←جستارهای وابسته
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۱۱: | خط ۳۱۱: | ||
# [[معاویة بن ابی سفیان]] - [[خال المؤمنین]] - از دیگر کسانی است که نام «صحابه» را با خود یدک میکشد؛ ولی دستان وی به [[خون]] هزاران بیگناه آغشته است. [[حجر بن عدی]] - [[صحابه]] نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} به اتفاق شش تن از یارانش، به دستور [[معاویه]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۸، ص۲۷.</ref>. معاویه از [[خلیفه]] به [[حق]] [[مسلمانان]] [[پیروی]] نکرد و [[جنگ صفین]] را با هزاران کشته و مجروح به راه انداخت. در این [[جنگ]] بزرگانی از صحابه چون [[عمار یاسر]] به شهادت رسیدند<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۲.</ref>. | # [[معاویة بن ابی سفیان]] - [[خال المؤمنین]] - از دیگر کسانی است که نام «صحابه» را با خود یدک میکشد؛ ولی دستان وی به [[خون]] هزاران بیگناه آغشته است. [[حجر بن عدی]] - [[صحابه]] نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} به اتفاق شش تن از یارانش، به دستور [[معاویه]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۸، ص۲۷.</ref>. معاویه از [[خلیفه]] به [[حق]] [[مسلمانان]] [[پیروی]] نکرد و [[جنگ صفین]] را با هزاران کشته و مجروح به راه انداخت. در این [[جنگ]] بزرگانی از صحابه چون [[عمار یاسر]] به شهادت رسیدند<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۲.</ref>. | ||
جالب توجه آنکه [[قرآن]] در وصف صحابه فرمود: {{متن قرآن|رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ}}<ref>«میان خویش مهربانند» سوره فتح، آیه ۲۹.</ref>؛ بنابراین اگر بین دو گروه از [[صحابی]] [[جنگی]] اتفاق بیفتد، حداقل باید یکی از دو طرف را «صحابه» ندانست؛ زیرا با نشانهای که قرآن داده اگر هر دو طرف از صحابه بودند، بین آنها جنگی رخ نمیداد، حال که بین آنان جنگی اتفاق افتاده است؛ پس به ناچار باید پذیرفت که عنوان صحابه نسبت به یکی از دو طرف [[مخاصمه]] صادق نیست. با این توضیح درباره [[جنگ جمل]] و [[صفین]] چه باید گفت؟ آیا [[خدا]] را [[تکذیب]] کنیم یا بپذیریم که یکی از دو طرف صحابی نیستند؟ | جالب توجه آنکه [[قرآن]] در وصف صحابه فرمود: {{متن قرآن|رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ}}<ref>«میان خویش مهربانند» سوره فتح، آیه ۲۹.</ref>؛ بنابراین اگر بین دو گروه از [[صحابی]] [[جنگی]] اتفاق بیفتد، حداقل باید یکی از دو طرف را «صحابه» ندانست؛ زیرا با نشانهای که قرآن داده اگر هر دو طرف از صحابه بودند، بین آنها جنگی رخ نمیداد، حال که بین آنان جنگی اتفاق افتاده است؛ پس به ناچار باید پذیرفت که عنوان صحابه نسبت به یکی از دو طرف [[مخاصمه]] صادق نیست. با این توضیح درباره [[جنگ جمل]] و [[صفین]] چه باید گفت؟ آیا [[خدا]] را [[تکذیب]] کنیم یا بپذیریم که یکی از دو طرف صحابی نیستند؟ | ||
===توجیهات ناروا=== | |||
برخی از [[وهابیان]] یا همفکرانشان چون دیدگاه خود را در مورد [[صحابه]] در [[تعارض]] با عملکردهای [[ناپسند]] آنان دیدهاند، به توجیهات شگفتانگیزی [[متوسل]] شدهاند. | |||
آنان گاه میگویند صحابه همگی «[[مجتهد]]» بودند و چون مجتهد بودند [[اشتباهات]] آنها تنها یک [[اشتباه]] در [[اجتهاد]] است. | |||
[[ذهبی]] در توجیه [[جنگ جمل]] توسط برخی از چهرهها مینویسد: | |||
{{عربی|إنها (عائشة) ما فعلت إلا متأولة قاصدة للخير كما اجتهد طلحة عبيد الله و الزبير بن العوام و جماعة من الكبار}}؛ «او ([[عایشه]]) جنگ جمل را به راه نینداخت مگر آنکه نظر اجتهادیاش چنین بود. او قصد خیر داشت همان گونه که [[طلحه]] و [[زبیر]] و جماعتی از بزرگان نظر اجتهادیشان چنین بود»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص١٩٣.</ref>. | |||
اینان با این توجیه، هر نوع [[جنایت]] و [[خیانت]] را از باب اجتهاد دانسته که نه تنها گناهی بر آنان نیست بلکه بر اساس قاعدة {{عربی|للمخطئ أجر واحد}}؛ «برای مجتهدی که در اجتهادش به [[خطا]] رفته، یک [[پاداش]] است» آنان، نزد [[خداوند]] دارای [[اجر]] و پاداشاند. | |||
همچنین وهابیان گاه در توجیه عملکردهای صحابه، صورت مسئله را [[پاک]] کرده، میگویند: ما اساساً نباید درباره صحابه و عملکردشان سخن بگوییم؛ زیرا [[قرآن]] فرموده است: {{متن قرآن|تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کردهاند و شما راست آنچه کردهاید و بر آنچه آنان میکردهاند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.</ref>. | |||
ولی این سخن نیز راه به جایی ندارد؛ زیرا اگر صحابه کسانی بودند که گفتار و [[رفتار]] آنان تأثیری در [[هدایت]] و [[ضلالت]] آیندگان نداشت و بنا نبود [[دین و اخلاق]] را از آنان آموخت این [[کلام]]، سخن حقی بود؛ ولی حال که آنان صحابه پیامبرند و آیندگان میخواهند از آنان [[الگو]] گرفته، [[معارف]] دینشان را بیاموزند، چگونه درباره آنها سخن گفته نشود؟! | |||
شگفتآور است وهابیان از یک سو، هر گونه جنایت و خیانت صحابه را از باب اجتهاد و فتوای [[علمی]] میدانند؛ ولی از آن سو، با چهارده [[قرائت]] [[آیات الهی]] را هر [[صبح و شام]] [[تلاوت]] میکنند که از [[پیامبران]] بزرگ یاد میکند که برای یک [[ترک اولی]] [[مؤاخذه]] شدند!! | |||
[[یونس]]{{ع}} با یک ترک اولی در شکم ماهی گرفتار شد<ref>{{متن قرآن|فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ}} «و ماهی (بزرگی) او را به کام خود فرو برد در حالی که او سزاوار سرزنش بود» سوره صافات، آیه ۱۴۲.</ref>؛ [[شفاعت]] نوح{{ع}} درباره فرزندش پذیرفته نشد<ref>{{متن قرآن|قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ}} «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.</ref> و [[آدم]]{{ع}} با یک [[غفلت]]، از [[بهشت]] رانده شد<ref>{{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}} «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.</ref>. | |||
آیا از نظر [[وهابیان]] این [[پیامبران بزرگ الهی]]، [[مجتهد]] نبودند؟ چرا ترک اولیهای آنان نزد [[خداوند]] از باب [[اجتهاد]] محسوب نشد؟ چرا به فرض، اگر [[خطا]] هم میکردند به جای این همه [[عتاب]] و خطاب، مستحق [[ثواب الهی]] نشدند؟ امتیازی که وهابیان برای [[صحابه پیامبر]]{{صل}} قائل شدند! | |||
اگر [[صحابی]] بودن دارای این همه امتیاز است، چرا وهابیان حاضر نیستند یک دهم این امتیازات را برای [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} قائل باشند؟! چرا آنان که [[آیه تطهیر]] درباره آنها نازل شد، این همه مورد [[بغض]] و [[کینه]] وهابیان هستند؟!! آیا [[جایگاه اهل بیت]]، از منظر وهابیان به اندازه [[صحابه]] هم نیست؟! | |||
نکته هفتم: هر چند تحلیل [[حدیث]] {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ}} به صورت گذرا ضمن مبحث گذشته روشن شده است، از آنجا که این [[حدیث]] بیش از [[احادیث]] دیگر مورد استناد [[وهابیان]] است به صورت مستقل به آن پرداخته میشود: | |||
برابر نقل، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مثل أصحابي مثل النجوم يهتدي بها فبأيهم أخذتم بقوله اهتديتم}}؛ «[[یاران]] من مانند ستارگاناند به سخن هر یک از آنان گوش فرا دهید، [[هدایت]] میشوید»<ref>منتخب مسند عبد بن حمید، ص۲۵۰.</ref>. | |||
در این که اساساً چنین [[حدیثی]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} صادر شده باشد یا نه، سخن بسیاری است، برخی از [[محققان]] در صدور چنین متنی به صورت جدی تردید دارند<ref>ر.ک: مقاله «بازخوانی حدیث اقتدا و اهتدا»، از محمد فاکر میبدی، دو فصلنامه حدیثپژوهی، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان ۱۳۸۸.</ref>. | |||
ولی به فرض صدور، چنان که پیشتر گذشت، لحن [[سخن پیامبر]]{{صل}} نشان میدهد مخاطبان حدیث غیر از صحابهاند؛ زیرا آنانی که در آن [[روز]] مخاطب [[کلام پیامبر]]{{صل}} بودند، کسانی هستند که پیامبر{{صل}} سفارش صحابهاش را به آنها کرده بود. | |||
روشن است اگر همه مخاطبان آن روز، جزو [[صحابه]] محسوب میشدند، دیگر کسی باقی نمیماند که پیامبر سفارش صحابه را به آنها گوشزد کند؛ به عبارت دیگر، پیامبر{{صل}} در این کلامش به صحابهاش سفارش نکرد، بلکه درباره صحابهاش سفارش کرد و بین این دو تفاوت بسیاری است. | |||
تحلیل عباراتی چون {{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابي}} نیز به همین نکته برمیگردد. پیامبر{{صل}} در این عبارت نیز گروهی را مخاطب قرار داده و درباره صحابهاش به آنان سفارش کرده است. | |||
قدر متیقن از این نوع خطابها آن است که مخاطبان موجود [[عصر پیامبر]]{{صل}} را در بر میگیرد و نمیتوان برای این نوع از احادیث، مخاطبان فرضی در نظر گرفت. | |||
شبیه این تحلیل در سخنان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره [[ماجرای سقیفه]] آمده است. هنگامی که حضرت، [[کلام]] [[انصار]] به [[مهاجرین]] را که میگفتند: {{متن حدیث|مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ}} شنید: فرمود: چرا مهاجرین در پاسخشان به [[حدیث پیامبر]]{{صل}} [[احتجاج]] نکردند که درباره انصار فرمود: «با [[نیکان]] آنان به [[نیکی]] [[رفتار]] کنید و از بدان آنان درگذرید»؟!<ref>این روایت در صحیح مسلم آمده است که پیامبر{{صل}} درباره انصار فرمود: {{متن حدیث|فَاقْبَلُوا مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَ اعْفُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ}}، (صحیح مسلم، ج۷، ص۱۷۴).</ref>. | |||
حاضران عرض کردند: [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} چگونه پاسخ کلام [[انصار]] است؟ حضرت پاسخ داد: {{متن حدیث|لَوْ كَانَ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ}}؛ «زیرا اگر [[امامت]] و [[زمامداری]] میان آنان (انصار) بود، سفارش درباره آنان معنی نداشت»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۶.</ref>. | |||
نکته ظریف در این [[روایت]] آن است که [[امام]] از سفارش [[پیامبر]]{{صل}} درباره انصار چنین نتیجه گرفت که بنابر این، سفارش شونده گروه دیگری هستند؛ زیرا هنگامی که سفارش کسی را به دیگری میکنند، مفهومش آن است که [[اختیار]] [[کارها]] به دست سفارش شونده است نه کسی که سفارش او را کردهاند. | |||
از این رو در عباراتی چون {{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابي}} یا {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ فَبِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ}} سفارش شدگان غیر از کسانی هستند که درباره آنها سفارش شده است. با [[اثبات]] این نکته، به دست میآید که [[صحابه پیامبر]]{{صل}} تنها بخشی از معاصران پیامبرند نه همه کسانی که پیامبر{{صل}} را دیدهاند. در این صورت این [[حدیث]] نمیتواند دلیلی بر ادعای [[عدالت]] جمیع [[صحابه]] با تلقی حداکثری باشد؛ زیرا دلیل اخص از مدعا است. | |||
ناگفته نماند این تحلیل بنا بر فرض [[صحت]] صدور این نوع [[احادیث]] است وگرنه برخی از حدیث شناسان اساساً حدیث {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ}} را جعلی دانسته<ref>ر.ک: راهنمای حقیقت، ص۶۴۱ و ۶۴۲.</ref> یا درباره [[اسناد]] برخی از احادیث تشکیک کردهاند؛ البته از سند که بگذریم حدیث {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ}} از حیث محتوا مشکل خاصی ندارد؛ زیرا منظور از صحابه در این حدیث همان افراد خاصیاند که [[خداوند]] در [[قرآن]] به آنان [[وعده]] [[بهشت]] برین داده است نه همه معاصران پیامبر{{صل}}. | |||
ناگفته پیدا است اگر مخاطبان این حدیث واقعاً ندای همان صحابه [[واقعی]] را میشنیدند و به آنان [[اقتدا]] میکردند، به [[یقین]] به سرمنزل [[هدایت]] رهنمون میشدند؛ زیرا این دسته از صحابه جز در [[خانه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، خانه دیگری را به آنان نشان نمیدادند. | |||
ولی به [[گواهی]] [[تاریخ]]، این تعداد ویژه از [[صحابه]]، مانند مولای مظلومشان پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} در خانه نشستند و کسی صدای آنان را نشنید! | |||
'''نکته هشتم''': اگر همه صحابه از چنین جایگاه عظیمی برخوردارند، که ایشان ایمن از [[خطا]] و عصیاناند، پس چگونه است [[وهابیان]] همین [[میزان]] [[عصمت]] را برای خود [[پیامبر]]{{صل}} قائل نیستند؟ چرا آنان بر این باورند که پیامبر{{صل}} فقط هنگام [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] است؟ چگونه است کسی که قائل است خطا، [[نسیان]] و حتی [[معصیت]] در پیامبر راه دارد، مدعی میشود اگر کسی فقط یک بار پیامبر{{صل}} را ببیند، چنان [[عدالت]] وجودش را فرا میگیرد که از هر خبط و خطایی مصون میگردد؟ سؤال دیگر اینکه: اگر صحابه از چنین عدالت ممتازی برخوردار هستند که هیچ کس حتی [[حق]] [[گفتوگو]] درباره آنها را ندارد، پس چرا وهابیان همین میزان عدالت را برای [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} قائل نیستند؟ | |||
'''نکته نهم''': در میزان [[حجیت روایات]] صحابه از منظر [[شیعه]]، گفتنی است که صحابه مانند بقیه [[راویان]] حدیثاند و فرقی بین آنها و دیگران نیست؛ زیرا [[وثاقت]] و عدالت همه آنان به [[اثبات]] نرسیده است؛ از این رو [[روایات]] آنها مانند سایر [[احادیث]] مورد [[نقد سندی]] و دلالی قرار میگیرد. | |||
به عبارت دیگر [[صحابی]] بودن [[راوی]]، اعتبار مضاعفی به [[روایت]] نمیبخشد، بلکه اگر جدای از آن، عدالت و وثاقت آنها ثابت شود، به آن [[حدیث]] اخذ میشود و در غیر این صورت به آن حدیث اعتنایی نمیشود. | |||
این قاعده، مربوط به آنجا است که صحابه به عنوان [[راوی حدیث]]، روایت را از [[قول پیامبر]]{{صل}} یا معصوم دیگر نقل کند و اما نسبت به آرا و اجتهادات شخصی صحابه که برخیها آن را نیز به منزله حدیث [[مسند]] تلقی کردهاند<ref>معرفة علوم الحدیث، ص٢٠.</ref>، از منظر شیعه هیچ دلیلی بر اعتبار آن نیست.، | |||
زیرا [[حجیت]] و اعتبار قول صحابه، نه از [[قرآن]] قابل اثبات است و نه از [[احادیث پیامبر]]{{صل}}، آنچه از [[قرآن]] و احادیث پیامبر{{صل}} قابل [[اثبات]] است تنها [[حجیت]] [[کلام پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] آن حضرت است. | |||
[[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref> مینویسد: | |||
«این [[آیه]] بر حجیت [[قول پیامبر]]{{صل}} در تبیین [[آیات قرآن]] دلالت دارد و تبیین اهل بیت{{عم}} نیز به دلیل [[حدیث متواتر ثقلین]] و [[ادله]] دیگر به آن ملحق میشود؛ اما سایر [[امت]] از [[صحابه]]، [[تابعان]] و [[علما]] در تفسیرشان حجتی نیست؛ زیرا آیه شامل آنان نمیشود و [[نص]] مورد اعتمادی در این زمینه وجود ندارد»<ref>المیزان، ج۱۲، ص۲۷۸.</ref>. | |||
این نکته به اندازهای روشن و [[مبرهن]] است که بسیاری از [[دانشمندان اهل سنت]] نیز به آن تصریح کردهاند. ابوزهره - از [[اندیشوران]] [[اهل سنت]] - مینویسد: | |||
«[[حق]] آن است که قول [[صحابی]] [[حجت]] نیست. [[خداوند سبحان]] برای این امت جز [[پیامبر]] ما محمد{{صل}} را نفرستاده و برای ما تنها یک پیامبر است. صحابه [[مکلف]] به [[پیروی]] از [[کتاب و سنت]] [[رسول]] خدایند و اگر کسی غیر از [[کتاب خدا]] و [[سنت رسول الله]] چیز دیگری را حجت بداند، در [[دین خدا]] چیزی گفته است که قابل اثبات نیست»<ref>الحدیث و المحدثون، ص١٠٢.</ref>. | |||
«غزالی» نیز از دیگر دانشمندان اهل سنت، همنوا با [[عقیده شیعه]] درباره صحابه مینویسد: | |||
«کسی که ممکن است غلط یا [[سهو]] داشته باشد، [[عصمت]] ندارد؛ از این رو قولش حجت نیست، در این صورت چگونه میتوان به قول او [[احتجاج]] کرد؟ چگونه ممکن است برای گروهی عصمت قائل شد، در حالی که بین خودشان [[اختلافات]] بسیاری وجود داشته است؟ چگونه میتوان احتمال داد در حالی که صحابه خود اتفاق نمودهاند بر این که میتوان با اقوال و [[رفتار]] صحابی [[مخالفت]] نمود»<ref>المستصفی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>. | |||
[[شیعیان]] برابر [[آموزههای قرآنی]]، برای [[داوری]] درباره صلاحیت افراد، تنها معیارهای [[قرآنی]] را اصل و مبنا قرار دادهاند و برای احدی معیاری غیر از [[تقوا]] نمیپذیرند؛ از این رو نزد آنان بین [[صحابی]] یا غیر صحابی فرقی نیست. بین [[صحابه]] انسانهای ممتازی بودند که هرگز از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشدند؛ ولی از آن طرف، کسانی هم بودند که پس از [[ارتحال پیامبر]]{{صل}} به قهقرا برگشتند؛ بنابراین نمیتوان همه آنان را به یک چشم نگاه کرد. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |