رهبری در معارف دعا و زیارات

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

«قادة» جمع قائد اسم فاعل قادَ يَقُود (باب قال يقول) از ریشه قَود است. خلیل بن احمد «قَود» را نقیض «سَوْق» دانسته، می‌گوید: قیادت آن است که انسان از جلو برود و مرکب را پشت سر خود بکشد (جلوداری)، اما سوق آن است که انسان، مرکب را جلو بیندازد و آن را از پشت براند. طنابی که با آن حیوان یا چیز دیگر را پشت سر می‌کشند، «قِیاد» می‌گویند[۱]. پس هر دو واژه «قوْد» و «سَوْق» به معنای رهبری، راهنمایی و به مقصد رساندن می‌آید، لکن یکی از جلو رفتن و دیگری از پشت سر راندن است، اما «هدایت» به معنای مطلق راه نشان دادن است، خواه هدایت کننده همراهی عملی نیز داشته باشد یا بخواهد مسیر را با نشانی و نقشه بفهماند و در همراهی عملی با هدایت شونده، خواه قیادت بکند یا سوق بدهد[۲].

«أُمم» جمع امت از ریشه امَّ به معنای قصد مخصوص است. بنابر این، امت به معنای جمعی است که مشخصاً مورد قصد و توجه قرار گیرند، خواه مجموعه‌ای از افراد باشند، یا قطعاتی از زمان، فکر، عقیده و امثال آن[۳]. قرآن کریم گاهی امت را در یک نفر استعمال کرده است: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ[۴] زیرا او به تنهایی کار یک امت را می‌کرد و امت‌ساز بود و هیچ امتی به اندازه آن حضرت برکات وجودی نداشت. از این جهت پدر موحدان عالم: ﴿مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ[۵] و سرسلسله جمعی از انبیا قرار گرفت که به انبیای ابراهیمی اشتهار یافتند.

امام صادق (ع) درباره حضرت عبدالمطلب (ع) می‌فرماید: «يُحْشَرُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أُمَّةً وَاحِدَةً عَلَيْهِ سِيمَاءُ الْأَنْبِيَاءِ وَ هَيْبَةُ الْمُلُوكِ»[۶]؛ عبدالمطلب در روز قیامت به صورت یک امت محشور می‌شود که سیما و علامت انبیا و هیبت پادشاهان از چهره او نمایان است.

مراجعه به تاریخ نشان می‌دهد جد گرامی رسول خدا (ص) نیز نقش فوق‌العاده‌ای در تاریخ داشته است. قرآن کریم عنوان «امت» را گاهی نیز درباره غیر انسان‌ها به کار برده، می‌فرماید: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ[۷].[۸]

گستره رهبری امامان (ع)

در این بخش از زیارت، ائمه اطهار (ع) به عنوان قائد و رهبر اُمم معرفی شده‌اند. قیادت، عام است و شامل هرگونه رهبری مادی و معنوی می‌شود، چنان که امم نیز عام است و امت‌های گوناگون را در بر می‌گیرد. بنابراین، هر امتی در هر زمان و مکانی از فیضی مادی یا معنوی بهره‌مند شد از برکت وجودی ائمه اطهار (ع) است. سرّش آن است که آن پیشوایان نور، مجاری هرگونه فیض تکوینی و تشریعی خدا هستند و به واسطه آنها ارتباط بین عالم امکان و واجب تعالی برقرار می‌شود و چون فیض خدا عام است و اختصاص به امت خاصی ندارد، ممکن نیست فیضی مادی یا معنوی از جانب حق تعالی تنزل پیدا کند و ممکن الوجودی از فیض واجب الوجود بهره‌ای بگیرد و ائمه اطهار (ع) واسطه آن نشده باشند.

در این جهت فرقی نیست که آن فیض به عالم فرشتگان برسد یا به عالم انسان‌ها، حیوانات، نباتات یا جمادات. باران که یکی از فیوضات مادی است و همه موجودات از آن بهره می‌گیرند و چه بسا بسیاری از فیوضات معنوی را نیز همراه داشته باشد، به تصریح همین زیارت جامعه، از برکت وساطت آنهاست: «بِكُمْ... يُنَزِّلُ الْغَيْثَ‌».

مهم‌ترین فیض الهی که نظر اصلی این جمله زیارت به آن است و جزو فیوضات معنوی شمرده می‌شود، فیض هدایت یا پیدا کردن مسیر حرکت الهی است. سهم ائمه اطهار (ع) در هدایت جوامع بشری به صراط مستقیم در مرحله وسالت در نزول وحی، تلاش برای ابلاغ و تبیین متن وحی، پیکار برای اجرای آن و سایر مراحل، برای هیچ کس قابل انکار نیست.

این فیض‌رسانی عام است، بدین ترتیب نه تنها شیعیانشان را هدایت می‌کنند، بلکه چون به تصریح همین زیارت، ائمه (ع) مدافعان حمایت‌گر امت‌ها هستند و ناپسندی‌ها و نارواها را از آنها دور می‌کنند: «الذَّادَةِ الْحُمَاةِ»، امت‌های دیگر را نیز متناسب با حال و استعداد آنان رهبری می‌کنند. از این رو هر کسی از هر امتی و در هر زمان و مکانی که به هدایت رسید از برکت هدایت و راهنمایی‌های آنهاست چنان که هر کسی که گمراه شد دلیلش سرپیچی و نافرمانی از رهنمودهای آن رهبران الهی است: «رسول خدا (ص) دروازه الهی است که از غیر آن نمی‌توان وارد شد و راه روشنی است که هرکس آن را طی کند به خدا می‌رسد. علی (ع) نیز این چنین است و برای یکایک امامان نیز همین‌گونه است. خدا آنان را ارکان زمین قرار داد تا اهلش را مضطرب نگرداند و عمودهای اسلام و نگهبانان راه‌های هدایت گردانید به گونه‌ای که کسی هدایت نمی‌شود جز به هدایت آنها و کسی گمراه نمی‌گردد مگر به کوتاهی کردن از حق آنان. امنای خدایند بر آنچه که نازل می‌شود و حجت بالغه بر کسانی هستند که بر روی زمین زندگی می‌کنند»[۹]. از جمله «لَا يَهْتَدِي هَادٍ إِلَّا بِهُدَاهُمْ...» استفاده می‌شود که هدایت امت‌های پیشین نیز در گرو اطاعت از ائمه اطهار (ع) است، لکن به واسطه اطاعتی که از پیامبران خودشان داشتند.

توضیح اینکه: انبیای گذشته در بهره گرفتن از فیض وحی الهی واسطه‌ای داشتند که آن واسطه، نور وجود ائمه (ع) بود و اگر نور وجود آنها وساطت نمی‌کرد انبیای سابق از وحی محروم می‌شدند. غواص در بحار انوار ائمه اطهار (ع)، علامه مجلسی در شرح نخستین حدیث اصول کافی می‌گوید: بر اساس اخبار و روایات، تمام علوم و حقایق به وساطت ائمه اطهار (ع) بر سایر مخلوقات، حتی فرشتگان و پیامبران افاضه می‌شود.

سپس نتیجه‌گیری می‌کند و می‌گوید: با اخبار مستفیضه ثابت شده است که ائمه اطهار (ع) وسیله‌های ارتباط بین خلق و حق تعالی در افاضه هرگونه رحمت، علوم و کمالات به جمیع خلق هستند و هر چه توسل و اذعان به فضل آنان بیشتر باشد، جوشش فیض خدای تعالی بیشتر خواهد بود؛ «و قد ثبت في الأخبار أن جميع العلوم و الحقائق و المعارف بتوسطهم تفيض على سائر الخلق حتى الملائكة و الأنبياء و الحاصل أنه قد ثبت بالأخبار المستفيضة أنهم (ع) الوسائل بين الخلق و بين الحق في إفاضة جميع الرحمات و العلوم و الكمالات على جميع الخلق فكلما يكون التوسل بهم و الإذعان بفضلهم أكثر كان فيضان الكمالات من الله تعالی أكثر...»[۱۰].

بدین ترتیب اگرچه امت‌های گذشته به صورت ظاهر پیامبران خودشان را اطاعت یا عصیان می‌کردند و بر سبیل هدایت یا ضلالت قرار می‌گرفتند، لکن در واقع این اطاعت و عصیان یا هدایت و ضلالت به نور پاک چهارده معصوم (ع) باز می‌گشت.

افزون بر این، شعاع رهبری و زعامت آن ذوات نورانی از عالم بشریت فراتر می‌رود و مجموعه نظام کیهانی با همه موجودات و مخلوقاتش را در برمی‌گیرد[۱۱].

نمونه‌هایی از رهبری امامان (ع)

یکی از شیعیان امام باقر (ع) هنگام ورود به خانه آن حضرت، مرتکب خلافی شد. امام باقر (ع) از داخل منزل فریاد برآورده، فرمودند: «ادْخُلْ لَا أُمَ لَكَ‌» وقتی وارد شد به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: می‌خواستم شما را بیازمایم که آیا از پشت در و دیوار هم متوجه می‌شوید یا نه؟ امام باقر (ع)فرمود: راست گفتی، قصد تو امتحان بود، ولی بدان که اگر این در و دیوار بتواند حجاب و مانع چشمان ما باشد پس بین ما و شما فرقی نخواهد بود. آن‌گاه فرمود: مبادا دیگر تکرار شود[۱۲].

ابوبصیر می‌گوید: در کوفه به زنی قراءت قرآن می‌آموختم، روزی با او مزاحی کردم. چون در مدینه بر امام باقر (ع) وارد شدم، عتابم کرد و فرمود: کسی که در خلوت مرتکب خلاف می‌شود خدا نسبت به او اعتنایی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ (چرا با او مزاح کردی؟) من از شرمندگی صورتم را گرفتم و توبه کردم. امام باقر (ع) به من فرمود: تکرار مکن[۱۳]؛ امام کاظم (ع) در اوج قدرت هارون الرشید، صفوان جمال را از کرایه دادن شتر به خلیفه وقت نهی کردند: صفوان جمال می‌گوید: بر امام کاظم (ع)وارد شدم به من فرمود: همه چیز تو زیباست، جز یک کار. گفتم: فدایت شوم کدام کارم منظور شماست؟ فرمود: کرایه دادن شترها به هارون. گفتم: به خدا سوگند! برای شرارت، صید و لهو و لعب کرایه ندادم، بلکه برای این راه، یعنی رفتن به مکه کرایه دادم و خودم نیز همراه آنها نمی‌روم و فقط غلام‌های خود را همراهشان روانه می‌کنم. فرمود: آیا از کرایه شترهایت چیزی باقی می‌ماند؟ گفتم: بله، قربانت گردم. فرمود: آیا دوست داری تا پرداخت کرایه شترهایت زنده بمانند؟ گفتم: آری. فرمود: هر کس که راضی به زنده ماندنشان باشد، از آنهاست و کسی که از جمله آنها باشد داخل آتش می‌شود.... سرانجام همه شترهایم را فروختم تا از شر این کار خلاص شدم[۱۴].

این‌گونه مراقبت‌های ویژه از شیعیان که حرکات آنها را کنترل کرده، در زمان مناسب به آنها تذکر می‌دادند نمونه‌هایی از رهبری امامان نسبت به شیعیان است.

چنان که برخورد ملاطفت آمیز و بزرگوارانه‌ای که امام مجتبی (ع) در مواجهه با آن مرد عنود شامی از خود نشان داد و او را که از دشمنان بدبین و کینه‌توز آن حضرت و پدرش بود، متوجه اشتباهش کرد[۱۵] و نیز برخوردهای کریمانه امام حسین (ع) با حر که فرماندهی سپاه دشمن را بر عهده داشت، و موضع نصیحت گرانه‌ای که آن حضرت تا صبح عاشورا در مقابل سپاه پسر ملعون سعد گرفت و نظایر آنکه در زندگی همه امامان معصوم (ع) وجود دارد، نمونه‌هایی از رهبری آنان نسبت به معاندان است.

همان گونه که برخورد ارشادگرانه امام صادق (ع)با ابن ابی العوجای ماتریالیست و مادی مسلک، رهبری آن حضرت نسبت به یک ملحد غیر موحد است[۱۶].

قیادت اعمال

آنچه گذشت نمونه‌هایی از قیادت و رهبری اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی ائمه (ع) بود. بخش دیگر رهبری آن بزرگواران، رهبری و قیادت اعمال و عبادات بندگان خداست. توضیح این که:

اولاً، هر یک از عقاید، اخلاق و اعمال ما بر اساس تجسم اعمال دارای حقیقت و واقعیت خارجی است، نه اعتبار محض و بدون حقیقت. ثانیاً، این اعمال و اعتقاد و اخلاق به سوی خدا بالا می‌رود: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[۱۷].

نتیجه اینکه: خط سیری مشخص وجود دارد که اعمال طیب و صالح از آن خط سیر عبور می‌کند و به خدا نایل می‌گردد. و چون پیمودن هر مسیری احتیاج به قائد و راهنمایی از سنخ راهیان همان راه دارد عملی می‌تواند قائد و راهنمای این راه شود و اعمال سایرین را به مقصد برساند که برترین اعمال و خالص‌ترین آنها باشد و آن، چیزی جز عبادت و اعمال ائمه اطهار (ع) نیست.

از این رو خواندن نماز اول وقت، در واقع اقتدا کردن به امام زمان خود است[۱۸]؛ زیرا امام هر زمانی هر جا که باشد اول وقت، نماز می‌خواند در نتیجه کسی که نماز را در اول وقت می‌خواند تبعیت از امام زمان خود کرده است. همین تبعیت‌ها و پیروی‌ها موجب می‌شود که نماز امام هر عصر (ع) به هنگام صعود و تقرب به سوی خدا، امامت و قیادت نمازهای دیگر بندگان تحت زعامت و رهبری او را با حفظ مراتب بر عهده بگیرد و آن را به محضر قدس ربوبی واصل کند.

پس نماز امام زمان امام نمازها، زکات او امام زکات‌ها، حج او امام حج‌ها و خلاصه سنت و سیرت او امام سنت‌ها و سیرت‌های پیروان راستین است[۱۹].

امیر الحاج

بیان امام صادق (ع) در این مورد قابل توجه است که می‌فرماید: «مردم، امام خویش را نمی‌یابند، در حالی که او [هر سال] در مراسم [الحج] حضور دارد و آنان را می‌بیند، ولی آنها او را نمی‌بینند»[۲۰]. محمد بن عثمان عمروی، یکی از نواب چهارگانه امام عصر (ع) نیز می‌گوید: «به خدا سوگند! صاحب الامر (ع) هر سال در مراسم حج حضور دارد، مردم را می‌بیند و آنها را می‌شناسد و مردم هم او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند»[۲۱].

تذکر: در بعضی از سال‌ها مراسم حج بر حسب ظاهر بدون حضور معصوم برگزار شد، مانند حج سال ۶۰ هجری که بدون حضور امام حسین (ع)برگزار شد، سال‌هایی که امام کاظم (ع) در زندان بود، سال‌هایی که امام رضا (ع) در خراسان حضور داشت، دوران امامت امام حسن عسکری (ع) که به علت محاصره حکومتی ظاهراً هیچ حجی به‌جا نیاورد و... .

در این موارد می‌توان گفت: این ذوات مقدس به صورت غیرعلنی در مراسم حج شرکت می‌کردند، نظیر شرکت امام سجاد (ع) در مراسم دفن امام حسین (ع) و شرکت امام عصر (ع) در مراسم حج. نیز می‌توان گفت: خضرهای راه و انسان‌های کاملی در مراسم حج حضور پیدا می‌کردند و از طرف آنها حج می‌گزاردند و امیرالحاج می‌شدند.

بنابراین، آنها قادة الاممی هستند که تمام امت‌ها را با اعمالشان، در تمام شرایط، به شکل مناسب و به فراخور حال آنان رهبری می‌کنند، لکن کسانی از نسیم ربانی این قیادت‌ها بهره‌مند می‌شوند که خودشان را در مسیر آن رهبری قرار دهند. چنان که هدایت الهی نیز فقط دست کسانی را می‌گیرد که دریچه قلبشان را به سوی آسمان معنا بگشایند تا شعاع وحی الهی قلب آنان را حیاتی مجدد ببخشد: ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۲۲]. تقوا در این آیه به هر معنا که باشد این مقدار دلالت می‌کند که هدایت قرآن، مطلق نیست بلکه مخصوص کسانی است که گوش خود را فراسوی شنیدن آیات آن باز نگه دارند.

بخش دیگر از رهبری ائمه (ع) رهبری سیاسی است که شرح آن در توضیح جمله «سَاسَةَ الْعِبَادِ» خواهد آمد. چنان که رهبری فکری و اعتقادی آنها در ابعاد مختلف وحی و تشریع، ضمن فقرات دیگر روشن‌تر خواهد شد[۲۳].

اشارات

معنای سوق

تعبیر «سوق» هم درباره جهنمی‌ها آمده است و هم درباره بهشتیان. درباره جهنمی‌ها فرمود: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا[۲۴]. لکن باید توجه داشت که: اولاً، قرآن کریم جهنمی‌ها را همسان حیوانات معرفی می‌کند: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ[۲۵]، ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ[۲۶]. از رسول اکرم (ص) نیز ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا[۲۷] روایتی نقل شده که مؤید همین معناست، حضرت فرمود: در قیامت بعضی به صورت خوک، بعضی به صورت بوزینه و... وارد محشر می‌شوند[۲۸].

ثانیاً، به طور معمول حیوانات را به صورت «هی کردن» و سوق دادن از جایی به جای دیگر منتقل می‌کنند. بنابر این، سوق دادن جهنمی‌ها به صورت هی کردن است، یعنی آنها را مانند حیوانات می‌رانند و وارد جهنم می‌کنند. اما درباره بهشتیان می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۹].

از ذیل آیه ۷۳ سوره زمر استفاده می‌شود وقتی که اهل تقوا مقابل بهشت می‌رسند درهای بهشت به رویشان گشوده شده، نگهبانان بهشت به استقبال می‌آیند و به آنها می‌گویند: سلام علیکم، خوش آمدید، وارد شوید و برای همیشه در آن بمانید؛ ﴿حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ[۳۰]. از این آیات معلوم می‌شود که افزون بر ملائکه مأمور بهشت، ملائکه برزخ نیز در ابتدای ورود بهشتیان به برزخ ـ که دالان قیامت کبراست ـ برای خوش‌آمدگویی به استقبالشان می‌آیند و آنها را تا ورود به بهشت همراهی می‌کنند. به طور معمول گروه استقبال کننده بعد از ملاقات با تازه واردها و خوش‌آمدگویی، پشت سر آنها قرار خواهند گرفت و تا رسیدن به مقصد، آنها را همراهی خواهند کرد. بدین ترتیب آنها از جلو می‌روند و ملائکه از پشت سرشان بدرقه می‌کنند تا به بهشت برسند. از این رو تعبیر «سوق» درباره بهشتیان نیز صحیح خواهد بود در عین این که به معنای هی کردن نیست[۳۱].

ترسیم قیادت امت‌های گذشته

اشاره شد که رهبری و قیادت ائمه اطهار (ع) مطلق است و همه امت‌ها در همه اعصار را در برمی‌گیرد. بنابراین، رهبری آنان نه تنها امت‌های زمان خودشان، بلکه امت‌های قبل و بعد را نیز شامل می‌شود. اکنون سؤال این است: تصور قیادت امت‌های عصر خودشان آسان است چنان که تصور قیادت امت‌های بعد از خودشان نیز مشکلی ندارد. مشکل، در تصور رهبری امت‌های قبل از خود است که چگونه عهده‌دار قیادت و رهبری آنها بودند با توجه به این که در آن زمان هنوز خلق نشده بودند؟

نظیر این سؤال درباره زیارت صدیقه طاهره (س) نیز وجود دارد؛ چون ممکن است گفته شود: امتحان قبل از خلقت که در زیارت مخصوص آن حضرت آمده است چگونه قابل تصور است؟ در زیارت آن حضرت آمده است: «سلام بر تو ای امتحان داده! امتحان کرد تو را خالقت قبل از آنکه تو را بیافریند، و تو در مقابل امتحان او صابر [و موفق] بودی»[۳۲].

جواب این است: نشئه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم آخرین مرحله وجود و ادنی مرتبه هستی است، یعنی بعد از آن هیچ مرحله‌ای وجود ندارد، بلکه عدم است. از این رو بر این نشئه طبیعی، عنوان دنیا اطلاق می‌کنند[۳۳].

قبل از این مرحله، مراحل دیگری وجود دارد که از نظر رتبه وجودی قوی‌تر و بالاتر از این مرحله است و ترتیب خلقت در آن مرحله بر اساس سعه و شدت وجودی است. و چون نظام خلقت در نشئه سابق غیر از نظامی است که در این نشئه وجود دارد، از این رو اشکالی ندارد که کسی قبل از پدرش خلق شود[۳۴]. در آن مرحله، این چهارده نور پاک قبل از دیگران خلق شدند چنان که در روایت رسول اکرم (ص) آمده است: «اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود، حتی دیگران به برکت وجود آنها لباس هستی به تن کرده‌اند»[۳۵].

در روایتی چنین آمده است: روزی نبی اکرم (ص) با جمعی نشسته بودند ناگهان امیرالمؤمنین (ع) وارد شد. رسول اکرم (ص) فرمودند: مرحبا به کسی که چهل هزار سال قبل از پدر خود خلق شد. گفتند: یا رسول الله، آیا ممکن است که پسر قبل از پدر خلق شود؟ فرمود: بله، خدا چهل هزار سال قبل از خلقت آدم من و علی را از یک نور خلق کرد، سپس آن را دو قسم کرد. آن‌گاه از نور من و علی اشیا را خلق کرد. پس از آن ما را در سمت راست عرش خود قرار داد. پس از آن ما تسبیح خدا کردیم، ملائکه تسبیح کردند، ما تهلیل ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ گفتیم، ملائکه تهلیل گفتند، ما تکبیر گفتیم، ملائکه تکبیر گفتند. پس هر کسی تسبیح و تکبیر بگوید، از برکت تعلیم علی (ع) است[۳۶].

این قبیل روایات، که نمونه‌های فراوانی در جوامع روایی دارد، اشاره به مراحل سابق وجودی است. از این رو قیادت و رهبری آن بزرگواران نسبت به امت‌های گذشته، از آن مراحل - که مرحله دنیا در حقیقت سایه و فرع آن مراحل و نشئات است - شروع می‌شود. بنابراین تحلیل، سابق قائد لاحق بوده است، نه عکس.

ضمناً از این گونه روایات، قیادت و رهبری آنان نسبت به ملائکه نیز روشن می‌شود. چنان که رهبری و قیادت آنها در سایر عوالم هستی (ذریه، ارواح و...) نیز معلوم می‌گردد. و اگر فرشتگان، که موجوداتی برتر و قوی‌تر از افراد عادی هستند، تحت قیادت و رهبری آنها باشند، جن‌ها نیز به طریق اولی تحت قیادت آنها خواهند بود.

تصویر دیگری که از رهبری ائمه (ع) نسبت به امم گذشته می‌توان ارائه داد این است که هر پیامبری شاهد اعمال و قائد امت خویش و رسول اکرم (ص) شاهد و گواه بر انبیاست: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۳۷]؛ لذا رسول اکرم (ص) شاهد با واسطه بر اعمال امت‌های گذشته و قائد غیر مستقیم آنها خواهد بود. پس از ایشان ائمه اطهار (ع) که جانشینان او هستند، این شهادت و قیادت را ادامه خواهند داد.

اما امتحان قبل از خلقت که درباره بانوی دو سرا (س) آمده بدین معناست که گرامی دخت رسول خدا (ص) در آن نشئه، حالتی داشته که اگر آن حالت در این نشئه بروز و ظهور کند به صورت امتحان در می‌آید. اما آن حالت چیست؟ مطلبی است که فعلاً علمش را باید به اهلش واگذار کرد[۳۸].

زمامداران امت‌ها

تنها راه استفاده از وجود نورانی حضرات ائمه (ع) شناخت و معرفت مقامات و عوالم وجودیّه آن حضرات است و یکی از ابعاد وجودیّه ایشان این فقره از زیارت شریف جامعه کبیره است؛ لذا برای روشن شدن حقیقت آن، اموری باید توضیح داده شود. «قادة» از ریشه «قیاده» به معنای زمام امری را به‌دست گرفتن است. اُمَم جمع امّت است. امّت در قرآن گاهی به شخص و در بعضی موارد به جماعتی گفته می‌شود که امر واحدی مانند: دین، زمان یا مکان واحد ایشان را گرد یکدیگر جمع کند[۳۹].[۴۰]

جهات زمامداری ائمه (ع)

به اعتقاد شیعه، زمامداری حضرات معصومین (ع) نسبت به امّت اسلامی مسلّم و واضح است. اما زمامداری ایشان نسبت به امّت‌های گذشته و یا علاوه بر زمامداری ظاهر اعمال، آیا نسبت به باطن اعمال نیز زمامدار هستند و آیا تنها در سیر نزولی زمامدار امّت‌ها هستند یا سیر صعودی آنها نیز به دست با کفایت و عنایت ایشان اجراء می‌شود؟ این موارد مطالبی است که در این فراز از زیارت به شرح آن می‌پردازیم.

تذکر چند نکته

۱. ربوبیت حق تعالی و انواع آن: یکی از اسماء الهی، رَبّ است که به معنای پرورش‌دهنده، صاحب اختیار، آقا، نعمت‌دهنده و تمام‌کننده[۴۱] می‌باشد و فقط بدون قید به خداوند اطلاق می‌شود زیرا ربوبیت او نسبت به موجودات از این جهت است که با خلقت ایشان، شرایط و اسباب و ابزار رشد آنها را فراهم می‌کند تا به اقتضای رحمانیتش آنها را به هدف مطلوب برساند.

صفت ربوبیت پروردگار دو نوع ظهور دارد:

اول: تکوینی که در جهت اداره، رشد و به کمال رساندن موجودات عالم است. و این معنا در قرآن به ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ[۴۲] تعبیر شده است.

دوم: تشریعی که مربوط به اداره، رشد و به کمال رساندن موجود صاحب شعور و اراده می‌باشد و این امر نیز از راه ابلاغ قانون، عملی است و آیه بالا به این معنا دلالت می‌کند. بنابراین انسان‌ها علاوه بر آنکه به ربوبیّت تکوینی الهی پرورش می‌یابند به ربوبیّت تشریعی نیز تربیت می‌شوند.

٢. وساطت در ظهور اسماء الهی: با دقت در کیفیت صدور موجودات از مقام ذات نامحدود الهی، روشن می‌شود که ظهور کمالات و اسماء و صفات خداوند تبارک و تعالی، با واسطه است زیرا این عالم، عالمِ محدودی است و اقتضای ارتباط مستقیم با حق تعالی را ندارد و نیازمند واسطه است. چنان که آب دریا را نمی‌توان در کاسه‌ای جمع نمود؛ لذا خداوند به ما امر می‌کند که: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[۴۳].

هیچ امری در عالم جز اول مخلوق، بدون وجود وسائط از خداوند متعال تحقق نمی‌یابد. این قاعده نه تنها در این عالم که در عالم آخرت نیز که عالم ظهور نتایج اعمال و کردار است جریان دارد، حتی اسم ربّ نیز از این قانون مستثنی نیست و ظهور تکوینی یا تشریعی آن، به اقتضای وسائط است و هر کس که حقیقتاً به وحدانیت و خالقیت خداوند معتقد باشد، باید به ربوبیت تکوینی و تشریعی او و وسائط ظهور آن نیز اقرار کند.

حضرت صادق (ع) این نکته را در حدیثی خطاب به ابن ابی یعفور[۴۴] بیان نموده است: «به راستی خداوند واحد و یگانه در وحدانیت می‌باشد، و به امرش تک و یگانه است، پس خلقی را آفرید و ایشان را برای آن امر مقدر فرمود پس ایشان، ما هستیم ای ابن ابی یعفور، پس ما حجت‌های خداوند در بندگانش می‌باشیم»[۴۵].

٣. وحدانیت خداوند: امام صادق (ع) در فرمایش بالا بر وحدانیت مطلقه خداوند متعال تکیه کرده و مسائل دیگر را مبتنی بر آن دانسته است و این مطلب بسیار مهمی است چون تحمل رنج‌ها و زحمت‌ها برای انبیاء و اولیاء از سوی انسان‌ها، برای فهماندن و فهمیدن معنای دقیق آن و یافتن حقیقت آن می‌باشد؛ زیرا اگر این معنا خوب فهمیده شود هیچ شرکی در اعتقاد و عمل وجود نخواهد داشت و کسی برای خود وجود و شأنی در برابر حق تعالی قائل نمی‌شود؛ لذا در جنگ جمل وقتی اعرابی از علی ل از وحداتیت حق تعالی سؤال می‌کند و مردم بر او حمله‌ور می‌شوند که این چه وقت پرسش این سؤالات است، مگر نمی‌بینی که فکر علی مشغول[۴۶]جنگ است؟ حضرت فرمود: «رهایش کنید؛ زیرا اعرابی نیز به دنبال آن چیزی است که ما از این قوم می‌خواهیم! سپس فرمود: در واحد بودن خداوند چهار احتمال وجود دارد؛ دو وجه آن شایسه خداوند نیست و دو وجه دیگر بر خداوند تبارک و تعالی ثابت و صحیح است... اما دو وجه صحیح، آن است که گفته شود: او واحدی است که در اشیاء شبیه ندارد و چنین است پروردگار ما و اینکه گفته شود: خداوند یگانه در معنا است یعنی در وجود و عقل و وهم تقسیم‌پذیر نیست و چنین است پروردگار ما»«دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ... وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ»[۴۷].

خلاصه فرمایش حضرت این است که خداوند وحدت عددی ندارد، یکی است که دو بردار نیست. برای نزدیک شدن ذهن به این مطلب بلند مثالی ذکر می‌کنیم، سفیدی بدون اضافه به چیزی خصوصیتی ندارد و از این جهت با همه خصوصیات قابل جمع است و این سفیدی دو بردار نیست برخلاف سفیدی دندان، برف، پارچه و... که مختلف می‌شود.

وجود مطلق و هستی محض خداوند متعال نیز در عالم هستی قید ندارد، فلذا دو بردار نبوده و با هر مرتبه از هستی و در همه جا احاطه وجودی دارد: ﴿أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۴۸].

لکن این احاطه را هر کسی نمی‌تواند بفهمد، و آن را بیابد؛ زیرا فهمش به دقت زیاد در مفاهیم ذهنی از اشیاء خارجی نیاز دارد تا مفهوم دقیق واحدی که هیچ کثرت و ترکیبی نداشته و بسیط مطلق است به ذهن بیاید و به حق تعالی نسبت داده شود؛ لذا در روایات این‌گونه مفاهیم با مفهومی سلبی به او نسبت داده شده است، «وَاحِدٌ لَا بِعَدَدٍ»[۴۹]، (واحدی است نه به گونه واحد عددی) و یافتنش به صفای روح از آلودگی‌های گناه و رذایل اخلاقی و توجهات شرک آلود نیاز دارد؛ لذا با وجود اینکه خداوند بر شمر و یزید و حتی شیطان هم احاطه دارد اما این حقیقت را امام حسین (ع) می‌بیند که می‌فرماید: «آیا برای غیر تو ظهور و جلوه‌ای است که آن ظهور برای تو نباشد؟! چه وقت غائب بودی تا به دلیل احتیاج داشته باشی که به تو راهنما باشد! و چه وقت دور بودی تا آثار، وسیله اتصال و رساندن به تو باشند! کور است چشمی که تو را بر آنها مراقب نبیند»[۵۰].

بنابراین موجودات، ظهور آن واحد حقیقی هستند به گونه ای که او از مظاهرش جدا نیست و مظاهرش نیز از او منفک نیستند لذا حضرت امیر المؤمنین (ع)از این حقیقت به تجلی تعبیر فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ‌»[۵۱]؛ حمد و سپاس برای خداوند است که با مخلوقاتش برای آنها جلوه نمود... لکن حجاب‌ها را باید کنار زد تا این حقیقت را مشاهده نمود.

امام سجاد (ع) نیز این مطلب را در مناجاتش عرض می‌کند: «بار الها! من... می‌دانم... که تو از مخلوقات خود پنهان نیستی جز آنکه (آمال و آرزوهای غیرخدایی) اعمال بد ایشان را (از شهود جمالت) محجوب گردانیده است»[۵۲].

کارهای حرام و قبیح، اخلاق رذیله و اعمال غیرخالصانه، حجاب بین ما و شهود پروردگار است... تا آنجا که ممکن است پرده‌هایی نورانی بین او و مخلوقاتش حائل شوند. حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم[۵۳].

بنابراین بیان، فرمایش حضرت که به ابن ابی یعفور فرمود: «مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ‌»: یگانه است در امرش. واضح می‌شود که هیچ کس در مقابل خدا امری ندارد، همه در طول امر خداوند تبارک و تعالی هستند همه اعمال، رفتار و خلق‌ها و... بالله بوده و هیچ موجودی در امری چه در ایجاد یا شئون هستی حتی وسائط فیض نیز استقلالی ندارند؛ لذا حضرت صادق (ع) نسبت به وسائط فیض فرمود: «فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ»؛ خداوند آن خلق را برای این امر (افاضه و ایجاد) مقدر فرمود[۵۴].

ابعاد زمامداری ائمه (ع)

خداوند متعال در اداره عالم، مستقل است و برای تحقق آن، وسایطی را مقدر فرموده است، روشن می‌شود که این تقدیر بدون علت نیست زیرا یکی از اسماء حضرت حق جلَّ اسمُه، «جَمیل» به معنای زیباست. و از چنین موجودی (جمیل مطلق) جز جمال و زیبایی صادر نمی‌شود و در آفرینش او شر و زشتی و پلیدی راه ندارد و نسبت به جمیع مخلوقاتش می‌فرماید: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ[۵۵].

و در خصوص انسان نیز می‌فرماید: ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ[۵۶]. نیکوئی صورت، عبارت است از تناسب اجزاء مجموعه‌ای با غایت و هدف وجودی معین برای او و این نیکوئی غیر از نیک نامی و زیبا منظری و ملاحت رخسار است لذا تمامی موجودات، غایت حقیقی دارند و آن رجوع به سوی خداوند است که در آخر آیه فرمود: ﴿وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ.

انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. و به گونه کامل‌تری این رجوع برایش امکان دارد لذا به او خطاب می‌کند: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۵۷].[۵۸]

زمامداری ائمه (ع) نسبت به ملائکه

اختصاص دادن نیکوئی در خلقت انسان از جهت ساختار وجودی او است که با هدف از وجودش متناسب است. لکن انسان‌ها نیز در این رجوع متفاوت می‌باشند، به تعبیر قرآن بعضی رجوع بسیار بد و سرانجامی سخت ناگوار دارند: ﴿مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۵۹].

این افراد در حقیقت با صفت غضب و سخط الهی ملاقات می‌نمایند و در مظهر آن صفت که آتش جهنم است عذاب می‌شوند و برخی دیگر با صفت رحمت الهی ملاقات نموده و در مظهر این صفت که بهشت جاودان است از نعمت‌های خداوندی بر خوردار شده و در آن جاویدان خواهند بود.

از طرفی حضرات ائمه (ع) در خلقت نیکوی انسانی در این عالم با دیگر انسان‌ها مشترکند لکن از جهت تکوین، خلقتی برتر و شریف‌تر از دیگر موجودات دارند به جهت خلقت در عوالم قبل از عالم ماده که به آن خلقت نوری اطلاق می‌شود.

امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید: «همانا خداوند ما را آفرید و نیکو آفرید، و ما را صورت داد و صورت ما را نیکو قرار داد و به عبادت ما خداوند عبادت شد و اگر ما نبودیم او عبادت نمی‌شد»[۶۰].

اسماء و صفات حق تعالی به واسطه خلقت نوری ائمه و پیامبر (ع) ظهور می‌یابد و دیگر موجودات حتی ملائکه مقرب الهی نیز به واسطه این خلقت از خداوند ظهور پیدا کرده و برای عبودیت او نیز از ایشان کسب فیض می‌کنند، گرچه عبادت آنها از سنخ عبادات انسان‌ها نیست و به اقتضای عوالم وجودیه خود آنها می‌باشد و شاید وساطت هر یک از ملائکه برای فیض خاصی، عبودیت آنها محسوب شود. و در واقع ملائکه نیز شاگردان مکتب ائمه (ع) به شمار می‌روند لذا هنگامی که از حضرت رسول (ص) سؤال شد: که مقصود از عالین در آیه شریفه چه کسانی هستند؟ ﴿أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ[۶۱] حضرت فرمود: «من و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) هستیم که دو هزار سال قبل از آن‌که خداوند آدم را خلق کند در سرادق و پرده‌سرای عرش پیوسته مشغول تسبیح الهی بودیم و ملائکه به واسطه ما تسبیح‌گوی شدند»[۶۲].

در این روایت تسبیح ملائکه به واسطه تسبیح معصومین (ع) اشاره به تقدم رتبی در آفرینش و تجرد نوری و شرافت در خلقت حضرات و حتی تقدم در تسبیح گفتن‌شان بر سایر موجودات دارد. همچنین در تفسیر آیه ﴿فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۶۳] حضرت رسول (ص) به اندازه دو کمان یا کمتر از آن به خداوند نزدیک شد. حضرت صادق (ع) می‌فرماید: «و این مقام قرب (پیامبر) در شب معراج به سبب آن است که آن حضرت نزدیک‌ترین مخلوق به خداوند متعال است و در جایگاهی قرار گرفت که جبرئیل به او عرض کرد، قدم بگذار و پیش برو زیرا در جائی قدم می‌گذاری که ملک مقرب و نبی مرسلی آنجا قدم نگذاشته است. اگر روح و جان حضرتش از آن مقام نبود نمی‌توانست به آن مقام برسد که نسبت به پروردگار در درجه‌ای قرار گیرد چنان که خداوند فرمود: فاصله او از خداوند به مقدار دو کمان یا کمتر از آن، بلکه نزدیک‌تر بود»[۶۴].

حضرت صادق (ع) می‌فرماید: چون در سیر نزولی، کسی از حضرت ختمی مرتبت به حق تعالی نزدیک‌تر نبود در سیر صعودی نیز که سیر الی الله است کسی در مقام و منزلت ایشان نیست.

این امر به تسبیح اختصاص ندارد بلکه تکبیر و تهلیل و تحمید و معرفت ایشان نسبت به خداوند متعال نیز از طریق ائمه (ع) است. روایات زیادی به این مطلب دلالت می‌کند[۶۵]. و چون به اقتضای خلقت نوری تفاوت و فرقی بین پیامبر اکرم (ص) و دیگر ائمه (ع) در کمالات و مقامات معنوی نیست چنان چه امیرالمؤمنین علی (ع) در حدیث نورانیت فرمود: «اول ما محمد است و آخر ما محمد است و وسط ما محمد است و همه ما محمد هستیم پس بین ما فرقی نگذارید»[۶۶].

لذا تمامی معصومین (ع) در مطالبی که گذشت و شرحی که در این زیارت مطرح می‌شود نیز مشترکند. البته به اقتضای خلقت مادی تفاوت‌هایی بین ایشان وجود دارد مانند: منصب نبوت و امامت و روایاتی بر افضلیت بعضی ائمه بر بعض دیگر دلالت می‌کند مانند: فرمایش حضرت صادق (ع) که در ذیل ثواب زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده است: «فضیلت امیرالمؤمنین (ع) نزد خداوند از همه ائمه (ع) بالاتر است و ثواب اعمال آنان برای اوست و فضیلت هر یک از ایشان به اندازه اعمالشان است»[۶۷].

این برتری ظاهری، فقط برای امیرالمؤمنین (ع) است از جهاتی مانند اخوت با رسول اکرم (ص)، تقدم در امامت، وراثت از آن حضرت، پدر ائمه بودن و...[۶۸]

زمامداری ائمه (ع) نسبت به انبیاء

خداوند متعال صفات کمالیه خود را از طریق مظاهر خویش خظهور می‌دهد و از آنجایی که او انسان‌ها را برای هدایت به هدف حقیقی آفریده است که همان بندگی واقعی خود می‌باشد؛ لذا برای ظهور این رحمت خاصه و ربوبیت تشریعیه در هر زمان باید وسایل هدایت را نیز قرار داده و بیافریند و از راه ظاهری خاص از قبیل کتاب، آن را برای بشر معرفی کرده و با معجزه تثبیت نماید، تا حجت برای مردم تمام شود: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۶۹].

لکن خداوند متعال به جهت ظهورات تامه اسماء و صفاتش قابلیت بیشتری به بعضی از اولیاء (ع) برای رهبری اعطا فرمود به گونه ای که ایشان فیوضات الهی را در مرتبه اول گرفته، سپس دیگران از طریق ایشان بهره‌مند شوند و چون حضرات ائمه (ع) به جهت خلقت نوری مظهریت تامه برای این اسم الهی پیدا کرده‌اند لذا تمامی امت‌های گذشته از حقیقت ایشان رهبری می‌شوند و انبیاء (ع) تا به ولایت ایشان اقرار نمی‌کردند به مقام نبوت نمی‌رسیدند زیرا ولایت ایشان همان ظهور ولایت الله است که از حقیقت ایشان (خلقت نوری ایشان که در تمامی عوالم حضور و ظهور دارد) نشأت می‌گیرد و انبیای اولوالعزم به واسطه راسخ بودن در این اقرار، اولوالعزم و صاحب شریعت شدند که روایات زیادی بر این مطالب دلالت می‌کند[۷۰].

زمامداری ائمه (ع) نسبت به جن و حیوانات

جن نوعی از مخلوقات مادی خداوند است که از حیطه حواس ما بیرون است و از دیدگان ما پوشیده هستند. قرآن کریم وجود آنها را تصدیق نموده و بیان می‌کند که آفرینش ایشان از آتش بوده و قبل از خلقت انسان خاکی موجود شده است. و آنها نیز چون انسان زن و مرد، ازدیاد نسل، زندگی و مرگ و در قیامت حیات دارند. و مانند انسان‌ها مکلف بوده و در بین آنها مؤمن و کافر و صالح و طالح وجود دارد[۷۱].

در سوره جن آمده است که به قرآن گوش فرا می‌دادند و به قوم خود رجوع کرده و کلام الهی را برایشان نقل می‌کردند[۷۲]. و پس از ارتحال پیامبر (ص) بر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) وارد می‌شدند و مسائل و مشکلاتشان را مرتفع می‌ساختند و آن حضرت بعضی از ایشان را به عنوان خلیفه خود بر قومشان معین می‌فرمود[۷۳]. و پس از آن حضرت نیز به حضور ائمه معصومین (ع)می‌رسیدند.

سعدالاسکاف گوید: با عده‌ای از اصحاب خود جهت شرفیابی به درب خانه امام باقر (ع) رفتیم، در این هنگام هشت نفر که گویا از یک پدر و مادر بودند و جامه‌های رنگین (سبز و قرمز) بر تن داشتند و به روی آن قباهائی بدون جیب و عمامه‌های زرد بر سر گذاشته بودند، داخل شدند، چیزی نگذشت که خارج گشتند. حضرت به من فرمود: ای اباسعد، ایشان را دیدی؟ عرض کردم: آری فدایت شوم، حضرت فرمود: اینان برادران شما از (جنس) جن هستند که نزد ما می‌آیند و از ما مسائل حلال و حرامشان را استفتاء می‌کنند، آن‌گونه که شما نزد ما می‌آئید و در حلال و حرامتان استفتاء می‌نمائید[۷۴].

بنابراین ائمه (ع) بر طوایف و امت‌های جن نیز زمامدار هستند، حیوانات نیز مانند انسان فطرتشان با دین الهی آمیخته است و ثمره این نهال، حشر حیوانات در قیامت است و به فرموده قرآن کریم: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ[۷۵].

خداوند در این آیه انسان را مخاطب قرار داده و می‌فرماید حیوانات زمینی و هوایی امت‌هایی مانند شما هستند. و در ابتدای بحث در معنای امم گفته شد به جماعتی می‌گویند که مقصد واحدی چون دین واحد، زمان واحد یا مکان واحد آنها را گرد یکدیگر جمع نموده است. حال مقصد واحدی که برای حیوانات می‌توان ذکر کرد تشابه آنان به انسان است؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی این مطلب را در آخر آیه متذکر شده است که: به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند.

حشر جهت جامع حیوانات است که سبب مشابهت آنان به انسان گردیده است و ملاک حشر انسان به سوی پروردگار، حیات و زندگی با شعور و فهم او یعنی فطرت انسانی است و آیا در حیوان نیز به همین معناست؟ اگر عمق معنای فطرت را بنگریم در می‌یابیم که فطرت برانگیختن به سوی خیر و طاعت و بازداشتن از شر و معصیت است و به عبارت دیگر دعوت به سوی عدل و نهی از ظالم است و لذا فطرت پاک، عدالت به خویشتن یا به دیگران را نیکو می‌شمرد و ظلم به خویشتن یا روا داشتن آن را به دیگران قبیح و زشت می‌داند و در مورد حیوانات نیز این چنین است یعنی فطرت سالم آنها، بعضی از حیوانات مانند گرگ را ظالم و اعمال او را ظالمانه می‌بیند و بعضی دیگر چون گوسفند و مرغ را به جهت صفاتشان تحسین کرده و اعمال و رفتارشان را نیکو قلمداد می‌کند. پس فطرتی که در حیوانات است آنان را به امور نیکو و پسندیده دعوت می‌کند. بنابراین حیوانات دارای اختیاری ضعیف هستند که تکالیفی متناسب با آن برایشان معین شده است لذا در صورت عمل به آن و یا مخالفت با آن، پاداش داده شده و یا مؤاخذه می‌شوند[۷۶].

ظهور ربوبیت تکوینی حضرت حق در حیوانات نیز، بدون وساطت وجود نورانی حضرات ائمه (ع) غیرممکن است؛ لذا فضیل بن عیاض از امام صادق (ع) نقل می‌کند: در محضر حضرت صادق (ع) بودم که متوجه یک جفت کبوتر در نزد حضرت شدم، جفت نر برای ماده‌اش بغ‌بغو می‌کرد، حضرت صادق (ع) به من فرمود: آیا میدانی این کبوتر، چه می‌گوید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: می‌گوید: ای آرام بخش من و ای عروس من؛ هیچ آفریده‌ای در نزد من محبوب‌تر از تو نیست مگر صاحب اختیار و مولایم جعفربن محمد (ع)[۷۷]. تعبیر کبوتر از حضرت به صاحب اختیار و مولا، شاهد بر زمامداری آن حضرات نسبت به حیوانات و درک فی الجمله حیوانات نسبت به این مطلب است[۷۸].

زمامداری ائمه (ع) نسبت به باطن اعمال

آیا آدمی در چرخه هستی فاعل مطلق و مؤثر حقیقی است؟ آیا افعال او در این نظام مؤثر است؟ و بین افعال او و نتایج مترتبه بر آنها، واسطه‌ای وجود ندارد؟ اگر واسطه‌ای در کار نیست چرا بسیاری از کارهایش سرانجام ندارد و بسیاری از آرزوهای خود را در طول زندگی نمی‌تواند جامه عمل بپوشاند؟ و اگر واسطه ای وجود دارد ارتباط آن با فعل انسان چگونه است؟

در منطق قرآن، انسان در نظام هستی برزگری است که بذر اعمال خود را در کشتزار وجودش می‌نشاند و زمینه‌های رشد آن را فراهم آورده و موانع بر سر راه آن را مرتفع می‌سازد و هیچ یک از این امور عامل کامل شکوفایی او نیست و آدمی نیز زارع آن زرع نیست بلکه وی فقط زمینه‌ساز و مهیا کننده شرایط برای به وجود آمدن قابلیت‌هاست و خداوند متعال است که به اقتضای ربوبیتش آن اعمال را به ثمر می‌رساند. به عنوان مثال: اگر انسان تمامی شرایط و زمینه‌های نماز را فراهم آورد و اهتمام به حضور قلب نیز داشته باشد و موانع قبولی را مرتفع سازد، نماز او بر روح وی تأثیر کمالی گذارده و جان او را از آلودگی‌ها پیرایش می‌دهد. در اینجاست که فقط تهیه مقدمات با نمازگزار است و اثرگذاری را خداوند متعال به عمل او عنایت می‌کند و این واقعیت در تمام اعمال آدمی جاری است و آیات و روایات بی‌شماری به این معنا دلالت می‌کند، که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

﴿أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ[۷۹]. به این جهت حضرت رسول (ص) در ذیل این آیه می‌فرماید: هیچ‌گاه کسی از شما نگوید که رویاندم (زرعتُ) بلکه باید بگوید کاشتم[۸۰].

بنابراین ربوبیت حق تعالی اقتضا می‌کند که اعمال و افعال انسان را (چه در جهات تشریع و چه در ابعاد تکوین) هدایت و به ثمر رساند و در نهایت، جان آدمی از اعمال او متأثر شده و رشد روحی پیدا کرده و به حق تعالی تقرب می‌یابد. ظهور این ربوبیت نیز چنان‌چه گفته شد به دست با کفایت حضرات ائمه (ع) است که وسایط فیض و وسائل فیاض جل اسمه در بین مخلوقات هستند[۸۱].

جمع‌بندی

با دقت در کتاب و سنت، استفاده می‌شود که خداوند متعال خواسته است ائمه (ع) نه تنها زمامدار امور این امت باشند بلکه زمامدار امور جن و حیوانات و بالاتر از آن، (به جهت خلقت نوری ایشان) زمامدار امور ملائکه و انبیا (ع) و امت‌های ایشان در این عالم و عالم پس از این باشند[۸۲].

منابع

پانویس

  1. القود نقیض السوق، یقود الدابة من أمامها (و یسوقها من خلفها). و القیاد: الحبل الذی تقود به دابة أو شیئاً (العین، «قود).
  2. ر. ک: ص۲۱۸.
  3. «أم» هو القصد المخصوص أی القصد مع التوجه الخاص إلیه... فالأُمة تدل علی ما یقصد محدوداً و یتوجه إلیه مشخصاً سواءٌ کان متشکلاً من الأفراد أو من قطعات الزمان أو من العقیدة و الفکر أو یکون فرداً مشخصاً یتوجه إلیه فی مقابل سایر الناس (التحقیق، «أمم»).
  4. «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند بود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
  5. «همان آیین پدرتان ابراهیم که شما را مسلمان نامید» سوره حج، آیه ۷۸.
  6. اصول کافی، ج۱، ص۴۴۷، ح۲۲ و۲۳؛ بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۵۷، ح۸۴ و ۸۵.
  7. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند» سوره انعام، آیه ۳۸.
  8. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۰۶.
  9. «... فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى لِلْأَئِمَّةِ (ع) وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ عُمُدَ الْإِسْلَامِ وَ رَابِطَةً عَلَى سَبِيلِ هُدَاهُ لَا يَهْتَدِي هَادٍ إِلَّا بِهُدَاهُمْ وَ لَا يَضِلُّ خَارِجٌ مِنَ الْهُدَى إِلَّا بِتَقْصِيرٍ عَنْ حَقِّهِمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى مَا أَهْبَطَ مِنْ عِلْمٍ أَوْ عُذُرٍ أَوْ نُذُرٍ- وَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ فِي الْأَرْضِ...»، اصول کافی، ج۱، ص۱۹۸، باب أن الأئمة هم أرکان الأرض، ح۳.
  10. مرآة العقول، ج۱، ص۳۰.
  11. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۰۹.
  12. «رُوِيَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: صِرْتُ يَوْماً إِلَى بَابِ أَبِي جَعْفَرٍ فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَخَرَجَتْ إِلَيَ وَصِيفَةٌ نَاهِدٌ فَضَرَبْتُ بِيَدِي عَلَى رَأْسِ ثَدْيِهَا فَقُلْتُ لَهَا قُولِي لِمَوْلَاكِ إِنِّي بِالْبَابِ فَصَاحَ مِنْ آخِرِ الدَّارِ ادْخُلْ لَا أُمَّ لَكَ فَدَخَلْتُ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ رِيبَةً وَ لَا قَصَدْتُ إِلَّا زِيَادَةً فِي يَقِينِي فَقَالَ صَدَقْتَ لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذاً لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فَإِيَّاكَ أَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا»، بحارالأنوار، ج۴۶، ص۲۴۸، ح۴۰.
  13. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ أُقْرِئُ امْرَأَةً الْقُرْآنَ بِالْكُوفَةِ فَمَازَحْتُهَا بِشَيْ‌ءٍ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) عَاتَبَنِي وَ قَالَ مَنِ ارْتَكَبَ الذَّنْبَ فِي الْخَلَاءِ لَمْ يَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ أَيَّ شَيْ‌ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ فَغَطَّيْتُ وَجْهِي حَيَاءً وَ تُبْتُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) لَا تَعُدْ»، بحارالأنوار، ج۴۶، ص۲۴۷، ح۳۵.
  14. «صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (ع) فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ قَالَ إِكَرَاءُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِي هَارُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّيْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَكِنْ أَكْرَيْتُهُ لِهَذَا الطَّرِيقِ يَعْنِي طَرِيقَ مَكَّةَ وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِي وَ لَكِنِّي أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِي فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاكَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاكَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فَهُوَ وَرَدَ النَّارَ...»، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۷۶، ح۳۴.
  15. ر.ک: بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۴۴.
  16. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۱۲.
  17. «سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  18. البته این «اقتدا» به معنای اقتدای اصطلاحی در باب نماز جماعت نیست، بلکه به این معناست که چنین شخصی پیروی و تبعیت از امام زمان خودش کرده است وگرنه بر اثر اختلاف افق، موقعی که امام (ع)نماز می‌خواند در سایر مکان‌ها، هنوز وقت نماز داخل نشده یا گذشته است.
  19. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۱۵.
  20. «يَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ‌، يَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَيَرَاهُمْ وَ لَا يَرَوْنَهُ»، اصول کافی، ج۱، ص۳۳۷، ح۶.
  21. وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ فَيَرَى النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ، بحارالأنوار، ج۵۲، ص۱۵۲.
  22. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.
  23. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۱۶.
  24. «و آنان را که کفر ورزیدند دسته‌دسته به سوی دوزخ گسیل می‌کنند» سوره زمر، آیه ۷۱.
  25. «آنها جز همگون چارپایان نیستند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
  26. «آنان چون چارپایانند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  27. «شما گروه گروه بیایید» سوره نبأ، آیه ۱۸.
  28. مجمع البیان، ج۹ - ۱۰، ص۶۴۲؛ الدر المنثور، ج۸، ص۳۹۳، ذیل آیه.
  29. «همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را می‌گیرند؛ (و به آنان) می‌گویند: درود بر شما! برای کارهایی که می‌کردید به بهشت درآیید!» سوره نحل، آیه ۳۲.
  30. «و آنان را که از پروردگارشان پروا کردند دسته‌دسته به سوی بهشت گسیل می‌کنند تا چون به آن رسند و درهای آن گشوده شود و نگهبانان آن به آنان بگویند: درود بر شما، خوش آمدید، جاودانه در آن درآیید» سوره زمر، آیه ۷۳.
  31. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۱۸.
  32. «السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً...»، مفاتیح الجنان، ص۱۱۵، زیارت روزهای هفته، زیارت روز یکشنبه.
  33. «دنیا» بر وزن «فُعلی» مؤنث أدنی، اسم تفضیل و به معنای پست‌تر است. گاهی نیز از دنیا به عنوان صف النعال (کفش کن) عالم هستی تعبیر می‌شود.
  34. یعنی کسی که بعداً در نشئه دنیا پدرش می‌شود وگرنه ابوت و بنوت به معنایی که در اینجاست در آن نشئه معنایی ندارد.
  35. «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي‌»، بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۲، ح۳۸.
  36. بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۴.
  37. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  38. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۱، ص ۲۲۰.
  39. مفردات راغب، ماده امّ.
  40. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی، ج۱ ص ۱۶۴.
  41. مجمع البحرین، ج۲، ص۱۲۷.
  42. «پروردگار جهانیان» سوره فاتحه، آیه ۲.
  43. «و به سوی او راه جویید» سوره مائده، آیه ۳۵.
  44. راویان در احادیث خود درجات مختلفی دارند، بعضی از آنها خیلی برجسته هستند و ابن ابی یعفور از برجستگان روات است.
  45. «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ»، بصائرالدرجات، ص۸۱، ح۴.
  46. خیال می‌کردند که علی (ع) نیز مانند خودشان به هنگام جنگ از امور دیگر غافل می‌شود.
  47. توحید صدوق، ص۸۳، ح۳.
  48. «آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
  49. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
  50. «أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاكَ‌] عَلَيْهَا رَقِيباً»، اقبال الاعمال، ص۳۴۹.
  51. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  52. «اللَّهُمَّ إِنِّي... أَعْلَمُ... أَنَّكَ لَا تُحْجَبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ»، اقبال الاعمال، ص۶۸.
  53. دیوان حافظ: چاپ قدسی، ص۲۹۷.
  54. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص ۱۶۵.
  55. «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.
  56. «آسمان‌ها و زمین را به حقّ آفرید و شما را چهره‌نگاری کرد و چهره‌هایتان را نیکو نگاشت و بازگشت (هر چیز) به سوی اوست» سوره تغابن، آیه ۳.
  57. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  58. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص ۱۶۹.
  59. «جایگاه آنان آتش (دوزخ) است و آن، بی‌گمان بد پایانه‌ای است» سوره نور، آیه ۵۷.
  60. « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا... وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»، اصول کافی، ج۱، ص۱۹۳، ح۶.
  61. «سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.
  62. «أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (ع) كُنَّا فِي سُرَادِقِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ...»، بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۴۶، ح۱۹.
  63. «آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۹.
  64. وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، وَ كَانَ بِالْمَكَانِ الَّذِي قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ «تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقَدْ وَطِئْتَ مَوْطِئاً- لَمْ يَطَأْهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ- كَانَتْ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ يَبْلُغَهُ، فَكَانَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا قَالَ اللَّهُ ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى أَيْ بَلْ أَدْنَى‌، المیزان، ج۱۹، ص۳۳.
  65. بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۲۵-۳۵۰.
  66. «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلَا تَفَرَّقُوا بَيْنَنَا»، بحارالانوار، ج۲۶، ص۶.
  67. «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضِّلُوا»، کامل الزیارات، ص۸۹، ح۱.
  68. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص ۱۷۰.
  69. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  70. بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۶۷-۳۱۹.
  71. المیزان، ج۲۰، ص۳۹.
  72. ﴿قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا «بگو: به من وحی شده است که دسته‌ای از پریان (به قرآن) گوش فراداشته‌اند آنگاه گفته‌اند: ما قرآنی شگفت‌انگیز را شنیده‌ایم» سوره جن، آیه ۱.
  73. بصائرالدرجات، ص۹۷، ح۷.
  74. «عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: أَتَيْتُ بَابَ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) مَعَ أَصْحَابٍ لَنَا لِنَدْخُلَ عَلَيْهِ فَإِذَا ثَمَانِيَةُ نَفَرٍ كَأَنَّهُمْ مِنْ أَبٍ وَ أُمٍّ عَلَيْهِمْ ثِيَابٌ زَرَابِيُّ وَ أَقْبِيَةٌ طَاقَ طَاقَ وَ عَمَائِمُ صُفْرٌ دَخَلُوا فَمَا احْتَبَسُوا حَتَّى خَرَجُوا قَالَ لِي يَا أَبَا سَعْدٍ رَأَيْتَهُمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أُولَئِكَ إِخْوَانُكُمْ مِنَ الْجِنِّ أَتَوْنَا يَسْتَفْتُونَنَا فِي حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ كَمَا تَأْتُونَّا وَ تَسْتَفْتُونَنَا فِي حَلَالِكُمْ وَ حَرَامِكُمْ»؛ بصائرالدرجات، ص۹۷، ح۵.
  75. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۳۸.
  76. المیزان، ج۷، ص۷۳.
  77. «كُنْتُ عِنْدَهُ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى زَوْجِ حَمَامٍ عِنْدَهُ فَهَدَرَ الذَّكَرُ عَلَى الْأُنْثَى فَقَالَ لِي أَ تَدْرِي مَا يَقُولُ قُلْتُ لَا قَالَ يَقُولُ يَا سَكَنِي وَ عِرْسِي مَا خُلِقَ أَحَبُّ إِلَيَ مِنْكِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَوْلَايَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ص)»؛ بصائرالدرجات، ص۳۶۲، ح۴.
  78. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص ۱۷۴.
  79. «آیا آنچه را می‌کارید، دیده‌اید؟ * آیا شما آن را می‌رویانید یا رویاننده ماییم؟ * اگر می‌خواستیم آن را گیاهی خشک و خرد می‌گرداندیم که به پشیمانی می‌افتید» سوره واقعه، آیه ۶۳-۶۵.
  80. المیزان، ج۱۹، ص۱۴۰.
  81. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص ۱۷۷.
  82. تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی ج۱، ص۱۸۰.