وحی در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

کلمه "وحی" معانی متعددی دارد؛ همانند اشارت، کتابت، رساله، پیام، سخن رازناک، شتاب، اعلام در خفا و کلام یا نوشته‌ای که به دیگران القاء می‌کنند[۱].وحی در اصطلاح سخن گفتن خداوند با پیامبران را گویند. قرآن نیز وحی را بدین معنا آورده است[۲]. آیات قرآنی گاه برای غیر پیامبران نیز از تعبیر "وحی" بهره برده‌اند[۳] و حتی گاه از وحی به جمادات سخن گفته‌اند[۴]. این معنای وحی با معنای نخست متفاوت است. معنای مشترک در همه کاربردهای قرآنی، هدایت و راهنمایی پنهانی است[۵].

وحی برای هر موجودی مناسب با همو تحقق می‌پذیرد و برای انسان، عبارت است از سخن گفتن خداوند با پیامبران خویش[۶]. مسئله مهم درباره وحی آن است که چگونه پیامبران- که همانند همنوعان خویش، انسان‌اند- می‌توانند با آفریدگار خویش چنین ارتباطی برقرار سازند. بسیاری از مردم، امکان تماس مخلوق با خالق را بسیار شگفت و ناممکن می‌انگارند[۷]. راه یافتن به حقیقت وحی تنها در پرتو آنچه پیامبران گفته‌اند، میسر است. با این حال، برای ایمان آوردن به دستاورد آسمانی پیامبران، بازشناختن حقیقت وحی ضروری نیست. شرط ایمان به وحی، تدین است و برای باور کردن آنچه پیامبران به عنوان وحی بازگفته‌اند، تنها روا دانستن آن و ممکن شمردن صحت ادعای پیامبران کافی است. از کلام پیامبران برمی‌آید که وحی، گشوده شدن پنجره‌ای به سوی عالم غیب و رسیدن به معانی آسمانی و الهی است. اختیار وحی به دست خداوند است؛ چونان که گاه بی آنکه پیامبران انتظار بکشند، درمی‌رسد[۸][۹].

وحی عبارت از نبوغ و کشف و شهود و تجربه دینی نیست. نبوغ، توانایی فوق‌العاده ذهن است که از گذر آن، انسان بی آنکه نیازمند طی مراحل علمی متعارف باشد، به درک حقایقی توفیق می‌یابد؛ اما نوع حقایق حاصل از نبوغ، برای عقل انسانی دستیافتنی است. وحی چنین نیست و بر اثر پدیدار گشتن چشم اندازی نو به فهم انسان می‌رسد. افرادِ دارای نبوغ، از حس نیرومندی برخوردارند و آنچه را دیگران به سختی درمی‌یابند، به سرعت می‌یابند؛ اما پیامبران افزون بر این حس نیرومند، توانایی دیگری نیز دارند که از طریق آن به حقایقی می‌رسند که دیگر مردمان نتوانند رسید[۱۰]. کشف و شهود، بیش‌تر بر اثر ریاضت نفس به دست می‌آید؛ بدین گونه که هرگاه انسان توجه خویش را از جهان بیرون بردارد و به درون پردازد و نفس خویش را به سختی و ریاضت اندازد، حقایقی را می‌یابد که دیگران از آنها بی نصیب‌اند. در این حال، انسان چیزی از برون خویش برنمی‌گیرد؛ بلکه از درون مدد می‌گیرد. در پدیده وحی، پیامبران تنها گیرنده پیام‌اند و با کسی روبه‌رویند که با آنان سخن می‌گوید و حقایقی را از برون بدانان می‌آموزد[۱۱]. این موجب می‌گردد که وحی با معانی برساخته ذهن بشری نیامیزد و خلوص خویش را محفوظ دارد. قرآن کریم، ۲۹۰ بار هنگام سخن گفتن با پیامبر (ص) از تعبیر "قل" به معنای "بگو" استفاده کرده است. شاید یکی از دلایل کاربرد این تعبیر آن است که پیامبر (ص) تنها مبلغ وحی است بی کم و کاست و اضافه. هر چند پیامبر اسلام (ص) از سهو و نسیان معصوم بود، اما چون وحی بر او نازل می‌گشت بی‌درنگ آن را به مؤمنین می‌رساند. خداوند نظر به احتیاط شگفت پیامبر (ص) در ابلاغ وحی الهی، بدو اطمینان می‌دهد و می‌فرماید: "... و در [رسانیدن‌] قرآن شتاب مکن پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام گردد و بگو: پروردگارا! بر علم من بیفزای"[۱۲]. پیامبران (ع) معمولًا از کسانی بودند که در علم و دانش شهرتی نداشتند و گاه خواندن و نوشتن نمی‌دانستند تا این پندار پدید نیاید که آنچه می‌گویند، برساخته ذهن آنان است یا حاصل کشف و شهود باطنی و ... است[۱۳]. وحی الهی با همان کلمات و معانی که بر پیامبر (ص) اسلام نازل می‌گشت، به دست مردم می‌رسید. خداوند در قرآن کریم آشکارا اطمینان می‌دهد که آنچه پیامبر (ص) می‌گوید، عین وحی است و به صراحت می‌فرماید: "... و اگر پیامبر پاره‌ای گفته‌ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت می‌گرفتیم و رگ قلبش را پاره می‌کردیم و کسی از شما مانع [عذاب‌] وی نمی‌شد"[۱۴][۱۵].

تفاوت وحی با تجربه دینی

  1. وحی، فعل الهی است که به انسان کامل می‌رسد؛ اما تجربه دینی در دسترس همگان است.
  2. گاه تجربه دینی بر اثر تلقینات فرد مؤمن پدید می‌آید بی آنکه از واقعیت خارجی حکایت کند؛ اما وحی از حقایق عینی سخن می‌گوید.
  3. یقینی که از وحی برمی‌خیزد، منطقی است؛ اما یقین ناشی از تجربه دینی، شخصی و روان‌شناختی است.
  4. وحی خطا نمی‌پذیرد و به بیراه نمی‌رود؛ در حالی که تجربه دینی خطاپذیر است یا دست کم صاحبان تجربه دینی در تفسیر آن دچار انحراف می‌شوند[۱۶][۱۷].

وحی در فرهنگ اصطلاحات علم کلام

در میان آموزه‌های اسلامی، "وحی" حقیقت محوری است که خاستگاه التزام و پذیرش بسیاری دیگر از باورهای دینی است؛ به ویژه اینکه اعتماد و عدم اعتماد به کتاب‌های مقدس، مرهون الهی یا بشری بودن وحی است[۱۸].

معانی وحی

عنصر کانونی و مشترک تعریف‌های لغوی کلمه وحی، در این گزاره خلاصه می‌‌شود که وحی، یعنی "پیام سریع و نهانی".

در قرآن کریم، به معانی گسترده و متعددی درباره لغت وحی برمی‌خوریم که به اهم آنها اشاره می‌‌شود:

  1. شعور تکوینی؛ مانند وحی به زنبور عسل: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۱۹]؛
  2. حالت منامیه؛ مانند وحی به مادر حضرت موسی: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى[۲۰]؛
  3. وسوسه شیطان؛ مانند وسوسه شیطان به دوستان و پیروان خویش: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[۲۱]؛
  4. هدایت تکوینی موجودات؛ مانند اطلاق وحی بر جمادات، مانند زمین: ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۲۲]؛
  5. تعلیم الهی به پیامبران؛ مانند تکلم جهت القای حقایق به پیامبر: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۳] و ﴿فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى[۲۴][۲۵].
  • نکته قابل توجه اینکه، معنای وحی در تمام کاربردهای یاد شده با معنای لغوی آن، یعنی پیام سریع و نهانی بی‌ارتباط نیست[۲۶].

معنای اصطلاحی وحی

در آموزه‌های اسلامی، وحی فقط در یک اصطلاح خاص و منحصر به آنچه بر پیامبران نازل می‌‌شود، به کار می‌‌رود[۲۷].

بنابر آنچه از قرآن استفاده می‌‌شود، وحی، ارتباطی است نه از نوع ارتباطاتی که افراد بشر با یکدیگر دارند، بلکه امری فوق بشری است و تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیب و ملکوت[۲۸].

ویژگی‌های وحی

وحی دارای ویژگی‌هایی است که عبارت‌اند از:

  1. وحی آموختنی است و لازمه آموختن، داشتن معلم است، و معلم غیر بشری که مقصود خدا یا جبرئیل است. به هر حال، صحبت آموزش در کار است: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۲۹]. در وحی، تمام شخصیت پیغمبر در واسطه بودنش خلاصه می‌‌شود. در حقیقت تمام شخصیت وی در این است که توانسته است با خارج وجود خودش، با خدا، با شدید القوی، با ملک و با فرشته ارتباط پیدا کند[۳۰].
  2. حالت استشعار وجود دارد، یعنی گیرنده وحی متوجه است که از بیرون بر او چیزهایی وارد می‌‌شود؛ مثلاً یک‌باره چیزی به او القا می‌‌شود و احساس می‌‌کند که چیزی را درک کرد، بدون اینکه بفهمد، چیست. این نوعی الهام است.
  3. در وحی انبیا از زبان خود انبیا این نکته آمده است که آنها درک می‌‌کردند موجود دیگری غیر از خدا به عنوان فرشته، واسطه وحی بوده است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ[۳۱]. قرآن می‌‌گوید: گاهی اوقات، خداوند مستقیماً وحی می‌‌کند، به طوری که فرشته‌ای هم واسطه نیست، گاهی هم ﴿مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ[۳۲] است، یا اینکه واسطه و رسولی (فرشته ای) را می‌‌فرستد[۳۳].[۳۴]

نظریات درباره وحی

شهید مطهری می‌‌گوید: به طور کلی درباره وحی چهار نظریه مطرح است: نظریه عوامانه، روشنفکرانه، حس باطنی و حکمای اسلامی[۳۵].

  1. نظریه عوامانه: نظریات عوامانه در مورد وحی این‌گونه تبیین می‌‌گردد: خداوند در آسمان و پیغمبر روی زمین است. از سویی خداوند به موجودی با شعور و عاقل نیاز دارد که بتواند این فاصله را طی کند. پس، این موجود باید از یک طرف انسان باشد و از یک جنبه مرغ پیام‌رسان و او همان است که به اسم "فرشته" نامیده می‌‌شود. این فرشته پیام را به آن انسان روی زمین (پیغمبر) می‌‌رساند.
  2. نظریه روشنفکرانه: از منظر برخی روشنفکران، تعبیراتی مانند وحی و نزول فرشته نوعی تعبیرات مجازی است، که با مردم عوام جز با این تعبیرات نمی‌شود صحبت کرد. این روشنفکران می‌‌گویند: پیغمبر نابغه‌ای اجتماعی و خیرخواه است. اوضاع جامعه خودش را که می‌‌بیند، می‌‌گوید: روح‌القدس که همان روح باطن خود اوست، به او الهام می‌‌کند. بنابراین، پیغمبر از باطن خود الهام می‌‌گیرد نه از جای دیگر. پس، وحی پیام و مطالبی است که از عمق اندیشه خود پیغمبر سرچشمه می‌‌گیرد و به سطح اندیشه او وارد می‌‌شود. سید احمد خان هندی که دارای تفسیری است با سبک خاصی تقریبا چنین نظریه‌ای دارد[۳۶][۳۷].
  3. نظریه حس باطنی: برای همه افراد بشر، غیر از عقل و حس، حس باطنی دیگری وجود دارد. این حس در بعضی افراد چنان قوی و مستعد است که دارنده آن با دنیای دیگر (دنیای خارج از وجود خودش) اتصال و ارتباط پیدا می‌‌کند. این استعداد به نص قرآن، به پیغمبران اختصاص ندارد. قرآن این‌گونه ارتباط و اتصال با جهان دیگر را به نحوی بسیار شدید و عالی برای غیر پیغمبران، مانند حضرت مریم (س) نیز بیان کرده است. اصطلاحاً به این افراد "محدِّث" می‌‌گویند. محدِّث یعنی کسانی که با آنها سخن گفته می‌‌شود. می‌‌توان گفت از مسلّمات اسلام است که غیر پیغمبران هم می‌‌توانند محدِّث باشند. همواره کسانی بوده‌اند که خداوند با آنها در فکرشان مناجات می‌‌کرده است. نمونه دیگری از این ارتباط، مطالبی است که در بعضی از خواب‌ها ظهور می‌‌کند؛ حتی فلاسفه هم این خواب‌ها را از همین باب ذکر کرده‌اند. در حدیث هم آمده است که رؤیای صادقه یک جزء از هفتاد جزء نبوت است.
  4. نظریه حکمای اسلامی: اینان می‌‌گویند: روح ما دارای دو وجهه است: یک وجهه آن، همین وجهه طبیعت است. علوم معمولی‌ای که بشر از راه حواس می‌‌گیرد. ولی روح انسان دارای وجهه دیگری نیز می‌‌باشد که آن وجهه با همان جهان مابعدالطبیعه سنخیت می‌‌یابد. به هر نسبت که روح در آن وجهه ترقی کند، می‌‌تواند با ماورای طبیعت تماس‌های بیشتری داشته باشد.

در باب وحی، ابتدا روح پیغمبر صعود می‌‌کند و میان او و حقایقی که در جهان دیگر وجود دارد، تلاقی صورت می‌‌گیرد. روح پیغمبر با استعداد خاصی که داراست، حقایق را در عالم معقولیت و کلیت می‌‌گیرد. این حقایق از آنجا نزول می‌‌کند و به مشاعر پیغمبر پایین می‌‌آید و لباس محسوسیت می‌‌پوشد، معنای نزول وحی همین است. به این طریق هر سه جنبه "درونی بودن"، "بیرونی بودن" و "الهی بودن وحی" توجیه می‌‌شود.

به نظر استاد مطهری، این فرضیه بهترین فرضیه‌ای است که حکمای اسلامی گفته‌اند[۳۸]. درباره رابطه وحی و تجربه دینی رجوع شود به اصطلاح تجربه دینی[۳۹].

رابطه تجربه دینی با وحی

تجربه دینی، به عنوان یکی از رویکردهایی است که به ویژه در یک قرن اخیر در فرهنگ کلام جدید عرصه بحث و تضارب آرا گردیده است. در نگرش‌های روشنفکری دینی، تلاش بر این است که وحی در آموزه‌های اسلامی از هرگونه خطا مصون است.

اولین بار در قرن نوزدهم، شلایر ماخر متکلم و فیلسوف آلمانی، اظهار داشت که مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است و نه عقل فطرت‌آموز، بلکه "تجربه دینی" است[۴۰][۴۱].

معنای تجربه دینی

معنای تجربه دینی آن است که پیامی از طرف خدا به پیامبر القا نشده است. در تجربه دینی در سرشت وحی، بر مواجهه پیامبر با خدا تأکید می‌‌شود. پیامبر از این مواجهه تفسیری دارد که عرضه می‌‌کند. آنچه ما به عنوان پیام وحی می‌شناسیم، در واقع تفسیر پیامبر و ترجمان او از تجربه‌اش می‌‌باشد. همچنین تجربه فارغ از زبان است، و میان خدا و پیامبر سخنی رد و بدل نشده، زبان صورتی است که پیامبر در قالب آن، تفسیر خود را به دیگران انتقال می‌‌دهد[۴۲].

تجربه دینی، در معنایی عام و فروتر از القای وحی از خدا به پیامبر، می‌‌تواند دیدگاهی قابل پذیرش باشد؛ به ویژه در معانی پیشین آن، مانند الهام، کشف و شهود عرفانی، خداشناسی فطری، مشاهده دست قدرت و عنایت الهی، مانند شفای بیماران و استجابت دعا و حاضر و ناظر دیدن خدا در زندگی روزمره که در فرهنگ اسلامی ما نیز مصادیقی پذیرفته‌اند؛ به خصوص اگر این اصل را بپذیریم که تجربه دینی با امور فراطبیعی پیوندی تنگاتنگ دارد[۴۳] و به معنای احساس وابستگی انسان‌ها به موجودی متعالی و فرا بشری می‌‌باشد[۴۴]؛ اما فراتر از این، یعنی همسان دیدن وحی و تجربه دینی، به علل فراوان امری غیر قابل قبول است؛ زیرا خاستگاه و زمینه‌های پیدایش تجربه دینی که بیشتر جنبه بشری و زمینی دارد، غیر از چیزی است که برای وحی از سهو و نسیان و خطا بری شمرده می‌‌شود[۴۵]. برخی از این عوامل عبارتند از[۴۶]:

  1. ضعف نظام‌های فلسفی از آموزه‌های دینی؛
  2. نقد کتاب مقدس؛
  3. همراهی با علوم تجربی؛
  4. تحلیل مادی‌گرایی از پدیده‌های ماورایی[۴۷].

وحی از دیدگاه اسلام

قرآن مجید

مسلمانان معتقدند قرآن، وحی و کلام الهی است که به وسیله جبرییل به حضرت محمد (ص) تقدیم شد و آن حضرت عین همان الفاظ را تبلیغ کرد. به کاتبان وحی نیز دستور داد تا آن را بنویسند و آن را با نوشته‌های دیگر در نیامیزند. قرآن مجید در تبیین این مسئله می‌فرماید: ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ[۴۸].

﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا[۴۹]. ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ[۵۰]. ﴿فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۵۱].

در تمام این آیات، مقصود از محتوای وحی قرآن است و از وحی، کتاب خدا را اراده کرده است. از آنجا که وحی اهمیت خاص و ویژه‌ای داشته است، خداوند محور کلام خود را در سوره شورا به مسئله وحی اختصاص داده و به تعریف و تقسیم‌بندی و اثرگذاری وحی پرداخته است که به قسمت‌هایی از آن اشاره می‌کنیم: ﴿كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۵۲].

پس مطلق وحی را به وحی مورد اشاره تشبیه می‌کند و آن را به مخاطب نشان می‌دهد. به عبارتی، با نشان دادن مصداق خواسته است وحی را تعریف کند. مثل اینکه بگوییم انسان مثل زید است. در اینجا نیز می‌فرماید وحی به طور کلی مثل وحی همین سوره است که به عنوان سنت الهی همواره در نسل‌های بشر جریان دارد و مطلبی تازه نیست. وحی برای هدایت و سعادت دنیا و آخرت مردم فرود آمده است[۵۳].[۵۴]

ماهیت الهام و تفاوت آن با وحی

افكندن (القای) الهی امور معنوی به قلب انسان است. این معنا، به معنای لغوی یادشده از وحی نزدیک است و با توجه به کاربردهای گسترده معنای وحی، الهام را می‌توان از مصادیق آن شمرد؛ چنان که کاربردهای لغوی وحی در قرآن، شامل الهام به مادر موسی، حواریون و... می‌شود. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نیز نقل شده است که ایشان اقسامی از وحی را برشمردند و برای هر کدام شاهدی از آیات قرآن بیان فرمودند که از آن جمله وحی نبوت و وحی الهام است؛ و برای وحی الهام، به آیات مربوط به الهام غریزی به زنبور عسل[۵۵] و الهام به مادر موسی (ع)[۵۶] استناد کردند[۵۷]. چنین کاربردهایی نشان می‌دهد که الهام، یکی از اقسام وحی به معنای لغوی آن است.

رابطة الهام با معنای اصطلاحی وحی که فقط شامل وحی نبوی می‌شود، در روایات به روشنی بیان نشده؛ از این رو طبیعی است که با ابهام همراه باشد. توجه به این نکته که وحی نبوی، خود به شکل‌های مختلفی نازل می‌شود، بر این ابهام می‌افزاید. برای بررسی دقیق‌تر، ابتدا اقسام وحی نبوی را بیان می‌کنیم؛ سپس به بررسی رابطه آن با الهام می‌پردازیم.[۵۸]

اقسام وحی نبوی و رابطه آن با الهام

می‌توان این اقسام را این گونه برشمرد:

  1. نزول بی‌واسطه وحی بر قلب؛ مانند برخی از مواردی که حقایق بر قلب پیامبر اعظم (ص) و بدون واسطه جبرئیل (ع) نازل می‌شد. در روایات آمده است که این روش، سنگین‌ترین حالت برای آن حضرت بود و بدن مبارکشان عرق می‌کرد و از حال می‌رفت[۵۹]؛
  2. نزول وحی از طریق فرشتگان؛ مانند نزول حضرت جبرئیل (ع) بر پیامبر اکرم (ص)[۶۰]؛
  3. دریافت با واسطه غیرفرشتگان؛ مانند دریافت وحی از طریق شنیدن صدا از یک درخت؛ آن گونه که در جریان بعثت حضرت موسی (ع) در زمین مقدس طوی محقق شد[۶۱]؛
  4. نزول وحی در خواب؛ مانند ابلاغ مأموریت ذبح حضرت اسماعیل (ع) به حضرت ابراهیم (ع) در خواب[۶۲].

شکل‌های مختلف این ارتباط را می‌توان در سه شیوۀ نزول مستقیم وحی بر قلب پیامبر، نزول با واسطه غير فرشته و نزول از طریق فرشته خلاصه کرد که در این آیه کریمه آمده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۶۳]. مراد از سخن گفتن خدا با بشر از طریق وحی در این آیه کریمه، ارتباط مستقیم با خداوند است. مقصود از پشت حجاب نیز ارتباط غیر مستقیم و از طریق غیر فرشته، و مراد از ارتباط از راه فرستاده‌های خداوند، دریافت معارف از فرشتگان است[۶۴]. دریافت مستقیم، گاه در بیداری رخ می‌دهد و گاه در عالم خواب. با این توضیح، می‌توان دریافت وحی در عالم رویا را نیز از موارد دریافت مستقیم دانست[۶۵]؛ البته برخی خواب را نیز نوعی حجاب دانسته و دریافت وحی در خواب را از نوع دریافت غیر مستقیم شمرده‌اند[۶۶]. به هر حال، راه‌های یادشده اصلی‌ترین راه‌های دریافت وحی‌اند؛ هرچند می‌توان برخی را به اقسامی جزئی‌تر تقسیم کرد[۶۷]. از میان شیوه‌های یادشده، وحی مستقیم، ظهور روشنی در القای قلبی دارد. برخی از آیات قرآن، برخی دیگر از مصادیق وحی مانند دریافت از فرشته وحی را نیز قلبی معرفی می‌کند: ﴿قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۶۸][۶۹]. برخی از پژوهشگران، حتی درباره نزول با واسطه، مانند شنیدن وحی از درخت نیز معتقدند که ابتدا این پیام به قلب پیامبر می‌رسد؛ سپس گوش ایشان می‌شنود[۷۰]. بنابر این دیدگاه، ابزار دریافت تمام اقسام وحی، قلب پیامبر خواهد بود. گذشته از این دیدگاه، در قلبی بودن شیوه دریافت برخی اقسام وحی، تردید نیست.

بنابراین شیوه الهام که القای معارف الهی به قلب است، با شيوه وحی (دست کم در برخی اقسام آن) یکسان است. ممکن است الهام یکی از اقسام وحی باشد؛ چنان که معنای لغوی و کاربردهای قرآنی وحی آن را تأیید می‌کنند. در این صورت، نسبت دادن الهام به پیامبران به معنای یادشده، بعید نیست. البته روشن است که وحی و الهام، در معنای اصطلاحی با هم تفاوت‌هایی دارند. به یقین بر غیر پیامبران، وحی پیامبرانه نازل نمی‌شود؛ اما الهام به آنان ممکن است. بنابراین اگر چه وحی و الهام در اینکه هر دو القای معارفی به قلب فرد برگزیده‌اند، اشتراک دارند، اما در نوع معارف یا برخی ویژگی‌های دیگر، مانند شدید یا ضعیف بودن آن دریافت قلبی، تفاوت‌هایی دارند. به نظر می‌رسد روایت یادشده از امام هادی (ع)، به مراتب القای قلبی اشاره دارد. در آن روایت، وحی به دو نوع مستقيم و الهام تقسیم، و وحی الهام به قرار گرفتن در قلب تعریف شده است[۷۱]. از آنجا که در وحی مستقیم نیز معارف به قلب پیامبر نازل می‌شود، این تمایز، به ویژگی‌هایی غیر از اشتراک یادشده در اصل قلبی بودن آن دو دلالت دارد. شاید هدف از این تقسیم، توجه دادن به این نکته باشد که اگرچه پیامبران و ائمه (ع) در شکل دریافت قلبی با هم مشترک‌اند، اما معارف نازل شده به پیامبر، اصل است و از راه ارتباط بی‌واسطه آن حضرت با خداوند حاصل می‌شود؛ ولی معارف الهام شده به ائمه از شاخه‌های معارف نبوی است.

در مقابل جمع‌بندی مطالب یادشده، ممکن است از برخی روایات، تمایز بین وحی و الهام استفاده شود. روایتی نبوی در ابتدای این بحث بیان شد که پیامبر (ص) فرمودند: «خداوند به من وحی، و به على (ع) الهام عطا کرد»[۷۲]. ممکن است از این روایت این گونه استفاده شود که الهام شامل پیامبران نمی‌شود؛ زیرا آن حضرت فرمودند: به من وحی و الهام داده شده است و به على (ع) الهام؛ بلکه این دو را در برابر هم قرار می‌دهد، که نوعی انحصار از آن فهميده می‌شود. با این حال، این احتمال خالی از قوت نیست که این روایت در مقام اثبات الهام برای امیرالمؤمنین (ع) است، نه نفی آن از خود رسول خدا (ص) بنابراین وحی به ایشان می‌تواند شامل الهام نیز باشد.

بر این اساس، وحی و الهام از آن حیث که هر دو دریافت قلبی معارف الهي‌اند، تفاوت ماهوی ندارند؛ هرچند می‌دانیم که به ائمه (ع) وحی نبوی نمی‌شود. از این رو ممکن است تفاوت این دو با هم در جنبه‌های دیگر، مانند نوع معارف، یا برخی ویژگی‌های دیگر، مانند شدت و ضعف باشد. بنابراین اگر چه با رحلت رسول خدا (ص) وحی نبوی قطع شد، اما ارتباط با عالم غیب، از راه‌هایی دیگر مانند الهام، همواره برقرار بوده است[۷۳].[۷۴]

وحی و کلام الهی

  • از مباحثی که در شناخت حقیقت وحی باید تبیین شود، بحث کلام الهی و روشن شدن ابعاد آن و نظرات دانشمندان اسلامی دربارۀ آن است: پیروان همه شرایع آسمانی در متکلم بودن خدای سبحان اتفاق نظر دارند، زیرا می‌گویند: خدا به فلان کار امر کرده و از فلان عمل نهی فرموده...[۷۵]. در جایی گفته شده است: "نه اینکه انبیا خواسته باشند در این ادعای خود مجازگویی کرده و مثلاً نام قوای عقلانی را به ملائکه گذاشته باشند و نام هر چیزی را که این قوا به ادراک انسان تحویل می‌دهد، وحی نهاده باشند، بلکه تکلم خداوند با بشر، تکلم حقیقی است، اما به نحوی خاص"[۷۶][۷۷].

حقیقت کلام خدا

  • تکلم به معنای تعیین هیئت حروف در هوای خارج دهان به کمک مخارج حروف، بدون تردید در حق سبحانه تصور ندارد [۷۸].
  • آدمی برای تشکیل اجتماع و انتقال مقاصد خود به یکدیگر، نیازمند راه‌هایی مثل تکلم است. به‌ وسیله صدایی که از حلقومش بیرون می‌آید. و کلمه را درست می‌کند که هر یک از آنها معنایی دارد و جز این علامت‌های قراردادی، هیچ راه دیگری ندارد.
  • واژه‌ها، در زبان‌های مختلف، باهمه وسعتش دائر مدار احتیاجات موجود بشر است. لذا روز به روز دامنه لغت‌ها گسترش می‌یابد. پس کلام وقتی تحقق می‌یابد که انسان در میان اجتماع قرار گیرد. لذا کلام به آن نحوی که از انسان سر می‌زند، از خدای تعالی سر نمی‌زند؛ برای اینکه شأن خدای تعالی اجل از آن است که مجهز به تجهیزات جسمانی باشد ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ.
  • اما حقیقت معنای تکلم درباره خدای تعالی در آیه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۷۹] اثبات شده است [۸۰].
  • بنابراین خاصیت کلام در خدای سبحان هست؛ یعنی خداوند هم، مقصود خود را به پیامبر می‌فهماند و این همان حقیقت کلام است، لکن نه برای ما بیان شده و نه خود ما حقیقت کلام او را درک کرده‌ایم. تنها باید بگوییم آثار کلام در خدای تعالی هست.
  • از دقت در اندیشه متکلمان می‌توان به سه رهیافت عمده در حقیقت وحی رسید:
  1. کلام لفظی: مراد از آن، همان حروف و اصوات است که حادث و غیر قائم به ذات الهی‌اند و خداوند آن را در خارج ایجاد و خلق می‌کند تا مخاطبانش را به مقصود و مطلوبش آگاه سازد: خداوند متکلم است یعنی ایجاد می‌فرماید سخن را در جسمی از اجسام... . چنانکه آن را در شجر در کوه طور بر موسی خلق کرد [۸۱][۸۲].
  2. کلام نفسی: منظور از آن، مفاهیم و صورت‌های ملفوظ است که در ذهن متکلم وجود دارد: "کلام نفسی خداوند تجربه ناپذیر است و دگرگونی در آن راه ندارد و آنچه قاریان قرائت می‌کنند، عبارت و جانشینی از کلام خداست. [۸۳]. معتقدان به این باور می‌گویند: "کسی بر نفسی بودن کلام الهی اشکال نکند که تصورات و تصدیقات موجود در ذهن، علوم نفسانی هستند. زیرا گاهی متکلم به چیزی امر می‌کند که قصد تحقق آن را ندارد، بلکه هدف از آن، آزمودن شخص است. پس روشن است کلام نفسی غیر از علم و اراده است"[۸۴].
  3. کلام فعلی: برخی در معنای کلام توسعه داده و هر آنچه که از مقصود درونی اشخاص حکایت کند کلام نامیده‌اند. در این کاربرد موجودات نه‌ تنها فعلی از افعال الهی، بلکه کلمه‌ای از کلمات او شمرده می‌شود؛ زیرا حقیقت کلام همان حکایت و دلالت از محکی است. گرچه دلالت موجودات بر فاعل خود، دلالت عقلی است، نه قراردادی.
  • آیات و روایات نیز این توسعه در کلام الهی را پذیرفته‌اند ﴿إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ [۸۵]، نهج البلاغه: کلام خدا فعل اوست که آن را ایجاد و تصویر کرده است: "... قول خدا در تکوینیات عین همان خلقت است، اما در غیر تکوینیات باید دانست قول خدا عبارت است از ایجاد امری که باعث پدید آمدن علمی باطنی در انسان می‌شود" [۸۶][۸۷].

مهم‌ترین نظریات در تبیین وحی

  • کسانی که معتقدند پیامبران در دعوی خود، که از جانب خدا دریافت می‌کرده‌اند، صادق بوده‌اند در تبیین چگونگی دریافت وحی نظریه‌های گوناگونی را ابراز داشته‌اند. مهم‌ترین این نظریات را می‌توان در سه دسته طبقه‌بندی کرد[۸۸]:

نظریه فعل گفتاری یا املای لفظ

  • بر اساس این نظریه، پیامبران کلام خدا را می‌شنوند و آن را عیناً به مردم ابلاغ می‌کنند. بنا بر این همان طور که خداوند دارای فعلِ رزق است دارای فعلِ گفتار نیز هست و از آن جهت که خداوند رازق، سمیع، بصیر، خالق و... است، متکلّم نیز هست. خداوند سخن خود را به شیوه‌های مختلف به پیامبرانش می‌رساند. یکی از رایج‌ترین روش‌ها سخن گفتن از طریق فرشته است. فرشته وحی به صورت انسان متمثّل می‌شود و مانند یک انسان سخن می‌گوید. تمثّل روح القدس به صورت یک انسان و تکلّم او با حضرت مریم (س) نمونه‌ای بارز از ایجاد فعل گفتاری توسط خداوند است: ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا[۸۹]؛ پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به [شكل] بَشرى خوش‌اندام بر او نمایان شد. واژه ﴿سَوِيًّ به معنای کامل است؛ یعنی فرشته الهی کاملاً به صورت یک انسان برای حضرت مریم (س) تمثّل پیدا کرد؛ تا جایی که حضرت مریم (س) از این‌که مبادا این شخص قصد سوئی داشته باشد دچار ترس و وحشت شد. داستان میهمانان حضرت ابراهیم (ع) نیز نمونه‌ای دیگر از تمثّل فرشته به صورت انسان است که هم در تورات و هم در قرآن گزارش شده است[۹۰]. بر اساس این حکایت، تمثّل فرشتگان به صورت انسان و گفتگوی آن‌ها با حضرت ابراهیم به قدری طبیعی بود که آن حضرت در انسان بودن آن‌ها هیچ شک و تردیدی نداشت؛ از این رو برای آن‌ها گوساله‌ای بریان کرد، ولی وقتی دستشان به سوی غذا دراز نشد در انسان بودن آن‌ها تردید نمود.
  • خداوند می‌تواند از طریق اشیای مادی نیز فعلِ گفتاری انجام دهد؛ چنان‌که برای موسی انجام داده است[۹۱]؛ بنا بر این کسی نباید بپندارد چون خداوند دهان، زبان و حنجره ندارد، هیچ‌گاه از طریق لفظ با انسان سخن نمی‌گوید. کسانی که بر این پندارند به واقع ذات خدا و افعال و صفات او را نشناخته‌اند﴿وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ [۹۲]. بنا بر این وحی از راه‌های مختلف املای الفاظ بر شخص میسر است و به تجربه نیز ثابت شده است.
  • این دیدگاه در باره وحی "املای الفاظ یا فعل گفتاری" را می‌توان قدیمی‌ترین دیدگاه در میان ادیان ابراهیمی، به ویژه اسلام و یهود، دانست. بسیاری از متون دینی، از جمله قرآن کریم، بر تصدیق این دیدگاه صراحت یا ظهور دارد.
  • این نظریه بر نکات ذیل تأکید می‌کند.
  1. خداوند نقش اول را در وحی دارد؛ یعنی او است که افرادی را بر می‌گزیند و با آن‌ها سخن می‌گوید: ﴿كَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا [۹۳]
  2. وحیِ ابلاغ‌شده بر پیامبران ماهیت زبانی دارد. به عبارت دیگر خداوند الفاظ وحی را انتخاب می‌کند. در این شیوه از وحی، خداوند فقط معنی را القا نکرده است، بلکه لفظ را نیز املا نموده است.
  • در وحیِ گفتاری ارکان زیر موجود است:
  1. پدیدآورنده گفتار
  2. دریافت‌کننده کلام
  3. زبان طبیعی
  4. پیام گفتار[۹۴][۹۵].

نظریه القای معنا (گزاره)

  • بر اساس این نظریه، خداوند پیام خود را بر صفحه قلب و ضمیر پیامبر (ص) نازل می‌کند؛ بنا بر این محور اصلی در این نظریه پیام یا معنا است و وحی لزوماً ماهیت زبانی ندارد. به عبارت دیگر خداوند معنای مقصود را به قلب پیامبرش القا می‌کند و پیامبر با زبان خودش ـ ‌آن‌طور که مناسب می‌بیند ـ پیام خداوند را به مردم ابلاغ می‌کند. این دیدگاه از قدیم در کتب علوم قرآنی چنین مطرح ‌شده که خداوند معنا را بر جبرئیل یا پیامبر (ص) وحی کرده است و سپس یکی از ایشان بر آن حقایق و معانی لباس الفاظ پوشانده‌اند.
  • متفکران غربی این نظریه را وحی گزاره‌ای "propositional view" می‌نامند. مقصود آن‌ها از "گزاره» هر نوع اطلاعاتی است که از منبعی به دیگران انتقال می‌یابد. این اطلاعات لزوماً به وسیله زبان اشاره‌ای، نمادها، علائم و حتی روش‌های فرا‌روان‌شناختی "مانند تله‌پاتی" منتقل می‌شود[۹۶]. به طور مثال یکی از علائم راهنمایی و رانندگی به ما می‌گوید که پارک کردن در این محل ممنوع است. این یک گزاره است؛ گرچه ابزار انتقال آن یک علامت است.
  • از این رو می‌توان گفت الهامات قلبی و وسوسه‌های شیطانی از نوع وحی گزاره‌ای است. بسیاری از افراد از طریق شیاطین جن و انس پیام دریافت می‌کنند، بی‌ آن‌که در ظاهر سخن و ندایی از آن‌ها بشنوند.
  • وحی گزاره‌ای سه رکن دارد:
  1. فرستنده پیام
  2. گیرنده پیام
  3. پیام
  • پس در این نظریه زبان طبیعی از ارکان وحی نیست، ولی ممکن است از زبان طبیعی نیز در کنار دیگر ابزارهای انتقال معنا استفاده شود.
  • مسیحیان و وحی گزاره‌ای:در مقابلِ تعداد کمی از مسیحیان که معتقدند کتاب‌های مقدس با همین الفاظ الهام شده و خداوند پیام خود را کلمه به کلمه به کاتب بشری منتقل کرده است، بیش‌تر مسیحیان معتقدند خداوند کتاب‌های مقدس را به وسیله مؤلفان بشری نوشته است و بر این اساس می‌گویند، این کتاب‌ها یک مؤلف الهی و چندین مؤلف بشری دارد. از نظر آن‌ها خداوند مؤلف نهایی کتاب مقدس است، ولی این عمل را به دست مؤلفان بشری، که کارگزاران وی بوده‌اند، به انجام رسانده است. مؤلفان کتاب مقدس هر یک در عصری می‌زیسته و به رنگ زمان خود درآمده بودند. ایشان همچنین مانند دیگر انسان‌ها با محدودیت‌های زبان و تنگناهای علمی دست به گریبان بوده‌اند؛ بنا بر این مسیحیان نمی‌گویند خدا کتاب‌های مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است، بلکه معتقدند او به ایشان توفیق داده است پیام الهی را به شیوه خاص خود و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک بیان کنند. پس به عقیده مسیحیان، اصل پیام از سوی خداوند آمده و حق است، اما شکل پیام تنها به خدا مربوط نمی‌شود، بلکه عامل بشری نیز در آن دخالت دارد. این عامل بشری نویسنده کتاب است که مانند همه مردم محدود و در معرض خطا است[۹۷].
  • بنا بر این وحی در این نظریه عین کلام خداوند نیست، بلکه لُبّ پیام از آنِ خداوند است و الفاظ و عبارات و به تبع آن محتوای ظاهری کتاب از آنِ بشر است[۹۸].

نظریه تجربه دینی

  • برخی از دانشمندان مسلمان، از جمله اقبال لاهوری، وحی را نوعی تجربه دینی دانسته‌اند[۹۹]. این اصطلاح را نخست شلایر ماخر و سپس ویلیام جیمز در ادبیات دینی رواج دادند[۱۰۰]. امروزه نیز این تعبیر که پیامبران دارای تجربه دینی و قدسی بوده‌اند هم در میان متفکران مسیحی و هم در میان اندیشمندان مسلمان فراوان به کار می‌رود. ایشان وحی را حاصل تعبیر و تفسیر این تجربه یا تجارب قدسی می‌دانند[۱۰۱]. ناگفته نماند نه همه کسانی که اصطلاح تجربه دینی را به کار برده‌اند مفهوم واحدی را قصد کرده‌اند و نه همه کسانی که می‌گویند وحی از نوع تجربه دینی است قصد یکسانی از این گزاره دارند؛ پس در مواجهه با چنین بحثی ابتدا باید تصور نظریه‌پردازان از اصطلاح و گزاره یادشده به خوبی روشن شود.
  • تجربه دینی چیست؟ : هیچ نوع اجماعی بر تعریف تجربه دینی وجود ندارد. به طور کلی می‌توان گفت این اصطلاح یک معنای عام و یک معنای خاص دارد؛ تجربه دینی در معنای عام خود هر نوع ارتباط شهودی و دریافت شخصی افراد بشر با عالم غیر مادی را شامل می‌شود. به بیان روشن‌تر، هرگونه احساس، مشاهده و دریافت شخصی، که آدمی را به گونه‌ای با ماورای طبیعت، نیروهای غیبی حاکم بر انسان و دیگر موجودات عالم ماده مرتبط می‌کند، تجربه دینی نامیده می‌شود[۱۰۲]. تجربه دینی، به معنای خاص، عبارت از رویدادی است که به نظر می‌رسد خداوند در آن به گونه‌ای خود را بر انسان آشکار یا متجلّی ساخته است. تجربه‌ای که شخص، متعلَّق آن را خداوند می‌داند، یا دست کم تجلّی خداوند را در یک فعل یا موجودی که به نحوی با خداوند مرتبط است احساس می‌کند. به عبارت دیگر تجربه دینی گونه‌ای از ظهور یا تجلّی خداوند بر شخص تجربه‌گر است[۱۰۳]. با این تعریف از تجربه دینی، این گفته که وحی از نوع تجربه دینی است، مستلزم آن نیست که خدا کسی را برگزیند و پیامی را به صورت لفظی یا معنوی به او املا یا القا کند، بلکه شخص پیامبر با آمادگی‌های روحی، سیر و سلوک عرفانی یا ریاضت‌های باطنی با خداوند یا امور غیبی و قدسی مواجهه می‌یابد و آن تجربه را در قالب مفاهیم و گزاره‌هایی به مردم عرضه می‌کند. بنا بر این آنچه او به مردم ارائه کرده است تفسیر یا تعبیری از تجربه او است [۱۰۴].
  • تفسیر تجربه دینی:از دیدگاه تجربه دینی در وحی، آنچه پیامبران به مردم ابلاغ کرده‌اند عین کلام یا پیام خدا نیست، بلکه کلام و پیام، هر دو از شخص پیامبر (ص) است. پیامبران امری قدسی را تجربه کرده‌اند و آنچه به دیگران ارائه داده‌اند، تفاسیر ایشان از تجربه خود است. تفسیر یک تجربه بدین معنا است که نفس تجربه‌گر از آنچه تجربه کرده است مفاهیم و گزاره‌هایی، می‌سازد و آن را به شکل کلامی که حاوی پیام است به دیگران منتقل می‌سازد؛ بنا بر این تفسیر یک تجربه دینی ممکن است به صورت مفاهیم یا استنتاج منطقی یا فرضیه تبیین باشد[۱۰۵].
  • برای روشن شدن هرچه بیش‌تر حقیقت تجربه دینی و تعبیر آن، چند مثال ساده از تجربه حسی می‌‌آوریم "گرچه تجربه حسی با تجربه دینی از بسیاری جهات متفاوت است". فرض کنید کسی در هنگام خواب دچار کابوس می‌شود. او پس از بیدار شدن از رؤیایی که دیده متأثر شده است و چه بسا در آینده نتایجی را از آن رؤیا بگیرد. به طور مثال ممکن است رؤیا را با برخی از کارهایی که در گذشته انجام داده است مرتبط بداند و نتیجه بگیرد که آن کارها بد بوده و نباید انجام می‌داده است. همین امر را می‌توانید در یک تجربه حسی در بیداری هم فرض کنید.
  • به عنوان نمونه، برای کسی حادثه ناگوار تصادف پیش می‌آید و این حادثه ناخودآگاه حالات، رفتارها و حتی دستور العمل‌های خاصی را به او الهام می‌کند؛ برای مثال او ممکن است تصمیم بگیرد که دیگر رانندگی نکند یا حتی با اتومبیل و اتوبوس مسافرت هم نکند. گاهی یک حادثه مسیر زندگی افراد را عوض می‌کند و آن‌ها تصمیم‌هایی برای زندگی خود می‌گیرند که متضمن یک سری بایدها و نبایدهایی است. اینجا است که یک تجربه شیوه‌ای از زندگی را پدید می‌آورد. حادثه‌ای که در تاریخ مسیحیت برای پولس رسول اتفاق افتاد، شیوه زندگی او را تغییر داد[۱۰۶].
  • تجربه‌گرایان می‌گویند وقتی فردی مثل یک پیامبر در تجربه مینوی‌اش با خداوند مواجه می‌شود، هم حالت جذبه احساس می‌کند و هم حالت هراس؛ یعنی این مواجهه ویژگی دوقطبی دارد؛ از یک سو کششی مسحورکننده دارد و از سوی دیگر هراس‌انگیز است و به تعبیر عارفان هم جنبه جمال دارد و هم جنبه جلال. اولین واکنش انسان به تجلّی خداوند، که با این دو وصف همراه است، احساس عبودیت و بندگی است. ۳ مواجهه با جمال و جلال و احساس بندگی و عبودیت به نیروزایی در بنده می‌انجامد. از این رو است که "اتو" گفته است: مواجهه با خداوند، سه رکن دارد: ۱. هیبت‌انگیزی ۲. مدهوش‌کنندگی ۳. نیروزایی. ۴
  • در اینجا ممکن است شخصی که احساس عبودیت و بندگی می‌کند به این نتیجه برسد که بسیاری از کارها با شأن بندگی سازگاری ندارد و نباید آن‌ها را انجام داد، یا کارهای دیگری باعث قرب بیش‌تر بنده به خدا می‌شود، بنا بر این باید آن‌ها را انجام داد؛ بدین صورت است که دستور العمل‌های اخلاقی و عملی در پیام‌های وحیانی او به مردم شکل می‌گیرد.
  • در تعریف عام از تجربه دینی مهم نیست که این تجربه بر چه بستری به وجود آمده باشد؛ از طریق رؤیا حاصل شده باشد یا از طریق مکاشفه. حاصل این دیدگاه آن است که پیامبران افرادی هستند که در مسیر زندگی خود با خداوند و امور متعالی مواجه شده‌اند و آنچه عرضه کرده‌اند برداشت‌های شخصی از تجاربشان بوده است. باید توجه داشت که بر اساس این دیدگاه، تعبیرها و تفسیرهایی که از یک تجربه ارائه می‌شود، ممکن است درست یا نادرست باشد[۱۰۷].

سرشت وحی محمدی (لفظ، معنی یا تجربه؟)

  • هر یک از طرقی که در دیدگاه‌های سه‌گانه فوق مطرح شد می‌تواند سازنده پیام‌های وحیانی از سوی خدا باشد. از آن گذشته، این دیدگاه‌ها هیچ تناقضی با هم ندارند. ممکن است پیامبری در مواجهه خود با یک امر قدسی پیامی را به صورت لفظ دریافت کند؛ چنان‌که این حادثه در کوه طور برای موسی اتفاق افتاد. همچنین می‌توان فرض کرد که پیام‌های وحیانی یک پیامبر از هر سه نوع یادشده باشد؛ یعنی برخی از پیام‌ها لفظی باشد که خدا ایجاد کرده و به گوش پیامبرش رسانده است، برخی از نوع گزاره‌ها و پیام‌های غیر لفظی باشد و برخی نیز حاصل تجربه پیامبر از امور قدسی باشد.
  • فرضیه ما این است که وحی قرآن کریم از نوع وحی لفظی است؛ یعنی پیامبر عین الفاظ قرآن را از وسائط الهی دریافت کرده است. اما وحی به پیامبر اکرم (ص) تنها از این نوع نبوده است، بلکه آنچه پیامبر در سنت بیان داشته یا بدان عمل نموده، نیز بر پایه وحی بوده است، که آن‌ها را می‌توان مصادیقی از وحی گزاره‌ای یا تعبیر و تفسیر تجربه نبوی دانست[۱۰۸].

وحی در اصطلاح

کلمه عربی «وحی» به معنای الهام و نزول کلام الهی است. وحی در معنای فنی آن، بیشتر کلام خدا را که به انبیاء و رسولانش منتقل می‌شود، افاده می‌کند. همچنین ممکن است به معنای «کتاب خدا» باشد که بر پیامبری خاص نازل شده است. مانند نزول تورات بر موسی(ع)، انجیل بر عیسی(ع) و قرآن بر محمد(ص)...[۱۰۹]. وحی رسالی در حقیقت، ارتباط روحی با جهان ماورای ماده است که با انگیزه رسالت برای پیامبران فراهم می‌گردد تا رسالت الهی را در کمال آگاهی، امانت و اخلاص به مردم برسانند[۱۱۰]. وحی در اصطلاح کلامی و عرفانی، از خواص نبوت بوده و بر دو گونه است: کلام الهی و حدیث نبوی، چه اقوال او همه وحی است و کلام الهی جمله به واسطه جبرئیل بر دل رسول، منزل شده است[۱۱۱]. معنای این واژه در لسان شرع آن است که خداوند متعال آنچه از انواع هدایت و علم اراده نموده به بندگان برگزیده‌اش اعلام فرماید، اما این امر به گونه‌ای پنهان و سری صورت می‌گیرد که برای بشر، امری غیر عادی است[۱۱۲].

«وحی در قرآن» به معنای تفهیم خصوصی است؛ یعنی تفهیم یک مطلب به یک نفر به گونه‌ای که فقط متکلم و مخاطب، مطلب را بفهمند و بدانند که دیگران از سخن آنان مطلع نمی‌شوند. این معنا با معنایی که در علم کلام برای وحی آمده است، فرق دارد. معنای وحی از نظر علم کلام عبارت است از: تفهیم اختصاصی از جانب خدا به بنده برگزیده‌ای که مأمور هدایت مردم است؛ پس وحی یعنی تفهیم مطالبی از طرف خداوند به انسان از راه غیر عادی یعنی از راه حس و عقل و حدس و امثال آن[۱۱۳]. طبق آیه ۵۱ سوره شوری تکلیم خداوند با انسان به سه صورت می‌باشد: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۱۴].

  1. القاء معنا و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی؛
  2. سخن گفتن با پیامبر از پس پرده (سخن خدا با حضرت موسی(ع) از وراء شجره)؛
  3. القاء امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند به یکی از انبیاء ابلاغ نماید[۱۱۵].

علامه طباطبائی در ذیل آیه در مورد وحی به پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند: آنچه از ناحیه خدای تعالی به آن جناب وحی شده، قبل از وحی، در نفس آن جناب سابقه نداشته... و این وحی است که نوری است الهی و خدای تعالی هر یک از بندگان خود را بخواهد، به این هدایت اختصاص می‌دهد و او را مورد وحی خود قرار می‌دهد...[۱۱۶]. مرحوم شیخ مفید می‌نویسد: وقتی وحی به خدا نسبت داده شود، به پیامبران اختصاص دارد.»..[۱۱۷]. آیت الله معرفت در تفاوت وحی و الهام آورده‌اند: پدیده وحی هم همانند الهام، به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق می‌شود با این تفاوت که منشأ الهام بر الهام‌گیرنده پوشیده است، ولی منشأ وحی بر گیرنده وحی - که پیامبرانند - روشن می‌باشد. به همین علت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانی دچار حیرت و اشتباه نمی‌شوند؛ زیرا از منشأ وحی و کیفیت انجام آن آگاهی حضوری کاملی دارند[۱۱۸].

گفتنی است «وحی» در قرآن کریم، فراتر از ارتباط میان خداوند و پیامبرانش به کار رفته است و معانی مختلفی چون هدایت غریزی[۱۱۹]، هدایت طبیعی[۱۲۰]، القای وسوسه‌ها و ترفندهای شیطانی[۱۲۱]، الهام بر غیر پیامبران[۱۲۲] و اشاره پنهانی[۱۲۳] را نیز شامل می‌شود[۱۲۴].[۱۲۵].

رویکرد روان‌شناختی

برخی از خاورشناسان بر این اعتقادند که وحی محصول اعتقادات، ضمیر ناخودآگاه و باطنی، سیر و سلوک روانی و عرفانی پیامبران است. پیامبران که انسان‌هایی والا و وارسته‌اند و علاقه‌ای مضاعف به هدایت مردم داشتند با تراکم حالات نفسانی، چنان می‌انگارند که با عالم غیب و فرشتگان الهی ارتباط پیدا کردند و الهامات و پیام‌های وجدانی و نفسانی خود را پیام و سروش غیبی و آسمانی تلقی کرده و آن را به عنوان «وحی» به مخاطبان خود ابلاغ می‌کنند. این رهیافت منکر ارتباط واقعی پیامبران با عالم الوهی و ملائکه است و آن را صرفاً تلقی و گمانه‌زنی مدعی نبوت می‌داند.

فرید وجدی در دائرةالمعارف خود چگونگی رویکرد دانشمندان غربی به این دیدگاه را چنین تشریح می‌کند: «دانشمندان غربی تا قرن شانزدهم میلادی به وحی و غیبی بودن آن معتقد بودند اما با رواج علوم تجربی و همچنین فلسفه مادی‌گرایی آنان منکر غیبی بودن وحی شدند، به گونه‌ای که آن را از خرافات برشمردند. لکن با ظهور علم ارواح در آمریکا در سال ١٨۴۶ و سایر علوم فراطبیعی مانند علم هیپنوتیسم، نهان‌بینی، روشن‌بینی و تله‌پاتی، غربی‌ها در انکار اصالت وحی تجدید نظر کردند»[۱۲۶]. اما باز وحی را مطابق اصول علم تجربی روان شناختی حالات روانی و حس ششم انسان و پیامبر توجیه و تفسیر کردند[۱۲۷]. درمنگام با توجه به رهیافت فوق در تفسیر وحی پیامبر اسلام(ص) می‌گوید: «عقل درونی محمد(ص) به بی‌پایگی آیین شرک پی برده بود. از این جهت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا برای عبادت به سر می‌برد و در آنجا ایمان او به درجه‌ای بلند رسید. افق افکارش وسیع و دید بصیرتش دو چندان شد. در این مرحله آن چنان نیرومند شد که برای هدایت مردم شایستگی پیدا کرد. او پیوسته در فکر و اندیشه بود، ناراحت می‌شد و به خود می‌پیچید تا آن‌گاه که یقین کرد او همانند پیامبر می‌باشد که خداوند او را برای هدایت بشر برانگیخته است. این اعتقاد در خواب‌هایی که می‌دید بر او تجلی نموده، سپس این وضع تقویت شد و از صورت رؤیا و خواب بالاتر رفت و آن را به صورت فرشته‌ای مجسم یافت که در حال بیداری وحی را به او تلقین می‌کند. این آگاهی‌ها بر او چنین وانمود می‌شد که از آسمان بر او نازل می‌شود»[۱۲۸]. برخی از معاصران از این دیدگاه متأثر شدند. علی دشتی در دهه‌های پیش نتوانست مسأله وحی و حقیقت غیبی و آسمانی آن را برای خود هضم کند؛ لذا وحی پیامبر اسلام توسط جبرئیل را به خیال و ظهور آرزوهای پیامبر از اعماق ضمیر ناخودآگاه خود توجیه می‌کند.

«می‌توان آن را با اصول روانشناسی منطبق ساخت. رغبت شدید به امری آن را به صورت ظهور و واقع شده در می‌آورد، صورت آرزوی مردی که قریب سی سال به موضوعی اندیشیده و پیوسته به واسطه تماس با اهل کتاب در نفس وی راسخ شده و با ریاضت و اعتکاف در غار حرا از آن فکر اشباع شده و سپس به شکل رؤیا یا به اصطلاح متصوفه«اشراق» ظاهر گردیده است، جان می‌گیرد. صورتی از اعماق ضمیر ناخودآگاه بیرون جسته و او را به اقدام می‌خواند، ولی هول اقدام به این امر او را می‌فشارد به حدی که تاب و توان از او سلب شده حالت خفگی به وی دست می‌دهد. و گرنه توجیه دیگری نمی‌توان بر این واقعه تصور کرد که فرشته او را فشرده باشد به حدی که بی‌تابش کند؛ فرشته صورت ضمیر ناخودآگاه و آرزوی نهفته در اعماق وجود خود اوست»[۱۲۹]. نقطه آغازین تفسیر روان شناختی از وحی و نادیده انگاشتن اتصال نفس نبوی به عالم غیب الوهی، حداقل در حوزه آیین اسلام به عصر نزول قرآن بر می‌گردد. مشرکان و کافران با توسل به این تفسیر، به انکار وحی و نبوت پیامبر اسلام(ص) و ارتباط وی با عالم غیب می‌پرداختند. قرآن کریم یکی از تفاسیر و بهانه‌های مخالفان پیامبر(ص) را تفسیر حسی و روان شناختی وحی ذکر می‌کند و از زبان آنان در تحلیل وی می‌فرماید: ﴿إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ[۱۳۰]، ﴿إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ[۱۳۱]، ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ[۱۳۲]، ﴿بَلْ هُوَ شَاعِرٌ[۱۳۳].

تقریر فوق به صراحت به انکار وحی و نبوت می‌پرداخت، لکن اخیراً تفسیر جدیدی از آن عرضه شده است که با مقوله نبوت متعارض نیست، بلکه احتمال جمع تفسیر روان‌شناختی با نبوت را مطرح می‌کند. بعضی از مستشرقان و دین پژوهان غربی بعد از مطالعات و تحقیقات جامع در شخصیت حضرت محمد(ص) اذعان داشتند که ایشان فردی امین، رستگار و معتمد که از استعداد و نبوغ ویژه‌ای برخوردار بود که آن را صرف تبلیغ دین می‌کرد، اما این که آیا واقعاً نیز پیامبر آسمانی بوده‌اند؟ نمی‌توان آن را ثابت کرد. پرفسور مونتگمری وات اسلام‌شناس غربی نه تنها وحی اسلام بلکه وحی دیگر پیامبران را «تخیل خلاق» توصیف می‌کند و پیامبران را به صاحبان قوه تخیل مانند هنرمندان، شاعران و ادبا تشبیه می‌کند که آنان آن چه را دیگران حس می‌کنند ولی نمی‌توانند بیان و اظهار کنند به شکل محسوس در می‌آورند. وی می‌نویسد: «به عقیده نگارنده انبیاء و رهبران دینی جز این دسته از صاحبان تخیل خلاق هستند. افکار و عقایدی را بیان می‌کنند که ارتباط نزدیک با عمیق‌ترین و مرکزی‌ترین کارهای بشری دارد». وی در مبدأ «تخیل خلاق» بعد از گزارش نظریات مختلف (استناد به خدا، بی‌خبری و بی‌خودی) چنین می‌نویسد: «شاید بتوان گفت که این افکار تخیل خلاق، حاصل زندگانی کسی است که از خود بزرگ‌تر است و بسیار پایین‌تر از بی‌خودی و بی‌خبری است»[۱۳۴].

تحلیل و بررسی:

  1. در نقد رهیافت فوق باید به این نکته اشاره کرد که تفسیر فوق نه تفسیر که انکار وحی و نبوت است و با اصول و مبانی کتب آسمانی در تعارض است.
  2. رهیافت فوق صرف ادعای بیش نیست، این که انسان‌ها دارای حالات روانی و باطنی مختلفی هستند و بعضی در آن نبوغ خاصی دارند، دلیل بر نبوت و ارجاع وحی به آن نمی‌شود، علاوه بر آنکه تجلی حالات روانی و ضمیر ناخودآگاه مرهون شرایط و بستر خاص است، مثلاً در انسان‌های بیمار، رنجیده و نگران و شکست‌خورده یا ریاضت کشیده بیشتر مشاهده می‌شود، در حالی که تاریخچه زندگانی پیامبران از چنین شرایط و بستری خبر نمی‌دهد.
  3. نکته دیگر این که مدعی نبوت و دریافت وحی به صرف ادعا بسنده نمی‌کند، بلکه دلیل یا ادله‌ای برای اثبات مدعای خود ارائه می‌دهد که اینجا می‌توان به معجزه و دیگر آموزه‌های وحیانی اشاره کرد که انجام آنها از سوی مدعی نبوت با تفسیر روان‌شناختی توجیه‌ناپذیر است؛ مثلاً چگونه تبدیل عصا به مار، شفای بیمار ناعلاج یا زنده کردن مرده را به پیامبری نسبت داد که در زعم مدعی روان‌شناختی، ارتباطی با قدرت مطلق ندارد و از سوی دیگر اصول روان‌شناختی نمی‌تواند خوارق العادات فوق را توجیه و تبیین کند.

تفصیل بیشتر بحث اعجاز و چگونگی صدور آن از پیامبر و اثبات صدق مدعی آن مجال دیگری می‌طلبد که نگارنده آن را در موضع مستقل به تفصیل انجام داده است[۱۳۵].[۱۳۶].

رویکرد جامعه‌شناختی

رهیافت پیشین رهیافت مادی از حقیقت وحی و نبوت بود، این رهیافت نیز بر مادی‌نگری وحی استوار است، لکن در این رهیافت دین و وحی نه محصول الهامات و پیام‌های ضمیر درونی بلکه جزء کشفیات و ابتکارات بعضی از انسان‌های جامعه است. جامعه و جبر تاریخ چنان که در بستر خود انسان‌های ضعیف و ناتوانی را در بردارد و در مقابل آن، انسان‌های نادر و نابغه‌ای را تربیت کرده است که هر کدام در عرصه‌های خاص موجب تحولات شگرفی شده است[۱۳۷]. مثلاً در عرصه فلسفه، افلاطون و بوعلی سینا، در عرصه علم طب، پاستور و در عرصه سیاست و حکومت، ناپلئون؛ هر کدام تحولات و تطورات بس عظیمی را خلق کرده‌اند که در اصطلاح به نوابغ و تاریخ‌سازان تعبیر می‌شود. رهیافت فوق مدعی است که در عرصه دین‌پژوهی نیز نوابغی ظهور کرده‌اند که با استمداد از نبوغ فکری خود و آگاهی از اوضاع و تحولات جامعه برای هدایت بهینه جامعه و سعادت آنها یک سری احکام فردی و اجتماعی را وضع یا بازآفرینی می‌کنند که در اصطلاح «دین» نامیده می‌شود. منظور از وحی و فرشته وحی در این تفسیر همان نبوغ فکری نابغه است که با اتکا به آن دست به تشریع احکام می‌زند.

اکثر جامعه‌شناسان غربی تفسیری مادی و جامعه‌شناختی از دین و وحی عرضه می‌کنند. امیل دورکهایم از پیشتازان این رویکرد است؛ چنان که تصریح می‌کند که برانگیختن حس لاهوت در اذهان افراد جامعه به خود جامعه برمی‌گردد[۱۳۸]. اگوست کنت (۱۷۹۸- ۱۸۵۷) از جامعه‌شناسان معروف بود که با منظر جامعه‌شناختی مادی به دین می‌نگریست. وی در کتاب «درس‌هایی در فلسفه اثباتی» مدعی پیامبری می‌شود و بر این گمان است که ادیان سنتی پاسخ‌گوی نیازهای جامعه نیست و لذا باید دین نوینی را پی افکند. او چنان تئوری خود را جدی می‌گرفت که حتی جزئیات آیین پیشنهادی خود را از قبیل نوع لباس رسمی کاهنان، چگونگی مناسک و عبادات را تهیه و تنظیم کرده بود و عملاً یک کلیسای اثبات‌گرایی را بنیان گذاشت که یکی از دو شاخه آن هنوز هم زنده است[۱۳۹].

تحلیل و بررسی: اشکالات رهیافت پیشین بر این رهیافت نیز به عینه متوجه است. حاصل آنکه اولاً رهیافت فوق انکار وحی و عالم غیب و قدسی است؛ ثانیاً نوابغی که از میان جامعه ظاهر شده، هیچ کدامشان ادعای نبوت و دریافت وحی نکرده‌اند و در صورت ادعای بعضی، کذب و سستی ادعای ایشان روشن شده است،؛ چراکه مدعی دریافت وحی از عالم غیب باید واجد صفات و کمالات خاص باشد و ادعای خود را با اعجاز اثبات نماید. نکته سوم این که پیامبرانی که با ادله ادعایشان را ثابت کرده‌اند و صدق گفتارشان نیز ثابت شده، همگی بالاتفاق مبدأ وحی خود را به خداوند نسبت می‌دهند. نکته آخر این که همه یا اکثریت پیامبران فاقد صفات و ویژگی‌های انسان‌های نابغه‌ای بودند که نشانگر طرح و برنامه‌ریزی آنان در مسایل جامعه و تدوین آیین اجتماعی باشد. پیامبران در یک دوره زندگی خود و بدون برنامه‌ریزی ادعای نبوت و وحی کرده‌اند و بعضی‌شان نیز هنگام تولد مانند حضرت عیسی که ادعای جامعه‌شناسان را مردود می‌کند.[۱۴۰].

رویکرد تجربه دینی[۱۴۱]

تجربه نوعی حس و احساسی است که انسان با تجربه خود، متعلق آن را لمس و می‌یابد که از آن می‌توان به «آگاهی حسی» تعبیر کرد. مثال بارز آن تجربه وجود خود و شؤون مربوط بدان از قبیل احساس شعف و شادی، تشنگی و گرسنگی است. این قبیل تجربیات، تجربیات صرف یا مادی است. نوع دیگر تجربه، حالات باطنی انسان است که در آن انسان به نوعی از عالم ماده و مافیها خارج شده و یک احساس فراماده و وابستگی خود به آن، در خودش حس می‌کند. از این نوع حس و تجربه، به «تجربه دینی» تعبیر می‌شود که متعلق به تجربه «دین» است و آن شامل هسته مشترک ادیان جهان می‌شود که در ادیان آسمانی «خداوند» و در دین بودیسم «نیروانا» و در هندویسم «برهمن» می‌باشد. روشن‌ترین تجربه‌های دینی، مقامات و حالات کشف و شهود و جذبه عارفان[۱۴۲] در ادیان مختلف است که در این تجربه عارفان غایت و هسته مشترک آیین خود و یا متعلقات آن را مشاهده و یا بدان وصل می‌شوند، سپس بعد از بیداری از حالات خود گزارش می‌دهند.

مایکل پترسون در تعریف تجربه دینی می‌نویسد: «تجربه دینی را غیر از تجربه‌های متعارف می‌دانند. یعنی شخص، متعلق این تجربه را موجود یا حضوری مافوق طبیعی می‌داند (یعنی خداوند یا تجلی خداوند در یک فعل)، یا آن را موجودی می‌انگارد که به نحوی با خداوند مربوط است (مثل تجلی خداوند یا شخصیتی نظیر مریم عذرا). یا آن را حقیقتی غایی می‌پندارد، حقیقتی که توصیف‌ناپذیر است، مثل امر مطلق غیر ثنوی [[[برهمن]]] یا نیروانا»[۱۴۳]. تعریف دقیق «تجربه دینی» به دلیل ابهام در تعریف خود «دین» و عدم امکان مشاهده تجربه برای دیگران، مشکل بل محال و به تعبیر پراود فوت جست‌وجوی بی‌نتیجه است[۱۴۴]. از تجربه دینی تعاریف مختلف مانند «نوعی احساس»، «احساس مبتنی بر ادراک احساس» و «تبیین مافوق طبیعی» ارائه شده که تقریر آن مجال دیگری می‌طلبد[۱۴۵]. ما در این جا به دو رویکرد مهم در تفسیر ماهیت تجربه دینی می‌پردازیم که پاسخ این سؤال است که: آیا تجربه‌های دینی هسته مشترکی دارند؟[۱۴۶].

ذاتی‌گرا[۱۴۷]

این دیدگاه همه تجارب دینی عارفان، پیامبران و دیگر تجربه‌گرایان را ذاتاً یکی می‌شمارد و چنان که از اسمش پیداست برای همه آنها یک هسته و گوهر مشترک به نام مواجهه با امر الوهی (مینوی) یا «ذات مطلق» قایل است. طرفداران این دیدگاه معتقدند که تجارب عرفانی، ناب بوده و از زبان، فرهنگ و پیش‌فرض‌های تجربه‌گر متأثر و منفعل نیست، بلکه مانند دیگر تجارب حسی معرفت‌زا هستند. آنان مبنای دین و گوهر آن را تجربه دینی هر شخص متأله ذکر می‌کنند و به آموزه‌های وحیانی موجود در ادیان آسمانی و همچنین آموزه‌های عقلانی موجود در الهیات طبیعی و نظریه اخلاقی کانت در شناخت خدا، وقعی نمی‌دهند. شلایر ماخر[۱۴۸]، رودلف اتو، ویلیام جیمز[۱۴۹] و استیس[۱۵۰] از طراحان و مبلغان رویکرد فوق هستند.

باربور در این باره می‌نویسد: «این سرآغاز نوین، در اوایل قرن [نوزدهم] منبعث از آثار و افکار فریدریش شلایر ماخر بود. به نظر او مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است، چنان که در سنت‌گرایی مطرح است؛ نه عقل معرفت‌آموز است، چنان که در الهیات طبیعی (عقلی) مطرح است؛ نه اراده اخلاقی، چنان که در نظام فلسفی کانت مطرح است. بلکه در انتباه دینی «Religious Awareness» است که با همه آنها فرق دارد. دیانت موضوع تجربه زنده است نه عقاید رسمی مرده»[۱۵۱].

رودلف اتو نیز می‌نویسد: «دین نه در اسارت اخلاق یا غایت‌انگاری، خلق یا غایت است و نه خود را از اصول موضوعه می‌گیرد و محتوای غیر عقلانی به همان اندازه محتوای عقلانی است که ریشه‌های مستقلی در اعمال نهفته خود روح دارد»[۱۵۲].[۱۵۳].

ساختی‌گرا[۱۵۴]

این دیدگاه عکس دیدگاه پیشین و منکر هسته مشترک تجارب دینی است و تجربه‌های دینی را از پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌های اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی متأثر می‌داند. از طرفداران این دیدگاه می‌توان به ویتگنشتاین، کتز، هیک، نینان اسمارت، فوت، وین رایت و استیفن کاتس اشاره کرد[۱۵۵]. بعد از آشنایی اجمالی با این مفهوم، طرفداران رهیافت فوق بر این اعتقادند که وحی نوعی از تجربه دینی است که اصل آن در عرفان، صوفیان و مرتاضان یافت می‌شود. در این تجربه، به جای نزول فرشته وحی و آوردن کتاب آسمانی از سوی خداوند، خود تجربه‌گر موفق می‌شود که خداوند و یا جلوه و پرتویی از آن را مشاهده کند و به تعبیر دیگر، خداوند جلوه و مظهری از خود را در تجربه دینی بر نبی متجلی و ظاهر کرده است. نبی بعد از این تجربه و بیداری و برگشت به حالت عادی، به گزارش و ابلاغ و تفسیر کشف و تجربه خود می‌پردازد. حاصل آن‌که حقیقت وحی همان تجربه دینی و تفسیر پیامبر از مکاشفات خود است. انسان در اثر تعالی نفس خویش در مکاشفه - تجربه دینی - به مرتبه‌ای صعود می‌کند که جلوه‌ای از حق تعالی بر وی ظاهر می‌شود. اما این که آیا جداً چنین کشف چنین و پیام و جلوه‌ای از سوی حق تعالی متجلی شده است، بعداً به پاسخ آن خواهیم پرداخت. وحی در مسیحیت بیشتر بر این رهیافت مبتنی است. آباء کلیسا معتقدند که خداوند برای حضرت مسیح وحی زبانی و گزاره‌ای نفرستاد، بلکه مقام قدسی الهی در وجود مسیح تجلی پیدا کرده است و خود وجود مسیح وحی منزل است. این با ظاهر بعضی از آیات عهد جدید نیز موافقت دارد: «خدا در مسیح بود»[۱۵۶].

الهیات لیبرال و اعتدالی در مسیحیت وحی را حضور و تجلی خداوند در حیات حضرت عیسی و سایر پیامبران بنی‌اسرائیل توجیه می‌کرد و منکر وحی زبانی (فرستادن کتاب آسمانی) شدند. باربور در این باره می‌نویسد: «لیبرال‌ها یعنی طرفداران الهیات اعتدالی، با مسلم انگاشتن این که کتاب مقدس مستقیماً وحی منزل نیست و به دست انسان کتابت شده است، آن را با علاقه می‌خواندند. بعضی از آنان به جای انکار مفهوم وحی، تعبیر تازه‌ای از آن می‌کردند: خداوند وحی فرستاده است، ولی نه با املای یک کتاب «معصوم»؛ بلکه با حضور خویش در حیات مسیح و سایر پیامبران بنی‌اسرائیل. در این صورت، کتاب مقدس، وحی مستقیم نیست؛ بلکه گواهی انسانی بر بازتاب وحی در آئینه احوال و تجارب بشری است»[۱۵۷]. بارت بر این باور بود که وحی اصلی همان شخص مسیح است کلمه الله در هیأت انسانی. کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشری است که شهادت بر این واقعه وحیانی می‌دهد[۱۵۸].

رهیافت فوق در قرن بیستم در مسیحیت پروتستان وسیعاً رواج یافت. این دیدگاه مدعی است که مصلحان دینی قرن شانزدهم مانند لوتر و کالون و حتی جلوتر از آن در عهد جدید و کلیسای اول اعتبار وحی را در خود شخصیت عیسی و نه در کتاب مقدس توجیه و تفسیر می‌کردند[۱۵۹]. رهیافت فوق مورد استقبال بعضی از محققان مسلمان معاصر قرار گرفته است. شیخ محمد عبده بعد از نقل تعریف معروف وحی به اعلام خداوند، دیدگاه خود را چنین بازگو می‌کند: اما نحن فنعرفه على شرطنا بانه عرفان يجده الشخص من نفسه مع اليقين بانه من قبل الله بواسطة أو بغير واسطة و الاول بصوت يتمثل لسمعه أو بغير صوت[۱۶۰].

اقبال لاهوری: وی یکی دیگر از اندیشوران معاصر اهل سنت است که با رویکرد تجربی به مسأله شناخت[۱۶۱] و تفسیر حقیقت دین و معرفی فلسفه (یونان و عقل محض) به عنوان مخالف قرآن[۱۶۲] از تفسیر تجربی دینی استقبال کرده است. وی با توصیف وحی به «حالت باطنی» و «خودآگاهی باطنی» هسته مشترک آن را با سایر تجربه‌های دینی و باطنی یکی می‌داند، چنان که می‌گوید: «پیغمبر را می‌توان همچون نوعی از خودآگاهی باطنی تعریف کرد که در آن «تجربه اتحادی» تمایل به آن دارد که از حدود خود لبریز شود»[۱۶۳]؛ «تجربه باطنی از لحاظ کیفیت تفاوتی با تجربه پیغمبرانه ندارد»[۱۶۴]. وی اساس وحی و تجربه دینی را به قوه غریزه بر می‌گرداند که در نباتات و حیوانات نیز البته با تفاوتی یافت می‌شود. «این اتصال با ریشه وجود به هیچ وجه تنها مخصوص آدمی نیست. شکل استعمال کلمه وحی در قرآن نشان می‌دهد که این کتاب آن را خاصیتی از زندگی می‌داند و البته این هست که خصوصیت و شکل آن برحسب مراحل مختلف تکامل زندگی متفاوت است.»..[۱۶۵]. ایشان مبدأ و خاستگاه وحی را بر مبنای غریزه‌انگاری وحی، انرژی روانی در دوران کودکی توصیف می‌کند که با مواجهه با موانعی مانند عقل، زندگی دنیوی ایستا می‌ماند. «در دوران کودکی بشریت، انرژی روانی چیزی را آشکار می‌سازد که من آن را «خودآگاهی پیغمبری» می‌نامم و به وسیله آن در اندیشه فردی و انتخاب راه زندگی، از طریق پیروی از دستورها و داوری‌ها و انتخاب‌ها و راه‌های عمل حاضر و آماده، صرفه‌جویی می‌شود»[۱۶۶].

دکتر سروش: «پیامبری نوعی تجربه و کشف بود... هم پیامبر انسان است. دین خلاصه و عصاره تجربه‌های فردی و جمعی او(ص) است. اینک در غیبت پیامبر(ص) هم باید تجربه‌های درونی و بیرونی او بسط یابد»[۱۶۷]. مجتهد شبستری: «وحی، گونه‌ای تجربه دینی است»[۱۶۸].

احمد نراقی: «وحی نوعی تجربه دینی است... مطابق تعالیم ادیان توحیدی، وحی به یک معنا تجربه خداوند است و لذا می‌توان آن را دست‌کم مصداقی از تجربه‌های دینی دانست»[۱۶۹]. توجیه آیات طرفداران دیدگاه فوق آیات متعدد قرآن را که صریحاً از نزول لفظی قرآن سخن می‌گوید یا آیاتی که در آنها پیامبر مورد خطاب و چه بسا عتاب قرار گرفته است را به صورت‌های گوناگون توجیه می‌کنند. مثلاً فاعل آیات خطاب و عتاب را به خود پیامبر بر می‌گردانند که در عالم رؤیا، چنین احساس می‌کرد که گویا کسی او را خطاب یا عتاب می‌کند و بعد از بیداری نیز آن را به صورت وحی اظهار می‌کند. دکتر سروش در این باره می‌نویسد: «این که قرآن به پیامبر وحی می‌شده یا پیامبر چنین حس می‌کرده‌اند که کسی با او سخن می‌گوید، جای بحث ندارد. در مورد پیامبران که جای خود دارد حتی افراد مادون پیامبر همچنین احساس‌هایی را دارند... این که انسان احساس می‌کند که کسی به او خطابی می‌کند، عتابی می‌کند، فرمانی می‌دهد، امر و نهی می‌کند، تعجبی ندارد و در زندگی عادی هم اتفاق می‌افتد. ما فقط در مورد پیامبر، چون او را پیامبر می‌دانیم نظر دیگری داریم. اگر او را پیامبر نمی‌دانستیم می‌گفتیم خیالات عادی است که همه می‌کنند. اما چون او را پیامبر می‌دانیم معتقدیم احوالی که برای ایشان پیش آمده زیر نظارت و هدایت الهی قرار داشته است»[۱۷۰].[۱۷۱].

تحلیل و بررسی

در تحلیل رهیافت فوق نکات ذیل قابل تأمل است:

  1. تنزل وحی به یک تجربه عادی: نکته اول این که تفسیر مزبور وحی و شهود پیامبران را به حد یک تجربه انسانی و عادی تنزل داده است که پیامبران با دیگر انسان‌ها در اصل این سنخ تجربه برابرند. در حالی که تجربه وحیانی در قالب تجربه دینی انسان‌ها نمی‌گنجد؛ چراکه مقام وحیانی آنها نه محصول تجربه و تهذیب نفس صرف که فضل الهی است که به بعضی انسان‌ها اعطا می‌شود، مانند نبوت حضرت عیسی در گهواره و بدون سابقه تجربه دینی.
  2. دخالت پیامبر در وحی: نکته دوم این که رهیافت فوق، وحی را تفسیر و به تعبیری برداشت و قرائت پیامبر از مواجهه و تجربه دینی خود می‌داند و این تفسیر و قرائت پیامبر در ردیف دیگر قرائت‌ها قرار خواهد گرفت و از احکام آن مستثنی نخواهد بود که نتیجه آن امکان خطا بودن اصل تجربه و شهود و کیفیت آن و همچنین احتمال عدم صدق تفسیر و برداشت پیامبر از تجربه دینی خود است. دخالت تجربه‌گر - براساس تفسیر ساختی‌گرانه از وحی - در تفسیر وحی خود و آمیختگی آن بر امور دیگر از وضوح بیشتری برخوردار است. التزام بدان نه تنها موجب بشری بودن معرفت دینی می‌شود، بلکه گوهر دین (وحی) نیز بشری خواهد بود که از لوازم بشری بودن یعنی خطا و عدم مطابقت با واقع به دور نخواهد ماند.
  3. انکار وحی: با تأمل و تحلیل انسانی انگاری وحی خصوصاً با توجه به تعریف ساختی‌گرایی آن، اصل وحی و واقعیت داشتن تجربه دینی و مکاشفه و تجلی خداوند بر عامل تجربه، مورد تردید قرار می‌گیرد.؛ چراکه محتمل است پیام تجربه دینی یا اصل آن اصلاً وجود خارجی نداشته باشد و تنها محصول پیش دانسته‌ها و تأثیر عوامل خارجی باشد. در این صورت، رهیافت تجربه دینی به رهیافت روان‌شناختی وحی قرابت پیدا می‌کند که توضیحش گذشت. لا اقل طرفداران رهیافت فوق نمی‌توانند اصل وحی و تجلی حق تعالی را مبرهن کنند.
  4. غیر آسمانی انگاشتن قرآن: یکی دیگر از لوازم این رهیافت غیر آسمانی‌انگاری کتب دینی است. این مسأله برای یهودیت و مسیحیت به دلیل دست‌نویس بودن تورات و انجیل و رسوخ تحریف در آن دو امر ممکن و عادی تلقی می‌شود و شواهد تاریخی نیز بر آن گواه است. اما این امر برای مسلمانان قابل التزام نیست که قرآن مجید (وحی) را کلام الهی و کتاب آسمانی توصیف می‌کنند.
  5. تکثر دین به عدد تکثر تجارب دینی: نکته پنجم و لازمه باطل رهیافت فوق این که در صورت بشری‌انگاری تجربه دینی پیامبران، تجربه فوق به دلیل بشری بودن، عام و ساری برای همه انسان‌ها خواهد بود؛ به این معنا که همه انسان‌ها می‌توانند مانند پیامبران صاحب تجربه‌های دینی گردند؛ چنان که بعضی تصریح کردند، گوهر دین همان تجربه دینی شخص متدین خواهد بود، لازمه آن تعدد دین بلکه تعدد گوهر دین به عدد صاحبان تجارب دینی خواهد بود.
  6. تعمیم نبوت: یکی دیگر از لوازم باطل تجربه دینی انگاری وحی، بسط و گستردن دایره نبوت به همه انسان‌های عادی است. از آنجا که وحی مطابق رهیافت فوق همان تجربه دینی است و آن نیز در همه یا اکثر انسان‌ها یافت می‌شود، پس با طی تجربه دینی می‌توان به مقام نبوت، حتی بعد از خاتمیت آن نایل آمد[۱۷۲]. در حالی که این نوع نگرش به مقوله نبوت و وحی متعارض با اصل خاتمیت در اسلام است که به تفصیل در این باره سخن خواهیم گفت. علاوه این که نبوت از دو مؤلفه یعنی استحقاق و انتخاب الهی حاصل می‌شود که در رهیافت فوق جهت دوم آن نادیده انگاشته شده است.
  7. تجربه دینی شرط لازم وحی نه شرط تام: اگر با دید خوش‌بینانه به تفسیر تجربه دینی نگاه کنیم و مقصود از آن این باشد که پیامبر با تعالی نفس خویش به مرتبه‌ای از عرفان می‌رسد که حق تعالی بر وی ظهور و تجلی می‌کند و بدین‌سان وحی و پیام آسمانی بر حضرت نازل و القا می‌شود و در این جهت اصل تجربه و مرتبه شهود نبی با دیگران مشترک است، هر چند از جهت شدت و ضعف تفاوت‌هایی وجود دارد (نوعی ذاتی‌گرایی)؛ در تحلیل آن باید گفت که این ادعا فی‌الجمله صحیح است که تا حدودی با دیدگاه فلاسفه و عرفا قرابت دارد، لکن تعالی نفس و تهذیب آن، شرط لازم وحی و نه شرط کافی است که ادعا شود که با حصول تجربه دینی همه انسان‌ها می‌توانند به مقام نبوت نائل آیند؛ چراکه شرط دیگر وحی و انزال شریعت، انتخاب الهی است که با این انتخاب فرشته حامل وحی نازل شده و به پیغمبر شریعت الهی را ابلاغ می‌کند. توضیح چگونگی نزول فرشته در تبیین نظریه عرفا خواهد آمد. پس با اتکا به صرف تجربه دینی نمی‌توان رهیافت گزاره‌ای را انکار کرد. اما اگر مقصود از تجربه دینی انگاری وحی این باشد که واقعاً تجربه‌گر با ذات و پرتو الهی مواجهه‌ای نداشته باشد، بلکه توهمی برایش پیش آمده است، در این باره باید گفت که این رهیافت نه تنها وحی را به پایین‌ترین حد تجربه دینی بلکه آن را به حد خیال تنزل می‌دهد.
  8. حذف اصول اجتماعی: غایت و هدف اصلی دین، هدایت جامعه و تأمین سعادت دنیوی و اخروی است که در بخش دوم به تفصیل به آن خواهیم پرداخت. اما در این دیدگاه وحی و دین به یک احساس و سلیقه فردی متنزل شده که هر انسانی می‌تواند با نگاه به احساس و تجربه خود، تفسیر فردی و ذوقی از تجربه و به تبع آن دین ارائه دهد و اصول اجتماعی و حتی آموزه‌های عقیدتی و عملی دین را از دین حذف کند. در حالی که اصل وحی و تجربه وحیانی پیامبر مقدمه‌ای برای هدایت و تأمین سعادت دنیوی و اخروی جامعه است. اما بنا بر تفسیر تجدیدگرانه، فرد هیچ نگاهی به امور جامعه و مشارکت در تأمین سعادت مادی و معنوی اجتماع ندارد. به تعبیر دیگر لازمه تجربه‌گرانه، سکولاریزاسیون دین اسلام است که این برخلاف اصول مهم اسلام می‌باشد[۱۷۳].[۱۷۴].

رویکرد معرفتی و زبانی (دیدگاه سنتی متکلمان)

رهیافت سنتی و قدیمی متکلمان ادیان آسمانی رهیافت اخباری و اعلامی است. متکلمان بر این باورند که وحی از سنخ معرفت و گزاره است که خداوند خود یا توسط فرشته وحی آن را به نبی ابلاغ می‌کند. هنگام مواجهه نبی با فرشته یا خطاب الهی پیغمبر یک سری احکام و آموزه‌هایی را دریافت می‌کند. در حقیقت شأن پیامبر، شأن پیام و خبرگیری از مقام قدسی است. در این دیدگاه به جهت نزول وحی توجه شده و جهت صعود و ارتقاء نفس نبوی مغفول انگاشته شده است. برعکس نظریه حکما که به وحی از منظر صعود نگاه می‌کنند که روح نبی در اثر تهذیب و تعالی به عقل اول متصل شده و مطالب وحیانی را خود مستقیماً از آن دریافت می‌کنند. ابوالحسن مشکینی در نقد دیدگاه آخوند خراسانی مبنی بر ارتباط نفس نبی با لوح محو و اثبات و محفوظ می‌نویسد: لكن يرد عليه انه لا دليل على كون الوحي و الالهام باتصال النفس بعالم اللوح المحفوظ أو بعالم المحو و الاثبات لاسيما الوحي فانه قد كان بنزول الامين جبرئيل[۱۷۵]. رهیافت معرفتی و به تعبیر جان هیک نظریه زبانی و به تعبیر سوم گزاره‌ای[۱۷۶] در باب وحی دیدگاهی است که: «در دوره قرون وسطی غالب بوده است و امروزه صورت‌های سنتی‌تر مذهب کاتولیک رومی نماینده آن است. بر اساس این نظر، وحی مجموعه‌ای از حقایق است که در احکام و یا قضایا بیان گردیده است»[۱۷۷].

در دایرةالمعارف کاتولیک وحی نیز چنین تعریف شده است: «انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است»[۱۷۸]. جان هیک سپس در مقام نتیجه‌گیری وحی را «اعلام و ابلاغ حقایق دینی از جانب خداوند و از زبان پیامبران» بر اساس نظریه سنتی مسیحیت تعریف می‌کند[۱۷۹]. در قاموس کتاب مقدس نیز آمده است: «کلام خداوند بر انبیاء و رسلی نازل شده که ایشان نیز بر حسب اصطلاح لغات نبی نوع بشر بر آن وحی مقدس متکلم شوند و وحی مسطور را یا خود نبی و رسول بنفسه می‌نوشت و یا به کاتب دیگر رجوع می‌فرمود»[۱۸۰]. اکثر مسیحیان معاصر هر چند از نظریه زبانی وحی برگشتند و آن را به تجربه دینی تفسیر می‌کنند لکن بعضی از آنان به دیدگاه سنتی وحی پای بندند[۱۸۱]. دیدگاه رایج و معروف متکلمان اسلامی اعم از اهل سنت و شیعه بر همین رهیافت استوار است که در اینجا به برخی اشاره می‌شود.

شیخ مفید: الوحي من الله تعالى الى نبيه(ص) فقد كان تارة باسماعه الكلام من غير واسطة و تارة باسماعه الكلام على ألسن الملائكة[۱۸۲]. «وحی از خداوند به پیامبرش گاهی با شنواندن کلام بدون واسطه است و گاهی با واسطه فرشتگان». سید مرتضی: الكلام الخفي من جهة ملك في حق نبي في حال اليقظة[۱۸۳]. «وحی کلام خفی از ناحیه فرشته در حق پیامبر در حال بیداری است». محقق لاهیجی: وی در تفسیر کتاب (قرآن) می‌نویسد: «کتاب عبارت است از کلام الهی که جبرئیل آورنده آن باشد به نبی، اعم از این که بر لوحی یا بر مانند لوحی نوشته آورده باشد و یا آن کلام را جبرئیل بر نبی خوانده باشد و نبی یاد گرفته»[۱۸۴].

نکته قابل ذکر این که وی در مواضع دیگر وحی را بر مشرب فلسفی و عرفانی تفسیر کرده است که اشاره خواهد شد. متکلمان اشاعره و معتزله نیز وحی را به نظریه زبانی تعریف می‌کنند که این نکته از تعاریف نبوت آنان روشن است که در موضع خود گذشت. در این جا به نقل بعضی دیگر اشاره می‌شود: عبدالقاهر بغدادی: النبي من اتاه الوحي من الله عزوجل و تنزل عليه الملك بالوحي[۱۸۵]. باقلانی: وی وحی را اعلام الهی توسط جبرئیل با تعلیم قرآن به پیامبر تفسیر می‌کند که عبارت ایشان در بحث نزول قرآن خواهد آمد[۱۸۶].

فخر رازی: «چون سخن خداوند تعالی بدون واسطه بود، وحی باشد، خواه سخن با پیغمبر بود و خواه با غیر پیغمبر»[۱۸۷]. وی با تفسیر وحی به مشاهده حقیقی ملائکه و دریافت وحی از آنان دیدگاه فلاسفه را در غایت فساد توصیف می‌کند[۱۸۸]. سیف‌الدین آمدی: «طبق اصول حق از متکلمان، نبوت عبارت از قول خداوند به شخص پیغمبر که در آن گفته می‌شود تو از جانب ما به سوی مردم فرستاده شده‌ای»[۱۸۹].

البدر العینی شارح صحیح بخاری: هو كلام الله المنزل على انبيائه[۱۹۰]. زرقانی: اما الوحي فمعناه في لسان الشرع: ان يعلم الله تعالى من اصطفاه من عباده كل ما اراد اطلاعه عليه من الوان الهداية و العلم و لكن بطريقة سرية خفية غير معتادة للبشر[۱۹۱]. محمد رشید رضا: وحي الله الى انبيائه هو ما يلقيه اليهم من العلم الضروري الذي يخفيه من غيرهم بعد ان يكون اعد ارواحهم لتلقيه بواسطة كالملك او بغير واسطة[۱۹۲]. معتزله نیز با قول به حدوث قرآن، آن را کلام الهی می‌دانند که توسط جبرئیل به پیامبر ابلاغ شده است و مقصود خود از کلام را حروف و اصوات منظوم و معنادار تفسیر می‌کنند که توسط خداوند در محلی خلق می‌شود}}[۱۹۳].[۱۹۴].

تحلیل و بررسی

  1. رهیافت فوق هر چند موافق ظاهر آیات و روایات کثیر است. لکن به حقیقت وحی و چگونگی دریافت آن اشاره‌ای نمی‌کند. به دیگر سخن متکلمان در طول چهارده قرن با اکتفا به ظواهر آیات و روایات و تفسیر وحی به اعلام و ابلاغ در تطور و عمق بخشیدن بر ماهیت وحی گامی برنداشتند، برخلاف فلاسفه و عرفا که نظریات نوینی را عرضه داشتند که اشاره خواهد شد.
  2. نکته قابل توجه در این نظریه این است که در صورت گفتاری بودن وحی، دلیل عدم استماع حاضران در مجلس وحی چیست؟ اگر پیامبر با حواس ظاهر خود، صدای فرشته را شنیده یا آن را مشاهده می‌کرد، چرا آن برای دیگران ممکن نبود؟ یا چرا صدای وحی را حضرت علی(ع) می‌شنید؟ پس از آن برمی‌آید که وحی اگر از سنخ گفتار است، لابد از گفتار عادی و مادی نخواهد بود و گرنه اختصاص شنیدن آن به پیامبر و یا علی(ع) قابل توجیه به نظر نمی‌رسد.
  3. نکته دیگر این که در صورت پذیرفتن اصل نظریه فوق، وحی گفتاری می‌تواند یکی از اقسام وحی باشد. خود قرآن به دو قسم دیگر وحی (الهامی و تجلی) اشاره کرده است که تفصیل آن در بحث رهیافت زبانی خواهد آمد.
  4. اما ظواهر آیات و روایات، اولاً آنها را می‌توان با نظریات فلاسفه و عرفا توجیه کرد و ثانیاً از آنجا که مخاطب آنان مردم عامی است؛ خداوند مقوله وحی و همچنین سایر مقولات فراطبیعی را به گونه‌ای نازل کرده است که برای اکثر مردم قابل فهم باشد و لذا نمی‌توان از قرآن مجید و همچنین سایر کتاب‌های دینی که مخاطبان آنها مردم است انتظار داشت که مشتمل بر مطالب فلسفی و عرفانی است به صورت زبان تخصصی باشد.[۱۹۵].

تقریر دیگر (افعال گفتاری)

دیدگاه دیگر از وحی که بر بعد معرفتی آن معتقد است، حقیقت وحی را القاء مطالب غیبی از طریق گفتار و زبان توسط خداوند یا فرشته تفسیر می‌کند و گفتاری و زبانی بودن وحی را سرشت و گوهر آن ذکر می‌کند. نظریه فوق، از دیدگاه «افعال گفتاری» فیلسوف مشهور زبان، جی. ال. آستین متأثر شده است. حاصل دیدگاه وی چنین است. مطابق دیدگاه سنتی از ارتباط زبانی، «جمله» و «گزاره»، نقش اساسی ارتباط زبانی را ایفا می‌کند، آستین در نظریه خود، نقش واحد ارتباط زبانی را به «افعال گفتاری» اعطا کرد که بنا بر آن، حصول ارتباط زبانی به وجود گوینده‌ای است که افعال گفتاری انجام دهد. آستین افعال گفتاری را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و آن را به سه فعل ذیل تقسیم کرد:

  1. فعل گفتار: عبارت از اظهار جمله‌ای معنادار از زبان گوینده. مانند: این جایزه را به دانش آموز بدهید.
  2. فعل ضمن گفتار: گوینده با «فعل گفتار»، (جمله) خود، محتوا یا پیام خاصی را به شنونده و مخاطب خویش انتقال می‌دهد که در جمله بالا، معنای امر است که از آن به فعل ضمن گفتار تعبیر می‌شود.
  3. فعل پس از گفتار: هر جمله‌ای علاوه بر محتوا و پیام خود، یک سری لوازم و نتایجی را می‌تواند داشته باشد که بعد از اتمام گفتار بر آن مترتب می‌شود، مانند به وجود آمدن حالات روانی مختلف از شنیدن جملات از قبیل، حالت شوق و شعف، غم و اندوه، تهییج و غضب و ترس[۱۹۶].

طرفداران رهیافت فوق با استفاده از نظریه آستین معتقدند که مقصود از این که «خدا وحی کرده است» این است که اولاً خداوند، افعال گفتاری انجام داده است، ثانیاً این فعل گفتاری متضمن معنا و پیام خاصی است و ثالثاً دربردارنده آثار و نتایج خاص برای مؤمنان و چه بسا کافران است. نیکلاس ولتر ستورف یکی از بانیان الهیات اصلاح شده، از این رهیافت حمایت کرده است[۱۹۷]. در تحلیل این تقریر باید گفت که اصل آن همان نظریه زبانی است که رهیافت سنتی از وحی است و تنها تفاوت آن، تأکید و اصرار تقریر فوق در انحصار وحی به «فعل گفتاری» است، در حالی که وحی می‌تواند در قوالب دیگر مانند ظهور و رؤیا تحقق یابد و انحصار وحی به فعل گفتاری و ذاتی انگاری آن، ادعای بدون دلیل است.[۱۹۸].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اقرب الموارد، ۳/ ۴۳۲؛ لسان العرب‌، ۱۵/ ۳۸۲- ۳۷۹.
  2. ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳؛ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ؛ سوره اعراف، آیه ۱۱۷ و ﴿ وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ آیه۱۶۰؛ ﴿ أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ ؛ سوره یونس، آیه ۲؛ ﴿ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ؛ سوره یوسف، آیه ۳.
  3. ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ سوره قصص، آیه ۶۸.
  4. ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ؛ سوره زلزال، آیه ۴.
  5. فرهنگ شیعه، ص 453.
  6. ﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  7. ﴿ أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ ؛ سوره یونس، آیه ۲.
  8. ﴿وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ؛ سوره قصص، آیه ۸۶.
  9. فرهنگ شیعه، ص 453.
  10. نبوت/ ۷۵.
  11. ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى؛ سوره نجم، آیه ۴ و ۵.
  12. ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا؛ سوره طه، آیه ۱۱۴.
  13. ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
  14. ﴿تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ؛ سوره الحاقه، آیه ۴۸- ۴۳.
  15. فرهنگ شیعه، ص 454-455.
  16. قلمرو دین‌، ۱۲۹.
  17. فرهنگ شیعه، ص 455.
  18. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۸.
  19. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد» سوره نحل، آیه ۶۸.
  20. «و به مادر موسی الهام کردیم» سوره قصص، آیه ۷.
  21. «و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  22. «زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است» سوره زلزال، آیه ۵.
  23. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  24. «پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد» سوره نجم، آیه ۱۰.
  25. بنگرید به: مصطفی خلیلی، عقل و وحی در اسلام، فصل حقیقت وحی.
  26. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۸-۱۸۹.
  27. طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
  28. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۹.
  29. «سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۱-۵.
  30. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۹.
  31. «که روح الامین آن را فرود آورده است * بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۴.
  32. «و چون از آنان چیزی خواستید از پشت پرده‌ای بخواهید» سوره احزاب، آیه ۵۳.
  33. کیفیت نزول وحی بنا بر صراحت قرآن به سه روش صورت می‌‌پذیرد: ۱. سخن گفتن مستقیم خدا با پیامبر، بدون هیچ‌گونه فاصله و واسطه‌ای؛ ۲. سخن خدا که از پشت پرده شنیده می‌‌شود؛ ۳. پیام خدا که توسط فرشته‌ای به پیامیر رسانده می‌‌شود. (شوری (۴۲): ۵۱)
  34. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۰.
  35. قابل توجه اینکه حضرت امام خمینی نیز نزدیک به همین تقسیم، سه دیدگاه عوامانه، روشنفکرانه و دین‌مدارانه را درباره وحی مطرح می‌‌کند. (طلب و اراده، ص۲۴ - ۲۳) به نظر می‌‌آید تقسیم سه‌گانه صحیح‌تر باشد و نظر حضرت امام خمینی به صواب نزدیک‌تر باشد؛ زیرا حس باطنی در قسیم دیگر نظریات، یک دیدگاه مستقل به حساب نمی‌آید؛ چه همان‌گونه که از تبیین خود استاد به‌دست می‌‌آید حس باطنی ظرف پذیرش مطلق وحی نیست، بلکه الهام به عنوان یکی از مصادیق وحی، ظرف پذیرش آن، حس باطنی است و در مرحله عالی آن ظرف پذیرش وحی قلب پیامبر خداست.
  36. این دیدگاه همان چیزی است که امروزه تحت عنوان «نظریه تجربه دینی» با خاستگاه تفسیر کتاب مقدس مسیحیت مطرح و گسترده شد. در این رویکرد بدون نگاه به زبان و الفاظ وحی، پیامبر، تجربه مواجهه خود با خدا را تفسیر و به مردم ارائه می‌‌دهد.
  37. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۰.
  38. مطهری، نبوت، ص۲۵ - ۲۰، ۷۷ - ۷۲، ۸۶ - ۸۵ و ۱۳۸؛ همو، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۳، ص۹ - ۸؛ همو، ختم نبوت، ص۸ - ۷؛ همو، فلسفه اخلاقی، ص۱۳۰.
  39. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۱.
  40. باربور، علم و دین، ص۱۳۱.
  41. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۲.
  42. قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص۴۶.
  43. یوسفیان، مبانی اندیشه اسلامی ۲، ص۸۰ - ۷۹.
  44. پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۷.
  45. ضمانت این سلامت، به تعبیر علامه طباطبایی سه نوع عصمت است: عصمت در تلقی وحی، عصمت در تبلیغ و عصمت از معصیت. (طباطبایی، المیزان، ص۱۴۲).
  46. برای مطالعه عوامل فوق بنگرید به: یوسفیان، مبانی اندیشه اسلامی ۲، ص۸۲ - ۸۰.
  47. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۲-۱۹۳.
  48. «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، بی‌گمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست» سوره فاطر، آیه ۳۱.
  49. «و آنچه به تو از کتاب پروردگارت وحی شده است بخوان! برای کلمات او هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست و هرگز جز وی پناهگاهی نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۲۷.
  50. «بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم می‌دهم و کران را چون بیم دهند نمی‌شنوند» سوره انبیاء، آیه ۴۵.
  51. «پس، بدانچه به تو وحی شده است دست بیاز که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
  52. «بدین‌گونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند» سوره شوری، آیه ۳.
  53. المیزان، ج۱۸، ص۹.
  54. علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۲۱.
  55. ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  56. ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا... «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  57. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۰، ص۱۶.
  58. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۱.
  59. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۵۶ و ۲۶۰ و ۲۷۱.
  60. ﴿قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ «بگو: هر که دشمن جبرئیل است (آگاه باشد که) بی‌گمان او، آن (قرآن) را بر دلت با اذن خداوند فرو فرستاده است در حالی که آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است» سوره بقره، آیه ۹۷.
  61. ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ «چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان» سوره قصص، آیه ۳۰.
  62. ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  63. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  64. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان في تفسير القرآن، ج۱۸، ص۷۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۵۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۸۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۶۱۱.
  65. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۸۷، حسین بن حسن جرجانی، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۹، ص۳۵.
  66. محمد صادقی تهرانی، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج۲۶، ص۲۵۱-۲۵۳؛ سید علی اکبر قرشی، تفسير أحسن الحدیث، ج۹، ص۵۱۱.
  67. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۸۸-۴۸۷.
  68. «بگو: هر که دشمن جبرئیل است (آگاه باشد که) بی‌گمان او، آن (قرآن) را بر دلت با اذن خداوند فرو فرستاده است در حالی که آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است» سوره بقره، آیه ۹۷.
  69. بقره، ۹۷؛ همچنین ر. ک: شعراء، ۱۹۳-۱۹۴.
  70. ر. ک: فياض لاهیجی، گوهر مراد، ص۳۶۶؛ حسن حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص۲۷.
  71. ر. ک: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۷۹.
  72. محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۱۸۹؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة في معرفة الأنمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۳۹۰؛ حسن بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب إلى الصواب، ج۲، ص۲۵۴.
  73. در برخی روایات، این گونه تعابیر آمده است: «يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»، (محمدین حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵، ص۳۵۵). با توضیح یادشده، به نظر می‌رسد مقصود از قطع شدن اخبار آسمانها و زمین با رحلت رسول خدا (ص)، قطع شدن برخی اخباری است که مربوط به بعد نبوت آن حضرت بوده است؛ نه قطع شدن کامل ارتباط بین آسمان و زمین. چنین برداشتی، با روایات متعدد که نزول فرشتگان بر ائمه (ع) و آگاهی‌های غیبی آنان را به شیوه‌هایی مانند دریافت از روح القدس و الهام اثبات می‌کنند، مخالفت دارد و پذیرفته نیست.
  74. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۲.
  75. صدر المتألهین، المبدأ و المعاد، ص۲۴۴.
  76. علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۴۷۷.
  77. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۱۷۸.
  78. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۱۷۸ و ۱۷۹.
  79. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  80. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۱۸۰ و ۱۸۱.
  81. علامه حلی، شرح باب حادی عشر، ص۸۱
  82. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۱۸۲ و ۱۸۳.
  83. هری اوسترین ولفسن، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، ص۲۶۹.
  84. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۱۸۴ و ۱۸۵.
  85. جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند؛ سوره نساء، آیه:۱۷۱.
  86. علامه طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۸۰.
  87. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۸۶ و ۱۸۷.
  88. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  89. و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت؛ سوره مریم، آیه:۱۷.
  90. سفر پیدایش، باب ۱۸؛ سوره هود، آیه:۷۶ ـ ۶۹.
  91. سوره قَصَص، آیه:۳۵ ـ ۳۰.
  92. و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است؛ بگو: کتابی را که موسی آورد چه کسی فرو فرستاد؟ که فروغی و رهنمودی برای مردم بود، آن را بر کاغذهایی می‌نگارید، (برخی از) آن را آشکار می‌دارید و بسیاری (دیگر) را پنهان می‌کنید؛ و آنچه شما و پدرانتان نمی‌دانستید به شما آموخته شد. بگو: خداوند (این قرآن را فرستاده است)؛ سپس آنان رها کن در بیهودگی‌شان به بازی پردازند؛ سوره انعام، آیه:۹۱.
  93. و بدین‌گونه آن را قرآنی عربی فرو فرستاده‌ایم و در آن بیم دادن گوناگون آورده‌ایم باشد که پرهیزگاری ورزند یا (قرآن) برای آنان یادکردی نو آورد؛ سوره طه، آیه:۱۱۳.
  94. در این‌باره ر. ک: وحی و افعال گفتاری، علی رضا قائمی‌نیا، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش، ص ۷۷ ـ ۷۶.
  95. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸ - ۶۰.
  96. در این‌باره ر. ک: وحی و افعال گفتاری، علی رضا قائمی‌نیا، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش، ص ۳۵ ـ ۳۷.
  97. کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمۀ حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۷ ـ ۲۶.
  98. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۶۰ - ۶۱.
  99. ر. ک: احیاى تفکر دینى در اسلام، محمد اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی‌تا. ص ۴۳ ـ ۳.
  100. پروفسور محمّد لنگنهاوزن، «تجربۀ دینی اسلامی»، فصل‌نامۀ حوزه و دانشگاه، شمارۀ ۳۸، ص ۸.
  101. ر. ک: بسط تجربه نبوی، عبدالکریم سروش.
  102. حتی برخی این اصطلاح را عام‌تر نیز معنا کرده‌اند و گفته‌اند: تجارب دینی، مواجهه‌هایی همراه با انفعالات دینی‌اند؛ حالتی که به مؤمنان برخی از ادیان، هنگام احساس حضور امری متعالی و مقدس دست می‌دهد، تجربه‌ای دینی است. تجاربی که در دعاها، عبادات و عزاداری‌ها برای مؤمنان رخ می‌دهد، همگی از تجارب دینی‌اند. این تجارب، طیف وسیعی را در بر می‌گیرد، از عادی‌ترین تجارب مردم معمولی، خواه در خواب یا بیداری تا مکاشفات عرفانی. ر. ک: قائمی‌نیا، پیشین، ص ۵۱ ـ ۵۰.
  103. فصل‌نامۀ حوزه و دانشگاه، شمارۀ ۳۸، ص ۵ ـ ۴.
  104. ر. ک: قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص ۴۶.
  105. ر. ک: عرفان و فلسفه، و. ت. استیس، ترجمۀ بهاء الدین خرمشاهی، تهران، سروش، ۱۳۶۷ ﻫ، چاپ سوم، ص ۱۲۷.
  106. پولس (poul)، که نام رومی او شائول (saul) بود، از یهودیان فرس و دشمن سرسخت مسیحیت و در رأس اولین آزاردهندگان مسیحیان در اورشلیم بود، ولی بر اثر حادثه‌ای به مسیحیت پیوست. به گفتۀ ویل دورانت او به نام آیین یهود حمله به مسیحیت را آغاز کرد و سرانجام به نام مسیح آیین یهود را کنار گذاشت؛ تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۳، ص ۶۸۱. «لوقا» در کتاب اعمال رسولان، در بارۀ حادثه‌ای که منجر به ایمان پولس به عیسی مسیح شد، می‌نویسد: «پس او [برای دستگیری مسیحیان دمشق] رهسپار شد. در راه، در نزدیکی دمشق، ناگهان نوری خیره‌کننده از آسمان گرداگرد پولس تابید، به طوری که بر زمین افتاد و صدایی شنید که به او می‌گفت: پولس، پولس، چرا این‌قدر مرا رنج می‌دهی؟ پولس پرسید: آقا شما کیستید؟ آن صدا جواب داد: من عیسی هستم، همان کسی که تو به او آزار می‌رسانی! اکنون برخیز، به شهر برو و منتظر دستور من باش»؛ لوقا، اعمال رسولان، باب ۹، آیات ۶ ـ ۳
  107. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۶۱- ۶۳.
  108. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۶۴.
  109. اولیور لیمن، دانشنامه قرآن کریم، ص۶۰۰.
  110. محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۲.
  111. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۲۱۳۰.
  112. ر.ک: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱-۲، ص۵۱.
  113. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، راهنما‌شناسی، ج۱، ص۱۹ و ۲۲.
  114. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  115. ر.ک: سیدمحمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۳۱.
  116. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۷۳.
  117. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقادات الإمامیة، ص١٢٠.
  118. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۱۵.
  119. ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ... «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد» سوره نحل، آیه ۶۸.
  120. ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  121. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  122. ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.
  123. ﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ «آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد.».. سوره مریم، آیه ۱۱.
  124. عباس کوثری، فرهنگ‌نامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن کریم، ج۲، ص۵۹۶ -۶۰۰؛ ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۱، ص۲۴۲.
  125. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۶.
  126. برای توضیح بیشتر ر.ک: بهاءالدین، خرمشاهی، جهان غیب و غیب جهان، مقاله کرامت و خوارق عادات و نیز مندرج در سیر بی‌سلوک، ص۱۸۷.
  127. دائرةالمعارف القرن العشرین، ج۱۰، ذیل کلمه وحی، از ص۷۱۲ تا ۷۱۹.
  128. دائرةالمعارف القرن العشرین، ج۱۰، ذیل کلمه وحی، از ص۷۱۲ تا ۷۱۹؛ و نیز: مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۳۰.
  129. علی دشتی، بیست و سه سال، ص۴٣، نکته قابل ذکر این که کتاب فوق توسط استاد ارجمند آیت‌الله سبحانی در کتابی به نام «راز بزرگ رسالت» مورد نقد عالمانه قرار گرفته است.
  130. «ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۷.
  131. «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش می‌دهند در حالی که بر دل‌هایشان پوشش‌هایی افکنده‌ایم تا درنیابند و در گوش‌هایشان سنگینی‌یی (نهاده‌ایم) و اگر هر نشانه‌ای ببینند به آن ایمان نمی‌آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش می‌ورزند؛ کافران می‌گوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
  132. «(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خواب‌هایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانه‌ای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.
  133. «(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خواب‌هایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانه‌ای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.
  134. محمد پیامبر و سیاستمدار، ص۲۹۸.
  135. ر.ک: نگارنده، معجزه در قلمرو عقل و دین.
  136. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۹۷.
  137. عوامل ذیل در پیدایش انسان‌های نابغه در تایخ مؤثر بوده‌اند: ۱. عشق، ۲. رنج و مظلومیت، ۳. در اقلیت قرار گرفتن. ۴. دوران کودکی، ۵. تنهائی، ۶. سکوت، ۷. بیکاری. برای توضیح بیشتر، ر.ک: دکتر عزت الله مجیدپور، نبوغ و علل آن، ص۴٢.
  138. ر.ک: دین‌پژوهی، ج۱، ص۱۰۹ - ۱۲۱ و ۱۳۷ به بعد.
  139. ر.ک: ملکم همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ص۴٠ و ۲۸۸.
  140. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۰۱.
  141. Religious Experience..
  142. درباره تفاوت تجربه دینی و عرفانی آرای مختلفی ابراز شده است. معروف‌ترین فرق این است که در تجربه دینی صاحب تجربه متعلق تجربه مثلاً خداوند ادیان را تجربه و مشاهده می‌کند با این وصف که تغایر خود و آن را احساس می‌کند، اما در تجربه عرفانی تغایری نیست و صاحب تجربه به تعبیری عرفانی به مقام وحدت، فنا و عینیت نایل می‌آید. نسبت آن دو را می‌توان نسبت عموم مطلق ذکر کرد به این معنی که همه تجربه‌های عرفانی، دینی هستند. (برای توضیح بیشتر ر.ک: مجله نقد و نظر، شماره ٢٣ و ٢۴، مقاله مکاشفه یا تجربه دینی و دیگر مقالات آن). نسبت فوق بنا بر صدق و مطابقت تجربه عرفانی با واقع است، اما بنا بر فرض عدم عموم من وجه خواهد بود؛ چراکه بعضی تجربه‌های عرفانی در فرض خطا دینی نخواهد بود. این نکته یعنی احتمال خطا در تجربه عرفانی و عدم خطا در تجربه وحیانی (عصمت) تفاوت و ممیزه دوم آن دو را تشکیل می‌دهد.
  143. عقل و اعتقاد دینی، ص۳۷.
  144. ر.ک: تجربه دینی، ص۴١۴ و ٢۴۴؛ نورمن گیسلر، فلسفه دین، ص۱۷؛ عرفان و فلسفه، ص۲۹۰.
  145. ر.ک: عقل و اعتقاد دینی، ص۴١-۵٢؛ مجله نقد و نظر، شماره ٢٣ و ٢۴، ص۲۳۲.
  146. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۰۳.
  147. Essentialist Thesis.
  148. ر.ک: عقل و اعتقاد دینی، ص۴١؛ تجربه دینی، ص۱۷؛ راهنمای الهیات پروتستان، ص۴٠.
  149. ر.ک: دین و روان، ص۱۱۵؛ تجربه دینی، ص۲۴.
  150. ر.ک: عرفان و فلسفه، ص۲۳ و ۳۱ به بعد.
  151. علم و دین، ص۱۳۱.
  152. رودلف اتو، مفهوم امر قدسی، ص۲۵۳.
  153. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۰۵.
  154. Constructive Thesis..
  155. ر.ک: تجربه دینی، ص۱۷۳؛ عقل و اعتقاد دینی، ص٢۴٣؛ وحی و افعال گفتاری، ص۱۱۲.
  156. دوم قرنتیان ۵: ۱۹.
  157. علم و دین، ص۱۳۱؛ و نیز: راهنمای الهیات پروتستان، ص۶٣ – ٩۶.
  158. علم و دین، ص۱۴۵.
  159. ر.ک: علم و دین، ص۳۵؛ جان هیک، فلسفه دین، ص۱۳۳؛ و نیز پژوهشی در زمینه وحی، نامه مفید، ش۱، قرن ٢۴ به بعد.
  160. رسالة التوحید، نقل از: الوحی المحمدی، ص٣۵.
  161. در اندیشه اقبال، جایگاه عقل در مسأله شناخت به «عقل استقرائی» محدود می‌شود و منابع معرفت را چنین تحدید می‌کند: الف) طبیعت، ب) تاریخ، ج) عقل استقرائی، د) تجربه درونی. (احیای فکر دینی در اسلام، ص۱۴۶-۱۴۹).
  162. ر.ک: احیای فکر دینی در اسلام، ص١۴٨.
  163. احیای فکر دینی در اسلام، ص١۴۴.
  164. احیای فکر دینی در اسلام، ص١۴۶.
  165. احیای فکر دینی در اسلام، ص١۴۴ و ١۴۵.
  166. احیای فکر دینی در اسلام، ص۱۴۵.
  167. بسط تجربه نبوی، ص۱۰، ۲۱، ۲۵؛ صراط‌های مستقیم، ص۱۱ و ۱۳.
  168. ایمان و آزادی، ص۵۷.
  169. رساله دین شناخت، ص۵٩ و ٨۶.
  170. مجله آفتاب، شماره ١۵، ص٧۶.
  171. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۰۶.
  172. «باید اذعان داشت که کسی ممکن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی پیدا کند و واجد اذواق و مواجیدی شود؛ ولی جامعه دینی اسلامی با این افراد - اگر اظهار نبوت کنند - برخورد سخت‌گیرانه‌ای خواهد کرد». (عبدالکریم سروش، مجله آفتاب، شماره ۱۵ و نیز: بازتاب اندیشه، شماره ۲۷ ص۶٠). ایشان تنها اظهار نبوت را برخورد سخت‌گیرانه ذکر می‌کند و در توجیه حدیث معروف نبوی: «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» می‌گوید: «به پیروانش دستور داد که این باب را ببندند و دیگر به حرف مدعیان نبوت اعتنا نکنند و به کسانی هم که این احساس به آنها دست می‌دهد می‌فرمود که شما این احساسات را با کسی در میان نگذارید». (عبدالکریم سروش، مجله آفتاب، شماره ۱۵، ص۷۳). آقای سروش مطابق تصریح خودش (همان، ص۷۱) که بحث بیرون دینی می‌کند، باید به لوازم آن یعنی تجدید نبوت و مشروعیت اظهار آن ملتزم شود، نه این که به دلیل درون دینی استناد کند. نکته دیگر این که ایشان منبع حدیث منسوب به پیامبر را ذکر نکرده است که آن حضرت فرمود احساس نبوت خود را بروز ندهید، تا از جهت سند و دلالت بررسی شود. نگارنده با جستجو در منابع روایی اهل سنت و تشیع از طریق نرم‌افزار، به حدیث مورد ادعا دست نیافت، بلکه یافته‌های حدیثی، خلاف مدعای ایشان را اثبات می‌کرد. برای مثال به صورت متعدد پیامبر(ص) فرموده است که هر کس بعد از او ادعای نبوت کند، بدعت در دین و جایگاه او و پیروانش در آتش و محکوم به قتل است. اما توجیه روایت «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» به عدم اظهار آن، خلاف ظاهر و نص روایت است. حدیث فوق وجود اصل نبوت بعد از خاتم(ص) را از اساس نفی می‌کند، نه این که نبی‌ای باشد اما حق اظهار آن را نداشته باشد. اما اگر مقصود از نبی، معنای عرفانی آن باشد که عرفا از آن به «ولی کامل» نام می‌برند باید گفت، اولاً نویسنده باید مقصود خود را به وضوح روشن کند و ثانیاً عرفا بر چنین نبی‌ای، نبوت و وحی اصطلاحی را اطلاق نمی‌کنند، بلکه از آن به «الهام» و «نبوت تعریفی» در مقابل «نبوت تشریعی» تعبیر می‌کنند.
  173. برای توضیح بیشتر از ناسازگاری اسلام با سکولاریزم رجوع شود به: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش دوم. همچنین: قرآن و سکولاریزم.
  174. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۱۰.
  175. حاشیه کفایة الاصول، ج۱، ص۳۷۴.
  176. Propositional view..
  177. جان هیک، فلسفه دین، ص۱۱۹.
  178. جان هیک، فلسفه دین، ص۱۱۹.
  179. جان هیک، فلسفه دین، ص۱۲۰.
  180. قاموس کتاب مقدس، ذیل لفظ کتاب، ص۷۱۹.
  181. ر.ک: توماس میشال الیسوعی، مدخل الی العقیدة المسیحیة، ص۱۸.
  182. شرح عقائد صدوق، مندرج در: اوائل المقالات، ص۲۱۱.
  183. الحدود و الحقایق، ص۱۸۰.
  184. گوهر مراد، ص٣۶۴؛ شوارق الالهام، ص۵۵۵؛ سرمایه ایمان، ص٨۶.
  185. کتاب اصول الدین، ص۱۵۴.
  186. الانصاف، ص۹۷ و ۹۸.
  187. النبوات، ص۱۹۳، فصل ششم.
  188. ر.ک: البراهین فی علم الکلام، ج۱، ص٢٠١.
  189. المبین فی شرح الفاظ الحکماء و المتکلمین، ص۱۲۹؛ به نقل از: ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج۲، ص٢۴٧، نکته قابل ذکر این که ایشان در کتاب غایة المرام خود، ص۳۲۵ وحی را به مشرب فلسفی تفسیر کرده است.
  190. صحیح بخاری، ج۱، ص١۴.
  191. مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.
  192. تفسیر المنار، ج۶، ص۶٨.
  193. ر.ک: المغنی، ج۷؛ خلق القرآن، ص۶ و ۵۸؛ شرح اصول الخمسة، بحث کلام الهی.
  194. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۱۴.
  195. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۱۸.
  196. برای توضیح بیشتر ر.ک: علیرضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص۶۸ به بعد.
  197. علیرضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص۸۰.
  198. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۱۹.