وفاداری
معناشناسی وفاداری
اقسام وفاداری
وفادری فردی
وفادری خانوادگی
وفادری اجتماعی
وفادری به حکومت اسلامی
وفادارای در اخلاق
- وفاداری، ملکهای است که موجب میشود روح و جان آدمی متوجه نعمتهایی شود، که حضرت حق - جلَّ وعلا! - در اختیار او نهاده است؛ زان پس به نعمتهایی که هر یک از مخلوقات او در اختیار آدمی نهادهاند- خواه کوچک یا بزرگ، خواه آن صاحب نعمت در شمار بزرگان باشد، یا نه- توجّه نموده آن را فراروی خود قرار دهد؛ از اینرو، این ملکه انسان را از فراموشیِ نعمت و یا انکار آن باز میدارد. بدین ترتیب ملکه وفاداری، شکر زبانی، قلبی و جوارحی صاحب نعمت را در پی خواهد داشت؛ و نیز شناخت مرتبه او را به همراه خواهد آورد، گویی "وفادار بودن" از "شکرگذاری" و "شناخت مرتبت" صاحب نعمت، هرگز جدا نخواهد شد[۱].
- این فضیلت اخلاقی، در میان اهل دل برترین فضائل است؛ و نزد آنان و نیز به نزد حضرت حق، هیچ چیزی محبوبتر از آن نیست؛ امّا دریغ که این ملکه گوهری پربها است که بس نایاب است؛ حضرت حق خود به این گوهر گرانقدر در بسیاری از آیات قرآن اشاره کرده، به نایاب بودن آن در میان انسانها تصریح فرموده است. به این چند آیه بنگرید:
- ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[۲]؛
- ﴿فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا﴾[۳]؛
- ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ﴾[۴]؛
- ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[۵]؛
- ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾[۶]؛
- ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾[۷][۸].
- این آیات، از نمونههای بسیار دیگری نیز برخوردارند؛ ازاینرو میتوان مفاد آن را به چند نکته مهم تقسیم نمود:
- نکته نخست: اندکی آن در میان مردمان؛
- نکته دوم: ارزش آن نزد خداوند متعال؛
- نکته سوم: مبغوض بودن سویة مقابل آن - یعنی بیوفایی - بهنزد حضرت حق، تا آنجا که گویا خداوند بر بیوفایان غضب کرده فرموده است: ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾[۹].
- انسان چون وفاداریِ کسی را ببیند و یا از آن اطّلاع یابد، خواه ناخواه در قلب خود شادمانی و شعفی خاص مییابد، که به وصف در نمیآید؛ گویا وفاداران را نوری ویژه احاطه کرده، که گذشته از آنان، به خود کلمه "وفاء" نیز سرایت نموده، ازاینرو است که انسان از شنیدن این کلمه احساس لذّت میکند، و حتّی از شنیدن حکایات مربوط به حیوانات وفاداری همچون سگ و هُدهُد، شادمان شده نسبت به آن حیوانات محبّتی در دل خود پیدا مینماید[۱۰].
- علامه مجلسی و به نقل از جاحظ - در "کتاب الحیوان" - نقل مینماید که هُدهُد وفادار و محبت ورز است؛ بدینگونه که چون هُدهُدی مذکّر همسر خود را گم کند، نه میخورد و نه میآشامد و نه ناله خود بر او را قطع میکند، تا سرانجام آن هدهد ماده به سوی او بازگردد؛ امّا اگر همسرش بازنگشت، هرگز با هدهد ماده دیگری بهسر نخواهد برد، و تا پایان زندگیش بر او ناله خواهد کرد، و تنها چون مشرف بر مرگ شود اندکی غذا خواهد خورد، امّا تا به حالت مرگ درنیاید، به اختیار خود غذایی نخواهد خورد[۱۱].
- وفای سگ نیز در میان مردمان، سخت مشهور است. مشهور چنان است که سگ خود را در معرض هلاکت قرار میدهد، تا صاحب خود، مال و خانواده او را حفظ نماید، هرچند صاحب او وفاداری ننماید و سگی دیگر را نیز به خدمت گیرد، و یا او را از خدمت خود براند. از اینرو، گرسنگی نزد صاحب خود را بر سیری نزد دیگران ترجیح مینهد، و پرداختن به کار خویش نزد صاحبش را بیشتر از استراحت نزد دیگر کسان دوست میدارد. این مطلب، در میان روستاییان و چوپانان بارها به اثبات رسیده؛ و آنان حکایاتی بسیار در زمینه وفاداری این حیوان نقل کردهاند.
- در این صورت، وای بر انسان که خداوند او را گرامی داشت، و تمامی نعمتهای آشکار و پوشیده خود را در اختیار او نهاد، امّا او چون به مصیبتی -که خود با دست خویش، برای خود فراهم کرده است- مبتلا شود، به حضرت حق کافر میگردد؛ کفری زبانی، عملی، و حتّی عقیدتی. ازاینرو نمیباید از سخن حضرت حق که فرمود: ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾[۱۲]، به تعجّب شد، چه وفای انسان از وفای سگ نیز گه گاه کمتر است!.
- بلکه میتوان انسان را ناسپاستر از تمامی حیوانات دانست؛ و شاید آیاتی همچون آیه شریفه: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[۱۳]، به همین حقیقت اشاره داشته باشد[۱۴].
- وفاء ملکهای است که نعمتهای خداوند یا دیگران را به صاحب خود یادآوری میکند؛ تا آن نعمتها را- از هر کس باشد- هیچگاه فراموش ننماید[۱۵].
مراتب فضیلت وفاداری
- این فضیلت نیز همچون دیگر فضائل اخلاقی، از مراتبی چند برخوردار است:
مرتبه شدید
- آن است که انسان جان خود را فدای مولی کند و به این عمل فخر نماید، چه او خود را در مقابل مولای صاحب نعمت هیچ میانگارد، و تمامی هستی را در مقابل او پوچ میبیند!. در این زمینه به ویژه از حضرت سید الشّهداء (ع) و خواهر بزرگوار ایشان، سخنی آمده است، که عقول خردمندان در مقابل آن سر تعظیم فرود میآورد، و به ناتوانی خود از درک چیستی آن اعتراف مینماید؛ به این سخن حضرت سیدالشهداء بنگرید: "آیا نمینگرید که چگونه حق ترک شده و باطل مورد نهی قرار نمیگیرد، تا انسان مؤمن در لقاء پروردگارش رغبتی بیتردید یابد؟!"[۱۶].
- این مرتبه، در آیات بسیاری از قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته، مؤمنان به دستیابی به آن تحریک و ترغیب شدهاند. نمونه را به این آیه شریفه بنگرید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ﴾[۱۷][۱۸].
- وفاداری کسی همچون پیامبر اکرم (ص) نسبت به حضرت حق، بلکه نسبت به مخلوقات او - هرچند در شمار دشمنان ایشان باشند- بالاترین مراتب این فضیلت است. قرآن کریم میفرماید: ﴿طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى﴾[۱۹]. در خبر است که ایشان، آن چنان به عبادت حضرت حق پرداختند، که دو پای مبارکشان ورم کرد[۲۰]؛ آیه پیشین نیز در همین هنگام نازل شد. و چون بر ایشان اعتراض شد که "چرا اینگونه، به عبادت حق میپردازند"، فرمودند: "آیا بنده شاکر پروردگار نباشم؟!"[۲۱][۲۲].
- نیز حضرت حق میفرماید: ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۲۳]؛ ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۲۴]
- طُرفه آنکه این صفت، در حضرت حق بسیار شدیدتر از آن در وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) است؛ و تفاوت این صفت در آندو، به اندازه تفاوت میان دو وجود واجب و ممکن است!.
- اخلاص و ووفاداری امیرمؤمنان علی (ع) نسبت به خداوند متعال، پیامبر اکرم (ص)، مردمان تحت حکومت ایشان، وحتی دشمنانشان نیز سخت مشهور است، و در کتب تواریخ و سیر مذکور؛ تا آنجا که معاویه نیز با تمامی دشمنیاش که نسبت به ایشان داشت، وفاداری ایشان را یاد و به آن اقرار میکرد!.
- قرار گرفتن ایشان در بستر پیامبر اکرم (ص) در هنگامه شب هجرت - که چکاچک شمشیرها، قلبهای بغضآلود و خطر بیپایان، آن بستر را محاصره کرده بود- از نشانههای همین وفاداری ایشان نسبت به پیامبر اکرم (ص) است[۲۵].
- و نزول این آیه مبارک، که ارزش عمل ایشان را به نمایش درآورد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴾[۲۶]. امام باقر (ع) در این رابطه میفرمایند: "این آیه به هنگامی که کفار قریش در طلب پیامبر اکرم (ص) بودند و علی بن ابی طالب (ع) برجایگاه خواب پیامبر خُفت، درباره ایشان نازل شد"[۲۷].
- هرچند این عمل ایشان در مقابل وفاداری آن وجود مبارک نسبت به پیامبر اکرم (ص) اندکی از بسیار و نَمی از بحار است، با این حال این آیه نشان میدهد که وفاداری علی بن ابی طالب (ع)، به گونهای است که جان خود را در کف اخلاص نهاده تقدیم پیامبر اکرم (ص) میکند[۲۸].
- وفاداری ابراهیم خلیل (ع) نیز در قرآن کریم یاد شده است. او به واسطه همین وفاداری است که پس از آنکه در امتحانات بسیار و دشوار به موفقیّت رسید، به مرتبه امامت نائل آمد؛ خداوند متعال نیز او را وفادار / وفاکار خواند، و به رتبه او در این صفت برجسته اشاره فرمود: ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾[۲۹]. لفظ بهکار رفته در این آیه شریفه، از نظر قواعد صرف زبان عربی، نشان از رسوخ او در این ملکه دارد[۳۰].
- کوتاه سخن آن که اخلاص پیامبران (ع) -و بهویژه خاتم آنان- و نیز اخلاص اوصیاء - و بهویژه معصومانشان - در این فضیلت، برترین مراتب وفا است، که هیچکس نمیتواند به آن دست یابد و یا به مرزهای آن نزدیک شود. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ * وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[۳۱][۳۲].
مرتبه متوسّط
- آن است که آدمی از آنچه صاحب نعمت آن را ناخوش میدارد اجتناب کرده، خود را به آن نیالاید. در این مقام انسان میباید حتّی از آنچه احتمال میدهد که مورد ناخشنودی مولی است گریز کرده، در مقابل به آنچه او را خشنود میسازد اهتمام ورزد؛ و در یک سخن خود را از سخط و نافرمانی و نارضایی او نجات دهد. این آن چیزی است که حضرت حق مردمان و به ویژه خواص آنان را به آن خوانده و بدان فرمان داده است. سرّ سرزنشی که در قرآن کریم نسبت به حضرت آدم رفته است، نیز، در همین مطلب قابل جستوجوست: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴾[۳۳][۳۴].
- مرتبه متوسّط این صفت، وفاء غیرتمندان و عفیفان نسبت به مردم، نزدیکان و خانواده خود میباشد[۳۵].
مرتبه ضعیف
- آن است که آدمی به تبعیّت از صاحب نعمت برخیزد و با او مخالفت نکند؛ او را راضی نماید و در حدّ توان خود به خدمت او کمر بندد.
- این مرتبه خود ضعیفترین مراتب این فضیلت بزرگ است، با این حال باز در میان مردم نایاب است، و به سختی میتوان کسی را به عنوان مصداق آن یافت. حضرت حق در اشاره به این فضیلت و اندکیابی آن میفرماید: ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[۳۶]؛﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾[۳۷]؛ ﴿وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾[۳۸][۳۹].
- مرتبه ضعیف و پایین این صفت - که همه مسلمانان، بلکه همه انسانها به ناگزیر باید بدان متّصف شوند- همان وفای معمول در میان مردم است؛ که اگر در کسی نباشد، میتوان او را بیوفا خواند؛ و پر واضح است که بیوفایان از اسلام - و بلکه انسانیّت! - سخت بهدورند.
- کوتاه سخن آنکه وفاء، شناخت نعمت و سپاسگزاری از صاحب آن است. این سپاسگزاری میتواند شامل زبان، قلب، و یا دیگر اندامها شود؛ و در این زمینه تفاوتی میان خداوند متعال، و یا بندگان او نیست. نیز فراموش نکردن نعمت، و عصیان ننمودن در برابر نعمتهای حضرت حق، در شمار دیگر اجزاء وفاداری است؛ صد افسوس که این رذیلت در جان بسیاری از مردم ریشه دوانیده آنان را از دیدن نعمتهای الهی باز میدارد، ازاینرو آنان بیوفایانی هستند که نعمت صاحب نعمت را انکار، و به معاصی او روی میکنند. از اینرو، این آیه شریفه در حقّ آنان صادق میآید: ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾[۴۰][۴۱].
- امام رضا (ع) میفرمایند: "هرکس که بنده صاحب نعمت را سپاس نگوید، خداوند متعال را نیز شکر نخواهد کرد" [۴۲].
- منظور این حدیث شریف، آن است که هر کس نسبت به حقوقی که مردم بر او دارند وفاداری ننماید، نسبت به حقوق حضرت حق نیز وفاداری نخواهد کرد؛ چه نعمتهای مردم سخت کوچک است، و نعمت حضرت حق غیر قابل توصیف؛ ازاینرو کسی که از عهده سپاس چنان نعمت کوچکی برنیاید، چگونه میتواند سپاس نعمت حق را بهجای آورد؟[۴۳].
مراتب و مصادیق وفاداری
مرتبه نخست
- یکی از مصداقهای وفا، آن است که آدمی نعمتهای پیشین را به یاد آورَد، و حضرت حق را بر آن نعمتها سپاس گوید؛ و چنانچه آن نعمتها از جانب کسی جز از حضرت حق است، در حدّ توان خود به سپاس او بپردازد. این مطلب شامل خود فرد صاحب نعمت حتّی پس از مرگ او، فرزندان او و خانوادهاش نیز میشود.
- این مرتبه، مصداق مشهور وفاداری است که در مقابل آن، بیوفایی قرار دارد. بیوفایی عبارت از آن است که انسان نعمت کسی را فراموش کند، و از این رو نه او را سپاس گوید و نه در حدّ توان خود حتّی در زمان حیات او نعمت او را مقابله به مثل نماید. رذیلت بیوفایی، بسیاری از اوقات در بسیاری از مردمان دیده میشود؛ به ویژه در آنان که ریاستی، ثروتی، علمی و یا چیزی دیگر که موجب فخر و مباهات آنان است، به دست آوردهاند. حضرت حق خود در این زمینه میفرماید: ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۴۴][۴۵].
- شاهد بر درستی این سخن، روش عموم مردم – جز از اندکی انگشت شمار از آنان – است، که حتّی نسبت به نزدیکان و خویشان خود- همچون پدر و مادر و زن و شوهر – نیز وفاداری ندارند.
- این مطلب، در برخی از خانوادهها دیده میشود، که مرد و همسرش آن چنان نسبت به هم بیوفا میگردند، که زن مرگ شوهر را از خدا میطلبد، و شوهر مرگ زن را!؛ همانگونه که این بیوفایی را در حقّ او - جلَّ وعلا! - نیز روا میدارند: ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾[۴۶]؛ ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾[۴۷][۴۸].
مرتبه دوّم
- مرتبه دیگر وفاداری، آن است که آدمی نه تنها نعمت صاحبان نعمت را فراموش نکند، که هم در مقابل خالق و هم در مقابل مخلوق به سپاسگذاری از این نعمتها برخیزد؛ و تا آنجا که در توان دارد بکوشد تا صاحبان نعمت را از خود راضی سازد. این چنین کس هم به شکرگذاری پرداخته، و هم وفاداری کرده؛ از این رو دو فضیلت بزرگ را در خود جمع آورده است[۴۹].
- در مقابل این مرتبه امّا، ناسپاسی قرار دارد، که بر اساس آن انسان نه تنها به شکرگذاری از صاحب نعمت برنخواهد خواست، که در حقّ او فریب نیز به کار میبرد، و در نظر دیگران آن نعمت را پوچ و بیارزش مینماید. پس از این به تفصیل در این رابطه سخن خواهیم داشت.
- وفاداری در این معنا نیز بسیار اندک است، هرچند بیشتر از مورد نخست به چشم میآید؛ چه انسان نه تنها اهل کفران نعمت، است که کفران را با ظلم و فریب همراه مینماید: ﴿فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا﴾[۵۰]؛ ﴿وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[۵۱].
- بسیار دیده میشود که مردم از نعمتهایی استفاده میکنند، امّا صاحب آن نعمتها را بر اعطاء آن گذشته از آنکه مقابله به مثل نمینمایند، که حتّی در زبان نیز سپاس نمیگویند؛ بدتر آنکه به صاحبان نعمت بدی نیز روا میدارند[۵۲].
مرتبه سوّم
- مرتبهای دیگر از وفاداری، آن است که انسان دائماً نعمتها را به خود یادآوری کند، تا بر پیمان خویش وفادار ماند و آن را فراموش نکرده به مقتضای آن عمل کند. در مقابل این مرتبه، شکستن عهد و پیمان قرار دارد. حضرت حق در اشاره به این مرتبه فرموده است: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[۵۳][۵۴].
- این مصداق وفاداری نیز در میان مردم بسیار اندک است، به ویژه در رابطه میان مردم و خدا بسیار اندکتر به چشم میآید؛ او - جلَّ وعلا! خود میفرماید: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۵۵]
- عموم مردم به جز آنان که به فضائل اخلاقی دست یافتهاند، پیمانهای خود را میشکنند و بر عهد خود وفاداری نمینمایند. نمونه را به شکستن عهد مردم بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) اشاره میکنیم؛ آنان با وجود تمامی نعمتهایی که خداوند و پیامبرش بر آنان ارزانی داشته بودند، چون با رحلت ایشان مواجه شدند تمامی عهدهای خود را به یکسو نهادند، و پیمان خویش با خدا و رسول را شکستند و سر در پی کار خویش نهادند!. بخشی از این مطلب را در خطبه مشهور حضرت زهرا (س) با بیان رسای ایشان میتوان دید[۵۶][۵۷].
انواع اصلی وفاء
- بر اساس آن چه گذشت، در مییابیم که وفاداری را میتوان به سه نوع اصلی تقسیم نمود.
- هرکس در پی آن است که با سلوک منازل انسانیّت، به اخلاق الهی زینت یافته به بالاترین مدارج سلوک نائل شود، به ناگزیر باید از وفاء عوام بیاغازد، و چنان در آن پایمردی کند که ریشه این فضیلت در جان او ملکه گردد؛ آن گاه به مراتب بعدی دست یازد، تا سرانجام به مراتب بالای وفاداری -که در شمار اخلاق الهی است- دست یابد[۵۸].
تقسیمی دیگر برای وفاداری
- وفاداری را به اعتبار آنچه بدان تعلّق میگیرد نیز، به چند نوع میتوان تقسیم نمود:
وفاء نسبت به حضرت حق
- این نوع از وفاء، به سختی مورد تأکید قرآن کریم واقع شده است. در این زمینه تنها به این سه آیه توجّه کنید:
- ﴿بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۵۹]؛
- ﴿وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۶۰]؛
- ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ﴾[۶۱]
- بر اساس آنچه از عباراتی همچون: ﴿وَاتَّقَى﴾[۶۲] و ﴿وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ﴾[۶۳] دستیاب میشود، مراد از "عهد" در این آیات، همان توحید است، که از پهنهای گسترده برخوردار است. این مطلب به وضوح در آیهای دیگر نیز به توضیح گرفته شده است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۶۴][۶۵].
- جای افسوس فراوان است که بسیاری از بندگان، نسبت به او - جلّ وعلا! - بیوفایی مینمایند، و تنها مخلَصانند که به عهد او با خود پابرجا میمانند: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾[۶۶].
- پُر واضح است که این نوع از وفاداری، برتر و لازمتر از دیگر انواع این فضیلت اخلاقی است؛ چه اوست که نعمتهای آشکار و غیر آشکار خود را به بنده بخشیده، او را از عقل، ایمان، قلب، شعور و دیگر نعمتها بهرهمند ساخته است؛ نعمتهایی که بر کوچکترین آنها نمیتوان قیمتی نهاد. آیا نعمت تنفُّس - که از پی آن، نعمت حیات پدید میآید را میتوان ارزشگذاری کرد؟؛ ﴿اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[۶۷][۶۸].
وفاداری نسبت به پیامبران (ع)
- نعمت رسالت هرچند بالاترین و برترین نعمت الهی است، امّا مردمان نه حقّ آن را بهجای میآورند، و نه حقّ پیامبران (ع) را؛ و افسوس که کشتن آنان و دستکم استهزائشان، سپاسی بوده است که آدمیان نسبت به این نعمت و صاحب آن روا میداشتهاند!: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾[۶۹]
- این در حالی است که پیامبران برای سعادت دو جهانیِ انسانها برانگیخته شدند؛ و بالاتر از آن، وظیفه اصلی آنان، تهذیب نفوس بوده، تا زندگی این جهان و زآن پس آن جهان مردم، همچون عسل شیرین و گوارا گردد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ﴾[۷۰]
- و در این میان، نعمت ارسال خاتم رُسُل بالاترین نعمت الهی است؛ و عجیب آن که آدمیان چنان به شُکر این نعمت و وفای نسبت به آن پرداختند، که آن حضرت (ع) خود فرمودند: "هیچ پیامبری آنگونه که من اذیّت شدم، آزار نشده است" [۷۱][۷۲].
وفاداری نسبت به قرآن کریم و عترت نبوی (ع)
- با وجود اهمّیت بیهمتای قرآن کریم و اهل بیت پیامبر (ص) امّا، باز تنها عدّهای اندک از امّت نسبت به این دو رکن اساسیِ اسلام وفاداری مینمایند. قرآنکریم نقشه عالم تکوین و تشریع است، و معجزه آشکار الهی تا صبحگاه رستاخیر: ﴿وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۷۳] و ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾[۷۴]؛
- این آیه، بهوضوح دلالت بر شمول معجزه قرآنکریم دارد. اهل فصاحت و بلاغت در آن کتاب معجزه خویش را مییابند، و فیلسوفان و عارفان نیز، آنچه صدها چون صدرالمتألّهین در "اَسفار" آوردهاند، تنها شُعاعی ضعیف از خورشید نور قرآن کریم است؛ و آنچه همه عارفان در نگاشتههای خود آوردهاند نیز، قطرهای از آن اقیانوس؛ و اهل هر دانش نیز به همینگونه به اندازه توان خود از این کتاب الهی توشه میگیرند.
- با این وجود امّا، آیا کسی به این کتاب وفاداری نموده؟ و اندکی از حقّ آن را به جای آورده است؟!.
- سخن در وفای نسبت به اهل بیت (ع) به بسیار است؛ ما پیش از این به اندکی از آن اشاره کردیم، و ازاینرو در اینجا به تکرار آن نمیپردازیم؛ هرچند با صدها جلد کتاب نیز نمیتوان به بیان اندکی از بسیارِ حقّ آنان پرداخت[۷۵].
وفاء انسان نسبت به خانوادهاش
- زوج، زوجه، فرزندان، نزدیکان، بهویژه پدر و مادر و دیگر نزدیکان انسان، در این شمار قرار میگیرند.
- جای تأسف است که این نوع از وفاء در میان مردمان بسیار کم است؛ چه خود دوستی بر جان و قلب بسیاری از مردم سیطره دارد. از اینرو، تنها وقتی کسی را به حال خود نافع یابند او را دوست داشته به او وفاداری مینمایند؛ اما چون او را قابل بهرهبرداری نیافتند، نه علاقهای بر جای میماند و نه وفاداریای![۷۶].
وفاء نسبت به عموم مردم
- فراتر از این، وفاء نسبت به تمامی جانداران را نیز میتوان در اینجا مورد نظر داشت. این مطلب بهگونهای است که صاحب "وسائل الشّیعه" در تبیین حقوق حیوانات، روایاتی چند آورده، که در تمامی آنها در مورد حیوانات سفارش به نیکی شده است. در شمار این روایات است: "پیامبر اکرم (ص) فرمودند: چهارپا را بر صاحب خود چند حق است: آنکه چون برای استراحت از حیوان پیاده شد نخست علف او را آماده سازد، و چون بر آبی گذشت او را آب دهد، و بر چهره او نزند چرا که حیوان خداوند را تسبیح میگوید، و جز در راه خدا بر گرده او نایستد، و بیش از طاقتش بر او بار ننهد، و بیش از توانائیش او را به راه رفتن مجبور ننماید" [۷۷].
- بر این اساس، میتوان دریافت که حقوق برادران مسلمان سخت زیاد است و رعایت کردنی؛ در این شمار است آن که در غیبت ایشان آنچه مایه بیآبروییشان است را از آنان بازگردانده دفع نماید، ازاینرو نه خود به غیبت آنان بپردازد و نه اجازه دهد که دیگری از آنان غیبت کند. غیبت علامت بیوفایی است، و تهمت و سخنچینی از آن نیز بیشتر نشانگر بیوفایی انسان نسبت به برادرش میباشد[۷۸].
- اجرای قانون مواسات و پایبندی به آن نیز در شمار علائم وفاداری است؛ امّا دریغ و افسوس که غیبت و تهمت و سخنچینی و دروغ و خلف وعده و خلف پیمان بین آن که نعمت میدهد و آن که نعمت میبرد، سخت شایع است و پر رواج، تا آنجا که گاه پدر و مادر و فرزند و همسران نیز از این مسائل بهدور نیستند!.
- از خداوند درخواست مینماییم که ما را به مراتب والای وفا ارتقا بخشد؛ چه این صفت برگزیده اخلاقی تمامی خبرهای دنیوی و اخروی را در خود دارد، و صاحب خود را از تمامی شرور و بدیها باز مینماید؛ همانگونه که بسیاری از فضائل اخلاقی را بههمراه خود آورده از بسیاری از رذائل اخلاقی جلوگیری میکند.
- در پایان نیز ثروتمندان، قدرتمندان و رؤسای جامعه را به تحصیل این فضیلت اخلاقی توصیه میکنیم، چرا که خداوند متعال چون نعمتی به انسانی وفادار ببخشد، او بیوفایی خواهد نمود؛ تا تکلیف بیوفایان در این میانه چه باشد!؛ حضرت حق خود گواهی فرموده است که: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾[۷۹][۸۰].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۵.
- ↑ «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.
- ↑ «و بیگمان ما برای مردم در این قرآن از هر مثلی گوناگون آوردهایم امّا بیشتر مردم جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۸۹. و نیز سوره فرقان، آیه ۵۰.
- ↑ «بیگمان انسان ناسپاسی آشکار است» سوره زخرف، آیه ۱۵.
- ↑ «بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
- ↑ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند» سوره انعام، آیه ۹۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۵-۱۱۶.
- ↑ «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۶۱، ص۲۸۸.
- ↑ «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
- ↑ «بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۱.
- ↑ «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً»؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۰.
- ↑ «طا، ها * ما قرآن را بر تو فرو نفرستادهایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
- ↑ تفسیر صافی، ج۲، ص۳۴.
- ↑ «أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»؛ اصول کافی، ج۲، ص۹۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۸.
- ↑ «مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمیآورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۹.
- ↑ و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است؛ سوره بقره، آیه:۲۰۷.
- ↑ «فَإِنَّهَا نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) حِينَ بَذَلَ نَفْسَهُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص لَيْلَةَ اضْطَجَعَ عَلَى فِرَاشِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَمَّا طَلَبَتْهُ كُفَّارُ قُرَيْش»؛ تفسیر برهان، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۱۹.
- ↑ «و (از صحیفههای) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بیکم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه ۳۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۰.
- ↑ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان تودههای انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست میدارد * و گفتارشان جز این نبود که (می) گفتند: پروردگارا! از گناهان ما و گزافکاریها که در کار خویش کردهایم در گذر و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز گردان» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۰.
- ↑ «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۰.
- ↑ «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.
- ↑ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند» سوره انعام، آیه ۹۱ و نیز سوره زمر، آیه۶۷.
- ↑ «و در بیشتر آنان پیمانی (استوار) نیافتیم و به راستی بیشتر آنها را نافرمان یافتیم» سوره اعراف، آیه ۱۰۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۹.
- ↑ «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۲.
- ↑ «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵۴۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۳.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۱.
- ↑ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند» سوره انعام، آیه ۹۱ و نیز سوره زمر، آیه ۶۷.
- ↑ «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۲.
- ↑ «امّا بیشتر مردم جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۸۹.
- ↑ «و از هر چه خواستید به شما داده است و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمیتوانید شمار کرد؛ بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۳.
- ↑ «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۳.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ کشف الغمه، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۴۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۳.
- ↑ «چرا، (بازخواست خواهند شد ولی) آن کس که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری ورزد (بداند) بیگمان خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۷۶.
- ↑ «از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ «و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.
- ↑ «و پرهیزگاری ورزد» سوره آل عمران، آیه ۷۶.
- ↑ «و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۴.
- ↑ «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
- ↑ «ای خاندان داوود! سپاس گزارید! و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۵.
- ↑ «دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستادهای نزدشان نمیآمد مگر که او را ریشخند میکردند» سوره یس، آیه ۳۰.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «مَا أُوذِيَ نَبِيٌ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۵-۱۲۶.
- ↑ «و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۳۳.
- ↑ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالٌ يَبْدَأُ بِعَلْفِهَا إِذَا نَزَلَ وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَ لَا يَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا وَ لَا يَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلَّا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَ لَا يُكَلِّفُهَا مِنَ الْمَشْيِ إِلَّا مَا تُطِيقُ»؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۳۵۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۳۴.
- ↑ «بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند * چون شرّی بدو رسد بیتاب است * و چون خیری بدو رسد بازدارنده است * جز نمازگزاران..». سوره معارج، آیه ۱۹-۲۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۳۵.