بنی‌عبدالدار: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
 
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بنی‌عبدالدار در قرآن]] | پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[بنی‌ عامر بن صعصعه در قرآن]] |[[بنی‌ عامر بن صعصعه در تاریخ اسلامی]] </div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[بنی عبدالدار]] [[فرزندان]] [[عبدالله بن قُصَیّ بن کِلاب]] شهره به عبدالدار را گویند. عبدالله یکی از‌‌۴‌‌ پسر [[قُصیّ بن کلاب]] و بزرگسال‌‌ترین<ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ المنمق، ص ۳۲ ـ ۱۹۰؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> آنان بود. سه [[برادر]] او [[عبد مناف]] جد اعلای بنی‌‌هاشم و بنی‌‌مطلب و [[بنی امیّه]]، عبدالعزی جدّ اعلای بنی‌‌اسد از جمله [[خدیجه]] و [[زبیر بن عوام]] و [[عبد ‌‌بن ‌‌قُصَیّ]] شهره به عبد قُصَیّ <ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۴.</ref> نام داشتند. عبدالدار سه [[خواهر]] به نام‌های [[هند]] [[همسر]] [[عبدالله بن عمار حضرمی]] <ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۹.</ref> و برة <ref>المنمق، ص ۱۰۶.</ref> و تخمر داشت.<ref>المنمق، ص ۱۰۶؛ ۱۸۹ ـ ۱۹۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۵؛ المحبر، ص ۹۰.</ref> عبدالدار ۵ پسر نیز به نامهای [[وهب]]، کلده، سَبّاق، عبد مناف و [[عثمان]] داشت و از سه تن آخری سه شاخه بزرگ بنی عبدالدار پدید آمد و [[نسل]] وی از هر سه ادامه یافت. به افراد منتسب به عبدالدار به اختصار "عَبْدَری" گویند. بنو سباق غالباً در [[حجاز]] و [[مکه]] ساکن بودند.<ref>الطبقات، ج ۹، ص ۴۰۳، ۴۱۰؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۵.</ref> شماری از بنی عبد مناف بن عبدالدار نیز پس از [[اسلام]] و [[فتح]] [[اندلس]] بدان دیار رفته، در [[شهر]] سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) و اطراف آن از جمله در قریه قربلان ساکن بودند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۷.</ref> به احتمال زیاد در دیگر نقاط قلمرو اسلام نیز سکونت داشته‌‌اند که در [[تاریخ]] [[ثبت]] نشده است. بنی عثمان غالباً ساکن مکه و پرده‌‌دار [[کعبه]] بوده‌‌اند و تیره‌‌ای از آنان به نام بنوجبیر در [[بصره]] سکونت داشته‌‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۴.</ref> از جمله وابستگان بنی عبدالدار، [[آل عِلاط بهزی]] خاندانی از [[بنی سلیم]] را می‌‌توان نام برد <ref>المنمق، ص ۲۵۳.</ref> که از طریق سببی با آنان پیوند داشتند.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
[[بنی‌عبدالدار]] از طوائف بزرگ [[قریش]] به شمار می‌روند که [[ریاست]] [[مناصب]] پرده‌داری [[کعبه]]، [[پرچم‌داری]] در [[جنگ‌ها]]، [[حجابت]] (کلیدداری) و [[دار الندوه]] (مرکز مشورتی قریش) در اختیارشان بود. از این جهت، افراد این [[خاندان]] از تأثیری ویژه‌ در پیشبرد یا ممانعت از [[گسترش اسلام]] برخوردار بودند. از آنجایی که مناصب مهم [[جاهلی]] را بر عهده داشتند در صف مقدّم [[مبارزه]] با [[اسلام]] قرار گرفته بودند و به دسیسه‌چینی بر ضد اسلام می‌پرداختند، لذا آیاتی از [[قرآن]] در شان آنها نازل شده است. با توجه به ریاست بنی‌عبدالدار بر دار الندوه، آنان در تصمیماتی چون [[آزار]] [[مسلمانان]]، [[حصر اقتصادی]] آنها، تعقیب ایشان در [[حبشه]]، و نقشه [[قتل]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} دخالت جدّی داشته‌اند و پس از [[هجرت پیامبر به مدینه]] تا پیش از [[فتح مکه]]، حرکات نظامی و ایجاد جنگ‌هایی علیه [[پیامبر]] {{صل}} از اقدامات عبدریان به شمار می‌رود<ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۴۹.</ref>


==[[مناصب]] بنی عبدالدار==
== [[نسب]] بنی‌عبدالدار ==
در [[دوره جاهلی]] پس از [[مرگ]] [[حلیل خزاعی]] ـ بزرگ مکه‌‌ـ [[قصی بن کلاب]] داماد و [[جانشین]] وی بزرگ [[مکه]] شد و تیره‌‌های [[قریش]] را از اطراف مکه به داخل [[شهر]] آورد و [[قبایل]] دیگر از جمله [[خزاعه]] را به بیرون شهر فرستاد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۵ - ۵۶.</ref> قصی [[وضع سیاسی]] ـ [[دینی]] مکه را بهبود بخشید و چند [[منصب]] [[سیاسی]] ـ [[اجتماعی]] و دینی از جمله [[حجابت]] (کلیدداری و پرده‌‌داری [[کعبه]])، رفادت ([[غذا]] دادن به حج‌گزاران در ایام [[حج]])، سقایت (آب‌‌ دادن به [[حاجیان]])، لواء ([[فرماندهی]] [[جنگ]] و حمل [[پرچم]] اصلی هنگام جنگ) را عهده‌‌دار بود و [[دارالندوه]] (مجلس مشورتی بزرگان [[قوم]]) را تأسیس‌‌ کرد.<ref> انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۴؛ المنمق، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.</ref> [[پسران]] قُصَیّ به ویژه [[عبد مناف]] در [[زندگی]] [[پدر]] به [[بزرگی]] و [[شهرت]] رسیدند.<ref>المنمق، ص ۱۹۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹؛ اخبار مکه، ج‌‌۱، ص ۱۰۹.</ref> عبدالدار با وجود [[برتری]] [[سنی]] نسبت به [[برادران]] در [[شرف]] و کسب افتخارات و [[نفوذ]] اجتماعی به پایه برادران خود نرسید،<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> از این رو لذا قصی به هنگام [[پیری]] [[مناصب]] مهم مکه چون حجابت، رفادت، سقایت، لواء و [[ریاست]] دارالندوه را به عبدالدار داد تا در بزرگی و شرف به پایه برادران برسد.<ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰‌‌.</ref> پس از [[مرگ]] قصی ریاست مکه به پسرش [[عبدمناف]] رسید و بعد از مرگ وی، فرزندانش ([[هاشم]]، عبدشمس و [[نوفل]]) با این [[استدلال]] که چون ریاست مکه از ماست پس در [[تصدی]] سایر مناصب مکه نیز [[اولویت]] داریم، با [[بنی عبدالدار]] به [[نزاع]] برخاستند.
این تیره قریش از [[نسل]] [[عبدالدار بن قصیّ بن کلاب]] از نیاکان معروف [[عرب پیش از اسلام]] است که [[برادر]] [[عبدمناف]]، جدّ سوم پیامبر {{صل}} به شمار می‌رود.


بنی عبدالدار نیز حاضر نبودند مناصب به [[ارث]] رسیده از پدر را با دیگران تقسیم کنند، از این رو میان تیره‌‌های مختلف قریش صف‌‌بندیهایی پدید آمد و به همین منظور دو [[پیمان]] مهم قریش شکل گرفت. شماری از قبایل چون [[بنی اسد]] ([[قبیله]] [[خدیجه]] و [[زبیر]])، [[بنوالحارث بن فهر]]، [[بنوزهره]] (قبیله [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[سعد بن ابی وقاص]]) و [[بنو‌‌تیم ‌‌بن ‌‌مرّه]] ([[قبیله]] [[ابوبکر]]) به [[یاری]] بنی عبد‌‌مناف‌‌ آمدند و چون در هنگام [[عقد]] [[پیمان]] [[دست]] در ظرفی پر از [[عطر]] فرو بردند، پیمانشان به [[حلف]] (پیمان) مطیّبین [[شهرت]] یافت.<ref>المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref> در آن سوی دیگر قبایلی چون بنی‌‌مخزوم (قبیله [[ابوجهل]] و [[خالد بن ولید]])، [[بنی سهم]] (قبیله [[عمرو عاص]])، [[بنی عدی]] (قبیله [[عمر بن خطاب]]) و [[بنی جمح]] (قبیله [[امیة بن خلف]]) به یاری [[بنی عبدالدار]] آمدند و چون هنگام عقد پیمان به [[اصرار]] بنی عدی دست در ظرفی پر از [[خون]] شتر فرو بردند و به گزارشی چون برخی از بنی عدی خون را لیسیدند، این پیمان به حلف لعقة الدم یا ولغة الدم شهرت یافت. این پیمان را حلف الأحلاف نیز گویند.<ref>المنمق، ص ۳۳؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۵۸.</ref> نزدیک بود کار به [[پیکار]] بکشد که با واسطه‌‌گری بزرگان [[قریش]] کار به [[مصالحه]] انجامید که رفادت و سقایت که [[مناصب]] پرهزینه بود از [[بنی عبد مناف]] و لواء و [[حجابت]] و [[ریاست]] [[دارالندوه]] که کم هزینه و حتی درآمدزا بود، از آن بنی عبدالدار باشد.<ref>المنمق، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۲.</ref>.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
عبدالدار که بر پایه برخی نقل‌ها، نام دیگرش [[عبدالله]] بود، <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.</ref> نخست‌زاده قصیّ است.<ref>المنمق، ص۳۲.</ref> قصی وی را منسوب به خانه‌اش نام نهاد و دو برادر دیگرش به نام عبدمناف و عبدالعزّی را منسوب به خدایش خواند و [[عبد بن قصی]] مشهور به عبد قصی<ref>الطبقات، ج۱، ص۵۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref> را نیز منسوب به خویش نامید<ref>الطبقات، ج۱، ص۵۷-۵۸؛ المنمق، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۰.</ref>


==[[جایگاه]] [[دینی]] بنی عبدالدار==
۱. '''[[فرزندان]] عبدالدار:''' [[بلاذری]] پنج پسر برای عبدالدار به نام [[عثمان]]، [[وهب]]، کلده، عبدمناف و سبّاق یاد کرده که چهار فرزند نخست از [[هند بنت لؤیّ بن ملکان خزاعی]] و [[مادر]] فرزند پنجم نیز از [[طایفه]] [[هوازن]] بود. اما [[ابن‌حزم]] تنها سه فرزند به نام عثمان، عبدمناف و سبّاق را نام می‌برد.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.</ref>
بنی عبدالدار پس از قصی در میان [[قبایل]] قریش و حتی دیگر [[قبایل عرب]] از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بودند، زیرا همه قبایل عرب برای [[مکه]] و [[کعبه]] احترامی ویژه قائل بودند و از اطراف و اکناف [[جزیرة العرب]] برای [[زیارت]] بیت‌‌الله عازم مکه می‌‌شدند. بنی عبدالدار با در [[اختیار]] داشتن همه مناصب مهم مکه که ۴ [[منصب]] آن به کعبه مرتبط بود پر افتخارترین [[قبیله قریش]] به شمار بود،<ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ - ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۵۹.</ref> حتی زمانی که در [[منازعه]] تقسیم مناصب و افتخارات، دو منصب رفادت و سقایت را از دست داد، همچنان [[جایگاه]] نخست خود را [[حفظ]] کرد.<ref>المنمق، ص ۳۲؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref> آنان به عنوان کلید داران [[خانه خدا]] از [[نفوذ]] [[دینی]] ویژه‌‌ای برخوردار بودند و به نحوی [[نماینده]] [[خدا]] محسوب می‌‌شدند. [[پس از ظهور]] [[اسلام]] و حتی [[فتح مکه]] نیز آنان همچنان [[کلیددار]] و پرده‌‌دار [[کعبه]] باقی ماندند. رسول‌‌ خدا{{صل}} [[روز]] فتح مکه پس از [[تطهیر]] کعبه از بتها و پلیدیها کلید کعبه را به [[عثمان بن طلحه عَبْدَری]] داد.<ref> النسب، ص ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۳.</ref> به قول [[ابن‌‌حزم]] آنان تا [[قرن پنجم]] همچنان کلیددار کعبه بودند و گویا هنوز هم این [[منصب]] را دارند،<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷.</ref> بنابراین آنان قبل و بعد از اسلام جایگاه دینی خود را حفظ کردند. هیچ پرده‌‌ای از کعبه بدون حضور آنان عوض نشد و هیچ [[بزرگی]] و [[پادشاه]] و [[امیر]] و خلیفه‌‌ای پای به درون کعبه ننهاد، مگر آنکه یک تن عبدری قفل کعبه را برای وی گشود.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> منصب [[حجابت]] در دست [[بنی‌‌عثمان بن عبدالدار]] بود.


پس از آنکه [[قریش]] کعبه را در پی جاری ‌‌شدن سیل بازسازی کرد و [[حجرالاسود]] به دست رسول ‌‌خدا{{صل}} [[نصب]] شد،<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref> قریش که معمولا برای گفتوگو در اطراف کعبه می‌‌نشست، بر سر [[محل]] نشستن [[قبایل]] به [[منازعه]] پرداختند و سرانجام با قرعه‌‌کشی جای هر [[قوم]] و [[قبیله]] [[تعیین]] و در این تقسیم قسمت [[حجر اسماعیل]] سرتاسر سهم [[بنی عبدالدار]] شد!<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۱۶؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref> از نشانه‌‌های جایگاه والای دینی و [[سیاسی]] بنی‌‌عبدالدار نامگذاری یکی از درهای [[مسجدالحرام]] به نام تیره‌‌ای از آنان و آن باب "بنی‌‌شیبه" است.<ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۴۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۳۶۶.</ref> این نامگذاری در [[دوران جاهلیت]] بوده و در عصر [[اسلامی]] نیز همچنان حفظ شده است. گویند: [[رسول خدا]] بتهای کعبه را [[شکست]] و نزد باب بنی‌‌شیبه [[دفن]] کرد.<ref> مستدرک سفینة البحار، ج ۱۰، ص ۴۸۱؛ کشف اللثام، ج ۱، ص‌‌۳۴۱.</ref> در [[روایات فقهی]] ورود از باب بنی‌‌شیبه [[مستحب]] دانسته شده است.<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ ج ۸، ص ۲۸۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج‌‌۲، ص ۵۳۰؛ وسایل الشیعه، ج ۱۳، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
در منابع پیش از بلاذری، نامی از [[وهب بن عبدالدار]] نیامده و کلده نیز تنها از جانب ابن‌سعد در ذیل [[نسب]] [[رقیه بنت هاله]] آمده است. ولی در جای دیگر، نسب وی را به صورت [[کلدة بن عبدمناف بن عبدالدار]] می‌آورد <ref>الطبقات، ج۸، ص۴۱.</ref> که در این صورت، [[سخن]] [[ابن‌حزم]] درست به نظر می‌رسد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.</ref>


==[[جایگاه]] [[سیاسی]] ـ نظامی [[بنی عبدالدار]]==
منسوبین به [[قبیله]] [[بنی‌عبدالدار]] را عبدری یا داری می‌نامند.<ref>الانساب، ج۴، ص۱۳۱؛ اللباب، ج۱، ص۴۸۴.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۵۰.</ref>
پس از [[قصی‌‌ بن کلاب]] مهم‌‌ترین [[مناصب]] سیاسی و نظامی [[مکه]] و [[قریش]] یعنی [[ریاست]] [[دارالندوه]] (مجلس مشورتی بزرگان قریش) و لواء ([[فرماندهی]] و پرچمداری [[جنگ]]) به عبدالدار و پس از وی به [[فرزندان]] او رسید.<ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳ ـ ۳۴.</ref> حتی در [[منازعه]] قریش بر سر تقسیم مناصب همچنان این دو [[منصب]] در [[اختیار]] بنی عبدالدار بود.<ref> الطبقات، ج ۱، ص ۶۳‌‌؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ ج ۲، ص ۱۷.</ref> همه نشستها و تصمیم‌‌گیریهای مهم قریش درباره [[صلح]] و جنگ و دیگر امور با [[آگاهی]]، حضور و حتی ریاست بنی‌‌عبدالدار بود. در تصمیمات قریش بر ضدّ [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، بنی‌‌عبدالدار نقش بسزایی داشتند. حتی [[پیمان]] قطع‌‌ روابط قریش با بنی‌‌هاشم و بنی‌‌مطلب (محاصره‌‌اقتصادی) را یک تن از بنی‌‌عبدالدار نوشت؛ او [[عکرمة‌‌بن عامر]] یا پسر وی [[منصور بن عکرمه]] یا به ترجیح [[بلاذری]] [[بغیض ‌‌بن عامر بن هاشم عبدری]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۳۷۶.</ref> با توجه به ریاست بنی‌‌عبدالدار بر دارالندوه طبیعی است که دیگر تصمیمهای قریش بر ضدّ [[رسول خدا]]{{صل}} چون [[تصمیم]] به [[قتل]] و تصمیم به ساحر، شاعر و مُعَلَّم ([[آموزش]] دیده) [[خواندن]] آن [[حضرت]] نیز در دارالندوه و با حضور بنی‌‌عبدالدار گرفته شده باشد.


دارالندوه و ریاست آن در تمام [[دوره جاهلی]] در اختیار تیره [[هاشم ‌‌بن‌‌ عبد‌‌مناف بن عبدالدار]] بود تا آنکه [[اسلام]] [[ظهور]] کرد و مرکز تصمیم‌‌گیری به [[مسجد]] و بعدها به [[دارالاماره]] منتقل شد. سرانجام [[عکرمة ‌‌بن‌‌ عامر ‌‌بن‌‌ هاشم عبدری]] که متصدی دارالندوه بود، آن را به [[روزگار]] [[حکومت معاویه]] به وی فروخت و مدتی [[دارالاماره]] مکه و سپس ضمیمه [[مسجدالحرام]] شد.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ المنمق، ص ۳۴؛ تاریخ مکه، ج‌‌۱، ص ۱۱۰.</ref> بنی‌‌عبدالدار نه تنها در [[مکه]] و در میان [[قریش]] و دیگر [[قبایل عرب]] بلکه در میان [[شهرها]] و کشورهای مجاور [[جایگاه]] [[سیاسی]] والایی داشتند. هنگامی که به [[روزگار]] [[حکومت]] ابویکسوم پسر [[ابرهه]] بر [[یمن]] شماری از [[جوانان]] قریش به کالاهای تجاری تاجران یمن تعرض کردند و ابویکسوم برای [[مصالحه]] و ادامه [[تجارت]] و [[تأمین امنیت]] [[جان]] و [[مال]] تاجران [[یمنی]] در مکه از قریش گروگان (رهینه) خواست، قریش شماری از بزرگ زادگان خود از جمله [[حارث‌‌ بن علقمه عبدری]] از تیره بنی [[عبد مناف ‌‌بن‌‌ عبدالدار]] را به عنوان گروگان مدتی به یمن ‌‌فرستاد.<ref>النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.</ref> نیز یکی از دو قاصد قریش به [[مدینه]] نزد [[احبار]] [[یهود]] برای [[آگاهی]] از نظر یهود درباره [[رسول خدا]]{{صل}} و [[دین]] وی و اینکه آیا [[حق]] با قریش است یا رسول خدا{{صل}} یک تن عبدری به نام [[نضر بن حارث]] از بنی عبد مناف‌‌بن عبدالدار بود.<ref> السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref> پس از [[اسلام]] نیز تنی چند از [[بنی عبدالدار]] به عنوان [[امیر]]، [[فرماندار]] و [[قاضی]] در حوادث سیاسی نقش آفرین بودند؛ از جمله از آن [[خاندان]] که در [[اندلس]] بودند، [[عامر بن وهب عبدری]] در نیمه اول [[قرن دوم هجری]] [[فرماندهی]] [[جنگ‌ها]] و از جمله جنگ‌های تابستانی (صوائف) را بر عهده داشت. همو از طرف [[منصور دوانیقی]] به عنوان [[والی]] اندلس [[منصوب]] و [[پرچم]] و [[حکم]] و خلعت گرفت و [[شهر]] سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) را مقرّ خود کرد و سرانجام به دست [[یوسف ‌‌بن عبدالرحمن فهری]] کشته شد.<ref> جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۷؛ الاعلام، ج ۳، ص ۲۵۴.</ref> نیز [[ابراهیم ‌‌بن عبیداللّه عبدری]] از سوی [[هارون]] والی یمن شد و سرانجام به روزگار [[مأمون]] در جریان [[قیام]] [[علویان]] در مکه کشته شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۸.</ref> در فتوح [[آفریقا]] و سیسیل نیز [[مغیرة بن ابی برده عبدری]] از جمله [[فرماندهان]] اعزامی [[والی]] افریقا [[موسی بن نصیر]] برای [[فتح]] صنهاجه در سال ۸۲ و فتح قسمتی از سیسیل در [[سال ۸۶ هجری]] بوده است.<ref>تاریخ دمشق، ج ۶۱، ص ۲۱۶.</ref> نیز [[طُلَیحة ‌‌بن بلال عبدری]] در [[نبرد]] جلولاء که با [[ایرانیان]] صورت گرفت [[فرمانده]] سواره [[نظام]] [[مسلمانان]] بوده است.<ref> الاصابه، ج ۳، ص ۴۴۰.</ref> از دیگر افراد مشهور این [[خاندان]] [[جابر بن نضر بن حارث عبدری]] است که پس از [[نصب]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در [[روز غدیر]] به [[رسول خدا]] [[اعتراض]] کرد که هرچه گفتی [[فرمان]] بردیم و اکنون داماد و پسر عمویت را بر ما [[فرمانروا]] می‌‌کنی، آنگاه از [[خدا]] خواست که اگر آنچه [[پیامبراکرم]]{{صل}} می‌‌گوید [[حق]] است از [[آسمان]] بر او سنگ ببارد که سنگی از آسمان آمد و در دم [[جان]] سپرد.<ref>بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۶۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۳۹.</ref> از دیگر افراد خاندان، [[شیبة بن عثمان]] است که [[روز]] [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شد. در [[نزاع]] میان [[امیرالحاج]] [[منصوب]] از سوی [[معاویه]] (شَجَرة رُهاوِی) و [[امیر الحاج]] منصوب از سوی [[امام علی]]{{ع}} ([[قُثَم‌‌ بن عباس]]) [[مردم]] بر او اتفاق کردند و او [[مراسم حج]] را برپا داشت.<ref> انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.</ref> دیگر از افراد خاندان عبدری [[عبدالله الأعجم بن شیبه]] است که [[خالد ‌‌بن عبدالله قسری]] والی [[مکه]] او را شلاق زد و [[سلیمان بن عبدالملک]] [[خلیفه]] وقت [[خالد]] را به [[قصاص]] عبدالله به شلاق بست.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷، انساب الاشراف، ج ۹، ص‌‌۴۰۵.</ref> از نظر نظامی نیز این خاندان از لحاظ عده و عُده [[جایگاه]] برجسته‌‌ای دارند؛ [[منصب]] لواء یعنی [[فرماندهی]] [[جنگ]] و حمل [[پرچم]] اصلی و بزرگ [[سپاه]] اقتضا می‌‌کرد که [[بنی عبدالدار]] در همه تصمیم‌‌ گیریهای نظامی و [[جنگ‌ها]] حضور داشته باشند. هرچند از حضور نظامی آنان در وقایع قبل از [[اسلام]] فقط از فرماندهی و حضور آنان در [[یوم]] شمظه <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>
'''۲. [[نسل]] عبدمناف:''' از نسل عبدمناف بن عبدالدار شخصیت‌هایی اثرگذار در آغاز [[اسلام]] پدید آمده‌اند:[[نضر بن حارث]]، [[دشمن]] سرسخت [[پیامبر]]؛<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۶-۸۷.</ref> فرزندش [[فراس]] از [[مهاجران به حبشه]]؛<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵.</ref> برادرش نضیر در زمره "[[مؤلفة قلوبهم]]"<ref>الطبقات، ج۶، ص۶؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۹۰.</ref> و بر پایه روایتی دیگر، از مهاجران به حبشه.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۲۵.</ref>


اما [[در آستانه ظهور]] [[اسلام]] به ویژه در [[منازعات]] و جنگ‌های [[قریش]] بر ضدّ [[رسول خدا]]{{صل}} حضور چشمگیری داشتند. در [[جنگ بدر]] که قریش بسیار شتابزده برای [[نجات]] کاروان تجاری خویش به سوی [[مدینه]] شتافت دو تن از سران [[بنی عبدالدار]] یکی [[نضر بن حارث]] [[دشمن]] سرسخت [[پیامبر]] و دیگری [[ابوعزیز بن عمیر]] [[برادر]] [[مصعب بن عمیر]] [[پرچمدار]] بودند که هر دو [[اسیر]] شدند. [[نضر]] به [[فرمان]] رسول‌‌خدا{{صل}} کشته شد <ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹.</ref> و ابوعزیز با پرداخت خونبها [[آزاد]] و سپس در [[احد]] شرکت کرد و کشته شد.<ref> السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۶۴۴ ـ ۶۴۶؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص‌‌۳۵۶؛ النسب، ص ۲۰۴.</ref> یکی از [[موالی]] آنها نیز در [[بدر]] کشته شد.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۶۲.</ref> در [[پیکار]] احد ۱۰ تن از آنان و یکی از موالی آنها به ترتیب [[پرچم]] را به دست گرفتند و بیشتر آنان به دست [[امیرمؤمنان]]، [[علی]]{{ع}} کشته شدند.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۳، ص ۱۲۷؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۵۱.</ref> به [[نقل]] [[ابن شهر آشوب]] چون [[طلحة بن ابی طلحه]] با ضربه نخست علی{{ع}} مجروح شد و علی خواست او را بکشد وی عورت خود را برهنه کرد و با التماس از ‌‌علی{{ع}} خواست او را نکشد. آن [[حضرت]] از [[خون]] او درگذشت.<ref>مناقب، ج ۱، ص ۳۸۱.</ref> در پیکار بدر یکی از مُطْعِمان، [[نضر بن حارث]] است که غذای تمام [[سپاه مشرکان]] را در [[راه]] بدر داده است.<ref> السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۶۶۵.</ref> هرچند خبر دیگری از [[اطعام]] آنان به دست نیامد؛ ولی [[بدیهی]] است که آنچه در راه بدر رخ داد اطعام اول و آخر نبوده و محتمل است در نبردهای دیگر چنین کاری رخ داده باشد. در [[روز]] [[خندق]] نیز [[عثمان بن منبه عبدری]] به تیر مجروح شد و در [[مکه]] از آن زخم مرد.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۴۹۶؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۳، ص ۲۵۳.</ref> [[ابن شهر آشوب]] [[قتل]] او را به [[شمشیر علی]]{{ع}} دانسته است.<ref>مناقب، ج ۱، ص ۳۵۵؛ ج ۲، ص ۳۲۶.</ref>
[[مصعب بن عمیر]] ([[مصعب]] [[الخیر]]) [[پرچم‌دار]] [[مسلمانان]] در [[نبرد]] [[بدر]]<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref> و [[احد]].<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.</ref>


پس از [[اسلام]] نیز شماری از آنها در جنگ‌های [[حق و باطل]] کشته شده‌‌اند. از آن جمله [[عبدالله‌‌ بن‌‌ ابی میسره]] از بنی سباق، [[روز]] [[قتل عثمان]] در [[خانه]] عثمان ‌‌کشته شد.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۰.</ref>نیز [[عبدالله‌‌ بن مسافع]] روز [[جمل]] در رکاب [[عایشه]] هلاک شد.<ref> الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.</ref> شمار زیادی از بنی‌‌عبدالدار نیز [[مسلمان]] شده، در جنگ‌های رسول‌‌خدا{{صل}} [[پرچمدار]] بوده‌‌اند؛ از جمله [[مصعب ‌‌بن‌‌ عمیر]] اشراف زاده مسلمان و نخستین [[نماینده]] [[تبلیغی]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] و [[سویبط ‌‌بن حرمله]] و ابوالروم [[برادر]] [[مصعب]] در روز [[احد]] پرچمدار [[سپاه اسلام]] بودند که مصعب به [[شهادت]] رسید.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱ ـ ۲۳۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۲؛ ج ۹، ص ۴۰۵ ـ ۴۱۰؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۸؛ الطبقات، ج ۳، ص ۸۹.</ref>.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
[[ابوالروم]] [[برادر]] مصعب، از مهاجران به حبشه<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵؛ الطبقات، ج۴، ص۹۱.</ref> و [[شهید]] در نبرد [[یرموک]]؛<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۶۰.</ref> برادر دیگرش [[ابوعزیر بن عمیر]] از اسرای [[مشرکان]] در نبرد بدر.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴؛ الطبقات، ج۲، ص۱۳.</ref>


==[[جایگاه]] [[اقتصادی]] [[بنی عبدالدار]]==
[[عبدشرحبیل بن‌ هاشم]] و فرزندش [[ارطاة]]، پرچم‌داران [[شرک]] در نبرد احد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۳۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.</ref>
از اینکه بنی عبدالدار هم از تاجران و [[سرمایه]] داران [[مکه]] بوده‌‌اند و هم [[مناصب]] مکه به ویژه [[منصب]] [[حجابت]] [[کعبه]] را داشته‌‌اند، برمی‌‌آید که از وضع [[مالی]] بسیار‌‌ مناسبی برخوردار بوده‌‌اند. پیش‌‌تر اشاره شد ‌‌که [[ابوعزیز بن عمیر]] که در [[بدر]] [[اسیر]] شده بود ‌‌با ‌‌پرداخت ۴۰۰۰ [[درهم]] خونبها [[آزاد]] شد. مصعب‌‌ بن ‌‌عمیر به فردی که ابوعزیز را به [[اسارت]] گرفته بود گفت: او را محکم نگه دار که مادرش پولدار است. [[امید]] است بتوانی مبلغ خوبی بگیری <ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۴۰؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۵۶؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۳، ص ۴.</ref>.


برای [[تأمین امنیت]] تجاری [[قریش]] و [[یمن]] شماری از اشراف‌‌زاده‌‌های قریش از جمله [[حارث بن نضر عبدری]] و نیز [[ابرهه]] گروگان بوده‌‌اند.<ref>النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.</ref> بی‌‌گمان بنی عبدالدار سهم قابل توجهی در [[تجارت]] داشته‌‌اند. در غیر این صورت گروگان نمی‌‌دادند؛ همچنین با توجه به اینکه آنان [[کلیددار]] و پرده‌‌دار [[کعبه]] بودند همه نذورات و جواهرات و اشیای گرانبهایی که [[مردم]] [[نذر]] کعبه و بتهای اندرون و پیرامون آن می‌‌کردند در [[اختیار]] تیره عثمان‌‌ بن‌‌ عبدالدار بود، از این رو آنان گاه حتی [[اموال]] کعبه را برای خود برمی‌‌داشتند، تا آنجا که از سوی مردم و [[مسلمانان]] به [[سرقت]] متهم شده بودند.<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۴۱ ـ ۲۴۳.</ref> نیز [[اطعام]] [[سپاه]] ۱۰۰۰ نفری [[مشرکان]] در [[بدر]] از طرف نضر بن‌‌ حارث حاکی از [[ثروت]] هنگفت آنان است.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
[[منصور بن عبدشرحبیل]] نگارنده [[پیمان]] [[محاصره]] مسلمانان در [[شعب]]<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.</ref> و [[عکرمة]] بن [[عامر]] صاحب [[دار الندوه]].<ref>الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المنمق، ص۳۴.</ref>


==[[جایگاه علمی]] و [[فرهنگی]] [[بنی عبدالدار]]==
'''۳. نسل [[عثمان]] بن عبدالدار:''' از [[عثمان بن عبدالدار]] نیز دو فرزند به نام عبدالعزّی و [[شریح]] بر جای ماندند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.</ref>
در جزیرة‌‌العرب و به ویژه در [[حجاز]] و بالاخص [[مکه]] که شمار اندکی در حدود ۱۷ تن <ref>فتوح البلدان، ج ۳، ص ۵۸۴.</ref> [[خواندن و نوشتن]] می‌‌دانستند، [[ارتباط]] نضر ‌‌بن حارث از بنی‌‌عبدالدار با (مراکز [[سیاسی]] ـ فرهنگی) [[ایرانیان]] قابل توجه است.<ref>ر.ک: تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۱؛ جامع‌‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص‌‌۲۴۱ - ۲۴۲؛ مجمع‌‌البیان، ج ۹، ص ۱۱۰؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۵۷.</ref> مؤرخان از [[نضر بن حارث]] به عنوان یکی از [[شیاطین]] [[قریش]] <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۷؛ جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۴۱.</ref> یاد کرده‌‌اند. در [[شأن]] وی [[آیات]] بسیاری نیز نازل شده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۸ ـ ۱۶۰.</ref>. همو نیز قاصد قریش به [[احبار]] [[یهود]] برای [[آگاهی]] بیشتر درباره [[رسول خدا]] و [[حقانیت]] ایشان است.


پس از [[اسلام]] شماری فراوان از این [[خاندان]] در زمره [[اهل]] [[علم]] قرار گرفتند. نگاهی به کتاب‌های رجالی و [[حدیثی]] از شمار فراوان آنان حکایت دارد. اسدالغابه <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۱۱؛ ج ۲، ص ۳، ۱۱۶، ۳۷۶؛ ج ۳، ص‌‌۳۷۲، ۴۱۰؛ ج ۴، ص ۷، ۱۷۷، ۳۶۸، ۴۲۰؛ ج ۵، ص ۲۰، ۳۵۳.</ref> نام بیش از ۱۰ تن از آنان را در شمار [[اصحاب رسول خدا]] و الاصابه <ref> الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴ - ۱۹۵، ۴۵۵؛ ج ۵، ص ۵۵؛ ج ۶، ص ۲۶، ۸۵، ۱۷۱، ۴۹۱، ۵۲۷؛ ج ۷، ص ۳۴.</ref> نام ۱۰ تن دیگر، جز آنچه [[ابن اثیر]] آورده و [[سیر اعلام النبلاء]]<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۱۵.</ref> نام یک تن افزون بر کسانی که ابن‌‌اثیر و [[ابن حجر]] ذکر کرده و در مجموع نام ۲۶ تن را به عنوان [[صحابی]] آورده‌‌اند.
[[برّه بنت عبدالعزّی]]، جدّ [[مادری]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}.<ref>المحبر، ص۹؛ المعارف، ص۱۳۱.</ref>  


آنان تقریباً در تمام قلمرو [[اسلامی]] پراکنده بوده‌‌اند. برخی از آنان در شاطبه [[اندلس]] <ref>طبقات المفسرین، ص ۳۲.</ref> و [[دمشق]] <ref>تاریخ دمشق، ج ۸، ص ۴۱۵.</ref> و [[مکه]] <ref>ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲.</ref> [[قاضی]] بوده‌‌اند. از مشاهیر [[محدثان]] آنان [[حافظ ابوعامر عبدری]] متولد قرطبه و متوفای بغداد ‌‌است.<ref> الاکمال، ج ۱، ص ۵۲۹؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۸، ص‌‌۲۳۰.</ref> در میان فقهای آنان [[مالکی]]،<ref>کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۶۴۳.</ref>[[شافعی]] <ref>هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.</ref> و [[حنفی]] <ref>کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۴۹۹.</ref> و به احتمال [[حنبلی]] هم وجود دارد.
[[قاسط بن شریح]] پرچم‌دار شرک در نبرد احد. <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.</ref>  


در میان [[راویان]] آنان نام‌های [[شیعی]] مانند [[علی ‌‌بن‌‌ الحسن]]<ref>خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۱۷۷.</ref> نیز به چشم می‌‌خورد. به نظر می‌‌رسد شماری از آنان [[شیعه]] شده بودند. یکی از علمای آنان به نام [[ابوالحسن رزین ‌‌بن معاویه عبدری]] سَرُقْسَطِی کتاب الجامع بین الصحاح السته را نگاشته و بسیاری از [[فضایل]] و [[مناقب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را در آن آورده است.<ref>عمده، ص ۱۱ ـ ۱۶؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۲، ص ۲۲.</ref> افزون بر [[فقها]] و [[راویان حدیث]]، شماری از آنان کتاب تألیف کرده‌‌اند <ref>کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۰، ج ۲، ص ۱۴۹۹، ۱۶۴۳؛ ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲؛ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.</ref>.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
[[ابوطلحه]] [[عبدالله بن عبدالعزّی]] [[رهبر]] عبدریان در نبرد [[فجار]]. <ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.</ref>  


==[[اسلام]] و [[بنی عبدالدار]]==
[[طلحة بن ابوطلحه]] و برادر وی ابوسعد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref> و فرزندانش مسافع و [[کلاب]] و جلاس [[عثمان]] و ابوسعد و [[حارث]] پرچم‌داران [[مشرکان]] در [[نبرد]] [[احد]]. <ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰-۳۱؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸.</ref>  
با [[ظهور اسلام]] بنی‌‌عبدالدار به دو گروه [[مسلمان]] و [[دشمن]] اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست [[ایمان]] آوردند و حتی به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند<ref> السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۳۲۲، ۳۲۵؛ ج ۴، ص ۳۶۱.</ref> و بعدها در جنگ‌های [[رسول خدا]]{{صل}}<ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱، ۲۳۹.</ref> در کنار آن [[حضرت]]{{صل}} بودند که معروف‌‌ترین آنان [[مصعب ‌‌بن‌‌ عمیر]] مشهور به [[مصعب الخیر]] است. بسیاری از آنان در شمار [[دشمنان پیامبر]]{{صل}} قرار گرفتند که از سرسخت‌‌ترین آنها [[نضر بن حارث]]، [[شیطان]] [[قریش]] بود.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.</ref> به نظر می‌‌رسد آخرین اسلام‌‌آوردندگان [[بنی عبدالدار]] در [[فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) به همراه دیگر [[قبایل]] قریش [[مسلمان]] شده باشند.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.


==بنی عبدالدار در [[شان نزول]]==
[[عثمان بن طلحه]] [[پرچم‌دار]] [[شرک]] در نبرد [[خندق]]<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref> و [[کلیددار]] [[کعبه]] پس از [[فتح مکه]]. <ref>المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.</ref>  
[[مفسران]] [[نزول]] شماری از [[آیات قرآن]] را در [[شأن]] بنی عبدالدار دانسته‌‌اند:
#{{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> به گفته مفسران چون از جمعیت بسیار بنی عبدالدار اندکی مسلمان شده بودند و سران آنان بر [[کفر]] مانده، با [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} [[دشمنی]] می‌‌کردند می‌‌گفتند که ما نسبت به آنچه [[محمد]]{{صل}} آورده کر و کوریم و نمی‌‌شنویم و پاسخش نمی‌‌گوییم و بنا به [[نقلی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} خواستند تا [[مردگان]] آنان از جمله [[قصی‌‌ بن کلاب]] را زنده کند تا به رسالتش [[گواهی]] دهد تا [[ایمان]] بیاورند. این [[آیه]] در شأن آنان فرود آمد.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۲۸۰؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۵، ص‌‌۱۶۷۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸‌‌.</ref> به روایتی این آیه در شأن [[نضر بن حارث]] یکی از عبادره فرود آمده است. <ref>التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸.</ref>
#{{متن قرآن|وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ}}<ref>«و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که می‌ورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.</ref> به نقلی قریش و از جمله بنی عبدالدار اطراف [[کعبه]] عریان [[طواف]] می‌‌کردند و به هنگام طواف سوت و کف می‌‌زدند و این آیه در شأن آنان فرود آمد. به [[نقل]] دیگر هرگاه پیامبر{{صل}} در [[مسجدالحرام]] [[نماز]] می‌‌گزارد دو تن از بنی‌‌عبدالدار از یک سوی او سوت می‌‌زدند و دو تن دیگر از دیگر سوی او کف می‌‌زدند و نماز او را بر هم می‌‌زدند و [[خداوند]] همه آنان را در [[بدر]] کشت و [[آیه]] در [[شأن]] این ۴ تن نازل شده است.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۱۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۹۷.</ref>
#{{متن قرآن|قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ}}<ref>«کسانی که لقای خداوند را دروغ شمردند بی‌گمان زیان برده‌اند؛ تا آنگاه که رستخیز ناگهان بر آنان در رسد می‌گویند: ای دریغ از آن کوتاهی‌ها که در دنیا کرده‌ایم! - در حالی که بارهای سنگین (گناهان) خود را بر دوش می‌کشند- آگاه باشید! بد باری است که بر دوش می‌کشن» سوره انعام، آیه ۳۱.</ref> گویند: یکی از [[بنی عبدالدار]] که بنابر برخی نقلها [[نضر بن حارث]] <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۹؛ تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص‌‌۳۱.</ref> است نوازندگی و خوانندگی آموخت و در [[مکه]] به چند تن نیز [[آموزش]] داد و چند [[کنیز]] آوازه‌‌خوان نیز خرید و برای [[مردم]] مکه آواز می‌‌خواند و این [[آیات]] درباره او فرود آمد.<ref>تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص ۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۳۰.</ref>
#{{متن قرآن|فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ}}<ref>«از آنان بپرس آیا دختران از آن پروردگار توست و پسران از آن آنان؟» سوره صافات، آیه ۱۴۹.</ref> به گفته [[قرطبی]]<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۸۷.</ref> شماری از [[قبایل عرب]] از جمله بنی عبدالدار می‌‌پنداشتند که [[فرشتگان]] دختران خدایند و خداوند با این [[پرسش]] آنان را [[توبیخ]] کرده، می‌‌پرسد: آیا هنگام [[آفرینش]] فرشتگان شما حاضر بودید و دیدید که آنان مؤنث‌‌اند؟
#{{متن قرآن|سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا}}<ref>«دسته دیگری خواهید یافت که می‌خواهند هم از شما و هم از قوم خود در امان باشند؛ هر بار به سوی (چاه) فتنه بازگردانده شوند در آن سرنگون می‌گردند؛ پس، اگر از شما کناره نجستند و به سازش با شما رو نیاوردند و دست (از شما) باز نداشتند هر جا بر آنان دست یافتید بکش» سوره نساء، آیه ۹۱.</ref> به [[نقلی]] از [[ابن عباس]] این آیه درباره بنی عبدالدار نازل شده است.<ref> الوسیط، ج ۲، ص ۹۳؛ تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> این آیه تنها می‌‌تواند درباره [[نضر بن حارث]] باشد که در بدر [[اسیر]] شده بود و مکرر از [[مصعب بن عمیر]] عبدری می‌‌خواست تا از [[رسول خدا]] بخواهد با او مانند دیگر [[اسیران]] [[رفتار]] کند و از او فدیه بگیرد که‌‌مصعب واسطه نشد و او به [[فرمان پیامبر]]{{صل}} کشته شد.
#{{متن قرآن|مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ}}<ref>«مشرکان را نرسد که مساجد خداوند را آباد کنند با آنکه به زیان خویش بر کفر (خود) گواهند؛ کردارهای آنان تباه است و آنان در آتش، جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۷.</ref> به [[نقلی]] این [[آیه]] درباره بنی‌‌عبدالدار فرود آمد. <ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۰۲.</ref> چون آنان سدانت و [[حجابت]] [[کعبه]] را داشتند، با وجود شرکشان همچنان خواستار بقای این سِمَت بودند که این آیه نازل شد و [[شایستگی]] و اهلیت [[خدمت]] و [[اداره امور]] کعبه و [[مسجدالحرام]] را از آنان [[سلب]] کرد.<ref>[[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
[[شیبه]] پسر عموی وی کلیددار کعبه<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref> که از [[نسل]] وی [[خاندان]] [[بنی‌شیبه]] به عنوان کلیدداران کعبه پدید آمد. <ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳-۴۰۴.</ref>


==منابع==
[[ابراهیم بن عبیدالله]] از نسل [[عثمان بن طلحه]] که در روزگار‌ [[هارون الرشید]] [[حکمران]] [[یمن]] بود و در [[شورش]] [[علویان]] در دوره [[مأمون]] کشته شد، از این خاندان بودند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۸.</ref>
*[[پرونده:000057.jpg|22px]] [[محمد الله‌اکبری|الله‌اکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|''' دائرة المعارف قرآن کریم ج۶''']]


==پانویس==
'''۴. نسل سباق بن عبدالدار:''' از [[سبّاق بن عبدالدار]] نیز نسلی فراوان پدید آمدند که بسیاری از آنها بر پایه گزارش [[تاریخ‌نگاران]] به سبب [[ظلم]] هلاک شدند.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.</ref> از میان آنها می‌توان به [[اسود بن عامر]] که در نبرد [[بدر]] کشته شد و نیز [[سویبط بن سعد]] که از [[مهاجران به حبشه]] و بدریان به شمار می‌رود، اشاره نمود.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۱.</ref>
 
'''۱. مناصب [[بنی‌عبدالدار]]:''' بر پایه گزارش تاریخ‌نگاران، عبدالدار از بهره هوشی پایینی برخوردار بود <ref>المنمق، ص۳۹۰؛ المحبر، ص۳۷۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹.</ref> و برای آن‌که از دیگر [[برادران]] عقب نماند، پدرش [[مناصب]] مربوط به کعبه و [[حج]] را به وی واگذارد. وی مورد [[دلبستگی]] فراوان قصی و نخست‌زاده او بود.<ref>المنمق، ص۱۸۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.</ref>
 
درباره شمار و گونه این مناصب [[اختلاف]] بسیار به چشم می‌خورد. برخی این مناصب را [[ریاست]] [[دار الندوه]]، [[حجابت]] (کلیدداری کعبه)، لواء ([[پرچم‌داری]] در [[جنگ‌ها]])، رفادت ([[پذیرایی]] از [[حجّاج]]) و سقایت (آب دادن به حجّاج) خوانده‌اند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶.</ref>
 
برخی نیز از این مجموعه، سقایت را استثناء کرده و آن را متعلق به [[عبدمناف]] در [[روزگار]] زندگانی قصی دانسته <ref>المعارف، ص۶۰۴.</ref> یا رفادت و سقایت را از آنِ عبدقصی شمرده‌اند که پس از [[وفات]] قصی، به [[دستور]] وی به عبدالدار منتقل شده است<ref>نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.</ref> و یا از این میان، تنها [[ریاست]] [[دار الندوه]] را متعلق به عبدالدار دانسته و ریاست و سقایت را از آن [[عبدمناف]] و رفادت را از آنِ عبدالعزّی و دو طرف وادی [[مکه]] را متعلق به عبدقصی دانسته‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱.</ref>
 
برخی نیز از [[زبان]] [[معمر بن مثنّی]] سقایت و رفادت را دو [[منصب]] واگذارده به عبدمناف در [[روزگار]] قصی خوانده‌اند<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.</ref> و یا از میان همه [[مناصب]]، تنها [[حجابت]] و لواء را مناصب [[تفویض]] شده به عبدالدار شمرده و سقایت و دار الندوه را به عبدمناف و رفادت و مهمان‌داری ایام [[منی]] را متعلق به عبدالعزّی دانسته‌اند.<ref>سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۶.</ref>
 
سازگار با شواهد [[روایی]]، منصب سدانت ([[خدمت‌گزاری]] و محافظت از [[کعبه]]) نیز در [[اختیار]] [[بنی‌عبدالدار]] بوده است.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶.</ref> این منصب از افتخارات [[عرب جاهلی]] به شمار می‌رفت<ref>المحبر، ص۲۴۱؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۶.</ref> که قصیّ از [[خزاعیان]] دریافت نمود.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.</ref> برخی نیز این منصب را همان حجابت دانسته‌اند.<ref>العین، ج۷، ص۲۲۸، «سدن. </ref><ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.</ref> شماری نیز آن را کنار حجابت از مناصب عبدالدار شمرده‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰.</ref> با این حال، تفاوت میان سدانت و حجابت چندان آشکار نمی‌نماید.
 
پیرامون برخی از این مناصب پس از وفات قصی نزاعی درگرفت که به [[سازش]] انجامید. نتیجه این سازش، وا‌گذاری سه منصب [[دارالندوه]]، حجابت، و لواء<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ المنمق، ص۳۴.</ref> و به روایتی حجابت و لواء<ref>المحبر، ص۱۶۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۱.</ref> به بنی‌عبدالدار بود.
 
[[ابن‌حبیب]] [[سرپرستی]] این مناصب را با [[ابوطلحة بن عبدالعزّی]] دانسته است.<ref>المنمق، ص۳۴، ۱۹۰.</ref>.
 
'''۲. منصب دار الندوه:''' دار الندوه به جایی برای [[مشورت]] [[قریش]] در امور [[جنگ]] و [[صلح]] و بستن [[پیمان‌ها]] و حتی تزویج اطلاق می‌گشت<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.</ref> که تا هنگام [[خلافت]] [[معاویه]] در دست [[بنی‌عبدالدار]] بود. معاویه این [[منصب]] را از [[عکرمة بن عامر]] به صد هزار [[درهم]] خریداری نمود و [[دارالاماره]] خویش گرداند.<ref>المنمق، ص۳۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۱۲، ۴۵۴.</ref>
 
بر پایه گزارشی دیگر، منصب [[سرپرستی]] [[دار الندوه]] در [[روزگار]] [[جاهلیت]] به دست [[حکیم بن حزام]] از تیره [[بنی‌عبدالعزی بن قصی]] در برابر ظرف شرابی از بنی‌عبدالدار خریداری شد و [[حکیم بن حزام]] دار الندوه را به صد یا صد هزار درهم یا [[چهل]] هزار [[دینار]] به معاویه فروخت و در پاسخ [[طعنه]] [[عبدالله بن زبیر]] به وی که [[شرف]] [[قریش]] ـ یا: [[قوم]] خود ـ را فروخته است، پاسخ داد: شرف به [[تقوا]] است و من در روزگار جاهلیت، آن را به ظرف شرابی خریدم و اکنون [[پول]] آن را [[صدقه]] قرار دادم.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۱؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۷؛ ج۸، ص۶۹.</ref>
 
[[ابن‌قتیبه]] بدون اشاره به دار الندوه، به فروخته شدن [[خانه]] [[حکیم بن حزام]] که در روزگار جاهلیت در برابر ظرف شرابی خریداری شده بود، به معاویه در برابر ۶۰۰۰۰ دینار اشاره نموده<ref>المعارف، ص۳۱۱.</ref> و [[بلاذری]] (م. ۲۷۹ق.) این پنداشت را که آن خانه دار الندوه بوده، [[اشتباه]] دانسته است.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۴۵۴.</ref>
 
'''۳. منصب [[حجابت]]:''' حجابت سمتی است که به [[حاجب]] [[اختیار]] اجازه یا ممانعت از ورود دیگران به مکان یا محضر شخصی ویژه را می‌دهد. حجابت [[کعبه]] به معنای امتیاز کلیدداری و ممانعت از ورود دیگران به آن است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۹۹؛ دائرة المعارف اسلام انگلیسی، مدخل: حجابت EI (The Encyclopaedia of Islam): hadjib.</ref>
:'''۱. حاجبان نخستین:''' حاجبان نخستین کعبه را عبدالدار، [[عثمان بن عبدالدار]]، [[عبدالعزّی بن عثمان]]، [[ابی‌طلحه عبدالله بن عبدالعزی]] و [[طلحة بن ابی‌طلحه]] دانسته‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.</ref>
:'''۲. ابقای منصب در [[فتح مکه]]:''' [[واقدی]] در گزارش فتح مکه، به نحوه ابقای این منصب میان بنی‌عبدالدار به دست [[پیامبر اسلام]] {{صل}} اشارت نموده که [[عثمان بن طلحه]] به [[فرمان]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[ابلاغ]] [[بلال]] و دخالت [[ابابکر]] و [[عمر]]<ref>المغازی، ج۲، ص۸۳۳.</ref> و بر پایه گزارشی، بدون دخالت بلال و ابابکر، کلید [[کعبه]] را که نزد مادرش‌ ام‌سعید از [[قبیله]] [[بنی‌عمرو بن عوف]] و دختر [[شیبه]] بود، به [[اکراه]] دریافت نمود و آن را به [[پیامبر]] {{صل}} واگذارد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.</ref>
 
پیامبر {{صل}} این [[منصب]] را پس از [[پاکیزه]] نمودن کعبه برای همیشه به [[عثمان بن طلحه]] بازگرداند و فرمود: جز [[ظالم]] آن را بازنستاند.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۳۷-۸۳۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.</ref> آورده‌‌اند که آن را به [[شیبة بن عثمان]] فرزند<ref>المعارف، ص۷۰.</ref> یا پسر عموی [[عثمان بن طلحه]]<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref> یا هر دو آنها سپرد.<ref>نک: الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۲؛ الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۳.</ref>
 
برخی نیز بر آنند که پیامبر {{صل}} کلید را نخست به عثمان بن طلحه و پس از [[وفات]] وی به شیبه داد.<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۱۰.</ref> اما [[تاریخ]] وفات عثمان بن طلحه در [[روزگار]] [[خلافت]] [[معاویه]] دانسته شده است.<ref>الطبقات، ج۶، ص۶.</ref> [[ذهبی]] (م. ۷۴۸ق.) نیز به گزارش از واقدی (م. ۲۰۷ق.) [[تفویض]] [[حجابت]] به شیبه را به سبب [[کفر]] وی درست نمی‌داند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۵۱.</ref>
 
درباره عثمان بن طلحه، برخی بر [[اسلام آوردن]] وی پیش از [[فتح مکه]] [[اصرار]] دارند. اما بعضی اسلام آوردن او را پس از تحویل منصب از جانب پیامبر {{صل}} دانسته‌اند.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۶۱؛ المنمق، ص۲۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰، ۳۶۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱.</ref>
 
[[جبرائیل]] بن شاذان ([[قرن ششم]]ق) این منصب را نخست در [[اختیار]] [[بنی‌امیه]] و سپس [[عامر]] بن شیبه دانسته است.<ref>الفضائل، ص۵۰.</ref>
 
:'''۳. [[اختلاف]] در تفویض حجابت:''' درباره تفویض حجابت به [[بنی‌عبدالدار]]، اختلاف فراوان به چشم می‌خورد. برخی به درخواست [[عباس]] از پیامبر {{صل}} برای اعطای منصب کلیدداری کعبه به [[خاندان]] وی و [[مخالفت]] [[پیامبر]] {{صل}} اشاره نموده‌اند.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ شرف النبی، ص۴۰۲؛ امتاع الاسماء، ج۱، ص۳۹۲.</ref>
 
شماری این پیشنهاد را از [[زبان]] [[علی]] {{ع}} در حالی که کلید کعبه در دستش بود، یاد نموده‌اند که خطاب به پیامبر {{صل}} گفت: حجابت را با سقایت برای ما جمع نما! اما [[پیامبر]] {{صل}} [[عثمان بن طلحه]] را فراخواند و فرمود: امروز [[روز]] [[نیکی]] و [[وفا]] است.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ عیون الاثر، ج۲، ص۲۲۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰۱.</ref> همچنین از پیشنهاد [[علی]] {{ع}} به [[عباس]] برای ستاندن این [[منصب]] از پیامبر، اشاره شده است که پیامبر به عباس فرمود: من منصبی بهتر از [[حجابت]]، یعنی سقایت را به شما دادم.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸.</ref>
 
بر پایه گزارش فسوی خود عباس در پاسخ علی {{ع}} گفت: آن چه بهتر است را به شما داده است.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۱۴.</ref> برخی نیز بی آنکه به درخواست عباس اشاره نمایند از [[تمایل]] پیامبر برای اعطای این منصب به عباس و یا اعطا و سپس بازپس‌گیری آن از وی سخن گفته‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.</ref>
 
درباره علت بازگشت این منصب به [[عثمان بن طلحه]]، [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> نازل شد.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۳۸۱؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۷۴.</ref>
 
[[ابن‌حبیب]] در این زمینه می‌افزاید: عثمان بن طلحه از آن پس که کلید را به پیامبر تحویل داد، به وی گفت: ‌ای پیامبر {{صل}} این کلید را به [[امانت الهی]] بستان! پیامبر {{صل}} مایل بود این منصب را به عباس [[تفویض]] نماید و از این‌رو، آیه نازل شد.<ref>المنمق، ص۲۸۷.</ref> در گزارش پیش‌گفته از [[مقاتل]]، خود [[رسول]] [[اسلام]] {{صل}} جمله یاد شده را پس از [[نزول آیه]] به [[عثمان]] فرمود.
 
[[بلاذری]] نیز بی‌آنکه سخن عثمان بن طلحه را بازگوید، به نزول آیه یاد شده در این زمینه اشاره نموده است.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ ج۴، ص۲۳؛ ج۹، ص۴۰۳.</ref>
 
:'''۴. منصب [[ارزشمند]]:''' منصب حجابت از [[مناصب]] بسیار ارزشمند و مایه [[مباهات]] عبدریان بر دیگران شمرده شده است.
 
در ذیل آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ}}<ref>«مشرکان را نرسد که مساجد خداوند را آباد کنند با آنکه به زیان خویش بر کفر (خود) گواهند؛ کردارهای آنان تباه است و آنان در آتش، جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۷.</ref> و نیز: {{متن قرآن|أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همگون کار آن کس قرار داده‌اید که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ (هرگز این دو) نزد خداوند برابر نیستند و خداوند گروه ستمگران را رهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۱۹.</ref> فخر‌فروشی بنو ابی‌طلحه از جمله [[شیبة بن عثمان]] بر [[علی]] {{ع}} آن‌گاه که در [[نبرد]] [[بدر]] [[اسیر]] گشتند، به چشم می‌خورد.<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۸۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۶۷-۱۷۶۸.</ref>
 
:'''۵. ابقای [[منصب]] پس از [[اسلام]]:''' منصب [[حجابت]] [[پس از ظهور]] اسلام نیز باقی ماند. در روایت‌های [[نبوی]] با الفاظ مشابه، از نادیده انگاشتن همه [[مناصب]] جز دو منصب سقایت و سدانت سخن به میان آمده است.<ref>نک: المغازی، ج۲، ص۸۳۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ مسند احمد، ج۲، ص۱۱، ۳۶؛ ج۳، ص۴۱۰؛ ج۵، ص۴۱۱.</ref> برخی منابع نیز به تصریح [[پیامبر اسلام]] درباره همیشگی بودن منصب حجابت برای [[بنی‌عبدالدار]] اشاره نموده‌اند.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۳۸؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.</ref>
 
در برخی گزارش‌ها، به واگذاری این منصب به [[شیبة بن عثمان]] پس از [[عثمان بن طلحه]]، و باقی ماندن این منصب میان [[بنی‌شیبه]]، تیره‌ای از بنی‌عبدالدار، اشاره شده است.<ref>المعارف، ص۷۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۰۵.</ref>
 
'''۴. منصب لواء:''' این منصب به معنای [[رهبری]] نظامی[[قریش]] در [[جنگ‌ها]]، از دیگر سمت‌های بنی‌عبدالدار به شمار می‌رود. این منصب کنار [[سرپرستی]] [[دار الندوه]] گزارش از [[جایگاه]] ممتاز بنی‌عبدالدار در [[سیاست]] و امور نظامی می‌دهد.
 
[[پیش از ظهور]] اسلام، در قالب نبردهای [[فجّار]] به رهبری [[طلحة بن ابی‌طلحه]]<ref>نک: جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.</ref> یا [[عکرمة بن عامر]]<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۰۲؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۸.</ref> و نیز در سال‌های آغازین [[هجرت]]، [[شاهد]] [[پرچم‌داری]] بنی‌عبدالدار هستیم؛ [[پرچم‌دار]] [[مسلمانان]] در نبرد بدر را [[مصعب بن عمیر]] عبدری دانسته‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.</ref>
 
اما [[ابن‌سعد]] در گزارشی، علی {{ع}} را پرچم‌دار اسلام در همه جنگ‌ها به شمار می‌آورد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۱۶.</ref>
 
پرچم‌داران [[سپاه]] [[کفر]] نیز [[ابی‌عزیز بن عمیر]]، [[نضر بن حارث]]، و [[طلحة بن ابی‌طلحه]] بوده‌اند که همگی عبدری‌ هستند. آورده‌‌اند که تنها طلحة بن ابی‌طلحه پرچم‌دار بوده است.<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.</ref>
 
:'''۱. لواء [[مشرکان]] در نبرد [[احد]]:''' در نبرد احد، در [[سپاه مشرکان]]، [[سفیان بن عویف]]، فردی از حبشی‌ها و [[طلحة بن ابی‌طلحه]] لواء را بر عهده گرفتند. آورده‌‌اند که [[سرپرستی]] [[پرچم]] با طلحة بن ابی‌طلحه [[پرچم‌دار]] [[قریشیان]] بود.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳، ۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.</ref>
 
طلحة بن ابی‌طلحه به دست [[علی]] {{ع}} کشته شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> کشته شدن وی را [[پیامبر اسلام]] {{صل}} پیشتر در [[خواب]] دیده و مژده آن را به [[مسلمانان]] داده بود.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹، ۲۲۶.</ref> با کشته شدن وی که کبش الکتیبه ([[فرمانده]] [[سواره‌نظام]]) بود، [[پیامبر]] و مسلمانان [[تکبیر]] گفتند و اظهار [[خشنودی]] نمودند و [[نبرد]] عمومی درگرفت.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> [[حسّان بن ثابت]] نیز در [[مدح]] علی {{ع}} [[شعر]] سرود.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۵۱.</ref>
 
پس از وی، [[پرچم‌داری]] با [[عثمان بن ابی‌طلحه]] در پیشاپیش [[زنان]]<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> یا [[ابوسعد بن ابی طلحه]] یا [[ابوسعید بن ابی‌طلحه]] بود<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.</ref> که به دست [[سعد بن ابی‌وقاص]] یا [[علی بن ابی‌طالب]] کشته شد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.</ref> عثمان بن ابی‌طلحه نیز به دست [[حمزة بن عبدالمطلب]] هلاک شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷.</ref>
 
پس از این سه تن، [[مسافع بن طلحه]]، [[کلاب بن طلحه]]، [[جلاس بن طلحه]]، [[ارطاة بن عبد شرحبیل]]، و سپس [[شریح بن قارض]] که همگی از [[بنی‌عبدالدار]] بودند، به ترتیب پرچم را برگرفتند و سپس پرچم به دست صواب، [[غلام]] او، افتاد. به گزارش دیگر، پس از مسافع، [[حارث بن طلحه]] و سپس ارطاة و شریح و صواب پرچم‌داران [[سپاه قریش]] بودند. <ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref>
 
به گزارش سوم، پس از وی، برادرش جلاس و سپس کلاب و حارث پرچم را بر دوش گرفتند. آن‌گاه ارطاة بن عبد شرحبیل یا [[شرحبیل بن‌ هاشم]] و سپس [[زرارة بن عمیر بن‌ هاشم]] و آن‌گاه صواب غلام [[حبشی]] یا نخست [[قاسط بن شریح]] و سپس صواب به ترتیب پرچم را به دست گرفتند.<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰-۶۱.</ref>
 
مسافع و جلاس به دست [[عاصم بن ثابت اوسی]] کشته شدند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.</ref> [[کلاب]] نیز به دست [[زبیر بن عوام]] یا [[عبدالرحمن بن عوف]] و به روایتی، قزمان به [[قتل]] رسید<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.</ref> و [[حارث]] هم به دست قزمان کشته شد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.</ref> [[شرحبیل بن‌هاشم]] به دست [[مصعب بن عمیر]] و [[زرارة بن عمیر]]؛ [[قاسط بن شریح]] به دست قزمان<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.</ref>؛ ارطاة بن عبد شرحبیل به دست [[علی]] {{ع}} یا [[مصعب]] و به روایتی [[حمزه]]<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.</ref> و شریح بن قارض به دست فردی نامعلوم<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> کشته شدند.
 
:'''۲. لواء [[مسلمانان]] در [[نبرد]] [[احد]]:''' در [[سپاه اسلام]] نیز [[مصعب بن عمیر]] [[پرچم‌دار]] [[مهاجران]] شمرده شده است. [[پیامبر]] {{صل}} با [[آگاهی]] از [[پرچم‌داری]] [[بنی‌عبدالدار]] در [[سپاه مشرکان]] اظهار داشت: ما برای [[وفاداری]] سزاوارتریم.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۵، ۲۲۱؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> اما منابع گوناگون از پرچم‌داری علی {{ع}} کنار مصعب<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.</ref> یا پس از [[شهادت]] وی <ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶.</ref> حکایت دارند.
 
[[بلاذری]] می‌نویسد: پرچم‌داری سپاه اسلام نخست با علی {{ع}} بود و پیامبر آن را به مصعب سپرد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷.</ref> به [[باور]] وی، پس از شهادت مصعب، [[مالک]] یا برادرش ابوالروم [[پرچم]] را در دست گرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.</ref> [[قاتل]] مصعب، [[ابن‌قمئه لیثی]] یا [[قمیئه لیثی]] بود.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.</ref> برخی منابع به [[نزول آیه]] {{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> در شأن مصعب و [[اصحاب]] وی اشاره دارند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۸۴؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۶۲۴.</ref>
 
در این نبرد، [[ابوسفیان]] با ترفندی زیرکانه برای تشجیع بنی‌عبدالدار، با [[یادآوری]] [[شکست]] آنها در رویداد [[بدر]] و [[جایگاه]] پرچم‌داران در [[سپاه]]، آنها را برای [[ایستادگی]] مصمم می‌کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.</ref> در این میان، [[هند]] و گروهی از [[زنان]] نیز با خواندن این [[شعر]]: «ویها بنی‌عبدالدّار، ویها حماة الادبار، ضربا بکلّ بتار» آنها را برای [[نبرد]] تحریک می‌نمودند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.</ref>
 
در نبرد [[احزاب]] نیز [[پرچم‌داری]] [[مشرکان]] با [[عثمان بن طلحة بن ابی‌طلحه]] بوده است.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref>
 
:'''۳. بطلان [[حق]] انحصاری [[منصب]]:''' درباره سرگذشت این منصب پس از [[فتح مکه]] نیز آورده‌اند که [[پیامبر]] {{صل}} به رغم درخواست عبدریان، فرمود: [[اسلام]] فراتر از منصب لواء است. بدین وسیله، حق انحصاری این منصب [[باطل]] شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲؛ الکامل، ج۲، ص۲۲.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۵۱-۴۵۷.</ref>
 
== نقش [[بنی‌عبدالدار]] در نزاع‌های درونی خاندان‌های [[قریش]] ==
یکی از نقاط عطف در [[زندگی]] بنی‌عبدالدار، [[ستیز]] میان آنها و [[بنی‌عبدمناف]] (عبدشمس، ‌هاشم، مطّلب و [[نوفل]]) بر سر [[مناصب]] است.
 
برخی این ستیز را میان [[فرزندان]] قصیّ و بنی‌عبدالدار دانسته‌اند؛ اما گروهی بنی‌عبدشمس را از این دایره بیرون نموده‌اند.<ref>نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.</ref> [[ریاست]] بنی‌عبدمناف با عبدشمس، [[برادر]] بزرگ‌تر آنها، یا‌ [[هاشم]] بود و [[رهبری]] بنی‌عبدالدار را [[عامر بن‌ هاشم]] بر عهده داشت.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.</ref>
 
این تنش در [[روزگار]] زندگانی مطّلب و‌ هاشم و پیش از آوازه یافتن عبدالمطّلب و هنگامی که وی تنها نخست‌زاده‌اش [[حارث]] را داشت، به وقوع پیوست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷.</ref> این تاریخ‌‌گذاری با برخی دیگر از گزاره‌ها درباره شرکت یکی از [[دختران]] عبدالمطلب در بستن [[پیمان]] منافات دارد.<ref>المحبر، ص۱۶۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.</ref> به هر حال، در تقدم [[حلف]] المطیبین بر [[حلف الفضول]] [[تردید]] نیست.
 
برخی به پشتوانه [[روایت نبوی]] حاکی از حضور [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در حلف مطیبین<ref>دلائل النبوه، ج۲، ص۳۸-۳۹.</ref> این دیدگاه را تقویت نموده‌اند؛ اما این [[روایت]] به قرینه روایت‌های هم‌سیاق، مربوط به حلف الفضول است.<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.</ref>
 
'''۱. علل ستیز:''' این ستیز بدان سبب روی داد که بنی‌عبدمناف که از وجاهت و شرافتی بالاتر برخوردار بودند، خود را برای این مناصب سزاوارتر می‌دانستند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱.</ref> آنها به رغم واگذاشت مناصب به عبدالدار پس از [[مرگ]] قصیّ، در [[عمل]] [[سرپرستی]] امور را بر عهده گرفتند.<ref>المنمق، ص۳۲-۳۳.</ref>
 
برخی [[دلیل]] اصلی را [[ستیز]] بر دو [[منصب]] رفادت و سقایت دانسته‌اند که عبدالدار پس از [[مرگ]] [[پدر]]، از برادرش [[عبد بن قصیّ]] دریافت کرده بود. گویا بدین جهت، در [[مصالحه]]، همین دو منصب به [[بنی‌عبدمناف]] منتقل شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref>
 
برخی از [[تاریخ‌نگاران]] به [[حسادت]] ورزیدن [[قریشیان]] و در راس آنها [[بنی‌عبدالدار]] به افتخارات [[عبدالمطلب]] از جمله [[نجات]] دادن [[معجزه]] آسای مکیان از [[خشکسالی]]، اشاره کرده‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.</ref>
 
'''۲. آسیب‌ها و نتایج ستیز:''' این ستیز منشأ [[دودستگی]] میان طوایف [[قریش]] شد.
 
بر پایه گزارش مشهور، طوائف [[بنی‌اسدبن عبدالعزّی]]، [[بنی‌زهرة بن کلاب]]، [[بنی‌تیم بن مرّه]]، و [[بنی‌حارث بن فهر]] به هواداری از بنی‌عبدمناف برخاستند و طوائف [[بنی‌مخزوم بن یقظه]]، [[بنی‌سهم بن عمرو]]، [[بنی‌جمح بن عمرو]]، و [[بنی‌عدیّ بن کعب]] نیز به هواداری از بنی‌عبدالدار پرداختند و برخی نیز اعلام بی‌طرفی نمودند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۴.</ref>
 
این دو [[طایفه]] میان خود پیمانی [[استوار]] بستند تا [[خیانت]] نورزند و یکدیگر را [[تسلیم]] طرف [[مخالف]] ننمایند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۲.</ref> در این جریان، دو گروه احلاف و مطیّبین پدید آمدند و [[پیمان]] لَعَقة الدم شکل گرفت.
 
احلاف به بنی‌عبدالدار و طایفه‌های حامی او اطلاق شد؛ از آن‌رو که او به [[ابتکار]] [[بنی‌عدی]] و به روایتی بنی‌سهم، <ref>نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.</ref> ماده شتری نحر نمود و [[خون]] آن را در ظرفی ریخته، کنار [[کعبه]] نهاد و آنان به نشان پیمان بستن، دست در ظرف فرو کردند و بر کعبه کشیدند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶؛ المنمق، ص۳۳.</ref> در این هنگام، فردی از بنی‌عدی‌ اندکی از آن خون را لیسید. دیگران نیز به نشانه پیمان چنین کردند و از این‌رو، اصطلاح "لعقة الدم" را بر [[هم‌پیمانان]] یا تنها بر بنی‌عدی اطلاق نمودند.<ref>المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.</ref>
 
بنی‌عبدمناف و هم‌پیمانان آنها را مطیّبین گویند؛ زیرا پیش از پیمان عبدریان، با فرو کردن دستان خود در ظرف [[عطر]] و کشیدن دستان بر [[پرده کعبه]]، با یکدیگر [[پیمان]] بستند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.</ref>
 
این پیمان کنار [[کعبه]] یا در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]] که از نفوذمندان [[قریش]] به شمار می‌رفت، بسته شد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ قس: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲-۶۳.</ref> برخی خانه [[ابن جدعان]] را محلّ [[حلف الفضول]] دانسته‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ ج۱۰، ص۱۵۷.</ref> اما منافاتی میان این دو گزاره نیست.<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.</ref> گویا این [[راه]] حلّی مناسب درباره [[روایت نبوی]] حاکی از [[مشارکت]] [[پیامبر]] در حلف الفضول در خانه ابن‌جدعان<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ المنمق، ص۲۷۹.</ref> باشد.
 
عموم [[تاریخ‌نگاران]] این دو پیمان را مربوط به پیش از [[صف‌آرایی]] و سپس [[سازش]] آنها دانسته‌اند. اما [[مقدسی]] هنگام این دو پیمان را پس از سازش می‌داند.<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref>
 
درباره درگرفتن [[نبرد]] میان مطیبین و احلاف نیز [[اختلاف]] نظر وجود دارد. بسیاری، نبرد را منتفی می‌شمارند<ref> السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref> اما [[بلاذری]] سازش را پس از نبرد می‌داند.<ref>نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۵۷-۴۵۹.</ref>
 
== واکنش [[بنی‌عبدالدار]] در برابر [[اسلام]] ==
[[ریاست]] بنی‌عبدالدار بر [[مناصب]] مهم [[جاهلی]]، آنها را در صف مقدّم [[مبارزه]] با اسلام قرار داده بود. آنان در دوره‌های گوناگون اسلام به رویارویی با آن پرداختند.
 
=== دوره پیش از [[هجرت]] ===
عبدریان در این دوره به سبب [[احساس]] [[رقابت]] با [[آیین جدید]] و [[نگرانی]] از فقدان موقعیت خود، به دسیسه‌چینی بر ضد اسلام پرداختند.
 
این [[واقعیت]] در چند [[آیه]] بازتاب یافته است. آیه {{متن قرآن|وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا}}<ref>«و سخت‌ترین سوگندهای خود را خوردند که اگر بیم‌دهنده‌ای نزد آنان آید بی‌گمان از هر یک از امّت‌ها رهیافته‌تر می‌شوند امّا چون بیم‌دهنده‌ای نزدشان آمد جز بر رمیدنشان نیفزود» سوره فاطر، آیه ۴۲.</ref> که بیانگر [[سرکشی]] و [[عناد]] [[کافران]] در برابر [[وحی]] است، در شأن [[نضر بن حارث]] وارد شده و نیز درباره توطئه‌های این فرد در برابر پیامبر {{صل}} به آیاتی چون {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}<ref>«و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا}}<ref>«و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود» سوره فرقان، آیه ۵.</ref>، مربوط به [[اتهام]] "بشری [[خواندن قرآن]]" و آیه {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> و {{متن قرآن|قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمان‌ها و زمین را می‌داند؛ بی‌گمان او آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۶.</ref> مربوط به اتّهام "افسانه پیشینیان بودن داستان‌های آن" استناد شده است.<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۴۸۷؛ ج۳، ص۲۲۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ اسباب النزول، ص۲۳۹، ۲۸۴؛ الاصفی، ج۲، ص۸۶۲.</ref>
 
همچنین [[آیه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ}}<ref>«و از مردم کسی است که خریدار گفتار بیهوده است تا بی (پشتوانه) دانشی، (مردم را) از راه خداوند، بیراه کند و آن را به ریشخند گیرد؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره لقمان، آیه ۶.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و چون آیات ما بر او خوانده شود با گردنفرازی روی می‌گرداند گویی آن را نشنیده است، گویی گوش‌هایش سنگین است، او را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره لقمان، آیه ۷.</ref> پیرامون یکی دیگر از توطئه‌های [[نضر بن حارث]] وارد شده که به [[روایت]] [[مقاتل]] در [[سفر تجاری]] به [[حیره]]، کتاب‌های رستم و اسفندیار را برای [[مبارزه]] با [[قرآن]] خریداری نمود<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۳۲-۴۳۳؛ معانی القرآن، ج۲، ص۳۲۶.</ref> و مطابق آیه {{متن قرآن|أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ}}<ref>«یا فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن ایشان است؟ پس بر ریسمان‌ها (به آسمان) فرا روند! (تا جلو وحی را بگیرند)» سوره ص، آیه ۱۰.</ref> درخواست [[عذاب]] زود هنگام می‌نمود.
 
[[خداوند]] در آیه {{متن قرآن|قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ}}<ref>«(موسی) گفت: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر اهل یقین باشید» سوره شعراء، آیه ۲۴.</ref> با لحنی کنایه‌آمیز به [[شتابزدگی]] وی برای عذاب شدن اشاره می‌کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref> گزارش این درخواست در آیه نخست [[سوره معارج]]<ref>تفسیر مقاتل، ج۴، ص۴۳۵؛ تفسیر جلالین، ج۱، ص۵۷۱.</ref> و نیز آیه {{متن قرآن|أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ}}<ref>«آیا در گستره آسمان‌ها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریسته‌اند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.</ref>، {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«از تو از برپا شدن رستخیز می‌پرسند که چه هنگام است؟ بگو: دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ (بار آن) در آسمان‌ها و زمین، سنگین است، جز ناگهان به سراغتان نمی‌آید؛ از تو می‌پرسند گویی تو از آن نیک آگاهی بگو: دانش آن، تنها نزد خداوند است اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref> به چشم می‌خورد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۹.</ref>
 
[[مقاتل]] آیه {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> را نیز از [[زبان]] [[نضر بن حارث]] دانسته است.<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۱۳.</ref> وی همچنین آیه {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ}}<ref>«و از مردم کسی است که بی‌هیچ دانشی درباره خداوند چالش می‌ورزد و از هر شیطان گردنکشی پیروی می‌کند» سوره حج، آیه ۳.</ref> را پیرامون [[جدال]] [[نضر]] می‌داند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۱۱۵.</ref>
 
[[بلاذری]] آیه {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ}}<ref>«و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش می‌افتاد یا زمین با آن پاره پاره می‌شد یا با آن مردگان به سخن آورده می‌شدند (باز ایمان نمی‌آوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافته‌اند که اگر خداوند بخواهد همه مردم را راهنمایی می‌کند؟ و به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود تا وعده خداوند فرا رسد، بی‌گمان خداوند در وعده (خویش) خلاف نمی‌ورزد» سوره رعد، آیه ۳۱.</ref> را درباره درخواست نضر و [[یاران]] وی برای معجزاتی چون زنده شدن [[پدران]] و یا کنده‌شدن کوه‌ها و طلا شدن [[صفا]] می‌داند. وی آیه {{متن قرآن|وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ}}<ref>«و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.</ref> را نیز درباره وی می‌شمارد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱.</ref>
 
همچنین از جمله کوشش‌های [[نضر بن حارث]]، [[سفر]] به [[مدینه]] برای استفسار حال [[پیامبر]] {{صل}} از [[یهود]] و به چالش کشیدن وی بود.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۰.</ref>
 
از دیگر آیاتی که ناظر به دوره مکّی است، می‌توان آیه {{متن قرآن|وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ}}<ref>«و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که می‌ورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.</ref> را برشمرد. در [[شأن نزول]] آن آمده است که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} مشغول [[نماز]] گزاردن در [[مسجدالحرام]] بود که دو تن از [[بنی‌عبدالدار]] از سمت راست وی به صدا کردن مشغول شدند تا نماز را بر پیامبر اسلام {{صل}} مشتبه سازند. آن دو تن در [[نبرد]] [[بدر]] هلاک شدند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۴.</ref>
 
'''مصادیق [[مبارزه]] با [[اسلام]]:''' با توجه به [[ریاست]] بنی‌عبدالدار بر [[دار الندوه]]، طبیعی است که آنان در دیگر تصمیمات چون [[آزار]] [[مسلمانان]]، [[حصر اقتصادی]] آنها، تعقیب ایشان در [[حبشه]]، و نقشه [[قتل]] پیامبر اسلام {{صل}} نیز دخالت جدّی داشته باشند.
 
[[پیمان]] [[محاصره اقتصادی]] مسلمانان را [[منصور بن]] [[عکرمة]] بن‌ [[هاشم]] یا خود [[عکرمه]] یا [[نضر بن حارث]] و یا بغیض بن [[عامر]] بن‌ [[هاشم بن عبدمناف]] بن عبدالدار نگاشت و با [[نفرین]] [[پیامبر]] چند انگشت وی بی‌حس گشت<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۱۲.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۵۹-۴۶۱.</ref>
 
=== دوره پس از [[هجرت]] ===
دوره [[مدنی]] با نقشه [[کشتن پیامبر]] {{صل}} در دار الندوه آغاز می‌گردد. مرحله آغازین این دوره تا پیش از [[فتح مکه]]، دوره حرکت‌های نظامی عبدریان است.
 
نبرد بدر با [[اسیر]] شدن دو تن از بنی‌عبدالدار به نام [[نضر بن حارث]]، از مطعمان [[قریش]] در نبرد بدر <ref>المعارف، ص۱۵۴-۱۵۵.</ref> و [[ابوعزیز بن عمیر]] همراه بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ سبل الهدی، ج۴، ص۶۶.</ref>
 
[[نضر]] به [[دستور پیامبر]] اسلام {{صل}} کشته شد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۱.</ref> و [[ابوعزیز بن عمیر]] [[برادر]] [[مصعب]] در برابر پرداخت ۴۰۰۰ [[درهم]] خون‌بها [[آزاد]] شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۰۷.</ref>
 
در [[غزوه احد]] نیز پرچم‌دارانی بسیار از عبدریان کشته شدند.
 
[[مقاتل]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> را پیرامون برخی از شخصیّت‌های بنی‌عبدالدار از جمله [[طلحة بن عثمان]]، [[عثمان بن طلحه]]، ابوسعد، [[حارث بن طلحه]]، و [[ارطاة بن شرحبیل]]، یعنی پرچم‌داران [[شرک]] در [[سپاه]] [[احد]] دانسته است<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۶۱.</ref>
 
==== اشخاص [[صاحب منصب]] ====
پس از [[فتح مکه]] نیز [[شاهد]] [[کوشش]] [[بنی‌عبدالدار]] در قالب کلیدداران [[کعبه]]، [[فرماندهان]] [[جنگ]]، [[امیران]] و قاضیان هستیم.
 
[[اسماعیل بن عبدالله بن خالد بن یزید قرشی عبدری رقی]]، [[فقیه]] و [[قاضی]] [[دمشق]] بود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۱۸، ص۱۷۵.</ref>
 
[[عبدالله بن مسافع]] در [[نبرد جمل]] در رکاب [[عایشه]] کشته شد.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.</ref>
 
[[شیبة بن عثمان]] متولی [[مراسم حج]] [[سال ۳۹ق]]. بود.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۲۰؛ المحبر، ص۱۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۳.</ref>
 
[[مغیرة بن ابی‌برده]] نیز به [[سال ۱۰۰ق]]. در رأس سپاهی برای [[فتح]] افریقا فرستاده شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۷۷؛ المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۳۸.</ref>
 
[[ابراهیم بن عبیدالله]] در دوره‌ [[هارون]] [[ولایت]] [[یمن]] را عهده‌دار بود.<ref>تاریخ خلیفه، ص۳۰۵.</ref>
 
[[عامر بن وهب]] در [[روزگار]] [[منصور دوانیقی]] به ولایت‌ [[اندلس]] [[منصوب]] شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.</ref>
 
[[رزین بن معاویه سرقسطی‌ اندلسی]] [[منصب]] [[امام الحرمین]] را دارا بود و کتاب التجرید للصحاح السته را نگاشت.<ref>الاعلام، ج۳، ص۲۰.</ref>
 
[[بیبش بن محمد]] قاضی و [[محدّث]] شاطبه‌ اندلس بود و کتاب التصحیح فی اختصار الصحیح و جمع الاحادیث التی زاد مسلم فی تخریجها [[علی]] البخاری را نگاشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۱، ص۱۳۴؛ الاعلام، ج۲، ص۸۰.</ref><ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۶۱-۴۶۲.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
* [[پرونده:54567.jpg|22px]] [[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[بنی‌عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی‌عبدالدار»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|'''دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
{{قبایل عرب}}
[[رده:بنی عبدالدار]]
 
[[رده:قبیله‌های عرب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۲

مقدمه

بنی‌عبدالدار از طوائف بزرگ قریش به شمار می‌روند که ریاست مناصب پرده‌داری کعبه، پرچم‌داری در جنگ‌ها، حجابت (کلیدداری) و دار الندوه (مرکز مشورتی قریش) در اختیارشان بود. از این جهت، افراد این خاندان از تأثیری ویژه‌ در پیشبرد یا ممانعت از گسترش اسلام برخوردار بودند. از آنجایی که مناصب مهم جاهلی را بر عهده داشتند در صف مقدّم مبارزه با اسلام قرار گرفته بودند و به دسیسه‌چینی بر ضد اسلام می‌پرداختند، لذا آیاتی از قرآن در شان آنها نازل شده است. با توجه به ریاست بنی‌عبدالدار بر دار الندوه، آنان در تصمیماتی چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در حبشه، و نقشه قتل پیامبر اسلام (ص) دخالت جدّی داشته‌اند و پس از هجرت پیامبر به مدینه تا پیش از فتح مکه، حرکات نظامی و ایجاد جنگ‌هایی علیه پیامبر (ص) از اقدامات عبدریان به شمار می‌رود[۱]

نسب بنی‌عبدالدار

این تیره قریش از نسل عبدالدار بن قصیّ بن کلاب از نیاکان معروف عرب پیش از اسلام است که برادر عبدمناف، جدّ سوم پیامبر (ص) به شمار می‌رود.

عبدالدار که بر پایه برخی نقل‌ها، نام دیگرش عبدالله بود، [۲] نخست‌زاده قصیّ است.[۳] قصی وی را منسوب به خانه‌اش نام نهاد و دو برادر دیگرش به نام عبدمناف و عبدالعزّی را منسوب به خدایش خواند و عبد بن قصی مشهور به عبد قصی[۴] را نیز منسوب به خویش نامید[۵][۶]

۱. فرزندان عبدالدار: بلاذری پنج پسر برای عبدالدار به نام عثمان، وهب، کلده، عبدمناف و سبّاق یاد کرده که چهار فرزند نخست از هند بنت لؤیّ بن ملکان خزاعی و مادر فرزند پنجم نیز از طایفه هوازن بود. اما ابن‌حزم تنها سه فرزند به نام عثمان، عبدمناف و سبّاق را نام می‌برد.[۷]

در منابع پیش از بلاذری، نامی از وهب بن عبدالدار نیامده و کلده نیز تنها از جانب ابن‌سعد در ذیل نسب رقیه بنت هاله آمده است. ولی در جای دیگر، نسب وی را به صورت کلدة بن عبدمناف بن عبدالدار می‌آورد [۸] که در این صورت، سخن ابن‌حزم درست به نظر می‌رسد.[۹]

منسوبین به قبیله بنی‌عبدالدار را عبدری یا داری می‌نامند.[۱۰][۱۱]

۲. نسل عبدمناف: از نسل عبدمناف بن عبدالدار شخصیت‌هایی اثرگذار در آغاز اسلام پدید آمده‌اند:نضر بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر؛[۱۲] فرزندش فراس از مهاجران به حبشه؛[۱۳] برادرش نضیر در زمره "مؤلفة قلوبهم"[۱۴] و بر پایه روایتی دیگر، از مهاجران به حبشه.[۱۵]

مصعب بن عمیر (مصعب الخیر) پرچم‌دار مسلمانان در نبرد بدر[۱۶] و احد.[۱۷]

ابوالروم برادر مصعب، از مهاجران به حبشه[۱۸] و شهید در نبرد یرموک؛[۱۹] برادر دیگرش ابوعزیر بن عمیر از اسرای مشرکان در نبرد بدر.[۲۰]

عبدشرحبیل بن‌ هاشم و فرزندش ارطاة، پرچم‌داران شرک در نبرد احد.[۲۱]

منصور بن عبدشرحبیل نگارنده پیمان محاصره مسلمانان در شعب[۲۲] و عکرمة بن عامر صاحب دار الندوه.[۲۳]

۳. نسل عثمان بن عبدالدار: از عثمان بن عبدالدار نیز دو فرزند به نام عبدالعزّی و شریح بر جای ماندند.[۲۴]

برّه بنت عبدالعزّی، جدّ مادری پیامبر اسلام (ص).[۲۵]

قاسط بن شریح پرچم‌دار شرک در نبرد احد. [۲۶]

ابوطلحه عبدالله بن عبدالعزّی رهبر عبدریان در نبرد فجار. [۲۷]

طلحة بن ابوطلحه و برادر وی ابوسعد[۲۸] و فرزندانش مسافع و کلاب و جلاس عثمان و ابوسعد و حارث پرچم‌داران مشرکان در نبرد احد. [۲۹]

عثمان بن طلحه پرچم‌دار شرک در نبرد خندق[۳۰] و کلیددار کعبه پس از فتح مکه. [۳۱]

شیبه پسر عموی وی کلیددار کعبه[۳۲] که از نسل وی خاندان بنی‌شیبه به عنوان کلیدداران کعبه پدید آمد. [۳۳]

ابراهیم بن عبیدالله از نسل عثمان بن طلحه که در روزگار‌ هارون الرشید حکمران یمن بود و در شورش علویان در دوره مأمون کشته شد، از این خاندان بودند.[۳۴]

۴. نسل سباق بن عبدالدار: از سبّاق بن عبدالدار نیز نسلی فراوان پدید آمدند که بسیاری از آنها بر پایه گزارش تاریخ‌نگاران به سبب ظلم هلاک شدند.[۳۵] از میان آنها می‌توان به اسود بن عامر که در نبرد بدر کشته شد و نیز سویبط بن سعد که از مهاجران به حبشه و بدریان به شمار می‌رود، اشاره نمود.[۳۶][۳۷]

۱. مناصب بنی‌عبدالدار: بر پایه گزارش تاریخ‌نگاران، عبدالدار از بهره هوشی پایینی برخوردار بود [۳۸] و برای آن‌که از دیگر برادران عقب نماند، پدرش مناصب مربوط به کعبه و حج را به وی واگذارد. وی مورد دلبستگی فراوان قصی و نخست‌زاده او بود.[۳۹]

درباره شمار و گونه این مناصب اختلاف بسیار به چشم می‌خورد. برخی این مناصب را ریاست دار الندوه، حجابت (کلیدداری کعبه)، لواء (پرچم‌داری در جنگ‌ها)، رفادت (پذیرایی از حجّاج) و سقایت (آب دادن به حجّاج) خوانده‌اند.[۴۰]

برخی نیز از این مجموعه، سقایت را استثناء کرده و آن را متعلق به عبدمناف در روزگار زندگانی قصی دانسته [۴۱] یا رفادت و سقایت را از آنِ عبدقصی شمرده‌اند که پس از وفات قصی، به دستور وی به عبدالدار منتقل شده است[۴۲] و یا از این میان، تنها ریاست دار الندوه را متعلق به عبدالدار دانسته و ریاست و سقایت را از آن عبدمناف و رفادت را از آنِ عبدالعزّی و دو طرف وادی مکه را متعلق به عبدقصی دانسته‌اند.[۴۳]

برخی نیز از زبان معمر بن مثنّی سقایت و رفادت را دو منصب واگذارده به عبدمناف در روزگار قصی خوانده‌اند[۴۴] و یا از میان همه مناصب، تنها حجابت و لواء را مناصب تفویض شده به عبدالدار شمرده و سقایت و دار الندوه را به عبدمناف و رفادت و مهمان‌داری ایام منی را متعلق به عبدالعزّی دانسته‌اند.[۴۵]

سازگار با شواهد روایی، منصب سدانت (خدمت‌گزاری و محافظت از کعبه) نیز در اختیار بنی‌عبدالدار بوده است.[۴۶] این منصب از افتخارات عرب جاهلی به شمار می‌رفت[۴۷] که قصیّ از خزاعیان دریافت نمود.[۴۸] برخی نیز این منصب را همان حجابت دانسته‌اند.[۴۹][۵۰] شماری نیز آن را کنار حجابت از مناصب عبدالدار شمرده‌اند.[۵۱] با این حال، تفاوت میان سدانت و حجابت چندان آشکار نمی‌نماید.

پیرامون برخی از این مناصب پس از وفات قصی نزاعی درگرفت که به سازش انجامید. نتیجه این سازش، وا‌گذاری سه منصب دارالندوه، حجابت، و لواء[۵۲] و به روایتی حجابت و لواء[۵۳] به بنی‌عبدالدار بود.

ابن‌حبیب سرپرستی این مناصب را با ابوطلحة بن عبدالعزّی دانسته است.[۵۴].

۲. منصب دار الندوه: دار الندوه به جایی برای مشورت قریش در امور جنگ و صلح و بستن پیمان‌ها و حتی تزویج اطلاق می‌گشت[۵۵] که تا هنگام خلافت معاویه در دست بنی‌عبدالدار بود. معاویه این منصب را از عکرمة بن عامر به صد هزار درهم خریداری نمود و دارالاماره خویش گرداند.[۵۶]

بر پایه گزارشی دیگر، منصب سرپرستی دار الندوه در روزگار جاهلیت به دست حکیم بن حزام از تیره بنی‌عبدالعزی بن قصی در برابر ظرف شرابی از بنی‌عبدالدار خریداری شد و حکیم بن حزام دار الندوه را به صد یا صد هزار درهم یا چهل هزار دینار به معاویه فروخت و در پاسخ طعنه عبدالله بن زبیر به وی که شرف قریش ـ یا: قوم خود ـ را فروخته است، پاسخ داد: شرف به تقوا است و من در روزگار جاهلیت، آن را به ظرف شرابی خریدم و اکنون پول آن را صدقه قرار دادم.[۵۷]

ابن‌قتیبه بدون اشاره به دار الندوه، به فروخته شدن خانه حکیم بن حزام که در روزگار جاهلیت در برابر ظرف شرابی خریداری شده بود، به معاویه در برابر ۶۰۰۰۰ دینار اشاره نموده[۵۸] و بلاذری (م. ۲۷۹ق.) این پنداشت را که آن خانه دار الندوه بوده، اشتباه دانسته است.[۵۹]

۳. منصب حجابت: حجابت سمتی است که به حاجب اختیار اجازه یا ممانعت از ورود دیگران به مکان یا محضر شخصی ویژه را می‌دهد. حجابت کعبه به معنای امتیاز کلیدداری و ممانعت از ورود دیگران به آن است.[۶۰]

۱. حاجبان نخستین: حاجبان نخستین کعبه را عبدالدار، عثمان بن عبدالدار، عبدالعزّی بن عثمان، ابی‌طلحه عبدالله بن عبدالعزی و طلحة بن ابی‌طلحه دانسته‌اند.[۶۱]
۲. ابقای منصب در فتح مکه: واقدی در گزارش فتح مکه، به نحوه ابقای این منصب میان بنی‌عبدالدار به دست پیامبر اسلام (ص) اشارت نموده که عثمان بن طلحه به فرمان پیامبر اسلام (ص) و ابلاغ بلال و دخالت ابابکر و عمر[۶۲] و بر پایه گزارشی، بدون دخالت بلال و ابابکر، کلید کعبه را که نزد مادرش‌ ام‌سعید از قبیله بنی‌عمرو بن عوف و دختر شیبه بود، به اکراه دریافت نمود و آن را به پیامبر (ص) واگذارد.[۶۳]

پیامبر (ص) این منصب را پس از پاکیزه نمودن کعبه برای همیشه به عثمان بن طلحه بازگرداند و فرمود: جز ظالم آن را بازنستاند.[۶۴] آورده‌‌اند که آن را به شیبة بن عثمان فرزند[۶۵] یا پسر عموی عثمان بن طلحه[۶۶] یا هر دو آنها سپرد.[۶۷]

برخی نیز بر آنند که پیامبر (ص) کلید را نخست به عثمان بن طلحه و پس از وفات وی به شیبه داد.[۶۸] اما تاریخ وفات عثمان بن طلحه در روزگار خلافت معاویه دانسته شده است.[۶۹] ذهبی (م. ۷۴۸ق.) نیز به گزارش از واقدی (م. ۲۰۷ق.) تفویض حجابت به شیبه را به سبب کفر وی درست نمی‌داند.[۷۰]

درباره عثمان بن طلحه، برخی بر اسلام آوردن وی پیش از فتح مکه اصرار دارند. اما بعضی اسلام آوردن او را پس از تحویل منصب از جانب پیامبر (ص) دانسته‌اند.[۷۱]

جبرائیل بن شاذان (قرن ششمق) این منصب را نخست در اختیار بنی‌امیه و سپس عامر بن شیبه دانسته است.[۷۲]

۳. اختلاف در تفویض حجابت: درباره تفویض حجابت به بنی‌عبدالدار، اختلاف فراوان به چشم می‌خورد. برخی به درخواست عباس از پیامبر (ص) برای اعطای منصب کلیدداری کعبه به خاندان وی و مخالفت پیامبر (ص) اشاره نموده‌اند.[۷۳]

شماری این پیشنهاد را از زبان علی (ع) در حالی که کلید کعبه در دستش بود، یاد نموده‌اند که خطاب به پیامبر (ص) گفت: حجابت را با سقایت برای ما جمع نما! اما پیامبر (ص) عثمان بن طلحه را فراخواند و فرمود: امروز روز نیکی و وفا است.[۷۴] همچنین از پیشنهاد علی (ع) به عباس برای ستاندن این منصب از پیامبر، اشاره شده است که پیامبر به عباس فرمود: من منصبی بهتر از حجابت، یعنی سقایت را به شما دادم.[۷۵]

بر پایه گزارش فسوی خود عباس در پاسخ علی (ع) گفت: آن چه بهتر است را به شما داده است.[۷۶] برخی نیز بی آنکه به درخواست عباس اشاره نمایند از تمایل پیامبر برای اعطای این منصب به عباس و یا اعطا و سپس بازپس‌گیری آن از وی سخن گفته‌اند.[۷۷]

درباره علت بازگشت این منصب به عثمان بن طلحه، آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا[۷۸] نازل شد.[۷۹]

ابن‌حبیب در این زمینه می‌افزاید: عثمان بن طلحه از آن پس که کلید را به پیامبر تحویل داد، به وی گفت: ‌ای پیامبر (ص) این کلید را به امانت الهی بستان! پیامبر (ص) مایل بود این منصب را به عباس تفویض نماید و از این‌رو، آیه نازل شد.[۸۰] در گزارش پیش‌گفته از مقاتل، خود رسول اسلام (ص) جمله یاد شده را پس از نزول آیه به عثمان فرمود.

بلاذری نیز بی‌آنکه سخن عثمان بن طلحه را بازگوید، به نزول آیه یاد شده در این زمینه اشاره نموده است.[۸۱]

۴. منصب ارزشمند: منصب حجابت از مناصب بسیار ارزشمند و مایه مباهات عبدریان بر دیگران شمرده شده است.

در ذیل آیه ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ[۸۲] و نیز: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۸۳] فخر‌فروشی بنو ابی‌طلحه از جمله شیبة بن عثمان بر علی (ع) آن‌گاه که در نبرد بدر اسیر گشتند، به چشم می‌خورد.[۸۴]

۵. ابقای منصب پس از اسلام: منصب حجابت پس از ظهور اسلام نیز باقی ماند. در روایت‌های نبوی با الفاظ مشابه، از نادیده انگاشتن همه مناصب جز دو منصب سقایت و سدانت سخن به میان آمده است.[۸۵] برخی منابع نیز به تصریح پیامبر اسلام درباره همیشگی بودن منصب حجابت برای بنی‌عبدالدار اشاره نموده‌اند.[۸۶]

در برخی گزارش‌ها، به واگذاری این منصب به شیبة بن عثمان پس از عثمان بن طلحه، و باقی ماندن این منصب میان بنی‌شیبه، تیره‌ای از بنی‌عبدالدار، اشاره شده است.[۸۷]

۴. منصب لواء: این منصب به معنای رهبری نظامیقریش در جنگ‌ها، از دیگر سمت‌های بنی‌عبدالدار به شمار می‌رود. این منصب کنار سرپرستی دار الندوه گزارش از جایگاه ممتاز بنی‌عبدالدار در سیاست و امور نظامی می‌دهد.

پیش از ظهور اسلام، در قالب نبردهای فجّار به رهبری طلحة بن ابی‌طلحه[۸۸] یا عکرمة بن عامر[۸۹] و نیز در سال‌های آغازین هجرت، شاهد پرچم‌داری بنی‌عبدالدار هستیم؛ پرچم‌دار مسلمانان در نبرد بدر را مصعب بن عمیر عبدری دانسته‌اند.[۹۰]

اما ابن‌سعد در گزارشی، علی (ع) را پرچم‌دار اسلام در همه جنگ‌ها به شمار می‌آورد.[۹۱]

پرچم‌داران سپاه کفر نیز ابی‌عزیز بن عمیر، نضر بن حارث، و طلحة بن ابی‌طلحه بوده‌اند که همگی عبدری‌ هستند. آورده‌‌اند که تنها طلحة بن ابی‌طلحه پرچم‌دار بوده است.[۹۲]

۱. لواء مشرکان در نبرد احد: در نبرد احد، در سپاه مشرکان، سفیان بن عویف، فردی از حبشی‌ها و طلحة بن ابی‌طلحه لواء را بر عهده گرفتند. آورده‌‌اند که سرپرستی پرچم با طلحة بن ابی‌طلحه پرچم‌دار قریشیان بود.[۹۳]

طلحة بن ابی‌طلحه به دست علی (ع) کشته شد.[۹۴] کشته شدن وی را پیامبر اسلام (ص) پیشتر در خواب دیده و مژده آن را به مسلمانان داده بود.[۹۵] با کشته شدن وی که کبش الکتیبه (فرمانده سواره‌نظام) بود، پیامبر و مسلمانان تکبیر گفتند و اظهار خشنودی نمودند و نبرد عمومی درگرفت.[۹۶] حسّان بن ثابت نیز در مدح علی (ع) شعر سرود.[۹۷]

پس از وی، پرچم‌داری با عثمان بن ابی‌طلحه در پیشاپیش زنان[۹۸] یا ابوسعد بن ابی طلحه یا ابوسعید بن ابی‌طلحه بود[۹۹] که به دست سعد بن ابی‌وقاص یا علی بن ابی‌طالب کشته شد.[۱۰۰] عثمان بن ابی‌طلحه نیز به دست حمزة بن عبدالمطلب هلاک شد.[۱۰۱]

پس از این سه تن، مسافع بن طلحه، کلاب بن طلحه، جلاس بن طلحه، ارطاة بن عبد شرحبیل، و سپس شریح بن قارض که همگی از بنی‌عبدالدار بودند، به ترتیب پرچم را برگرفتند و سپس پرچم به دست صواب، غلام او، افتاد. به گزارش دیگر، پس از مسافع، حارث بن طلحه و سپس ارطاة و شریح و صواب پرچم‌داران سپاه قریش بودند. [۱۰۲]

به گزارش سوم، پس از وی، برادرش جلاس و سپس کلاب و حارث پرچم را بر دوش گرفتند. آن‌گاه ارطاة بن عبد شرحبیل یا شرحبیل بن‌ هاشم و سپس زرارة بن عمیر بن‌ هاشم و آن‌گاه صواب غلام حبشی یا نخست قاسط بن شریح و سپس صواب به ترتیب پرچم را به دست گرفتند.[۱۰۳]

مسافع و جلاس به دست عاصم بن ثابت اوسی کشته شدند.[۱۰۴] کلاب نیز به دست زبیر بن عوام یا عبدالرحمن بن عوف و به روایتی، قزمان به قتل رسید[۱۰۵] و حارث هم به دست قزمان کشته شد.[۱۰۶] شرحبیل بن‌هاشم به دست مصعب بن عمیر و زرارة بن عمیر؛ قاسط بن شریح به دست قزمان[۱۰۷]؛ ارطاة بن عبد شرحبیل به دست علی (ع) یا مصعب و به روایتی حمزه[۱۰۸] و شریح بن قارض به دست فردی نامعلوم[۱۰۹] کشته شدند.

۲. لواء مسلمانان در نبرد احد: در سپاه اسلام نیز مصعب بن عمیر پرچم‌دار مهاجران شمرده شده است. پیامبر (ص) با آگاهی از پرچم‌داری بنی‌عبدالدار در سپاه مشرکان اظهار داشت: ما برای وفاداری سزاوارتریم.[۱۱۰] اما منابع گوناگون از پرچم‌داری علی (ع) کنار مصعب[۱۱۱] یا پس از شهادت وی [۱۱۲] حکایت دارند.

بلاذری می‌نویسد: پرچم‌داری سپاه اسلام نخست با علی (ع) بود و پیامبر آن را به مصعب سپرد.[۱۱۳] به باور وی، پس از شهادت مصعب، مالک یا برادرش ابوالروم پرچم را در دست گرفت.[۱۱۴] قاتل مصعب، ابن‌قمئه لیثی یا قمیئه لیثی بود.[۱۱۵] برخی منابع به نزول آیه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۱۱۶] در شأن مصعب و اصحاب وی اشاره دارند.[۱۱۷]

در این نبرد، ابوسفیان با ترفندی زیرکانه برای تشجیع بنی‌عبدالدار، با یادآوری شکست آنها در رویداد بدر و جایگاه پرچم‌داران در سپاه، آنها را برای ایستادگی مصمم می‌کند.[۱۱۸] در این میان، هند و گروهی از زنان نیز با خواندن این شعر: «ویها بنی‌عبدالدّار، ویها حماة الادبار، ضربا بکلّ بتار» آنها را برای نبرد تحریک می‌نمودند.[۱۱۹]

در نبرد احزاب نیز پرچم‌داری مشرکان با عثمان بن طلحة بن ابی‌طلحه بوده است.[۱۲۰]

۳. بطلان حق انحصاری منصب: درباره سرگذشت این منصب پس از فتح مکه نیز آورده‌اند که پیامبر (ص) به رغم درخواست عبدریان، فرمود: اسلام فراتر از منصب لواء است. بدین وسیله، حق انحصاری این منصب باطل شد.[۱۲۱][۱۲۲]

نقش بنی‌عبدالدار در نزاع‌های درونی خاندان‌های قریش

یکی از نقاط عطف در زندگی بنی‌عبدالدار، ستیز میان آنها و بنی‌عبدمناف (عبدشمس، ‌هاشم، مطّلب و نوفل) بر سر مناصب است.

برخی این ستیز را میان فرزندان قصیّ و بنی‌عبدالدار دانسته‌اند؛ اما گروهی بنی‌عبدشمس را از این دایره بیرون نموده‌اند.[۱۲۳] ریاست بنی‌عبدمناف با عبدشمس، برادر بزرگ‌تر آنها، یا‌ هاشم بود و رهبری بنی‌عبدالدار را عامر بن‌ هاشم بر عهده داشت.[۱۲۴]

این تنش در روزگار زندگانی مطّلب و‌ هاشم و پیش از آوازه یافتن عبدالمطّلب و هنگامی که وی تنها نخست‌زاده‌اش حارث را داشت، به وقوع پیوست.[۱۲۵] این تاریخ‌‌گذاری با برخی دیگر از گزاره‌ها درباره شرکت یکی از دختران عبدالمطلب در بستن پیمان منافات دارد.[۱۲۶] به هر حال، در تقدم حلف المطیبین بر حلف الفضول تردید نیست.

برخی به پشتوانه روایت نبوی حاکی از حضور پیامبر اسلام (ص) در حلف مطیبین[۱۲۷] این دیدگاه را تقویت نموده‌اند؛ اما این روایت به قرینه روایت‌های هم‌سیاق، مربوط به حلف الفضول است.[۱۲۸]

۱. علل ستیز: این ستیز بدان سبب روی داد که بنی‌عبدمناف که از وجاهت و شرافتی بالاتر برخوردار بودند، خود را برای این مناصب سزاوارتر می‌دانستند.[۱۲۹] آنها به رغم واگذاشت مناصب به عبدالدار پس از مرگ قصیّ، در عمل سرپرستی امور را بر عهده گرفتند.[۱۳۰]

برخی دلیل اصلی را ستیز بر دو منصب رفادت و سقایت دانسته‌اند که عبدالدار پس از مرگ پدر، از برادرش عبد بن قصیّ دریافت کرده بود. گویا بدین جهت، در مصالحه، همین دو منصب به بنی‌عبدمناف منتقل شد.[۱۳۱]

برخی از تاریخ‌نگاران به حسادت ورزیدن قریشیان و در راس آنها بنی‌عبدالدار به افتخارات عبدالمطلب از جمله نجات دادن معجزه آسای مکیان از خشکسالی، اشاره کرده‌اند.[۱۳۲]

۲. آسیب‌ها و نتایج ستیز: این ستیز منشأ دودستگی میان طوایف قریش شد.

بر پایه گزارش مشهور، طوائف بنی‌اسدبن عبدالعزّی، بنی‌زهرة بن کلاب، بنی‌تیم بن مرّه، و بنی‌حارث بن فهر به هواداری از بنی‌عبدمناف برخاستند و طوائف بنی‌مخزوم بن یقظه، بنی‌سهم بن عمرو، بنی‌جمح بن عمرو، و بنی‌عدیّ بن کعب نیز به هواداری از بنی‌عبدالدار پرداختند و برخی نیز اعلام بی‌طرفی نمودند.[۱۳۳]

این دو طایفه میان خود پیمانی استوار بستند تا خیانت نورزند و یکدیگر را تسلیم طرف مخالف ننمایند.[۱۳۴] در این جریان، دو گروه احلاف و مطیّبین پدید آمدند و پیمان لَعَقة الدم شکل گرفت.

احلاف به بنی‌عبدالدار و طایفه‌های حامی او اطلاق شد؛ از آن‌رو که او به ابتکار بنی‌عدی و به روایتی بنی‌سهم، [۱۳۵] ماده شتری نحر نمود و خون آن را در ظرفی ریخته، کنار کعبه نهاد و آنان به نشان پیمان بستن، دست در ظرف فرو کردند و بر کعبه کشیدند.[۱۳۶] در این هنگام، فردی از بنی‌عدی‌ اندکی از آن خون را لیسید. دیگران نیز به نشانه پیمان چنین کردند و از این‌رو، اصطلاح "لعقة الدم" را بر هم‌پیمانان یا تنها بر بنی‌عدی اطلاق نمودند.[۱۳۷]

بنی‌عبدمناف و هم‌پیمانان آنها را مطیّبین گویند؛ زیرا پیش از پیمان عبدریان، با فرو کردن دستان خود در ظرف عطر و کشیدن دستان بر پرده کعبه، با یکدیگر پیمان بستند.[۱۳۸]

این پیمان کنار کعبه یا در خانه عبدالله بن جدعان که از نفوذمندان قریش به شمار می‌رفت، بسته شد.[۱۳۹] برخی خانه ابن جدعان را محلّ حلف الفضول دانسته‌اند.[۱۴۰] اما منافاتی میان این دو گزاره نیست.[۱۴۱] گویا این راه حلّی مناسب درباره روایت نبوی حاکی از مشارکت پیامبر در حلف الفضول در خانه ابن‌جدعان[۱۴۲] باشد.

عموم تاریخ‌نگاران این دو پیمان را مربوط به پیش از صف‌آرایی و سپس سازش آنها دانسته‌اند. اما مقدسی هنگام این دو پیمان را پس از سازش می‌داند.[۱۴۳]

درباره درگرفتن نبرد میان مطیبین و احلاف نیز اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری، نبرد را منتفی می‌شمارند[۱۴۴] اما بلاذری سازش را پس از نبرد می‌داند.[۱۴۵][۱۴۶]

واکنش بنی‌عبدالدار در برابر اسلام

ریاست بنی‌عبدالدار بر مناصب مهم جاهلی، آنها را در صف مقدّم مبارزه با اسلام قرار داده بود. آنان در دوره‌های گوناگون اسلام به رویارویی با آن پرداختند.

دوره پیش از هجرت

عبدریان در این دوره به سبب احساس رقابت با آیین جدید و نگرانی از فقدان موقعیت خود، به دسیسه‌چینی بر ضد اسلام پرداختند.

این واقعیت در چند آیه بازتاب یافته است. آیه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا[۱۴۷] که بیانگر سرکشی و عناد کافران در برابر وحی است، در شأن نضر بن حارث وارد شده و نیز درباره توطئه‌های این فرد در برابر پیامبر (ص) به آیاتی چون ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ[۱۴۸]، ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا[۱۴۹]، مربوط به اتهام "بشری خواندن قرآن" و آیه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۵۰] و ﴿قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۵۱] مربوط به اتّهام "افسانه پیشینیان بودن داستان‌های آن" استناد شده است.[۱۵۲]

همچنین آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[۱۵۳]، ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۵۴] پیرامون یکی دیگر از توطئه‌های نضر بن حارث وارد شده که به روایت مقاتل در سفر تجاری به حیره، کتاب‌های رستم و اسفندیار را برای مبارزه با قرآن خریداری نمود[۱۵۵] و مطابق آیه ﴿أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ[۱۵۶] درخواست عذاب زود هنگام می‌نمود.

خداوند در آیه ﴿قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ[۱۵۷] با لحنی کنایه‌آمیز به شتابزدگی وی برای عذاب شدن اشاره می‌کند.[۱۵۸] گزارش این درخواست در آیه نخست سوره معارج[۱۵۹] و نیز آیه ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ[۱۶۰]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۶۱] به چشم می‌خورد.[۱۶۲]

مقاتل آیه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۶۳] را نیز از زبان نضر بن حارث دانسته است.[۱۶۴] وی همچنین آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ[۱۶۵] را پیرامون جدال نضر می‌داند.[۱۶۶]

بلاذری آیه ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ[۱۶۷] را درباره درخواست نضر و یاران وی برای معجزاتی چون زنده شدن پدران و یا کنده‌شدن کوه‌ها و طلا شدن صفا می‌داند. وی آیه ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ[۱۶۸] را نیز درباره وی می‌شمارد.[۱۶۹]

همچنین از جمله کوشش‌های نضر بن حارث، سفر به مدینه برای استفسار حال پیامبر (ص) از یهود و به چالش کشیدن وی بود.[۱۷۰]

از دیگر آیاتی که ناظر به دوره مکّی است، می‌توان آیه ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ[۱۷۱] را برشمرد. در شأن نزول آن آمده است که پیامبر اسلام (ص) مشغول نماز گزاردن در مسجدالحرام بود که دو تن از بنی‌عبدالدار از سمت راست وی به صدا کردن مشغول شدند تا نماز را بر پیامبر اسلام (ص) مشتبه سازند. آن دو تن در نبرد بدر هلاک شدند.[۱۷۲]

مصادیق مبارزه با اسلام: با توجه به ریاست بنی‌عبدالدار بر دار الندوه، طبیعی است که آنان در دیگر تصمیمات چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در حبشه، و نقشه قتل پیامبر اسلام (ص) نیز دخالت جدّی داشته باشند.

پیمان محاصره اقتصادی مسلمانان را منصور بن عکرمة بن‌ هاشم یا خود عکرمه یا نضر بن حارث و یا بغیض بن عامر بن‌ هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار نگاشت و با نفرین پیامبر چند انگشت وی بی‌حس گشت[۱۷۳][۱۷۴]

دوره پس از هجرت

دوره مدنی با نقشه کشتن پیامبر (ص) در دار الندوه آغاز می‌گردد. مرحله آغازین این دوره تا پیش از فتح مکه، دوره حرکت‌های نظامی عبدریان است.

نبرد بدر با اسیر شدن دو تن از بنی‌عبدالدار به نام نضر بن حارث، از مطعمان قریش در نبرد بدر [۱۷۵] و ابوعزیز بن عمیر همراه بود.[۱۷۶]

نضر به دستور پیامبر اسلام (ص) کشته شد[۱۷۷] و ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب در برابر پرداخت ۴۰۰۰ درهم خون‌بها آزاد شد.[۱۷۸]

در غزوه احد نیز پرچم‌دارانی بسیار از عبدریان کشته شدند.

مقاتل آیه ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۱۷۹] را پیرامون برخی از شخصیّت‌های بنی‌عبدالدار از جمله طلحة بن عثمان، عثمان بن طلحه، ابوسعد، حارث بن طلحه، و ارطاة بن شرحبیل، یعنی پرچم‌داران شرک در سپاه احد دانسته است[۱۸۰][۱۸۱]

اشخاص صاحب منصب

پس از فتح مکه نیز شاهد کوشش بنی‌عبدالدار در قالب کلیدداران کعبه، فرماندهان جنگ، امیران و قاضیان هستیم.

اسماعیل بن عبدالله بن خالد بن یزید قرشی عبدری رقی، فقیه و قاضی دمشق بود.[۱۸۲]

عبدالله بن مسافع در نبرد جمل در رکاب عایشه کشته شد.[۱۸۳]

شیبة بن عثمان متولی مراسم حج سال ۳۹ق. بود.[۱۸۴]

مغیرة بن ابی‌برده نیز به سال ۱۰۰ق. در رأس سپاهی برای فتح افریقا فرستاده شد.[۱۸۵]

ابراهیم بن عبیدالله در دوره‌ هارون ولایت یمن را عهده‌دار بود.[۱۸۶]

عامر بن وهب در روزگار منصور دوانیقی به ولایت‌ اندلس منصوب شد.[۱۸۷]

رزین بن معاویه سرقسطی‌ اندلسی منصب امام الحرمین را دارا بود و کتاب التجرید للصحاح السته را نگاشت.[۱۸۸]

بیبش بن محمد قاضی و محدّث شاطبه‌ اندلس بود و کتاب التصحیح فی اختصار الصحیح و جمع الاحادیث التی زاد مسلم فی تخریجها علی البخاری را نگاشت.[۱۸۹][۱۹۰]

منابع

پانویس

  1. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹.
  2. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.
  3. المنمق، ص۳۲.
  4. الطبقات، ج۱، ص۵۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  5. الطبقات، ج۱، ص۵۷-۵۸؛ المنمق، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  6. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۰.
  7. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.
  8. الطبقات، ج۸، ص۴۱.
  9. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.
  10. الانساب، ج۴، ص۱۳۱؛ اللباب، ج۱، ص۴۸۴.
  11. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۰.
  12. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۶-۸۷.
  13. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵.
  14. الطبقات، ج۶، ص۶؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۹۰.
  15. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۲۵.
  16. الطبقات، ج۳، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  17. المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.
  18. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵؛ الطبقات، ج۴، ص۹۱.
  19. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۶۰.
  20. المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴؛ الطبقات، ج۲، ص۱۳.
  21. الطبقات، ج۵، ص۳۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
  22. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
  23. الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المنمق، ص۳۴.
  24. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
  25. المحبر، ص۹؛ المعارف، ص۱۳۱.
  26. انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
  27. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
  28. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  29. المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰-۳۱؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸.
  30. الطبقات، ج۲، ص۵۰.
  31. المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.
  32. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  33. الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳-۴۰۴.
  34. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۸.
  35. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.
  36. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.
  37. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۱.
  38. المنمق، ص۳۹۰؛ المحبر، ص۳۷۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹.
  39. المنمق، ص۱۸۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
  40. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶.
  41. المعارف، ص۶۰۴.
  42. نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
  43. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱.
  44. التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
  45. سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۶.
  46. السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶.
  47. المحبر، ص۲۴۱؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۶.
  48. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.
  49. العین، ج۷، ص۲۲۸، «سدن.
  50. السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.
  51. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰.
  52. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ المنمق، ص۳۴.
  53. المحبر، ص۱۶۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۱.
  54. المنمق، ص۳۴، ۱۹۰.
  55. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.
  56. المنمق، ص۳۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۱۲، ۴۵۴.
  57. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۱؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۷؛ ج۸، ص۶۹.
  58. المعارف، ص۳۱۱.
  59. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۵۴.
  60. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۹۹؛ دائرة المعارف اسلام انگلیسی، مدخل: حجابت EI (The Encyclopaedia of Islam): hadjib.
  61. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
  62. المغازی، ج۲، ص۸۳۳.
  63. السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.
  64. المغازی، ج۲، ص۸۳۷-۸۳۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.
  65. المعارف، ص۷۰.
  66. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  67. نک: الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۲؛ الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۳.
  68. البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۱۰.
  69. الطبقات، ج۶، ص۶.
  70. تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۵۱.
  71. المغازی، ج۲، ص۶۶۱؛ المنمق، ص۲۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰، ۳۶۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱.
  72. الفضائل، ص۵۰.
  73. المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ شرف النبی، ص۴۰۲؛ امتاع الاسماء، ج۱، ص۳۹۲.
  74. السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ عیون الاثر، ج۲، ص۲۲۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰۱.
  75. الطبقات، ج۴، ص۱۸.
  76. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۱۴.
  77. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.
  78. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  79. تفسیر مقاتل، ج۱، ص۳۸۱؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۷۴.
  80. المنمق، ص۲۸۷.
  81. انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ ج۴، ص۲۳؛ ج۹، ص۴۰۳.
  82. «مشرکان را نرسد که مساجد خداوند را آباد کنند با آنکه به زیان خویش بر کفر (خود) گواهند؛ کردارهای آنان تباه است و آنان در آتش، جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۷.
  83. «آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همگون کار آن کس قرار داده‌اید که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ (هرگز این دو) نزد خداوند برابر نیستند و خداوند گروه ستمگران را رهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۱۹.
  84. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۸۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۶۷-۱۷۶۸.
  85. نک: المغازی، ج۲، ص۸۳۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ مسند احمد، ج۲، ص۱۱، ۳۶؛ ج۳، ص۴۱۰؛ ج۵، ص۴۱۱.
  86. المغازی، ج۲، ص۸۳۸؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.
  87. المعارف، ص۷۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۰۵.
  88. نک: جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
  89. الطبقات، ج۱، ص۱۰۲؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۸.
  90. انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.
  91. الطبقات، ج۳، ص۱۶.
  92. الطبقات، ج۲، ص۱۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
  93. المغازی، ج۱، ص۲۰۳، ۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
  94. المغازی، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
  95. المغازی، ج۱، ص۲۰۹، ۲۲۶.
  96. المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
  97. السیرة النبویه، ج۲، ص۱۵۱.
  98. المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
  99. السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
  100. السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
  101. المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷.
  102. المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
  103. تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰-۶۱.
  104. المغازی، ج۱، ص۲۲۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
  105. المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
  106. السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
  107. تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
  108. المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.
  109. المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
  110. المغازی، ج۱، ص۲۱۵، ۲۲۱؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.
  111. تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.
  112. السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶.
  113. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷.
  114. انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
  115. السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.
  116. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  117. تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۸۴؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۶۲۴.
  118. المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.
  119. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.
  120. الطبقات، ج۲، ص۵۰.
  121. انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲؛ الکامل، ج۲، ص۲۲.
  122. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۱-۴۵۷.
  123. نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
  124. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.
  125. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷.
  126. المحبر، ص۱۶۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
  127. دلائل النبوه، ج۲، ص۳۸-۳۹.
  128. البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.
  129. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱.
  130. المنمق، ص۳۲-۳۳.
  131. انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶.
  132. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
  133. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۴.
  134. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۲.
  135. نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
  136. الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶؛ المنمق، ص۳۳.
  137. المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.
  138. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.
  139. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ قس: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲-۶۳.
  140. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ ج۱۰، ص۱۵۷.
  141. التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.
  142. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ المنمق، ص۲۷۹.
  143. البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.
  144. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷.
  145. نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳.
  146. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۷-۴۵۹.
  147. «و سخت‌ترین سوگندهای خود را خوردند که اگر بیم‌دهنده‌ای نزد آنان آید بی‌گمان از هر یک از امّت‌ها رهیافته‌تر می‌شوند امّا چون بیم‌دهنده‌ای نزدشان آمد جز بر رمیدنشان نیفزود» سوره فاطر، آیه ۴۲.
  148. «و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  149. «و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود» سوره فرقان، آیه ۵.
  150. «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
  151. «بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمان‌ها و زمین را می‌داند؛ بی‌گمان او آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۶.
  152. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۴۸۷؛ ج۳، ص۲۲۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ اسباب النزول، ص۲۳۹، ۲۸۴؛ الاصفی، ج۲، ص۸۶۲.
  153. «و از مردم کسی است که خریدار گفتار بیهوده است تا بی (پشتوانه) دانشی، (مردم را) از راه خداوند، بیراه کند و آن را به ریشخند گیرد؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره لقمان، آیه ۶.
  154. «و چون آیات ما بر او خوانده شود با گردنفرازی روی می‌گرداند گویی آن را نشنیده است، گویی گوش‌هایش سنگین است، او را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره لقمان، آیه ۷.
  155. تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۳۲-۴۳۳؛ معانی القرآن، ج۲، ص۳۲۶.
  156. «یا فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن ایشان است؟ پس بر ریسمان‌ها (به آسمان) فرا روند! (تا جلو وحی را بگیرند)» سوره ص، آیه ۱۰.
  157. «(موسی) گفت: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر اهل یقین باشید» سوره شعراء، آیه ۲۴.
  158. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹.
  159. تفسیر مقاتل، ج۴، ص۴۳۵؛ تفسیر جلالین، ج۱، ص۵۷۱.
  160. «آیا در گستره آسمان‌ها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریسته‌اند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
  161. «از تو از برپا شدن رستخیز می‌پرسند که چه هنگام است؟ بگو: دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ (بار آن) در آسمان‌ها و زمین، سنگین است، جز ناگهان به سراغتان نمی‌آید؛ از تو می‌پرسند گویی تو از آن نیک آگاهی بگو: دانش آن، تنها نزد خداوند است اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
  162. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۹.
  163. «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
  164. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۱۳.
  165. «و از مردم کسی است که بی‌هیچ دانشی درباره خداوند چالش می‌ورزد و از هر شیطان گردنکشی پیروی می‌کند» سوره حج، آیه ۳.
  166. تفسیر مقاتل، ج۳، ص۱۱۵.
  167. «و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش می‌افتاد یا زمین با آن پاره پاره می‌شد یا با آن مردگان به سخن آورده می‌شدند (باز ایمان نمی‌آوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافته‌اند که اگر خداوند بخواهد همه مردم را راهنمایی می‌کند؟ و به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود تا وعده خداوند فرا رسد، بی‌گمان خداوند در وعده (خویش) خلاف نمی‌ورزد» سوره رعد، آیه ۳۱.
  168. «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.
  169. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱.
  170. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۰.
  171. «و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که می‌ورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.
  172. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۴.
  173. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۱۲.
  174. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۹-۴۶۱.
  175. المعارف، ص۱۵۴-۱۵۵.
  176. تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ سبل الهدی، ج۴، ص۶۶.
  177. السیرة النبویه، ج۱، ص۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۱.
  178. المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۰۷.
  179. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  180. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸.
  181. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۶۱.
  182. تاریخ الاسلام، ج۱۸، ص۱۷۵.
  183. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.
  184. تاریخ خلیفه، ص۱۲۰؛ المحبر، ص۱۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۳.
  185. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۷۷؛ المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۳۸.
  186. تاریخ خلیفه، ص۳۰۵.
  187. جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.
  188. الاعلام، ج۳، ص۲۰.
  189. تاریخ الاسلام، ج۴۱، ص۱۳۴؛ الاعلام، ج۲، ص۸۰.
  190. کاظمی، سید محسن، مقاله «بنی‌عبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۶۱-۴۶۲.