←منابع
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن') |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۵۳: | خط ۳۵۳: | ||
اما [[نهضت امام حسین]]{{ع}} نهضتی نبود که بخواهد با [[زور]] و [[پول]] به پیروزی برسد؛ چراکه مردمی که با درهم گرد هم آیند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترک خواهند کرد همچنان که در مورد مختار چنین شد و او را در مقابله با دشمنش، [[مصعب]] تنها گذاشتند<ref>[[نعمت الله صفری فروشانی|صفری فروشانی، نعمت الله]]، [[مردمشناسی کوفه (مقاله)|مردمشناسی کوفه]]، ص ۳۵.</ref>. | اما [[نهضت امام حسین]]{{ع}} نهضتی نبود که بخواهد با [[زور]] و [[پول]] به پیروزی برسد؛ چراکه مردمی که با درهم گرد هم آیند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترک خواهند کرد همچنان که در مورد مختار چنین شد و او را در مقابله با دشمنش، [[مصعب]] تنها گذاشتند<ref>[[نعمت الله صفری فروشانی|صفری فروشانی، نعمت الله]]، [[مردمشناسی کوفه (مقاله)|مردمشناسی کوفه]]، ص ۳۵.</ref>. | ||
==[[کوفه]] پیش از [[خلافت]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}}== | |||
چنانکه گذشت، کوفه در [[روزگار]] [[خلافت عمر بن خطاب]] و برای استقرار سپاهیانِ مسلمانِ مأمورِ [[فتوحات]] در قلمرو [[ساسانیان]] بنا شد و بنابراین، در آغاز دارای اهمیت نظامی بسیاری بود و به سرعت با [[مهاجرت]] زبدگان قبیلهها و [[اصحاب پیغمبر]]، از حیث [[سیاسی]] دارای اعتبار شد. از آنجا که [[فرمانروای کوفه]]، [[فرمانده]] [[سپاه مسلمانان]] در [[جنگ]] با ساسانیان نیز بود، [[حکومت]] بر کوفه اهمیتی بهسزا یافت و مناطق فتح شده را شامل میشد. همین ایجاب میکرد [[شخصیت]] باسابقه و قابلی بر کوفه [[حُکم]] براند. | |||
نخستین فرمانروای کوفه، [[سعد بن ابیوقاص]]، از [[مسلمانان]] نخستین و [[مهاجران]] بود که پس از [[بنای کوفه]] به [[یاری]] [[رزمندگان]] [[کوفی]] با اعزام سپاهی، حُلْوان<ref>حلوان شهری است در آخرین حد مرز شرقی عراق. (حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۲۹۰)</ref> را گرفت و در پی آن [[یزدگرد]] به [[اصفهان]] گریخت. این [[سپاه]] اندکی بعد، [[کرمانشاه]] را گشود. چندی بعد، [[خلیفه]]، سعد بن ابیوقاص را [[عزل]] کرد و [[زیاد بن حنظله]]، از [[اصحاب]] [[مهاجر]] [[پیغمبر]]، را به [[حکومت کوفه]] [[منصوب]] کرد، اما زیاد پس از مدتی کوتاه کناره گرفت. | |||
در پی استعفای زیاد بن حنظله، [[عمار یاسر]] از سوی [[خلیفه دوم]] به [[فرمانروایی کوفه]] منصوب شد. در دوران [[فرمانروایی]] عمار یاسر، یزدگرد شصت هزار و یا به قولی صد هزار نفر در [[نهاوند]] گرد آورد و [[سپاهیان]] تحت امر [[عمار]] توانستند سپاه یزدگرد را [[شکست]] دهند و نهاوند را محاصره کنند و پس ا از [[امان دادن]] به [[مردم]] نهاوند، [[شهر]] را [[تسلیم]] خود سازند. دو ماه پس از [[جنگ نهاوند]]، به دستور خلیفه، عمار یاسر سپاهی به [[ری]] و نواحی اطراف آن فرستاد و چون [[اهل]] ری و [[دیلمیان]] آماده جنگ شدند، نبردی درگرفت و مسلمانان [[پیروز]] شدند و [[مردم ری]] و نواحی آن با قبول پرداخت [[جزیه]] و [[خراج]]، تحت [[حاکمیت اسلام]] درآمدند.. سپس، دستهای از این سپاه به [[قومس]]<ref>قومس استان بزرگ و وسیعی شامل شهرها و روستاها و مزارع بسیار در پایین کوههای طبرستان، و شهر مشهور آن دامغان است؛ یعنی تقریباً استان سمنان کنونی (حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۴۱۴)</ref> اعزام شدند که اهالی [[دامغان]]، بیجنگ، دروازهها را گشودند. | |||
با [[توطئه]] [[اشراف کوفه]]، [[خلیفه]]، [[عماریاسر]] را برکنار کرد و [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] را به [[حکومت کوفه]] رساند. در [[حکومت]] [[مغیره]]، همدان، [[ابهر]]، [[قزوین]] و زنجان گشوده شد و [[آذربایجان]] پس از [[جنگی]] سخت با شرایطی ویژه به [[صلح]] فتح شد. | |||
چندی پس از [[فرمانروایی]] مغیرة بن شعبه در [[کوفه]]، خلیفه از [[مردم کوفه]] درباره مغیره پرسید. گفتند: «تو خود از [[فسق]] او بهتر [[آگاه]] هستی». [[عمر]] گفت: «از شما مردم کوفه چه کشیدم! اگر [[مسلمانی]] [[پرهیزگار]] [[عمار]] را بر شما فرمانروایی دهم، میگویید [[ناتوان]] است، و اگر [[گناهکاری]] مغیرة بن شعبه را حکومت دهم، میگویید [[فاسق]] است»<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۳؛ احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>. همچنین روزی عمر در جمع [[مردم]] گفت: «مردم کوفه مرا به ستوه آوردهاند. اگر مردی نرمخو را بر آنان [[حاکم]] کنم، او را به [[ناتوانی]] میکشانند و اگر مردی سختگیر را بر آنان بگمارم، از وی [[شکایت]] میکنند. کاش مردی نیرومند و [[امین]] مییافتم و بر آنان [[والی]] میکردم.»..<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۲.</ref>. به [[نقلی]] عمر پس از مدتی [[سعد بن ابیوقاص]] را دوباره به حکومت کوفه گماشت<ref>احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>. | |||
[[عمر بن خطاب]] بر این [[باور]] بود که نباید نامسلمانان در محدوده [[عربی]] و [[اسلامی]] ساکن باشند و از اینرو، [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] را از [[حجاز]] و [[نجران]] [[اخراج]] کرد. در این میان، بخشی از [[مسیحیان نجران]] را نیز به ناحیه کوفه منتقل کرد<ref>ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۴.</ref>. در پی کشته شدن عمر بن خطاب و تشکیل شورای [[منصوب]] او، [[عثمان بن عفان]] به [[خلافت]] رسید. مغیرة بن شعبه [[حاکم کوفه]] بود که [[عثمان]] او را [[عزل]] کرد و [[سعد بن ابیوقاص]] را به جایش گماشت. مدتی بعد، [[عثمان]] سعد بن ابیوقاص را برکنار کرد و [[برادر]] [[مادری]] خود، [[ولید بن عقبة بن ابیمعیط]] را به [[امارت کوفه]] رساند. [[انتصاب]] ولید به این [[مقام]] آغاز سرزنشها و اعتراضهای مردمی علیه عثمان بود. ولید کسی است که به گفته بیشتر [[مفسران]]، [[آیه نبأ]] در [[نکوهش]] او نازل شده و [[خداوند]] او را [[فاسق]] نامیده است. او در دوران [[حکومت]] بر [[کوفه]] به تخلفات و [[اعمال]] [[خلاف شرع]] درلغزید، تا جایی که [[مردم]] را به حرکت و [[مخالفت]] واداشت و [[شکایت]] به عثمان بردند. | |||
از اعمال خلاف شرع ولید، که سبب عزل وی از [[حکومت کوفه]] شد، این بود که روزی [[نماز صبح]] را در حال مستی چهار رکعت گزارد و [[محراب]] را [[آلوده]] کرد. سپس، رو به [[نمازگزاران]]، گفت: «میخواهید بیشتر از این برای شما بخوانم؟» [[حذیفة بن یمان]] و [[عدی بن حاتم]] و [[جریر بن عبدالله]] و [[اشعث بن قیس]]، که در [[مسجد]] بودند، بر او تاختند و انگشترش را از دستش درآوردند؛ به گونهای که متوجه نشد. سپس، موضوع را به [[خلیفه]] گزارش کردند. عثمان او را احضار و عزل کرد. هنگامی که ولید به [[مدینه]] آمد، خلیفه خطاب به حاضران گفت: «چه کسی او را حد میزند؟» مردم از [[ترس]] اینکه ولید برادر مادری خلیفه بود پیش نرفتند، ولی [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و او را حد زد. ولید پس از پنج سال حکومت بر کوفه، عامل [[زکات]] قبیلههای بلقین و کلب شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۱۱.</ref>. | |||
[[ولید بن عقبه]] در [[روزگار]] حکومت بر کوفه مناطق [[دیلم]] و [[آذربایجان]] و [[گیلان]] و موقان و ببر<ref>موقان شهری است در آذربایجان در میان کوههای میان راه اردبیل به تبریز.(معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۵) بَبْر گویا در منطقهای میان اردبیل و گیلان، یعنی حدود خلخال امروزی واقع بوده است.</ref> و تالش را دوباره فتح کرد. فتح دوباره این مناطق پس از [[طغیان]] اهالی و شکستن [[عهد]] خود با [[مسلمانان]] بود<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۲۳.</ref>. [[عثمان]] پس از [[عزل]] [[ولید بن عقبه]]، [[سعید بن عاص]] را [[فرمانروای کوفه]] کرد. وی با ورود به [[کوفه]] [[فرمان]] داد [[منبر]] و [[محراب]] را [[پاک]] کنند و تا آنها را پاک نکردند، به منبر نرفت. سعید میگفت: «ولید [[نجس]] و [[پلید]] است». اما چندی پس از رسیدن به [[حکومت]]، کارهای ناپسندی از او دیده شد و در [[بیتالمال]] دخالتهای خودسرانه میکرد<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۶.</ref>. | |||
به [[روایت]] [[طبری]]، هنگامی که سعید بن عاص [[امیر کوفه]] شد، شبها جمعی از سرشناسان [[شهر]] را دور خود گرد میآورد و با آنان سخن میگفت. شبی گفت: «[[سواد کوفه]] باغ [[قریش]] است». [[مالک اشتر]] گفت: «[[گمان]] میکنی سوادی را که [[خدا]] با [[زور]] [[شمشیر]] به ما داده است، از آنِ تو و [[قوم]] تو است؟! به خدا [[سوگند]]، بهره بالاترین فرد شما از سواد، مانند یکی از ما است». در پی این سخن، مجلس به تنش و درگیری درافتاد. سرشناسان شهر در [[خانه]] و مجالس خود به عثمان و سعید [[دشنام]] میدادند و اندکاندک شمار چنین کسانی افزایش یافت. سعید موضوع را با نام نُه نفر از آنان به [[خلیفه]] گزارش داد. عثمان به او نوشت که آنان را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کند. این نه تن عبارت بودند از: مالک اشتر، [[ثابت بن قیس]]، [[جندب بن زهیر غامدی]]، [[جندب بن کعب ازدی]]، [[عروة بن جعد]]، [[عمرو بن حمق خزاعی]]، [[کمیل بن زیاد]]، [[زید بن صوحان]] و [[صعصعة بن صوحان]]. چون اینان به شام درآمدند، معاویه آنان را در کلیسای [[مریم]] جای داد و به دستور عثمان همان مقرری را که در [[عراق]] داشتند، به آنان میداد. معاویه با این سرشناسان مینشست و [[گفتوگو]] میکرد و غذا میخورد و آنان را، به [[پندار]] خویش [[پند]] میداد. تبعیدیان کوفه سخنان او را رد میکردند و پاسخهای شایسته میدادند. سرانجام [[معاویه]] به [[عثمان]] نوشت: «میترسم اگر اینان در [[شام]] بمانند، با سخنان خود [[مردم]] را بر من بشورانند. آنان را به [[شهر]] خودشان بازگردان که جایشان همانجا است». [[خلیفه]] نوشت که تبعیدیان را به [[کوفه]] نزد [[سعید بن عاص]] بازگرداند. | |||
چون تبعیدیان به کوفه بازگشتند، زبانشان بیشتر بر سعید باز شد. سعید بار دیگر از دست آنان به عثمان [[شکایت]] کرد. عثمان در پاسخ نوشت که آنان را به [[شهر حمص]] نزد [[عبدالرحمان بن خالد بن ولید]] روانه کند. عبدالرحمان پس از ورود تبعیدیان، آنان را در بن [[ساحل]] فرود آورد و برایشان [[وظیفه]] مقرر داشت. این گروه مدتی در آنجا ماندند تا سرانجام عثمان آزادشان کرد که هر جا میخواهند، بروند<ref>ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۶۰ - ۳۶۸.</ref>. | |||
سعید بن عاص در دوران [[فرمانروایی]] خود بر کوفه، بیآنکه نامهای از خلیفه برسد، به [[طبرستان]] [[لشکر]] کشید، طمیسه<ref>یاقوت نام آن را طمیس نیز ضبط کرده است و مینویسد آخرین حد طبرستان از طرف خراسان و گرگان بوده و تا ساری ۱۶ فرسخ فاصله داشته است. (معجم البلدان،ج ۴،ص ۴۱) این منطقه بهشهر امروزی را دربر میگرفته است.</ref> را فتح کرد و با [[امیر]] [[گرگان]] در ازای دویست یا سیصد هزار درهم [[صلح]] کرد. سپس دشتهای طبرستان، رویان<ref>رویان شهر بزرگی است از کوهستان طبرستان، و ناحیه وسیعی است. گفتهاند بزرگترین شهر دشت طبرستان آمل، و بزرگترین شهر کوهستان آن رویان است. (حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۱۰۴)</ref> و دماوند را گرفت<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۲۳ - ۴۶۸.</ref>. | |||
آخرین [[حاکم کوفه]] در [[خلافت عثمان]]، [[ابوموسی اشعری]] است. [[منابع تاریخی]] درباره علت و چگونگی [[عزل]] سعید بن عاص و [[نصب]] ابوموسی اشعری و حوادث دوران امارت او چیزی نگفتهاند و تنها در بحث از چگونگی [[بیعت کوفیان با حضرت علی]]{{ع}} از او به عنوان امیر [[منصوب]] عثمان یاد کردهاند. [[سیوطی]] در [[تاریخ]] الخلفاء به ذکر این نکته بسنده کرده است که در [[سال ۳۴ ق]]. [[مردم کوفه]] [[سعید بن عاص]] را از این [[شهر]] بیرون کردند و به [[حکومت]] [[ابوموسی اشعری]] [[رضایت]] دادند<ref>سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[کوفه (مقاله)| مقاله «کوفه»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۸۷.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |