع) جانشین پیامبر (ص) می‌باشند، نه این که کارشناسی امام معصوم مثل یک مجتهد و یا بهتر از مجتهد باشد بلکه به معنای این که او تمام علوم اسلام را از پیغمبر گرفته است و بدون هیچ خطا و اشتباهی به مردم ابلاغ کرده است و این مقام از هر امامی به امام بعد منتقل شده است[۲۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱۰۸.
  2. امام علی (ع) در نهج‌البلاغه فرموده‌اند: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ‏ مِنْ‏ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»؛ مردم ناگزیرند که رهبر و زمامداری برای خود داشته و آن را برگزینند خواه نیکوکار یا فاجر. امام (ع) با این جمله اصل زمامداری و ضرورت وجود رهبر در جامعه را متذکر شده‌اند، زیرا به هر حال، وجود رهبر فاجر از بی‌رهبری بهتر است.
  3. در روایاتی از امام باقر (ع) ایشان تأکید فرموده‌اند: اگر در جامعه امر رهبری درست باشد، مردم به سوی سعادت سوق می‌یابند و اگر رهبر آلوده باشد، به سوی گناه و انحطاط سوق پیدا خواهند کرد؛ زیرا به اعتقاد ایشان، نوع حکومت و شخصیت و عملکرد مردم از رهبران‌شان متأثر است. از این‌رو می‌فرمودند: در جامعه‌ای که حکومت در دست جاهلان، ظالمان و یا عناصر ناشایست باشد، هر گونه تلاش اصلاح‌گرانه بی‌نتیجه و بدون ثمر خواهد بود و به همین دلیل، در اسلام و مکتب تشیع اصل امامت به عنوان اصلی مهم تلقی شده و مبنای هر ارزش و اصل به خیر شمرده می‌شود و سعادت جامعه نیز در سایه رهبری حکومت حق متصور است. و باز آن حضرت در روایتی فرموده‌اند: اسلام بر پنج اصل استوار است: صلاة، زکوة، حج، صوم و ولایت. زراره از امام باقر (ع) پرسید: از این پنج اصل کدام بهتر است؟ امام فرمود: ولایت؛ زیرا ولایت کلید بروز و حضور آنها و والی دلیل و راهنمای آن است (ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۸ و ج۲۷، ص۱۹۳).
  4. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۹۶.
  5. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص۱۱۰ ـ ۱۱۴.
  6. محمدی ری‌شهری، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ص ۱۰۷.
  7. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
  8. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟» سوره صف، آیه ۲.
  9. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۷۳.
  10. محمدی ری‌شهری، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ص ۱۰۷.
  11. «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ؛ كَيْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَيْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَيْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ»؛ الکافی، ج۱، ص۱۷۸، ح۲.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ص ۱۰۸.
  13. الکافی، ج۱، ص۱۹۴، ح۱: «وَ اللَّهِ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ».
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ص ۱۰۹.
  15. «اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا لِمَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ الْأَمْرَ فَإِنَّهُ نِظَامُ الْإِسْلَامِ»؛ الأمالی، مفید، ص۱۴، ح۲.
  16. محمدی ری‌شهری، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ص ۱۱۰.
  17. معارف و عقائد ۴، مباحث نبوت خاصه، ص ۲۲۵.
  18. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱ ص ۴۵-۵۰.
  19. ر.ک: سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲.
  20. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۴۲؛ سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی، ج۲، ص ۱۰۵.