عدالت امام علی در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = عدالت امام علی | عنوان مدخل = عدالت امام علی | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == نمونه‌هایی از عدالت امام علی {{ع}} در تقسیم بیت المال == ۱. در روضه کافی از محمد بن جعفر عقبی، مرفوعاً نقل شده که: علی {{ع}...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


== نمونه‌هایی از [[عدالت امام علی]] {{ع}} در تقسیم بیت المال ==
== نمونه‌هایی از [[عدالت امام علی]] {{ع}} در تقسیم بیت المال ==
۱. در [[روضه کافی (کتاب)|روضه کافی]] از [[محمد بن جعفر عقبی]]، مرفوعاً نقل شده که: علی {{ع}} در یکی از روزها خطبه‌ای خواند و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود:
۱. در [[روضه کافی (کتاب)|روضه کافی]] از [[محمد بن جعفر عقبی]]، مرفوعاً نقل شده که: علی {{ع}} در یکی از روزها خطبه‌ای خواند و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: «ای [[مردم]]! [[آدم]] [[ابوالبشر]] و [[حوا]] [[غلام]] و [[کنیز]] نزاییده‌اند، همه مردم [[حر]] و آزادند لکن [[خدا]] بعضی از شما را بر بعضی دیگر [[نعمت]] داده که خدمتگزار باشد و [[فرمان]] برد. پس هر کس برای او سوابق [[رنج]] و خدمتی در [[اسلام]] هست [[صبر]] کند و بر خدا [[منت]] نگذارد، بدانید اگر چیزی در [[بیت المال]] حاضر باشد ما آن را به طور یکسان و [[تساوی]] در بین نژاد سیاه و سرخ پخش می‌کنیم». در آن جمع، [[مروان]] به [[طلحه]] و [[زبیر]] گفت: علی از این سخن غیر از شما را قصد نکرد.
«ای [[مردم]]! [[آدم]] [[ابوالبشر]] و [[حوا]] [[غلام]] و [[کنیز]] نزاییده‌اند، همه مردم [[حر]] و آزادند لکن [[خدا]] بعضی از شما را بر بعضی دیگر [[نعمت]] داده که خدمتگزار باشد و [[فرمان]] برد. پس هر کس برای او سوابق [[رنج]] و خدمتی در [[اسلام]] هست [[صبر]] کند و بر خدا [[منت]] نگذارد، بدانید اگر چیزی در [[بیت المال]] حاضر باشد ما آن را به طور یکسان و [[تساوی]] در بین نژاد سیاه و سرخ پخش می‌کنیم».


در آن جمع، [[مروان]] به [[طلحه]] و [[زبیر]] گفت: علی از این سخن غیر از شما را قصد نکرد.
راوی می‌گوید: [[امام]] به هر کدام از مردم سه دینار عطا فرمود و به یک تن از شخصیت‌های [[انصار]] سه دینار داد و به غلام سیاه [[آزاد]] شده همان [[انصاری]] هم سه دینار، [[مرد]] انصاری گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! این غلامی است که من دیروز او را آزاد کرده‌ام مرا و او را یکسان قرار می‌دهی؟ فرمود: من در [[کتاب خدا]] نظر کردم برای [[اولاد]] اسماعیل [[برتری]] بر اولاد [[اسحاق]] نیافتم<ref>روضه کافی، ص۵۷، حدیث ۲۰۶.</ref>.


[[راوی]] می‌گوید: [[امام]] به هر کدام از مردم سه دینار عطا فرمود و به یک تن از شخصیت‌های [[انصار]] سه دینار داد و به غلام سیاه [[آزاد]] شده همان [[انصاری]] هم سه دینار، [[مرد]] انصاری گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! این غلامی است که من دیروز او را آزاد کرده‌ام مرا و او را یکسان قرار می‌دهی؟ فرمود: من در [[کتاب خدا]] نظر کردم برای [[اولاد]] اسماعیل [[برتری]] بر اولاد [[اسحاق]] نیافتم<ref>روضه کافی، ص۵۷، حدیث ۲۰۶.</ref>.
این تقسیم عادلانه اولین حرکت انقلابی [[حضرت]] پس از بیعت مردم با او بود و نشان داد که قول علی با عملش یکی است و همه در استفاده از [[اموال]] بیت المال مساوی هستند.
این تقسیم عادلانه اولین حرکت انقلابی [[حضرت]] پس از [[بیعت مردم]] با او بود و نشان داد که قول علی با عملش یکی است و همه در استفاده از [[اموال]] بیت المال مساوی هستند.
 
۲. در روضه کافی از [[ابی مخنف]] [[ازدی]] نقل شده که می‌گوید: جمعی از [[شیعیان]] نزد امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! هرگاه این اموال را بیرون بدهی و بین سران، رؤسا و اشراف پخش کنی و آنها را بر ما برتری دهی چه شود؟ وقتی که امر [[حکومت]] [[انتظام]] یافت سپس به [[عدالت]] و تقسیم به [[مساوات]] میان [[رعیت]] برگرد که [[افضل]] شیوه‌های رعیت‌پروری است و خدا تو را به آن عادت داده است.


۲. در روضه کافی از [[ابی مخنف]] [[ازدی]] نقل شده که می‌گوید: جمعی از [[شیعیان]] نزد امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! هرگاه این اموال را بیرون بدهی و بین سران، رؤسا و اشراف پخش کنی و آنها را بر ما برتری دهی چه شود؟ وقتی که امر [[حکومت]] [[انتظام]] یافت سپس به [[عدالت]] و تقسیم به [[مساوات]] میان [[رعیت]] برگرد که [[افضل]] شیوه‌های رعیت‌پروری است و خدا تو را به آن [[عادت]] داده است.
امام در پاسخ آنها فرمود: «ای وای! آیا مرا - که [[سرپرست]] [[مسلمانان]] هستم -امر می‌کنید که با [[ستم]] کردن به [[اهل]] [[اسلام]]، به [[پیروزی]] برسم؟ نه، به [[خدا]] [[سوگند]]! مادامی که شب‌نشین‌ها [[حدیث]] شب می‌گویند و تا در [[آسمان]] ستاره‌ها را می‌بینم چنین نخواهد شد. والله اگر [[اموال]] آنان، برای خود من هم بود باز به [[تساوی]] میانشان پخش می‌کردم تا چه رسد به آنکه فقط اموال خود آنان است و بس».
امام در پاسخ آنها فرمود: «ای وای! آیا مرا - که [[سرپرست]] [[مسلمانان]] هستم -امر می‌کنید که با [[ستم]] کردن به [[اهل]] [[اسلام]]، به [[پیروزی]] برسم؟ نه، به [[خدا]] [[سوگند]]! مادامی که شب‌نشین‌ها [[حدیث]] شب می‌گویند و تا در [[آسمان]] ستاره‌ها را می‌بینم چنین نخواهد شد. والله اگر [[اموال]] آنان، برای خود من هم بود باز به [[تساوی]] میانشان پخش می‌کردم تا چه رسد به آنکه فقط اموال خود آنان است و بس».


[[راوی]] می‌گوید: سپس [[امام]] سر به زیر انداخت و سکوتی طولانی کرد و به [[اندیشه]] فرو رفت.
راوی می‌گوید: سپس [[امام]] سر به زیر انداخت و سکوتی طولانی کرد و به [[اندیشه]] فرو رفت. چرا امام [[سکوت]] کرد و در [[فکر]] فرو رفت؟ شاید سکوت امام برای این بود که چرا مخلصین او چنین پیشنهادی را داده‌اند و این کاشف از خطری است که [[دولت]] [[آل علی]] را متزلزل کرده است. شاید فکر کرد که ممکن است با این جوابی که داد این [[دوستان]] نزدیک هم سرخورده شوند و از دور حضرتش بروند و علی را تنها بگذارند و شاید هم فکر کرد که آیا اینها از چنین سخنی قانع شدند یا خیر؟ و شاید... .
چرا امام [[سکوت]] کرد و در [[فکر]] فرو رفت؟ شاید [[سکوت امام]] برای این بود که چرا مخلصین او چنین پیشنهادی را داده‌اند و این کاشف از خطری است که [[دولت]] [[آل علی]] را [[متزلزل]] کرده است. شاید فکر کرد که ممکن است با این جوابی که داد این [[دوستان]] نزدیک هم سرخورده شوند و از دور حضرتش بروند و علی را تنها بگذارند و شاید هم فکر کرد که آیا اینها از چنین سخنی قانع شدند یا خیر؟ و شاید...
 
خلاصه امام سر برداشت و باز شروع به سخن نمود و فرمود: «هر کس از شما که [[مالی]] دارد او را زنهار از [[فساد]]؛ زیرا اعطای آن در غیر [[حق]] [[تبذیر]] و [[اسراف]] است، پس هر کدام از شما مالی دارد باید به وسیله آن به [[خویشاوندان]] خود برسد و به آنان هدیه‌ای بدهد، به طرز [[نیکو]] و پسندیده‌ای با آن مهمان‌داری کند، رنج‌دیدگان، درماندگان، افتادگان، [[اسیران]] و [[در راه ماندگان]] را از [[غم]] برهاند که [[موفقیت]] به این [[خصال]] بلند، بزرگواری‌های [[دنیا]] و [[شرف]] [[آخرت]] است»<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۰۷، به نقل از کافی.</ref>.


خلاصه امام سر برداشت و باز شروع به سخن نمود و فرمود:
[[محاسن برقی]] نظیر همین برخورد را نسبت به جماعتی از [[قریش]]، گزارش می‌دهد<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۲۲.</ref>. [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] این جریان را از [[ربیعه]] و عماره نقل می‌کنند<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۳۱.</ref>.
«هر کس از شما که [[مالی]] دارد او را زنهار از [[فساد]]؛ زیرا اعطای آن در غیر [[حق]] [[تبذیر]] و [[اسراف]] است، پس هر کدام از شما مالی دارد باید به وسیله آن به [[خویشاوندان]] خود برسد و به آنان هدیه‌ای بدهد، به طرز [[نیکو]] و پسندیده‌ای با آن مهمان‌داری کند، رنج‌دیدگان، [[درماندگان]]، افتادگان، [[اسیران]] و [[در راه ماندگان]] را از [[غم]] برهاند که [[موفقیت]] به این [[خصال]] بلند، بزرگواری‌های [[دنیا]] و [[شرف]] [[آخرت]] است»<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۰۷، به نقل از کافی.</ref>.


[[محاسن برقی]] نظیر همین برخورد را نسبت به جماعتی از [[قریش]]، گزارش می‌دهد<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۲۲.</ref>.
۳. [[هارون بن عنتره]] از پدرش نقل می‌کند: من در قصر خورنق (بارگاه معروف [[پادشاهان]] [[حیره]]) بر [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} فرمانروای کل [[ممالک اسلامی]] وارد شدم. فصل زمستان بود. دیدم حضرت [[لباس]] مستعملی به خود پیچیده و از سرمای هوا به خود می‌لرزد. گفتم: یا [[امیرالمؤمنین]]! [[خدا]] برای تو و [[خاندان]] تو هم، چون دیگران، در این [[مال]] سهمی قرار داده است، چرا با نفس خود چنین می‌کنی؟
[[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] این جریان را از [[ربیعه]] و [[عماره]] نقل می‌کنند<ref>خلیل کمره‌ای، سرچشمه حیات، ص۵۳۱.</ref>.


۳. [[هارون بن عنتره]] از پدرش نقل می‌کند: من در قصر خورنق (بارگاه معروف [[پادشاهان]] [[حیره]]) بر [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} فرمانروای کل [[ممالک اسلامی]] وارد شدم. فصل زمستان بود. دیدم [[حضرت]] [[لباس]] مستعملی به خود پیچیده و از سرمای هوا به خود می‌لرزد. گفتم: یا [[امیرالمؤمنین]]! [[خدا]] برای تو و [[خاندان]] تو هم، چون دیگران، در این [[مال]] سهمی قرار داده است، چرا با نفس خود چنین می‌کنی؟
[[امام]] فرمود: «من در [[بیت المال]] برای شما زحمتی ندارم و این قطیفه مستعملی هم که دارم از [[مدینه]] به همراه خود آورده‌ام»<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۴۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۰۸؛ اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۲۳۰.</ref>.
[[امام]] فرمود: «من در [[بیت المال]] برای شما زحمتی ندارم و این قطیفه مستعملی هم که دارم از [[مدینه]] به همراه خود آورده‌ام»<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۴۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۰۸؛ اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۲۳۰.</ref>.


۴. [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: هرگاه [[مالی]] برای امام {{ع}} می‌آوردند معمول آن بود که آن را داخل بیت المال [[مسلمین]] می‌گذاشت، سپس مستحقین را جمع می‌کرد، دستی در مال می‌کرد و آنها را از [[چپ و راست]] می‌فشاند می‌فرمود: ای طلای زرد و ای سیم سفید، غیر مرا گول بزنید. سپس بیرون نمی‌آمد تا همه آن‌چه در بیت المال بود پخش می‌کرد و به هر صاحب حقی، [[حق]] او را می‌داد. بعد دستور می‌داد که جاروب شود و آب بپاشند. سپس در آنجا دو رکعت [[نماز]] می‌گذارد و بعد [[دنیا]] را سه طلاقه می‌کرد و بعد از [[سلام]] می‌گفت: «ای دنیا! خود را به من عرضه مکن، خود را پیش من [[زینت]] منما، مرا گول مزن که من تو را سه طلاقه کردم که [[رجوع]] در آن نیست»<ref>صدوق، امالی، مجلس ۴۷، حدیث ۱۶؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.
۴. [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: هرگاه [[مالی]] برای امام {{ع}} می‌آوردند معمول آن بود که آن را داخل بیت المال [[مسلمین]] می‌گذاشت، سپس مستحقین را جمع می‌کرد، دستی در مال می‌کرد و آنها را از چپ و راست می‌فشاند می‌فرمود: ای طلای زرد و ای سیم سفید، غیر مرا گول بزنید. سپس بیرون نمی‌آمد تا همه آن‌چه در بیت المال بود پخش می‌کرد و به هر صاحب حقی، [[حق]] او را می‌داد. بعد دستور می‌داد که جاروب شود و آب بپاشند. سپس در آنجا دو رکعت [[نماز]] می‌گذارد و بعد [[دنیا]] را سه طلاقه می‌کرد و بعد از [[سلام]] می‌گفت: «ای دنیا! خود را به من عرضه مکن، خود را پیش من [[زینت]] منما، مرا گول مزن که من تو را سه طلاقه کردم که رجوع در آن نیست»<ref>صدوق، امالی، مجلس ۴۷، حدیث ۱۶؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.


۵. [[محمد بن فضیل]] از [[هارون بن عنتره]] از [[زاذان]] نقل می‌کند که گفت: من با [[قنبر]]، [[غلام علی]] {{ع}}، رفتم دیدم قنبر می‌گوید: برخیز یا امیرالمؤمنین! چیزی برای شما پنهان کرده‌ام.
۵. [[محمد بن فضیل]] از [[هارون بن عنتره]] از [[زاذان]] نقل می‌کند که گفت: من با [[قنبر]]، غلام علی {{ع}}، رفتم دیدم قنبر می‌گوید: برخیز یا امیرالمؤمنین! چیزی برای شما پنهان کرده‌ام. امام فرمود: چه چیز است؟
امام فرمود: چه چیز است؟


گفت: به همراه من برخیز، امام {{ع}} برخاست وی را تا خانه‌اش برد و در آنجا برخورد کردند به غراره‌ای (جوال بزرگی) مملو از ظروف طلا و نقره، گفت: یا امیرالمؤمنین! من چون دیدم که تو هر چه هست تقسیم می‌کنی و چیزی برای خود نمی‌گذاری اینها را از [[بیت المال]] برای شما [[ذخیره]] کرده‌ام<ref>عمل قنبر برای این بوده که اشیا و صفایای غنایم اختصاص به امام دارد یا خمس بوده؛ لذا خلافی مرتکب نشده بود ولی امام قبول نفرمود.</ref>.
گفت: به همراه من برخیز، امام {{ع}} برخاست وی را تا خانه‌اش برد و در آنجا برخورد کردند به غراره‌ای (جوال بزرگی) مملو از ظروف طلا و نقره، گفت: یا امیرالمؤمنین! من چون دیدم که تو هر چه هست تقسیم می‌کنی و چیزی برای خود نمی‌گذاری اینها را از [[بیت المال]] برای شما ذخیره کرده‌ام<ref>عمل قنبر برای این بوده که اشیا و صفایای غنایم اختصاص به امام دارد یا خمس بوده؛ لذا خلافی مرتکب نشده بود ولی امام قبول نفرمود.</ref>.


علی {{ع}} فرمود: [[دوست]] داشتم به جای این [[اموال]]، [[آتش]] عظیمی به خانه‌ام داخل می‌کردی؟ سپس شمشیرش را کشید و آنها را تکه تکه کرد. آن قدر با [[شمشیر]] بر طلاها و نقره‌ها زد که مقداری از آنها نصف و مقداری بیشتر قطعه قطعه شد. بعد فرمود: تقسیم کنید به حصص، آن‌گاه این [[شعر]] را خواند:
علی {{ع}} فرمود: [[دوست]] داشتم به جای این [[اموال]]، [[آتش]] عظیمی به خانه‌ام داخل می‌کردی؟ سپس شمشیرش را کشید و آنها را تکه تکه کرد. آن قدر با [[شمشیر]] بر طلاها و نقره‌ها زد که مقداری از آنها نصف و مقداری بیشتر قطعه قطعه شد. بعد فرمود: تقسیم کنید به حصص، آن‌گاه این [[شعر]] را خواند:
خط ۴۱: خط ۳۷:
سپس از جا برخاست و به سوی بیت المال رفت و هر چه در آنجا یافت آن را هم تقسیم کرد، در آخر دید که در محل بیت المال سوزن نخ‌هایی باقی است. فرمود: اینها را هم تقسیم کنید.
سپس از جا برخاست و به سوی بیت المال رفت و هر چه در آنجا یافت آن را هم تقسیم کرد، در آخر دید که در محل بیت المال سوزن نخ‌هایی باقی است. فرمود: اینها را هم تقسیم کنید.


به [[امام]] گفتند: به اینها نیازی نداریم.
به [[امام]] گفتند: به اینها نیازی نداریم. فرمود: به خدایی که جانم در دست [[قدرت]] اوست به خوب و بدش [[مؤاخذه]] می‌شویم<ref>ابو اسحاق ثقفی، الغارات، ج۱، ص۵۵.</ref>.
فرمود: به خدایی که جانم در دست [[قدرت]] اوست به خوب و بدش [[مؤاخذه]] می‌شویم<ref>ابو اسحاق ثقفی، الغارات، ج۱، ص۵۵.</ref>.


۶. [[عاصم بن کلیب]] از پدرش نقل می‌کند که: [[مالی]] از [[اصفهان]] برای [[امام علی]] {{ع}} آوردند و [[اهل کوفه]] آن روزها اسباع<ref>کوفه گاهی ارباع بوده و گاهی اسباع؛ یعنی چهار ماه یک مرتبه با هفت ماه یک نوبت برای جهاد در مرزهای آذربایجان و قزوین می‌رفته‌اند، بقیه به طور منتظر خدمت در مرکز می‌ماندند.</ref> بودند. [[امام امیرالمؤمنین]] {{ع}} همه آن [[مال]] را به هفت قسمت کرد. در آن میان رغیفی (گرده نانی) دید آن را هم هفت قسمت کرد و برای هرکس یک پاره از آن رغیف را گذاشت، سپس بین سران اسباع، قرعه انداخت که اولی را به کدام [[طایفه]] بدهد و دومی را به کدام طایفه و...<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۴۹؛ الغارات، ج۱، ص۵۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۹۹.</ref>.
۶. [[عاصم بن کلیب]] از پدرش نقل می‌کند که: [[مالی]] از [[اصفهان]] برای [[امام علی]] {{ع}} آوردند و [[اهل کوفه]] آن روزها اسباع<ref>کوفه گاهی ارباع بوده و گاهی اسباع؛ یعنی چهار ماه یک مرتبه با هفت ماه یک نوبت برای جهاد در مرزهای آذربایجان و قزوین می‌رفته‌اند، بقیه به طور منتظر خدمت در مرکز می‌ماندند.</ref> بودند. [[امام امیرالمؤمنین]] {{ع}} همه آن [[مال]] را به هفت قسمت کرد. در آن میان رغیفی (گرده نانی) دید آن را هم هفت قسمت کرد و برای هرکس یک پاره از آن رغیف را گذاشت، سپس بین سران اسباع، قرعه انداخت که اولی را به کدام طایفه بدهد و دومی را به کدام طایفه و...<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۴۹؛ الغارات، ج۱، ص۵۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۹۹.</ref>.


۷. [[هلال بن مسلم]] از جدش نقل می‌کند: عصر بود، [[مالی]] برای [[بیت المال]] آوردند، خود [[شاهد]] بودم که [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: «این [[مال]] را تقسیم کنید». گفتند: عصر است یا [[امیرالمؤمنین]]! تا فردا تأخیر بینداز. فرمود: آیا ضمانت می‌کنید که تا فردا زنده باشم؟ گفتند: چه چیز در [[اختیار]] ماست؟ [[امام]] فرمود: پس تأخیر نیندازید و تقسیم کنید.
۷. [[هلال بن مسلم]] از جدش نقل می‌کند: عصر بود، [[مالی]] برای [[بیت المال]] آوردند، خود [[شاهد]] بودم که [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: «این [[مال]] را تقسیم کنید». گفتند: عصر است یا [[امیرالمؤمنین]]! تا فردا تأخیر بینداز. فرمود: آیا ضمانت می‌کنید که تا فردا زنده باشم؟ گفتند: چه چیز در [[اختیار]] ماست؟ [[امام]] فرمود: پس تأخیر نیندازید و تقسیم کنید.
[[راوی]] می‌گوید: شمعی آوردند و آن مال را در [[روشنایی]] شمع تقسیم کردند<ref>وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۲.</ref>.
راوی می‌گوید: شمعی آوردند و آن مال را در [[روشنایی]] شمع تقسیم کردند<ref>وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۲.</ref>.


۸. [[شعبی]] گوید: من داخل [[رحبه]] (میدان) [[کوفه]] شدم در حالی که من پسرکی بودم. ناگهان [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} را دیدم ایستاده، دو خرمن از طلا و نقره پیش روی او ریخته بود تازیانه‌ای به دست و [[مردم]] را دور می‌زد. سپس برگشت به سوی آن مال، پس آن را تقسیم کرد میان مردم تا چیزی از آن باقی نماند. آن‌گاه به [[خانه]] خود رفت و هیچ چیز از آنها را (نه کم و نه زیاد) با خود [[نبرد]]. من پیش پدرم برگشتم و گفتم: ای [[پدر]]! من امروز «بهترین مردم» یا «نادان‌ترین مردم» را دیده‌ام! پدر گفت: چه کسی بود ای پسر؟ گفتم: [[علی بن ابی طالب]] امیرالمؤمنین را دیدم چنین و چنان کرد. پس قصه را برای او گفتم، پدرم گریست و گفت: ای پسرم! بهترین مردم را دیده‌ای<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۵۳.</ref>.
۸. شعبی گوید: من داخل [[رحبه]] (میدان) [[کوفه]] شدم در حالی که من پسرکی بودم. ناگهان [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} را دیدم ایستاده، دو خرمن از طلا و نقره پیش روی او ریخته بود تازیانه‌ای به دست و [[مردم]] را دور می‌زد. سپس برگشت به سوی آن مال، پس آن را تقسیم کرد میان مردم تا چیزی از آن باقی نماند. آن‌گاه به [[خانه]] خود رفت و هیچ چیز از آنها را (نه کم و نه زیاد) با خود [[نبرد]]. من پیش پدرم برگشتم و گفتم: ای پدر! من امروز «بهترین مردم» یا «نادان‌ترین مردم» را دیده‌ام! پدر گفت: چه کسی بود ای پسر؟ گفتم: [[علی بن ابی طالب]] امیرالمؤمنین را دیدم چنین و چنان کرد. پس قصه را برای او گفتم، پدرم گریست و گفت: ای پسرم! بهترین مردم را دیده‌ای<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۵۳.</ref>.


۹. روزی امام {{ع}} شمشیرش را به بازار آورد تا بفروشد و با [[پول]] آن [[لباس]] تهیه کند و می‌گفت: چه کسی این [[شمشیر]] را از من می‌خرد. به [[خدا]] [[سوگند]]! چقدر با همین شمشیر، غبار [[اندوه]] را از صورت [[پیامبر خدا]] زدودم و اگر بهای لباسی را داشتم آن را نمی‌فروختم<ref>اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۰۹.</ref>.
۹. روزی امام {{ع}} شمشیرش را به بازار آورد تا بفروشد و با [[پول]] آن [[لباس]] تهیه کند و می‌گفت: چه کسی این [[شمشیر]] را از من می‌خرد. به [[خدا]] [[سوگند]]! چقدر با همین شمشیر، غبار [[اندوه]] را از صورت [[پیامبر خدا]] زدودم و اگر بهای لباسی را داشتم آن را نمی‌فروختم<ref>اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۰۹.</ref>.
خط ۵۵: خط ۵۰:
در استیعاب می‌افزاید: مردی به نزد امام آمد و گفت من این لباس را به طور [[سلف]] به شما می‌فروشم. این در حالی بود که همه دنیای [[اسلام]] به غیر از [[شام]] در اختیار امیرالمؤمنین بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۵۰.</ref>.
در استیعاب می‌افزاید: مردی به نزد امام آمد و گفت من این لباس را به طور [[سلف]] به شما می‌فروشم. این در حالی بود که همه دنیای [[اسلام]] به غیر از [[شام]] در اختیار امیرالمؤمنین بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۵۰.</ref>.


۱۰. [[عبدالله بن زمعه]] که از [[شیعیان]] آن [[حضرت]] بوده است می‌گوید: هنگامی که علی {{ع}} در [[مقام خلافت]] و [[حکومت]] بود به نزدش آمدم و درخواست [[مالی]] کردم. عبدالله [[خیال]] می‌کرد که حضرت او را بر دیگران مقدم می‌دارد و یا بیش از آن‌چه [[حق]] اوست از [[بیت المال]] به وی می‌دهد. [[امام]] {{ع}} در پاسخش فرمود: «همانا این [[ثروت]] نه [[مال]] من است و نه از آن تو! غنیمتی است مربوط به [[مسلمانان]] که با شمشیرهایشان به دست آورده‌اند. اگر تو در [[نبرد]] همراهشان بوده‌ای سهمی همچون سهم آنان داری، وگرنه دسترنج آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۲.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۱۰۳.</ref>
۱۰. [[عبدالله بن زمعه]] که از [[شیعیان]] آن حضرت بوده است می‌گوید: هنگامی که علی {{ع}} در [[مقام خلافت]] و [[حکومت]] بود به نزدش آمدم و درخواست [[مالی]] کردم. عبدالله خیال می‌کرد که حضرت او را بر دیگران مقدم می‌دارد و یا بیش از آن‌چه [[حق]] اوست از [[بیت المال]] به وی می‌دهد. [[امام]] {{ع}} در پاسخش فرمود: «همانا این [[ثروت]] نه [[مال]] من است و نه از آن تو! غنیمتی است مربوط به [[مسلمانان]] که با شمشیرهایشان به دست آورده‌اند. اگر تو در [[نبرد]] همراهشان بوده‌ای سهمی همچون سهم آنان داری، وگرنه دسترنج آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۱۰۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۴٬۱۱۳

ویرایش