رهبری در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

برای «رهبری» تعاریف زیادی شده است ولی هیچ‌یک از آنها مورد پذیرش عام قرار نگرفته است، اگرچه عناصر مشترکی در اغلب آنها وجود دارد که از طریق آنها می‌توان به یک تعریف مشترک دست یافت. برخی تعاریف رهبری عبارت‌اند از: - رهبری عبارت است از فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیت‌های کاری اعضای گروه[۱].

  1. رهبری به عنوان یک فرایند عبارت است از قدرت استفاده از نفوذ بدون اجبار برای هدایت و هماهنگ کردن فعالیت‌های اعضای گروه به منظور دست‌یابی به هدف[۲].
  2. رهبری هنر یا فرایند نفوذ بر مردم است؛ طوری که از روی میل و اشتیاق در جهت دست‌یابی به اهداف گروه تلاش کنند[۳].

آنچه در مبحث رهبری اهمیت دارد و به عنوان یک پرسش مطرح است آن است که کدام سبک رهبری می‌تواند موجب نفوذ در زیردستان شود به گونه‌ای که آنها را با اشتیاق در جهت دستیابی به اهداف سوق دهد؟ به بیان دیگر کدام سبک رهبری باعث موفقیت مدیران می‌شود؟

معناشناسی

«رهبری» به معنای دلالت، راهنمایی، ارشاد[۴]و هدایت گروه یا جامعه [۵]است و در کاربردهای رایج به قدرت تأثیرگذاری بر پیروان و توانایی هدایت و ترغیب آنان به کوشش مشتاقانه در جهت رسیدن به اهداف مشترک[۶]و بسیج انسان‌ها و بهره‌برداری صحیح از آنان[۷]تعریف شده‌ است. از مفاهیم مرتبط با رهبری، مدیریت است. وجه مشترک تعریف‌های متعدد مدیریت را علم یا هنر اداره یک مجموعه برای رسیدن به اهداف سازمانی تشکیل می‌دهد[۸]. مؤلفه‌های اصلی مدیریت عبارت‌اند از:

  1. برنامه‌ریزی؛
  2. سازماندهی؛
  3. بسیج امکانات؛
  4. هدایت؛

ﻫ) کنترل و نظارت[۹]

میان رهبری و مدیریت، تفاوت‌هایی وجود دارد، ازجمله:

  1. مدیریت در جایی است که ساختار سازمانی وجود داشته باشد؛ اما رهبری نیازی به ساختار سازمانی ندارد[۱۰]؛
  2. رهبری، جامعه را به سوی تغییر سازنده یا تعیین جهت، همراه با تدوین راهبردهایی برای ایجاد تغییرات لازم هدایت می‌کند.[۱۱] رهبری و مدیریت مکمّل یکدیگرند و گاهی این دو در یک فرد نمایان می‌شود؛ همان‌گونه که این دو مفهوم در روند انقلاب اسلامی تا زمان پیروزی، در امام‌ خمینی متجلی شد و ایشان در این دوره، علاوه بر رهبری، مدیریت سیاسی را نیز بر عهده داشت[۱۲].[۱۳]

پیشینه

رهبری پیشینه‌ای به اندازه حیات اجتماعی بشر دارد. نخستین اندیشه‌های مدیریت و رهبری از زمانی شکل گرفت که انسان‌ها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروه‌های اجتماعی سامان دادند تا به هدف‌های گروهی دست یابند.[۱۴] بنابر آنچه که در قرآن کریم آمده، همه امت‌ها راهنما و رهبر الهی داشته‌اند: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۱۵]؛ چنان‌که صاحبان خرد پس از تفکر در هدف آفرینش، لزوم حضور رهبران الهی را درمی‌یابند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ[۱۶].[۱۷] این رهبران، بدون طلب و انتظار پاداش مادی از مردم، ﴿فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۸]، ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۱۹]، ﴿وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۰]. تنها به هدف اصلاح﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۲۱] و با دلایل روشن به سوی مردم آمدند: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۲۲].

رهبری در فرهنگ و معارف اسلامی در قالب امامت مطرح شده‌ است[۲۳]. این واژه که هم‌ریشه واژه «امت» است،[۲۴] در قرآن کریم در دو مصداق متضاد یعنی امامت حق: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۵]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ[۲۶]، ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۲۷] و امامت باطل: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۲۸]، ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ[۲۹] به‌کار رفته است. مقام امامت از نبوت هم بالاتر دانسته شده و تنها به عده خاصی از پیامبران(ع) داده شده‌ است: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۰]؛ زیرا نبوت راهنمایی است و امامت علاوه بر آن، رهبری، حرکت‌ دادن و سازمان‌ دادن است. پیامبران بزرگ مانند ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و حضرت محمد(ص)، هر دو شأن را داشته‌اند[۳۱]. قرآن کریم با ذکر نام برخی از پیامبران(ع) آنان را امامانی معرفی کرده که به امر او به هدایت مردم می‌پرداختند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۳۲] مسئله امامت در اسلام از مسائل مهم و چالشی است.

شیعیان امامت را در شمار اصول دین و با توجه به آیات قرآن: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۳]، ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۳۴]، ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۵] امری انتصابی، با امر و فرمان خدا و به نصب پیامبر(ص) می‌دانند و برای آن سه شأن و مرتبه قائل‌اند:

  1. ریاست عمومی و رهبری سیاسی‌اجتماعی؛
  2. مرجعیت دینی
  3. ولایت معنوی

در حالی‌که اهل سنت، امامت و زعامت اجتماع را در شمار فروع دین قرار داده، بر آن‌اند که خود پیامبر(ص) در این زمینه، کاری انجام نداد و تعیین امام را به امت واگذار کرد[۳۶]. قرآن کریم امر امامت و تعیین جانشین برای پیامبر(ص) را کامل‌کننده دین و معادل تمام رسالت خوانده‌ است: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۷]، ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۸] در سخن معصومان(ع) نیز امامت و ولایت برترین زیربنای اسلام معرفی شده‌ است[۳۹].

رهبری، ضامن تحقق و تداوم اسلام ناب و آرمان‌های این آیین است و از اساسی‌ترین اصول اعتقادی، سیاسی و اجتماعی اسلام و رمز حیات و بالندگی همه جوامع توحیدی به‌شمار می‌آید[۴۰].

رهبری و امامت امت در اسلام در نگاه بسیاری از اندیشمندان ازجمله امام‌ خمینی، به دوران حضور معصومان(ع) اختصاص ندارد، بلکه به فرموده خود معصومان(ع)، هدایت و رهبری جهان اسلام در عصر غیبت، از طریق نیابت عام فقها انجام می‌شود[۴۱].

متفکران اسلامی نیز به موضوع امامت و رهبری پرداخته‌اند. فارابی دربارهٔ ضرورت رهبری و ویژگی‌های رهبر، معتقد بود چون انسان سعادت را نمی‌شناسد و توان به‌کاربستن اعمال بایسته را ندارد، پس نیازمند رهبری است که سعادت را بشناسد و توان انگیختن او را به سوی سعادت داشته باشد.[۴۲] علامه حلی امامت و رهبری را پیشوایی همگانی و همه‌جانبه در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر(ص) معنا کرده‌است.[۴۳] از نگاه ابن‌خلدون، شریعت برای رهبریبشر در همه احوال، از عبادات تا معاملات و کشورداری، پدید آمده[۴۴] و کسی شایسته رهبری است که از ویژگی‌های چندی مانند علم، عدالت، کفایت، سلامت حواس برخوردار باشد.[۴۵] ماوردی قدرت فکری برای سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی، تدبیر جامعه و شجاعت را برای رهبری لازم شمرده‌است.[۴۶] امام‌ خمینی نیز که بیشتر احکام اسلام را سیاسی و اجتماعی می‌دانست،[۴۷] ضرورت ولایت و سرپرستی جامعه را امری بدیهی و ضروری خوانده و پیامبر اکرم(ص) را نخستین رهبر جامعه اسلامی شمرده‌ است [۴۸].[۴۹]

جایگاه و نقش رهبری

اسلام رهبری را یکی از امور اساسی جامعه دانسته و به آن توجه کرده‌است. رهبری نقش کلیدی در تحقق آرمان‌های اسلامی دارد.[۵۰] قرآن کریم رهبری و هدایت امت به دست انسان کامل را پیمان الهی نامیده و کسی را شایسته این مقام دانسته که هیچ‌گاه مرتکب ظلم و گناه نشده باشد: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۱].[۵۲] امامت و رهبری انسان‌ها در ابعاد معنوی و اجتماعی، بزرگ‌ترین درجه و مقامی است که خداوند به انسان واگذار کرده‌است.[۵۳] رهبر نقطه مرکزی جامعه اسلامی به‌شمار می‌رود و مسائل رهبری، با روان بشر سروکار دارند. جلب همکاری روان‌ها و حرکت‌دادن آنها به سوی اهداف متعالی، نیازمند دقت و ظرافت فراوان است.

رهبریِ اولیای الهی بر دقیق‌ترین ملاحظات روانی و اصول دقیق علمی منطبق بوده‌است و از این‌رو در اعماق دل مردم نفوذ می‌کردند.[۵۴] سپردن اختیار امت به پیامبر اسلام(ص) و برتردانستن آن حضرت به عنوان رهبر و مدیر جامعه اسلامی، [۵۵] از اهمیت این جایگاه، حکایت دارد. معصومان(ع) نیز برای امامت و رهبری، جایگاه ویژه‌ای قائل شده‌اند. در سخن آنان، اسلام با امامت و رهبری الهی، پیوند خورده و گسستن این پیوند، به منزله بازگشت به جاهلیت است[۵۶]و چیزی مهم‌تر از امامت در میان مبانی اسلامی وجود ندارد[۵۷].

امام‌ خمینی در تبیین جایگاه و اهداف معنوی رهبری، معتقد است حفظ حدود اسلام، برپاداشتن قوانین الهی، پایدارماندن بر مسیری که خداوند مقرر کرده و جلوگیری از فساد و تجاوز به حقوق دیگران، جز با امام و رهبر ممکن نیست.[۵۸] ایشان حفظ اساس اسلام را وابسته به بقای رهبر صالح و اصیل می‌دید و بر این اساس، بزرگ‌ترین مصیبت وارد بر اسلام و ریشه تمام گرفتاری‌های کنونی مسلمانان و فساد موجود در جوامع اسلامی را نتیجه سلب حکومت و رهبری جامعه از امیرالمؤمنین علی(ع) برمی‌شمرد؛ همان‌گونه که ترسیم سیمای واقعی حکومت اسلامی برای مسلمانان را مرهون حکومت کوتاه‌ مدت آن حضرت(ع) می‌دانست[۵۹].

قرآن کریم تأمین اهداف مادی همانند برقراری عدالت و فراهم‌کردن زمینه برپایی عدالت از سوی مردم، ازجمله برنامه‌های اصلی رهبران الهی می‌داند﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۶۰]؛ چنان‌که خداوند از عالمان پیمان گرفته‌ است که در برابر محرومیت مظلومان و پرخوری ظالمان سکوت نکنند.[۶۱] امام‌ خمینی گسترش عدالت در میان ملت‌ها و افراد جامعه را از اهدافرهبران الهی جامعه شمرده[۶۲]و تأکید کرده‌است که ائمه(ع) حکومت را ابزاری برای برپایی و گسترش عدالت اجتماعی در جامعه می‌دانستند.[۶۳] تأکید فراوان امام‌ خمینی بر جدانبودن دین از سیاست در اسلام و تحریک و تشویق پی‌درپی روحانیان به دخالت در سیاست و واجب‌دانستن این امر،[۶۴] نشان از اهمیت رهبری فکری و سیاسی مردم و هدایت آنان به سوی اهداف متعالی، از نگاه ایشان دارد.

ایشان با توجه به اهمیت جایگاه رهبری در نظام اسلامی، بر ارج‌گذاری مردم ایران به مجلس خبرگان رهبری که تعیین رهبر را بر عهده دارد و موجب تقویت رهبری می‌شود، تأکید می‌کرد[۶۵]و برای این مجلس در تداوم نظام جمهوری اسلامی و شرعیت‌بخشیدن به آن، نقش اساسی قائل بود[۶۶]. در اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز امامت و رهبری از پایه‌های جمهوری اسلامی شمرده شده‌ است[۶۷].

صفات و شرایط رهبری

با حضور پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) که از طرف خداوند برگزیده شده‌اند، امامت و رهبری جامعه بر عهده آنان است و در منابع اسلامی شرایط و اوصافی برای آنان ذکر شده‌ است.[۶۸] بسیاری از دانشمندان مسلمان، ویژگی‌های رهبری را گسترده دانسته و از دیدگاه‌های گوناگون، آن را در معنای عام آن بررسی کرده‌اند.

این ویژگی‌ها در چهار گروه دسته‌بندی شده‌است:

  1. جسمی مانند بلوغ و عقل؛
  2. روانی و اخلاقی مانند دادگری، شجاعت، قاطعیت و بزرگواری و شرح صدر؛
  3. ذهنی و علمی مانند اعلمیت و بینش سیاسی؛
  4. خانوادگی مانند طهارت مولد و حُسن شهرت[۶۹]؛ چنان‌که علم به قانون (فقه و حقوق اسلامی)، مبانی و روح آن، شناخت مصالح مردم، آگاهی کافی و همه‌جانبه به موضوعات، برخورداری از صلاحیت اخلاقی بیش از دیگران و اذن‌ داشتن از جانب خداوند، ازجمله شرایط رهبر جامعه اسلامی است[۷۰].

امام‌ خمینی علم به قانون (احکام شرع و عدالت را دو خصوصیت لازم برای رهبر و ولی فقیه دانسته و معتقد است لزوم برتری امام و رهبر بر دیگران و برخورداری او از عدالت، از شرایط مورد قبول همه مسلمانان است.[۷۱] ایشان از شرط سومی به نام کفایت (کاردانی) نیز نام می‌برد که به نظر ایشان داخل در مفهوم علم است.[۷۲] بر این دو ویژگی در روایات معصومان(ع) نیز تأکید شده‌ است[۷۳].

در نگاهی تفصیلی‌تر چنان‌که امام‌ خمینی نیز خاطرنشان کرده، آگاهی به زمان،[۷۴] قدرت تشخیص مصالح جامعه، برخورداری از بینش سیاسی، توانایی شناختن افراد شایسته و قدرت تصمیم‌گیری،[۷۵] از ویژگی‌های ضروری رهبر و فقیه به‌شمار می‌آید. ایشان وظیفه امام و رهبر جامعه اسلامی را تبیین خط مشی شیعه و حزب‌الله (همه نیروهای معتقد و متعهد) و رهبری‌کننده تشکیلات فراگیر شیعه می‌دانست.[۷۶] وظیفه دیگر رهبری استقامت است که بارها در سخنان امام‌ خمینی، با یادآوری استقامت و پایداری پیامبران، به‌ویژه پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) دیده می‌شود[۷۷].

بر اساس اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در عصر غیبتِ حضرت ولی عصر(ع)، ولایت امر و امامت امت در جمهوری اسلامی، بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر دانسته و در اصل ۱۰۹ صفات و شرایطی را برای رهبری قرار داده‌ است:

  1. صلاحیت علمی برای فتوادادن در همه ابواب فقه؛
  2. عدالت و تقوای لازم؛
  3. بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی.

امام‌ خمینی رهبری را مسئولیتی مشکل، سنگین و خطیر دانسته،[۷۸] بر تعیین رهبری که بتواند از حیثیت اسلامیِ نظام در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند، تأکید کرده‌است[۷۹]؛ از این‌رو به نمایندگان مجلس خبرگان هشدار داد مراقب رأی و انتخاب خود باشند[۸۰]؛ زیرا مسامحه در این امر و مراعات‌نکردن موازین شرعی و قانونی، ممکن است خسارت‌های جبران‌ناپذیری به اسلام و کشور وارد کند[۸۱].

با این حال، امام‌ خمینی برای رهبری به عنوان یک مقام و منصب، ارزشی قائل نبود و با بیان سیره امیرالمؤمنین(ع) و زندگی زاهدانه آن حضرت در دوران حکومت، ارزش را در غنیمت‌ شمردن این فرصت برای گسترش عدالت و خدمتگزاری می‌دید.[۸۲] ایشان عنوان خدمتگزار را برای خود بر عنوان رهبر ترجیح می‌داد،[۸۳] خود را خدمتگزار ملت می‌دانست[۸۴]و بر آن بود که در اسلام، رهبری به معنای ریاست بر دیگران مطرح نیست و همه مسلمانان اعم از مسئول و غیر مسئول با هم برادرند.[۸۵] ایشان به رهبر و شورای رهبری آینده کشور نیز تذکر داد که نفس رهبری در اسلام، ارزشی ندارد و نباید باعث غرور و بزرگ‌ شمردن خود گردد، بلکه همانند پیامبران الهی(ع) باید از این موقعیت برای خدمت به بندگان و راهنمایی و هدایت آنان و کمک به ستمدیدگان و گسترش عدالت بهره برد.[۸۶] از این منظر هر فرد و قشری که خدمت ارزنده‌ای به این ملت ارائه کند و نقشی در تعالی آن داشته باشد، شایسته عنوان رهبری است؛ بر این اساس، ایشان زنان پیشتاز در انقلاب را رهبران نهضت نامید[۸۷]؛ همان‌گونه که جانبازان را به جهت پایبندی به تعهد خود در برابر اسلام و قرآن، رهبران نهضت خواند[۸۸]و شهید محمد حسین فهمیده را به دلیل اقدام ارزشمند و فداکارانه‌اش رهبر نامید[۸۹].[۹۰]

حقوق متقابل مردم و رهبری

از نگاه اسلامی حق و تکلیف به‌صورت کلی دو امر متلازم هستند و چنان‌که امیرالمؤمنین(ع) تأکید کرده هر کسی ازجمله زمامدار و مردم دارای حقوق و مسئولیت متقابل هستند.[۹۱] حضرت در بیانی دیگر هم‌زمان بخشی از حقوق متقابل حاکم و مردم را برشمرده است[۹۲]؛ این است که حق رهبری سیاسی مردم در گروی ادای حقوق آنان به دست رهبر است و مردم در صورتی موظف به حمایت از رهبرند که حقوق آنان در نظام تحت فرمان او رعایت شود.[۹۳] اسلام برخلاف فلسفه‌های رایج پیش از خود که ملت را برای رهبری تعریف می‌کردند، بر اساس این سخن پیامبر(ص) که «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»،[۹۴] رهبر را برای ملت و مردم تعریف کرد. جاذبه اسلام برای ایرانیان دوره ساسانی نیز از این منظر، قابل تفسیر است[۹۵]و ویژگی برجسته امام و رهبری در دیدگاه شیعه، توجه به مردم و دلسوزی برای آنان است[۹۶].

امام‌ خمینی بر آن بود که اسلام برای زمامدار و ملت، ضوابط و حقوقی تعیین کرده که در صورت رعایت آن، هرگز رابطه سلطه به وجود نمی‌آید. زمامداری یک وظیفه الهی است، تکالیف سنگینی بر عهده زمامدار گذاشته شده‌ است و او نمی‌تواند حقوق مردم را پایمال کند، همه مردمحق استیضاح و انتقاد از او را دارند و او باید پاسخگو باشد و در صورت سرپیچی از وظایف اسلامی و ارتکاب خطا و گناه، خودبه‌خود، برکنار می‌شود[۹۷]؛ چنان‌که مردم نیز باید از رهبر جامعه اسلامی پیروی کنند[۹۸].

از سوی دیگر، امور مهم و مسائل اساسی جامعه که حفظ نظام زندگی دنیوی و اخروی مردم به آن بستگی دارد، در حوزه اختیارات رئیس هر قوم قرار می‌گیرد؛ در اسلام، امامان معصوم(ع) با عنوان ﴿أُولِي الْأَمْرِ برای این امر تعیین شده‌اند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۹۹] [۱۰۰] در فقه از امور لازم و نیازهای ضروری جامعه که طیف گسترده‌ای از امور اجتماعی مانند حفظ نظام، حراست از مرزهای مسلمانان و صیانت نسل جوان از انحرافات را دربر می‌گیرد، با عنوان امور حسبیه و تحت اختیار ولی فقیه، نام برده شده‌است[۱۰۱].

امام‌ خمینی حوزه اختیارات ولی فقیه و رهبری را همان اختیارات و صلاحیت پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) می‌دانست[۱۰۲]و معتقد بود اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت ازجمله گسترش عدالت، اجرای حدود و قصاص، حفظ مرز و استقلال کشور، گرفتن مالیات و مصرف آن در امور مسلمانان و جلوگیری از حیف و میل آن بر عهده فقیه و رهبری است.[۱۰۳] در نگاه ایشان، ولی فقیه که رهبر جامعه اسلامی است، ولایت بر خود مسلمانان را نیز اگر حکومت و اداره جامعه اقتضا کند، دارد.[۱۰۴] در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اختیارات و وظایف رهبری آمده‌ است[۱۰۵].

رهبری امام‌ خمینی

رهبری یک نهضت و انقلاب از مهم‌ترین عوامل توفیق یا ناکامی آن نهضت و انقلاب است. در جریان شکل‌گیری و گسترش نهضت و انقلاب اسلامی هر چند گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی کم‌ وبیش حضور داشتند ولی به‌تدریج رهبری انقلاب در شخص امام‌ خمینی متبلور شد. در این مسئله در کنار جایگاه فقهی و مرجعیت و نیز خصوصیات معنوی ایشان، عواملی چون حقانیت و منطقی‌ بودن مواضع سیاسی، صداقت، خلوص، قاطعیت و استواری، ارائه طرحی برای آینده و شیوه رهبری در تکوین این رهبری مؤثر بوده‌است[۱۰۶].

اندیشمندان سیاسی براین باورند که رهبران انقلابی موفق باید از دو ویژگی: زیر سؤال‌ بردن ساختار سیاسی پیشین و سپس ارائه راهکاری عملی برای سامان‌دادن به جو انقلابی موجود و تبیین الگویی جدید برای ساختار سیاسی تحول‌ یافته بر خوردار باشند. با گذری اجمالی بر تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌توان دو ویژگی یادشده را در شیوه رهبری امام‌ خمینی به عنوان رهبر مذهبی و سیاسی انقلاب اسلامی به‌خوبی مشاهده کرد. در واقع مدیریت صحیح و بهره‌گیری از نظرهای مشورتی همراهان، یاران و دیگران و از همه مهم‌تر شجاعت از خصوصیات بارز ایشان بود.

ایشان با تأسیس نهادهایی چون شورای انقلاب، کمیته‌های انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دادگاه‌های انقلاب اسلامی و نهادهای دیگر از هرج و مرج طبیعی پس از انقلاب اسلامی جلوگیری کرد و با برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری و مجلس شورای اسلامی برای تثبیت جمهوری اسلامی تلاش کرد و به محض بروز اختلاف در میان مسئولان و مردم آنان را به وحدت و همدلی فرا خواند[۱۰۷].

امام‌ خمینی در حالی‌که از توجه مردم و اقبال عمومی و مُریدپروری گریزان بود، همواره دل‌نگران و دلسوز مردم بود و مشکلات مردم، یکی از دغدغه‌های ایشان را تشکیل می‌داد.[۱۰۸] ایشان مردم‌دوست و مردم‌باور بود[۱۰۹]و از همان آغاز نهضت اسلامی، با تأکید بر دوستی و علاقه روحانیان و مردم به یکدیگر که بسان علاقه پدر به فرزند خویش است و درک این دوستی از جانب مردم، ضمن نصیحت به محمدرضا پهلوی، به دست آوردن محبت قلبی مردمِ مسلمان را مهم می‌دانست و راه رسیدن به آن را در توجه به اسلام و خدا برمی‌شمرد.[۱۱۰] ایشان به نیروی بزرگ و نیستی‌ناپذیر مردم باور داشت و معتقد بود بزرگ‌ترین وظیفه علما و روحانیان، آگاهی‌بخشی به مردم و بیدار کردن این نیروی نهفته‌است.[۱۱۱] این راهبرد امام‌ خمینی، چنان‌که خود اشاره کرده، برگرفته از الگوی حرکت پیامبران(ع) بود.[۱۱۲] مرتضی مطهری از یاران نزدیک امام‌ خمینی، مردم‌باوریِ ایشان را با تعبیر ایمان به مردم، در کنار ایمان به خدا و ایمان به هدف و راه خود، یاد کرده‌ است[۱۱۳].

امام‌ خمینی در طول نهضت با وجود همه فشارها و اقداماتی که رژیم پهلوی برای از میان‌ بردن یاد و نام ایشان در میان مردم انجام می‌داد، بیشترین محبوبیت را در میان گروه‌های گوناگون مردم داشت[۱۱۴]؛ چنان‌که وقتی حسن روحانی در هشتم آبان ۱۳۵۶، در سخنرانی مجلس بزرگداشت سید مصطفی خمینی، لقب «امام» را برای ایشان پیشنهاد کرد، با استقبال عمومی مردم روبه‌رو شد[۱۱۵]؛ البته کاربرد این لقب برای ایشان بی‌سابقه نبود و پیش از آن نیز دربارهٔ ایشان به کار رفته بود؛ ازجمله بر اساس اسناد موجود، نخستین‌بار این تعبیر را یکی از مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در گزارش خود از سخنرانی امام‌ خمینی در ۱۳/۳/۱۳۴۲ و برای هشدار دادن دربارهٔ مقام و موقعیت ایشان در میان مردم به کار برده‌ است[۱۱۶]؛ همچنین محمد رضا حکیمی در سال ۱۳۴۲ در کتاب سرود جهش‌ها (بنیاد تاریخ‌پژوهی) و نیز نعمت‌الله میرزازاده (متخلص م. آزرم) در سال ۱۳۴۳ در قصیده «به نام تو سوگند»، امام‌ خمینی را با عنوان «امام» نام برده‌اند. در سال ۱۳۵۰ نیز سید مهدی طباطبایی با هدف پنهان‌ داشتن چاپ اعلامیه‌های امام‌ خمینی در ایران، با الهام‌ گرفتن از پوشش جلد کتاب الامام الحمیصی، چاپ نجف، اعلامیه‌های امام‌ خمینی را در پوشش جلدی با عنوان الامام الخمینی، چاپ نجف، قرار داد تا از پیگیری ساواک برای یافتن منبع چاپ اعلامیه‌ها در ایران جلوگیری کند.[۱۱۷] همچنین محمد صادق اسلامی گیلانی در سال ۱۳۵۶، پیش از درگذشت سید مصطفی خمینی، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، این لقب را برای ایشان به‌کار برده بود؛ اما این عنوان، از آبان ۱۳۵۶ و در پی شتاب‌ گرفتن رویدادهایی که به پیروزی انقلاب انجامید، گسترش یافت و پایدار ماند[۱۱۸].

امام‌ خمینی افزون بر دارابودن ویژگی‌های لازم برای رهبری مانند صداقت، شجاعت، قاطعیت و روشن‌بینی، با قرار گرفتن در مسیر فکری و روحی و نیازهای ملت ایران، توانست رهبر بلامنازع نهضت شود.[۱۱۹] ایشان تمام ارزش‌ها و نیازهای مردم ایران را مانند آزادی، استقلال و عدالت، با تکیه بر اسلام مطرح کرد و با زبان دل مردم و خواسته‌های درونی عموم مردم سخن گفت.[۱۲۰] ایشان بارها پذیرش و مقبولیت مردمی را یکی از مبانی اقدامات خود خوانده‌است[۱۲۱].

در رهبری امام‌ خمینی معنویت از اهمیت بالایی برخوردار است. ایشان تجزیه و تحلیل مسائل را تنها با دیدگاه مادی نادرست شمرد و توجه به عامل معنوی را نیز ضروری دانست[۱۲۲]و با داشتن چنین تفکری رژیم پهلوی را که همه ابرقدرت‌ها پشتیبان او بودند و نابودی آن به ظاهر شدنی نبود با دیدگاه الهی خود ممکن ساخت[۱۲۳]و انقلاب را با توفیق الهی و همراهی و وحدت مردم به نتیجه رساند[۱۲۴].

پس از انقلاب اسلامی، تشکیل دولت موقت و بعدها استعفای آن، درگیری‌های داخلی، تجزیه‌طلبی‌ها، کودتاها، تدوین و همه‌پرسی قانون اساسی، همه‌پرسی جمهوری اسلامی، انقلاب فرهنگی، اشغال لانه جاسوسی آمریکا، جنگ تحمیلی، عزل سید ابوالحسن بنی‌صدر از ریاست‌ جمهوری، ترورها، حکم سلمان رشدی، نامه به میخائیل گورباچف، عزل حسینعلی منتظری از قائم‌ مقامی رهبری و بسیاری از دیگر مسائل را می‌توان از مهم‌ترین حوادث و رخدادهای دوران رهبری امام‌ خمینی برشمرد.[۱۲۵] ایشان با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی حوادث یادشده را به‌خوبی مدیریت کرد و با حکمت و تدبیر، بحران‌ها را تبدیل به فرصت کرد و شرایط را برای خدمتگزاران هموار ساخت. برای رویارویی با بسیاری از حوادث یادشده، در مرحله نخست اطلاع‌رسانی و روشنگری و موعظه کرد و آن گاه که پاسخ مناسب دریافت نکرد، نکوهش کرد و هشدار داد و در مرحله سوم مردم را برای رویارویی با آنها فراخواند[۱۲۶].

خدامحوری، ادای تکلیف، مردم‌داری،[۱۲۷] تحقق عدالت اجتماعی، حمایت از محرومان و مستضعفان، گسترش معنویت و قاطعیت در تصمیم‌گیری به عنوان روح حاکم بر سیره عملی امام‌ خمینی در رهبری و تصمیم‌گیری در همه حوادث یاد شده بوده‌ است.[۱۲۸] ایشان وقتی پس از مشورت با کارشناسان تصمیمی می‌گرفت بر آن استوار بود و وارد زدوبندهای معمول در عرصه سیاسی نمی‌شد[۱۲۹]و این مسئله از تفکر ایشان برمی‌خاست که بر سر اسلام و دین حاضر به معامله نبود و در همه امور محور اسلام و ادای وظیفه بود[۱۳۰]و معتقد بود مردم وقتی به پیروزی رسیدند که بر اسلام تکیه کردند و در ادامه نیز تکیه بر اسلام و انجام وظیفه باید مد نظر همگان باشد.[۱۳۱] ایشان به صراحت اعلام کرد «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‌پرستی است ادامه می‌دهد» [۱۳۲]؛ زیرا ایشان بر مبنای وظیفه عمل می‌کرد. مبارزه با رژیم پهلوی و تشکیل نظام اسلامی و بسیاری از کارهای دیگر توسط ایشان در همین راستا قابل تحلیل است؛ چنان‌که ادامه دفاع در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پایان آن و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۷ نیز بر همین اساس بود. پویندگی و بالندگی انقلاب اسلامی، از نقش تاریخ‌ساز و تحول‌آفرین ایشان حکایت دارد. این نقش عمیق، وقتی به‌خوبی درک می‌شود که به موقعیت دین و ارزش‌های دینی در آن دوره که در گوشه معبدها و مسجدها فراموش شده بود، توجه شود[۱۳۳].

امام‌ خمینی با برخورداری از ویژگی‌های بایسته رهبری،[۱۳۴] شناخت زمان و سیاست‌های حاکم بر عصر خود و تکیه بر قدرت بی‌زوال الهی و با اخلاص، زمان و تاریخ را تغییر داد[۱۳۵] و راهبرد ایشان برای رهبری مردم و رسیدن به پیروزی، شامل مؤلفه‌هایی مانند:

  1. تغییر ذهنیت ملت
  2. خط مشی و جهت‌دهی به ملت ایران؛
  3. منزوی‌کردن مخالفان ملت؛
  4. خنثی‌سازی اقدامات آمریکا
  5. اعتباربخشی و اعتبارسازی برای جمهوری اسلامی بود[۱۳۶].[۱۳۷]

نظریه‌های رهبری در مدیریت

با مروری به تاریخچه رهبری به خوبی می‌توان دریافت که پژوهشگران اولیه برای ارائه پاسخ روشن به معمای رهبری، صفاتِ رهبران موفق را محور مطالعات و پژوهش‌های خود قرار دادند. در این راستا، «تئوری‌های صفات» یکی پس از دیگری مطرح شد. این نگرش در مطالعات رهبری، حدود ۵۰ سال به طول انجامید و حاصل آن، تهیۀ فهرست‌هایی از صفات رهبران موفق بود.

از آنجا که نتایج این مطالعات با یکدیگر سازگاری نداشت و بعضاً بسیار غیرمنطقی و دور از عقل بود، دانشمندان تصمیم گرفتند نگرش خود را تغییر دهند و به جای توجه به «صفات»، «رفتارهای قابل مشاهدة» رهبران را به عنوان محور پژوهش‌های خود برگزینند. مطالعه بر روی «رفتار» رهبران، چند دهه ادامه یافت. در نتیجه، در این مطالعات دو نوع رفتار اصلی شناسایی شد؛ یکی «رفتار کارگرا» یا وظیفه‌گرا و دیگری «رفتار کارمندگرا» یا رابطه مدار. و رهبرانی موفق قلمداد شدند که کارمند‌گرا باشند.

محققان اولیه، تصور می‌کردند که این دو شیوۀ رهبری بر روی دو سر یک طیف قرار دارند؛ یعنی، یک رهبر یا کارگرا است یا کارمندگرا. اما در مطالعات بعدی، معلوم شد که هر یک از این دو شیوۀ رهبری، طیف و بُعد مستقلی دارند؛ به طوری که یک رهبر می‌تواند هم در حد بالایی کارگرا باشد، و هم در حد بالایی کارمندگرا. بدین ترتیب، نگرش دو بُعدی، جایگزین نگرش تک بُعدی نسبت به مسألۀ رهبری شد. نگرش رفتاری در رهبری، چند دهه وقت، سرمایه و انرژی پژوهشگران را مصروف خود کرد، اما دستاورد قابل ملاحظه‌ای را در پی نداشت. محققان نتوانستند یک رابطۀ مشخص و روشنی بین شیوۀ رفتار رهبر و عملکرد زیردستان بیابند؛ زیرا در شرایط و موقعیت‌های مختلف، نتایج متفاوتی به دست می‌آمد.

ناگزیر، پژوهشگران با معطوف کردن توجه خود از «رفتار رهبر» به «موقعیت رهبری»، تئوری‌های «اقتضایی» متعددی را تدوین و ارائه کردند. از الگوهای اقتضایی، در شرکت‌ها و سازمان‌های بسیاری استفاده شد، اما نتایج دلخواه و مورد انتظار به دست نیامد، و پاسخ نهایی به رهبری داده نشد. در سال‌های اخیر، بار دیگر توجه دانشمندان رهبری به صفات و ویژگی‌های رهبران موفق جلب شده است. موضوع رهبران: «فرهمند» (تعالی بخش)، «تحول‌زا» و «معنوی» و «جایگزین‌های رهبری» و «دیدگاه اسنادی» و «رهبری خدمتگزار» و «رهبری اخلاقی» حاکی از آن است که تئوری‌های اقتضایی نیز نتوانسته است معمای رهبری را حل کند و گویا مجدداً این چرخه تکرار می‌گردد.

از بررسی تئوری‌های رهبری، می‌توان نتیجه گرفت که توجه به «صفات»، «رفتار» و «موقعیت»، هیچ کدام به تنهایی نمی‌تواند داروی شفابخش رهبری باشد. با این مقدمه، اکنون سبک رهبری امام را مورد بررسی قرار می‌دهیم منتهی ابتدا لازم است سطح رهبری ایشان را مشخص سازیم[۱۳۸].

سطوح رهبری امام خمینی

  1. رهبری خویشتن: ظهور و بروز رهبری، حداقل با پیدایش این گونه از رهبری تحقق می‌یابد که فردی به نام انسان به هدایت خویش بپردازد و خویشتن را رهبری نماید. امام در این مرحله مدتی در انزوا بود و برای تهذیب نفس، خودسازی و مجاهده با نفس، جدیّت لازم را به خرج داد. شاید بتوان گفت این نوع رهبری و مدیریت بر خویشتن، لازمه توفیق در سطوح دیگر رهبری است.
  2. رهبری گروه: که در پی گرد هم آمدن جمعی صورت می‌گیرد و شخصی از میان گروه به طور طبیعی، رهبری جمع را به عهده می‌گیرد. این رهبری در طی یک فرآیند محقق می‌شود. امام خمینی در جمع شاگردان خود، اعضای خانواده خود و... از چنان نفوذی برخوردار بود که از وی رهبری مقتدر ساخته بود.
  3. رهبری سازمان: این نوع از رهبری در یک حوزه مدیریتی واقع می‌شود ظرف تحقق این رهبری، سازمان است. سازمان مجموعه افراد و امکاناتی است که در یک مجموعه هدف معینی را دنبال می‌کنند و بین آنها سلسله مراتب برقرار است و هریک وظایف مشخصی دارند و تحت یک چارچوب مشخص فعالیت می‌کنند. در این صورت رهبر می‌تواند مدیر هم باشد. رهبری امام در سطح سازمانی، هنگامی تصور می‌شود که وی در نقش رئیس حکومت و حاکم نظام جمهوری اسلامی قرار گیرد. در این صورت، ایشان نسبت به مسئولان، کارگزاران و دست اندرکاران نظام، جایگاه مدیریتی داشته و در بخشی از مدیریت خویش، وظیفه رهبری را نیز انجام می‌دهد.
  4. رهبری ملی (جامعه): این سطح از رهبری نسبت به رهبری سازمان، گُستره بیشتری دارد و رهبر با عموم مردم و جامعه، سر و کار دارد. در این سطح، امام خمینی با بصیرت مثال زدنی، به هدایت عموم جامعه در جهت تحقق اهداف والای اسلامی، اهتمام ورزید و با اشراف کامل به موقعیت زمانی و جغرافیایی، به دیده‌بانی و رصد توطئه‌های دشمنان پرداخت و با افشای آنها برای مردم، توطئه‌های آنان را خنثی کرد. امام خمینی با توجه به اصل رهبری مردمی و خادمانه، نفوذ بسیار عمیقی در میان توده‌های مردم داشت، به گونه‌ای که اشاره‌ای از وی، برای اطاعت مشتاقانه و پرشتاب پیروانش کافی بود.
  5. رهبری در سطح بین‌المللی: دامنه این رهبری بسی گسترده‌تر از سطح ملی است و رهبر در سطح جهانی دارای پیروانی از ملیت‌های مختلف می‌باشد. امام خمینی دارای چنان نفوذی در میان مردم دیگر ممالک به ویژه کشورهای اسلامی بود که از او یک رهبر جهانی ساخته بود. برای تعیین سبک رهبری درباره هر یک از سطوح بالا نیز به تحقیق جداگانه‌ای نیاز است[۱۳۹].

مدل سازمانی رهبری امام خمینی

نحوه برخورد و تعامل با نیروی انسانی و زیردستان را نوع نگرش به آنان تعیین می‌کند. اگر نگرش به انسان‌ها مثبت باشد و به آنها به عنوان موجودی شریف و با کرامت نگریسته شود رهبری چنین انسانی نیز لاجَرم کریمانه و بر محور کرامت و احترام خواهد بود. اگر به انسان به عنوان موجودی حقیر و بی‌منزلت نگریسته شود روابط و تعامل با او و نوع رهبری وی بر اهانت و تحقیر پایه‌گذاری می‌شود. بر اساس مبنای انسان‌شناسی امام خمینی که انسان دارای کرامت ذاتی است، شیوه رهبری امام در این سطح، رهبری کریمانه خواهد بود. بر اساس این شیوه رهبری که مستند به نامه حضرت علی (ع) به یکی از کارگزاران خود است، رهبری، دارای دو مؤلّفه اصلی است که یکی حداکثری و دیگری حداقلی است[۱۴۰]. این دو مؤلفه عبارت‌اند از: نرمش و مدارای حداکثری و شدّت عمل حداقلی. امام خمینی با توجه به نگرش توحیدی به عالم هستی[۱۴۱] و گرایش به کمال مطلق[۱۴۲] که خدامحوری را در تمام حرکات و سکنات او متبلور می‌سازد[۱۴۳]، با کارگزاران خود، حداکثر نرمش و مدارا را در رهبری نشان دادند و البته در مواقع لزوم از شدّت عمل نیز غافل نشدند. به دلیل آنکه رهبری امام از روی بصیرت و آگاهی بود، مدل رهبری امام در این سطح یک مدل سه بخشی است که از بصیرت به عنوان عامل بینشی شروع می‌شود و آنگاه به گرایش (خدامحوری و تکلیف‌گرایی) و سپس به رفتار کریمانه در رهبری منتهی می‌شود. در سیره نظری رهبری امام توصیه‌های فراوانی[۱۴۴] نسبت به اعمال این شیوه رهبری وجود دارد و موارد زیادی نیز از سیره عملی امام نقل شده است. به نقل از یکی از اعضای دفتر معظم له، در مقام معاشرت و همدمی با دوستان، امام در چهره‌ای دیده می‌شد که محبّت، لطافت و انعطاف در آن موج می‌زد و انسان را در خود محو می‌کرد. خورشیدی بود که دریای منجمد دل‌ها را ذوب می‌کرد و دریایی بود که امواج دل‌ها را در اوج معنویت خود غرق می‌ساخت... در جایگاه معاشرت با دوستان تا سرحد شوخی، مزاح، لطافت‌ها و ظرافت‌های ادیبانه پیش می‌رفتند... وفا و محبت حضرت امام به خدمتگزاران تا حدی بود که با کوچکترین نشانه‌ای از مشکلات آنان، بلافاصله استفسار می‌کردند و تفقد مناسب را معمول می‌داشتند. بسیار اتفاق می‌افتاد که به مجرد کسالت و عدم حضور یکی از دوستان، امام سراغ او را می‌گرفتند و برای احوال‌پرسی و عیادت، کسی را نزد وی می‌فرستادند. از این گونه موارد نه فقط اعضای خانواده حضرت امام و مسئولان دفتر که خدمتگزاران بیت نیز هر یک، داستان‌های جالب و آموزنده‌ای از صفا، صمیمیت، محبت‌ها و نوازش‌های کریمانه ایشان به یاد دارند[۱۴۵]. به نقل از یکی از خادمان بیت شریف امام، حضرت امام به زیردستان هم محبت داشتند. «من هر روز صبح که به خدمت ایشان می‌رسیدم و عرض سلام می‌کردم ایشان متقابلاً سلام می‌دادند و لبخند می‌زدند و سپس احوال همدیگر را می‌پرسیدیم خیلی با من صمیمی بودند»[۱۴۶]. حضرت امام خیلی مراعات حیثیت اشخاص را می‌کردند اما در وقتی که خلاف شرع می‌دیدند و احساس می‌کردند آنجا دیگر نرمش و مدارا، کارساز نیست، از شدّت عمل استفاده می‌کردند و برخوردهای تند و پرصلابتی را از خود نشان می‌دادند. نمونه‌های این قبیل موارد را در قضایای مربوط به بنی صدر[۱۴۷]، و قائم مقام رهبری[۱۴۸]، به وضوح می‌توان مشاهده کرد.

اما رهبری امام در سطح ملی، مبتنی بر مبانی مردم‌شناسی امام است. امام رهبری مردمی بودند که وجهه همت خویش را خدمتگزاری به مردم قرار داده بودند[۱۴۹] و کارگزاران را نیز به خدمت توصیه می‌کردند[۱۵۰]. منتهی مردمی بودن امام با دیگر رهبران مردمی در دنیا تفاوت داشت. امام اگر خدمتگزار مردم بود و به آنان احترام می‌کرد[۱۵۱]؛ به آنان عشق می‌ورزید؛ خود را خدمتگزار می‌دانست[۱۵۲] همه و همه برای خدا بود نه برای آنکه مردم را در صحنه نگه دارد و حکومت را برای خود بخواهد بلکه همه برای خدا و با انگیزه الهی بود؛ یعنی رهبری معنوی و الهی بود. امام معتقد بود که رهبر جامعه اسلامی باید بصیر و هوشمند باشد[۱۵۳] و واقعاً او خود نیز چنین بود. بر این اساس، امام، رهبری بصیر، معنوی و مردمی (خدمتگزار) بود در برخورد با کارگزاران شیوه رهبری کریمانه (اخلاقی) را داشتند. با این بیان، رهبری امام را می‌توان جامع بصیرت، خدمتگزاری، معنویت و اخلاق دانست که البته در سطح کارگزاران، سبک ایشان با نوعی اقتضاء نیز همراه است. این جامعیت در رهبری را، در هیچ‌یک از رهبران دنیا نمی‌توان مشاهده کرد[۱۵۴].

منابع

پانویس

  1. Stoner. James & Edward Freeman، Management، P ۴۷۲.
  2. Moorhed & Griffin، Organizational Behavior، P. ۳۳۴.
  3. Essentioals Koontz Harold & Others، Essentioals of management، P. ۳۹۷.
  4. دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۵۸.
  5. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۴/۳۷۶۱.
  6. نبوی، مدیریت اسلامی، ۱۰۶.
  7. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸–۳۱۹.
  8. نبوی، مدیریت اسلامی، ۳۵.
  9. مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امام‌ خمینی، ۱۵.
  10. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۲/۲۸۱.
  11. مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امام‌ خمینی، ۳۰.
  12. مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امام‌ خمینی، ۲۸.
  13. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۸– ۱۸.
  14. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۱۷.
  15. «ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  16. «پروردگارا! ما شنیدیم فرا خواننده‌ای به ایمان فرا می‌خواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدی‌های ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران» سوره آل عمران، آیه ۱۹۳.
  17. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۳/۲۷۹.
  18. «و اگر رو بگردانید (می‌دانید که) من از شما پاداشی نخواسته‌ام، پاداش من جز با خداوند نیست و فرمان یافته‌ام که از گردن نهادگان (به خداوند) باشم» سوره یونس، آیه ۷۲.
  19. «و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  20. «و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۰۹.
  21. «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  22. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  23. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸؛ محمدی ری‌شهری، رهبری در اسلام، ۹.
  24. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۸۶.
  25. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  26. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.
  27. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  28. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  29. «او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید و آنان را به دوزخ درمی‌آورد و بد آبشخوری است که بدان درمی‌آیند» سوره هود، آیه ۹۸.
  30. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  31. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸–۳۱۹.
  32. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  33. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  34. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  35. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  36. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۴/۷۱۶–۷۲۱.
  37. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  38. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  39. برقی، المحاسن، ۱/۲۸۶؛ کلینی، الکافی، ۲/۲۱.
  40. محمدی ری‌شهری، رهبری در اسلام، ۵.
  41. کلینی، الکافی، ۱/۶۷؛ صدوق، کمال الدین، ۲/۴۸۴؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۶/۳۰۱–۳۰۳.
  42. فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ۱۲۱.
  43. علامه‌حلی، الباب الحادی عشر، ۳۹.
  44. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱/۲۳۷–۲۳۹.
  45. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱/۲۴۱.
  46. ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، ۶.
  47. امام‌ خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۷.
  48. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۲۶.
  49. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۸– ۱۸.
  50. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۸۷.
  51. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  52. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۲۷۴.
  53. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۲۰–۳۲۱.
  54. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۲۵ و ۳۲۷.
  55. احزاب، ۶؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۱۲۱–۱۲۲.
  56. برقی، المحاسن، ۱/۲۸۶–۲۸۷؛ کلینی، الکافی، ۱/۳۷۶؛ صدوق، کمال الدین، ۱/۹؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۲۳/۸۴.
  57. کلینی، الکافی، ۲/۱۸.
  58. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۳۹.
  59. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۳۵۹–۳۶۰.
  60. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  61. نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
  62. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۷۱–۷۳.
  63. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۷۶.
  64. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۳۷۰؛ ۱۰/۱۵ و ۱۳/۱۲.
  65. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۰۱–۱۰۲.
  66. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۳.
  67. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۸– ۱۸.
  68. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۲۱۲–۲۲۲؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۲۵/۱۰۴–۱۷۴.
  69. محمدی ری‌شهری، رهبری در اسلام، ۱۸۸.
  70. مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ۱۹۳ و ۱۹۵.
  71. امام‌ خمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴؛ امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۵۰.
  72. امام‌ خمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.
  73. ابن‌شعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول(ص)، ۳۳۲؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۱۵/۴۲ و ۲۸/۳۵۰.
  74. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  75. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷–۱۷۸.
  76. امام‌ خمینی، صحیفه، ۵/۴۰۸–۴۰۹.
  77. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۲۴۴–۲۴۵، ۴۹۳؛ ۱۳/۴۶۲؛ ۱۴/۲۹۸ و ۱۷/۴۹۱.
  78. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۴.
  79. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱.
  80. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۵.
  81. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۱ و ۴۲۳.
  82. امام‌ خمینی، صحیفه، ۹/۱۱۷ و ۱۶/۲۳.
  83. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۶۳ و ۱۱/۳۵۲.
  84. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۱۳۲؛ ۱۵/۴۵۷ و ۱۶/۲۴.
  85. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۱/۳۵۲.
  86. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۶.
  87. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۱۳۲.
  88. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۶/۱۴.
  89. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۷۳.
  90. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۸– ۱۸.
  91. نهج البلاغه، خ۳۴، ۵۷.
  92. نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۰۸.
  93. محمدی ری‌شهری، رهبری در اسلام، ۳۸۱.
  94. شعیری، جامع الاخبار، ۱۱۹.
  95. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۴/۹۸–۹۹.
  96. حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امام‌ خمینی در انقلاب، ۷۰.
  97. امام‌ خمینی، صحیفه، ۵/۴۰۹ و ۱۱/۴۶۴.
  98. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۷۱.
  99. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  100. کلینی، الکافی، ۲/۲۱.
  101. سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۵۰۴–۵۰۵.
  102. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۵۰–۵۱.
  103. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۷۱.
  104. امام‌ خمینی، البیع، ۲/۶۲۴–۶۲۵.
  105. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۸– ۱۸.
  106. نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۸۶.
  107. نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹۳.
  108. حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امام‌ خمینی در انقلاب، ۱۱۳–۱۱۴.
  109. حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امام‌ خمینی در انقلاب، ۱۱۵.
  110. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱/۱۲۰–۱۲۱.
  111. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱/۱۳۴.
  112. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۴۱۰.
  113. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۳۳.
  114. حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امام‌ خمینی در انقلاب، ۲۷۷.
  115. روحانی، خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، ۱/۴۱۶–۴۱۷.
  116. منصوری، ۱/ ۶۳۸.
  117. جماران.
  118. منصوری، ۱/ ۶۳۸.
  119. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۶۶.
  120. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۶۶، ۱۶۹ و ۳۲۲.
  121. امام‌ خمینی، صحیفه، ۴/۴۱۲؛ ۵/۳۴۰ و ۶/۱۶، ۶۸.
  122. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۰۰.
  123. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۳۶۵ و۴۰۳.
  124. امام‌ خمینی، صحیفه، ۶/۱۷۲؛ ۷/۵۹ و ۱۰/۴۸.
  125. درویشی سه تلانی، سیره عملی امام‌ خمینی دراداره امور کشور، ۶۰–۷۷۵؛ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۸۸.
  126. نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹۱–۱۹۲.
  127. شفیعی، استراتژی رهبری، ۳۲–۳۳.
  128. درویشی سه تلانی، سیره عملی امام‌ خمینی دراداره امور کشور، ۷۴۴.
  129. درویشی سه تلانی، سیره عملی امام‌ خمینی دراداره امور کشور، ۷۴۴.
  130. امام‌ خمینی، صحیفه، ۸/۱۰۵.
  131. امام‌ خمینی، صحیفه، ۹/۴۸۱.
  132. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۸.
  133. مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امام‌ خمینی، ۱۰–۱۱.
  134. شفیعی، سبک رهبری، ۱۱۲.
  135. جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ۳۱۲–۳۱۵.
  136. مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امام‌ خمینی، ۴۳.
  137. رحیمی دهسوری و سید صادقی، مقاله «رهبری»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۸– ۱۸.
  138. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۶۱.
  139. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۶۲.
  140. نهج البلاغه، نامه ۴۶.
  141. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، صص ۹۸ – ۱۰۴.
  142. صحیفه امام، ج۱۲، حتی ۵۰۹.
  143. خامنه‌ای، علی، پژواک ولایت: مجموعه سخنرانی‌های رهبری معظم انقلاب در مراسمات سالگرد رحلت امام، ص۱۷۵.
  144. ر. ک: صحیفه امام، ج۷، ص۴۹۰؛ ج۷، ص۴۹۱؛ ج۹، ص۳۵۲؛ ج۱۰، ص۳۲۶؛ ج۱۱، ص۳۵۲؛ ج۷، ص۴۸۹.
  145. پا به پای آفتاب، ج۲، صص ۲۵۷ – ۲۵۸.
  146. خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی، ص۱۶.
  147. صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۰۲.
  148. صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۳۴.
  149. صحیفه امام، ج۸، ص۵۷.
  150. برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۱، صص ۲۰۱ - ۲۰۲.
  151. صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۵۵.
  152. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۶۳.
  153. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۹۰.
  154. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۶۴.