وحی در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

انتساب به خدا، هویت وحی تشریعی

اساس و پایه در وحی الهی به انبیا، قدرت و علم بی‌کران خدای جهان است که بر عالم و آدم احاطه دارد. در این نگرش، پیامبر نیرویی بسیار برجسته و مستعد است که از یک سو همانند همه انسان‌ها شخصیتی متعارف دارد و از دیگر سو، شخصیت برگزیده از جانب خداوند به شمار می‌رود. او در جایگاه انسان، از خود هیچ ندارد و برای خویش هیچ گونه امتیازی قائل نیست؛ اما انتساب وحیانی ایشان به خدا، هویتی دیگر به او می‌بخشد که حامل روشن‌گری و هدایت انسان‌ها است: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ[۱]. قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۲].

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا * قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۳]. آری، در این نگاه، مبدأ و منشأ وحی، مانند همه پدیده‌های امکانی عالم هستی، علم و قدرت و ربوبیت پروردگار متعالی است و پیامبران جز ابلاغ پیام خداوند به مردم هیچ نقشی از خود ندارند.

امیرمؤمنان در سخنی گویا، فلسفه وجودی کتاب وحی آسمانی از سوی خدا را به حکمت و فلسفه آفرینش الهی باز می‌گرداند و می‌فرماید: از آنجا که خدا مردمان را بیهوده نیافریده، آنان را با کتاب و حی تشریعی خویش، از نادانی و نابینایی نیز درآورده است[۴]. حضرت در سخن گویای دیگری که آن نیز شرح فلسفه نبوت و وحی است، با بیان نقش و شأن انبیای الهی در بیداری اندیشه‌ها و فطرت‌های مردم و زدودن غفلت‌ها و ارائه آیات و نشانه‌های خداوند، وحی را از جانب خدا برای اتمام حجت بر آدمیان برمی‌شمرد: از میان فرزندان او آدم پیامبرانی برگزید، و از آنان پیمان وحی گرفت، و از ایشان خواست که امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانی که اکثر مردم پیمان خدا را تبدیل کرده بودند و حق او را نمی‌شناختند، و همتا و شریکانی برای او قرار داده بودند، و شیاطین آنان را از معرفت خدا بازداشته، و از عبادت و اطاعتش ایشان را جدا نموده بودند؛ پس پیامبرانش را در میان آنان مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمت‌های فراموش شده را به یادشان آورند، و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر ایشان تمام کنند، گنج‌های پنهان عقل‌ها را آشکار سازند؛ و آیات قدرت خدای را به آنان نشان دهند: آن سقف بلندپایه آسمان که بر فراز آنان قرار گرفته، و این گاهواره زمین که در زیر پای آنان گسترده، و وسایل معیشتی که ایشان را زنده نگه می‌دارد، و اجل‌هایی که آنان را فانی می‌سازد، و مشکلات و رنج‌هایی که ایشان را پیر می‌کند و حوادثی که پی در پی بر آنان وارد می‌گردد، (همه اینها را به آنان گوشزد کنند). خداوند هرگز بندگان خود را از پیامبران مرسل، و کتاب‌های آسمانی یا دلیلی قاطع یا راهی صاف و راست خالی نگذارده است[۵].

در این نگاه، وحی را، علم و قدرت مطلق الهی (مانند تمام پدیده‌های امکانی هستی) پدید می‌آورد و پیامبر جز ابلاغ پیام خداوند به مردم، هیچ نقشی ندارد. با این وصف، نگاه‌های مشتبه و غبارآلودی وجود دارد که با پندارهای گوناگون، منشأ غیبی و قدرت بی‌کران بیرونی وحی‌آفرین را نادیده می‌گیرد و می‌کوشد تا پدیده وحی را امری طبیعی و انسانی و نه الهی و متافیزیکی به شمار آورد. این دیدگاه، گاهی با زبان دانش جدید روان‌شناسی و علوم اجتماعی، نبوت و معرفت وحیانی را تبلور شخصیت باطنی یا نبوغ اجتماعی می‌نامد[۶]، گاه آن را در قلمرو «مکاشفات و تجارب درونی» تحلیل می‌کند که قلمرو آن در محدوده شخص و مناسبات اجتماعی وی برایش ظهور یافته و استمرار این تجارب نیز به دست دیگران صورت خواهد گرفت. همین نگرش درباره وحی، گاهی با نام عقلانیت، علم‌گرایی جدید، روش نقد تاریخی، اسطوره‌زدایی و نام‌های دیگر ظاهر می‌شود و از این طریق نیز خواسته یا ناخواسته می‌کوشد تا وحی را دست پرورده انسان و محصولی طبیعی و عصری جلوه دهد.

برابر این دیدگاه‌ها، وحی در سطح الهام‌های متعارف و تراوش‌های درونی، فرو کاسته می‌شود که برای همگان به تناسب موقعیت‌های فردی و اجتماعی قابل تحقق است و به شخص پیامبر اختصاص ندارد؛ چنان‌که تصریح می‌شود کامل‌تر شدن دین محصول همین تجارب مستمر است، و وحی و دین، چیزی بیش از این به شمار نمی‌آید! و هیچ نقشی برای خدا، و علم و تدبیر او در هدایت خاص انسان باقی نمی‌ماند؛ چنان‌که در این نگرش، پذیرش وحی در جایگاه پدیده‌ای ماورای طبیعی، به شدت انکار، و چنین تفکری وابسته به جهان بینی سنتی قلمداد می‌شود، و جهان بینی مبتنی بر روش نقد تاریخی و عقلانیت (حس‌گرا) نمی‌تواند این مطالب را بپذیرد و سخنش این است که اگر این امور (وحی، معجزه و...) واقع شدنی بود. حالا هم واقع می‌شد! حاصل این نگرش به اصطلاح اسطوره زدا این است که به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی نگاه نمی‌شود.[۷]

علل ستیز با وحی

ستیز با وحی و تردیدافکنی در آن، نه از سر علم و عقل، بلکه از علل و عوامل گوناگونی ناشی است که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:

۱. مبانی معرفت شناختی و جهان شناختی مادی: کسانی که از جهان، تفسیری مادی و الحادی ارائه می‌کردند و عالم را در طبیعت بی‌هدف و زوال پذیر منحصر می‌انگاشتند و به مبدأ عالم و مقام آفرینش و ربوبیت خداوند توجه نداشتند، به نبوت و وحی نیز به دیده تردید می‌نگریستند. قرآن در ریشه‌یابی این موضوع می‌گوید: آنان که وحی و رسالت را انکار می‌کنند و می‌گویند، خداوند هیچ چیزی بر بشر نازل نکرده است، خدا را به درستی نشناخته‌اند. اگر اینها از هستی، شناختی کامل می‌داشتند، می‌فهمیدند که آفریدگار آگاه، اداره کننده تمام آفریدگان و تأمین کننده تمام نیازهای ایشان است و وحی و شریعت از لوازم تدبیر و به مقصد رساندن انسان به شمار می‌رود: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ[۸]، فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ[۹]. بنابراین اگر مبنای معرفت شناختی کسی تزلزل نداشته باشد و به دور از شک و سفسطه، غیر از آگاهی‌های حسی - تجربی، عقل برهانی را نیز که پایه دانش یقینی است، بپذیرد و در مرتبه هستی شناختی، جهان را در ماده منحصر نبیند و وجود خدا را مبدأ و آفریدگار و مدبر عالم بداند، در پذیرش وحی به صورت امری بیرونی و غیبی، درنگ نمی‌کند. امیرمؤمنان در تصحیح بینش مردم درباره خدا و فعل او فرمود: خدایی که خود با حواس درک نمی‌شود و با مردم مقایسه نمی‌گردد وحی او به انبیا نیز چنین است. او با موسی(ع) تکلم کرد و نشانه‌های بزرگ خود را به او نمایاند؛ اما بدون در کار انداختن دست افزار اندام و جنباندن لب، و گشودن و بستن کام[۱۰].

۲. گرایش‌ها و منش‌های مادی: منشأ دیگری که در انکار وحی و انکار رسالت انبیا، به ویژه «نبوت خاصه» تأثیر داشته، استکبار و هواپرستی بوده است. آنان که چشم و گوش و جسم و جانشان فقط مظاهر طبیعت را می‌دید و بس، پای‌بندی و دلبستگی به طبیعت، چنان در روانشان ریشه دوانده بود که همه حقایق را در پرتو این معیار ارزیابی می‌کردند و می‌گفتند: اگر بنا است خدا پیامبری داشته باشد، باید او را از میان ثروتمندان برگزیند: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ[۱۱] حضرت امیر این وضعیت اسف انگیز جاهلی را چنین ترسیم می‌کند: «ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ»[۱۲]؛ «خداوند هنگامی پیامبر را مبعوث نمود که مردم در گرداب جهالت و گناه فرو رفته بودند و در حیرت و سرگردانی به سر می‌بردند. لجام هلاکت، آنان را می‌کشید و پرده‌های گمراهی، چهره عقل آنان را پوشیده و بر جان و دلشان قفل آویخته بود».

ممکن است گفته شود که پذیرش وحی و تجلی نوعی معرفت برای برخی انسان‌ها که از قلمرو فرمول‌های معین آگاهی‌های تجربی، فلسفی، و عرفانی خارج است، و بدون اکتساب و کوشش انسان صورت می‌پذیرد، بر خلاف سنت جاری جهان هستی و نظام علی و معلولی حاکم بر عالم است. پاسخ آن است که قانون علیت، سنتی عقلی، فراگیر و استثناناپذیر است؛ اما مفاد این قانون، مصادیق و نمودهای گوناگون علت و معلول را به ما نمی‌شناساند. دانش انسانی درباره جلوه‌های خاص اسباب و مسببات مادی نیز بسیار محدود و به تدریج رو به رشد و تکامل است؛ اما تأثیر علل و اسباب غیر مادی و طبیعی در پدیده‌های جهان طبیعی، در قلمرو مشاهده‌ها و آزمون‌های علوم تجربی راه نیافته و به شمار نیامده است. در عین حال، هیچ‌گونه دلیل علمی بر نفی آن نیز وجود ندارد؛ بلکه بر اثبات آن، دلیل عقلی نیز قائم است. فرضیه‌ها و نظریه‌های تجربی می‌توانند بگویند آن‌چه به صورت منابع عمومی دانش بشری آزموده شده، از سنخ بینش حسی، تجربی، عقلی و عرفانی است؛ اما هرگز نمی‌توانند نوع دیگری از مبدأ معرفت را نفی کنند. هنر دانش تجربی، وصف جزئی واقعیت‌هایی است که در تیررس ابزارهای آن قرار دارند؛ اما اثبات یا نفی واقعیت‌هایی که از حوزه این علوم خارجند، وظیفه این علم نیست و اظهار نظر در این باره، تکاپویی غیر علمی به شمار می‌رود. به هر حال، دو عنصر اساسی را می‌توان مبنای پذیرش وحی به شمار آورد. اگر این دو عنصر، قابل تبیین عقلانی و مبرهن باشد، پذیرش وحی به صورت ظهور پدیده‌ای غیبی در عالم طبیعت نیز قابل اثبات خواهد بود. عنصر نخست، جهان غیب و ماورای طبیعت و به طور مشخص وجود متعالی خدا در جایگاه فاعل و موجد وحی، و عنصر دیگر، جوهر نفسانی مجرد انسان و استعداد فوق العاده آن در نقش قابل و پذیرای وحی است. چون این دو حقیقت، از نظر عقل، اثبات شده است، وجود وحی نیز به صورت افاضه معرفت ویژه از سوی خدا به نفس مجرد پیامبران، نه تنها با هیچ‌گونه مشکلی مواجه نیست، بلکه لازمه صفات کمالی خدا است.[۱۳]

فرشتگان وحی

امیرمؤمنان در خطبه بلندی که سید رضی آن را سرآغاز نهج البلاغه قرار داده است، نکات بسیار ارجمندی درباره وحی و نبوت بیان کرده که سزاوار بهره‌گیری است. در بخشی از این خطبه که فرشته‌شناسی است، پس از وصف اصناف فرشتگان و نقش آنان در کارگاه هستی، یکی از شئون آنان را ابلاغ پیام خداوند بر پیامبران بر می‌شمرد. با ملاحظه قرآن چنین استفاده می‌شود که برخی آیات، نازل کننده وحی و قرآن را خدای متعالی معرفی می‌کند: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا[۱۴] و در آیات بسیاری از قرآن، فرشتگان، به ویژه جبرئیل را فرود آورنده قرآن می‌شناساند: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ[۱۵].

در اینجا این پرسش پیش می‌آید که آیا قرآن را خداوند، خود نازل کرده یا وسایط و فرشتگان. به اقتضای فرآیند عمومی توحید افعالی که قرآن نمودهای گوناگون آن را مکرر مطرح نموده، منشأ و مبدأ همه کارهای عالَم، از جمله نزول قرآن، خدا است؛ اما نام‌برداری وسایط و پدیده‌های گوناگون بدین معنا است که آنها، اسباب افعال خداوندند و هر یک در قلمروی ویژه، نقش خویش را از خدا گرفته‌اند و با رخصت او در کار تدبیر عالمند و فاعلیت آنها در طول فاعلیت خدا و هستی بخش مطلق است؛ بنابراین می‌توان دسته‌ای از فرشتگان الهی را به فرماندهی جبرئیل پیک وحی خدا و واسطه نزول قرآن دانست. روایتی که پیش‌تر از امیرمؤمنان آوردیم، موضوع را این گونه شرح می‌دهد که پیامبر از جبرئیل پرسید: «يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ رَبِّي لَا يُرَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَمِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ فَقَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ فَقَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ قَالَ يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ قَالَ يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...»[۱۶]؛ از مفاد این روایت استظهار می‌شود که «فرشته‌ای از روحانیان» شخصی غیر از جبرئیل است. از سوی دیگر ممکن است این دوگانگی در تعبیر را حاکی از دو گونه نزول دانست؛ چنان‌که دانشمندان اسلامی بدان تصریح کرده‌اند؛ یعنی پیامبر وحی قرآنی را، هم بی‌واسطه از خدای متعالی می‌گرفت که این مواجهه ربانی، تأثیری شگرف بر وجود حضرت می‌گذاشت، و هم با وساطت جبرئیل پذیرا می‌شد که این نوع وحی، به نسبت آسان بود. به بیان دیگر، این تفاوت‌ها با توجه به حالات گوناگون گیرنده پیام لحاظ می‌شود؛ وگرنه فرستنده حقیقی وحی، در همه حال خداوند است[۱۷].[۱۸]

مهبط و مقصد وحی

وحی بر چه کسی نازل شده است: پیامبر یا مردم؟ منشأ این پرسش نیز دو دسته آیات است در دسته‌ای از آنها تصریح شده که گیرنده واقعی وحی قرآنی، پیامبر(ص) است؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ[۱۹] و آیات دیگری نیز اشاره دارد که قرآن بر مردم فرود آمده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا[۲۰] در تحلیل این دو گونه آیات می‌توان به این موضوع رهنمون شد که گیرنده مستقیم وحی قرآنی، شخص رسول بوده و هیچ آیه‌ای، مستقیم از سوی خدا به فردی غیر از او نازل نشده و فقط روان پاک پیامبر ظرف نزول وحی و امین سر خداوندی قرار گرفته است. مقصد نهایی وحی قرآنی به حتم، مردمند و هدف همان است که این وحی به آنان برسد و مقصود از نزول به سوی مردم نیز همین است؛ اما آنان فقط در پرتو وجود رسول خدا(ص) و ابلاغ و تلاوت او، متن مقدس قرآن را می‌گرفتند و در حقیقت، قرآن با وساطت پیامبر بر آنان نازل می‌شد: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۲۱]، هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ...[۲۲] بر اساس مطلب ذکر شده، روشن می‌شود که آن‌چه در برخی کتاب‌ها تحت عنوان «آیات جاری شده بر زبان صحابه» سخن رفته، نا استوار و برخلاف منطق وحی قرآنی و خردمندی است.[۲۳]

خود وحی یا تعبیر وحی

یکی از پرسش‌های اساسی درباره وحی آن است که آیا عین آن پیام نازل بر پیامبر، به انسان‌های دیگر انتقال می‌یابد یا فقط پیامبر می‌تواند برداشت خود از صحنه وحی را برای دیگران گزارش کند. اینجا است که مطالعات فلسفه دین در غرب، با واژه «تعبیر»[۲۴] مواجه می‌شویم. اصطلاح «تعبیر» گاه در برابر «تجربه»[۲۵] که مشاهده مستقیم است، به مفهوم برداشت در کار، می‌آید و گاه به معنای بیان، ترجمه و تبدیل علم حضوری به حصولی است. تحلیل، بلکه پافشاری متفکران مسیحی، و به تأثیر از آنان، پاره‌ای از متتبعان مسلمان درباره وحی آن است که گیرنده آن بی‌تأثیر نیست؛ بلکه در آن دخل و تصرف می‌کند و هر طور که مصلحت تشخیص دهد، به بیان خویشتن آن را به جامعه می‌رساند. این مطلب در بیان متکلمان جدید مسیحی چنین ترسیم می‌شود که بر اساس ضابطه عمومی هر نوع معرفت و تجربه که با تعبیر ملازم است، وحی نیز تجربه مکاشفه پیامبرانه است که لباس تعبیر انسانی می‌پوشد؛ لذا این توقع بی‌جا است که انتظار داشته باشیم عین صحنه مکاشفه و حقیقت ارائه شده الهی از نظر معنا و لفظ به ما منتقل شود؛ زیرا تعبیر، همیشه در قالب فرهنگ و فهم معاصران صورت می‌گیرد[۲۶]. مطابق این نگرش، «وحی»، تابع پیامبر و محیط فرهنگی و اجتماعی است[۲۷] و پیامبر تابع وحی و خواست حکیمانه خدا نیست.

این نگرش، خط فاصل ممتدی را میان دو برداشت آسمانی – متافیزیکی، و زمینی - طبیعی درباره پدیده وحی عرضه می‌کند که نمی‌توان از آن چشم پوشید. چنین برداشتی، صیانت وحی را مردود، و اساس اعتماد به آن را ویران می‌سازد. وحی، خود نوعی علم حضوری و شهود بی‌واسطه است و از این لحاظ، در جنس، با تجارب دینی و الهام‌های عارفانه، نقطه اشتراک دارد؛ اما مرز تمایز این دو نوع معرفت، صرف‌نظر از قلمروشان، آن است که سنخ علم وحیانی اختصاص یافته به پیامبران، از مبدأ آغاز الهی خود تا مجاری ادراکی پیامبر و رسیدن به دست مردم، همه تحت نظارت و اراده خاص خدا قرار دارد و از دخل و تصرف مصون است و با منطق عمومی تفاهم بشری (با توجه به تحدی) برای دیگران قابلیت اثبات دارد؛ بر خلاف تجربه‌های عرفانی که فاقد این ویژگی است. از این رو وحی که از علم مطلق خداوند نشأت می‌گیرد، به فرهنگ و اقتضائات عینی جامعه توجه می‌کند؛ ولی هرگز تحت تأثیر آنها قرار نمی‌گیرد. به رغم ترسیمی که کتاب مقدس یهودی و مسیحی از نبوت و وحی‌گیری ارائه داده است، و آن را فاقد ویژگی خاص معرفی می‌کند[۲۸]، از نظر قرآن، نبوت، موهبتی الهی است و وحی‌گیری بر یک سلسله شرایط و ویژگی‌ها توقف دارد که عصمت در دریافت پیام غیب و حفظ و ابلاغ آن و نیز عصمت در رفتار فردی و وظیفه عبودیت پروردگار، به حکم عقل و شرع، اساسی‌ترین آنها است.

از آنجا که پیام وحی تشریعی، سنگین‌ترین و خطیرترین رسالت‌ها است و همه انسان‌ها نمی‌توانند به طور مستقیم مخاطب و گیرنده آیات شفاهی و حقایق غیبی باشند، خداوند به علم ذاتی خویش از میان آنان فردی را بر می‌گزیند[۲۹] که کامل‌ترین استعدادهای انسانی را دارا بوده، ظرف وجود او قابلیت تجلی علم الهی و سر وحیانی را داشته باشد و با بهره‌مندی از بینش عمیق[۳۰] و اراده استوار خویش، به تأیید خاص الهی «عصمت» مؤید باشد؛ زیرا در غیر این صورت، هدف بعثت و رسالت و نیز هدف آفرینش انسان تأمین نخواهد شد. حضرت امیر درباره این ویژگی رسول، یعنی صیانت علمی و عملی، می‌فرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ(ص) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»[۳۱]؛

در اندیشه اسلامی، تمام حقایق هستی و نمودهای طبیعی، آیه‌ها و نشانه‌ها و رمزهای غیر شفاهی هستند که به امر «کُن» الهی لباس هستی به تن کرده، صفت فعلی خداوند را متجلی ساخته‌اند، و آیات کلامی خداوند نیز تجلی تکلم الهی (صفت فعل) است که از مقام ذات خدا به امر «کُن» لباس الفاظ و عبارت‌ها را به خود گرفته است. این دو گونه نزول (در کتاب تکوین و در کتاب تدوین)، مشمول یک قانونند: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۳۲]. حقیقت وحی و سرچشمه آن، صفت علم الهی است. ظهور این حقیقت، جریان ربوبیت خاصه الهی در سرنوشت انسان است که در قالب پیام هدایت صورت می‌گیرد. برابر تصریح قرآن، فرایند ظهور عینی وحی در جامه الفاظ عربی روشن که برای مردم قابل فهم شود، کارخدا است و پیامبر در این فرایند، هیچ نقشی جز دریافت و ابلاغ به مردم ایفا نمی‌کند[۳۳]: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ[۳۴]. متخصصان علوم قرآنی اتفاق نظر دارند که بنابر ادله متواتر و قطعی، گزینش واژه‌ها و نظم و ساختار آنها که آیه‌های وحی تدوینی را تشکیل می‌دهند، فعل خدا است و پیامبر هیچ نقشی در آن نداشته و کلمه‌ای کم یا زیاد نکرده است.

فرو فرستاده‌ای است از پروردگار جهانیان، و اگر وی برخی سخنان را به دروغ به ما نسبت می‌داد، هر آینه او را به دست راست با قوت و شدت می‌گرفتیم؛ پس رگ جان او را می‌بریدیم[۳۵]. و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، کسانی که به دیدار ما جهان آخرت امید ندارند، گویند: قرآنی جز این بیاور یا آن را تغییر ده. بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود دگرگون سازم. من پیروی نمی‌کنم، مگر آن‌چه را به من وحی می‌شود. من اگر پروردگارم را به دگرگون کردن قرآن نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم. بگو: اگر خدا می‌خواست آن را بر شما نمی‌خواندم[۳۶]. قرآن بودن قرآن و عظمت و اعجاز آن در همین است که معانی در قالب الفاظ ویژه و ترکیب جمله‌های خاص، چنان شکوه و تعالی و اعجاز آن را نمودار ساخته است که هیچ‌کس توان مانندسازی آن را ندارد. برخی از دانشوران بزرگ اسلامی بر این نکته پای می‌فشارند که ترتیب سوره‌ها نیز به وحی مستند است[۳۷].

به تصریح قرآن، همان فرشتگان والا مرتبه و نیکوکار که وحی را در صحیفه‌های گران‌مایه و پاک[۳۸] با امانت کامل از جانب خداوند به پیامبر می‌رسانند، همان‌ها مراقب رسیدن سالم و کامل آن به مخاطبان نهایی، یعنی انسان‌هایند: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ * وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۳۹].

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۴۰] نکته قابل توجه در آیه این است که در پایان، مراقبت و احاطه قیومی خداوند را درباره همه آنها یادآور می‌شود.

نتیجه این گونه آیات، آن است که پیامبر از سویی مهبط نزول وحی تشریعی است و قرآن به طور مستقیم بر قلب و روح او فرود آمده و آن را فرا گرفته است و از سوی دیگر، رساننده بی‌کم‌وکاست وحی الهی به مردم است. از آنجا که هدف نهایی نزول وحی و قرآن، رسیدن به مردم است و با توجه به اینکه همه انسان‌ها نمی‌توانند به طور مستقیم، مخاطب و حی تشریعی و گیرنده آیات کلامی و حقایق جامع و والای حیات باشند و فقط وجود پیامبر استعداد مواجهه مستقیم با شعاع وحی و دریافت واقعیت‌های عالم غیب را دارد، شخص او این رسالت را می‌یابد و واسطه ابلاغ کامل وحی به مردم قرار می‌گیرد[۴۱]؛ بدین‌سان قرآن بارها خطاب به مردم فرموده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا[۴۲].

تفسیر نزول قرآن به سوی مردم، در آیه دیگری بیان شده است که آن را از طریق تو و با نزول بر تو برای ایشان فرستادیم: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۴۳]. بنابراین، حتی با پذیرش این پیش فرض که عامل مشاهده‌گر همواره در صحنه ادراک تأثیر می‌گذارد و تمام علوم بشری از مجرای تعبیر انسان می‌گذرد و بازنمود عین حقیقت نیست (البته این فرض خود به صورت موجبه کلیه مردود است) باز هم مقایسه وحی با دیگر معرفت‌های انسانی، امری ناصواب است؛ چه، تسری دادن قوانین حاکم بر علوم متعارف به معرفت وحیانی که نوع ویژه‌ای از آگاهی خدادادی و تابع قوانین خاص خویش است، تعمیم نابجا و دور از ضوابط علمی به شمار می‌رود و با توجه به اینکه علم وحیانی پیامبر، از سنخ معرفت حضوری کامل همراه با صیانت الهی است، عصمت و خطاناپذیری این علم با هیچ مشکلی مواجه نخواهد بود؛ زیرا همان برهان عقلی «حکمت» و «رحمت» الهی که اقتضای ایجاد اصل وحی تشریعی و بعثت را دارد، مقتضی ضمانت صحت آن از مبدأ نزول تا مقصد نهایی نیز هست: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۴۴]. به اجمال می‌توان گفت راز مصونیت معرفت وحیانی آن است که وحی، نوعی خاص از علم شهودی به شمار می‌رود که گیرنده آن، دارای حقیقت علمی یقینی‌ای می‌شود که آن را به صورت حضوری و با تمام وجود درک می‌کند و میان مدرِک و مدرَک هیچ گونه واسطه‌ای قابل تصور نیست: مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى[۴۵].[۴۶]

وحی و عقل

آیا از وحی نمی‌توان انتظار استدلال داشت؟ آیا وحی به صورت جایگزین عقل نازل می‌شود و با فروغ وحی چراغ عقل به خاموشی می‌گراید؟ شاید طرح چنین پرسش‌هایی در محیط فرهنگ اسلامی کمی شگفت انگیز باشد؛ زیرا مسلمانان از آموزه‌های قرآن، و سنت پیامبر و امامان معصوم آموخته‌اند که عقل و وحی نه تنها رویاروی همدیگر قرار ندارند، که مکمل یکدیگرند. قرآن می‌فرماید: بصیرت‌های الهی برای خردمندانی است که دریچه‌های ادراکی خود را به سوی حقایق گشوده‌اند. علی بن ابی طالب(ع) یکی از فلسفه‌های اساسی برانگیختن پیامبران و نزول وحی را شکوفا‌سازی نیروی خرد نهفته در ذات آدمیان بر می‌شمارد: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ...»[۴۷]؛

حضرت در خطبه دیگری در خصوص اسلام و وحی محمدی می‌فرماید: سپاس خداوندی را که اسلام را تشریع فرمود... برای آنان که از منطقش پیروی کنند، دلیل و برهان قرار داد. برای آنان که از آن دفاع کنند، گواه قرار داد. برای کسانی که از آن روشنی برگیرند، نور و برای آن کس که در آن اندیشه ورزد، فهم، و برای آن‌که در آن بیندیشد، خردمندی پدید آورد. نشانی برای علامت‌جویان و روشنایی بخش حقیقت‌خواهان، عبرت‌آموز پذیرندگان و رهایی بخش تصدیق کنندگان، و آرامش بخش وابستگان خود است. اسلام، مایه آسایش کسی است که آن را پذیرا شود، و سپری برای پایداران است و روشن‌ترین راه‌ها و واضح‌ترین مسلک‌ها است. دلایل روشنی بخش آن، بلند، جاده‌های آن هویدا، و چراغ‌هایش پر فروغ است...[۴۸]. امام موسی بن جعفر(ع) نیز می‌فرماید: «مَا بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ إِلى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ»[۴۹]؛ «خداوند پیامبران و فرستادگان خود را به سوی بندگانش نفرستاد، مگر برای آن‌که درباره خدا بیندیشند».

از این رو، مسلمان تصویری روشن از تعارض و تزاحم عقل و وحی نمی‌بیند؛ بلکه متن وحی را به ضرورت عقل برهانی پذیرفته و چراغ عقل را به نور وحی بارور یافته است؛ البته باید توجه داشت که در عالم مسیحیت به رغم ظهور برخی متفکران مستقل در قرون وسطا و عصر عقل‌گرایی جدید، همواره از برتری وحی بر عقل حمایت شده و گاه نیز شعار نفی عقل و بی‌نقشی آن کانون توجه قرار گرفته است! در نقش وحیانی پیامبران گفته می‌شود: وحی پیامبران، همان مکاشفه‌ها و تجربه‌های پیامبرانه ایشان است که در متون مقدس منعکس شده و فاقد هر گونه استدلال است. به عبارت دیگر، آنان مشاهده‌ها و حالت‌های شخصی خویش را در قالب مفاهیم ذهنی عرضه کرده‌اند، و در متن مشاهده و تجربه وجدانی، استدلال، بی‌مورد است و در خارج از آن صحنه و واقعه وحیانی نیز سخنانشان عادی است؛ بدین روی از وحی نمی‌توان انتظار استدلال داشت. به هر حال، پاسخ این پرسش که ما چگونه باید سخنان آنان را بپذیریم و پیامبران که می‌دانستند ما مثل خودشان نیستیم، چرا برای ما استدلال نیاورده‌اند، از دیدگاه برخی دین پژوهان تجربه‌گرای غربی، این است که آنان در صحنه شهود پیامبرانه، پروای دیگران را ندارند و وقتی از آن صحنه بیرون آمدند، مسئله اثبات مکاشفه‌ها برای دیگران مطرح می‌شود؛ اما این حال، بیان‌گر حرف‌های عادی آنان است، نه متن مکاشفه مینوی ایشان.

این پرسش که باور ما به وحی چگونه شکل می‌گیرد و کارکرد عقل چیست، این گونه پاسخ می‌گیرد که عقل، کارایی خاصی در این عرصه ندارد. این نظریه، در فلسفه دینی آگوستین قدیس در قرن چهارم و پنجم میلادی به شکل تقدم ایمان بر فهم نمودار شد و حاصل آن این بود که ایمان، از راه لطف حاصل می‌شود و فهم، پاداش ایمان است؛ لذا تأکید او بر این بود که در پی آن مباش تا بفهمی؛ بلکه ایمان بیاور تا بفهمی؛ بدین‌سان وحی واقع شده از عقل، ایمان می‌طلبیده است و تقریباً در تمام دوران قرون وسطا همین شعار غالب بود[۵۰]. طبق این نگرش، عقل فقط خدمتگزار ایمان بود. در قرن حاضر نیز که اندیشه دینی مبتنی بر تجربه درونی و گرایش‌های عرفانی، صحنه گردان اذهان اندیشمندان غربی شده است، ملاحظه می‌شود که عقل، جایگاهی ندارد و نمی‌توان تعیین کننده‌ترین سخن را از آن شنید. این وحی است که به سراغ انسان می‌آید و عقل، به سوی خدا و دریافت پیام او راهی ندارد. سخن خدا از طریق سخن انسان به گوش می‌رسد. این پیشنهادی از سوی «کارل بارت» بود که هم راه را بر نقد تاریخی گزیرناپذیر کتاب مقدس باز می‌گذاشت و هم شنیدن سخن خدا از طریق کتاب مقدس را مفهوم می‌ساخت. مشابه همین نگرش، دیدگاه اگزیستانسیالیستی از مسیحیت بود که به شدت بر ضد عقل و عقل‌گرایی می‌کوشید. تمام اهتمام این بینش آن بود تا عقل را در جایگاه پیش فهم وحی، طرد کند و وحی یا به عبارت مناسب‌تر، ایمان تجربی و را پاسخ پرسش‌های «وجودی» انسان می‌یافت[۵۱].

به عقیده نگارنده، این بحث به ظاهر دو سویه که از یک سو به وظیفه یا توان پیامبران مرتبط می‌شود که آیا ایشان می‌توانند برای وحی خویش استدلال ارائه دهند یا نه، و از سوی دیگر، به مخاطبان پیامبران بر می‌گردد که چگونه می‌توانند وحی را بپذیرند، به واقع، تعبیر یا نمود دیگری از «ارتباط عقل و وحی» است. بر آشنایان به این گونه مباحث پوشیده نیست که موضوع یاد شده، تاریخی طولانی دارد و از دیرباز هماره ذهن اندیشمندان دینی را به خود معطوف داشته و از دیدگاه‌های متفاوتی پاسخ یافته است؛ همچون: ۱. جانبداری از وحی، و نفی عقل که به (ترتولیان کارتاژی ۲۳۰ - ۱۵۰ م) منسوب است؛ اصالت بخشی به وحی؛ و عقل را در خدمت فهم وحی دیدن، آن طور که آگوستین و آنسلم اظهار می‌داشتند؛ ۳. برتری عقل بر وحی، که به ابن رشد منسوب است؛ ۴. تعاضد عقل و وحی؛ چنان‌که آکویناس و حکیمان بزرگ دیگری تلقی می‌کردند و خود تفسیرهای گوناگونی را بر می‌تابد[۵۲]. بنابراین، هدف فعلی ما حل این موضوع بسیار مهم و دیر پا نیست؛ بلکه نکته درخور ذکر، این است که بر اساس این نظریه، چگونه می‌توان اثبات کرد که خداوند، در امور انسان، مداخله تشریعی کرده است. نیز اثبات این که در میان انسان‌ها، افرادی با چنان ظرفیتی وجود دارند که می‌توانند پیام رسان خدا باشند، طبق چه معیاری است، و اثبات اینکه آن‌چه در متون مقدس وجود دارد، سخن خدا است چگونه امکان دارد؟ اگر عقل، ابزار اثبات این امور نباشد، چه معیار اقناع آمیز دیگری وجود خواهد داشت؟ گویا ارائه و گسترش این دیدگاه در مسیحیت پولسی به دو دلیل ناشی می‌شده است: یکی حل مشکل متون مقدس که اصالت آنها با تحقیقات تازه مخدوش می‌شد و محتوای آن قابل دفاع نمی‌نمود؛ از این روی ناگزیر، هر روز به سراغ راه گریزی می‌گشتند تا کسی درباره این متون معمولی، استدلال و سازگاری با عقل را نطلبد، و مشکل بزرگ دیگر مسیحیت این است که میان کشف و الهام عارفان و وحی پیامبران فرقی نمی‌نهد و هر دو را در یک قلمرو می‌بیند؛ بدین لحاظ، چنین نتیجه می‌گیرد که مخاطبان نباید از مکاشفه پیامبرانه، انتظار استدلال داشته باشند؛ در نتیجه به مردم تلقین می‌کنند که باید ایمان وحیانی را پذیرفت؛ زیرا محصول آن، فهم انسان خواهد بود. مفهوم این سخن، پذیرش چشم بسته بنیان اعتقادی است؛ چه بر اساس این دیدگاه، برای پذیرش ایمان، معیاری همگانی، منطقی و عقل پذیر وجود ندارد. آیا حقیقت همین است؟ آیا مردم را به سوی نافهمی سوق می‌دهد و پیامبران از مردم می‌خواستند که از آنان استدلال نطلبند و هر چه آنان ادعا کردند بپذیرند، یا آن‌که ایشان انسان‌های خردمند و با منطقی بودند که دیدگاه اصیلشان بیداری اندیشه انسان‌ها بود و از مردم می‌خواستند تا سنت‌های غلط و نامعقول نیاکان خویش را نسنجیده دنبال نکنند و باورها و اعتقادهای خویش را بر پایه علم و عقل قطعی استوار سازند؟ وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ[۵۳].

قرآن در گزارش داستان رسالت پیامبران، روایت می‌کند که آنان همیشه مخالفان خویش را مخاطب می‌ساختند و دعوت خود را با بینه و نشانه‌ای خردپذیر می‌شناساندند و از آنان نیز می‌خواستند که اگر بر عقیده و فکر خویش، دلیل و نشانی دارند، عرضه کنند: قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۵۴]. سراسر قرآن دعوت به تفکر، تدبر، و تحصیل علم و یقین است. گاه معارف والای وحی، به صورت براهین عقلی در مقام احتجاج با دین گریزان مطرح می‌شود و گاه گفته‌های متکی بر گمان و جهل مادی گرایان به استناد براهین قطعی و استوار، فرو ریخته و ویران تلقی می‌شود، و درد اساسی مردم، نادانی شمرده می‌شود: کسانی که شرک آوردند، خواهند گفت: اگر خدا می‌خواست، نه ما شرک می‌آوردیم و نه پدرانمان، و چیزی را حرام نمی‌کردیم. همین گونه کسانی که پیش از آنان بودند، پیامبران را تکذیب کردند تا سرانجام، کیفر سخت ما را چشیدند. بگو: آیا نزدشان دانشی هست تا آن را برای ما آشکار سازید؟! پیروی نمی‌کنید، مگر پندار را و جز به گزاف و تخمین سخن نمی‌گویید. بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است؛ پس اگر می‌خواست، همه شما را راه می‌نمود[۵۵].

قرآن، پذیرش و نفی هر فکری را بر اساس علم و یقین، مقبول می‌شمارد و اصرار دارد که انسان از دام تقلید رها شود و اعتقاد و سلوک خویش را بر کاخ مستحکم یقین بنا سازد. امام صادق(ع) می‌فرماید[۵۶]: خداوند بر اساس دو آیه از قرآن شریفش، مردم را موظف دانسته تا چیزی را که حق بودنش آشکار نیست، نپذیرند و نگویند و نیز چیزی را ناآگاهانه رد و نفی نکنند: أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ[۵۷]. بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ[۵۸].

از دید قرآن، آیات و نشانه‌های الهی (خواه تکوینی و خواه تدوینی) هنگامی اثر مثبت خواهد بخشید که انسان فهم عمیق و ژرفی از خود نشان دهد و قابلیت بشری برای این عکس العمل، ابزاری با عنوان «لُب»، «قلب» و... در وجود انسان معرفی می‌شود؛ بدین روی آشکار می‌گردد، همان طور که اثبات ضرورت وحی و دخالت تشریعی خدا در سرنوشت انسان کار عقل است، تشخیص حقانیت وحی و اعتبار ره آورد آن نیز بر عهده برهان عقلی و علم قطعی است: وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۵۹].

گذشته از این، پیامبران الهی نیز در متن وحی خود دلایلی روشن بر اثبات ادعای خویش به همراه دارند[۶۰]. قرآن در متن و حیانی خویش با فراخوانی عمومی و جهانی، همه اندیشه‌ها را به تفکر فرا می‌خواند که اگر در حقانیت و الهی بودن آن تردید دارند، تمام توان و نیروی خویش را به کار گیرند و با همکاری هم، مانند آن را پدید آورند: أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ[۶۱].

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۶۲]

وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[۶۳]. همان طور که ملاحظه می‌شود، این دعوت همگانی، مکرر و به شیوه‌ای بسیار استوار، از دشوار به آسان عرضه شده است. آوردن همانند تمام قرآن، سپس ده سوره و سرانجام اگر نتوانستند، دست کم یک سوره همانند سوره کوثر که یک سطر بیش‌تر نیست؛ یعنی معادل یک هفت هزارم قرآن!

به راستی اگر این سخن، استدلال عقلی نیست، پس استدلال چیست؟ أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[۶۴]. این پیام که مخاطبش تمام اندیشه‌های زنده است، منطقی عمومی برای تمام انسان‌ها شمرده می‌شود که هم شیوه رسالت انبیا را که سخنشان بر مبنای عقل است بیان می‌کند و هم معیاری برای مردم است که سخنان انبیا را با عیار عقل برهانی بشناسند و بپذیرند. حاصل سخن این که عقل قطعی با وحی قطعی هر دو از یک آبشخور بهره می‌برند و هرگز همدیگر را نفی نمی‌کنند. اگر وحی راستین الهی به عقل برهانی عرضه شود، آن را می‌پذیرد؛ همان طور که چنین وحیی ره‌آورد خویش را در قالب ادله عقلانی و خردپذیر عرضه می‌کند و آن را ارجمند می‌شمارد[۶۵].

از امام کاظم(ع) چنین نقل شده است: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[۶۶]؛ «خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامانند و حجت پنهان، عقل‌های مردم است». امام در آغاز این روایت با استناد به آیه قرآن چنین می‌فرماید: «يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ[۶۷]»[۶۸]؛ «ای هشام! خداوند متعالی خردمندان و دانشوران را در کتاب خویش مژده داده و گفته است: پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن پیروی می‌کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان خردمندانند».

بنابراین اگر مسلک و آیینی خود را به وحی الهی مستند دانست و در عین حال، از مواجهه با فکر برهانی گریزان بود، در وحیانی بودن آن تردید باید کرد؛ چنان‌که امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: «بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ»[۶۹]؛ «خداوند، پیامبران خویش را به وسیله وحی که ویژه پیامبران او است، مبعوث کرد، و آنان را حجت خویش بر بندگانش قرار داد تا اینکه عذر و بهانه‌ای در برابر خدا نداشته باشند». امام در جای دیگری می‌فرماید: «أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ»[۷۰]؛ «او را به رسالت مبعوث کرد تا فرمان‌هایش را اجرا نماید و حجت خدا را بر مردم تمام کند و آنان را از رفتار بد بیم دهد». «ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِي‌ءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِيِّ وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِي وَ الْكِتَابِ الْهَادِي»[۷۱]؛ «خداوند، پیامبرش را با نوری روشنی بخش و برهانی روشن و راهی استوار و کتابی هدایت کننده فرستاد».[۷۲]

استمرار یا ختم وحی؟

در قرآن به صراحت چنین اظهار شده است: مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۷۳]. خاتم از ختم، به معنای پایان دادن به چیزی است[۷۴]، و این مضمون در آیات دیگر، فراوان به چشم می‌خورد که إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۷۵]. مفاد این آیات آن است که آیین اسلام، واپسین سلسله ادیان الهی و آیینی جهان شمول است و با این وصف، ظرف و مجالی برای ظهور پیامبر و شریعت دیگر باقی نمی‌ماند. امام علی(ع) می‌فرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ فَجَاهَدَ فِي اللَّهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ وَ الْعَادِلِينَ بِهِ»[۷۶]؛ «خداوند، پیامبر را پس از یک فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد. هنگامی که در میان مردم منازعات بسیار افتاده بود، او را در پی رسولان پیشین مبعوث نمود و به او وحی را پایان بخشید، و او نیز با کسانی که به حق پشت کرده و از آن روی برتافته بودند، به جهاد پرداخت».

ممکن است بگویند: اگر نبوت و وحی تشریعی به ضرورت عقل مستند است، پس حکمت انقطاع آن چیست و آیا انقطاع وحی مستلزم قطع فیض و رحمت ویژه الهی نیست؟ مفاد برهان ضرورت وحی تشریعی این است که جامعه بشری از طریق پیام هدایت، نقصان بینش‌های بنیادی خویش را برطرف سازد و حجت الهی بر همگان تمام شود؛ از این رو به سبب آن‌که بشر در دوره‌های گذشته به سطح مطلوبی از وضعیت فرهنگی - اجتماعی نرسیده بود که توان حفظ و حراست پیام آسمانی را عهده‌دار شود و کتاب‌های الهی به قصور یا تقصیر تحریف یا نابود می‌شد، و از سویی، اجتماع انسانی در روند تکاملی خود همواره با نیازهای جدید و روابط پیچیده مواجه می‌شد، بالطبع خداوند به تناسب این مقتضیات و ضرورت‌ها، شریعتی جدید می‌فرستاد؛ اما وقتی جامعه انسانی به مرحله‌ای از بلوغ فکری و رشد فرهنگی رسید که بتواند نقشه کلی مسیر زندگی را بگیرد و بفهمد و حایز استعداد نگه داری قانون اساسی الهی شد و در پرتو تفکر خلاق (اجتهاد) خویش توانست جزئیات و فروعاتی را که به مرور زمان و پیشرفت اجتماعی پدید می‌آید، در پرتو خطوط اساسی شریعت کشف و استنباط کند، آیا ضرورتی برای تجدید شریعت باقی می‌ماند؟ وقتی (در پرتو دلایل حقانیت وحی) پذیرفتیم که وحی محمدی دفتر کامل راهنمای وجود انسان است[۷۷] که از سوی آفریدگار حکیم و آگاه به تمام نیازهای انسان[۷۸] و به اقتضای سرشت تغییرناپذیر او[۷۹] فرستاده شده، و تحریف ناپذیری ابدی آن تدبیر و تضمین شده است[۸۰]. روشن است که ضرورتی بر تکرار شریعت نخواهد بود.

با توجه به نکات یاد شده، آشکار می‌شود که پایان یافتن وحی نبوی به هیچ روی به معنای قطع فیض الهی نیست. به اعتقاد شیعه، عترت پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم که عِدل جدایی ناپذیر قرآن هستند، از نوعی آموزه غیبی معارف الهی به وسیله فرشتگان برخوردارند که «تحدیثـ نام دارد[۸۱]؛ لذا این سخن که «با بسته شدن دفتر نبوت به مهر خاتمیت، شخصیت هیچ کس پشتوانه سخن او نیست، از همه حجت می‌خواهند، جز از پیامبر که خود حجت است»[۸۲]، انکار امامت امامان معصوم پس از پیامبر، سخنی مردود است. نقش امامت منصوب و مؤید به وحی تسدیدی و عصمت[۸۳]، در تفکر شیعی در جایگاه حافظ صیانت قرآن از دگرگونی و عینیت و تحقق معارف الهی، همواره مورد نیاز است و جامعه انسانی در مسیر تکامل خویش هرگز از آن بی‌نیاز نخواهد بود. این همه، به رغم ترسیم ناسره‌ای است که دین را آمیخته به نقصان دانسته، آن را نیازمند تکمیل با تجربه‌های پیامبران جدید، یعنی آدمیان متعارف در گذر زمان می‌داند. شایسته است در این باره، تصویر علی بن ابی طالب(ع) را از کمال شریعت و ختم وحی آفریدگار عالم به همه اسرار، ملاحظه کنیم: یا این که خداوند دین ناقصی فرو فرستاده، در تکمیل آن از آنان استمداد جسته است؟ یا آنان شریک خدایند که حق دارند بگویند و بر خدا لازم است بر آن رضا دهد؟ یا اینکه خداوند دین را کامل فرستاده؛ اما پیامبر در تبلیغ و ادای آن کوتاهی ورزیده است؟ با اینکه خداوند می‌فرماید: در قرآن از هیچ چیز فروگذار نکرده‌ایم و نیز می‌فرماید: در قرآن بیان همه چیز آمده است، و یادآور شده است که آیات قرآن یکدیگر را تصدیق می‌کنند و اختلافی در آن وجود ندارد؛ چنان‌که می‌فرماید: اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند. قرآن ظاهری زیبا و شگفت انگیز و باطنی ژرف و پر مایه دارد. شگفتی‌های آن فانی نگردد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد. هرگز تاریکی‌های جهل و نادانی جز به آن، برطرف نمی‌شود[۸۴].

در این نگاه ارزشمند، سر خاتمیت، به اقیانوس بی‌کران دفتر معرفت وحی قرآنی باز می‌گردد که آماده پاسخ‌گویی به پرسش‌های آدمیان در گستره زمان و پهنه زمین است، نه بی‌نیازی و رهایی عقل از شریعت انبیا که برخی پنداشته‌اند: سخن علی(ع) آن است که خداوند با فرستادن قرآن محمدی، دریچه‌هایی از معارف را به روی بشر گشوده است که هرگز به پایان نمی‌رسد و انسان نیز هیچ‌گاه از آن بی‌نیاز نخواهد بود. معارفی از آغاز عالم و فرجام آن، از تاریخ و هستی و انسان و از سنت‌ها و نظامات هستی و از غیب و شهود جهان و... که توسن اندیشه انسان، بدون استمداد از قرآن در خیال خویش نیز به آن معارف دسترسی نمی‌یابد[۸۵].

در عبارت‌های دیگری، گویا سخن امام در پاسخ کسانی است که کار خدا را با کار آدمیان قیاس می‌کنند[۸۶] و[۸۷]: بر شما کتابی نازل کرد که روشن‌گر همه چیز است. پیامبر را تا آن هنگام در میان شما قرار داد که برای او و شما آیینی را که مورد رضای خویش است و کتاب آسمانی‌اش بازگو می‌کند، تکمیل نماید.

اوامر و نواهی خدا و آن‌چه مورد خشنودی و نارضایتی او بود، با زبان وی بیان فرمود. راه عذر را بر شما بست و حجت را بر شما تمام کرد[۸۸]. امام در سخن دیگری درباره کمال قرآن، نورانیت و ارتباط محکم اکمال شریعت با رحلت پیامبر خاتم و ختم وحی فرمود: قرآن، فرمان دهنده‌ای بازدارنده است. خاموشی گویا است. حجت خدا بر مردم است. خداوند، پیمان عمل به قرآن را با فطرت از بندگان گرفته و آنان را در گرو دستورات آن قرار داده است. نورانیت آن را تمام، و دینش را با آن کامل ساخته است. هنگامی پیامبرش را از این جهان برد که از احکام و هدایت قرآن به خلق، فراغت یافته بود؛ بنابراین خداوند را آن گونه بزرگ شمارید که خود خواسته؛ چراکه خداوند چیزی را از دینش بر شما مخفی نداشته، و هیچ مطلبی که مورد رضایت و یا ناخشنودی‌اش باشد، نیست، جز آن‌که نشانه‌ای روشن و آیه‌ای محکم که از آن منع یا به آن دعوت کند، برایش قرار داده است؛ پس خشنودی و خشم و قانون او در گذشته و حال و آینده درباره همه یکی است. آگاه باشید که خداوند هیچ‌گاه از شما خشنود نمی‌شود به کاری که بر پیشینیان به خاطر آن خشم گرفته و هرگز بر شما خشمگین نمی‌شود بر کاری که به موجب آن کار از پیشینیان خشنود می‌شد[۸۹].[۹۰]

منابع

پانویس

  1. «پیامبرانشان به آنها گفتند: ما جز بشری مانند شما نیستیم امّا خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می‌گذارد (و به او رسالت می‌بخشد) و ما را نشاید که جز به اذن خداوند برهانی برای شما بیاوریم و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۱.
  2. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  3. «و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود * بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمان‌ها و زمین را می‌داند؛ بی‌گمان او آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۵-۶.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
  5. نهج البلاغه، خطبه اول.
  6. «پیامبر، محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحی بود.... داد و ستد وی با بیرون از خود به طور قطع در گسترش رسالت و تجربه پیامبرانه او تأثیر داشت.... پیامبر انسان است و اطرافیان او نیز آدمیانند و از مواجهه این عناصر انسانی، به تدریج آیینی انسانی زاده می‌شود.... لازمه کامل‌تر شدن دین، کامل‌تر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره تجربه‌های فردی (درونی) و جمعی (بیرونی) او است. این کامل‌تر شدن، به اکمال حداقلی ناظر است، نه حداکثری؛ اما حداکثر ممکن، در تکامل تدریجی و گسترش تاریخی بعدی اسلام پدید خواهد آمد. اینک در غیبت پیامبر هم باید تجربه‌های درونی و بیرونی پیامبر گسترش یابد و بر غنا و فربهی دین بیفزاید.... اسلام در طول تاریخ با این افزوده‌ها پخته‌تر، پرورده‌تر و فربه‌تر شده است.»... سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۷، ۲۴، ۲۱، ۱۶، ۱۳. «جهان بینی، پیش از روش نقد تاریخی، این بود که ممکن است از خارج این عالم، از عالم غیب، از عالم ماورای طبیعت، یک متن به این عالم بیاید. این که این عالم به گونه‌ای است که همواره از خارج آن می‌توان به داخلش وارد شد، نوعی جهان بینی ویژه است. به قول بعضی از متکلمان گذشته مسیحی، بنابراین جهان بینی، خداوند گاهی به این عالم حمله می‌کند. بنا بر تفکر سنتی دینی، وقوع همه معجزات از جمله نزول وحی، بر چنین جهان بینی تصوری‌ای مبتنی بود...؛ ولی روش نقد تاریخی، بر جهان بینی دیگری مبتنی است. آن جهان بینی این است که عالم، نظام بسته علی و معلولی است و از خارج آن در داخلش مداخله‌ای نمی‌تواند صورت گیرد. خارج عالم نیز در این ره از نظر عده‌ای مسکوت، و از نظر گروهی دیگر مردود است. در این جهان بینی، گونه‌ای یکسانی، هماهنگی، همنواختی و قابل مقایسه بودن پدیده‌های عالم با یکدیگر وجود دارد. این طور تصور می‌شود که آنچه حالا واقع نمی‌شود، در گذشته نیز واقع نمی‌شده و اگر چیزی که می‌گویند در گذشته واقع شده و حقیقتاً واقع شده باشد، از سنخ همان اموری است که حالا هم واقع می‌شود؛ گرچه گذشتگان آنها را از سنخ این امور نمی‌دانسته و تافته‌ای جدا بافته می‌دیده‌اند. باید همه امور عالم را با موازین عقلانی و قابل وقوع بودن بسنجیم. نه این که به خارج عالم ارتباط دهیم.».. مجتهد شبستری، محمد، مجله نقد و نظر، شماره ۲، ص۱۳۱. «در همه این چالش‌ها (مقصود، دیدگاه‌های روشن‌فکرانی چون حسن حنفی، محمد خلف الله، نصر حامد ابوزید، فضل الرحمن پاکستانی، عبدالکریم سروش، محمد ارکون و...) یک چیز مشترک است و آن اینکه به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی و جدا از تاریخ و فرهنگ انسانی نگاه نمی‌شود و همه می‌خواهند به گونه‌ای به نقش «انسان» در آن تأکید کنند. در این دیدگاه، خلاقیت کردگاری، بیرون از انسان و تاریخ و فرهنگ او نیست؛ بلکه از ذهن و جان خود او، و از متن فرهنگ ظهور می‌کند. متون دینی، حاصل کوشش انسانی بوده است. الوهیت از خویشتن خویش انبیا که انسان‌هایی مثل دیگران و در میان آنان بودند، موج می‌زده و در تجربه‌های لطیف و معنوی آنان جلوه می‌کرده و از این طریق، متون دینی (صحف ابراهیم، زبور داود، تورات، گات‌ها، انجیل و قرآن) به ثمر می‌رسیده است. متون دینی چیزی از نوع دیگر و بیرون از جریان زمان انسانی و تاریخ بشری، و امری مقدس و فرا تاریخی نبوده‌اند.»... فراستخواه مقصود، مجله فرا راه، شماره ۱، ص۲۳؛ حنفی، حسن، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۸۷-۱۹۱.
  7. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۲۷.
  8. «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است» سوره انعام، آیه ۹۱.
  9. «آنگاه چون پیامبرانشان برهان‌های روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند می‌گرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.
  10. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۲.
  11. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟ * آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم» سوره زخرف، آیه ۳۱-۳۲.
  12. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۱.
  13. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۳۳.
  14. «خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که» سوره زمر، آیه ۲۳.
  15. «بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد» سوره نحل، آیه ۱۰۲.
  16. شیخ صدوق، التوحید، ص۲۶۴.
  17. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص۲۱۰.
  18. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۴۰.
  19. «و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
  20. «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
  21. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  22. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  23. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۴۲.
  24. Interpretation.
  25. Experience.
  26. ر.ک: توماس، میشل، مدخل إلی العقیدة المسیحیه، ص۲۲ و ۲۱؛ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه خرمشاهی، ص۲۶۸ و ۱۷۰.
  27. ر.ک: سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی.
  28. سفر پیدایش ۹: ۳۸، ۳۰، ۲۷، ۲۰، اول پادشاهان ۱۳، مرقس ۱۴: ۷۱، متی ۱۶: ۱۹ - ۱۳، اعمال رسولان ۷، ۸، ۹.
  29. ر.ک: وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ «و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  30. رکن عصمت، علم در مرتبه عین الیقین است.
  31. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۲.
  32. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  33. ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۱۴۰؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و رهبری ص۷۶؛ ایزوتسو، ارتباط غیر زبانی میان خدا و انسان، ترجمه احمد آرام، ص۱۰؛ سیوطی، جلال الدین، الاتقان، ج۱، کیفیت نزول قرآن.
  34. «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید * و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است» سوره زخرف، آیه ۳-۴.
  35. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ «فرو فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان است * و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۳-۴۶.
  36. وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم * بگو اگر خداوند می‌خواست آن را برای شما نمی‌خواندم و او شما را از آن آگاه نمی‌کرد؛ پیش از آن (هم) من در میان شما روزگاری دراز زیسته‌ام پس آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره یونس، آیه ۱۵-۱۶.
  37. زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۵۶.
  38. فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ «در اوراقی ارجمند است * والا رتبه و پاک * به دست نویسندگانی * که ارجمند و نیکویند» سوره عبس، آیه ۱۳-۱۶.
  39. «که این (قرآن) بازخوانده فرستاده‌ای گرامی است * توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، * آنجا فرمانگزاری امین است * و همنشین شما، دیوانه نیست * و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است، * و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد» سوره تکویر، آیه ۱۹- ۲۴.
  40. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  41. ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹.
  42. «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
  43. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  44. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  45. «دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت،» سوره نجم، آیه ۱۱.
  46. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۴۲-۱۴۸.
  47. نهج البلاغه، خطبه ١.
  48. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۰۶.
  49. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۸۶.
  50. ر.ک: ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطا، ترجمه داوودی، فصل اول.
  51. ر.ک: هوردرن، ویلیام، راهنمای الهیات پروتستان، ص۱۶۰ – ۶۷؛ بار بور، ایان، علم و دین، فصل پنجم؛ فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، فصل پنجم و ششم.
  52. ر.ک: ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطا؛ همو، روح فلسفه در قرون وسطا؛ آریری، عقل و وحی در اسلام، ترجمه خرمشاهی؛ زرین کوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، ص۲۵۵؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و رهبری، ص۲۷۳؛ مطهری، مرتضی، انسان و ایمان؛ همو، اسلام و مقتضیات زمان، ص۳۶۲.
  53. «و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم * گفت: حتّی اگر برای شما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌اید چیزی رهنمون‌تر بیاورم؟ گفتند: ما آنچه را بدان فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم» سوره زخرف، آیه ۲۳-۲۴.
  54. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  55. سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ * قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ «به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم و چیزی را حرام نمی‌دانستیم؛ همین‌گونه پیشینیان آنها (پیامبران را) دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمی‌کنید * بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد» سوره انعام، آیه ۱۴۸-۱۴۹.
  56. کلینی، اصول کافی، ج۱، کتاب فضل علم، ص۵۳.
  57. «پس از آنان، جانشینانی آمدند که کتاب (آسمانی) را به ارث بردند؛ کالای ناپایدار این جهان فروتر را می‌گیرند و می‌گویند: به زودی (توبه می‌کنیم و) آمرزیده خواهیم شد و اگر باز کالای ناپایداری مانند آن به دستشان برسد آن را می‌گیرند! آیا از اینان در کتاب (تورات) پیمان گرفته نشده است که جز حقّ به خداوند نسبت ندهند؟ در حالی که آنچه در آن (کتاب) است آموخته‌اند و سرای واپسین برای آنان که پرهیزگاری می‌ورزند بهتر است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره اعراف، آیه ۱۶۹.
  58. «بلکه آنچه را که به دانش آن چیرگی نداشتند و هنوز تأویل آن به آنان نرسیده است دروغ شمردند؛ پیشینیان اینان نیز همین‌گونه (کتاب آسمانی را) دروغ شمردند و بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود» سوره یونس، آیه ۳۹.
  59. «و کسانی که آنان را از دانش بهره داده‌اند می‌بینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون می‌گردد» سوره سبأ، آیه ۶.
  60. ر.ک: سعیدی روشن، محمد باقر، معجزه‌شناسی، فصل‌های چهار و پنج.
  61. «یا می‌گویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.
  62. «یا می‌گویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست می‌گویید ده سوره‌ای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم می‌توانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید * پس اگر (فراخوان) شما را پاسخ نگویند بدانید که با دانش خداوند فرو فرستاده شده است و اینکه هیچ خدایی جز او نیست، اکنون آیا گردن می‌نهید؟» سوره هود، آیه ۱۳-۱۴.
  63. «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.
  64. «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  65. ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۸۲؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و رهبری ص۲۸۱.
  66. کلینی، اصول کافی، ج١، کتاب عقل و جهل، ص۱۹.
  67. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸.
  68. کلینی، اصول کافی، ج١، کتاب عقل و جهل، ص۱۹.
  69. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۴۴.
  70. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۸۳.
  71. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۶۱.
  72. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۴۸-۱۵۶.
  73. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  74. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده ختم.
  75. «و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  76. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۳۳.
  77. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  78. أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  79. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  80. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  81. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰.
  82. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۷.
  83. ر.ک: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  84. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸.
  85. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۸.
  86. با ختم نبوت، عقل نهایت آزادی را پیدا می‌کند و شخصیت هیچ کس، حاجب دلایل عقلی و تجربی و قانونی نمی‌شود. آزاد بودن، یعنی آزاد بودن عقل از عوامل مافوق و مادون عقل. نبوت به منزله امری مافوق عقل می‌آید تا با پیام‌ها و تکالیف خود، آدمی را از عوامل پست و مادون عقل رها سازد؛ آن‌گاه با خاتمیت خویش، عامل مافوق را هم بر می‌دارد. و طناب گهواره عقل را از دو سو می‌گشاید و طفل عقل را که اینک بالغ و چالاک شده، آزاد می‌گذارد تا بر پای خود برخیزد و بایستد و برود و بدود و بپرد». (سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۱۴۱).
  87. «پیامبر اگر عمر بیش‌تری می‌یافت، قرآن بیش از این می‌شد که هست.»..؛ کامل‌تر شدن دین، لازمه‌اش کامل‌تر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره تجربه‌های فردی (درونی) و جمعی (بیرونی) او است. این کامل‌تر شدن، ناظر به اکمال حداقلی است نه حداکثری؛ اما حداکثر ممکن در تکامل تدریجی و بسط تاریخی بعدی اسلام پدید خواهد آمد. اینک در غیبت پیامبر هم باید تجربه‌های درونی و برونی پیامبرانه بسط یابند و بر غنا و فربهی دین بیفزایند. اسلام در طول تاریخ با این افزوده‌ها پخته‌تر، پرورده‌تر و فربه‌تر شده است.»... (سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۴-۲۷).
  88. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۳.
  89. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۸۳.
  90. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۵۶.