حارث بن هشام مخزومی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}})) |
(←مقدمه) |
||
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[حارث بن هشام مخزومی در قرآن]] - [[حارث بن هشام مخزومی در رجال و تراجم]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
ابوعبدالرحمان<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> [[حارث بن هشام بن مغیرة بن عبدالله]]،<ref>رجال الطوسی، ص ۳۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> [[برادر]] [[ابوجهل]] و پسر عموی [[خالد بن ولید]] بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> پدرش [[هشام بن مغیره]]، مورد توجه [[قریش]] بود و تا مدتها [[روز]] وفاتش را مبدأ [[تاریخ]] [[قریش]] میشناختند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲.</ref> هشام سخاوتمند بود و در [[راه خدا]] [[انفاق]] میکرد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲ - ۱۷۳.</ref> مادرش [[ام جُلاس]]،<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref> [[اسماء بنت مَخْرَمَه تمیمی]]<ref>الاغانی، ج ۱، ص ۷۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۳.</ref> به [[خرید و فروش]] [[عطر]] میپرداخت.<ref> الاغانی، ج ۱، ص ۷۴.</ref> وی مدتی نیز [[همسر]] [[ابوربیعه مخزومی]] بود و از این رو [[حارث بن هشام]] با [[عبدالله بن ابیربیعه مخزومی|عبدالله]] و [[عیاش بن ابیربیعه]] برادر بود. | |||
حارث نیز همچون [[پدر]] از اشراف و سخاوتمندان قریش و [[رهبر]] [[طایفه | حارث نیز همچون [[پدر]] از اشراف و سخاوتمندان قریش و [[رهبر]] [[طایفه بنی مخزوم]] بود.<ref>المنمق، ص ۳۴۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> وی با یکی دیگر از [[اشراف قریش]] یعنی [[حکیم بن حزام اسدی]]، پسر برادر [[خدیجه]] کبرا {{ع}} رابطه نزدیکی داشت؛ به گونهای که وی را همدم و ندیم او دانستهاند.<ref> المحبّر، ص ۱۷۶.</ref> حارث را از جنگاوران و چابکسواران قریش نیز شمردهاند.<ref>المنمق، ص ۴۲۰.</ref> گزارشهایی محدود درباره رویارویی حارث و [[پیامبر]] در دست است و گویا نسبت به دیگر اشراف قریش واکنش کمتری در برابر پیامبر نشان میداده است؛ از جمله [[روزی]] او و [[عبداللّه بن ابی امیه]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواستند چونان امم پیشین نشانههایی مانند جوشش چشمه از سنگ بر آنان بنمایاند. به دنبال این درخواست لجوجانه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا}}<ref>«و چیزی ما را از فرستادن نشانهها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ میشمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانهها را جز برای بیم دادن نمیفرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.</ref> نازل شد و آنان را [[بیم]] داد که اگر نشانهای نازل شود و آنها آن را [[تکذیب]] کنند گرفتار [[عذاب الهی]] خواهند شد.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۳۷ - ۵۳۸.</ref> با [[بیعت]] یثربیان با [[پیامبراکرم]] {{صل}} در [[عقبه دوم]] در سال دوازدهم [[بعثت]]، [[حارث]] همراه گروهی از مکیان نزد آنان رفت و آنان را [[سرزنش]] کرد.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref> یک سال بعد [[اشراف قریش]] [[تصمیم]] گرفتند [[کار]] [[پیامبر]] را یکسره کنند و برای [[اخراج]]، اعدام یا [[زندانی]] کردن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تصمیم گرفتند. هرچند [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.</ref> در اواخر [[عصر]] [[مدنی]] و ناظر به مسائل همان دوره نازل شده، عبارت {{متن قرآن|وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ}} در آیه یادآور تصمیم[[قریش]] به اخراج پیامبر از [[مکه]] است. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]]، [[حارث بن هشام]] یکی از اعضای شورای [[تصمیمگیری]] بود.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹.</ref> با [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]] [[عیاش مخزومی]] [[برادر]] [[مسلمان]] شده حارث مخفیانه و از [[ترس]] [[خاندان]] خود پیش از پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد. مادرش [[اسماء بنت مخرمه]] با شنیدن این [[خبر]] [[سوگند]] یاد کرد که آبی نیاشامد و غذایی نخورد و زیر سقف نرود تا عیاش به مکه بازگردد، از این رو حارث بن هشام و برادرش [[ابوجهل]] در پی او رفتند و با [[تعهد]] به اینکه به دینش کاری نداشته باشند از او خواستند به مکه بازگردد. در میانه [[راه]] حارث بن هشام، ابوجهل و [[حارث بن یزید عامری]] آنقدر او را زدند تا از [[اسلام]] [[بیزاری]] جست و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و برخی از مردم کسانی هستند که میگویند: به خداوند ایمان آوردهایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند میانگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد میگویند: بیگمان ما با شما بودهایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل دارند داناتر نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.</ref>.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ - ۲۳۸؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۲۹.</ref> [[حارث]] در [[جنگ بدر]]، از تأمینکنندگان آذوقه و غذای [[سپاه]] بود که درباره آنان چنین نازل گردید: {{متن قرآن|الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ}}<ref>«(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۳۷۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۳۳؛ لباب التأویل، ج ۴، ص ۱۳۹.</ref> آنچه باعث توجه [[سیرهنویسان]] به [[حارث بن هشام]] در [[نبرد]] [[بدر]] شده رابطه او با [[سراقة بن مالک]] است. بر اساس [[روایات]] [[عبدالله بن عباس]] و [[محمد بن اسحاق]] و سدّی و کلبی [[سپاه قریش]] پیش از حرکت به سوی [[مدینه]] نگران [[حمله]] [[بنی کنانه]] [[دشمن]] قدیمی خود به [[مکه]] بودند که [[سراقة بن مالک|سُراقَة بن مالک]] از اشراف و رؤسای بنی کنانه به آنان [[اطمینان]] داد که در نبرد با [[پیامبر]] گزندی به ایشان نرسد. سپاه قریش پس از اطمینان از این امر، روی به [[بدر]] نهاد. [[سراقة]] نیز با آنان همراه شد و دست در دست حارث بن هشام نهاده بود. با رویارویی دو سپاه، [[سراقه]] از صحنه نبرد گریخت؛ گویا [[قریش]] فرار سراقه را سبب [[شکست]] خود میدانست؛ ولی بعدها سراقه [[حضور]] خود را در بدر [[انکار]] کرد و شایع شد که [[شیطان]] به صورت سراقه در این نبرد شرکت کرده است.<ref>المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۴۷ - ۴۸؛ روضالجنان، ج ۹، ص ۱۲۷ - ۱۲۸؛ مناقب، ج ۱، ص ۱۶۳؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۲۱۶.</ref> پس از فرار حارث بن هشام از معرکه بدر، [[حسّان بن ثابت]] با اشعاری او را هجو کرد.<ref>المحبّر، ص ۵۰۱ - ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۷.</ref> او نیز برای توجیه فرار خود از میدان [[جنگ]] شعری سرود.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> حارث در [[جنگ احد]] در [[سال سوم هجری]] شرکت داشت و همچون بسیاری دیگر از بزرگان قریش <ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> [[همسر]] خود، [[فاطمه]] دختر [[ولید بن مغیره]] و [[خواهر]] [[خالد]] <ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۲۶.</ref> را همراه خود برده بود <ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> گفته شده: پس از [[شکست]] [[احد]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حارث بن هشام]] و دیگر اشراف [[سپاه قریش]] را [[نفرین]] کرد که [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ}}<ref>«- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بیگمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.</ref> نازل شد.<ref>جامعالبیان، ج ۴، ص ۵۸؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> بر اساس این گزارش، [[آیه]] درصدد بوده تا [[حضرت]] را از [[لعن]] آنان بازدارد؛ ولی بنا به گفته [[طبرسی]] و [[زمخشری]] [[پیامبر]] ایشان را نفرین نکرد، بلکه ایشان از [[پایبندی]] آنها به [[کفر]] [[رنج]] میبرد و این آیه بیان میکند که [[ایمان]] آنها در دست تو نیست که در آیه {{متن قرآن|لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمیآورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.</ref>.<ref>مجمعالبیان، ج ۲، ص ۸۳۱ - ۸۳۲؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۹۸.</ref> هم بیان شده است. | ||
پس از [[نبرد]] احد، سپاه قریش به سوی [[مکه]] حرکت کرد؛ ولی با تحریک حارث، [[ابوسفیان]] و [[عمرو عاص]] [[تصمیم]] گرفتند بازگشته، [[کار]] [[مسلمانان]] را تمام کنند؛ اما چون شنیدند مسلمانان در تعقیب آنها تا منطقه حمراءالاسد آمدهاند، مرعوب شده، به مکه بازگشتند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الصافی، ج ۱، ۴۰۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۴۱۰.</ref> پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[خزاعه]] همپیمان پیامبر شد؛ ولی مدتی بعد برخی سران [[قریش]] با کمک به [[بنیبکر]] به [[خزاعه]] [[حمله]] کردند و [[نقض پیمان]] [[حدیبیه]] را موجب گشتند. [[سفر]] ابوسفیان به [[مدینه]] برای [[تجدید پیمان]] نیز ناکام ماند. در این ماجرا آیه {{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[مسلمانان]] را به [[نبرد]] با سران پیمانشکن و [[کافر]] [[قریش]] فراخواند. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]] مراد از [[ائمه کفر]] در این [[آیه شریفه]] [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] و [[حارث بن هشام مخزومی]] است که [[عهد پیامبر]] را نقض کردند.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۱۷؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۴۰.</ref> در [[فتح مکه]] به [[سال هشتم هجری]] حارث به همراه [[عبدالله بن ابی ربیعه]] از [[امهانی]]، [[خواهر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، به مناسبت [[خویشی]] با شوهرش که از [[بنی مخزوم]] بود [[پناه]] خواست <ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۶۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۵۹.</ref> و [[امهانی]] او را پناه داد و از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای آنان [[امان]] گرفت.<ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۳۴۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]] گفتهاند: به [[روز]] [[فتح]]، پیامبر اکرم{{صل}} حارث و [[ابوسفیان]] و [[صفوان بن امیه]] را به حضور طلبید و به آنها گفت: مثَل من و مثَل شما همان است که [[یوسف]] به برادرانش گفت: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۴۱ - ۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۵.</ref> [[اذان]] گفتن [[غلام]] سیاهی به نام [[بلال]] بر بام [[کعبه]] بر [[اشراف قریش]] بسیار ناخوشایند بود و هر یک از خود واکنشی نشان دادند. حارث بن هشام این امر را [[بدبختی]] بزرگی دانست و [[آرزو]] کرد که پیش از این مرده بود و نعرههای این الاغ را بر فراز کعبه نمیشنید. [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و [[گفتار]] همه را به اطلاع آن [[حضرت]] رسانید.<ref>انسابالاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶.</ref> به روایت دیگر، حارث بن هشام گفت: آیا [[محمد]] غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی نیافت؟ پس چون [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[وحی الهی]] از این سخنان [[آگاه]] شد آنان را به جهت [[تفاخر به نسب]] و [[مال]] [[سرزنش]] کرد. بر اساس یکی از گزارشها در پی این ماجرا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> نازل شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.</ref> از گزارشها برمیآید که [[پیامبر]] [[تمایل]] زیادی به [[اسلام]] [[حارث]] داشته است؛ ابن حبیب از [[ابوذر غفاری]] [[نقل]] میکند که چون برای [[عمره]] وارد [[مکه]] شد و سراغ مهمانکنندگان مکه را گرفت گفتند: بسیارند و [[خانه]] حارث از همه نزدیکتر است و حارث او را سه [[روز]] مهمان کرد. [[ابوذر]] در بازگشت به [[مدینه]]، حکایت را به [[رسول خدا]] گفت و ایشان فرمودند: حارث سخاوتمندی سخاوتمندزاده است، [[دوست]] داشتم [[مسلمان]] میشد.<ref> المنمق، ص ۳۴۲.</ref> در گزارش دیگری از رخدادهای [[فتح مکه]] آمده که حارث که در برابر [[نیکی]]، [[مهربانی]] و [[گذشت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[رفتار]] پیشین خود از پیامبر شرمگین بود با ایشان روبه رو شد. پیامبر با روی گشاده به او گفت: خدای را [[سپاس]] که تو را به اسلام [[هدایت]] کرد. مانند تویی نباید نسبت به اسلام [[نادان]] میبود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در پی فتح مکه، [[قریش]] همراه پیامبر به [[غزوه حنین]] رفت. [[حارث بن هشام]] در این [[غزوه]] [[حضور]] داشت؛ اما او نیز مانند بسیاری از [[اشراف قریش]] در انتهای [[سپاه]] [[ایستاده]] بود و وارد عرصه [[کارزار]] نشد تا ببیند گروه | پس از [[نبرد]] احد، سپاه قریش به سوی [[مکه]] حرکت کرد؛ ولی با تحریک حارث، [[ابوسفیان]] و [[عمرو عاص]] [[تصمیم]] گرفتند بازگشته، [[کار]] [[مسلمانان]] را تمام کنند؛ اما چون شنیدند مسلمانان در تعقیب آنها تا منطقه حمراءالاسد آمدهاند، مرعوب شده، به مکه بازگشتند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الصافی، ج ۱، ۴۰۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۴۱۰.</ref> پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[خزاعه]] همپیمان پیامبر شد؛ ولی مدتی بعد برخی سران [[قریش]] با کمک به [[بنیبکر]] به [[خزاعه]] [[حمله]] کردند و [[نقض پیمان]] [[حدیبیه]] را موجب گشتند. [[سفر]] ابوسفیان به [[مدینه]] برای [[تجدید پیمان]] نیز ناکام ماند. در این ماجرا آیه {{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[مسلمانان]] را به [[نبرد]] با سران پیمانشکن و [[کافر]] [[قریش]] فراخواند. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]] مراد از [[ائمه کفر]] در این [[آیه شریفه]] [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] و [[حارث بن هشام مخزومی]] است که [[عهد پیامبر]] را نقض کردند.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۱۷؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۴۰.</ref> در [[فتح مکه]] به [[سال هشتم هجری]] حارث به همراه [[عبدالله بن ابی ربیعه]] از [[امهانی]]، [[خواهر]] [[حضرت علی]] {{ع}}، به مناسبت [[خویشی]] با شوهرش که از [[بنی مخزوم]] بود [[پناه]] خواست <ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۶۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۵۹.</ref> و [[امهانی]] او را پناه داد و از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای آنان [[امان]] گرفت.<ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۳۴۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]] گفتهاند: به [[روز]] [[فتح]]، پیامبر اکرم {{صل}} حارث و [[ابوسفیان]] و [[صفوان بن امیه]] را به حضور طلبید و به آنها گفت: مثَل من و مثَل شما همان است که [[یوسف]] به برادرانش گفت: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۴۱ - ۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۵.</ref> [[اذان]] گفتن [[غلام]] سیاهی به نام [[بلال]] بر بام [[کعبه]] بر [[اشراف قریش]] بسیار ناخوشایند بود و هر یک از خود واکنشی نشان دادند. حارث بن هشام این امر را [[بدبختی]] بزرگی دانست و [[آرزو]] کرد که پیش از این مرده بود و نعرههای این الاغ را بر فراز کعبه نمیشنید. [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شد و [[گفتار]] همه را به اطلاع آن [[حضرت]] رسانید.<ref>انسابالاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶.</ref> به روایت دیگر، حارث بن هشام گفت: آیا [[محمد]] غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی نیافت؟ پس چون [[رسول اکرم]] {{صل}} با [[وحی الهی]] از این سخنان [[آگاه]] شد آنان را به جهت [[تفاخر به نسب]] و [[مال]] [[سرزنش]] کرد. بر اساس یکی از گزارشها در پی این ماجرا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> نازل شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.</ref> از گزارشها برمیآید که [[پیامبر]] [[تمایل]] زیادی به [[اسلام]] [[حارث]] داشته است؛ ابن حبیب از [[ابوذر غفاری]] [[نقل]] میکند که چون برای [[عمره]] وارد [[مکه]] شد و سراغ مهمانکنندگان مکه را گرفت گفتند: بسیارند و [[خانه]] حارث از همه نزدیکتر است و حارث او را سه [[روز]] مهمان کرد. [[ابوذر]] در بازگشت به [[مدینه]]، حکایت را به [[رسول خدا]] گفت و ایشان فرمودند: حارث سخاوتمندی سخاوتمندزاده است، [[دوست]] داشتم [[مسلمان]] میشد.<ref> المنمق، ص ۳۴۲.</ref> در گزارش دیگری از رخدادهای [[فتح مکه]] آمده که حارث که در برابر [[نیکی]]، [[مهربانی]] و [[گذشت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[رفتار]] پیشین خود از پیامبر شرمگین بود با ایشان روبه رو شد. پیامبر با روی گشاده به او گفت: خدای را [[سپاس]] که تو را به اسلام [[هدایت]] کرد. مانند تویی نباید نسبت به اسلام [[نادان]] میبود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در پی فتح مکه، [[قریش]] همراه پیامبر به [[غزوه حنین]] رفت. [[حارث بن هشام]] در این [[غزوه]] [[حضور]] داشت؛ اما او نیز مانند بسیاری از [[اشراف قریش]] در انتهای [[سپاه]] [[ایستاده]] بود و وارد عرصه [[کارزار]] نشد تا ببیند گروه غالب کدام یک خواهد بود.<ref> المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۲.</ref> پیامبر در این [[نبرد]] [[غنایم]] بسیاری به اشراف و بزرگان [[قریش]] بخشید تا دلهایشان را به اسلام متمایل سازد. این عده بعدها به "المؤلفة قلوبهم" [[شهرت]] یافتند و حارث بن هشام یکی از آنان بود و ۱۰۰ شتر از [[پیامبر]] دریافت کرد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۵۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۰۲.</ref> [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> درباره مولفة قلوبهم نازل شده است و [[حارث]] یکی از آنان بود که [[رسول اکرم]] {{صل}} از [[غنایم]] و [[صدقات]] به آنان [[عطا]] میکرد.<ref>المغازی، ج ۳، ص ۹۴۶؛ جامعالبیان، ج ۱۰، ص ۱۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۹.</ref> بنا به [[روایت]] [[ابن اسحاق]]، حارث بن هشام در [[سقیفه بنیساعده]] [[حضور]] داشت و با استناد به روایت "[[امامان]] از قریشاند" گفت که اگر این روایت نبود [[قریش]] [[انصار]] را از [[خلافت]] کنار نمیزد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۶۹۹.</ref> همچنین [[واقدی]] از حضور او در [[نبرد]] یَمامَه در [[سال ۱۲ هجری]] (از نبردهای معروف به [[ارتداد]]) و رجزخوانی او یاد کرده است.<ref>الرده، ص ۸۶.</ref> او تا فراخوان [[ابوبکر]] به شرکت در نبرد با بیزانس در [[مکه]] ماند و به [[مدینه]] [[هجرت]] نکرد.<ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در دوره [[خلافت ابوبکر]] آنگاه که [[نامه]] [[خلیفه]] در فراخوانی [[مسلمانان]] برای حضور در سپاهی برای رویارویی با [[لشکر]] [[روم]] به مکه رسید حارث همراه [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] به مدینه رفت و ابوبکر آنها را گرامی داشت. سپس حارث به همراه ۷۰ نفر از [[اهل]] خود <ref>الکامل، ج ۲، ص ۵۶۲.</ref> عازم [[شام]] شد و در [[جنگ]] فحل حضور یافت <ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> و پس از آن در اجنادین در جنگ با [[رومیان]] سردسته نگهبانان<ref> تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به قولی [[پرچمدار]] [[سپاه]]<ref>تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۳۰۱.</ref> بود. [[ابن عساکر]] [[اخبار]] زیادی از او در مهمترین [[نبرد]] [[مسلمانان]] با بیزانس یعنی نبرد [[یرموک]] در [[سال ۱۳ هجری]] [[نقل]] کرده است.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۱؛ ج ۲، ص ۹۵، ۱۶۰؛ ج ۲۴، ص ۳۹۱.</ref> او در [[طاعون]] [[سال ۱۸ هجری]] که پس از [[فتح دمشق]] روی داد و به طاعون عمواس [[شهرت]] یافت [[بیمار]] شد و از [[دنیا]] رفت.<ref> الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ انسابالاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> در چگونگی [[مرگ]] [[حارث]] اقوال دیگری نیز وجود دارند؛ برخی گفتهاند او در [[روز]] اجنادین در [[جنگ]] با [[روم]] به سال ۱۳ هجری کشته شد.<ref>فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۳۶؛ معجمالبلدان، ج ۱، ص ۱۰۳.</ref> دیگری [[معتقد]] است در [[جنگ یرموک]] به [[سال ۱۵ هجری]] کشته شد.<ref>تاریخ خلیفه، ص ۸۹؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> در منابع آمده که چون در سال ۱۵ هجری [[عمر بن خطاب]] [[دیوان]] را تأسیس کرد،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۵۴۴.</ref> بر اساس سوابق حارث در دوره [[اسلامی]] سهم کمتری به او داد؛ ولی وی با توجه به [[منزلت]] خود در میان [[قریش]] [[اعتراض]] کرد، هرچند اعتراض او نتیجهای نداشت.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲.</ref> [[سخن]] برخی که گفتهاند: حارث در [[زمان]] [[عمر]] راهی [[شام]] شد، این گزارش را [[تأیید]] میکند.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۹.</ref> حارث از [[راویان]] [[پیامبر]] بود و [[روایت]] چگونگی [[نزول وحی]] از جمله [[روایات]] اوست. در این روایت آمده که پیامبر در [[پاسخ]] [[پرسش]] حارث از چگونگی [[وحی]] فرمود: گاهی فقط صدای وحی را میشنود و گاهی [[فرشته وحی]] را نیز میبیند و آنچه را به وی گفته میشود [[حفظ]] میکند.<ref> اسدالغابه، ج ۱، ۶۶۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۴.</ref> دختر حارث، [[امحکیم]] [[همسر]] [[عکرمة بن ابی جهل]] بود.<ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۶۰.</ref> [[پسران]] او یکی به نام [[ابوسعید]] بود <ref> الاصابه، ج ۷، ص ۱۶۷.</ref> که صاحب [[فرزندی]] نشد <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> و دیگری به نام [[ابراهیم]] <ref> المعارف، ص ۲۸۲.</ref> که در [[خانه]] [[عمر بن خطاب]] بزرگ شد و [[عمر]] نام او را به [[عبدالرحمان]] [[تغییر]] داد.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۸۲۷؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> عبدالرحمان با دختر [[عثمان بن عفان]] [[ازدواج]] کرد و به [[دستور]] وی به همراه [[زید بن ثابت]] به [[جمع قرآن]] پرداخت <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۲۴۳.</ref> و در محاصره [[عثمان]] جراحت برداشت.<ref> اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> وی در [[جنگ جمل]] در رکاب [[عایشه]] و از نخستین فراریان بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> از او پسران متعددی برجای ماندند؛ از جمله [[ابوبکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام]]، که از فقهای هفتگانه [[مدینه]] و [[مشاور]] [[ولید بن عبدالملک]] [[حاکم]] [[اموی]] بود.<ref> اخبارالطوال، ص ۳۲۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۷.</ref> دیگر پسر حارث، عبدالله بود که در [[زمان]] [[رسول اکرم]] {{صل}} به [[دنیا]] آمد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۸۸۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۰.</ref> و گویی در [[شام]] بود و از [[طاعون]] [[جان]] سالم به در برد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹.</ref>.<ref>[[مهدی زیرکی|زیرکی، مهدی]]، [[حارث بن هشام مخزومی (مقاله)|مقاله «حارث بن هشام مخزومی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[بنیمخزوم]] (قبیله) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:000061.jpg|22px]] [[مهدی زیرکی|زیرکی، مهدی]]، [[حارث بن هشام مخزومی (مقاله)|مقاله «حارث بن هشام مخزومی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:حارث بن یزید قرشی عامری]] | [[رده:حارث بن یزید قرشی عامری]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۳۷
مقدمه
ابوعبدالرحمان[۱] حارث بن هشام بن مغیرة بن عبدالله،[۲] برادر ابوجهل و پسر عموی خالد بن ولید بود.[۳] پدرش هشام بن مغیره، مورد توجه قریش بود و تا مدتها روز وفاتش را مبدأ تاریخ قریش میشناختند.[۴] هشام سخاوتمند بود و در راه خدا انفاق میکرد.[۵] مادرش ام جُلاس،[۶] اسماء بنت مَخْرَمَه تمیمی[۷] به خرید و فروش عطر میپرداخت.[۸] وی مدتی نیز همسر ابوربیعه مخزومی بود و از این رو حارث بن هشام با عبدالله و عیاش بن ابیربیعه برادر بود.
حارث نیز همچون پدر از اشراف و سخاوتمندان قریش و رهبر طایفه بنی مخزوم بود.[۹] وی با یکی دیگر از اشراف قریش یعنی حکیم بن حزام اسدی، پسر برادر خدیجه کبرا (ع) رابطه نزدیکی داشت؛ به گونهای که وی را همدم و ندیم او دانستهاند.[۱۰] حارث را از جنگاوران و چابکسواران قریش نیز شمردهاند.[۱۱] گزارشهایی محدود درباره رویارویی حارث و پیامبر در دست است و گویا نسبت به دیگر اشراف قریش واکنش کمتری در برابر پیامبر نشان میداده است؛ از جمله روزی او و عبداللّه بن ابی امیه از پیامبر اکرم (ص) خواستند چونان امم پیشین نشانههایی مانند جوشش چشمه از سنگ بر آنان بنمایاند. به دنبال این درخواست لجوجانه آیه شریفه ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا﴾[۱۲] نازل شد و آنان را بیم داد که اگر نشانهای نازل شود و آنها آن را تکذیب کنند گرفتار عذاب الهی خواهند شد.[۱۳] با بیعت یثربیان با پیامبراکرم (ص) در عقبه دوم در سال دوازدهم بعثت، حارث همراه گروهی از مکیان نزد آنان رفت و آنان را سرزنش کرد.[۱۴] یک سال بعد اشراف قریش تصمیم گرفتند کار پیامبر را یکسره کنند و برای اخراج، اعدام یا زندانی کردن پیامبر اکرم (ص) تصمیم گرفتند. هرچند آیه ﴿أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۵] در اواخر عصر مدنی و ناظر به مسائل همان دوره نازل شده، عبارت ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ در آیه یادآور تصمیمقریش به اخراج پیامبر از مکه است. بنا به روایت ابن عباس، حارث بن هشام یکی از اعضای شورای تصمیمگیری بود.[۱۶] با هجرت مسلمانان به مدینه عیاش مخزومی برادر مسلمان شده حارث مخفیانه و از ترس خاندان خود پیش از پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد. مادرش اسماء بنت مخرمه با شنیدن این خبر سوگند یاد کرد که آبی نیاشامد و غذایی نخورد و زیر سقف نرود تا عیاش به مکه بازگردد، از این رو حارث بن هشام و برادرش ابوجهل در پی او رفتند و با تعهد به اینکه به دینش کاری نداشته باشند از او خواستند به مکه بازگردد. در میانه راه حارث بن هشام، ابوجهل و حارث بن یزید عامری آنقدر او را زدند تا از اسلام بیزاری جست و آیه شریفه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ﴾[۱۷].[۱۸] حارث در جنگ بدر، از تأمینکنندگان آذوقه و غذای سپاه بود که درباره آنان چنین نازل گردید: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۱۹].[۲۰] آنچه باعث توجه سیرهنویسان به حارث بن هشام در نبرد بدر شده رابطه او با سراقة بن مالک است. بر اساس روایات عبدالله بن عباس و محمد بن اسحاق و سدّی و کلبی سپاه قریش پیش از حرکت به سوی مدینه نگران حمله بنی کنانه دشمن قدیمی خود به مکه بودند که سُراقَة بن مالک از اشراف و رؤسای بنی کنانه به آنان اطمینان داد که در نبرد با پیامبر گزندی به ایشان نرسد. سپاه قریش پس از اطمینان از این امر، روی به بدر نهاد. سراقة نیز با آنان همراه شد و دست در دست حارث بن هشام نهاده بود. با رویارویی دو سپاه، سراقه از صحنه نبرد گریخت؛ گویا قریش فرار سراقه را سبب شکست خود میدانست؛ ولی بعدها سراقه حضور خود را در بدر انکار کرد و شایع شد که شیطان به صورت سراقه در این نبرد شرکت کرده است.[۲۱] پس از فرار حارث بن هشام از معرکه بدر، حسّان بن ثابت با اشعاری او را هجو کرد.[۲۲] او نیز برای توجیه فرار خود از میدان جنگ شعری سرود.[۲۳] حارث در جنگ احد در سال سوم هجری شرکت داشت و همچون بسیاری دیگر از بزرگان قریش [۲۴] همسر خود، فاطمه دختر ولید بن مغیره و خواهر خالد [۲۵] را همراه خود برده بود [۲۶] گفته شده: پس از شکست احد پیامبر اکرم (ص) حارث بن هشام و دیگر اشراف سپاه قریش را نفرین کرد که آیه شریفه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾[۲۷] نازل شد.[۲۸] بر اساس این گزارش، آیه درصدد بوده تا حضرت را از لعن آنان بازدارد؛ ولی بنا به گفته طبرسی و زمخشری پیامبر ایشان را نفرین نکرد، بلکه ایشان از پایبندی آنها به کفر رنج میبرد و این آیه بیان میکند که ایمان آنها در دست تو نیست که در آیه ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۲۹].[۳۰] هم بیان شده است.
پس از نبرد احد، سپاه قریش به سوی مکه حرکت کرد؛ ولی با تحریک حارث، ابوسفیان و عمرو عاص تصمیم گرفتند بازگشته، کار مسلمانان را تمام کنند؛ اما چون شنیدند مسلمانان در تعقیب آنها تا منطقه حمراءالاسد آمدهاند، مرعوب شده، به مکه بازگشتند.[۳۱] پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری خزاعه همپیمان پیامبر شد؛ ولی مدتی بعد برخی سران قریش با کمک به بنیبکر به خزاعه حمله کردند و نقض پیمان حدیبیه را موجب گشتند. سفر ابوسفیان به مدینه برای تجدید پیمان نیز ناکام ماند. در این ماجرا آیه ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ﴾[۳۲] نازل شد و مسلمانان را به نبرد با سران پیمانشکن و کافر قریش فراخواند. بنا به روایت ابن عباس مراد از ائمه کفر در این آیه شریفه عکرمة بن ابی جهل و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام مخزومی است که عهد پیامبر را نقض کردند.[۳۳] در فتح مکه به سال هشتم هجری حارث به همراه عبدالله بن ابی ربیعه از امهانی، خواهر حضرت علی (ع)، به مناسبت خویشی با شوهرش که از بنی مخزوم بود پناه خواست [۳۴] و امهانی او را پناه داد و از پیامبر اکرم (ص) برای آنان امان گرفت.[۳۵] به نقل از عمر بن خطاب گفتهاند: به روز فتح، پیامبر اکرم (ص) حارث و ابوسفیان و صفوان بن امیه را به حضور طلبید و به آنها گفت: مثَل من و مثَل شما همان است که یوسف به برادرانش گفت: ﴿قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۳۶].[۳۷] اذان گفتن غلام سیاهی به نام بلال بر بام کعبه بر اشراف قریش بسیار ناخوشایند بود و هر یک از خود واکنشی نشان دادند. حارث بن هشام این امر را بدبختی بزرگی دانست و آرزو کرد که پیش از این مرده بود و نعرههای این الاغ را بر فراز کعبه نمیشنید. جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفتار همه را به اطلاع آن حضرت رسانید.[۳۸] به روایت دیگر، حارث بن هشام گفت: آیا محمد غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی نیافت؟ پس چون رسول اکرم (ص) با وحی الهی از این سخنان آگاه شد آنان را به جهت تفاخر به نسب و مال سرزنش کرد. بر اساس یکی از گزارشها در پی این ماجرا آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۳۹] نازل شد.[۴۰] از گزارشها برمیآید که پیامبر تمایل زیادی به اسلام حارث داشته است؛ ابن حبیب از ابوذر غفاری نقل میکند که چون برای عمره وارد مکه شد و سراغ مهمانکنندگان مکه را گرفت گفتند: بسیارند و خانه حارث از همه نزدیکتر است و حارث او را سه روز مهمان کرد. ابوذر در بازگشت به مدینه، حکایت را به رسول خدا گفت و ایشان فرمودند: حارث سخاوتمندی سخاوتمندزاده است، دوست داشتم مسلمان میشد.[۴۱] در گزارش دیگری از رخدادهای فتح مکه آمده که حارث که در برابر نیکی، مهربانی و گذشت پیامبر اکرم (ص) از رفتار پیشین خود از پیامبر شرمگین بود با ایشان روبه رو شد. پیامبر با روی گشاده به او گفت: خدای را سپاس که تو را به اسلام هدایت کرد. مانند تویی نباید نسبت به اسلام نادان میبود.[۴۲] در پی فتح مکه، قریش همراه پیامبر به غزوه حنین رفت. حارث بن هشام در این غزوه حضور داشت؛ اما او نیز مانند بسیاری از اشراف قریش در انتهای سپاه ایستاده بود و وارد عرصه کارزار نشد تا ببیند گروه غالب کدام یک خواهد بود.[۴۳] پیامبر در این نبرد غنایم بسیاری به اشراف و بزرگان قریش بخشید تا دلهایشان را به اسلام متمایل سازد. این عده بعدها به "المؤلفة قلوبهم" شهرت یافتند و حارث بن هشام یکی از آنان بود و ۱۰۰ شتر از پیامبر دریافت کرد.[۴۴] آیه شریفه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۴۵] درباره مولفة قلوبهم نازل شده است و حارث یکی از آنان بود که رسول اکرم (ص) از غنایم و صدقات به آنان عطا میکرد.[۴۶] بنا به روایت ابن اسحاق، حارث بن هشام در سقیفه بنیساعده حضور داشت و با استناد به روایت "امامان از قریشاند" گفت که اگر این روایت نبود قریش انصار را از خلافت کنار نمیزد.[۴۷] همچنین واقدی از حضور او در نبرد یَمامَه در سال ۱۲ هجری (از نبردهای معروف به ارتداد) و رجزخوانی او یاد کرده است.[۴۸] او تا فراخوان ابوبکر به شرکت در نبرد با بیزانس در مکه ماند و به مدینه هجرت نکرد.[۴۹] در دوره خلافت ابوبکر آنگاه که نامه خلیفه در فراخوانی مسلمانان برای حضور در سپاهی برای رویارویی با لشکر روم به مکه رسید حارث همراه عکرمة بن ابی جهل و سهیل بن عمرو به مدینه رفت و ابوبکر آنها را گرامی داشت. سپس حارث به همراه ۷۰ نفر از اهل خود [۵۰] عازم شام شد و در جنگ فحل حضور یافت [۵۱] و پس از آن در اجنادین در جنگ با رومیان سردسته نگهبانان[۵۲] و به قولی پرچمدار سپاه[۵۳] بود. ابن عساکر اخبار زیادی از او در مهمترین نبرد مسلمانان با بیزانس یعنی نبرد یرموک در سال ۱۳ هجری نقل کرده است.[۵۴] او در طاعون سال ۱۸ هجری که پس از فتح دمشق روی داد و به طاعون عمواس شهرت یافت بیمار شد و از دنیا رفت.[۵۵] در چگونگی مرگ حارث اقوال دیگری نیز وجود دارند؛ برخی گفتهاند او در روز اجنادین در جنگ با روم به سال ۱۳ هجری کشته شد.[۵۶] دیگری معتقد است در جنگ یرموک به سال ۱۵ هجری کشته شد.[۵۷] در منابع آمده که چون در سال ۱۵ هجری عمر بن خطاب دیوان را تأسیس کرد،[۵۸] بر اساس سوابق حارث در دوره اسلامی سهم کمتری به او داد؛ ولی وی با توجه به منزلت خود در میان قریش اعتراض کرد، هرچند اعتراض او نتیجهای نداشت.[۵۹] سخن برخی که گفتهاند: حارث در زمان عمر راهی شام شد، این گزارش را تأیید میکند.[۶۰] حارث از راویان پیامبر بود و روایت چگونگی نزول وحی از جمله روایات اوست. در این روایت آمده که پیامبر در پاسخ پرسش حارث از چگونگی وحی فرمود: گاهی فقط صدای وحی را میشنود و گاهی فرشته وحی را نیز میبیند و آنچه را به وی گفته میشود حفظ میکند.[۶۱] دختر حارث، امحکیم همسر عکرمة بن ابی جهل بود.[۶۲] پسران او یکی به نام ابوسعید بود [۶۳] که صاحب فرزندی نشد [۶۴] و دیگری به نام ابراهیم [۶۵] که در خانه عمر بن خطاب بزرگ شد و عمر نام او را به عبدالرحمان تغییر داد.[۶۶] عبدالرحمان با دختر عثمان بن عفان ازدواج کرد و به دستور وی به همراه زید بن ثابت به جمع قرآن پرداخت [۶۷] و در محاصره عثمان جراحت برداشت.[۶۸] وی در جنگ جمل در رکاب عایشه و از نخستین فراریان بود.[۶۹] از او پسران متعددی برجای ماندند؛ از جمله ابوبکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام، که از فقهای هفتگانه مدینه و مشاور ولید بن عبدالملک حاکم اموی بود.[۷۰] دیگر پسر حارث، عبدالله بود که در زمان رسول اکرم (ص) به دنیا آمد[۷۱] و گویی در شام بود و از طاعون جان سالم به در برد[۷۲].[۷۳]
جستارهای وابسته
- بنیمخزوم (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.
- ↑ رجال الطوسی، ص ۳۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲ - ۱۷۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۱.
- ↑ الاغانی، ج ۱، ص ۷۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۳.
- ↑ الاغانی، ج ۱، ص ۷۴.
- ↑ المنمق، ص ۳۴۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.
- ↑ المحبّر، ص ۱۷۶.
- ↑ المنمق، ص ۴۲۰.
- ↑ «و چیزی ما را از فرستادن نشانهها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ میشمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانهها را جز برای بیم دادن نمیفرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۳۷ - ۵۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۰۷.
- ↑ «چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹.
- ↑ «و برخی از مردم کسانی هستند که میگویند: به خداوند ایمان آوردهایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند میانگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد میگویند: بیگمان ما با شما بودهایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل دارند داناتر نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ - ۲۳۸؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۲۹.
- ↑ «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۳۷۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۳۳؛ لباب التأویل، ج ۴، ص ۱۳۹.
- ↑ المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۴۷ - ۴۸؛ روضالجنان، ج ۹، ص ۱۲۷ - ۱۲۸؛ مناقب، ج ۱، ص ۱۶۳؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۲۱۶.
- ↑ المحبّر، ص ۵۰۱ - ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۷.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.
- ↑ اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۲۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.
- ↑ «- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بیگمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
- ↑ جامعالبیان، ج ۴، ص ۵۸؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۰۰.
- ↑ «مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمیآورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۸۳۱ - ۸۳۲؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۹۸.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الصافی، ج ۱، ۴۰۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۴۱۰.
- ↑ «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۱۷؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۴۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۶۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۵۹.
- ↑ مسند احمد، ج ۶، ص ۳۴۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.
- ↑ «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۱۴۱ - ۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۵.
- ↑ انسابالاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ اسباب النزول، ص ۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.
- ↑ المنمق، ص ۳۴۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۵۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۰۲.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۴۶؛ جامعالبیان، ج ۱۰، ص ۱۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۹.
- ↑ الاصابه، ج ۱، ص ۶۹۹.
- ↑ الرده، ص ۸۶.
- ↑ الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.
- ↑ الکامل، ج ۲، ص ۵۶۲.
- ↑ الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۷.
- ↑ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۳۰۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۱؛ ج ۲، ص ۹۵، ۱۶۰؛ ج ۲۴، ص ۳۹۱.
- ↑ الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ انسابالاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.
- ↑ فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۳۶؛ معجمالبلدان، ج ۱، ص ۱۰۳.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص ۸۹؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۵۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۹.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ۶۶۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۶۰.
- ↑ الاصابه، ج ۷، ص ۱۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.
- ↑ المعارف، ص ۲۸۲.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص ۸۲۷؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۲۴۳.
- ↑ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.
- ↑ اخبارالطوال، ص ۳۲۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۷.
- ↑ الاصابه، ج ۵، ص ۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۸۸۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۰.
- ↑ الاصابه، ج ۵، ص ۹.
- ↑ زیرکی، مهدی، مقاله «حارث بن هشام مخزومی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.