سلیمان بن عبدالملک

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

او سلیمان بن عبدالملک بن مروان بن حکم بن ابی‌العاص بن امیة بن عبدشمس قریشی اموی، ابوایّوب است. مادرش ولّاده - دختر عباس بن جزء عبسی بود. وی در سال ۵۴ / ۶۷۴ در مدینه متولد شد، در شام پرورش یافت و بادیه و اقامت در آن را دوست داشت. در بادیه قصری بنا کرده در آن منزل گُزید. وی برترین فرزند عبدالملک[۱]، مردی... سخنور و عاشق جنگ بود. او سپاهی را برای محاصره قُسْطَنطَنیّه اعزام کرد. او در سخنرانی روز رسیدن به خلافت، پرهیزکاری و خداترسی او را نشان می‌دهد؛ با وجود این، به گردن‌کشی و برتری‌جویی شهره بود[۲]. او حدیث اِفک را از پدرش از جدّش از عایشه روایت کرده است[۳].

سلیمان از یاوران بزرگ برادرش ولید و در حکم وزیر و مشاور او بود و وی را به ساختن مسجد دِمَشق تشویق کرد[۴]. سلیمان از سوی برادرش استاندار فِلَسطین شد و تا زمان مرگ ولید پیوسته در این منصب بود. هنگامی که او در رَملَه بود، پسر عمویش عمر بن عبدالعزیز برای وی در دِمَشق بیعت گرفت. سلیمان پس از بیعت، او را مشاور و وزیر خود قرار داد[۵].[۶].

سیاست داخلی

سلیمان کارش را با برکناری برخی از استانداران از آن جمله محمد بن قاسم، قتیبة بن مسلم و موسی بن نصیر و تعیین استانداران جدید آغاز کرد. گفتنی است که حَجّاج پیش از خلافت سلیمان درگذشته بود[۷].

احتمالاً اندیشه تغییر کارگزاران حَجّاج تحت تأثیر عمر بن عبدالعزیز و رجاء بن حیوه به وجود آمد. برخی از مورّخان، این تفکّر را بد ارزیابی کرده، آن را سیاستی احساسی شمرده‌اند که به سود امّت نبوده است و سلیمان را متهّم به برکناری کارگزاران حَجّاج و تنبیه آنان برای انتقام از آنان و حَجّاج کرده‌اند، در حالی که حَجّاج و کارگزارانش گناهی جز تأیید برادرش ولید برای برکناری سلیمان از ولایت‌عهدی نداشتند[۸].

این تحلیل کوته‌بینی، سطحی‌نگری و دور از حقیقت است. مسئله عمیق‌تر از کاری احساسی و شخصی است. آن سیاست کلّی حکومت بود که سلیمان با همکاری و مشورت مشاوران بزرگش طراحی کرد. این تغییر نتیجه تحوّل اوضاع سیاسی بود که بعد از فراگیر شدن آرامش و ثبات سیاسی و به‌ویژه پس از گسترش فتوحات صورت گرفت. تغییر شیوه حَجّاج در اداره حکومت، حکمت و تدبیری بود که خلیفه به وسیله آن می‌توانست تمایل عمومی بیشتر مسلمانان را به دست آورد[۹]. تغییر شیوه حکومتی با تغییر خلیفه امری طبیعی است و سلیمان نیز آن را به دلیل روی کار آمدن عناصر پشتیبانش، مایه تثبیت حکومتش وصف کرد.

خلیفه مسلمانان مخالف با حکومت اموی، به‌ویژه موالی را از زندان آزاد کرد و در سپاه اسلام شرکت داد. همچنین مقرّری ماهانه را افزایش داد، به‌گونه‌ای که سهم ماهانه هر فرد، حدود ۲۵ درهم شد. کوچاندن اجباری را - که در دوران حَجّاج معمول بود - متوقف کرد و از فشار اقتصادی کاست[۱۰]. شاید این سیاست، موجب رضایت و ستایش عموم مسلمانان از سلیمان بوده است[۱۱].

پایان کار فرماندهان ولید در فتوحات، اندوهناک بود، محمد بن قاسم احتمالاً به علت کینه‌های شخصی به دست صالح بن عبدالرحمان، عامل خراج عراق، کشته شد و ثابت نشد خلیفه دستور قتل او را داده باشد[۱۲]. قُتَیبَة بن مسلم قربانی عجله‌اش شد؛ هنگامی که در اهداف سلیمان شک کرد، او را خلع نمود. وی پیش از اینکه حقیقت مسئله روشن شود بر خلیفه شورش کرد، پیروانش به مخالفت با او برخاسته، او را کشتند. شایان ذکر است که خلیفه او را [با وجود تمرّد] در حکومت خراسان ابقا نمود[۱۳].

اما موسی بن نصیر، بعد از اینکه کارهایش آشکار شد و مشخّص گردید که وی مرتکب برخی خلاف‌ها شده است، خلیفه بر او سخت گرفت و او را به اقامت اجباری در دمشق واداشت، اما او را مشاور خود کرد و با او در سال ۹۷ / ۷۱۶ به حج رفت. وی در مدینه یا به قولی در وادی القری درگذشت[۱۴].[۱۵].

سیاست خارجی

جبهه شرق

بعد از وفات محمد بن قاسم و قتیبة بن مسلم، در جبهه مشرق، فتوحات اسلامی جدیدی رخ نداد؛ زیرا اوضاع سیاسی خلافت اموی از سال ۹۸ / ۷۱۷ تا سقوط آن در سال ۱۳۲ / ۷۵۰ اجازه چنین کاری را نمی‌داد. آنان به سرکوب جنبش‌هایی پرداختند که در مقابل‌شان از نو قد بر افراشتند، مثل حرکت خوارج و یزید بن مهلب. همچنین اختلاف‌ها میان عرب‌های خراسان از سر گرفته شد و عباسی‌ها به نفع خویش از آن بهره برده به دعوت پنهانی پرداختند. همچنین شعله‌ور شدن نزاع میان خاندان اموی باعث کاهش احترام این حکومت شد. افزون بر آن، سرزمین‌های شرقی فتح شده از سرکشی، عصیان و شورش خالی نبود و کوشش خلفا و استانداران صرف سرکوب شورش‌ها شد. اما روشن است با وجود اینکه امویان در این مرحله نتوانستند به فتوحات جدید دست بزنند، توانستند آنچه به دست آورده‌اند، حفظ کنند و برای استحکام کارهای مسلمانان در سرزمین‌های شرقی بسیار تلاش کردند.[۱۶].

جبهه روم

محاصره قُسْطَنطَنیّه رخداد مهم دوران سلیمان در این جبهه بود. این خلیفه کمتر از برادرش، ولید، به فتوحات توجه نداشت و بسیاری از تلاش‌هایش را صرف آماده‌سازی برای حمله به آنجا نمود. هم‌زمان، سپاهیانی را برای حمله به سرزمین روم در مناطق مرزی آسیای صغیر و راه‌هایی که به آنجا ختم می‌شد، گسیل می‌داشت که مقصودش سرگرم نگه‌داشتن حکومت روم و کتمان‌کردن هدف بزرگش‌بود.

در سال ۹۶ / ۷۱۵ مسلمانان دژ حدید را فتح کردند و در سال بعد دژ مرأه را گشودند[۱۷].

سپس خلیفه برای حمله بزرگ دریایی، به فرماندهی عمر بن هبیره فزاری آماده شد[۱۸] و خودش بر آمادگی نیروها و امکانات نظارت کرده برادرش مَسْلَمَه را به فرماندهی آن برگزید. مَسْلَمَه از با هوش‌ترین فرماندهان نظامی مسلمانان و دارای اندیشه تهاجمی مستقیم به قُسْطَنطَنیّه - بدون آماده شدن برای فتح شهرها و دژهای منتهی به آن - بود. او نبرد با رومیان را تجربه کرده بود و به سرزمین و شیوه‌های جنگی آنان به هنگام پذیرش فرماندهی ناوگان دریای سلیمان آشنا بود[۱۹].

مَسْلَمَه تدابیر لازم را برای حمله‌ای موفقیت‌آمیز اتخاذ کرد، مثل ابزار و ادوات، خواروبار و هیزم لازم که مسلمانان را در فصل زمستان از سرما حفاظت نماید. خلیفه تحت فرماندهی او نیروی ۱۸۰ هزار نفری را از مردم شام، جزیره و موصل علاوه بر ۱۸۰۰ قایق[۲۰] فراهم کرد و در دابق پادگانی برای او ساخته از او پیمان گرفت تا زمانی که سپاهش وارد قُسْطَنطَنیّه نشده، بازنگردد[۲۱]. از همین‌جا خلیفه سپاهی تدارک کرد که در سال ۹۸ / ۷۱۷ از راه مرعش در سرزمین شام به سوی پایتخت روم به راه افتاد. از سوی دیگر، امپراتور روم تیودوسیوس سوم آماده مقاومت در برابر محاصره شدید پایتخت شد. حصار شهر را ترمیم و غلّات را ذخیره کرد. سپاه اسلامی با مشکلاتی که فرارویش بود، وارد نبرد شد، اما به نتیجه نرسید.

سپاه اسلامی بعد از اینکه مناطق مرزی را در نوردید، به مرزهای آناتولی رسید و به عمق خاک این منطقه رفته به عموریه رسید و آن را محاصره کرد. لیوالأیسوری، فرمانده این مرز، از اهداف مسلمانان آگاه شد و آمادگی‌اش را برای همکاری با ایشان نشان داد. وی به گرفتن تاج و تخت امپراتوری چشم دوخته بود. با مَسْلَمَه در آماده نمودن مسلمانان برای فتح قُسْطَنطَنیّه هم‌پیمان شد تا او را به سلطنت برسانند[۲۲]. مسلمانان پیشروی کرده مرزهای آناتولی را بدون هیچ‌گونه مقاومت قابل توجهی درنوردیدند که منطقه آسیای صغیر تا بُسفُر به روی ایشان گشوده شد.

در این هنگام، تحولات داخلی مهمی در روم به وقوع پیوست که از خلال آن، لیوالأیسوری با عنوان لیوی سوم به سلطنت رسید. وی پس از انکار قرارداد صلحش با مَسْلَمه، به عنوان مردی که می‌تواند با خطرهای تهدید کننده پایتخت مقابله کند، شهرت یافت. وی پس از آن با مسلمانان نیرنگ کرده فریب‌شان داد تا از آذوقه محروم‌شان کند[۲۳]؛ این در زمانی بود که سپاه اسلامی به دریای اژه نزدیک و بر دو شهر ساردیس و برجاموس مسلط شده به سوی شهر ابیدوس در تنگه داردانل پیش رفت. سپاه از پس عبور از کناره اروپا خود را به حصار قُسْطَنطَنیّه رسانده آن را از سوی خشکی محاصره کرد[۲۴].

هم‌زمان ناوگان اسلامی بزرگی به سوی داردانل و دریای مرمره حرکت کرده شهر را از طرف دریا محاصره و راه‌های آن را که به دریای سیاه منتهی می‌شد، بست. بدین‌گونه قُسْطَنطَنیّه از خشکی و دریا محاصره شد[۲۵].

مَسْلَمَه تصمیم داشت شهر را به زور تصرف کند، از این‌رو منجنیق‌های بزرگی نصب نمود و کوبیدن شهر را آغاز کرد؛ اما حصار تسخیر نشدنی شهر، تجربه مهندسان رومی و فراوانی تجهیزات دفاعی، آن را پس زد. در این میان طوفان بی‌رحمانه‌ای وزید و تعدادی از کشتی‌های اسلام را از بین برد و اوضاع را به هم ریخت. رومی‌ها فرصت را غنیمت شمرده با آتش بارهای یونانی، بسیاری از کشتی‌ها را آتش زدند، با وجود این مسلمانان محاصره شهر را ادامه دادند[۲۶].

در آن زمان استعداهای نظامی لیوی سوم بروز کرد: وی دهانه ورودی تنگه بُسفُر را با زنجیرهای سخت آهنی برای تسلّط بر آنجا بست و حصار شهر را مملو از سربازان کرد که آنان تلاش بسیاری برای جلوگیری از یورش مسلمانان به شهر نمودند. مخزن‌ها را پرکرد و سپاهی را برای قطع راه‌های کمک‌رسانی به مسلمانان گسیل داشت. این تدابیر مسلمانان را آشفته کرد، اما عزم آنان سست نشد. مَسْلَمَه خانه‌هایی از چوب ساخت و زمستان را در آنجا سپری کرد. کمک‌هایی از راه خشکی از افریقا و از سمت دریا از مصر دریافت کرد. گروهی از دریانوردان مسیحی عهده‌دار این کار بودند. این کمک‌ها به او امکان داد که محاصره شهر را شدیدتر و مدت جنگ را طولانی‌تر کند. خلیفه پسرش داوود را در رأس سپاهی، برای پشتیبانی از او و ایجاد ناآرامی در آسیای صغیر در برابر رومی‌ها اعزام کرد، اما داوود در رسیدن به این دو هدف شکست خورد؛ زیرا نتوانست به مَسْلَمَه برسد و در اختیارگرفتن آسیای صغیر توسط لیوی سوم، مانع از تحقّق هدف دوم شد[۲۷]. در این موقعیّت، سپاه اسلامی از محاصره جبهه شمالی پایتخت روم ناتوان شد. جبهه شمالی روم را قادر می‌ساخت با سواحل دریای سیاه ارتباط داشته باشد و نیازهای خود را، مثل غلّات و خواربار دریافت کند. در این زمان مسلمانان - بعد از شکست کمک رسانی از شام - کمک و خواربار را به سختی به دست می‌آوردند، با وجود اینکه آنان از آنچه می‌کاشتند یا به غنیمت می‌گرفتند، ارتزاق می‌کردند[۲۸].

فرا رسیدن سرمای شدید، باعث کُندی کمک به مسلمانان شد و بلغارها هم از سمت اروپا به همراهی لیوی سوم به ایشان حمله کردند که بر عمر بن هُبیره فرمانده دریایی چیره شدند و مسلمانان را از پایتخت دور کردند. رومی‌ها آتش بارهای یونانی را به کار بردند و خسارت بسیاری به کشتی‌های مسلمانان زدند؛ اما آنچه کار را خراب‌تر کرد، تبانی دریانوردان مسیحی با رومی‌ها بود. این دریانوردان در ناوگان اسلامی کار می‌کردند که لیوی سوم آنان را تحریک به نافرمانی کرد. پایان یافتن آذوقه، طولانی شدن مدّت محاصره- که بیش از یک سال ادامه یافت - طولانی بودن خطّ کمک‌رسانی، سپس مرگ سلیمان و به خلافت رسیدن عمر بن عبدالعزیز - که تمایل به پی‌گیری سیاست فتوحات نداشت - روحیّه و تجهیزات را نابود کرد و مسلمانان به تنگنا افتادند. فقط نامه عمر بن عبدالعزیز به مَسْلَمَه آنان را نجات داد. وی دستور داد آنان از محاصره قُسْطَنطَنیّه دست برداشته، به شام بازگردند[۲۹].

مسلمه در ذی‌الحجّه ۹۹ / تموز ۷۱۸ با بقیّه ناوگان دریایی، اقدام به انتقال سپاه به آسیای صغیر نمود، اما به هنگام عبور از ارخبیل دچار طوفان شد. کشتی‌ها پراکنده شدند، رومی‌ها به آنان حمله کردند و فقط ده کشتی نجات یافت.

این آخرین تهاجم مسلمانان عرب برای فتح قُسْطَنطَنیّه و سرآغاز تغییر توازن قوا - برای مدتی - به نفع رومی‌ها در درگیری با مسلمانان بود. همچنین این شکست، در راهبرد نظامی مسلمانان در برابر امپراتوری روم اثر گذاشت. آنان از شیوه تهاجمی، به شیوه درگیری و زد و خورد روی آوردند که کیان امپراتوری را تهدید نمی‌کرد[۳۰].[۳۱].[۳۲].

ولایت‌عهدی عمر بن عبدالعزیز و مرگ سلیمان

سلیمان بن عبدالملک فرزندش ایّوب را ولی‌عهد خود کرد، ولی او درگذشت. هنگامی که سلیمان مریض شد، رجاء بن حیوه درباره خلافت عمر بن عبدالعزیز با او مشورت کرد. وی موافقت نموده، در نامه‌ای خلافت را به او سپرد. سلیمان در دهم صفر ۹۹ / ۷۱۷ درگذشت. او مرزبان راه خدا در دابق از شهرهای قِنَّسْرین بود[۳۳].[۳۴].

منابع

پانویس

  1. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۷۷.
  2. برای اطلاع از متن خطبه ر. ک: ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۷۹؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۴۷.مترجم: سلیمان پرخوری بود که داستان‌های پرخوری وی از عجائب است و همان موجب مرگش شد. محدث قمی، شیخ عباس، تتمة المنتهی، ص۱۰۵.
  3. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۱۷۷. مترجم: برخی از شیعیان این حدیث را در باره ماریه قبطیه می‌دانند. برای مطالعه بیشتر ر. ک: عاملی، سید جعفر مرتضی، حدیث الافک.
  4. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۱۷۸.
  5. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۱۷۸.
  6. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۱۶۷.
  7. بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۱۸.
  8. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۰۷ - ۵۰۸؛ دیگران از او نقل قول کرده‌اند؛ حماده، محمدماهر، الوثائق السیاسة العائدة للعصر الأموی، ص۶۳؛ بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۳۱۵؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ الإسلام السیاسی، والدینی والثقافی والإجتماعی، ج۱، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
  9. عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۶۳ - ۱۶۴.
  10. محمود، حسن احمد و الشریف، احمد ابراهیم، العالم الإسلامی فی العصر العباسی، ص۳۳.
  11. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۴۶.
  12. بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۱۸ - ۶۱۹.
  13. در خصوص اقدام قتیبه در مقابل خلیفه، ر. ک: طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۰۷ - ۵۱۶.
  14. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۷۴.
  15. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۱۶۸.
  16. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۱۶۹.
  17. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۶.
  18. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۵.
  19. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۳۰ - ۵۳۱. شاید او سلیمان بن معاذ انطاکی یکی از فرماندهان حمله باشد؛ سالم و العبادی، تاریخ البحریة الاسلامیة فی المغرب والأندلس، ص۳۵.
  20. مؤلف ناشناخته، العیون و الحدائق، ص۳۵؛۲۵۱-۲۵۲ Diehl et Marcais: Le Monde oriental: PP..
  21. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۳۱.
  22. مؤلف مجهول، العیون والحدائق، ص۲۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۶ - ۱۴۷.
  23. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۳۱.
  24. Theophanes: p ۸۱۶..
  25. سالم و العبادی، تاریخ البحریة الاسلامیة فی المغرب والأندلس، ص۳۵.
  26. سالم و العبادی، تاریخ البحریة الاسلامیة فی المغرب والأندلس، ص۳۵.
  27. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۳؛ سالم و العبادی، تاریخ البحریة الاسلامیة فی المغرب والأندلس، ص۳۵؛رمضان، الصراع بین العرب و اوروبا من ظهور الاسلام الی انتهاء الحرب الصلیبیه، ص۱۱۱ - ۱۱۲.
  28. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۳۰.
  29. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۳۰ - ۵۳۱.
  30. Dieh et Marcais: p ۸۰-۱۰۲. ۲۵۲. Vasiliev: Byzantine Empire PP ۲۸۸-۲۸۹. Canard: op cit..
  31. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۹۴.
  32. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۱۷۰.
  33. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۳۱ - ۵۳۲.
  34. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۱۷۳.