وحی پیامبرانه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از وحی پیامبران)

وحی در لغت به معنای آگاهانیدن یا سخن پنهانی و در اصطلاح علوم اسلامی به معنای ارسال پیام از سوی خداوند به پیامبران است.

مقدمه

وحی پیامبرانه یا وحی تشریعی یا وحی رسالی یا وحی نبوی، پایه و اساس دین و مرز بین معرفت دینی و اندیشه‌های ساخته فکر بشر است. هجوم شبهه‌ها به قرآن کریم گسترش یافته تا اساس و ساختار دین اسلام را سست و بی‌پایه و بشری معرفی کنند. پیشینه وحی و نبوت با تمدن بشری همزمان است؛ چرا که هیچ امتی بی‌پیامبر نبوده است. ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ‏ ملت‌ها و ادیان مختلفی حتی پیش از اسلام با کلمه وحی و معنای آن آشنا بوده‌اند: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِه‏‏[۱].

اقسام وحی تشریعی

﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۲].

۱. سخن گفتن مستقیم با خدا: وحی مستقیم همان قسمی است که حالت بیهوشی و سنگینی بر رسول خدا (ص) عارض می‌شد. امام صادق (ع). حالت غشوه وقتی عارض می‌شد که بین خدا و پیامبر واسطه‌ای نبود.

در این قسم معنا و مقصود به‌ طور مستقیم و بدون واسطه فرشته وحی و واسطه دیگری بر قلب پیامبر القاء شده است. از برخی آیات استفاده می‌شود رسول خدا تمام قرآن را به‌ طور مستقیم از خدای متعال دریافت نموده است: ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ و: ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً. به‌ هرحال وحی مستقیم، بالاترین نوع ارتباط انبیا با مبدأ عالم هستی است، مانند: عروج نبی مکرم اسلام ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏ * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ ﴿فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏‏[۳].

گاهی از این قسم وحی به "الهام" نیز تعبیر می‌شود. همچنین برخی "رؤیای صادقه" انبیا را از همین قسم دانسته‌اند[۴].

۲. سخن گفتن خدا با پیامبر از پس پرده: بدان معنا که خداوند از طریق امواج صوتی خاص با پیامبرش سخن می‌گوید که از دیگران مخفی و پنهان است. یا پیامبرش سخن را می‌شنود، همچون سخنانی که از پشت پرده شنیده می‌شود[۵].

منظور از پشت پرده این است که سخنی شنیده می‌شود؛ ولی صاحب صدا دیده نمی‌شود. همانطور که خداوند از درخت با حضرت موسی (ع) سخن می‌گفت: و این از ویژگی‌های حضرت موسی (ع) بوده. ﴿قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتي‏ وَ بِكَلامي‏‏‏[۶] در توصیف حجاب گفته شده است: "حجاب همان واسطه است اما این واسطه خودش وحی نمی‌کند؛ مانند فرشته وحی"[۷][۸]. وحی در خواب نیز از این قسم دانسته شده است[۹].

۳. ارسال فرشته: منظور از رسول، جبرئیل "فرشته وحی" است. مبدأ وحی در اصل خداوند است؛ ولی به اذن خداوند، جبرئیل واسطه شده و وحی را به پیامبر نازل می‌کند﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ[۱۰].

  1. گاه فرشته به‌صورت انسانی زیبا برای پیامبر تمثل می‌یافت.
  2. گاهی فرشته، وحی را در قلب پیامبر القاء می‌کرد.
  3. گاه نیز پیامبر اسلام (ص) جبرئیل را به‌ صورت اصلی خود مشاهده می‌کرد.
  4. برخی نیز معتقدند که روح و باطن پیامبر با روح القدس ارتباط برقرار می‌کند[۱۱].

در آیه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۲] اینکه بعضی از مفسرین، رسول را، رسول خدا می‌دانند که وحی را به مردم می‌رسانده درست نیست. چون رسول خدا پیام خدا را به مردم ابلاغ می‌کند، نه وحی را و معقول نیست که تبلیغ را وحی بخوانند. از آنجا که مبدأ وحی در تمامی این اقسام، خدای متعال است لذا می‌توان وحی را به‌ طور مطلق به خدای سبحان نسبت داد. جمله ﴿إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ در انتهای آیه، تعلیلی است برای مضمون آیه شریفه. یعنی خدای تعالی به خاطر علو مقامی که از خلق دارد، بزرگ‌تر از آن است که مانند گفتگوی مخلوقات با خلق خود گفت‌وگو کند، و به خاطر حکمتش، راه وحی را برای سخن گفتن با خلق اختیار کرده. از آنجا که عقل همان‌طور که گاهی راه را نشان می‌دهد، گاهی هم به خطا می‌رود و به همین جهت خدای سبحان طریق وحی را برگزیده که از هر خطایی مصون است[۱۳].[۱۴]

تقسیم دیگری در مورد وحی

  1. وحی گفتاری "زبانی": خداوند یا پیک وحی پیام خاصی را به‌صورت گزاره‌ها و جملات معنادار بر پیامبرش القاء می‌کند. گاهی تأکید بر محتوا می‌شود؛ مانند احادیث قدسی و گاهی تأکید بر الفاظ و محتواست؛ مانند قرآن کریم و گاهی به‌ صورت مکتوب ارائه می‌شود؛ مانند الواح موسی.
  2. وحی افعالی: در این‌گونه از وحی، پیام وجود ندارد بلکه منظور از آن مثلاً تجلی ظهور خدا برای انسان‌ها در عیسی مسیح (ع) است که مسلمانان آن را نمی‌پذیرند.

ساختار وحی نبوی

وحی نبوی سه پایه اصلی دارد:

الف. مبدأ فاعلی یا همان وحی‌کننده که به همه هستی آگاهی دارد یعنی خداوند: ﴿اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۱۵]، ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ.
ب. مبدأ فاعلی یا دریافت‌کننده وحی که قلب پیامبر باشد ﴿عَلى‏ قَلْبِكَ.
ج. متن وحی که آیات کلام خداوند و قرآن عربی است. ﴿نَزَّلَهُنزله "قرآن – واسطه: ﴿لِجِبْريلَ، است[۱۶].

اقسام وحی

امیر مؤمنان (ع) وحی را با توجه به کار بردهای قرآنی آن هفت گونه دانسته است:

  1. وحی رسالت و نبوت: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ[۱۷]
  2. وحی الهام: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۱۸]؛ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى[۱۹].
  3. وحی ارشاد: ﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۲۰].
  4. وحی تقدیر: ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا[۲۱].
  5. وحی امر: ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي[۲۲].
  6. وحی دروغ: ﴿شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ[۲۳].
  7. وحی خیر: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۲۴].

ویژگی‌های وحی رسالی

آنچه وحی پیامبران را از دریافت دیگران از الهام و مکاشفه و رؤیا متمایز می‌سازد وضوح پیام و مبدأ آن و نیز مصون بودن محتوای پیام از خطا و نادرستی است.

از نظر همه مسلمانان پیامبران حداقل در اخذ و ابلاغ وحی از هرگونه خطا معصوم و مصون هستند؛ زیرا عاقلانه نیست که خداوند عده‌ای را به عنوان فرستاده خود برگزیند و ایشان پیام او را به گوش مردم برسانند و بر آنها اتمام حجت کنند، در حالی که خود هنگام دریافت وحی ندانند آنچه را گرفته‌اند همه از جانب خدا است یا شیاطین هم در آن دخل و تصرف کرده‌اند! همین طور عاقلانه نیست پیامبری که از سوی خدای قادر متعال برگزیده شود تا پیام خدا را به مردم برساند ولی دچار خطا و اشتباه شود و کلام خدا را به طور کامل به مردم نرساند.

با توجه به اینکه وحی ابلاغی، و به ویژه وحی قرآنی، را نوعی وحی گفتاری دانستیم، روشن است که هم وضوح و روشنی پیام وحیانی و هم مصونیت آن از خطا و اشتباه لازمه چنین شکلی از وحی است[۲۵].

ضرورت وحی تشریعی

تاکنون آشکار شد که سنخی از آگاهی‌یابی پیش روی بشر قرار دارد که فقط گروه خاصی از آن طریق با جهان غیب پیوند داشته، حقایقی را به ارمغان می‌آورند و خداوند فقط آنان را وسیله ارتباط میان خود و بندگانش قرار داده است. اینک ممکن است این پرسش مطرح شود که حکمت این کار چیست. چه ضرورتی ایجاب می‌کرده که آفریدگار حکیم، جامه نبوت را بر اندام برخی انسان‌ها بپوشاند و ارتباطی ویژه به نام وحی را پدید آورد؟ آیا ابزارهای گوناگون شناخت در وجود فرد فرد انسان‌ها برای هدف‌یابی و پیمودن درست راه زندگی کافی نیست و ضرورت ایجاب می‌کند که شیوه خاصی از آموزش و مداخله الهی در سرنوشت انسان به وجود آید؟ این پرسشی است که از دیرباز تا به امروز همواره در ذهن اندیشمندان مطرح بوده است؛ به ویژه آنان که می‌کوشیده‌اند عقل را جایگزین وحی سازند و روابط گوناگون زندگی انسان را با تدبیر اندیشه سامان بخشند. (البته این پرسش بر مبنای تفکر کسانی معنا می‌یابد که به حسن و قبح ذاتی افعال قایل باشند، و برای کسانی که حسن و قبح را انکار می‌کنند و باب هرگونه پرسش را درباره خدا می‌بندند یا قدرت او را پس از آفرینش محدود می‌انگارند (چون یهود) چنین پرسشی مفهوم ندارد.)

برای پاسخ به این پرسش باید گفت با مطالعه و تأمل در ویژگی‌های مجموعه‌های کلان و منظم جهان هستی در می‌یابیم که همه پدیده‌های موجود، در چارچوب طرح و حساب دقیق و بر اساس هدفی معین و حکیمانه آفریده شده‌اند و تحت تدبیر قدرتی شگفت انگیز به سوی آن هدف در حرکتند. این تکاپوی عمومی و کوشش پیوسته بیان‌گر نوعی هدایت و کشش از بیرون است که در جان موجودات نهاده شده. این همان «هدایت عامه» در سراسر گیتی است که محصول «توحید در ربوبیت» به شمار می‌رود. بر اساس نگرش جهان بینی الهی، جهان آفرینش – چنان‌که اصل پیدایش خویش را وام‌دار خدای یگانه است - در هماره استمرار زندگی خود و گام‌سایی به سوی مقصد حیات نیز تحت تدبیر آفریدگار عالم قرار دارد و وابسته محض به او است و آفرینش و ربوبیت از هم تفکیک ناپذیرند: ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۲۶]. ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۲۷].

بدین‌سان، به اقتضای توحید ربوبی، هر یک از موجودات جهانِ امکان، به تناسب رتبه وجودی خویش، از الهام الهی و راه‌یابی به هدف حیات بهره‌ور، و شاهد تلقی آموزه غیبی پروردگارند. البته از آنجا که آفریده‌های پهنه گیتی، تفاوت‌های طولی و عرضی متعددی دارند و هر یک از حظ ویژه‌ای از وجود برخوردارند، به طور طبیعی نحوه ارتباط و تفهیم پیام تکامل از سوی مبدأ هستی نیز با هر یک از آنها با وجود خاص و قابلیت‌های مخصوص به آن متناسب خواهد بود. تمام حیوانات بدون نیاز به معلم بیرونی به طور غریزی، دقیقاً می‌دانند چگونه باید زندگی کنند. قرآن برای نمونه، به زندگی زنبور عسل و وحی به آن توجه داده است، که پیش‌تر بدان اشاره شد. گیاهان با الهامی طبیعی می‌دانند چگونه تغذیه کنند و از مواد گوناگون آب و خاک و نور و... چه مقدار بهره برند و به هدف نهایی وجود، نایل آیند. از این فراتر، عالَم جمادات و ذره‌ها نیز پرخروش است. الکترون‌ها به طور بسیار حساس و دقیق می‌دانند که چگونه و با چه فاصله و سرعتی در اطراف پروتون‌ها حرکت کنند. پروتون‌ها و سایر اجزای اتم نیز به خوبی از وظایف خود در زیستگاه حیات با خبر و کوشایند و احتمال سرپیچی و خطا در کار آنها نزدیک صفر است و تمام محاسبه‌ها و پیش‌بینی‌های علمی دانشمندان بر همین قانونمندی حاکم بر کاینات مبتنی است.

در این میان، انسان با حفظ ویژگی‌های جمادی، نباتی و حیوانی، همه این پله‌های وجودی را ره سپرده، با تجهیز به نیروی «ادراک و توان انتخاب‌گری»، تصمیم‌گیری سرنوشتش به خود او واگذار شده است. او در جایگاه فرزند بالغ هستی، مجبور نیست به طور قهری یا غریزی در یک مسیر معین حرکت کند؛ بلکه می‌تواند با دیدن «نشانه‌های راهنما»، راه درست و بهتر را از میان راه‌های گوناگون برگزیند.

تمام سخن اینجا است که هدایت ویژه خداوند در سرنوشت انسان چگونه تحقق می‌یابد. آیا استعدادهای حیاتی و آگاهی‌هایی که از ناحیه خدا در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است، برای تصمیم‌گیری اساسی و یافتن راه سعادت و تکامل او کافی است؟ پاسخ منفی است؛ زیرا:

اولاً. از آنجا که انسان به شکل طبیعی در زندان زمان و مکان و محدودیت‌های جهان تدریجی قرار دارد، دانش تجربی و عقلانی او همواره قرین نقصان و خطا است و با گذشت زمان، به سوی گسترش و تکامل نسبی پیش می‌رود و در هیچ عصری قدرت تحلیل تمام رازهای جهان را نداشته و دشواری‌های فکری خویش را برطرف نساخته است. گذشته از اینکه هر قدر دامنه آگاهی بشر توسعه یافته، پرسش‌های او نیز افزون‌تر شده است.

ثانیاً. اگر کوشش پی‌گیر انسان را در شناخت طبیعت، به طور نسبی با توفیق همراه بدانیم، از این نکته نمی‌توان به سادگی گذشت که بنا به علل گوناگون و پیچیدگی‌های حل ناشدنی، وجود خود او از نادانسته‌های دانش بشری و نقطه بن بست فکری همیشگی است. عبارت زیر، گواهی یکی از بزرگ‌ترین متفکران و انسان شناسان معاصر است: کُندی پیشرفت علوم مربوط به انسان در مقایسه با تکامل سریع فیزیک، شیمی، مکانیک و نجوم، معلول پیچیدگی و ابهام موضوع، و فرصت‌های کوتاه مساعد برای مطالعه و همچنین ساختمان فکری آدمی است. عبور از این موانع، بیش از حد انتظار دشوار است و باید مساعی فراوانی در این راه به کار برد. با این همه، هرگز شناسایی ما از خود به پایه سادگی و زیبایی فیزیک نخواهد رسید؛ زیرا موانعی که پیشرفت آن را متوقف می‌کنند، همیشگی هستند[۲۸].

ثالثاً. حیات انسان نقطه آغازی دارد؛ اما در پرتو وجود روح جاویدان، ابدی و بی‌پایان است[۲۹]؛ از این‌رو تلاش‌های او وقتی نتیجه خواهد داد که کمال حقیقی و سعادت پایدار او را تأمین کند؛ چه اینکه اگر فردی تمام زمینه‌های آسایش زندگی هفتاد ساله‌اش فراهم باشد، اما سرمایه معنوی کارآمدی برای زندگی پایان ناپذیر و جبران ناشدنی آخرت تدارک ندیده باشد، گرفتار بزرگ‌ترین زیان شده است. به عکس، اگر کسی در تمام عمر این دنیا، دستخوش ابتلائات بوده، در کسب رضای محبوب واقعی، عمر را به جهاد و کوشش سپری کرده باشد و حیات جاودانه و نیکو را پیش رو داشته باشد، سعادتمند حقیقی است.

اکنون با صرف نظر از پیام وحی، انسان هیچ‌گونه شناخت تجربی یا عقلانی محض به حقایق جهان پس از مرگ و هیچ‌گونه پیش بینی خاص درباره نیازهای ضروری این سفر طولانی و بی‌بازگشت ندارد؛ بدین روی، جدی‌ترین سیمای ناآگاهی مطلق بشر در اینجا نمودار می‌شود.

حال اگر بپذیریم که خدای حکیم و هدفمند، انسان را برای رسیدن به چنین مقصد پایدار و دریافت رحمت‌های بی‌کران خویش آفریده، آیا می‌توان پذیرفت که طرح و نقشه کلی و راه و رسم رسیدن به آن هدف را پیش روی او قرار ندهد؟ ﴿وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ[۳۰]. ﴿إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى[۳۱].

بدین رو، لازمه علم و حکمت، لطف و رحمت و قدرت خداوند (به رفع نیازهای آفریدگانش) آن است که در سرنوشت انسان، افزون بر هدایت عمومی، شیوه ویژه‌ای از رهنمود متناسب با نوع نیاز وی را نیز داشته باشد که عبارت از هدایت و مداخله تشریعی است: ﴿كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۳۲].

پیدا است که مفهوم این سخن، هرگز به معنای تعطیل و انعزال عقل نیست؛ بلکه پیام وحی نبوی، مکمل اندیشه انسان و راهنمای برونی است؛ همان‌گونه که عقل، راهنمای درونی است. امیر مؤمنان(ع) فلسفه برانگیختن پیامبر و ظهور وحی الهی در وجود او را معرفت و عبادت خداوند بر می‌شمرد که ترسیمی از فلسفه حیات انسان و تبیینی از کمال راستین او است؛ چراکه معرفت و عبادت خدا، منشأ گسترش وجود انسان و تعالی حیات او به شمار می‌رود: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ...»[۳۳]؛ امام در سخن دیگری فرمود: «پیامبر اسلام را بر مردمی نادان فرستاد که هدف آفرینش خویش را نمی‌دانستند و بت‌ها را می‌پرستیدند»[۳۴].

همچنین آن حضرت در وصف وحی قرآنی بیان داشت: پس کتاب آسمانی قرآن را بر او نازل کرد. پیامی که نور آن خاموشی ندارد. چراغی فروزان، دریایی بی‌کران، راهی بی‌گم راهی، شعاعی تاریکی ناپذیر، جدا کننده حق از باطل که تلألؤ آن به خاموشی نگراید. بنیانی که پایه‌های آن منهدم نگردد. شفابخشی که با آن از بیماریهای روحی هراسی نیست. توانمندی که یاورانش شکست نمی‌خورند. کلام حقی که یارانش خواری نبینند. قرآن سرچشمه ایمان و کانون آن است. قرآن چشمه‌های دانش و دریاهای آن است؛... چشمه‌های آبی که گیرندگان، آن را کم نتوانند کرد. محل برداشت آبی که کاهش نمی‌یابد.... خداوند آن را سیراب کننده تشنگی عالمان، بهار دل‌های فقیهان و راه استوار صالحان قرار داده است، قرآن، دارویی است که پس از آن، بیماری نمی‌ماند. نوری است که بعد از آن، ظلمتی یافت نمی‌شود. ریسمانی است که دست‌گیره آن مطمئن. پناهگاهی که قله بلند آن، مانع نفوذ دشمنان است...[۳۵].

آری، اینها برخی از ویژگی‌های پیام وحی و معرفت وحیانی خدا برای بشر است و از زبان کسی نقل می‌شود که وحی قرآنی را با تمام وجودش چشیده و با این پیام‌ها به عشق جاویدان حق رسیده و به خدا پیوسته است[۳۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه۱۶۳.
  2. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  3. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۱۹۲-۱۹۴.
  4. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۹۲.
  5. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۱۹۵.
  6. فرمود: ای موسی! بی‌گمان من با پیام‌هایم و با سخنم تو را بر مردم برگزیده‌ام پس آنچه به تو داده‌ام بگیر و از سپاسگزاران باش!؛ سوره اعراف، آیه۱۴۴.
  7. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۷۴.
  8. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۹۲ و ۹۳.
  9. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۷۴.
  10. که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه ۱۹۳ - ۱۹۴.
  11. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۹۴ و ۹۵.
  12. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  13. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۷۴
  14. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۱۹۷-۱۹۹.
  15. از آنچه به تو از سوی پروردگارت وحی می‌شود پیروی کن!؛ سوره انعام، آیه۱۰۶.
  16. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
  17. «همانا ما به تو وحی کردیم همانطور که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم»؛ سوره نسا، آیه۱۶۳.
  18. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد»؛ سوره نحل، آیه۶۸.
  19. «و به مادر موسی الهام کردیم»؛ سوره قصص، آیه۷.
  20. «پس به آن‌ها وحی شد که صبحگاهان و شامگاهان تسبیح گویید». سوره مریم، آیه۱۱.
  21. «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد»؛ سوره فصلت، آیه۱۲.
  22. «و آنگاه که به حواریان وحی کردیم که به من و به رسولم ایمان آورید». سوره مائده، آیه۱۱۱.
  23. «بعضی از شیاطین انس و جن به بعضی دیگر وحی می‌کنند». سوره انعام، آیه۱۱۲.
  24. «عمل به خیرات را به آن‌ها وحی کردیم»؛ سوره انبیا، آیه۷۳.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۷۱.
  26. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست؛ بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  27. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  28. آلکسیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه پرویز دبیری، ص۱۱.
  29. ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ «و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم * سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم * سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است * سپس بی‌گمان شما پس از این خواهید مرد * آنگاه به یقین شما در روز رستخیز برانگیخته خواهید شد» سوره مؤمنون، آیه ۱۲-۱۶.
  30. «و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است و برخی از آن (راه)‌ها کژ راه است و اگر می‌خواست همه شما را راهنمایی می‌کرد» سوره نحل، آیه ۹.
  31. «بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.
  32. «بدین‌گونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند» سوره شوری، آیه ۳.
  33. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۴۷.
  34. محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص١٠.
  35. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه ۱۹۸.
  36. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱، ص ۱۳۵-۱۴۰.