یزید بن معاویه
یزید بن معاویه خلیفۀ جنایتکار اموی در سال ۲۵ هجری تولد یافت. جوانی میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازی و عیّاشی بود. چون معاویه مرد، با او به عنوان خلافت بیعت کردند. یزید اندیشههای الحادی داشت و به مبدأ و معاد بیعقیده بود. بیبندوبار و اهل عیش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازهخوانی در مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخواری علنی پرداختند.
یزید طی دوران حکومتش سه جنایت هولناک و تکاندهنده مرتکب شد: شهادت امام حسین(ع) و یارانش؛ هتک حرمت مدینه و کشتن ساکنان آن دیار؛ محاصره مکه و ویران کردن کعبه.
آشنایی اجمالی
یزید در سال ۲۵، ۲۶ و یا ۲۷ هجری در ماطرون دمشق متولد شد[۱]. به گفته نسابه کلبی، «میسون» زنی بدکاره و یزید فرزند نامشروع «سفّاح» غلام پدر میسون (بجدل یا بحدل) بود و معاویه پس از ازدواج با میسون یزید را از خود پنداشت یا به خود نسبت داد[۲].[۳]
بنا به نقل ابنکثیر در حالی که میسون بر یزید باردار بود، معاویه او را طلاق داد[۴]. بنا به نقلی دیگر او به همراه فرزندش یزید به کاخ آمد اما به معاویه گفت پوشیدن عبا و زندگی در خیمه را بیشتر از ماندن در کاخ و جامه حریر بر تن کردن دوست میدارم، او را با فرزند وی به قبیلهاش فرستاد. یزید در آنجا تربیتی بیابانی یافت و چون میان صحرانشینان پرورش یافته بود، گفتاری روان داشت و شعر نیک میسرود و شاعری نغز گفتار بود. اشعاری که به او منسوب است دارای بیتهای روانی است. خطبهای را هم که به او نسبت داده و گفتهاند پس از زمامداری در مسجد دمشق خواند، کوتاه اما محکم و فصیح است. یزید مردی قد بلند، فربه و پُر مو بود[۵].[۶]
ولادت و تربیت
یزید در سال ۲۵ یا ۲۶ هجری زاده شد و مادر وی «میسون» نام داشت؛ معاویه «میسون» را در حالی که یزید را در شکم داشت، طلاق داد و «میسون» وی را در زمانی که همسر معاویه نبود، به دنیا آورد[۷]. برخی از نویسندگان معتقدند: یزید نزد داییهای خود در بادیه پرورش یافت و قبیله مادرش پیش از اسلام مسیحی بودند و هنوز حال و هوای دوران مسیحیت در سر آنان بود و از این رو، یزید بیش از آنکه تربیت او اسلامی باشد، تربیت مسیحی داشت؛ بنابراین، پردهدری وی نسبت به ارزشهای اسلامی امر غریبی نبود[۸].
«ابوالفرج اصفهانی» درباره همنشینان یزید میگوید: «در طلیعه ندیمان یزید، شاعری مسیحی به نام «اخطل» قرار داشت. این دو تن با هم شراب مینوشیدند و ساز و آواز میشنیدند و یزید وی را در سفرها به همراه خود میبرد. پس از مرگ یزید و انتقال خلافت به مروانیان، اخطل در دوران خلافت عبدالملک مروان، از نزدیکان او قرار گرفت و هر زمان میخواست، نزد او میرفت، در حالی که گردنبند طلا در گردن داشت و قطرات خمر از موی صورتش میچکید»[۹].[۱۰]
پرورش و تربیت نصرانی
برخی تاریخنگاران بر این باورند که بعضی از راهبان و کشیشان مسیحی، تربیت و آموزش یزید را بر عهده داشتهاند، به همین دلیل وی نشو و نمایی نکوهیده و آمیخته به خشونت و تندخویی صحرانشینی داشت که گفتهاند: چنین صفاتی از آثار همان تربیت مسیحیت بوده است. معاویه، مسیحیان را به خویش نزدیک میساخت و حاشیهنشینان ویژهای را از آنان انتخاب میکرد و به اتفاق مورّخان: به اندازهای نسبت به آنان اعتماد داشت که تربیت فرزندش یزید را به شخصی مسیحی سپرد[۱۱].
بدین ترتیب، برخی از تاریخنگاران کوشیدهاند تا دلیل گستاخی و بیپروایی یزید را نسبت به اسلام و مقدّسات و حرمتهای آن، همان شیوه تربیتی او بدانند. دلیل تاریخنگاران در صورتی صحیح است که زندگی صحرانشینی و تربیت مسیحی از چنان جنبه انحرافآمیزی برخوردار باشد که از عنفوان جوانی تا ولیعهدی پدرش و حاکمیت پس از او در وجود یزید پدید آمده باشد. در صورتی که اعراب اعمّ از شهرنشین و صحرانشین از آداب و رسوم بسیار پسندیدهای برخوردار بودهاند که اسلام نیز آنها را مورد تأیید قرار داده است مانند: وفاداری، حسن همجواری، کرم، بخشش، همیاری، حفظ نوامیس و دیگر مواردی که تاریخ از آنان نقل کرده است، ولی در یزید ذرّهای از این ویژگیها به چشم نمیخورد و تاریخ در هیچ کجا بیان نداشته که اعراب صحرانشین با خواهران و عمّههای خود ازدواج میکردهاند، در صورتی که از یزید چنین مواردی نقل شده است. آن دسته از صحرانشینانی که بر آیین مسیحیت بوده و در دوران قبل از فتح اسلام، متولد میشدند وقتی به اسلام میگرویدند بر تمامی آداب و رسومی که از نیای خود آموخته و بدان مأنوس بودند، خط بطلان میکشیدند[۱۲].
خصوصیات شخصی
شاخصهها و ویژگیهای کلی
یزید در ویژگیهای نفسانی خویش صفات حیله و نیرنگ و نفاق و سبکسری و گستاخی را از نیای خود به ارث برده و تا آنجا که تاریخنگاران گفتهاند: مانند پدرش انسانی سنگدل و خیانتکار بوده (البته اگر از نسل معاویه بوده) ولی از زیرکی پدرش بهرهای نداشته است و از توان و قدرتی برخوردار نبود تا بر کارها و اعمال ننگین خود پوششی از مهارت دیپلماسی آرام بنهد و رحم و دلسوزی و عدالت، به سرشت پلید و اخلاق پست وی راه نمییافت[۱۳].
- فسق و فجور در سبک زندگی: یزید نماینده واقعی شیوه زندگی معمول جوانان در پیش از اسلام را تداعی میکرد. رفتار ضد اسلامی و فسق علنیاش در سراسر جهان اسلام مشهور بود و انزجار و نفرت مردم به خصوص مؤمنین را نسبت به او بهوجود آورده بود. حتی نویسندگان معدودی که کوشش به اختفای بعضی از اطلاعات نامطلوب راجع به خاندان اموی داشتند، نمیتوانستند در برابر انحرافات فاحش یزید از اسلام پردهپوشی کنند. آنان نقل میکنند که یزید اولین خلیفهای در اسلام بود که در ملأ عام شراب میخورد و اکثر اوقات خود را به خوشگذرانی با ساز و چنگ و آوازخوانی و سرگرم کردن خود با میمونها و سگهای شکاری میگذراند[۱۴].
- بادهنوشی و سگبازی: یزید اساساً تربیت اسلامی نداشت و از جوانی همواره گرم عشرت و مجلس شراب بود. آماده بودن وسایل زندگانی آرام، شکار، زن، شراب و سگبازی از او موجودی عیاش، هوسباز و بیبند و بار ساخته بود و به حکم زندگی چادرنشینی، اسبسواری و شمشیرزنی را نیز میدانست. او از پُرشورترین مردم نسبت به شکار بود و پیوسته با شکار سروکار داشت و دستبرنجنهای طلا به دست و پای سگهای شکاری میآویخت و جلهای زربافت به آنها میپوشانید و برای هر سگی یک غلام گماشته بود که او را خدمت کند[۱۵].[۱۶]
- شرابخواری آشکار: بادهنوشی و مستی خلفا در عهد یزید بن معاویه از مرحله پنهان نوشی به مرحله آشکارنوشی رسید. او نخستین خلیفهای بود که این منکر را کاملاً آشکار مرتکب میشد و احساسات مسلمانان را جریحهدار میکرد. به هر روی، یزید بن معاویه نخستین خلیفهای بود که آشکارا به انجام دادن منکرات پرداخت و بادهنوشی، مستی و مجالس عیش و عشرت خویش را پنهان ننمود. پدرش معاویه آن هنگام که میخواست خلافت مسلمانان را به او بسپارد، اندرزش داد که بادهنوشی و فسق و فجور خود را پنهان دارد و شب را چون پردهای بر آن افکند و منکرات را بر مردم آشکار نسازد[۱۷].
- شکار و لهو و لعب: یکی از صفات بارز یزید، علاقه و اشتیاق زیاد وی به شکار بوده که اغلب اوقاتش را در آن سپری میکرده است. بنا به نقل تاریخنگاران: یزید بن معاویه دلداده و عاشق شکار بود و خود را به آن سرگرم میساخت. بر گردن سگهای شکاری حلقهای زرّین میآویخت و پارچههای زربفتی بر آنها میپوشاند و برای هریک از سگهایش بردهای گمارده بود تا امور مربوط به آن را انجام دهد[۱۸].[۱۹]
- بوزینهبازی: تاریخنگاران اتفاقنظر دارند که یزید، عاشق و شیفته میمون بوده و خود دارای بوزینهای ویژه بود که آن را در کنار خویش نگاه میداشت و ابو قیس کنیهاش داده بود، باقیمانده ظرف شراب خود را بدان مینوشاند و میگفت: این بوزینه، پیرمردی از بنی اسرائیل بوده که در اثر گناه به این روز افتاده است[۲۰].
سرگذشت زندگی
دوران حکومت معاویه
فرماندهی نبرد قسطنطنیه
در سال ۵۰ معاویه، یزید را به فرماندهی نبرد قسطنطنیه و مقابله با روم شرقی فرستاد و همراه او ابوایوب انصاری، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عامر را فرستاد[۲۱]، اما یزید در باغهای خرم دیرمرّان به همراه اُمّکلثوم دختر عبدالله بن عامر که به تازگی به همسری او درآمده بود، ماند و سپاه را به جنگ رومیان فرستاد. آنان شکست خورده و دچار تب و بیماری آبله برگشتند[۲۲]. گویا آنچه بر سر سپاه آمد، هیچ نگرانی برای او نداشت.
امارت حجاج
معاویه کوشید تا مسئولیت حج را به یزید بسپارد تا چهرهای دینی برای او بسازد، اما کارنامه حج او نیز همانند کارنامه جهادش بود. در مدینه نیز مجلس شراب ترتیب داد[۲۳].
زمینهسازی معاویه برای خلافت یزید
امام حسین (ع) پیش از یزید، با پدرش معاویه و بنی امیه مخالف بود، آن هم نه نزاعی شخصی، بلکه نزاع مکتبی، وقتی از آن حضرت دربارۀ بنی امیه پرسیدند، فرمود: «إنّا و هم الخصمان اللّذان اختصما في ربّهم»[۲۴] و این نزاع، پیوسته در گفتگوها و مجادلات، محسوس بود. خود معاویه هم میدانست سید الشهدا (ع) هرگز سازش نخواهد کرد و در وصیتی که پیش از مرگ به یزید داشت، به او گفت از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن علی (ع) است بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق، او را وادار به خروج بر ضدّ یزید میکنند و توصیه کرد که با ایشان کاری نداشته باشد[۲۵].
تحمیل خلافت یزید
طبق نوشته «ابن عبد ربه» معاویه هفت سال تمام به منظور آمادهسازی افکار عمومی برای بیعت با یزید تلاش کرد[۲۶] و برای رسیدن به این مقصود از همه وسایل فریب و نیرنگ سود]جست و از هیچ فرصتی چشمپوشی نکرد.
معاویه، از هر کسی بهتر میدانست که مردم بعد از وی هرگز با فرد فرومایهای چون یزید بیعت نخواهند کرد. از این رو لازم دید هر چه از دستش بر میآید پیشاپیش انجام دهد. این بود که با حیله و تزویر مدعیان آینده خلافت، چون امام حسن مجتبی(ع)، سعد بن ابی وقاص و دیگران را یکی پس از دیگری از میان برداشت[۲۷].
وی حتی از عبدالرحمان ـ فرزند خالد بن ولید، از همسنگران جاهلی خویش ـ نیز نگذشت و چون از شامیان شنید که او را برای خلافت آینده مناسب میدانند، وی را توسط طبیب مخصوص خویش به قتل رساند[۲۸].
سالها طول کشید تا همه بلاد اسلامی ـ جز مکه و مدینه ـ به بیعت تحمیلی یزید تن دادند. تنها این دو شهر ـ مخصوصاً مدینه ـ همچنان دست نخورده باقی مانده بود. حضور افراد ذی نفوذی چون امام حسین(ع) مانع تحقق این مقصود بود. معاویه در ابتدا به مروان بن حکم ـ والی وقت مدینه ـ دستور داد تا از مردم آن شهر بیعت بگیرد؛ ولی مردم مدینه اعتنایی به این امر نکردند، عبدالرحمان ـ فرزند خلیفه اول ـ در جمع مردم با صراحت گفت: مروان و معاویه دروغ میگویند، آنها میخواهند حکومت را تبدیل به پادشاهی کنند که هر شاهی مُرد، شاه دیگر (پسرش) جانشین وی گردد[۲۹].
معاویه چارهای ندید جز این که شخصاً به این دو شهر مقدس سفر کند و مردم آن سامان را به بیعت تحمیلی با یزید مجبور نماید. بنابر نقل «ابن اثیر» معاویه مدتی در مدینه ماند تا سرانجام با تهدید صریح در حالی که نظامیان با شمشیرهای آخته و آماده اطراف مردم را در مسجد گرفته بودند، از آنان ـ غیر از آن چهار تن ـ بیعت گرفت و سپس به سوی شام رهسپار گردید[۳۰].
با اینکه معاویه به حسب ظاهر از مردم شهرهای مختلف برای یزید بیعت گرفت و یزید را به عنوان جانشین انتخاب کرد، ولی این عمل به عنوان یکی از کارهای بسیار زشت معاویه در خاطره تاریخ باقی ماند[۳۱].
تسلط بر خلافت مسلمین
آخرین حلقه حوادثی که به ماجرای خونین کربلا ختم شد، به دست گرفتن خلافت توسط یزید بن معاویه بود. حوادثی که از سقیفه شروع شد و هر دورهای بیش از گذشته سبب تقویت «جبهه اموی» و منافقان گردید، در نهایت کار را به آنجا رساند که با نهایت تأسف خلافت مسلمین به دست یزید فاسد، شرابخوار و هوسباز افتاد.
او با غرور و خودخواهی در پی بیعت گرفتن و به رسمیت بخشیدن حکومت فاسد خویش برآمد و در مسیر اجرای اهداف خود، دست به هر جنایتی میزد. به گفته «مسعودی» مورخ معروف: «سیره یزید، همان روش فرعون بود؛ بلکه باید گفت فرعون در میان مردم، بیش از یزید به عدالت رفتار میکرد»[۳۲].
یزید ادعای جانشینی خلفا را داشت و عنوان خود را از جایگاه ایشان بهدست آورده بود و با برنامهریزی دقیق معاویه که با فشارهای نظامی و بخشش از بیت المال همراه بود، پیش از مردن خود، راه را برای جانشینی او هموار نموده بود. از این روی پس از مرگ معاویه، یزید به عنوان امیرالمؤمنین مورد خوشآمدگویی و تهنیت همه ولایات و قبایل قرار گرفت. همین که یزید از حوارین به دمشق بازگشت خود را میان مردمی متملق، بیاراده، بیدین و از همه بدتر نادان، محصور دید و چون ولیعهدی او زیر برق سرنیزه و درخشش درهم و دینار به ملت مسلمان تحمیل شده بود، بدون تردید، افکار عمومی متوجه شخصیتهای بزرگی شد که لیاقت خلافت را داشتند و در میان همه آنان و در درجه اول امام حسین (ع) قرار داشت که علاوه بر این که بزرگترین شخصیت از حیث نَسَبی با پیامبر (ص) بود؛ از نظر کفایت، درایت، بزرگواری، وسعت نظر، بلندی همت و سایر صفاتی که برای یک زمامدارِ لایق لازم است، سرآمد دیگران بود و دوست و دشمن به عظمت شخصیت بینظیر او اعتراف داشتند. به همین دلیل بود که یزید میخواست برای تثبیت سلطنت خود موافقت اجباری آن حضرت را جلب نماید. اما میدانست که امام حسین (ع) حاکمیتش را تحت هیچ شرایطی به رسمیت نمیشناسد. از این رو تصمیم گرفت او را که شاخصترین چهره مخالف حکومتش بود، از میان بردارد. اگر گِرد او را مشاورانی فهمیده گرفته بودند، مسلماً در روزهای نخستین حکومت چنان نامه تندی به حاکم مدینه نمینوشت تا در پی آن چنان ماجراهای غمانگیزی اتفاق افتد.
قیام امام حسین (ع)
امام حسین (ع) در مقابل حکومت ضد اسلام یزید قیام کرده بود و تصمیم داشت خلافت را به مرکز اصلی خود برگرداند، پس علاوه بر قدرت نظامی احتیاج به قدرت اقتصادی همداشت و لازم بود از طریق تصرف اموال کاروان، بنیه مالی خود را تقویت کند به همین جهت هنگام خروج از مکه و در منزلگاه تنعیم، شترانی را که استاندار یمن، بُحَیر بن رَیسان حِمْیری برای یزید فرستاده و شامل پارچههای رنگین و زیورهای گران قیمت بود، را مصادره کرد و کرایه حمل کالاها را به شتربانان داد[۳۳].
یزید در اوایل حکومت خود به بهانه گرفتن بیعت از امام حسین (ع) به دست عامل خود در عراق، عبیدالله بن زیاد و به همراهی کسانی چون عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن، فاجعه کربلا و شهادت آن حضرت و اسارت خاندان رسولالله را پدید آورد[۳۴]. اگر چه پس از آن کوشید خود را از گناه آن فاجعه بزرگ مبرا یا دستکم پشیمان جلوه دهد[۳۵]، اما اشاره تلویحی او به گرفتن انتقام شکست مشرکان قریش در غزوه بدر، خشنودی او را از انجام واقعه کربلا نشان میدهد. او بعد از واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و شماری از یاران و فرزندان و خویشان آن حضرت، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگریهای سیاسی بنیهاشم در برابر بنیامیه، خواند. همچنین در این اشعار آنچه میبینیم تجدید خاطره خونهای جاهلی است که خون را باید با خون شست و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد (ص) از تیره هاشم ریخته شد، اکنون به خون شسته شد[۳۶].
حمله یزیدیان به مدینه
یزید برای مقابله با آشفتگیهای مدینه، مسلمبن عُقبه مُرّی را با لشکری گران روانه حجاز کرد[۳۷]. مسلم بن عقبه تیغ بر مردم مدینه کشید و چندان جنایت کرد که به مُجرم و مُسرف معروف شد[۳۸]. رهبران نهضت ـ عبدالله بن حنظله ـ و گروهی بسیار از مردم مدینه کشته شدند و شهر پیامبر (ص) قتل عام شد. مسلم بن عقبه به دستور یزید سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد[۳۹]. غارت و جنایات سپاهیان شام را مصیبتی سهمگین و وصف ناپذیر خواندهاند[۴۰].
عوامل اموی پس از کشتار و جنایات گسترده در مدینه به مکه رفتند تا کار عبدالله بن زبیر بن عوّام را که مردم مکه را به بیعت خود فرا خوانده بود، یکسره کنند. عبدالله بن زبیر در زمان حکومت معاویه اگر چه با او بیعت کرد، اما جزء کسانی بود که از بیعت با یزید خودداری کرده بود[۴۱]. او پس از مرگ معاویه با یزید بیعت نکرد و شبانه مدینه را به قصد مکه ترک کرد و به کعبه پناه برد و مردمان را به شورا دعوت کرد[۴۲]. اما با ورود امام حسین (ع) به مکه، اگرچه عبدالله بن زبیر سودای خلافت در سر داشت، اما از نظر نسب و روش اجتماعی به پای امام نمیرسید. مردم نیز او را رها کرده و به امام پیوستند. این موضوع برای وی ناخوشایند بود[۴۳]. عبدالله بن زبیر تمایل شدید به خروج امام از مکه به سمت عراق داشت[۴۴]. پس از شهادت امام حسین (ع)، ابن زبیر از این فرصت استفاده کرد و خود را امیرالمؤمنین خواند و در خطبهای فاجعه کربلا را دستاویزی برای نکوهش حکومت یزید، پیمان شکنی و خیانتکاری عراقیان ساخت و در مورد فضیلت امام حسین (ع) سخن گفت و از مردم خواست تا با او بیعت کنند. مردم نیز با او بیعت کردند[۴۵]، اما محمد بن حنفیه، عبدالله بن عباس و دیگر هاشمیان با او بیعت نکردند[۴۶].
یزید طی نامهای از عبدالله بن عباس تشکر و تمجید کرد. عبدالله بن عباس به نامه او پاسخ شدید اللحنی داد و حتی نام خود را قبل از او نوشت.
مسلم بن عقبه پس از واقعه حره به قصد جنگ با ابن زبیر روانه مکه شد، اما در گردنه مُشَلَّل مُرد[۴۷] و حُصَین بن نُمَیر در آخر محرم سال ۶۴ هجری و بنا به سفارش یزید، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت[۴۸]. او در ۲۵ یا ۲۶ محرم وارد مکه شد و ابن زبیر را محاصره کرد. ابن زبیر و همراهانش به مسجدالحرام پناه بردند. در سوم ربیعالاول سال ۶۴، حصین بن نمیر و سپاهیان شام در کوههای اطراف کعبه، منجنیقهایی به کار انداختند و با سنگ و آتش به کعبه و شهر مکه حمله کردند که کعبه ویران شد و جامه و چوبهای آن سوخت[۴۹].
عمال یزید با آتش زدن کعبه و دریدن حرمت حرم خدا، نشان دادند رفتاری که در کربلا انجام گرفت، افراط جمعی قلیل در منطقهای خاص نبود، بلکه چنین رفتاری از ماهیت نظام اموی نشأت میگرفت و عوامل حکومت یزیدی در آنجا و اینجا تفاوتی با هم نداشتند. آنچه در کربلا رخ داد و آنچه در مدینه پدید آمد و سرانجام آنچه در مکه اتفاق افتاد، با فریادهای پیاپی اطاعت از یزید همراه بود و این ماهیت نظام اموی است. حال به راحتی درمییابیم که چرا امام حسین (ع) مرگ را برای مؤمن سزاوارتر از تحمل نظام یزیدی میشمرد[۵۰].
مواضع و فعالیتهای تخریبی
عملکرد دینی و مذهبی
اسلامستیزی
هیچ پژوهشگر و تاریخنگاری تردید به خود راه نمیدهد که امویان از آغاز بر دمیدن پگاه اسلام تا آخرین مراحل حکومتشان سرسختترین و لجوجترین دشمنان اسلام به شمار میآمدند و تا زمانی که کلیه امکاناتشان را در جهت مبارزه با اسلام از دست نداده و با شکست مواجه نشدند، به اسلام نگرویدند و آنگاه که به اجبار اسلام را پذیرا شدند در جهت به تباهی کشاندن احکام و تعالیم آن و بازگرداندن مظاهر جاهلیّت در کلیه اشکال آن به شیوه جدید با پوشش اسلام، دست به طراحی و نقشه زدند.
معاویه هرگاه آوای روحبخش نام پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله (ص) را (در اذان) میشنید و احساس میکرد این نام مبارک در فضای جهان اسلام هر روز از فراز منارهها طنینافکن است، از ترس به خود میلرزید و آشفته و بیقرار میشد.
دیگر حکّام و فرمانروایان خاندان اموی نیز که با نام اسلام به حاکمیت رسیده بودند، در تخریب پایهها و ارکان این آیین الهی و غیرواقعی جلوه دادن آن و به تباهی کشاندن قوانین و تعالیم و ارزشهای والایی که ارائه داده بود، سخت میکوشیدند. آنگونه که تاریخنگاران و ارباب حدیث به وصف آوردهاند: یزید بن معاویه که امام حسین (ع) در برابرش آن موضع شجاعانه و جاوید را اتخاذ کرد، انسانی فوقالعاده سبکسر و گستاخ و آلودگیاش به فساد و فحشا و منکرات از حدّ بیرون بود[۵۱].[۵۲]
هرزگی و اهانت به ارزشهای دینی
آنچه را که تاریخ از افکار و اندیشههای این عامل فساد و تباهی و رفتارهای او نقل میکند، همه حکایت از فسق و فجور و رفتارهای الحادی دارد. قاضی نعمان مصری مینویسد: روزی رسول خدا(ص) به معاویه نظر افکند و فرمود: «أَیُّ یَوْمٍ لِأُمَّتِي مِنْکَ، وَ أَیُّ یَوْمِ سُوءٍ لِذُرِّیَّتِي مِنْکَ مِنْ جَرْوٍ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ، یَتَّخِذُ آیَاتِ اللهِ هُزُواً وَ یَسْتَحِلُّ مِنْ حُرْمَتِي مَا حَرَّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ «امت من چه روز (سختی) از تو خواهند داشت؟ و خاندان من از فرزندی که از صلب تو خارج میشود، روز بدی را در پیش دارد! همان فرزندی که آیات خدا را به استهزا میگیرد و آنچه را که خداوند از حریم من حرام کرده، وی حلال میشمارد»[۵۳].
اشعار کفرآمیز یزید و سخن گفتن از انتقام از پیامبر و یادآوری کشتگان مشرک در جنگ بدر و کشتن امام حسین(ع) در برابر آنان، همگی از عدم اعتقاد او به دین اسلام حکایت دارد[۵۴].
در زمان خلافت کوتاهش دربار یزید، مرکز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود؛ به گونهای که به گفته «مسعودی» در دوران حکومت کوتاه وی، حتی در محیط مقدسی همچون مکه و مدینه جمعی به نوازندگی و استعمال آلات لهو و لعب میپرداختند[۵۵].
هنگامی که گروهی از مردم مدینه به سرپرستی «عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه» برای آگاهی از افکار و عقاید و اعمال یزید به شام سفر کردند و برگشتند، عباراتی در معرفی یزید گفتهاند که از عمق فاجعهای که مسلمین گرفتار آن شده بودند، حکایت میکند. «ابن اثیر» در کتاب خویش نقل میکند، آنان گفتند: «ما از نزد مردی آمدیم که دین ندارد، شراب مینوشد، طنبور مینوازد، نوازندگان به نزد وی به لهو و لعب مشغولند، با سگها بازی میکند، با جمعی از دزدان شبنشینی دارد»[۵۶]. دیگری گفت: «به خدا سوگند! وی شراب مینوشد و به گونهای مست میشود که نماز را نیز ترک میکند!»[۵۷].[۵۸]
دشمنی با پیامبر و اهل بیت(ع)
وجود یزید، سرشار از حقد و کینه نسبت به رسول خدا (ص) بود؛ زیرا پیامبر در جنگ بدر وی را در مرگ اعضای خاندانش عزادار کرده بود آنگاه که یزید عترت پاک رسول خدا (ص) را کشتار نمود و شادمان و مسرور بر مسند حکومت تکیه زد (به خیال خود) در واقع انتقام خود را از پیامبر اکرم گرفته بود و آرزو میکرد پدرانش حضور داشته و شاهد انتقامگیری وی از خاندان پیامبر باشند و در این خصوص اشعار عبدالله بن زبعری را زمزمه میکرد: ای کاش نیای من که در جنگ بدر کشته شدند میبودند و ناله و فریاد خزرج را از برخورد نیزهها نظارهگر بودند و در این صورت از شادی و سرور فریاد سر میدادند که هان ای یزید! خسته نباشی، ما سروران و رهبران آنها را کشتیم و کشته شدن آنها عوض کشتههای جنگ بدر بود که سربهسر شد، بنی هاشم خلافت را به بازی گرفتند، نه از بهشت و دوزخ خبری است و نه وحی نازل شده است[۵۹].
بلکه یزید هنگامی که عبدالله بن زبیر در مکّه بر ضدّ او دست به شورش زد، بیدینی و کفر خویش را علنی ساخت و همراه با سپاهی که برای سرکوب جنبش ابن زبیر اعزام کرد به وی نامهای نگاشت که شعر ذیل در آن آمده بود: تو خدای خود را در آسمان به یاری طلب و من مردان قبایل عک و اشعر را بر ضدّ تو فرا خواهم خواند[۶۰].[۶۱]
مرگ و محل دفن
در اوج جنگ بین شامیان و مکیان، زمانی که شهر مکه هنوز در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیعالاول سال ۶۴ هجری رسید[۶۲]. او یازده روز پس از آتش زدن کعبه مُرد[۶۳]. این خبر باعث تضعیف سپاهیان شام شد. حصین بن نمیر با لشکر خود به سوی شام بازگشت[۶۴].
یزید در حوارین از سرزمینهای حمص شام مُرد. هنگام مرگ ۳۶ و یا ۳۸ سال سن داشت[۶۵] و مدت حکومتش سه سال و هشت ماه بود[۶۶]. او را در همانجا به خاک سپردند[۶۷].
جستارهای وابسته
- بنی امیه (خاندان)
- ابوسفیان صخر بن حرب (جد)
- معاویة بن ابی سفیان (پدر)
- عتبة بن ابیسفیان (عمو)
- ولید بن عتبة بن ابیسفیان (عموزاده)
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی، ص۲۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۱۶۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۱۴؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۰۷-۲۰۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۲۶؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیروت: ۱۹۸۶ میلادی، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری، حوادث و وفیات ۶۱ - ۸۰ هجری، ج۵، ص۲۷۱؛ الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیروت: ۱۹۸۶ میلادی، ج۸، ص۱۸۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص ۲۰۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۳۶.
- ↑ ر.ک: البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیروت: ۱۹۸۶ میلادی، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری، حوادث و وفیات ۶۱ - ۸۰ هجری، ج۵، ص۲۷۱.
- ↑ المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی، ص۲۱؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۱۶؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیروت: ۱۹۸۶ میلادی، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری، حوادث و وفیات ۶۱ -۸۰ هجری، ص۲۷۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص ۲۰۷؛ طقوش و جعفریان، دولت امویان، ص ۶۱.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، ج۲، ص۱۸۰. این سخن از استاد عبدالله علائلی نقل شده است.
- ↑ الاغانی، ج۷، ص۱۷۰ (مطابق نقل حیاة الامام الحسین(ع)، ج۲، ص۱۸۴).
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص ۲۰۷.
- ↑ سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۴۲؛ حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۸۰، به نقل از مناقب، ص۷۱ از قاضی نعمان مصری؛ سمّو المعنی فی سموّا الذات از علایلی، ص۵۹.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۲۹۹؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری، ص۵۹؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۳۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۹؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۱، ص ۷۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ به الفخری از ابن طقطقی، ص۴۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۸؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۳۶- ۲۳۹ مراجعه شود.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۳۸؛ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۱، ص ۷۲.
- ↑ ر.ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفةبن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ص۱۲۹؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۱۶۰.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۳۰۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۳۲.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۱۲۷؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۲۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰؛ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص ۶۱.
- ↑ عقد الفرید، ج۴، ص۳۶۸ و مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۶.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۷.
- ↑ مراجعه شود به: الغدیر، ج۱۰، ص۲۳۳؛ الاستیعاب، شرح حال عبدالرحمن و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۱.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۶.
- ↑ مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۱۱ و عقد الفرید، ج۴، ص۳۷۱- ۳۷۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص ۲۰۱؛ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۳۲؛ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۳۲.
- ↑ وَ سِیَرُهُ سِیرَةٌ فِرْعَوْنَ، بَلْ کَانَ فِرْعَوْنُ أَعْدَلَ مِنْهُ فِي رَعِیَّتِهِ؛ (مروج الذهب، ج۳، ص۶۸).
- ↑ ر.ک: اخبار الدولة العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالاجبار مطلبی، بغداد: ۱۹۷۱ میلادی، ص۲۴۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۷۶.
- ↑ ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۰۰-۴۷۷.
- ↑ ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۵۹-۴۶۰.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۶۲۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۱۲۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ص۱۱۹؛ شذرات الذهب فی اخبار من الذهب، ابنعماد حنبلی، ابوالفلاح عبدالحیبن احمد، بیروت: دارالحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ قمری، ج۱، ص۶۹؛ تذکرة الخواص فی خصائص الائمه، سبط ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، بیروت: مکتبه النینوی الحدیثه، ۱۴۰۱ قمری / ۱۹۹۱ میلادی، ص۲۶۱؛ لواعج الاشجان، امین، سید محسن، ترجمه ناصر پاکپرور، تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، ۱۳۶۶ شمسی، ص۴۳۳. این اشعار از عبداللهبن زبعری است. ابن زبعری این شعر را به مناسبت انتقامی که در احد از مسلمانان گرفته شد، سروده بود. همین تمثیل سبب شد تا کسانی بر کفر یزید حکم برانند و دو بیت آخر را هم یزید بر آن افزود و کفر خود را هم آشکار کرد.
- ↑ ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۷۴-۴۷۵؛ اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابناثیر، عزّالدین علیبن احمد بن ابیالکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.
- ↑ المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی، ص۳۹۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۶۷؛ اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابناثیر، عزّالدین علیبن احمد بن ابیالکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۷۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۸۴.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۲۰۹؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۵۳، ۱۶۳؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۸-۹.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۹.
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۳۳۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۷۴-۴۷۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۱،۳۴۰؛ الاخبار الطوال، ص۲۶۴؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ همان، ص۲۵۱.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۴۶؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۸۸، ۴۹۰، ۴۹۶، ۴۹۷.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفةبن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ص۱۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۷-۴۹۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۱۶۴؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۷۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها ص ۲۱۴.
- ↑ سیرة الأئمة الأثنی عشر، ج۲، ص۴۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۳۵.
- ↑ المناقب و المثالب، ص۷۱ (مطابق نقل حیاة الامام الحسین(ع)، ج۲، ص۱۸۰).
- ↑ اشعار و سخنان وی را پیش از این در دومین ریشه از ریشههای قیام عاشورا آوردهایم.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ قَدِمْنَا مِنْ عِنْدِ رَجُلٍ لَیْسَ لَهُ دِینٌ، یَشْرِبُ الْخَمْرَ وَ یَضْرِبُ بِالطَّنَابِیرِ وَ یُعْزَفُ عِنْدَهُ الْقِیَانُ وَ یَلْعَبُ بِالْکِلَابِ وَ یَسْمُرُ عِنْدَهُ الْحَرَّابُ وَ هُمُ اللُّصُوصُ؛ (کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۰۳).
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص ۲۰۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۸۷، به نقل از البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۲.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۹۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص۱۴۳.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفةبن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ج۱، ص۳۲۰؛ الامامة و السیاسة، ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۲، ص۲۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۹؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبداللهبن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۲، ص۲۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۶۸؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۹، ۵۰۱-۵۰۲؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۸۱.
- ↑ المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی، ص۲۱.
- ↑ المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی، ص۲۱؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۱۶.
- ↑ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۶۵-۷۹؛ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص ۸۲.