حدیث غدیر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حدیث غدیر | عنوان مدخل = حدیث غدیر | مداخل مرتبط = حدیث غدیر در قرآن - حدیث غدیر در حدیث - حدیث غدیر در تاریخ اسلامی - حدیث غدیر در کلام اسلامی - حدیث غدیر در پژوهش‌های اسلامی - حدیث غدیر در سیره و معارف معصومان...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[نهضت]] جهانی [[اسلام]]، با [[مخالفت]] و ستیزگی [[قریش]]، بلکه عموم [[بت پرستان]] شبه جزیره آغاز گردید. و آنان با دسیسه‌های گوناگون برای خاموش کردن این مشعل آسمانی وارد کار شدند، ولی هرچه کوشیدند کمتر نتیجه گرفتند. آخرین تکیه گاه خیالی آنان این بود که پایه‌های این نهضت با [[مرگ]] و درگذشت صاحب [[رسالت]] فرو می‌ریزد، و بسان [[دعوت]] برخی از افراد که پیش از [[پیامبر]] می‌زیستند و به آئین [[یکتاپرستی]] دعوت می‌کردند به [[خاموشی]] می‌گراید<ref>مانند ورقة بن نوفل، که از مطالعه کتاب‌های مسیحیان، آئین بت پرستی را ترک کرده و به مسیحیت گرائیده بود.</ref>.
[[نهضت]] جهانی [[اسلام]]، با [[مخالفت]] و ستیزگی [[قریش]]، بلکه عموم [[بت پرستان]] شبه جزیره آغاز گردید. و آنان با دسیسه‌های گوناگون برای خاموش کردن این مشعل آسمانی وارد کار شدند، ولی هرچه کوشیدند کمتر نتیجه گرفتند. آخرین تکیه گاه خیالی آنان این بود که پایه‌های این نهضت با [[مرگ]] و درگذشت صاحب [[رسالت]] فرو می‌ریزد، و بسان [[دعوت]] برخی از افراد که پیش از [[پیامبر]] می‌زیستند و به آئین [[یکتاپرستی]] دعوت می‌کردند به [[خاموشی]] می‌گراید<ref>مانند ورقة بن نوفل، که از مطالعه کتاب‌های مسیحیان، آئین بت پرستی را ترک کرده و به مسیحیت گرائیده بود.</ref>.
[[قرآن مجید]] که در بسیاری از [[آیات]] خود، [[دسیسه‌ها]] و [[خیمه]] شب بازی‌های آنها را منعکس کرده، این بار [[اندیشه]] مرگ پیامبر را که آخرین [[پناهگاه]] پنداری گروه [[بت]] پرست بود، در [[آیه]] زیر منعکس می‌کند و می‌فرماید:
{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ * أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ}}<ref>«بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم * بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشم‌دارندگان به راهم * آیا خردهایشان (آنان را) بدین (پندار) واداشته است یا آنان قومی گردنکش‌اند؟» سوره طور، آیه ۳۰-۳۲.</ref>.


بلکه می‌گویند: پیامبر [[شاعری]] است که [[انتظار مرگ]] او را می‌کشیم، بگو [[انتظار]] بکشید، من نیز مانند شما در انتظار بسر می‌برم، آیا [[افکار]] خام آنان، آنها را به این [[فکر]] وادار کرده است، یا اینکه آنان گروه سرکشند؟ 
[[قرآن مجید]] که در بسیاری از [[آیات]] خود، [[دسیسه‌ها]] و [[خیمه]] شب بازی‌های آنها را منعکس کرده، این بار [[اندیشه]] مرگ پیامبر را که آخرین [[پناهگاه]] پنداری گروه [[بت]] پرست بود، در [[آیه]] زیر منعکس می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ * أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ}}<ref>«بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم * بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشم‌دارندگان به راهم * آیا خردهایشان (آنان را) بدین (پندار) واداشته است یا آنان قومی گردنکش‌اند؟» سوره طور، آیه ۳۰-۳۲.</ref>.
بد نیست از برخی از کارشکنی‌های گروه بت پرست و پیکارهای ناجوانمردانه آنان با صاحب رسالت [[آگاه]] شوید و ما از میان آنها فقط به آخرین اتکاء آنان اشاره می‌کنیم<ref>برای آگاهی از این نقشه‌ها به کتاب رهبری امت مراجعه شود.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۵.</ref>.
 
بلکه می‌گویند: پیامبر [[شاعری]] است که [[انتظار مرگ]] او را می‌کشیم، بگو [[انتظار]] بکشید، من نیز مانند شما در انتظار بسر می‌برم، آیا [[افکار]] خام آنان، آنها را به این [[فکر]] وادار کرده است، یا اینکه آنان گروه سرکشند؟ بد نیست از برخی از کارشکنی‌های گروه بت پرست و پیکارهای ناجوانمردانه آنان با صاحب رسالت [[آگاه]] شوید و ما از میان آنها فقط به آخرین اتکاء آنان اشاره می‌کنیم<ref>برای آگاهی از این نقشه‌ها به کتاب رهبری امت مراجعه شود.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۵.</ref>


==[[رحلت پیامبر]]==
==[[رحلت پیامبر]]==
خط ۱۸: خط ۱۷:


۱- [[رشد فکری]] و [[عقلی]] [[امت اسلامی]] به حدی برسد که بتوانند پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی [[نهضت]] نو بنیاد اسلام را بسان [[عهد]] [[رسالت]] [[رهبری]] کنند و نهضت را از هر نوع [[گرایش]] به [[چپ و راست]] [[حفاظت]] نموده و [[امت]] و نسل‌های [[آینده]] را به [[صراط مستقیم]] سوق دهند.
۱- [[رشد فکری]] و [[عقلی]] [[امت اسلامی]] به حدی برسد که بتوانند پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی [[نهضت]] نو بنیاد اسلام را بسان [[عهد]] [[رسالت]] [[رهبری]] کنند و نهضت را از هر نوع [[گرایش]] به [[چپ و راست]] [[حفاظت]] نموده و [[امت]] و نسل‌های [[آینده]] را به [[صراط مستقیم]] سوق دهند.
رهبری همه جانبه امت پس از درگذشت پیامبر، در گرو شرائطی بود که متأسفانه نوع افراد امت فاقد آن بودند، و مشروح این قسمت در تشریح زمینه‌های دهگانه از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک به صورت [[اجمال]] اشاره می‌نمائیم:
 
جهش همه جانبه و دگرگونی عمیق در دل یک [[ملت]]، کار یک [[روز]] و دو روز و یا یک سال و ده سال نیست و هرگز نمی‌توان در مدت کوتاهی به این [[هدف]] نائل گردید، بلکه برای [[پایداری]] [[انقلاب]] و [[رسوخ]] آن در [[دل‌ها]] و [[قلوب]] [[مردم]]، فرد و یا افرادی برجسته و فوق العاده لازم است که پس از درگذشت پایه گذار انقلاب، زمام امور را به دست گیرند و با مراقبت‌های فراوان و [[تبلیغات]] پی‌گیر، [[جامعه]] را از هر نوع گرایش نامطلوب صیانت کنند، تا نسلی بگذرد و [[نسل]] نوی که از روز نخست با [[آداب]] و [[اخلاق اسلامی]] خو گرفته‌اند، جای نسل پیشین را بگیرد و اگر از چنین راهی وارد نشوند، گروه زیادی پس از درگذشت پایه گذار نهضت، گام به عقب نهاده و به روش‌های دیرینه بازمی‌گردند.
رهبری همه جانبه امت پس از درگذشت پیامبر، در گرو شرائطی بود که متأسفانه نوع افراد امت فاقد آن بودند، و مشروح این قسمت در تشریح زمینه‌های دهگانه از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک به صورت [[اجمال]] اشاره می‌نمائیم: جهش همه جانبه و دگرگونی عمیق در دل یک [[ملت]]، کار یک [[روز]] و دو روز و یا یک سال و ده سال نیست و هرگز نمی‌توان در مدت کوتاهی به این [[هدف]] نائل گردید، بلکه برای [[پایداری]] [[انقلاب]] و [[رسوخ]] آن در [[دل‌ها]] و [[قلوب]] [[مردم]]، فرد و یا افرادی برجسته و فوق العاده لازم است که پس از درگذشت پایه گذار انقلاب، زمام امور را به دست گیرند و با مراقبت‌های فراوان و [[تبلیغات]] پی‌گیر، [[جامعه]] را از هر نوع گرایش نامطلوب صیانت کنند، تا نسلی بگذرد و [[نسل]] نوی که از روز نخست با [[آداب]] و [[اخلاق اسلامی]] خو گرفته‌اند، جای نسل پیشین را بگیرد و اگر از چنین راهی وارد نشوند، گروه زیادی پس از درگذشت پایه گذار نهضت، گام به عقب نهاده و به روش‌های دیرینه بازمی‌گردند.
 
علاوه بر این، در میان تمام نهضت‌های آسمانی، [[اسلام]] خصوصیت دیگری داشت، که وجود چنین افراد برجسته را در [[پایداری]] [[نهضت]] لازم و ضروری می‌ساخت؛ زیرا آئین اسلام در میان جمعیتی پدید آمد که از عقب افتاده‌ترین [[ملل]] [[جهان]] بودند و از نظر [[نظامات اجتماعی]] و [[اخلاقی]] و سایر جلوه‌های [[تمدن]] [[انسانی]] در [[محرومیت]] کامل بسر می‌بردند، از [[سنن]] مذهبی جز [[مراسم حج]] که آن را از نیاکان به [[ارث]] برده بودند، به چیز دیگری آشنائی نداشتند، [[تعالیم]] [[موسی]] و [[عیسی]] به [[سرزمین]] آنان [[نفوذ]] نکرده و [[اکثریت]] [[مردم]] [[حجاز]] از آنها بی‌بهره بودند و [[عقائد]] و [[رسوم]] [[جاهلیت]] کاملاً در [[دل]] آنها [[رسوخ]] کرده و با [[روح]] و روان آنان آمیخته شده بود.
علاوه بر این، در میان تمام نهضت‌های آسمانی، [[اسلام]] خصوصیت دیگری داشت، که وجود چنین افراد برجسته را در [[پایداری]] [[نهضت]] لازم و ضروری می‌ساخت؛ زیرا آئین اسلام در میان جمعیتی پدید آمد که از عقب افتاده‌ترین [[ملل]] [[جهان]] بودند و از نظر [[نظامات اجتماعی]] و [[اخلاقی]] و سایر جلوه‌های [[تمدن]] [[انسانی]] در [[محرومیت]] کامل بسر می‌بردند، از [[سنن]] مذهبی جز [[مراسم حج]] که آن را از نیاکان به [[ارث]] برده بودند، به چیز دیگری آشنائی نداشتند، [[تعالیم]] [[موسی]] و [[عیسی]] به [[سرزمین]] آنان [[نفوذ]] نکرده و [[اکثریت]] [[مردم]] [[حجاز]] از آنها بی‌بهره بودند و [[عقائد]] و [[رسوم]] [[جاهلیت]] کاملاً در [[دل]] آنها [[رسوخ]] کرده و با [[روح]] و روان آنان آمیخته شده بود.


درست است که هر نوع [[جنبش]] و جهش مذهبی در میان این نوع ملل ممکن است به آسانی صورت گیرد، ولی ادامه و نگاهداری آن در میان این افراد که عوامل منفی در روح و روان آنان لانه گزیده است، به مراقبت‌های پی‌گیر و زیادی نیاز دارد که آنان را از هر نوع [[انحراف]] باز دارد.
درست است که هر نوع [[جنبش]] و جهش مذهبی در میان این نوع ملل ممکن است به آسانی صورت گیرد، ولی ادامه و نگاهداری آن در میان این افراد که عوامل منفی در روح و روان آنان لانه گزیده است، به مراقبت‌های پی‌گیر و زیادی نیاز دارد که آنان را از هر نوع [[انحراف]] باز دارد. حوادث رقت‌بار صحنه‌های [[احد]] و حنین که هواداران نهضت در گرماگرم [[نبرد]] از دور صاحب [[رسالت]] پراکنده شدند، و او را در میدان نبرد تنها نهادند، [[گواه]] روشنی است که افراد [[جامعه]] از نظر [[رشد فکری]] و [[عقلی]] و [[ایمانی]] به پایه‌ای نرسیده بودند که [[پیامبر گرامی]] [[اداره امور]] را به دست آنان بسپارد و آخرین نقشه [[دشمن]] را که مترصد [[مرگ]] [[پیامبر]] بود، با [[اراده]] [[حکیمانه]] [[امت]] نقش بر آب سازد. این همان امت [[رشد]] یافته است!! که پس از [[درگذشت پیامبر]] به کانون [[اختلاف]] تبدیل شده و به صورت هفتاد و سه [[ملت]] درآمدند.   واگذاری کار [[رهبری]]، به چنین امتی نمی‌تواند نظر صاحب رسالت را تأمین کند و نقشه دشمن را که مترصد مرگ پیامبر بود، نقش بر آب سازد، بلکه باید در این جا چاره دیگری اندیشید که اکنون به آن اشاره می‌کنیم.
حوادث رقت‌بار صحنه‌های [[احد]] و حنین که هواداران نهضت در گرماگرم [[نبرد]] از دور صاحب [[رسالت]] پراکنده شدند، و او را در میدان نبرد تنها نهادند، [[گواه]] روشنی است که افراد [[جامعه]] از نظر [[رشد فکری]] و [[عقلی]] و [[ایمانی]] به پایه‌ای نرسیده بودند که [[پیامبر گرامی]] [[اداره امور]] را به دست آنان بسپارد و آخرین نقشه [[دشمن]] را که مترصد [[مرگ]] [[پیامبر]] بود، با [[اراده]] [[حکیمانه]] [[امت]] نقش بر آب سازد.
 
این همان امت [[رشد]] یافته است!! که پس از [[درگذشت پیامبر]] به کانون [[اختلاف]] تبدیل شده و به صورت هفتاد و سه [[ملت]] درآمدند.  
۲- برای [[پایداری]] [[نهضت]] راه آسان و بی‌دردسر این است که از طرف [[خداوند]] فردی لایق و [[شایسته]] که از نظر [[ایمان]] و [[اعتقاد]] به اصول و [[فروع]] نهضت بسان [[پیامبر]] باشد، برای [[رهبری]] نهضت [[انتخاب]] گردد و در پرتو ایمان نیرومند و [[علم وسیع]] و گسترده و [[مصونیت از خطا]] و [[لغزش]]، رهبری [[انقلاب]] را به عهده گرفته و پایداری آن را تضمین کند. [[فلاسفه]] و حکمای بزرگ [[جهان]] که علاقمند به [[حفظ]] [[میراث]] خود می‌باشند، لائق‌ترین و [[شایسته‌ترین]] [[تربیت]] یافتگان [[مکتب]] خود را به [[پیروان]] خویش معرفی می‌کنند هم اکنون نوابغ جهان و مخترعان عالم، نتائج آزمایش‌های فنی و حاصل پیروزی‌های [[علمی]] خود را در [[اختیار]] افراد شایسته می‌گذارند که پس از درگذشت وی، آن افراد لایق راه او را تعقیب کنند.
واگذاری کار [[رهبری]]، به چنین امتی نمی‌تواند نظر صاحب رسالت را تأمین کند و نقشه دشمن را که مترصد مرگ پیامبر بود، نقش بر آب سازد، بلکه باید در این جا چاره دیگری اندیشید که اکنون به آن اشاره می‌کنیم.
 
[[شیخ الرئیس]] در [[شفا]] بیانی دارد که روشنگر گفتار ماست. وی می‌گوید: پیامبر آنچنان نیست که مانند او مکرر بیاید، و در هر زمانی به او دسترسی نیست، و ماده‌ای که شایسته پذیرش [[وحی]] است کمتر در مزاج‌ها به وقوع می‌پیوندد، ناچار پیامبر باید برای بقاء [[سنن]] و [[شریعت]] خود که متضمن [[مصالح]] انسان‌هاست، تدبیری عظیم بیندیشد.


۲- برای [[پایداری]] [[نهضت]] راه آسان و بی‌دردسر این است که از طرف [[خداوند]] فردی لایق و [[شایسته]] که از نظر [[ایمان]] و [[اعتقاد]] به اصول و [[فروع]] نهضت بسان [[پیامبر]] باشد، برای [[رهبری]] نهضت [[انتخاب]] گردد و در پرتو ایمان نیرومند و [[علم وسیع]] و گسترده و [[مصونیت از خطا]] و [[لغزش]]، رهبری [[انقلاب]] را به عهده گرفته و پایداری آن را تضمین کند.
وی پس از بیان [[فلسفه]] [[عبادات]] و بخشی از [[قوانین]] [[مدنی]]، سخن را به مسأله [[امامت]] و [[خلافت]] می‌رساند و می‌گوید: بر [[سنت]] گذار (پیامبر) لازم و [[واجب]] است، [[اطاعت]] کسی را که [[جانشین]] خود قرار می‌دهد، فرض و لازم گرداند. سپس بعد از [[انتقاد]] از [[روش تعیین امام]] از طریق [[اجماع]] می‌گوید: [[خلیفه]] و جانشین قرار دادن با [[نص]]، به صواب و [[حقیقت]] نزدیک‌تر است<ref>الهیات شفاء فصل سوم از مقاله دهم، طبع ایران.</ref>.
[[فلاسفه]] و حکمای بزرگ [[جهان]] که علاقمند به [[حفظ]] [[میراث]] خود می‌باشند، لائق‌ترین و [[شایسته‌ترین]] [[تربیت]] یافتگان [[مکتب]] خود را به [[پیروان]] خویش معرفی می‌کنند هم اکنون نوابغ جهان و مخترعان عالم، نتائج آزمایش‌های فنی و حاصل پیروزی‌های [[علمی]] خود را در [[اختیار]] افراد شایسته می‌گذارند که پس از درگذشت وی، آن افراد لایق راه او را تعقیب کنند.
[[شیخ الرئیس]] در [[شفا]] بیانی دارد که روشنگر گفتار ماست. وی می‌گوید:
پیامبر آنچنان نیست که مانند او مکرر بیاید، و در هر زمانی به او دسترسی نیست، و ماده‌ای که شایسته پذیرش [[وحی]] است کمتر در مزاج‌ها به وقوع می‌پیوندد، ناچار پیامبر باید برای بقاء [[سنن]] و [[شریعت]] خود که متضمن [[مصالح]] انسان‌هاست، تدبیری عظیم بیندیشد.


وی پس از بیان [[فلسفه]] [[عبادات]] و بخشی از [[قوانین]] [[مدنی]]، سخن را به مسأله [[امامت]] و [[خلافت]] می‌رساند و می‌گوید:
اهمیت [[منطق]] [[تشیع]] در این است که وی [[انتخاب الهی]] را معادل و هم سنگ با انتخاب [[امت]] که کانون [[اختلافات]] و [[تمایلات نفسانی]] است، نمی‌داند و [[معتقد]] است که تنها به وسیله انتخاب الهی، پایگاه عالی [[هدایت]] از رسوبات [[افکار]] [[جاهلی]] و چشم داشت مقاصد [[هوس]] انگیز مصون می‌نماید. امر دائر است که [[سرنوشت]] [[امت]] را به دست خدای [[آگاه]] و [[بینا]] و [[پیامبر]] آشنا به وضع امت و حال [[تربیت]] یافتگان خود، بدهیم تا با [[روشن بینی]] [[الهی]] و تشخیص بی‌شائبه مادی به این [[وظیفه]] خطیر [[قیام]] کند و [[شایسته‌ترین]] افراد را برای [[رهبری]] کاروان [[بشریت]] [[انتخاب]] نماید و [[افکار]] توده‌های مختلف را به [[هدف]] واحدی متوجه سازد و یا اینکه زمام و سرنوشت [[جامعه]] را به دست یک گروه متشتت [[بیمار]]، که هر فرقه‌ای هوائی در مغز و سودائی در سر دارد، بسپاریم. گروهی که بخواهند دومی را هم پایه اولی قرار دهند و یا نعوذ بالله آن را بر [[انتخاب الهی]] ترجیح دهند با [[حکم]] [[وجدان]] خود به [[نبرد]] برخاسته‌اند<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۶.</ref>.
بر [[سنت]] گذار (پیامبر) لازم و [[واجب]] است، [[اطاعت]] کسی را که [[جانشین]] خود قرار می‌دهد، فرض و لازم گرداند.
سپس بعد از [[انتقاد]] از [[روش تعیین امام]] از طریق [[اجماع]] می‌گوید:
[[خلیفه]] و جانشین قرار دادن با [[نص]]، به صواب و [[حقیقت]] نزدیک‌تر است<ref>الهیات شفاء فصل سوم از مقاله دهم، طبع ایران.</ref>.
اهمیت [[منطق]] [[تشیع]] در این است که وی [[انتخاب الهی]] را معادل و هم سنگ با انتخاب [[امت]] که کانون [[اختلافات]] و [[تمایلات نفسانی]] است، نمی‌داند و [[معتقد]] است که تنها به وسیله انتخاب الهی، پایگاه عالی [[هدایت]] از رسوبات [[افکار]] [[جاهلی]] و چشم داشت مقاصد [[هوس]] انگیز مصون می‌نماید. امر دائر است که [[سرنوشت]] [[امت]] را به دست خدای [[آگاه]] و [[بینا]] و [[پیامبر]] آشنا به وضع امت و حال [[تربیت]] یافتگان خود، بدهیم تا با [[روشن بینی]] [[الهی]] و تشخیص بی‌شائبه مادی به این [[وظیفه]] خطیر [[قیام]] کند و [[شایسته‌ترین]] افراد را برای [[رهبری]] کاروان [[بشریت]] [[انتخاب]] نماید و [[افکار]] توده‌های مختلف را به [[هدف]] واحدی متوجه سازد و یا اینکه زمام و سرنوشت [[جامعه]] را به دست یک گروه متشتت [[بیمار]]، که هر فرقه‌ای هوائی در مغز و سودائی در سر دارد، بسپاریم. گروهی که بخواهند دومی را هم پایه اولی قرار دهند و یا نعوذ بالله آن را بر [[انتخاب الهی]] ترجیح دهند با [[حکم]] [[وجدان]] خود به [[نبرد]] برخاسته‌اند.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۶.</ref>.


==[[غدیر]] در [[حدیث]] و [[تاریخ]]==
== [[غدیر]] در [[حدیث]] و [[تاریخ]] ==
[[پیامبر گرامی]] در [[سال دهم هجرت]]، برای [[تعلیم]] [[مراسم حج]] به [[مکه]] عزیمت نمود. این بار انجام این [[فریضه]] با [[آخرین سال عمر پیامبر]] [[عزیز]] مصادف گردید و از این جهت آن را [[حجة الوداع]] نامیدند. افرادی که به [[شوق]] همسفری یا [[آموزش]] مراسم حج در رکاب وی بودند، تا ۱۲۰ هزار تخمین زده شده‌اند.
[[پیامبر گرامی]] در [[سال دهم هجرت]]، برای [[تعلیم]] [[مراسم حج]] به [[مکه]] عزیمت نمود. این بار انجام این [[فریضه]] با [[آخرین سال عمر پیامبر]] [[عزیز]] مصادف گردید و از این جهت آن را [[حجة الوداع]] نامیدند. افرادی که به [[شوق]] همسفری یا [[آموزش]] مراسم حج در رکاب وی بودند، تا ۱۲۰ هزار تخمین زده شده‌اند.
مراسم حج به پایان رسید. پیامبر راه [[مدینه]] را در پیش گرفت و گروه انبوهی او را بدرقه می‌کردند و جز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند، همگی در رکاب او بودند. کاروان به پهنه‌ای به نام [[غدیرخم]] که در سه میلی [[جحفه]] قرار دارد، رسید. ناگهان پیک [[وحی]] فرا رسید و به پیامبر [[فرمان]] توقف داد و پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرارسند.
کاروانیان که از توقف ناگهانی و بی‌موقع پیامبر در این منطقه داغ و بی‌آب، آن هم در نیمه [[روز]] که [[آفتاب]] بس سوزنده و [[زمین]] تفتیده بود، در شگفت ماندند.
[[مردم]] زیر لب‌ها می‌گفتند: فرمان بزرگی از جانب [[خدا]] رسیده است و در اهمیت فرمان، این اندازه بس که به پیامبر [[مأموریت]] داد که در این شرائط نامساعد، همه [[مردم]] را از حرکت باز دارد تا [[فرمان خدا]] را [[ابلاغ]] کند.


فرمان خدا برای [[رسول]] گرامی طی [[آیه]] زیر بیان گردید:
مراسم حج به پایان رسید. پیامبر راه [[مدینه]] را در پیش گرفت و گروه انبوهی او را بدرقه می‌کردند و جز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند، همگی در رکاب او بودند. کاروان به پهنه‌ای به نام [[غدیرخم]] که در سه میلی [[جحفه]] قرار دارد، رسید. ناگهان پیک [[وحی]] فرا رسید و به پیامبر [[فرمان]] توقف داد و پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرارسند. کاروانیان که از توقف ناگهانی و بی‌موقع پیامبر در این منطقه داغ و بی‌آب، آن هم در نیمه [[روز]] که [[آفتاب]] بس سوزنده و [[زمین]] تفتیده بود، در شگفت ماندند. [[مردم]] زیر لب‌ها می‌گفتند: فرمان بزرگی از جانب [[خدا]] رسیده است و در اهمیت فرمان، این اندازه بس که به پیامبر [[مأموریت]] داد که در این شرائط نامساعد، همه [[مردم]] را از حرکت باز دارد تا [[فرمان خدا]] را [[ابلاغ]] کند.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
 
فرمان خدا برای [[رسول]] گرامی طی [[آیه]] زیر بیان گردید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.  
 
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر [[رهبری]] می‌کند:
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر [[رهبری]] می‌کند:


خط ۵۲: خط ۴۵:
بنابراین باید مورد مأموریت یکی از اصول مهم [[اسلامی]] باشد که با دیگر اصول و [[فروع]] اسلامی [[پیوستگی]] داشته و بسان [[یگانگی خدا]] و رسالت خود پیامبر امر خطیری شمرده شود.
بنابراین باید مورد مأموریت یکی از اصول مهم [[اسلامی]] باشد که با دیگر اصول و [[فروع]] اسلامی [[پیوستگی]] داشته و بسان [[یگانگی خدا]] و رسالت خود پیامبر امر خطیری شمرده شود.


ثانیاً: از نظر محاسبات [[اجتماعی]]، پیامبر احتمال می‌داد که در طریق انجام این مأموریت، ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و یا او را در این [[انتصاب]] به [[قوم]] و خویش‌گرائی متهم کنند که [[خداوند]] برای [[تقویت اراده]] پیامبر می‌فرماید:
ثانیاً: از نظر محاسبات [[اجتماعی]]، پیامبر احتمال می‌داد که در طریق انجام این مأموریت، ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و یا او را در این [[انتصاب]] به [[قوم]] و خویش‌گرائی متهم کنند که [[خداوند]] برای [[تقویت اراده]] پیامبر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.  
{{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
 
اکنون باید دید در میان احتمالاتی<ref>فخر رازی در [[تفسیر]] بزرگ خود، ج۳، ص۶۳۵ احتمالات ده‌گانه‌ای در موضوع [[مأموریت پیامبر]] داده است، در حالی که هیچ کدام از آنها علاوه بر اینکه [[مدرک]] [[درستی]] ندارند، واجد دو شرطی که از [[آیه]] درباره موضوع [[مأموریت]] استفاده نمودیم، نیست و اکثر آنها نه چندان اهمیتی دارند که عدم [[ابلاغ]] آنها لطمه به [[رسالت پیامبر]] بزند و نه ابلاغ آنها مایه [[ترس]] و [[رعب]] می‌شود.
اکنون باید دید در میان احتمالاتی<ref>فخر رازی در [[تفسیر]] بزرگ خود، ج۳، ص۶۳۵ احتمالات ده‌گانه‌ای در موضوع [[مأموریت پیامبر]] داده است، در حالی که هیچ کدام از آنها علاوه بر اینکه [[مدرک]] [[درستی]] ندارند، واجد دو شرطی که از [[آیه]] درباره موضوع [[مأموریت]] استفاده نمودیم، نیست و اکثر آنها نه چندان اهمیتی دارند که عدم [[ابلاغ]] آنها لطمه به [[رسالت پیامبر]] بزند و نه ابلاغ آنها مایه [[ترس]] و [[رعب]] می‌شود.


خط ۶۶: خط ۵۹:
# پیامبر از [[قریش]] و یهود و [[نصاری]] ترس داشت و آیه برای [[تقویت اراده]] وی نازل گردید.
# پیامبر از [[قریش]] و یهود و [[نصاری]] ترس داشت و آیه برای [[تقویت اراده]] وی نازل گردید.
#در یکی از [[نبردها]] در حالی که پیامبر زیر [[سایه]] درختی آرمیده بود، [[عربی]] با [[شمشیر]] برهنه، بر پیامبر [[حمله]] برد و گفت چه کسی می‌تواند ترا از آسیب من [[حفظ]] کند؟ پیامبر فرمود: [[خدا]]. در این موقع رعب و ترس بر [[دشمن]] [[غلبه]] کرد و عقب رفت و سرش به درخت خورد و [[شکست]] و آنگاه آیه نازل شد.
#در یکی از [[نبردها]] در حالی که پیامبر زیر [[سایه]] درختی آرمیده بود، [[عربی]] با [[شمشیر]] برهنه، بر پیامبر [[حمله]] برد و گفت چه کسی می‌تواند ترا از آسیب من [[حفظ]] کند؟ پیامبر فرمود: [[خدا]]. در این موقع رعب و ترس بر [[دشمن]] [[غلبه]] کرد و عقب رفت و سرش به درخت خورد و [[شکست]] و آنگاه آیه نازل شد.
انطباق مفاد آن، با برخی از این وجوه بسیار بعید است و برخی دیگر با [[حادثه غدیر]] خم قابل تطبیق می‌باشد.</ref> که [[مفسران]] [[اسلامی]] در تعیین موضوع [[مأموریت]] گفته‌اند، کدام به مضمون [[آیه]] نزدیک‌تر است.
انطباق مفاد آن، با برخی از این وجوه بسیار بعید است و برخی دیگر با [[حادثه غدیر]] خم قابل تطبیق می‌باشد.</ref> که [[مفسران]] [[اسلامی]] در تعیین موضوع [[مأموریت]] گفته‌اند، کدام به مضمون [[آیه]] نزدیک‌تر است.


[[محدثان شیعه]] و همچنین سی تن از [[محدثان]] [[اهل تسنن]]<ref>مرحوم علامه امینی نام و خصوصیات این سی تن را در اثر نفیس خود الغدیر ج۱، ص۱۹۶ تا ۲۰۹ به طور گسترده بیان کرده است و کافی است که در میان آنان افرادی مانند: طبری، ابونعیم اصفهانی، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینی، جلال الدین سیوطی و... به چشم می‌خورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس و ابو سعید خدری و براء بن عازب نقل شده است.</ref> می‌گویند که آیه در [[روز غدیر خم]] نازل گردید، روزی که [[خدا]] به [[پیامبر]] مأموریت داد که علی{{ع}} را به عنوان مولای [[مؤمنان]] معرفی کند.
[[محدثان شیعه]] و همچنین سی تن از [[محدثان]] [[اهل تسنن]]<ref>مرحوم علامه امینی نام و خصوصیات این سی تن را در اثر نفیس خود الغدیر ج۱، ص۱۹۶ تا ۲۰۹ به طور گسترده بیان کرده است و کافی است که در میان آنان افرادی مانند: طبری، ابونعیم اصفهانی، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینی، جلال الدین سیوطی و... به چشم می‌خورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس و ابو سعید خدری و براء بن عازب نقل شده است.</ref> می‌گویند که آیه در [[روز غدیر خم]] نازل گردید، روزی که [[خدا]] به [[پیامبر]] مأموریت داد که علی{{ع}} را به عنوان مولای [[مؤمنان]] معرفی کند. [[ولایت]] و [[جانشینی]] [[امام]] از پیامبر، از موضوعات خطیر و پر اهمیت بود که جا داشت [[ابلاغ]] آن مکمل [[رسالت]] گردیده و خودداری در بیان آن مایه [[نقص]] در امر رسالت شمرده شود.
[[ولایت]] و [[جانشینی]] [[امام]] از پیامبر، از موضوعات خطیر و پر اهمیت بود که جا داشت [[ابلاغ]] آن مکمل [[رسالت]] گردیده و خودداری در بیان آن مایه [[نقص]] در امر رسالت شمرده شود.
 
همچنین جا داشت که [[پیامبر گرامی]] از نظر محاسبات [[اجتماعی]]، [[خوف]] و رعبی به خود دهد زیرا [[وصایت]] و جانشینی شخصی مانند علی{{ع}} که بیش از ۳۳ [[بهار]] از [[عمر]] او نگذشته بود، بر گروهی که به مراتب از نظر سن و سال، از او بالاتر بودند، بسیار سخت و دشوار بود<ref>خصوصا در میان ملت عرب که پیوسته مناصب بزرگ، از آن پیران قبیله بوده و برای جوانان به بهانه اینکه گرمی و سردی روزگار را نچشیده‌اند، موقعیتی قائل نبودند و لذا هنگامی که پیامبر عتاب بن اسید را فرماندار مکه و اسامة بن زید را فرمانده سپاه قرار داد، از طرف پیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت. دیگر آنان به این مطلب توجه نداشتند که حساب این جوان از دیگر جوانان جداست. این فرد شایسته و لایق، در پرتو عنایات الهی به مقامی رسیده است که از هر نوع خطا و لغزش مصونیت دارد و پیوسته از جهان بالا کمک می‌گیرد.</ref> گذشته بر این، [[خون]] بستگان همین افراد که دور [[پیامبر]] را گرفته بودند، در صحنه‌های [[نبرد]] با [[شمشیر علی]] ریخته شده بود و [[حکومت]] چنین فردی بر یک [[ملت]] [[کینه]] [[توز]] بسیار گران بود.
همچنین جا داشت که [[پیامبر گرامی]] از نظر محاسبات [[اجتماعی]]، [[خوف]] و رعبی به خود دهد زیرا [[وصایت]] و جانشینی شخصی مانند علی{{ع}} که بیش از ۳۳ [[بهار]] از [[عمر]] او نگذشته بود، بر گروهی که به مراتب از نظر سن و سال، از او بالاتر بودند، بسیار سخت و دشوار بود<ref>خصوصا در میان ملت عرب که پیوسته مناصب بزرگ، از آن پیران قبیله بوده و برای جوانان به بهانه اینکه گرمی و سردی روزگار را نچشیده‌اند، موقعیتی قائل نبودند و لذا هنگامی که پیامبر عتاب بن اسید را فرماندار مکه و اسامة بن زید را فرمانده سپاه قرار داد، از طرف پیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت. دیگر آنان به این مطلب توجه نداشتند که حساب این جوان از دیگر جوانان جداست. این فرد شایسته و لایق، در پرتو عنایات الهی به مقامی رسیده است که از هر نوع خطا و لغزش مصونیت دارد و پیوسته از جهان بالا کمک می‌گیرد.</ref> گذشته بر این، [[خون]] بستگان همین افراد که دور [[پیامبر]] را گرفته بودند، در صحنه‌های [[نبرد]] با [[شمشیر علی]] ریخته شده بود و [[حکومت]] چنین فردی بر یک [[ملت]] [[کینه]] [[توز]] بسیار گران بود.


علاوه بر این، علی{{ع}} [[پسر عموی پیامبر]] و داماد وی بود. تعیین چنین فردی برای [[خلافت]] در نظر افراد کوتاه بین که وجود چنین افراد در تمام [[جوامع بشری]] کم نیست، سبب می‌شد که آن را به یک نوع [[تعصب]] فامیلی حمل کنند و به صورت غیر صحیح [[تفسیر]] نمایند.
علاوه بر این، علی{{ع}} [[پسر عموی پیامبر]] و داماد وی بود. تعیین چنین فردی برای [[خلافت]] در نظر افراد کوتاه بین که وجود چنین افراد در تمام [[جوامع بشری]] کم نیست، سبب می‌شد که آن را به یک نوع [[تعصب]] فامیلی حمل کنند و به صورت غیر صحیح [[تفسیر]] نمایند. ولی علیرغم این زمینه‌های نامساعد، [[اراده]] [[حکیمانه]] [[خداوند]] بر این تعلق گرفت که [[پایداری]] [[نهضت]] را با [[نصب]] [[جانشینی]]، تضمین کند و [[رسالت جهانی]] پیامبر خویش را با تعیین [[رهبر]] و [[راهنما]] تکمیل گرداند اینک تفصیل این رویداد [[تاریخی]]:
ولی علیرغم این زمینه‌های نامساعد، [[اراده]] [[حکیمانه]] [[خداوند]] بر این تعلق گرفت که [[پایداری]] [[نهضت]] را با [[نصب]] [[جانشینی]]، تضمین کند و [[رسالت جهانی]] پیامبر خویش را با تعیین [[رهبر]] و [[راهنما]] تکمیل گرداند اینک تفصیل این رویداد [[تاریخی]]:


===[[واقعه غدیر]] یک حادثه [[ابدی]] و [[جاودانی]] است===
===[[واقعه غدیر]] یک حادثه [[ابدی]] و [[جاودانی]] است===
[[آفتاب]] داغ و سوزاننده نیمروز [[هیجدهم ذی الحجه]]، بر [[سرزمین غدیر خم]] به شدت می‌تابید و دشت و دمن را با اشعه خود گرم و سوزان ساخته بود و گروه انبوهی که [[تاریخ]]، تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است، در آن نقطه به [[فرمان پیامبر]] [[خدا]] فرود آمده بودند و در [[انتظار]] حادثه تاریخی آن [[روز]] بسر می‌بردند و از شدت [[گرما]] یک طرف [[عبا]] را زیر پا و طرف دیگر را روی سر قرار می‌دادند.
[[آفتاب]] داغ و سوزاننده نیمروز [[هیجدهم ذی الحجه]]، بر [[سرزمین غدیر خم]] به شدت می‌تابید و دشت و دمن را با اشعه خود گرم و سوزان ساخته بود و گروه انبوهی که [[تاریخ]]، تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است، در آن نقطه به [[فرمان پیامبر]] [[خدا]] فرود آمده بودند و در [[انتظار]] حادثه تاریخی آن [[روز]] بسر می‌بردند و از شدت [[گرما]] یک طرف [[عبا]] را زیر پا و طرف دیگر را روی سر قرار می‌دادند.
در این لحظات حساس طنین [[اذان]] [[نماز ظهر]]، سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای [[تکبیر]] [[مؤذن]] بلند شد و [[مردم]] خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن [[اجتماع]] پر [[شکوه]] که هرگز سرزمین [[غدیر]]، نظیر آن را به خاطر نداشت، برگزار کرد. سپس به میان [[جمعیت]] آمد و روی نقطه بلندی که از [[جهاز شتران]] ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند خطابه‌ای به شرح زیر ایراد کرد:
در این لحظات حساس طنین [[اذان]] [[نماز ظهر]]، سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای [[تکبیر]] [[مؤذن]] بلند شد و [[مردم]] خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن [[اجتماع]] پر [[شکوه]] که هرگز سرزمین [[غدیر]]، نظیر آن را به خاطر نداشت، برگزار کرد. سپس به میان [[جمعیت]] آمد و روی نقطه بلندی که از [[جهاز شتران]] ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند خطابه‌ای به شرح زیر ایراد کرد: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا الَّذِي لَا هَادِيَ لِمَنْ ضَلَّ وَ لَا مُضِلَّ لِمَنْ هَدَى وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ‏ أنَّهُ لَم يُعَمَّر نَبِيُّ إلّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذي قَبلَهُ، وَ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى فَأُجيبَ، وَ إنّي مَسؤولٌ وَ أنتُم مَسؤولونَ، فَماذا أنتُم قائِلونَ؟ قالوا: نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ وَ نَصَحتَ وَ جَهَدتَ، فَجَزاكَ اللّهُ خَيْرا.
{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا الَّذِي لَا هَادِيَ لِمَنْ ضَلَّ وَ لَا مُضِلَّ لِمَنْ هَدَى وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.
أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ‏ أنَّهُ لَم يُعَمَّر نَبِيُّ إلّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذي قَبلَهُ، وَ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى فَأُجيبَ، وَ إنّي مَسؤولٌ وَ أنتُم مَسؤولونَ، فَماذا أنتُم قائِلونَ؟
قالوا: نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ وَ نَصَحتَ وَ جَهَدتَ، فَجَزاكَ اللّهُ خَيْرا.
قالَ: أ لَستُم تَشهَدونَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وَ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ وَ رَسولُهُ، وَ أنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ، وَ نارَهُ حَقٌّ، وَ أنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَ أنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها، وَ أنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ؟
قالَ: أ لَستُم تَشهَدونَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وَ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ وَ رَسولُهُ، وَ أنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ، وَ نارَهُ حَقٌّ، وَ أنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَ أنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها، وَ أنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ؟
قالوا: بَلى نَشهَدُ بِذلِكَ.
قالوا: بَلى نَشهَدُ بِذلِكَ.
خط ۸۹: خط ۷۹:
يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيُّهُمْ *** بِخُمٍّ فَأَسمِع بِالرَّسولِ مُنادِيا}}
يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيُّهُمْ *** بِخُمٍّ فَأَسمِع بِالرَّسولِ مُنادِيا}}


اکنون به [[ترجمه]] اجمالی [[خطبه]] می‌پردازیم:
اکنون به ترجمه اجمالی [[خطبه]] می‌پردازیم: [[ستایش]] از آن خداست. از او [[یاری]] می‌طلبیم و به او [[ایمان]] داریم، و بر او [[توکل]] می‌کنیم و از [[شر]] نفس‌های خویش و [[بدی]] کردارهای خود به خدائی که جز او برای [[گمراهان]] [[هادی]] و [[راهنمایی]] نیست، [[پناه]] می‌بریم به خدائی که هرکس را [[هدایت]] نمود، برای او [[گمراه]] کننده‌ای نیست. [[گواهی]] می‌دهیم که جز او خدائی نیست و محمد [[بنده خدا]] و فرستاده اوست.
[[ستایش]] از آن خداست. از او [[یاری]] می‌طلبیم و به او [[ایمان]] داریم، و بر او [[توکل]] می‌کنیم و از [[شر]] نفس‌های خویش و [[بدی]] کردارهای خود به خدائی که جز او برای [[گمراهان]] [[هادی]] و [[راهنمایی]] نیست، [[پناه]] می‌بریم به خدائی که هرکس را [[هدایت]] نمود، برای او [[گمراه]] کننده‌ای نیست. [[گواهی]] می‌دهیم که جز او خدائی نیست و محمد [[بنده خدا]] و فرستاده اوست.
هان ای [[مردم]]، [[خداوند]] لطیف [[خبیر]] به من خبر داده است که مدت [[رسالت]] هر [[پیامبری]] به اندازه نیمی از [[عمر]] پیش از رسالت اوست و من نزدیک است که [[دعوت حق]] را لبیک بگویم و از میان شما بروم و من مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید درباره من چه می‌گوئید؟
هان ای [[مردم]]، [[خداوند]] لطیف [[خبیر]] به من خبر داده است که مدت [[رسالت]] هر [[پیامبری]] به اندازه نیمی از [[عمر]] پیش از رسالت اوست و من نزدیک است که [[دعوت حق]] را لبیک بگویم و از میان شما بروم و من مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید درباره من چه می‌گوئید؟
[[یاران پیامبر]]: گواهی می‌دهیم که تو آئین [[خدا]] را [[تبلیغ]] نمودی و نسبت به ما [[خیرخواهی]] و [[نصیحت]] کردی و در این راه [[کوشش]] نمودی، خداوند به تو [[پاداش نیک]] بدهد.
[[یاران پیامبر]]: گواهی می‌دهیم که تو آئین [[خدا]] را [[تبلیغ]] نمودی و نسبت به ما [[خیرخواهی]] و [[نصیحت]] کردی و در این راه [[کوشش]] نمودی، خداوند به تو [[پاداش نیک]] بدهد.
[[پیامبر]]: (وقتی [[سکوت]] و [[آرامش]] بر آن [[جمعیت]] حکمفرما شد) آیا شما گواهی نمی‌دهید که معبودی جز خدای نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟ [[بهشت و دوزخ]] و [[مرگ]] [[حق]] است؟ و [[روز رستاخیز]] بدون [[شک]] فراخواهد رسید و خداوند افرادی را که در [[دل]] خاک پنهان شده‌اند، زنده خواهد نمود؟
[[یاران پیامبر]]: چرا، چرا، [[گواهی]] می‌دهیم.


[[پیامبر]]: من در میان شما دو چیز گرانبها و سنگین به یادگار می‌گذارم، چگونه با آنها [[معامله]] خواهید کرد؟
[[پیامبر]]: (وقتی [[سکوت]] و [[آرامش]] بر آن [[جمعیت]] حکمفرما شد) آیا شما گواهی نمی‌دهید که معبودی جز خدای نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟ [[بهشت و دوزخ]] و [[مرگ]] [[حق]] است؟ و [[روز رستاخیز]] بدون [[شک]] فراخواهد رسید و خداوند افرادی را که در [[دل]] خاک پنهان شده‌اند، زنده خواهد نمود؟ [[یاران پیامبر]]: چرا، چرا، [[گواهی]] می‌دهیم.
ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گران‌بها چیست؟
پیامبر: [[ثقل اکبر]]، کتاب خداست که یک طرف آن در [[دست خدا]] و طرف دیگر آن در دست شماست، به [[کتاب خدا]] چنگ زنید تا [[گمراه]] نشوید. [[ثقل اصغر]]، [[عترت]] و [[اهل بیت]] من است، خدایم به من خبر داده است که دو یادگار من تا [[روز رستاخیز]]، از هم جدا نمی‌شوند.
هان ای [[مردم]]، بر کتاب خدا و عترت من [[سبقت]] و پیشی نگیرید و از آن دو، عقب نمانید تا نابود نشوید در این موقع، پیامبر دست علی{{ع}} را گرفت و بالا برد و همه [[جمعیت]]، علی را در کنار پیامبر دیدند (و فهمیدند که مقصود از این [[اجتماع]]، حادثه‌ای است که مربوط به علی{{ع}} می‌باشد و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به [[سخنان پیامبر]] گوش فرا دهند).
پیامبر: هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر [[مؤمنان]] از خود، آنها کیست؟


یاران پیامبر: [[خداوند]] و پیامبر او بهتر می‌دانند.
[[پیامبر]]: من در میان شما دو چیز گرانبها و سنگین به یادگار می‌گذارم، چگونه با آنها [[معامله]] خواهید کرد؟ ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گران‌بها چیست؟ پیامبر: [[ثقل اکبر]]، کتاب خداست که یک طرف آن در [[دست خدا]] و طرف دیگر آن در دست شماست، به [[کتاب خدا]] چنگ زنید تا [[گمراه]] نشوید. [[ثقل اصغر]]، [[عترت]] و [[اهل بیت]] من است، خدایم به من خبر داده است که دو یادگار من تا [[روز رستاخیز]]، از هم جدا نمی‌شوند. هان ای [[مردم]]، بر کتاب خدا و عترت من [[سبقت]] و پیشی نگیرید و از آن دو، عقب نمانید تا نابود نشوید در این موقع، پیامبر دست علی{{ع}} را گرفت و بالا برد و همه [[جمعیت]]، علی را در کنار پیامبر دیدند (و فهمیدند که مقصود از این [[اجتماع]]، حادثه‌ای است که مربوط به علی{{ع}} می‌باشد و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به [[سخنان پیامبر]] گوش فرا دهند). پیامبر: هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر [[مؤمنان]] از خود، آنها کیست؟
پیامبر: خداوند مولای من، و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارتر و اولی هستم. هان ای مردم، هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست. و این جمله را سه بار تکرار کرد<ref>بنا به نقل امام احمد بن حنبل در مسند، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار کرد.</ref>.
سپس گفت: پروردگارا [[دوست]] بدار کسی را که علی را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار کسی را که علی را دشمن بدارد، خدایا [[یاران علی]] را [[یاری]] کن و [[دشمنان]] او را [[خوار]] و [[ذلیل]] نما، پروردگارا علی را محور [[حق]] قرار بده.


این جمله‌ها را بیان کرد و سپس فرمود: لازم است حاضران به غائبان خبر دهند و دیگران را از این حادثه مطلع سازند.
یاران پیامبر: [[خداوند]] و پیامبر او بهتر می‌دانند. پیامبر: خداوند مولای من، و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارتر و اولی هستم. هان ای مردم، هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست. و این جمله را سه بار تکرار کرد<ref>بنا به نقل امام احمد بن حنبل در مسند، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار کرد.</ref>. سپس گفت: پروردگارا [[دوست]] بدار کسی را که علی را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار کسی را که علی را دشمن بدارد، خدایا [[یاران علی]] را [[یاری]] کن و [[دشمنان]] او را [[خوار]] و [[ذلیل]] نما، پروردگارا علی را محور [[حق]] قرار بده.
هنوز اجتماع پرشکوه، به حال خود بر پا بود که [[فرشته وحی]] فرود آمد و به [[پیامبر گرامی]] [[بشارت]] داد که [[خداوند]] امروز آئین خود را تکمیل نمود و [[نعمت]] خویش را بر [[جامعه]] با [[ایمان]]، ارزانی داشت {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.
 
این جمله‌ها را بیان کرد و سپس فرمود: لازم است حاضران به غائبان خبر دهند و دیگران را از این حادثه مطلع سازند. هنوز اجتماع پرشکوه، به حال خود بر پا بود که [[فرشته وحی]] فرود آمد و به [[پیامبر گرامی]] [[بشارت]] داد که [[خداوند]] امروز آئین خود را تکمیل نمود و [[نعمت]] خویش را بر [[جامعه]] با [[ایمان]]، ارزانی داشت {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.
 
در این لحظه صدای [[تکبیر]] [[پیامبر]] بلند شد و گفت: [[خدا]] را سپاس‌گزارم که آئین خود را کامل گردانید و نعمت خود را به پایان رسانید و از [[رسالت]] من و [[ولایت علی]]{{ع}} پس از من [[خشنود]] گشت. پیامبر از جایگاه خود پائین آمد و [[یاران]] او دسته دسته به علی{{ع}} تبریک می‌گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و [[زن]] با ایمان می‌خواندند.


در این لحظه صدای [[تکبیر]] [[پیامبر]] بلند شد و گفت: [[خدا]] را سپاس‌گزارم که آئین خود را کامل گردانید و نعمت خود را به پایان رسانید و از [[رسالت]] من و [[ولایت علی]]{{ع}} پس از من [[خشنود]] گشت.
پیامبر از جایگاه خود پائین آمد و [[یاران]] او دسته دسته به علی{{ع}} تبریک می‌گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و [[زن]] با ایمان می‌خواندند.
در این موقع، [[حسان بن ثابت]] [[شاعر]] [[رسول خدا]] برخاست و این پدیده [[تاریخی]] را در قالب [[شعر]] ریخت و به این حادثه رنگ [[جاودانی]] بخشید. از چکامه او علاوه بر یک [[بیت]] گذشته در متن [[خطبه]] فقط دو بیت را نقل می‌کنیم:
در این موقع، [[حسان بن ثابت]] [[شاعر]] [[رسول خدا]] برخاست و این پدیده [[تاریخی]] را در قالب [[شعر]] ریخت و به این حادثه رنگ [[جاودانی]] بخشید. از چکامه او علاوه بر یک [[بیت]] گذشته در متن [[خطبه]] فقط دو بیت را نقل می‌کنیم:
{{عربی|فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي *** رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِياً
{{عربی|فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي *** رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِياً
خط ۱۳۰: خط ۱۱۲:
مرحوم [[طبرسی]] در کتاب [[احتجاج]] خطبه مشروحی از [[پیامبر]] نقل کرده که علاقمندان می‌توانند به آن کتاب، مراجعه کنند<ref>احتجاج طبرسی، ج۱، ص۷۱-۸۴ طبع نجف.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۹-۲۲۳.</ref>.
مرحوم [[طبرسی]] در کتاب [[احتجاج]] خطبه مشروحی از [[پیامبر]] نقل کرده که علاقمندان می‌توانند به آن کتاب، مراجعه کنند<ref>احتجاج طبرسی، ج۱، ص۷۱-۸۴ طبع نجف.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۱۹-۲۲۳.</ref>.


===[[واقعه غدیر]] [[ابدی]] و [[جاودانی]] است===
=== [[ابدی]] و [[جاودانی]] بودن [[واقعه غدیر]] ===
[[اراده]] [[حکیمانه]] [[خداوند]] بر این تعلق گرفته است که واقعه [[تاریخی]] [[غدیر]] در تمام قرون و اعصار به صورت یک [[تاریخ]] زنده که [[قلوب]] و [[دل‌ها]] به سوی آن جذب می‌شوند، بماند و نویسندگان [[اسلامی]] در هر عصر و زمانی در [[کتاب‌های تفسیر]] و تاریخ و [[حدیث]] و [[کلام]]، پیرامون آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس [[وعظ]] و [[خطابه]] درباره آن داد سخن دهند و آن را از [[فضائل]] غیر قابل [[انکار امام]] بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان بلکه [[شعرا]] و سرایندگان، از این واقعه [[الهام]] گرفته و ذوق ادبی خود را از [[تفکر]] و [[اندیشه]] پیرامون این حادثه و از مزید [[اخلاص]] به [[صاحب ولایت]] مشتعل سازند. و عالی‌ترین قطعاتی را به صورت‌های گوناگون و به زبان‌های مختلف از خود به یادگار بگذارند.
[[اراده]] [[حکیمانه]] [[خداوند]] بر این تعلق گرفته است که واقعه [[تاریخی]] [[غدیر]] در تمام قرون و اعصار به صورت یک [[تاریخ]] زنده که [[قلوب]] و [[دل‌ها]] به سوی آن جذب می‌شوند، بماند و نویسندگان [[اسلامی]] در هر عصر و زمانی در [[کتاب‌های تفسیر]] و تاریخ و [[حدیث]] و [[کلام]]، پیرامون آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس [[وعظ]] و [[خطابه]] درباره آن داد سخن دهند و آن را از [[فضائل]] غیر قابل [[انکار امام]] بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان بلکه [[شعرا]] و سرایندگان، از این واقعه [[الهام]] گرفته و ذوق ادبی خود را از [[تفکر]] و [[اندیشه]] پیرامون این حادثه و از مزید [[اخلاص]] به [[صاحب ولایت]] مشتعل سازند. و عالی‌ترین قطعاتی را به صورت‌های گوناگون و به زبان‌های مختلف از خود به یادگار بگذارند.
از این جهت کمتر واقعه [[تاریخی]] در [[جهان]]، بسان رویداد [[غدیر]] مورد توجه طبقات مختلف از [[محدث]] و [[مفسر]] و از [[متکلم]] و [[فیلسوف]]، از [[خطیب]] و [[شاعر]]، از [[مورخ]] و [[سیره نویس]] قرار گرفته و این اندازه درباره آن [[عنایت]] مبذول شده است.
از این جهت کمتر واقعه [[تاریخی]] در [[جهان]]، بسان رویداد [[غدیر]] مورد توجه طبقات مختلف از [[محدث]] و [[مفسر]] و از [[متکلم]] و [[فیلسوف]]، از [[خطیب]] و [[شاعر]]، از [[مورخ]] و [[سیره نویس]] قرار گرفته و این اندازه درباره آن [[عنایت]] مبذول شده است.


یکی از علل [[ابدیت]] و [[جاودانی]] بودن این [[حدیث]]، [[نزول]] دو [[آیه]]<ref>سوره مائده ۶۷ و ۳.</ref> از [[آیات قرآن]] پیرامون این واقعه است، و تا روزی که [[قرآن]] [[ابدی]] و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز ابدی بوده و از خاطره‌ها محو نخواهد شد.
یکی از علل [[ابدیت]] و [[جاودانی]] بودن این [[حدیث]]، [[نزول]] دو [[آیه]]<ref>سوره مائده ۶۷ و ۳.</ref> از [[آیات قرآن]] پیرامون این واقعه است، و تا روزی که [[قرآن]] [[ابدی]] و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز ابدی بوده و از خاطره‌ها محو نخواهد شد. از آنجا که [[جامعه اسلامی]] در اعصار دیرینه و هم اکنون [[جامعه]] [[شیعه]]، آن را یکی از [[اعیاد]] مذهبی می‌شمارند و مراسمی را که در دیگر [[اعیاد اسلامی]] بر پا می‌دارند، در این [[روز]] نیز انجام می‌دهند طبعاً واقعه تاریخی غدیر رنگ ابدیت به خود گرفته و هیچگاه از خاطره‌ها فراموش نمی‌شود.
از آنجا که [[جامعه اسلامی]] در اعصار دیرینه و هم اکنون [[جامعه]] [[شیعه]]، آن را یکی از [[اعیاد]] مذهبی می‌شمارند و مراسمی را که در دیگر [[اعیاد اسلامی]] بر پا می‌دارند، در این [[روز]] نیز انجام می‌دهند طبعاً واقعه تاریخی غدیر رنگ ابدیت به خود گرفته و هیچگاه از خاطره‌ها فراموش نمی‌شود.


از مراجعه به [[تاریخ]] به خوبی معلوم می‌شود که روز هیجدهم ذی [[الحجة]] الحرام، در میان [[مسلمانان]] به نام [[روز عید غدیر]] معروف بود، تا آنجا که [[ابن خلکان]] درباره المستعلی ابن المستنصر می‌گوید: در سال ۴۸۷ در روز عید غدیر خم که روز هیجدهم ذی الحجة الحرام است، [[مردم]] با او [[بیعت]] کردند<ref>وفیات الأعیان، ج۱، ص۶۰.</ref> و درباره المستنصر بالله العبیدی می‌نویسد: وی در سال ۴۸۷ [[دوازده]] شب به آخر ماه [[ذی الحجه]] باقی مانده بود، درگذشت. این شب همان شب [[هیجدهم ماه ذی الحجه]] شب [[عید غدیر]] است<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.
از مراجعه به [[تاریخ]] به خوبی معلوم می‌شود که روز هیجدهم ذی [[الحجة]] الحرام، در میان [[مسلمانان]] به نام [[روز عید غدیر]] معروف بود، تا آنجا که [[ابن خلکان]] درباره المستعلی ابن المستنصر می‌گوید: در سال ۴۸۷ در روز عید غدیر خم که روز هیجدهم ذی الحجة الحرام است، [[مردم]] با او [[بیعت]] کردند<ref>وفیات الأعیان، ج۱، ص۶۰.</ref> و درباره المستنصر بالله العبیدی می‌نویسد: وی در سال ۴۸۷ [[دوازده]] شب به آخر ماه [[ذی الحجه]] باقی مانده بود، درگذشت. این شب همان شب [[هیجدهم ماه ذی الحجه]] شب [[عید غدیر]] است<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.
[[ابوریحان بیرونی]] در کتاب الآثار الباقیة عید غدیر را از عیدهائی شمرده که همه مسلمانان برپا می‌داشتند و [[جشن]] می‌گرفتند<ref>ترجمة الآثار الباقیة، ص۳۹۵؛ الغدیر، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
[[ابوریحان بیرونی]] در کتاب الآثار الباقیة عید غدیر را از عیدهائی شمرده که همه مسلمانان برپا می‌داشتند و [[جشن]] می‌گرفتند<ref>ترجمة الآثار الباقیة، ص۳۹۵؛ الغدیر، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
نه تنها ابن خلکان و ابوریحان بیرونی، این روز را [[عید]] می‌نامند، بلکه [[ثعالبی]] نیز این شب را از شب‌های معروف در میان [[امت اسلامی]] شمرده است<ref>ثمار القلوب، ص۵۱۱.</ref>.
ریشه این عید [[اسلامی]] به خود [[روز غدیر]] باز می‌گردد؛ زیرا در آن [[روز]] [[پیامبر]] به [[مهاجر]] و [[انصار]]، بلکه به [[همسران]] خود دستور داد که بر علی وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلتی بزرگ تبریک بگویند.
[[زید بن ارقم]] می‌گوید: از مهاجر، [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[طلحه]] و [[زبیر]]، نخستین کسانی بودند که با علی دست [[بیعت]] دادند و [[مراسم]] تبریک و بیعت تا [[مغرب]] ادامه داشت.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۲۸.</ref>.


==دلائل دیگر آبدیت واقعه==
نه تنها ابن خلکان و ابوریحان بیرونی، این روز را [[عید]] می‌نامند، بلکه [[ثعالبی]] نیز این شب را از شب‌های معروف در میان [[امت اسلامی]] شمرده است<ref>ثمار القلوب، ص۵۱۱.</ref>. ریشه این عید [[اسلامی]] به خود [[روز غدیر]] باز می‌گردد؛ زیرا در آن [[روز]] [[پیامبر]] به [[مهاجر]] و [[انصار]]، بلکه به [[همسران]] خود دستور داد که بر علی وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلتی بزرگ تبریک بگویند.
[[زید بن ارقم]] می‌گوید: از مهاجر، [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[طلحه]] و [[زبیر]]، نخستین کسانی بودند که با علی دست [[بیعت]] دادند و [[مراسم]] تبریک و بیعت تا [[مغرب]] ادامه داشت<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۲۸.</ref>.
 
== دلائل دیگر آبدیت واقعه ==
در اهمیت این رویداد [[تاریخی]] همین اندازه کافیست که این واقعه تاریخی را صد و ده [[صحابی]] نقل کرده‌اند. البته این جمله نه به آن معنی است که از آن گروه زیاد تنها همین افراد این حادثه را نقل کرده‌اند، بلکه تنها در کتاب‌های [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نام صد و ده تن به چشم می‌خورد. درست است که پیامبر سخنان خود را در [[جامعه]] صدهزار نفری [[القاء]] نمود، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دور دست [[حجاز]] بودند که از آنان [[حدیثی]] نقل نشده است، و گروهی از آنها این واقعه را نقل کرده‌اند، ولی [[تاریخ]]، موفق به درج نام آنان نگردیده است و اگر هم درج کرده است، به دست ما نرسیده است.
در اهمیت این رویداد [[تاریخی]] همین اندازه کافیست که این واقعه تاریخی را صد و ده [[صحابی]] نقل کرده‌اند. البته این جمله نه به آن معنی است که از آن گروه زیاد تنها همین افراد این حادثه را نقل کرده‌اند، بلکه تنها در کتاب‌های [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نام صد و ده تن به چشم می‌خورد. درست است که پیامبر سخنان خود را در [[جامعه]] صدهزار نفری [[القاء]] نمود، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دور دست [[حجاز]] بودند که از آنان [[حدیثی]] نقل نشده است، و گروهی از آنها این واقعه را نقل کرده‌اند، ولی [[تاریخ]]، موفق به درج نام آنان نگردیده است و اگر هم درج کرده است، به دست ما نرسیده است.
در قرون دوم [[اسلامی]] که عصر [[تابعان]] است، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این [[حدیث]] پرداخته‌اند.
در قرون دوم [[اسلامی]] که عصر [[تابعان]] است، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این [[حدیث]] پرداخته‌اند.
[[راویان حدیث غدیر]] در قرن‌های بعدی همگی [[علماء]] و دانشمندان اهل تسنن می‌باشند سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتاب‌های خود گرد آورده و گروه زیادی به [[صحت]] و [[استواری]] آنها اعتراف نموده‌اند.
[[راویان حدیث غدیر]] در قرن‌های بعدی همگی [[علماء]] و دانشمندان اهل تسنن می‌باشند سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتاب‌های خود گرد آورده و گروه زیادی به [[صحت]] و [[استواری]] آنها اعتراف نموده‌اند.


در [[قرن سوم]]، نود و دو دانشمند. در [[قرن هفتم]]، بیست و یک. و در [[قرن هشتم]]، هیجده. و در [[قرن نهم]]، شانزده. در [[قرن دهم]]، چهارده. و در [[قرن یازدهم]]، [[دوازده]]. در [[قرن دوازدهم]]، سیزده. در [[قرن سیزدهم]]، دوازده. و در [[قرن چهاردهم]]، بیست دانشمند این حدیث را نقل کرده‌اند.
در [[قرن سوم]]، نود و دو دانشمند. در [[قرن هفتم]]، بیست و یک. و در [[قرن هشتم]]، هیجده. و در [[قرن نهم]]، شانزده. در [[قرن دهم]]، چهارده. و در [[قرن یازدهم]]، [[دوازده]]. در [[قرن دوازدهم]]، سیزده. در [[قرن سیزدهم]]، دوازده. و در [[قرن چهاردهم]]، بیست دانشمند این حدیث را نقل کرده‌اند.
گروهی تنها به نقل این حدیث اکتفاء نکرده، بلکه پیرامون [[اسناد]] و مفاد آن مستقلاً کتاب‌هایی نوشته‌اند.
[[مورخ]] بزرگ [[اسلامی]]، [[طبری]] کتابی به نام الولایة فی طرق [[حدیث]] [[الغدیر]] نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از [[پیامبر]] نقل کرده است.
[[ابن عقده کوفی]]، در رساله [[ولایت]] این حدیث را از صد و [[پنج تن]] نقل کرده است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۲۹.</ref>.


==مفاد [[حدیث غدیر]]==
گروهی تنها به نقل این حدیث اکتفاء نکرده، بلکه پیرامون [[اسناد]] و مفاد آن مستقلاً کتاب‌هایی نوشته‌اند. [[مورخ]] بزرگ [[اسلامی]]، [[طبری]] کتابی به نام الولایة فی طرق [[حدیث]] [[الغدیر]] نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از [[پیامبر]] نقل کرده است. [[ابن عقده کوفی]]، در رساله [[ولایت]] این حدیث را از صد و [[پنج تن]] نقل کرده است<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۲۹.</ref>.
بررسی گذشته به خوبی نشان داد که [[حادثه غدیر]]، حادثه [[قطعی]] [[تاریخی]] است که [[شک و تردید]] در آن بسان شک و تردید در امور بدیهی است و در میان [[احادیث اسلامی]] کمتر [[حدیثی]] از نظر [[تواتر]] و قطعی بودن به پایه آن می‌رسد.
 
بنابراین بیش از این پیرامون سند آن بحث و [[گفتگو]] نمی‌کنیم، بلکه در این بخش [[کوشش]] می‌کنیم که مفاد آن را روشن سازیم.
== مفاد [[حدیث غدیر]] ==
کلید [[فهم حدیث]] این است که معنی [[مولی]] را که در جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} وارد شده است، بفهمیم و با [[فهم]] معنی این لفظ، مفاد [[حدیث]] روشن خواهد شد. برای [[آگاهی]] از مفاد حدیث باید در دو [[مقام]] به بحث و گفتگو بپردازیم:
بررسی گذشته به خوبی نشان داد که [[حادثه غدیر]]، حادثه [[قطعی]] [[تاریخی]] است که [[شک و تردید]] در آن بسان شک و تردید در امور بدیهی است و در میان [[احادیث اسلامی]] کمتر [[حدیثی]] از نظر [[تواتر]] و قطعی بودن به پایه آن می‌رسد. بنابراین بیش از این پیرامون سند آن بحث و [[گفتگو]] نمی‌کنیم، بلکه در این بخش [[کوشش]] می‌کنیم که مفاد آن را روشن سازیم. کلید [[فهم حدیث]] این است که معنی [[مولی]] را که در جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} وارد شده است، بفهمیم و با [[فهم]] معنی این لفظ، مفاد [[حدیث]] روشن خواهد شد. برای [[آگاهی]] از مفاد حدیث باید در دو [[مقام]] به بحث و گفتگو بپردازیم:
#آیا در لغت [[عرب]]، لفظ مولی به معنی اولی آمده است؟
#آیا در لغت [[عرب]]، لفظ مولی به معنی اولی آمده است؟
#بر فرض [[صحت]] چنین معنی، آیا مقصود از مولی در حدیث همان اولی است؟
#بر فرض [[صحت]] چنین معنی، آیا مقصود از مولی در حدیث همان اولی است؟


روشن‌ترین [[گواه]] بر اینکه لفظ مولی در [[قرآن]] به معنی اولی آمده است، [[آیات قرآن]] است که به نقل برخی اکتفاء می‌کنیم:
روشن‌ترین [[گواه]] بر اینکه لفظ مولی در [[قرآن]] به معنی اولی آمده است، [[آیات قرآن]] است که به نقل برخی اکتفاء می‌کنیم: {{متن قرآن|فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«پس، امروز از شما و از کافران سربهایی پذیرفته نیست، جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست و این پایانه، بد است» سوره حدید، آیه ۱۵.</ref>. [[مفسران]] بزرگ [[اسلامی]] می‌گویند: لفظ مولی، در این [[آیه]] به معنی اولی است؛ زیرا برای این افراد بر اثر [[اعمال]] ناشایستی که مرتکب شده‌اند، چیزی جز [[آتش]] [[شایسته]] و سزاوار نیست<ref>{{عربی|أي أولى لكم لما اسلفتم من الذنوب}} - این جمله را در تفسیر آیه، مفسران می‌گویند.</ref>. {{متن قرآن|يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ}}<ref>«کسی را (به پرستش) می‌خواند که بی‌گمان زیانش دسترس‌تر از سود اوست؛ بد یار و بد همدمی است» سوره حج، آیه ۱۳.</ref>.
{{متن قرآن|فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«پس، امروز از شما و از کافران سربهایی پذیرفته نیست، جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست و این پایانه، بد است» سوره حدید، آیه ۱۵.</ref>. [[مفسران]] بزرگ [[اسلامی]] می‌گویند: لفظ مولی، در این [[آیه]] به معنی اولی است؛ زیرا برای این افراد بر اثر [[اعمال]] ناشایستی که مرتکب شده‌اند، چیزی جز [[آتش]] [[شایسته]] و سزاوار نیست<ref>{{عربی|أي أولى لكم لما اسلفتم من الذنوب}} - این جمله را در تفسیر آیه، مفسران می‌گویند.</ref>.
 
{{متن قرآن|يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ}}<ref>«کسی را (به پرستش) می‌خواند که بی‌گمان زیانش دسترس‌تر از سود اوست؛ بد یار و بد همدمی است» سوره حج، آیه ۱۳.</ref>.
در این آیه، به [[گواهی]] مضمون خود آن و [[آیات]] ما قبلش که مربوط به [[مشرکان]] و [[بت پرستان]] است، لفظ مولی به معنی اولی و یا به عبارت دیگر، اخذ ولی است؛ زیرا گروه [[بت]] پرست، به [[اصنام]] به عنوان ولی توجه نموده و آنها را ولی خود می‌خواندند. این دو [[آیه]] و [[آیات]] دیگر که از نقل آنها خودداری می‌گردد، به طور [[اجمال]] ثابت نمود که یکی از [[معانی مولی]] همان اولی و ولی است.


در این آیه، به [[گواهی]] مضمون خود آن و [[آیات]] ما قبلش که مربوط به [[مشرکان]] و [[بت پرستان]] است، لفظ مولی به معنی اولی و یا به عبارت دیگر، اخذ ولی است؛ زیرا گروه [[بت]] پرست، به [[اصنام]] به عنوان ولی توجه نموده و آنها را ولی خود می‌خواندند.
این دو [[آیه]] و [[آیات]] دیگر که از نقل آنها خودداری می‌گردد، به طور [[اجمال]] ثابت نمود که یکی از [[معانی مولی]] همان اولی و ولی است.
اکنون وقت آن رسیده که درباره مقصود از [[مولی]] در [[حدیث]] بحث کنیم. باید دید که مقصود از جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} چیست؟ آیا [[هدف]] همان اولی به نفس و یا اولی به [[اطاعت]] است که نتیجه [[ولایت مطلقه]] شخصی بر [[انسان]] است، یا مفاد حدیث، چیزی غیر از این است. همچنانکه برخی تصور کرده‌اند که مولی در حدیث به معنی [[دوست]] و [[ناصر]] و امثال اینهاست.
اکنون وقت آن رسیده که درباره مقصود از [[مولی]] در [[حدیث]] بحث کنیم. باید دید که مقصود از جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} چیست؟ آیا [[هدف]] همان اولی به نفس و یا اولی به [[اطاعت]] است که نتیجه [[ولایت مطلقه]] شخصی بر [[انسان]] است، یا مفاد حدیث، چیزی غیر از این است. همچنانکه برخی تصور کرده‌اند که مولی در حدیث به معنی [[دوست]] و [[ناصر]] و امثال اینهاست.
قرائن فراوانی [[گواهی]] می‌دهند که مقصود از مولی همان معنی نخستین است که [[علماء]] و [[دانشمندان]]، از آن به ولایت مطلقه تعبیر آورده‌اند و [[قرآن مجید]] درباره خود [[پیامبر]] می‌فرماید:
 
{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
قرائن فراوانی [[گواهی]] می‌دهند که مقصود از مولی همان معنی نخستین است که [[علماء]] و [[دانشمندان]]، از آن به ولایت مطلقه تعبیر آورده‌اند و [[قرآن مجید]] درباره خود [[پیامبر]] می‌فرماید: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>. کسی که از [[جان]] خود انسان بر انسان گرامی‌تر و شایسته‌تر و سزاوارتر است، طبعاً نسبت به [[مال]] او نیز چنین خواهد بود و هر فردی که از خود انسان نسبت به جان و مال او اولی باشد، باید دارای [[ولایت]] مطلقه‌ای نسبت به چنین افراد باشد و از همین جهت باید تمام [[اوامر]] او را مو به مو [[اجرا]] کرد و از آنچه او [[نهی]] می‌کند، خودداری نمود. این مقام و منصب برای [[پیامبر گرامی]] از جانب [[خدا]] داده شده است و هرگز خود او ذاتاً دارای چنین مقامی نبوده است. بنابراین خداست که او را بر جان و مال افراد با [[ایمان]] مسلط نموده و دست او را در هر نوع [[امر و نهی]] باز گذاشته و [[تخلف از دستور]] او را یک نوع [[سرپیچی]] از [[دستور خدا]] دانسته است.
کسی که از [[جان]] خود انسان بر انسان گرامی‌تر و شایسته‌تر و سزاوارتر است، طبعاً نسبت به [[مال]] او نیز چنین خواهد بود و هر فردی که از خود انسان نسبت به جان و مال او اولی باشد، باید دارای [[ولایت]] مطلقه‌ای نسبت به چنین افراد باشد و از همین جهت باید تمام [[اوامر]] او را مو به مو [[اجرا]] کرد و از آنچه او [[نهی]] می‌کند، خودداری نمود.
این [[مقام]] و [[منصب]] برای [[پیامبر گرامی]] از جانب [[خدا]] داده شده است و هرگز خود او ذاتاً دارای چنین مقامی نبوده است. بنابراین خداست که او را بر جان و مال افراد با [[ایمان]] مسلط نموده و دست او را در هر نوع [[امر و نهی]] باز گذاشته و [[تخلف از دستور]] او را یک نوع [[سرپیچی]] از [[دستور خدا]] دانسته است.


هرگاه با دلائل [[قطعی]] ثابت کردیم که [[مولی]] در این [[حدیث]] به معنی همان اولی در [[آیه]] است، طبعاً [[امام]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دارای همان [[مقام]] خواهد بود که [[پیامبر گرامی]] به [[نص]] [[آیه شریفه]] دارا بوده است و چنین [[اولویت]] مطلقه در [[جان]] و [[مال]]، لازمه [[مقام رسالت]] و [[امامت]] است، ولی از آنجا که به دلائل [[خاتمیت]]، باب [[نبوت]] و [[رسالت]] به روی [[بشر]] بسته شده است، طبعاً امام جز این مقام، دیگر [[مناصب]] [[پیامبر]] را دارا بوده و در عصر خود [[پیشوای امت]] و [[رهبر]] [[جامعه]] و [[اولی به تصرف]] در جان و مال [[مردم]] بوده است، و این همان مقام شامخ و رفیع امامت است که گاهی به آن، [[ولایت الهیه]] ([[ولایتی]] که از جانب [[خداوند]] به افراد خاصی در مقیاس وسیعی عطا می‌گردد)، گفته می‌شود.
هرگاه با دلائل [[قطعی]] ثابت کردیم که [[مولی]] در این [[حدیث]] به معنی همان اولی در [[آیه]] است، طبعاً [[امام]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دارای همان [[مقام]] خواهد بود که [[پیامبر گرامی]] به [[نص]] [[آیه شریفه]] دارا بوده است و چنین [[اولویت]] مطلقه در [[جان]] و [[مال]]، لازمه [[مقام رسالت]] و [[امامت]] است، ولی از آنجا که به دلائل [[خاتمیت]]، باب [[نبوت]] و [[رسالت]] به روی [[بشر]] بسته شده است، طبعاً امام جز این مقام، دیگر [[مناصب]] [[پیامبر]] را دارا بوده و در عصر خود [[پیشوای امت]] و [[رهبر]] [[جامعه]] و [[اولی به تصرف]] در جان و مال [[مردم]] بوده است، و این همان مقام شامخ و رفیع امامت است که گاهی به آن، [[ولایت الهیه]] ([[ولایتی]] که از جانب [[خداوند]] به افراد خاصی در مقیاس وسیعی عطا می‌گردد)، گفته می‌شود.
هم اکنون به بیان قرائن و شواهدی می‌پردازیم که به روشنی ثابت می‌کند که مقصود از مولی در حدیث، جز همان اولی به تصرف در تمام [[شؤون]]، چیز دیگری نیست.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۳۲.</ref>.
 
هم اکنون به بیان قرائن و شواهدی می‌پردازیم که به روشنی ثابت می‌کند که مقصود از مولی در حدیث، جز همان اولی به تصرف در تمام [[شؤون]]، چیز دیگری نیست<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۳۲.</ref>.


===اینک برخی از شواهد===
===اینک برخی از شواهد===
خط ۲۴۴: خط ۲۲۱:
{{متن قرآن|فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>.
{{متن قرآن|فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>.


و باز می‌فرماید:
و باز می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.</ref>.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.</ref>.
[[خداوند]] به کسانی که [[اصرار]] می‌ورزیدند، [[پیامبر گرامی]] از [[افکار]] آنان [[پیروی]] کند، هشدار می‌دهد و می‌فرماید:
[[خداوند]] به کسانی که [[اصرار]] می‌ورزیدند، [[پیامبر گرامی]] از [[افکار]] آنان [[پیروی]] کند، هشدار می‌دهد و می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ}}<ref>«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید» سوره حجرات، آیه ۷.</ref>.
{{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ}}<ref>«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید» سوره حجرات، آیه ۷.</ref>.
۱۱۳٬۱۶۱

ویرایش