تهلیل

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

واژه‌شناسی

در زبان عربی برای برخی جمله‌های پربسامد در ادعیه و اذکار، مصدری جعلی ساخته می‌‌شود، از همین روی برای اشاره به تعبیر « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ» از مصدر تهلیل، اهلال و «تهلّل»[۱] و «هَیْلَلَه»[۲] استفاده می‌‌شود. این جمله گاه به همین صورت و گاه به جای «اللّه» با ضمیر «هو» و صفات دوگانه‌ای چون: الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳]، الْحَيُّ الْقَيُّومُ [۴]، الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [۵]، و گاه بدون این صفات و گاه به جای «اللّه» با موصول: لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي[۶] و گاه با ضمیر متکلم از زبان خدا: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا[۷] یا ضمیر مخاطب از زبان انسان: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ [۸] در مجموع نزدیک به ۴۰ بار در قرآن به کار رفته است.

صفاتی که پس از تهلیل برای خداوند بیان شده، به نوعی گویای دلیل اعتقاد و التزام به آن است؛ برای نمونه تعبیر لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۹] گویای آن است که خدای دائما زنده و جاوید همو تنها خدای پرستیدنی است.[۱۰]

در برخی آیات نیز از تعبیرهایی چون دَعْوَةُ الْحَقِّ[۱۱][۱۲]، كَلِمَةً طَيِّبَةً[۱۳].[۱۴]، كَلِمَةً بَاقِيَةً[۱۵][۱۶]، كَلِمَةَ التَّقْوَى[۱۷].[۱۸]، الْقَوْلِ الثَّابِتِ[۱۹].[۲۰]، الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۲۱].[۲۲]، الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ[۲۳].[۲۴]، الْحَسَنَةِ[۲۵].[۲۶]، الصَّدَقَ[۲۷].[۲۸]، قَوْلًا سَدِيدًا[۲۹].[۳۰]، الْحَقُّ[۳۱].[۳۲]، عَمِلَ صَالِحً[۳۳].[۳۴] و الْإِحْسَانِ[۳۵].[۳۶] یاد شده که در تفاسیر به تهلیل تفسیر شده‌اند.

منظور از عهد در مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا[۳۷] و متعلق استقامت در قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا [۳۸] و گفتار صواب در مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[۳۹] نیز گواهی به تهلیل[۴۰] دانسته شده و منظور از افراد مورد رضایت خدا در لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى[۴۱] مؤمنان به تهلیل[۴۲] و مقصود از تزکیه در هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى[۴۳] و قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى[۴۴] ایمان به تهلیل[۴۵] شمرده شده و منظور از موعظه یگانه در أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ[۴۶] جمله تهلیل[۴۷] و مورد سؤال در وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۴۸] پرسش از ایمان به تهلیل[۴۹] و معنای حطّه در وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ[۵۰] گفتن تهلیل[۵۱] و نعمت ظاهری خداوند در أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً[۵۲] گفتن تهلیل و نعمت باطنی او اعتقاد قلبی به آن[۵۳] دانسته شده است؛ همچنین مفسران در تفسیر بسیاری از آیاتی که صفاتی چون شرک و منع زکات و انکار آخرت را برای غیر مؤمنان بیان می‌‌کنند، به تحلیل معناشناختی این آیات پرداخته، این صفات را بر مبنای رابطه تضاد به انکار تهلیل تفسیر کرده‌اند.[۵۴] این جمله، اساسی‌ترین شعار رسالت محمدی است که گویای توحید و به مثابه نخستین سنگ بنای دین اسلام است.

در این جمله با انکار وجود هر خدایی جز خداوند یکتا، طوق طاعت او را بر گردن نهاده، خدایی را تنها برازنده او شمرده، همه حقوق او بر ما و تکالیف ما نسبت به او را اذعان می‌‌داریم.[۵۵] خداوند خود به تهلیل گواهی داده و فرشتگان و بندگان دانای او نیز گواهی داده‌اند: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [۵۶] و جهان هستی نیز یکپارچه به وحدانیت که مفاد تهلیل است گواهی می‌‌دهد.[۵۷] از آنجا که حقیقت توحید را کسی جز خداوند به طور کامل ادراک نمی‌کند، نیکوتر آن است که هنگام گفتن تهلیل منظور از آن را همان بدانیم که خداوند اراده کرده است.[۵۸] خداوند با گواهی به تهلیل به وجوب وجودش و صفات جمال و جلالش تصریح کرده، خود را یگانه و بی‌همتا معرفی می‌‌کند: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ[۵۹].[۶۰] تهلیل به وحدت حقه حقیقیه خداوند اشاره داشته، معمولاً در قرآن به همراه مهم‌ترین صفات جمال و جلال خداوند آمده است.[۶۱] این جمله با صراحت یا به استلزام به مراتب سه گانه توحید (ذاتی، صفاتی، افعالی) دلالت دارد.[۶۲] بنا به مفاد آن، الوهیت همواره برای خداوندثابت و انتفای آن از او ممتنع است؛ همچنین او تنها واجب الوجود و دیگران همگی ممکن الوجودند.[۶۳] تهلیل کلید و بهای بهشت و رمز رهایی از آتش جهنم و جمله اخلاص شمرده شده است.[۶۴] این جمله از چنان اهمیتی در شریعت اسلامی برخوردار است که گوینده آن هرچند منافق باشد، در زمره اهل توحید قرار گرفته، خون و جان و مالش حرمت و امنیت می‌‌یابد و جهاد ابتدایی با چنین افرادی جایز نخواهد بود.[۶۵]

در شأن نزول آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۶۶] داستان مردی از سپاه مسلمانان آمده که به طمع دستیابی به غنیمت جنگی، فردی را پس از گفتن « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ» کُشت و پیامبر فرمان داد تا غنایم گرفته شده، بازپس داده شود و دیه آن فرد نیز به خانواده‌اش داده شود.[۶۷] در روایتی متواتر از پیامبر نیز آمده که خداوند اجازه جهاد را تا زمانی به من داده که تهلیل بر زبان مردم جاری شود.[۶۸] در ترکیب نحوی این جمله نیز اختلاف نظرهایی بین نحویان وجود دارد[۶۹] که احیاناً در تفسیر آن نیز اثرگذار است. در تهلیل ابتدا وجود هر خدایی نفی شده و سپس اللّه به عنوان تنها خدا معرفی می‌‌شود.

مفسران در توضیح ساختار نفی و استثنا در تهلیل گفته‌اند که لازمه این شیوه بیان، فرض وجود مثل و مانندی برای خدا نیست تا خدا از بین آنها استثنا شده و مثلیت نفی شده باشد؛ زیرا هیچ همتا و نظیری برای او متصور نیست[۷۰] یا فرض آن ممکن است، اما تصور چنین فرضی برخلاف ادب بندگی است[۷۱]. «لا» در تهلیل از نوع نفی جنس است که جنس الوهیت را جز از خدا به کلی نفی می‌‌کند.[۷۲] این نوع نفی از تأکیدی بیشتر نسبت به شیوه‌های دیگر نفی برخوردار است. اله مفهوم عام خدایی و الله نام عَلَم خداوند یگانه است و بدین ترتیب مفهوم عام خدایی جز از الله نفی شده است.[۷۳] از آنجا که لای نفی جنس به اسم و خبر نیاز دارد، برخی نحویان واژه «لنا» را در این جمله تقدیر گرفته‌اند (لا إله لنا إلاّ الله) تا خبر برای «لا» باشد که مورد مخالفت برخی متکلمان قرار گرفته و لازم آن نفی خدای دوم برای ما مسلمانان و نه برای همگان دانسته شده است؛ اما اگر واژه «موجود» را در تقدیر بگیریم، در آن صورت مصداق خدای دوم و نه مفهوم خدای دوم را نفی کرده ایم و روشن است که نفی مفهوم از تأکید بیشتری برخوردار است.[۷۴] برخی نیز برای حل مشکل فرض خبر مقدر در این جمله گفته‌اند که «لا» در تهلیل از نوع تامه بوده و از خبر بی‌نیاز است، بنابراین «لا» خود به معنای نبودن است و این گونه نیست که ابتدا وجود خداوندی جز اللّه فرض و سپس نفی شود.[۷۵] گروهی نیز تهلیل را جمله معدولة الطرفین شمرده‌اند که در اصل «اللّه اله» بوده و برای دلالت بر حصر به صورت معکوس بیان شده است.[۷۶] جمله قرآنی تهلیل بازتاب گسترده‌ای در منابع گوناگون اندیشه اسلامی داشته است؛ بسیاری از عالمان مسلمان رساله ای مستقل با عنوان «تهلیلیّه» در شرح و تفسیر این عبارت نگاشته‌اند.[۷۷] در فقه در بحث از شهادتین در اذان و نیز احکام تسبیحات اربعه در نماز و نیز ذکر تشهد درباره تهلیل بحث شده است.[۷۸] در ادعیه و اذکار مأثور فراوان به کار رفته و احیانا تکرار چندباره آن خواسته شده است.[۷۹] در منابع اخلاق عملی از تهلیل به عنوان بهترین ذکر یاد شده است.[۸۰] در توضیح مفهوم یگانه بودن خدا در تهلیل، مجادلات کلامی و فلسفی فراوانی پدید آمده است و با تحلیل مفهوم وحدت،[۸۱] مجموعه ای از ویژگی‌ها چون ترکیب و مماثلت در صفات و زیادت صفات بر ذات از خدا نفی شده است.[۸۲] در منابع عرفانی در شرح تهلیل به بحث از مهم‌ترین آموزه و سنگ بنای عرفان اسلامی، یعنی «وحدت وجود» پرداخته‌اند[۸۳].[۸۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: مفردات، ص۸۴۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص۱۲۳، «هلل».
  2. تهذیب اللغه، ج ۵، ص۳۷۰.
  3. سوره بقره، آیه ۱۶۳.
  4. سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  5. سوره آل عمران، آیه ۶.
  6. سوره یونس، آیه ۹۰.
  7. سوره نحل، آیه ۲.
  8. سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  9. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست » سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  10. ر. ک: جامع البیان، ج ۳، ص۸، ۲۲۲؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص۶۹۰؛ ج ۲، ص۹؛ ر.ک: مجمع البیان، ج ۱، ص۴۴۶.
  11. سوره رعد، آیه 14.
  12. جامع البیان، ج ۸، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹.
  13. سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
  14. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱؛ الدرالمنثور، ج ۱۳، ص۲۰.
  15. سوره زخرف، آیه ۲۸.
  16. جامع البیان، ج ۲۶، ص۸۱.
  17. سوره فتح، آیه 26.
  18. روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۷.
  19. سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
  20. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.
  21. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  22. روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۶.
  23. سوره کهف، آیه ۴۶.
  24. جامع البیان، ج ۱۵، ص۳۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۹۰.
  25. سوره انعام، آیه ۱۶۰.
  26. جامع البیان، ج ۲۰، ص۲۸ ـ ۲۹.
  27. سوره بقره، آیه ۲۷۱.
  28. جامع البیان، ج ۲۴، ص۵.
  29. سوره نساء، آیه ۹.
  30. جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۵.
  31. سوره بقره، آیه ۲۶.
  32. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.
  33. سوره بقره، آیه ۶۲.
  34. الدرالمنثور، ج ۶، ص۱۱۵.
  35. سوره نحل، آیه ۹۰.
  36. وسائل الشیعه، ج ۷، ص۱۸۸.
  37. «اختیار میانجیگری ندارند جز آن کس که از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته باشد» سوره مریم، آیه ۸۷.
  38. «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند» سوره فصلت، آیه ۳۰.
  39. «مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  40. جامع البیان، ج ۱۶، ص۱۶۰؛ ج ۲۴، ص۱۴۴؛ ج ۳۰، ص۳۱.
  41. «آینده و گذشته آنان را می‌داند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمی‌کنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۸.
  42. جامع البیان، ج ۱۷، ص۲۳.
  43. «(به او) بگو: آیا سر آن داری که پاکیزگی یابی؟» سوره نازعات، آیه ۱۸.
  44. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.
  45. جامع البیان، ج ۳۰، ص۵۰، ۱۹۵.
  46. سوره سبأ، آیه ۴۶.
  47. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.
  48. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  49. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.
  50. « بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزش‌های شما درگذریم» سوره بقره، آیه ۵۸.
  51. الدرالمنثور، ج ۱، ص۱۷۳.
  52. سوره لقمان، آیه ۲۰.
  53. الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۲۶.
  54. ر. ک: جامع البیان، ج ۲۴، ص۱۱۷.
  55. جامع البیان، ج ۲، ص۸۳؛ ج ۳، ص۲۱۹؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص۶۸۸.
  56. «خداوند - که به دادگری ایستاده است - و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  57. ر. ک: المیزان، ج ۳، ص۱۱۴ - ۱۱۵.
  58. الفتوحات المکیه، ج ۴، ص۱۳۹.
  59. «پس بدان که هیچ خدایی جز خداوند نیست و از گناه خویش و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه و خداوند از گردشتان (در روز) و آرامیدنتان (در شب) آگاه است» سوره محمد، آیه ۱۹.
  60. اللمعات، ج ۳، ص۴۹۹.
  61. مواهب الرحمن، ج ۴، ص۴۱۶.
  62. مصباح الانس، ص۷۱۷؛ روح المعانی، ج ۲۶، ص۹۰.
  63. روح المعانی، ج ۲۶، ص۹۰.
  64. کشف الاسرار، ج ۱، ص۴۳۳، ۶۸۸؛ ج ۹، ص۱۹۸ - ۲۰۰.
  65. ر. ک: احکام القرآن، ج ۲، ص۳۴۷ - ۳۵۱.
  66. «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر می‌روید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمت‌های بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
  67. احکام القرآن، ج ۲، ص۳۴۷ - ۳۵۱.
  68. صحیح البخاری، ج ۴، ص۷؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۱۱۳.
  69. ر. ک: مغنی اللبیب، ص۷۴۵.
  70. مجمع البیان، ج ۱، ص۴۴۶.
  71. الفرقان، ج ۳، ص۱۹۸.
  72. روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۶.
  73. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۳.
  74. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۴۹.
  75. مواهب الرحمن، ج ۲، ص۲۶۲.
  76. روح المعانی، ج ۲۶، ص۸۵.
  77. ر. ک: الذریعه، ج ۴، ص۵۱۵ - ۵۱۶.
  78. ر. ک: جواهرالکلام، ج ۹، ص۸۱؛ ج ۱۰، ص۳۹، ۲۶۶.
  79. اقبال الاعمال، ج ۲، ص۴۷، ۱۷۱.
  80. نک: جامع السعادات، ج ۳، ص۲۹۲.
  81. ر. ک: الفرقان، ج ۳، ص۱۹۹.
  82. ر. ک: التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۴۸.
  83. الفتوحات المکیه، ج ۴، ص۴۱۵؛ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۱۴۲.
  84. صفری، امیر مسعود، مقاله «تهلیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 233-237.