←استمرار یا ختم وحی؟
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
برابر این دیدگاهها، وحی در سطح الهامهای متعارف و تراوشهای درونی، فرو کاسته میشود که برای همگان به تناسب موقعیتهای فردی و اجتماعی قابل تحقق است و به شخص [[پیامبر]] اختصاص ندارد؛ چنانکه تصریح میشود کاملتر شدن [[دین]] محصول همین تجارب مستمر است، و وحی و دین، چیزی بیش از این به شمار نمیآید! و هیچ نقشی برای [[خدا]]، و [[علم]] و [[تدبیر]] او در [[هدایت خاص]] انسان باقی نمیماند؛ چنانکه در این نگرش، پذیرش وحی در جایگاه پدیدهای ماورای طبیعی، به شدت [[انکار]]، و چنین تفکری وابسته به [[جهان بینی]] سنتی قلمداد میشود، و جهان بینی مبتنی بر روش نقد تاریخی و عقلانیت (حسگرا) نمیتواند این مطالب را بپذیرد و سخنش این است که اگر این امور (وحی، [[معجزه]] و...) واقع شدنی بود. حالا هم واقع میشد! حاصل این نگرش به اصطلاح [[اسطوره]] زدا این است که به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی نگاه نمیشود.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۲۷.</ref> | برابر این دیدگاهها، وحی در سطح الهامهای متعارف و تراوشهای درونی، فرو کاسته میشود که برای همگان به تناسب موقعیتهای فردی و اجتماعی قابل تحقق است و به شخص [[پیامبر]] اختصاص ندارد؛ چنانکه تصریح میشود کاملتر شدن [[دین]] محصول همین تجارب مستمر است، و وحی و دین، چیزی بیش از این به شمار نمیآید! و هیچ نقشی برای [[خدا]]، و [[علم]] و [[تدبیر]] او در [[هدایت خاص]] انسان باقی نمیماند؛ چنانکه در این نگرش، پذیرش وحی در جایگاه پدیدهای ماورای طبیعی، به شدت [[انکار]]، و چنین تفکری وابسته به [[جهان بینی]] سنتی قلمداد میشود، و جهان بینی مبتنی بر روش نقد تاریخی و عقلانیت (حسگرا) نمیتواند این مطالب را بپذیرد و سخنش این است که اگر این امور (وحی، [[معجزه]] و...) واقع شدنی بود. حالا هم واقع میشد! حاصل این نگرش به اصطلاح [[اسطوره]] زدا این است که به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی نگاه نمیشود.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۲۷.</ref> | ||
==علل [[ستیز]] با [[وحی]]== | |||
ستیز با وحی و تردیدافکنی در آن، نه از سر [[علم]] و [[عقل]]، بلکه از علل و عوامل گوناگونی ناشی است که به دو نمونه از آنها اشاره میشود: | |||
۱. مبانی [[معرفت شناختی]] و [[جهان شناختی]] مادی: کسانی که از [[جهان]]، [[تفسیری]] مادی و [[الحادی]] ارائه میکردند و عالم را در [[طبیعت]] [[بیهدف]] و زوال پذیر منحصر میانگاشتند و به مبدأ عالم و [[مقام]] [[آفرینش]] و [[ربوبیت خداوند]] توجه نداشتند، به [[نبوت]] و وحی نیز به دیده تردید مینگریستند. [[قرآن]] در ریشهیابی این موضوع میگوید: آنان که وحی و [[رسالت]] را [[انکار]] میکنند و میگویند، [[خداوند]] هیچ چیزی بر [[بشر]] نازل نکرده است، [[خدا]] را به [[درستی]] نشناختهاند. اگر اینها از هستی، [[شناختی]] کامل میداشتند، میفهمیدند که [[آفریدگار]] [[آگاه]]، اداره کننده تمام [[آفریدگان]] و تأمین کننده تمام نیازهای ایشان است و وحی و [[شریعت]] از لوازم [[تدبیر]] و به مقصد رساندن [[انسان]] به شمار میرود: {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است» سوره انعام، آیه ۹۱.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ}}<ref>«آنگاه چون پیامبرانشان برهانهای روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.</ref>. | |||
بنابراین اگر مبنای معرفت شناختی کسی [[تزلزل]] نداشته باشد و به دور از [[شک]] و [[سفسطه]]، غیر از آگاهیهای [[حسی]] - [[تجربی]]، عقل برهانی را نیز که پایه [[دانش]] [[یقینی]] است، بپذیرد و در مرتبه [[هستی شناختی]]، جهان را در ماده منحصر نبیند و وجود خدا را مبدأ و آفریدگار و [[مدبر]] عالم بداند، در پذیرش وحی به صورت امری بیرونی و [[غیبی]]، درنگ نمیکند. | |||
[[امیرمؤمنان]] در تصحیح [[بینش]] [[مردم]] درباره خدا و فعل او فرمود: | |||
خدایی که خود با حواس [[درک]] نمیشود و با [[مردم]] مقایسه نمیگردد [[وحی]] او به [[انبیا]] نیز چنین است. او با [[موسی]]{{ع}} تکلم کرد و نشانههای بزرگ خود را به او نمایاند؛ اما بدون در کار انداختن دست افزار اندام و جنباندن لب، و گشودن و بستن کام<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۲.</ref>. | |||
۲. [[گرایشها]] و منشهای مادی: منشأ دیگری که در [[انکار وحی]] و [[انکار رسالت]] انبیا، به ویژه «[[نبوت خاصه]]» تأثیر داشته، [[استکبار]] و [[هواپرستی]] بوده است. آنان که چشم و گوش و [[جسم]] و جانشان فقط مظاهر [[طبیعت]] را میدید و بس، [[پایبندی]] و [[دلبستگی]] به طبیعت، چنان در روانشان ریشه دوانده بود که همه [[حقایق]] را در پرتو این معیار ارزیابی میکردند و میگفتند: اگر بنا است [[خدا]] [[پیامبری]] داشته باشد، باید او را از میان [[ثروتمندان]] برگزیند: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ}}<ref>«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟ * آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم» سوره زخرف، آیه ۳۱-۳۲.</ref> | |||
[[حضرت امیر]] این وضعیت اسف انگیز [[جاهلی]] را چنین ترسیم میکند: | |||
{{متن حدیث|ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۱.</ref>؛ «[[خداوند]] هنگامی [[پیامبر]] را [[مبعوث]] نمود که مردم در گرداب [[جهالت]] و [[گناه]] فرو رفته بودند و در [[حیرت]] و [[سرگردانی]] به سر میبردند. لجام [[هلاکت]]، آنان را میکشید و پردههای [[گمراهی]]، چهره [[عقل]] آنان را پوشیده و بر [[جان]] و دلشان قفل آویخته بود». | |||
ممکن است گفته شود که پذیرش وحی و تجلی نوعی [[معرفت]] برای برخی [[انسانها]] که از قلمرو فرمولهای معین آگاهیهای [[تجربی]]، [[فلسفی]]، و [[عرفانی]] خارج است، و بدون اکتساب و [[کوشش]] [[انسان]] صورت میپذیرد، بر خلاف [[سنت]] جاری [[جهان هستی]] و [[نظام]] علی و معلولی [[حاکم]] بر عالم است. | |||
پاسخ آن است که [[قانون علیت]]، سنتی [[عقلی]]، فراگیر و استثناناپذیر است؛ اما مفاد این [[قانون]]، مصادیق و نمودهای گوناگون علت و معلول را به ما نمیشناساند. [[دانش]] [[انسانی]] درباره جلوههای خاص اسباب و مسببات مادی نیز بسیار محدود و به تدریج رو به [[رشد]] و [[تکامل]] است؛ اما تأثیر علل و اسباب غیر مادی و طبیعی در پدیدههای [[جهان]] طبیعی، در قلمرو مشاهدهها و آزمونهای [[علوم تجربی]] راه نیافته و به شمار نیامده است. در عین حال، هیچگونه [[دلیل علمی]] بر [[نفی]] آن نیز وجود ندارد؛ بلکه بر [[اثبات]] آن، [[دلیل عقلی]] نیز [[قائم]] است. | |||
فرضیهها و نظریههای [[تجربی]] میتوانند بگویند آنچه به صورت منابع عمومی [[دانش بشری]] آزموده شده، از سنخ [[بینش]] [[حسی]]، تجربی، عقلی و [[عرفانی]] است؛ اما هرگز نمیتوانند نوع دیگری از مبدأ [[معرفت]] را نفی کنند. [[هنر]] دانش تجربی، وصف جزئی واقعیتهایی است که در تیررس ابزارهای آن قرار دارند؛ اما اثبات یا نفی واقعیتهایی که از حوزه این [[علوم]] خارجند، [[وظیفه]] این [[علم]] نیست و اظهار نظر در این باره، تکاپویی غیر [[علمی]] به شمار میرود. به هر حال، دو عنصر اساسی را میتوان مبنای پذیرش [[وحی]] به شمار آورد. اگر این دو عنصر، قابل تبیین [[عقلانی]] و [[مبرهن]] باشد، پذیرش وحی به صورت ظهور پدیدهای [[غیبی]] در [[عالم طبیعت]] نیز قابل اثبات خواهد بود. عنصر نخست، [[جهان غیب]] و [[ماورای طبیعت]] و به طور مشخص وجود متعالی [[خدا]] در جایگاه فاعل و موجد وحی، و عنصر دیگر، جوهر [[نفسانی]] مجرد انسان و [[استعداد]] فوق العاده آن در نقش قابل و پذیرای وحی است. چون این دو [[حقیقت]]، از نظر [[عقل]]، اثبات شده است، وجود وحی نیز به صورت [[افاضه]] معرفت ویژه از سوی خدا به نفس مجرد [[پیامبران]]، نه تنها با هیچگونه مشکلی مواجه نیست، بلکه لازمه صفات کمالی [[خدا]] است.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۳۳.</ref> | |||
==[[فرشتگان وحی]]== | ==[[فرشتگان وحی]]== | ||
خط ۶۸: | خط ۸۴: | ||
{{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.</ref>. | {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.</ref>. | ||
به [[اجمال]] میتوان گفت [[راز]] مصونیت معرفت وحیانی آن است که وحی، نوعی خاص از علم [[شهودی]] به شمار میرود که گیرنده آن، دارای حقیقت علمی یقینیای میشود که آن را به صورت حضوری و با تمام وجود [[درک]] میکند و میان مدرِک و مدرَک هیچ گونه واسطهای قابل تصور نیست: {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه میدید، دروغ نگفت،» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۴۲-۱۴۸.</ref> | به [[اجمال]] میتوان گفت [[راز]] مصونیت معرفت وحیانی آن است که وحی، نوعی خاص از علم [[شهودی]] به شمار میرود که گیرنده آن، دارای حقیقت علمی یقینیای میشود که آن را به صورت حضوری و با تمام وجود [[درک]] میکند و میان مدرِک و مدرَک هیچ گونه واسطهای قابل تصور نیست: {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه میدید، دروغ نگفت،» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۴۲-۱۴۸.</ref> | ||
==[[وحی]] و [[عقل]]== | |||
آیا از وحی نمیتوان [[انتظار]] [[استدلال]] داشت؟ آیا وحی به صورت جایگزین عقل نازل میشود و با فروغ وحی [[چراغ عقل]] به [[خاموشی]] میگراید؟ شاید طرح چنین پرسشهایی در محیط [[فرهنگ اسلامی]] کمی شگفت انگیز باشد؛ زیرا [[مسلمانان]] از [[آموزههای قرآن]]، و [[سنت پیامبر]] و [[امامان معصوم]] آموختهاند که عقل و وحی نه تنها رویاروی همدیگر قرار ندارند، که مکمل یکدیگرند. [[قرآن]] میفرماید: بصیرتهای [[الهی]] برای خردمندانی است که دریچههای ادراکی خود را به سوی [[حقایق]] گشودهاند. | |||
[[علی بن ابی طالب]]{{ع}} یکی از فلسفههای اساسی [[برانگیختن]] [[پیامبران]] و [[نزول وحی]] را شکوفاسازی نیروی [[خرد]] نهفته در ذات [[آدمیان]] بر میشمارد: | |||
{{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ١.</ref>؛ | |||
حضرت در [[خطبه]] دیگری در خصوص [[اسلام]] و وحی [[محمدی]] میفرماید: | |||
[[سپاس]] خداوندی را که اسلام را [[تشریع]] فرمود... برای آنان که از منطقش [[پیروی]] کنند، دلیل و [[برهان]] قرار داد. برای آنان که از آن [[دفاع]] کنند، [[گواه]] قرار داد. برای کسانی که از آن روشنی برگیرند، [[نور]] و برای آن کس که در آن [[اندیشه]] ورزد، [[فهم]]، و برای آنکه در آن بیندیشد، [[خردمندی]] پدید آورد. نشانی برای علامتجویان و [[روشنایی]] بخش حقیقتخواهان، [[عبرتآموز]] پذیرندگان و [[رهایی]] بخش [[تصدیق]] کنندگان، و [[آرامش]] بخش وابستگان خود است. اسلام، مایه [[آسایش]] کسی است که آن را پذیرا شود، و سپری برای پایداران است و روشنترین راهها و واضحترین مسلکها است. [[دلایل]] روشنی بخش آن، بلند، جادههای آن هویدا، و چراغهایش پر فروغ است...<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۰۶.</ref>. | |||
[[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نیز میفرماید: | |||
{{متن حدیث|مَا بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ إِلى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ}}<ref>حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۸۶.</ref>؛ «[[خداوند]] پیامبران و فرستادگان خود را به سوی بندگانش نفرستاد، مگر برای آنکه درباره [[خدا]] بیندیشند». | |||
از این رو، [[مسلمان]] تصویری روشن از [[تعارض]] و [[تزاحم]] [[عقل]] و [[وحی]] نمیبیند؛ بلکه متن وحی را به [[ضرورت عقل]] برهانی پذیرفته و [[چراغ عقل]] را به [[نور]] وحی بارور یافته است؛ البته باید توجه داشت که در عالم [[مسیحیت]] به رغم ظهور برخی متفکران مستقل در قرون وسطا و عصر [[عقلگرایی]] جدید، همواره از [[برتری]] وحی بر عقل [[حمایت]] شده و گاه نیز [[شعار]] [[نفی]] عقل و بینقشی آن کانون توجه قرار گرفته است! در نقش [[وحیانی]] [[پیامبران]] گفته میشود: [[وحی پیامبران]]، همان [[مکاشفهها]] و تجربههای پیامبرانه ایشان است که در [[متون مقدس]] منعکس شده و فاقد هر گونه [[استدلال]] است. به عبارت دیگر، آنان مشاهدهها و حالتهای شخصی خویش را در قالب مفاهیم [[ذهنی]] عرضه کردهاند، و در متن [[مشاهده]] و [[تجربه]] وجدانی، استدلال، بیمورد است و در خارج از آن صحنه و واقعه وحیانی نیز سخنانشان عادی است؛ بدین روی از وحی نمیتوان [[انتظار]] استدلال داشت. | |||
به هر حال، پاسخ این [[پرسش]] که ما چگونه باید سخنان آنان را بپذیریم و پیامبران که میدانستند ما مثل خودشان نیستیم، چرا برای ما استدلال نیاوردهاند، از دیدگاه برخی [[دین]] پژوهان تجربهگرای [[غربی]]، این است که آنان در صحنه [[شهود]] پیامبرانه، پروای دیگران را ندارند و وقتی از آن صحنه بیرون آمدند، مسئله [[اثبات]] مکاشفهها برای دیگران مطرح میشود؛ اما این حال، بیانگر حرفهای عادی آنان است، نه متن [[مکاشفه]] مینوی ایشان. | |||
این پرسش که [[باور]] ما به وحی چگونه شکل میگیرد و کارکرد عقل چیست، این گونه پاسخ میگیرد که عقل، [[کارایی]] خاصی در این عرصه ندارد. این نظریه، در [[فلسفه دینی]] آگوستین قدیس در [[قرن چهارم]] و پنجم میلادی به شکل تقدم [[ایمان]] بر [[فهم]] نمودار شد و حاصل آن این بود که ایمان، از راه [[لطف]] حاصل میشود و فهم، [[پاداش]] ایمان است؛ لذا تأکید او بر این بود که در پی آن مباش تا بفهمی؛ بلکه ایمان بیاور تا بفهمی؛ بدینسان وحی واقع شده از [[عقل]]، [[ایمان]] میطلبیده است و تقریباً در تمام دوران قرون وسطا همین [[شعار]] غالب بود<ref>ر.ک: ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطا، ترجمه داوودی، فصل اول.</ref>. طبق این نگرش، عقل فقط خدمتگزار ایمان بود. در [[قرن]] حاضر نیز که [[اندیشه]] [[دینی]] مبتنی بر [[تجربه]] درونی و گرایشهای [[عرفانی]]، صحنه گردان اذهان [[اندیشمندان]] [[غربی]] شده است، ملاحظه میشود که عقل، جایگاهی ندارد و نمیتوان تعیین کنندهترین سخن را از آن شنید. این [[وحی]] است که به سراغ [[انسان]] میآید و عقل، به سوی [[خدا]] و دریافت [[پیام]] او راهی ندارد. سخن خدا از طریق سخن انسان به گوش میرسد. این پیشنهادی از سوی «کارل بارت» بود که هم راه را بر [[نقد]] [[تاریخی]] گزیرناپذیر [[کتاب مقدس]] باز میگذاشت و هم شنیدن سخن خدا از طریق کتاب مقدس را مفهوم میساخت. | |||
مشابه همین نگرش، دیدگاه اگزیستانسیالیستی از [[مسیحیت]] بود که به شدت بر ضد عقل و [[عقلگرایی]] میکوشید. تمام اهتمام این [[بینش]] آن بود تا عقل را در جایگاه پیش [[فهم]] وحی، طرد کند و وحی یا به عبارت مناسبتر، ایمان [[تجربی]] و را پاسخ پرسشهای «وجودی» انسان مییافت<ref>ر.ک: هوردرن، ویلیام، راهنمای الهیات پروتستان، ص۱۶۰ – ۶۷؛ بار بور، ایان، علم و دین، فصل پنجم؛ فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، فصل پنجم و ششم.</ref>. | |||
به [[عقیده]] نگارنده، این بحث به ظاهر دو سویه که از یک سو به [[وظیفه]] یا توان [[پیامبران]] مرتبط میشود که آیا ایشان میتوانند برای وحی خویش [[استدلال]] ارائه دهند یا نه، و از سوی دیگر، به مخاطبان پیامبران بر میگردد که چگونه میتوانند وحی را بپذیرند، به واقع، تعبیر یا نمود دیگری از «[[ارتباط]] عقل و وحی» است. | |||
بر آشنایان به این گونه مباحث پوشیده نیست که موضوع یاد شده، تاریخی طولانی دارد و از دیرباز هماره [[ذهن]] [[اندیشمندان دینی]] را به خود معطوف داشته و از دیدگاههای متفاوتی پاسخ یافته است؛ همچون: ۱. جانبداری از [[وحی]]، و [[نفی]] [[عقل]] که به (ترتولیان کارتاژی ۲۳۰ - ۱۵۰ م) منسوب است؛ اصالت بخشی به وحی؛ و عقل را در [[خدمت]] [[فهم]] وحی دیدن، آن طور که آگوستین و آنسلم اظهار میداشتند؛ ۳. [[برتری]] عقل بر وحی، که به [[ابن رشد]] منسوب است؛ ۴. تعاضد عقل و وحی؛ چنانکه آکویناس و [[حکیمان]] بزرگ دیگری تلقی میکردند و خود تفسیرهای گوناگونی را بر میتابد<ref>ر.ک: ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطا؛ همو، روح فلسفه در قرون وسطا؛ آریری، عقل و وحی در اسلام، ترجمه خرمشاهی؛ زرین کوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، ص۲۵۵؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و رهبری، ص۲۷۳؛ مطهری، مرتضی، انسان و ایمان؛ همو، اسلام و مقتضیات زمان، ص۳۶۲.</ref>. بنابراین، [[هدف]] فعلی ما حل این موضوع بسیار مهم و دیر پا نیست؛ بلکه نکته درخور ذکر، این است که بر اساس این نظریه، چگونه میتوان [[اثبات]] کرد که [[خداوند]]، در امور [[انسان]]، [[مداخله]] [[تشریعی]] کرده است. نیز اثبات این که در میان [[انسانها]]، افرادی با چنان ظرفیتی وجود دارند که میتوانند [[پیام]] رسان [[خدا]] باشند، طبق چه معیاری است، و اثبات اینکه آنچه در [[متون مقدس]] وجود دارد، سخن خدا است چگونه امکان دارد؟ اگر عقل، ابزار اثبات این امور نباشد، چه معیار [[اقناع]] آمیز دیگری وجود خواهد داشت؟ گویا ارائه و گسترش این دیدگاه در [[مسیحیت]] پولسی به دو دلیل ناشی میشده است: یکی حل مشکل متون مقدس که اصالت آنها با تحقیقات تازه مخدوش میشد و محتوای آن قابل [[دفاع]] نمینمود؛ از این روی ناگزیر، هر [[روز]] به سراغ راه گریزی میگشتند تا کسی درباره این متون معمولی، [[استدلال]] و سازگاری با عقل را نطلبد، و مشکل بزرگ دیگر مسیحیت این است که میان [[کشف]] و [[الهام]] [[عارفان]] و [[وحی پیامبران]] فرقی نمینهد و هر دو را در یک قلمرو میبیند؛ بدین لحاظ، چنین نتیجه میگیرد که مخاطبان نباید از [[مکاشفه]] پیامبرانه، [[انتظار]] استدلال داشته باشند؛ در نتیجه به [[مردم]] تلقین میکنند که باید [[ایمان]] [[وحیانی]] را پذیرفت؛ زیرا محصول آن، [[فهم]] [[انسان]] خواهد بود. مفهوم این سخن، پذیرش چشم بسته بنیان [[اعتقادی]] است؛ چه بر اساس این دیدگاه، برای پذیرش ایمان، معیاری همگانی، منطقی و [[عقل]] پذیر وجود ندارد. آیا [[حقیقت]] همین است؟ آیا مردم را به سوی نافهمی سوق میدهد و [[پیامبران]] از مردم میخواستند که از آنان [[استدلال]] نطلبند و هر چه آنان ادعا کردند بپذیرند، یا آنکه ایشان انسانهای [[خردمند]] و با منطقی بودند که دیدگاه اصیلشان [[بیداری]] [[اندیشه]] [[انسانها]] بود و از مردم میخواستند تا سنتهای غلط و نامعقول نیاکان خویش را نسنجیده دنبال نکنند و [[باورها]] و اعتقادهای خویش را بر پایه [[علم]] و عقل [[قطعی]] [[استوار]] سازند؟ | |||
{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ}}<ref>«و بدینگونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم * گفت: حتّی اگر برای شما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهاید چیزی رهنمونتر بیاورم؟ گفتند: ما آنچه را بدان فرستاده شدهاید انکار میکنیم» سوره زخرف، آیه ۲۳-۲۴.</ref>. | |||
[[قرآن]] در گزارش داستان [[رسالت]] پیامبران، [[روایت]] میکند که آنان همیشه مخالفان خویش را مخاطب میساختند و [[دعوت]] خود را با [[بینه]] و نشانهای خردپذیر میشناساندند و از آنان نیز میخواستند که اگر بر [[عقیده]] و [[فکر]] خویش، دلیل و نشانی دارند، عرضه کنند: {{متن قرآن|قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>. سراسر قرآن [[دعوت به تفکر]]، [[تدبر]]، و [[تحصیل علم]] و [[یقین]] است. گاه [[معارف]] والای [[وحی]]، به صورت [[براهین عقلی]] در [[مقام]] [[احتجاج]] با [[دین]] گریزان مطرح میشود و گاه گفتههای متکی بر [[گمان]] و [[جهل]] مادی گرایان به استناد [[براهین]] [[قطعی]] و [[استوار]]، فرو ریخته و ویران تلقی میشود، و درد اساسی [[مردم]]، [[نادانی]] شمرده میشود: | |||
کسانی که [[شرک]] آوردند، خواهند گفت: اگر [[خدا]] میخواست، نه ما شرک میآوردیم و نه پدرانمان، و چیزی را [[حرام]] نمیکردیم. همین گونه کسانی که پیش از آنان بودند، [[پیامبران]] را [[تکذیب]] کردند تا سرانجام، [[کیفر]] سخت ما را چشیدند. بگو: آیا نزدشان دانشی هست تا آن را برای ما آشکار سازید؟! [[پیروی]] نمیکنید، مگر [[پندار]] را و جز به گزاف و تخمین سخن نمیگویید. بگو [[حجت]] و [[برهان]] رسا از آن خدا است؛ پس اگر میخواست، همه شما را راه مینمود<ref>{{متن قرآن|سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ * قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}} «به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند میخواست ما و پدرانمان شرک نمیورزیدیم و چیزی را حرام نمیدانستیم؛ همینگونه پیشینیان آنها (پیامبران را) دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمیکنید * بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر میخواست شما همگان را رهنمایی میکرد» سوره انعام، آیه ۱۴۸-۱۴۹.</ref>. | |||
[[قرآن]]، پذیرش و [[نفی]] هر [[فکری]] را بر اساس [[علم]] و [[یقین]]، مقبول میشمارد و [[اصرار]] دارد که [[انسان]] از دام [[تقلید]] رها شود و [[اعتقاد]] و [[سلوک]] خویش را بر کاخ مستحکم یقین بنا سازد. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید<ref>کلینی، اصول کافی، ج۱، کتاب فضل علم، ص۵۳.</ref>: | |||
[[خداوند]] بر اساس دو [[آیه]] از قرآن شریفش، مردم را موظف دانسته تا چیزی را که [[حق]] بودنش آشکار نیست، نپذیرند و نگویند و نیز چیزی را [[ناآگاهانه]] رد و [[نفی]] نکنند: {{متن قرآن|أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ}}<ref>«پس از آنان، جانشینانی آمدند که کتاب (آسمانی) را به ارث بردند؛ کالای ناپایدار این جهان فروتر را میگیرند و میگویند: به زودی (توبه میکنیم و) آمرزیده خواهیم شد و اگر باز کالای ناپایداری مانند آن به دستشان برسد آن را میگیرند! آیا از اینان در کتاب (تورات) پیمان گرفته نشده است که جز حقّ به خداوند نسبت ندهند؟ در حالی که آنچه در آن (کتاب) است آموختهاند و سرای واپسین برای آنان که پرهیزگاری میورزند بهتر است؛ آیا خرد نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۱۶۹.</ref>. | |||
{{متن قرآن|بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ}}<ref>«بلکه آنچه را که به دانش آن چیرگی نداشتند و هنوز تأویل آن به آنان نرسیده است دروغ شمردند؛ پیشینیان اینان نیز همینگونه (کتاب آسمانی را) دروغ شمردند و بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود» سوره یونس، آیه ۳۹.</ref>. | |||
از دید [[قرآن]]، [[آیات]] و [[نشانههای الهی]] (خواه [[تکوینی]] و خواه تدوینی) هنگامی اثر مثبت خواهد بخشید که [[انسان]] [[فهم]] عمیق و ژرفی از خود نشان دهد و قابلیت بشری برای این عکس العمل، ابزاری با عنوان «[[لُب]]»، «[[قلب]]» و... در وجود انسان معرفی میشود؛ بدین روی آشکار میگردد، همان طور که [[اثبات]] [[ضرورت وحی]] و دخالت [[تشریعی]] [[خدا]] در [[سرنوشت انسان]] کار [[عقل]] است، تشخیص [[حقانیت]] [[وحی]] و اعتبار ره آورد آن نیز بر عهده [[برهان عقلی]] و [[علم]] [[قطعی]] است: | |||
{{متن قرآن|وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ}}<ref>«و کسانی که آنان را از دانش بهره دادهاند میبینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون میگردد» سوره سبأ، آیه ۶.</ref>. | |||
گذشته از این، [[پیامبران الهی]] نیز در متن وحی خود دلایلی روشن بر [[اثبات]] ادعای خویش به همراه دارند<ref>ر.ک: سعیدی روشن، محمد باقر، معجزهشناسی، فصلهای چهار و پنج.</ref>. [[قرآن]] در متن و حیانی خویش با فراخوانی عمومی و جهانی، همه [[اندیشهها]] را به [[تفکر]] فرا میخواند که اگر در [[حقانیت]] و [[الهی]] بودن آن تردید دارند، تمام توان و نیروی خویش را به کار گیرند و با [[همکاری]] هم، مانند آن را پدید آورند: | |||
{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ}}<ref>«یا میگویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست میگویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.</ref>. | |||
{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«یا میگویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست میگویید ده سورهای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم میتوانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید * پس اگر (فراخوان) شما را پاسخ نگویند بدانید که با دانش خداوند فرو فرستاده شده است و اینکه هیچ خدایی جز او نیست، اکنون آیا گردن مینهید؟» سوره هود، آیه ۱۳-۱۴.</ref> | |||
{{متن قرآن|وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ}}<ref>«و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادهایم تردیدی دارید، چنانچه راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمیتوانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.</ref>. | |||
همان طور که ملاحظه میشود، این [[دعوت]] همگانی، مکرر و به شیوهای بسیار [[استوار]]، از دشوار به آسان عرضه شده است. آوردن همانند تمام [[قرآن]]، سپس ده [[سوره]] و سرانجام اگر نتوانستند، دست کم یک سوره همانند [[سوره کوثر]] که یک سطر بیشتر نیست؛ یعنی معادل یک هفت هزارم قرآن! | |||
به [[راستی]] اگر این سخن، [[استدلال عقلی]] نیست، پس [[استدلال]] چیست؟ | |||
{{متن قرآن|أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا}}<ref>«آیا به قرآن نیک نمیاندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند میبود در آن اختلاف بسیار مییافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.</ref>. | |||
این [[پیام]] که مخاطبش تمام اندیشههای زنده است، منطقی عمومی برای تمام [[انسانها]] شمرده میشود که هم شیوه [[رسالت]] [[انبیا]] را که سخنشان بر مبنای [[عقل]] است بیان میکند و هم معیاری برای [[مردم]] است که سخنان انبیا را با عیار عقل برهانی بشناسند و بپذیرند. | |||
حاصل سخن این که عقل [[قطعی]] با [[وحی]] قطعی هر دو از یک آبشخور بهره میبرند و هرگز همدیگر را [[نفی]] نمیکنند. اگر وحی [[راستین]] [[الهی]] به عقل برهانی عرضه شود، آن را میپذیرد؛ همان طور که چنین وحیی رهآورد خویش را در قالب [[ادله]] [[عقلانی]] و خردپذیر عرضه میکند و آن را ارجمند میشمارد<ref>ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۸۲؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و رهبری ص۲۸۱.</ref>. | |||
از [[امام کاظم]]{{ع}} چنین نقل شده است: | |||
{{متن حدیث|إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ{{عم}} وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ}}<ref>کلینی، اصول کافی، ج١، کتاب عقل و جهل، ص۱۹.</ref>؛ «[[خدا]] بر مردم دو [[حجت]] دارد: حجت آشکار و [[حجت پنهان]]. حجت آشکار، [[رسولان]] و [[پیامبران]] و امامانند و حجت پنهان، عقلهای مردم است». | |||
[[امام]] در آغاز این [[روایت]] با استناد به [[آیه قرآن]] چنین میفرماید: | |||
{{متن حدیث|يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ {{متن قرآن|فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸.</ref>}}<ref>کلینی، اصول کافی، ج١، کتاب عقل و جهل، ص۱۹.</ref>؛ «ای هشام! [[خداوند]] متعالی [[خردمندان]] و [[دانشوران]] را در کتاب خویش مژده داده و گفته است: پس [[بندگان]] مرا [[بشارت]] ده! همان کسانی که سخنان را میشنوند و از [[نیکوترین]] آن [[پیروی]] میکنند. آنان کسانی هستند که [[خدا]] هدایتشان کرده و آنان خردمندانند». | |||
بنابراین اگر مسلک و آیینی خود را به [[وحی الهی]] مستند دانست و در عین حال، از مواجهه با [[فکر]] برهانی گریزان بود، در [[وحیانی]] بودن آن تردید باید کرد؛ چنانکه [[امام علی]]{{ع}} در این باره میفرماید: | |||
{{متن حدیث|بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۴۴.</ref>؛ «خداوند، [[پیامبران]] خویش را به وسیله [[وحی]] که ویژه پیامبران او است، [[مبعوث]] کرد، و آنان را [[حجت]] خویش بر بندگانش قرار داد تا اینکه عذر و بهانهای در برابر خدا نداشته باشند». | |||
[[امام]] در جای دیگری میفرماید: | |||
{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۸۳.</ref>؛ «او را به [[رسالت]] مبعوث کرد تا فرمانهایش را [[اجرا]] نماید و [[حجت خدا]] را بر [[مردم]] تمام کند و آنان را از [[رفتار]] بد [[بیم]] دهد». | |||
{{متن حدیث|ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِيءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِيِّ وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِي وَ الْكِتَابِ الْهَادِي}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۶۱.</ref>؛ «خداوند، پیامبرش را با نوری روشنی بخش و برهانی روشن و راهی [[استوار]] و کتابی [[هدایت کننده]] فرستاد».<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۴۸-۱۵۶.</ref> | |||
==استمرار یا ختم وحی؟== | |||
{{اصلی|انقطاع وحی}} | |||
در [[قرآن]] به [[صراحت]] چنین اظهار شده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. خاتم از ختم، به معنای پایان دادن به چیزی است<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده ختم.</ref>، و این مضمون در [[آیات]] دیگر، فراوان به چشم میخورد که {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمیخواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>. مفاد این آیات آن است که [[آیین اسلام]]، واپسین سلسله [[ادیان الهی]] و آیینی [[جهان شمول]] است و با این وصف، ظرف و مجالی برای [[ظهور پیامبر]] و [[شریعت]] دیگر باقی نمیماند. [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: | |||
{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ فَجَاهَدَ فِي اللَّهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ وَ الْعَادِلِينَ بِهِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۳۳.</ref>؛ «[[خداوند]]، [[پیامبر]] را پس از یک [[فترت]] بعد از [[پیامبران]] گذشته فرستاد. هنگامی که در میان [[مردم]] [[منازعات]] بسیار افتاده بود، او را در پی [[رسولان]] پیشین [[مبعوث]] نمود و به او وحی را پایان بخشید، و او نیز با کسانی که به [[حق]] پشت کرده و از آن روی برتافته بودند، به [[جهاد]] پرداخت». | |||
ممکن است بگویند: اگر [[نبوت]] و [[وحی تشریعی]] به [[ضرورت عقل]] مستند است، پس [[حکمت]] [[انقطاع]] آن چیست و آیا [[انقطاع وحی]] مستلزم قطع [[فیض]] و [[رحمت ویژه الهی]] نیست؟ | |||
مفاد [[برهان]] [[ضرورت]] وحی تشریعی این است که [[جامعه بشری]] از طریق [[پیام]] [[هدایت]]، نقصان بینشهای بنیادی خویش را برطرف سازد و [[حجت الهی]] بر همگان تمام شود؛ از این رو به سبب آنکه [[بشر]] در دورههای گذشته به سطح مطلوبی از وضعیت [[فرهنگی]] - [[اجتماعی]] نرسیده بود که توان [[حفظ]] و [[حراست]] [[پیام آسمانی]] را عهدهدار شود و کتابهای [[الهی]] به [[قصور]] یا تقصیر [[تحریف]] یا نابود میشد، و از سویی، [[اجتماع]] [[انسانی]] در روند تکاملی خود همواره با نیازهای جدید و روابط پیچیده مواجه میشد، بالطبع [[خداوند]] به تناسب این مقتضیات و ضرورتها، شریعتی جدید میفرستاد؛ اما وقتی [[جامعه انسانی]] به مرحلهای از [[بلوغ]] [[فکری]] و [[رشد]] [[فرهنگی]] رسید که بتواند نقشه کلی مسیر [[زندگی]] را بگیرد و بفهمد و حایز [[استعداد]] نگه داری [[قانون اساسی]] الهی شد و در پرتو [[تفکر]] [[خلاق]] ([[اجتهاد]]) خویش توانست جزئیات و فروعاتی را که به مرور [[زمان]] و [[پیشرفت اجتماعی]] پدید میآید، در پرتو خطوط اساسی [[شریعت]] [[کشف]] و [[استنباط]] کند، آیا ضرورتی برای تجدید شریعت باقی میماند؟ وقتی (در پرتو [[دلایل]] [[حقانیت]] [[وحی]]) پذیرفتیم که وحی [[محمدی]] دفتر کامل راهنمای وجود [[انسان]] است<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> که از سوی [[آفریدگار]] [[حکیم]] و [[آگاه]] به تمام [[نیازهای انسان]]<ref>{{متن قرآن|أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ}} «آیا آنکه آفریده است نمیداند؟ با آنکه او نازکبین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.</ref> و به اقتضای [[سرشت]] تغییرناپذیر او<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> فرستاده شده، و [[تحریف ناپذیری]] [[ابدی]] آن [[تدبیر]] و تضمین شده است<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref>. روشن است که ضرورتی بر تکرار [[شریعت]] نخواهد بود. | |||
با توجه به نکات یاد شده، آشکار میشود که پایان یافتن [[وحی نبوی]] به هیچ روی به معنای قطع [[فیض الهی]] نیست. به [[اعتقاد شیعه]]، [[عترت پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[امامان معصوم]] که عِدل جدایی ناپذیر [[قرآن]] هستند، از نوعی آموزه [[غیبی]] [[معارف الهی]] به وسیله [[فرشتگان]] برخوردارند که «تحدیثـ نام دارد<ref>کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰.</ref>؛ لذا این سخن که «با بسته شدن دفتر [[نبوت]] به مهر [[خاتمیت]]، [[شخصیت]] هیچ کس پشتوانه سخن او نیست، از همه [[حجت]] میخواهند، جز از [[پیامبر]] که خود حجت است»<ref>سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۷.</ref>، [[انکار]] [[امامت امامان معصوم]] پس از پیامبر، سخنی مردود است. | |||
نقش [[امامت]] [[منصوب]] و مؤید به [[وحی تسدیدی]] و [[عصمت]]<ref>ر.ک: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، در [[تفکر شیعی]] در جایگاه [[حافظ]] صیانت قرآن از دگرگونی و عینیت و تحقق معارف الهی، همواره مورد نیاز است و [[جامعه انسانی]] در مسیر [[تکامل]] خویش هرگز از آن [[بینیاز]] نخواهد بود. این همه، به رغم ترسیم ناسرهای است که [[دین]] را آمیخته به نقصان دانسته، آن را نیازمند تکمیل با تجربههای [[پیامبران]] جدید، یعنی [[آدمیان]] متعارف در گذر [[زمان]] میداند. [[شایسته]] است در این باره، تصویر [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را از کمال شریعت و ختم [[وحی]] [[آفریدگار]] عالم به همه [[اسرار]]، ملاحظه کنیم: | |||
یا این که [[خداوند]] دین ناقصی فرو فرستاده، در تکمیل آن از آنان [[استمداد]] جسته است؟ یا آنان [[شریک]] خدایند که [[حق]] دارند بگویند و بر [[خدا]] لازم است بر آن [[رضا]] دهد؟ یا اینکه خداوند دین را کامل فرستاده؛ اما پیامبر در [[تبلیغ]] و ادای آن کوتاهی ورزیده است؟ با اینکه [[خداوند]] میفرماید: در [[قرآن]] از هیچ چیز فروگذار نکردهایم و نیز میفرماید: در قرآن بیان همه چیز آمده است، و یادآور شده است که [[آیات قرآن]] یکدیگر را [[تصدیق]] میکنند و اختلافی در آن وجود ندارد؛ چنانکه میفرماید: اگر قرآن از ناحیه غیر [[خدا]] بود، [[اختلافات]] فراوانی در آن مییافتند. قرآن ظاهری [[زیبا]] و شگفت انگیز و [[باطنی]] ژرف و پر مایه دارد. شگفتیهای آن فانی نگردد و [[اسرار]] نهفته آن پایان نپذیرد. هرگز تاریکیهای [[جهل و نادانی]] جز به آن، برطرف نمیشود<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸.</ref>. | |||
در این نگاه [[ارزشمند]]، سر [[خاتمیت]]، به اقیانوس بیکران دفتر [[معرفت]] [[وحی قرآنی]] باز میگردد که آماده [[پاسخگویی]] به پرسشهای [[آدمیان]] در گستره [[زمان]] و پهنه [[زمین]] است، نه [[بینیازی]] و [[رهایی]] [[عقل]] از [[شریعت]] [[انبیا]] که برخی پنداشتهاند: | |||
سخن علی{{ع}} آن است که خداوند با فرستادن قرآن [[محمدی]]، دریچههایی از [[معارف]] را به روی [[بشر]] گشوده است که هرگز به پایان نمیرسد و [[انسان]] نیز هیچگاه از آن [[بینیاز]] نخواهد بود. معارفی از آغاز عالم و فرجام آن، از [[تاریخ]] و هستی و انسان و از [[سنتها]] و [[نظامات]] هستی و از [[غیب و شهود]] [[جهان]] و... که توسن [[اندیشه]] انسان، بدون [[استمداد]] از قرآن در [[خیال]] خویش نیز به آن معارف دسترسی نمییابد<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۸.</ref>. | |||
در عبارتهای دیگری، گویا [[سخن امام]] در پاسخ کسانی است که کار خدا را با کار آدمیان [[قیاس]] میکنند<ref>با ختم نبوت، عقل نهایت آزادی را پیدا میکند و شخصیت هیچ کس، حاجب دلایل عقلی و تجربی و قانونی نمیشود. آزاد بودن، یعنی آزاد بودن عقل از عوامل مافوق و مادون عقل. نبوت به منزله امری مافوق عقل میآید تا با پیامها و تکالیف خود، آدمی را از عوامل پست و مادون عقل رها سازد؛ آنگاه با خاتمیت خویش، عامل مافوق را هم بر میدارد. و طناب گهواره عقل را از دو سو میگشاید و طفل عقل را که اینک بالغ و چالاک شده، آزاد میگذارد تا بر پای خود برخیزد و بایستد و برود و بدود و بپرد». (سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۱۴۱).</ref> و<ref>«پیامبر اگر عمر بیشتری مییافت، قرآن بیش از این میشد که هست.»..؛ کاملتر شدن دین، لازمهاش کاملتر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره تجربههای فردی (درونی) و جمعی (بیرونی) او است. این کاملتر شدن، ناظر به اکمال حداقلی است نه حداکثری؛ اما حداکثر ممکن در تکامل تدریجی و بسط تاریخی بعدی اسلام پدید خواهد آمد. اینک در غیبت پیامبر هم باید تجربههای درونی و برونی پیامبرانه بسط یابند و بر غنا و فربهی دین بیفزایند. اسلام در طول تاریخ با این افزودهها پختهتر، پروردهتر و فربهتر شده است.»... (سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۴-۲۷).</ref>: | |||
بر شما کتابی نازل کرد که روشنگر همه چیز است. [[پیامبر]] را تا آن هنگام در میان شما قرار داد که برای او و شما آیینی را که مورد رضای خویش است و کتاب آسمانیاش بازگو میکند، تکمیل نماید. | |||
[[اوامر و نواهی]] [[خدا]] و آنچه مورد [[خشنودی]] و [[نارضایتی]] او بود، با زبان وی بیان فرمود. راه عذر را بر شما بست و [[حجت]] را بر شما تمام کرد<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۳.</ref>. | |||
[[امام]] در سخن دیگری درباره کمال [[قرآن]]، [[نورانیت]] و [[ارتباط]] محکم اکمال [[شریعت]] با [[رحلت پیامبر خاتم]] و ختم [[وحی]] فرمود: | |||
قرآن، [[فرمان]] دهندهای بازدارنده است. [[خاموشی]] گویا است. [[حجت خدا]] بر [[مردم]] است. [[خداوند]]، [[پیمان]] [[عمل به قرآن]] را با [[فطرت]] از [[بندگان]] گرفته و آنان را در گرو [[دستورات]] آن قرار داده است. نورانیت آن را تمام، و دینش را با آن کامل ساخته است. هنگامی پیامبرش را از این [[جهان]] برد که از [[احکام]] و [[هدایت قرآن]] به [[خلق]]، [[فراغت]] یافته بود؛ بنابراین خداوند را آن گونه بزرگ شمارید که خود خواسته؛ چراکه خداوند چیزی را از دینش بر شما مخفی نداشته، و هیچ مطلبی که مورد [[رضایت]] و یا ناخشنودیاش باشد، نیست، جز آنکه نشانهای روشن و آیهای محکم که از آن منع یا به آن [[دعوت]] کند، برایش قرار داده است؛ پس [[خشنودی]] و [[خشم]] و [[قانون]] او در گذشته و حال و [[آینده]] درباره همه یکی است. [[آگاه]] باشید که [[خداوند]] هیچگاه از شما [[خشنود]] نمیشود به کاری که بر پیشینیان به خاطر آن خشم گرفته و هرگز بر شما [[خشمگین]] نمیشود بر کاری که به موجب آن کار از پیشینیان خشنود میشد<ref>نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر سعیدی روشن|سعیدی روشن، محمد باقر]]، [[وحی و معرفت وحیانی (مقاله)|مقاله «وحی و معرفت وحیانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۱۵۶.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |